ماهان شبکه ایرانیان

ناگهان شاعری پریشان شد از علی سلیمانی

ناگهان شاعری پریشان شد ، گریه - گریه - رسید تا باران در خیالش دوباره می بارید ، روی لب های خیمه ها ، باران در هیاهوی گرم و مبهم باد ، نیزه در نیزه عشق رفت از یاد یک سبد گل میان دشت افتاد ، باد فریاد شد : بیا باران !خط خون ، لحظه های تنهایی ، ابرها مانده در معمایی اینکه طوفان بی قرار غروب ، گریه های خداست یا باران ؟شب پایان و روز آغاز است ، فصل پرو ...

ناگهان شاعری پریشان شد ، گریه - گریه - رسید تا باران
در خیالش دوباره می بارید ، روی لب های خیمه ها ، باران
در هیاهوی گرم و مبهم باد ، نیزه در نیزه عشق رفت از یاد
یک سبد گل میان دشت افتاد ، باد فریاد شد : بیا باران !
خط خون ، لحظه های تنهایی ، ابرها مانده در معمایی
اینکه طوفان بی قرار غروب ، گریه های خداست یا باران ؟
شب پایان و روز آغاز است ، فصل پرواز و عشق و اعجاز است
دفتر انتخاب ها باز است ، ابتدا عشق و انتها باران

***
شاعر افتاده در خیابانی ، که دو سویش به کهکشان وصل است
السلام علیک یا خورشید ، السلام علیک یا باران


منبع : علی سلیمانی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی