ماهان شبکه ایرانیان

دانش و فن آوری در دوره اموی

گذشت که در دوره خلفای اولیه، به دلیل مخالفت با کتابت حدیث، حدیث رشد چندانی نکرد.با توجه به این که بعد از قرآن، دانش های اسلامی از دل احادیث استخراج شده و کار روی احادیث به گسترش علوم اسلامی انجامید، می توان دریافت که بی توجهی به حدیث تا چه اندازه در تأخیر در رشد علوم اسلامی مؤثر بوده است

دانش های دینی

گذشت که در دوره خلفای اولیه، به دلیل مخالفت با کتابت حدیث، حدیث رشد چندانی نکرد.با توجه به این که بعد از قرآن، دانش های اسلامی از دل احادیث استخراج شده و کار روی احادیث به گسترش علوم اسلامی انجامید، می توان دریافت که بی توجهی به حدیث تا چه اندازه در تأخیر در رشد علوم اسلامی مؤثر بوده است.با این حال، بسیاری از صحابه، احادیث را نگهداری کردند و بعد از آنان، تابعین اقوال صحابه و دیگران را در شرح احادیث برای نسل های بعدی به ارث گذاشتند.

در دوره بنی امیه، تلاش های علمی ادامه یافت.صحابه پیامبر ص هر کدام به شهری رفتند .آنان که از عالمان به شمار می آمدند، در شهر خود شاگردانی را پرورش دادند.این شاگردان، با استفاده از اصحاب مقیم شهر خود، روایات پیامبر ص را حفظ می کردند.

شهرهای مهم علمی عبارت بودند از مدینه، مکه، کوفه، بصره، و دمشق.اینها حوزه های علمی مستقلی داشتند.اینک گزارشی از رشد دانش های اسلامی در دوره اموی ارائه می کنیم.

دانش های قرآنی

درباره تفسیر قرآن اشاره کردیم که از صحابه، امیر مؤمنان ع سرآمد همگان بود.

از مهم ترین شاگردان امام علی ع در تفسیر قرآن، عبد الله بن عباس بوده است.بسیاری بر این باورند که ابن عباس تفسیر مکتوبی داشته اما امروزه کتابی از وی به دست نیامده است.تنها در کتاب های تفسیری بعدی، اقوال زیادی از او در تفسیر آیات قرآن نقل شده است .ابن عباس شاگردان فراوانی داشت که آرا و اقوال وی را حفظ کرده و در کتاب های خود آورده اند .یکی از مشهورترین آنان سعید بن جبیر (م 95 هجری) است که به دست حجاج کشته شد.بیشتر کار او و شاگردانش، شرح لغات مشکل قرآن و نیز روشن کردن شرایطی بود که آیات قرآنی در آنها نازل شده و آن را شأن نزول آیات می نامند.

در این دوره امام محمد باقر ع پنجمین امام شیعیان، کتاب تفسیری داشتند که متأسفانه اصل آن باقی نمانده، اما روایات بی شماری از آن حضرت در کتاب های تفسیری شیعه بر جای مانده است.بیشتر این روایات، در کتاب تفسیر قمی و تفسیر مجمع البیان گرد آمده است.

دانش تفسیر در این دوره، بیشتر به صورت روایی بوده و به بیان شأن نزول آیه می پرداخته است.روش های عقلی در تفسیر در این دوره، هنوز رایج نشده بود.

آنچه یادآوری آن لازم است توجه به این نکته است که از دوران خلیفه دوم به بعد، کسانی که بهره ای از علوم موجود نزد اهل کتاب (یهود و نصارا) داشتند، به تفسیر قرآن می پرداختند .آنها در پرتو جزئیاتی که در تورات یا سایر کتاب های مشابه آمده بود، به تفسیر آیاتی از قرآن که درباره پیامبران بود می پرداختند.به تدریج رشته ای از ادبیات عامیانه با عنوان قصه خوانی رایج شد که رواج دهنده افکار و اندیشه های یهودیان بود.افرادی با نام قاص یا قصه خوان در کوچه و بازار و گاه در مساجد، داستان های کهن را روایت کرده در عین سرگرم کردن مردم، نوعی خوراک فکری برای آنها فراهم می کردند.این قصه خوانان تا سال های سال تأثیر مهمی در ادبیات عامه داشتند.کسانی از عالمان دین شناس و در رأس آنها امامان شیعه به شدت با قصه خوانی مخالفت می کردند.کلمات زیادی از بزرگان در مخالفت با گرایش قصه خوانی از کتاب های کهن نقل شده است.

توضیح اینکه: از مشکلات و مصائب مهمی که بر فرهنگ اسلامی در قرن اول هجری وارد گردید، رسوخ اسرائیلیات است که در ابعاد گسترده ای، چه در حوزه فرهنگ و چه سیاست، اثرات عمیقی باقی گذاشت، به طوری که در طول چهارده قرن همیشه اثرات آنها در اندیشه ها و نوشته های مختلف تفسیری، تاریخی، کلامی و فقهی باقی مانده است.

اولین کسانی که در این مسیر فعالیت زیادی کردند، عبد الله بن سلام، یکی از احبار یهود بود که در زمان پیامبر (ص)، اسلام آورد.منابع و جوامع حدیثی، نقلهای زیادی از او در زمینه نشر فرهنگ یهود در میان مسلمین در دست دارند.مهمتر از او کعب الاحبار بودکه با توجه به نفوذی که در خلیفه دوم داشت، (1) و به همین جهت بسیاری از صحابه ناقل حدیث نیز متأثر از او بودند، توانست ضربه بسیار مهلک تری بر فرهنگ اسلامی وارد کرده و دنیای حدیث را آلوده به نقلهای بی پایه خود از کتابهای یهود کند.او حتی از سوی معاویه نیز مورد تمجید فراوان واقع شده است. (2) عکرمه، از موالی عبد الله بن عباس، از راویان مهم احادیث، او را «ربانی هذه الامة» خوانده است. (3) از میان صحابه، ابوهریره و عبد الله بن عمرو بن عاص، بیش از دیگران به او احترام می گذارند، تا جایی که ابوهریره در مواردی متعددی برای رواج بازار گفته های او نقلهایش را به پیامبر (ص) نسبت می دهد.ما در بحث از خلافت خلیفه دوم از کعب الاحبار به تفصیل سخن گفتیم.

وارث واقعی و حقیقی کعب الاحبار در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم، وهب بن منبه (م 114) است.ذهبی درباره او نوشته است: از علوم اهل کتاب فراوان نزد او بوده و در این زمینه عنایت زیادی داشته است. (4) احادیث وهب از طریق برادرش همام که خود راوی احادیث ابوهریره است که او نیز متأثر از کعب الاحبار بوده در صحیح مسلم و بخاری آمده است. (5) توجه به رابطه چند جانبه ابو هریره، کعب الاحبار، وهب بن منبه و همام بن منبه نشانگر همراهی آنها در نشر اسرائیلیات است.ذهبی درباره وهب می گوید: او کعب الاحبار زمان خویش بوده و کعب الاحبار نیز اعلم اهل زمانش.اینک چگونه است حال خود او که به علوم هر دوی اینها دسترسی دارد؟! (6) ذهبی در جای دیگر نیز درباره او می نویسد: کان کثیرا ینقل من کتب الإسرائیلیات. (7) از خود وهب نیز نقل شده که در آغاز اعتقاد به قدر داشته، اما با خواندن هفتاد و اندی کتب آسمانی دست از این اعتقاد برداشته است. (8) در جای دیگر آمده که نود و دو کتاب از کتب آسمانی را مطالعه کرده است. (9) ابن عماد حنبلی نیز درباره او نوشته است: «کان شدید الإعتناء بکتب الأولین و أخبار الملاحم و قصصهم بحیث کان یشبه بکعب الاحبار فی زمانه» . (10)

پس از گذشت سالها در فرهنگ اهل سنت جایگاه بلندی برای وهب ساخته شد، تا جایی که از پیامبر (ص) نقل کردند: یکون فی أمتی رجل یقال له وهب یهب الله له الحکمة! (11) البته او نیز نسبت به بنی أمیه بی اعتنا نبود و عمر بن عبد العزیز را مهدی موعود می دانست . (12)

سیاست بنی أمیه نه تنها جلوگیری از نشر مقالات و مکتوبات اسرائیلی نبود، بلکه در تأیید آن بود.حکام اموی از معارف آنها در ترویج اندیشه های سیاسی خود و به کارگیری آنها در جامعه سود فراوان می بردند.معاویه خود مشاوری نصرانی به نام سرجون بن منصور داشت.او همان کسی بود که زمانی یزید وی را حاجب خود کرده و عهدی را راست یا دروغ از معاویه بدو نشان داد که اگر در کوفه شورش صورت گرفت، عبید الله بن زیاد را مأمور کوفه کند او بعدها مشاورت مروان بن حکم را نیز برعهده داشت. (13) گویا فرزند او برای عبد الملک امر مهم کتابت را در سپاه و خراج برعهده داشته است. (14) اخبار دیگری نیز وجود دارد که معاویه کنیسه ای ویران را آباد کرد. (15) خلفا در موارد لزوم از روایاتی که در فضیلت بیت المقدس نقل شده و زهری نیز از راویان آن بود استناد می کردند.

زمانی که مکه به دست عبد الله بن زبیر بود، مشکل مراسم حج برای اهل شام مطرح گردید.یعقوبی می نویسد: عبد الملک اهل شام را از رفتن به حج منع کرد.زیرا ابن زبیر آنها را وادار می کرد تا با او به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنند.وقتی عبد الملک مورد اعتراض قرار گرفت، به مردم گفت که ابن شهاب زهری برای شما از پیامبرتان روایت می کند:

«لا تشد الرحال إلا إلی ثلاثه مساجد: المسجد الحرام و مسجدی و مسجد بیت المقدس و هو یقوم لکم مقام الکعبة» .اکنون بنگرید این همان صخره ای است که گفته اند پیامبر (ص) در زمان معراج قدمهایش را بر روی آن نهاد، این بجای کعبه است.آنگاه عبد الملک بر آن قبه ای بنا کرد و پرده های دیباج بر آن آویزان نمود و مردم را مجبور کرد تا همان گونه که کعبه را طواف می کنند، بر آن نیز طواف کنند.این مراسم در دوران بنی أمیه برپا بود. (16) ابن خلکان می نویسد که مردم در روز عرفه در آنجا جمع می شدند. (17) شاید منابع عربی صریحا اشاره نکرده اند که عبد الملک این حرکت را بدین صورت عنوان کرد که آنها حج را در بیت المقدس انجام دهند.بلکه تنها تقدس آن و نیز طواف گرد صخره را نوشته اند، اما در منابع غیر عربی، که از اروپائیان به دست آمده، دقیقا ذکر شده که عبد الملک گفته که آنها برای انجام حج به بیت المقدس بروند.این مطلب را اوتیخیوس، از مورخین قدیمی اروپایی در کتاب خود به نام«~ ANNALES ~»آورده است. (18) این حرکت بخوبی روشن می کند که چگونه اسرائیلیات پا به پای سیاست بنی أمیه مورد استفاده آنان قرار می گرفت.

در ادامه اهمیت بیت المقدس، عبد الملک و حجاج هر یک تعهد کردند تا دو در بزرگ برای آن بسازند.بعدها در صاعقه ای، دری که عبد الملک ساخته بود، سوخت.حجاج به او نوشت که مثل من و تو، همان آیه است: «و اتل علیهم نبأ بنی آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من أحدهما و لم یتقبل من الآخر» . (19)

موارد دیگری نیز از تأثیرپذیری عبد الملک نسبت به اهل کتاب نقل شده است. (20)

حجاج که زمانی دراز (بیست سال) حاکم مناطق شرقی کشور اسلامی بود، از هیمنت علمی اهل کتاب در امان نبود و با تأثیرپذیری از آنها، نفوذشان را در جامعه تقویت می کرد.از جمله این موارد مربوط به زمانی است (سال 84) که او شهر واسط را ساخت، بر پایه روایتی که طبری نقل کرده، انگیزه اصلی این کار، پیشگویی یک راهب مسیحی بود.او در حالی که با لشکریانش ایستاده بود، راهبی را دید که از آن طرف دجله عبور کرده و در حین آمدن بدان سمت الاغش بول کرد.راهب از الاغ پیاده شد.خاک آلوده را جمع کرد وبه درون آب ریخت.حجاج او را خواست و دلیل کارش را پرسید.او پاسخ داد که در کتابهایشان خوانده است که در این موضع مسجدی ساخته خواهد شد و تا در این زمین موحدی وجود دارد، عبادت خدا می شود.حجاج نیز بنای شهر واسط را همان جا گذاشت و در جای...مسجد جامع شهر را بنا کرد. (21)

تعبیر «در کتابهایمان چنین دیده ایم...» ، از تعبیرات رایجی است که در نقل مطالب اسرائیلیات مورد استفاده قرار می گیرد.حجاج در مورد دیگری نیز وقتی به شام نزد عبد الملک می رفت، در راه از راهبی پرسید که آیا وضعیتی که ما در آن بسر می بریم در کتابهای شما آمده است .گفت: آری.پرسید به اسم یا صفت؟ گفت: گاهی به صفت بدون اسم، و گاهی با اسم بدون صفت.حجاج پس از چند سؤال درباره جانشین خود پرسید و او گفت: یزید نامی جانشین او می شود.حجاج پرسید آیا در مرگش یا در حیاتش؟ راهب گفت: نمی دانم! حجاج پرسید: صفت او چیست؟ گفت: این قدر هست که خیانتی خواهد کرد (یغدر غدرة) و بیش از این چیزی نمی دانم، حجاج به یاد یزید بن مهلب، حاکم خراسان افتاد و پس از مدتی او را عزل کرد.برادرش مفضل بن مهلب را، که چندی پس از آن او را نیز کناری نهاد، (22) به جایش گمارد.احتمال زیاد وجود دارد که عده ای صرفا در توطئه برای عزل یزید، راهب را به نقل این مزخرفات تحریک کرده باشند.

نفوذ نصرانیها در دستگاه امویان که به صورت کاتب، مولی و یا غیره حضور داشتند، از مهمترین اسباب گسترش اسرائیلیات است.از جمله مادر برخی از حکام، کنیزکان مسیحی بودند که خود بی تأثیر در رشد اثرات فرهنگ مسیحی در جامعه مسلمین نبودند.مادر خالد بن عبد الله قسری، نصرانی بود و خود خالد نیز که سالها از جمله حکام اموی در مکه و عراق بود، در دینش متهم بود.او کنیسه ای برای مادرش ساخته بود که در آن به عبادت بپردازد.فرزدق درباره او سرود :

و کیف یؤم الناس من کانت أمه*تدین بان الله لیس بواحد

بنی بیعة فیها الصلیب لأمه*و یهدم من بغض منار المساجد (23)

چگونه امامت مردم را بر عهده می گیرد کسی که مادرش به توحید اعتقاد ندارد.برای اوکنیسه ای بنا می کند که در آن صلیبی برای مادرش وجود داشته و از بغضش مناره مساجد را منهدم می کند .

طبق آنچه اصفهانی نقل کرده، همین خالد از طریق پدر نیز متهم بود که یکی از اجدادش یهودی بوده که به قبیله بجیله آمده و بدان قبیله منسوب شده است. (24) حتی هشام نیز او را متهم کرد که به نصارا و مجوس اعتنای زیادی داشته و اموالی در اختیار آنان گذاشته است. (25)

خالد ربعی از دیگر آشنایان به اسرائیلیات است.او می گفت: ما در تورات یافتیم که آسمان و زمین چهل روز بر مرگ عمر بن عبد العزیز گریه کردند. (26) ولید بن عبد الملک نیز نسبت به قراء بیت المقدس توجه فراوان داشت.ابن ابی علبه می گوید : ولید به او جواهراتی می داد تا در بین آنها تقسیم کند. (27) کاوش در تاریخ اسلام بخوبی می تواند صدها نمونه از اثرات این فرهنگ یهودی و مسیحی را در فرهنگ اهل سنت نشان دهد.

همچنین گفته شده است که دلیل این که عبد الملک برای نخست بار به ضرب سکه پرداخت آن بود که به وی گفته شد، اهل کتاب بر اساس آنچه در کتابهایشان آمده بر این باورند که خلفایی عمرشان طولانی است که خداوند را بر روی سکه ها تقدیس کنند.این سخن سبب شد تا عبد الملک به ضرب سکه بپردازد. (28)

در برابر، اهل بیت علیهم السلام به شدت با عقاید اهل کتاب برخورد کردند.امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: «هرکس کتابی از امتهای پیشین نزد او هست آن را از بین ببرد» . (29) این در زمانی بود که همواره این کتابها در میان مسلمانان نشر می یافت.امام صادق (ع) نیز عالمانی را که در پی اسرائیلیات بودند مذمت می کرد. (30) دیدیم که امام سجاد نیز حسن بصری را از نقل قصص منع کرد.این ادامه مشی خود رسول الله (ص) بود که فرموده بود: «لا تسأئلوا أهل کتاب عن شی ء» . (31) یعنی از اهل کتاب چیزی نپرسید.

بیشتر تلاش این افراد، نقل قصص انبیای گذشته بود که به شکل تحریف شده ای در کتب یهود وجود داشت و اغلب حاوی اهانتهای فراوان به انبیا و نیز نقل برخی از مبانی کلامی و فقهی غلطی بود که این کتب بدانها پرداخته بودند.پیش از این اشاره کردیم که قصه خوانی در زمان خلیفه دوم باب شده است.پس از وی در دوره عثمان این مساله که نقل قصص انبیا از طریق آثار یهودیان، آن هم در شرح آیات قرآنی بود، رو به فزونی گذاشت.معاویه قصه خوانی را بر آن داشت تا بعد از نماز برخاسته و به امام علی (ع) نفرین کند. (32) بعدها در زمان امویان، سیاست سب و لعن علی (ع) توسط این قصه خوانان انجام می شد.خلفا که احساس کردند باید کنترل قصه خوانی را در دست داشته باشند، با جعل احادیثی در این که قصه خوان باید از طرف امیر بکار بپردازد، خود به نصب قصه خوانان پرداخته و از آنها برای اهداف سیاسی و فرهنگی خود بهره می بردند.مهمترین عامل نشر احادیث جعلی در میان مردم، همین قصه خوانان بودند که در میان عوام مردم نفوذی حتی بیشتر از محدثان داشتند .جالب است که با همه نفوذ آنها، و تأثیرشان بر فرهنگ دینی عامه، محدثان آنها را نزد خود راه نمی دادند و می گفتند: اگر ما یک وجب حدیث برای آنها نقل کنیم آن را یک ذراع خواهند کرد. (33) خلفا نوعا حامی قصاص بوده و همان گونه که اشاره شد، خود به نصب و عزل آنها می پرداختند .عمده قصه های آنها، در ارتباط با روایات داستانی اهل کتاب بوده که ما در جای دیگری مفصل به این نمونه ها پرداخته ایم. (34)

علم حدیث

شماری از صحابه رسول خدا ص ، احادیث آن حضرت را با اجازه ایشان نگاشتند.امیر مؤمنان ع در زمان خلافت خود، بر بالای منبر، از مردم خواستند تا قلم و کاغذی به نصف درهم خریداری کنند و آنچه ایشان از پیامبر ص روایت می کند بنویسند.جابر بن عبد الله انصاری صحابی رسول خدا ص مجموعه ای از احادیث پیامبر ص را نوشت که به نام صحیفه جابر شهرت دارد.در دوره اموی، مکتب حدیثی کوفه بر ضد مکتب حدیثی شام بود.دلیل آن نیز اختلاف در گرایش های مذهبی میان آن دو بود.

امویان محدثان خاصی را می پذیرفتند و آنان نیز هوای حکومت اموی را داشتند.در عراق و حجاز، مردم چندان تسلیم امویان نبودند.در برابر، شامیان هم کوفه را محل جعل حدیث معرفی کرده آن را دار الضرب حدیث می گفتند.مانند همین اختلافات میان مدینه و کوفه و شام وجود داشت.رهبری حدیث مدینه در اختیار ابن شهاب زهری و مالک بن انس نویسنده کتاب الموطأ بود .در آن جا، بیشتر افراد خاندان زبیر به کار نقل حدیث و سیره نبوی مشغول بودند.در کوفه، هم شاگردان مکتب امام علی ع و هم ابن مسعود حضور داشتند.رنگ افکار مذهبی در کوفه، رنگی شیعی بود، در حالی که در شام، صبغه اموی داشت، در مدینه، صبغه ای مستقل که بیشتر بر شخصیت ابوبکر و عمر تکیه می شد.محدثان اهل سنت در قرن اول، با نگارش احادیث میانه ای نداشتند و به همین دلیل، در حال حاضر، کتاب حدیثی از قرن نخست هجری در دست آنان نیست .از اوایل قرن دوم هجری، نوشتن حدیث به طور رسمی آغاز شد و نخستین آثار حدیثی در دهه های سوم و چهارم این قرن تدوین گردید.

مکتب حدیثی شیعه، منحصر به نقل روایت از امامان ع بود.آنان تنها روایات امام علی ع از پیغمبر را می پذیرفتند، آن هم روایاتی که از طریق پدرانشان به دست آنها رسیده باشد.شیعیان دلیل این امر را رسوخ تحریف در دیگر روایات عنوان می کردند.

باید توجه داشت که مشترکات فراوانی میان مکتب های حدیثی سنی و نیز مکتب حدیثی شیعه وجود دارد که بهترین زمینه برای وحدت اسلامی است.پشتوانه عمده مکتب حدیثی شیعه در عهد اموی، امام باقر ع و فرزندش امام صادق ع بودند.بسیاری از عالمان اهل سنت شاگرد این دو امام بوده اند.

دانش فقه

کلمه فقه به معنای فهم و درک است، و تفقه در دین به معنای تفکر و تعمق در دین می باشد .اما علم فقه همان دانش احکام شرعی یا فروع دین است.

منبع عمده احکام شرعی، آیات قرآن، احادیث و سیره پیامبر ص است.نسل اول از عالمان اسلامی محدث بودند و براساس قرآن و حدیث، احکام شرعی را استنباط کرده برای مردم بیان می کردند.به دلیل تفاوتی که در شیوه استنباط از قرآن حدیث وجود داشت و نیز به دلیل چون و چرای برخی در پذیرفتن برخی احادیث، می کردند، مکتب های فقهی مختلفی پدید آمد.

نخست اختلاف صحابه در نقل روایات، به اختلاف آرای فقهی میان مسلمانان انجامید.افزون بر آن، در برابر محدثانی که تنها به روایات پیامبر ص عمل می کردند، بسیاری به اجتهاد خود بیش از احادیث اهمیت می دادند.به عنوان مثال، نمونه های فراوانی وجود دارد که ثابت می کند خلیفه دوم به اجتهاد در برابر احادیث دست زده است.وی اساسا مکتب حدیثی را نپذیرفته به اجتهاد شخصی خلیفه حتی در عبادات معتقد بود.در دوران خلفای نخست، آنها خود فتوا صادر می کردند.برخی از این فتاوا بر اساس احادیث نبوی بود و بسیاری بر پایه اجتهاد شخصی آنها.در مقابل مکتب اجتهاد در برابر حدیث، شیوه امام علی ع تنها تکیه بر حدیث بود، گر چه حضرت اعتقاد داشت که اگر حدیثی یافت نشد، باید اجتهاد کرد.

توجه به این نکته مهم است که بعدها، آرای مختلف اصحاب پیامبر ص و حتی تابعین، در قرن سوم، در کنار احادیث مورد استناد فقهی قرار گرفت و همین سبب اختلاف بی حد و اندازه در جزئیات شد.

در دوران نخست امویان، آنها مسایل فقهی را از صحابه ای که خودشان مرجعیت آنها را تأیید می کردند، پرسش می نمودند.به مرور، شمار محدثان و مجتهدان فراوان شد.تا مدت ها بحث این بود که تنها حاکم باید فتوا بدهد.اما به دلیل دوری امویان از علم حدیث و آلودگی آنها به دنیا، به تدریج پاره ای از عالمان پدید آمدند که امیران را در کار فتوا یاری می دادند .شماری از این عالمان نیز مستقل می اندیشیدند و با خلفا درگیر بودند.

باید توجه داشت که فقهای دوره اموی مرجعیت فراگیر نداشتند.این امری بود که بعدها در دوره عباسی پدید آمد.در این میان، شیعیان تنها امامان خود را مرجع فقهی خویش می دانستند و دانش دین را از اهل بیت ع فرا می گرفتند.

در کوفه، مکتب فقهی ابو حنیفه، مشهور به مکتب رأی بود.این مکتب، در برابر اهل حدیث قرار داشت.ابو حنیفه بر این باور بود که بیشتر احادیث مروی از پیامبر ص نادرست و ساختگی است.او بیش از هر چیز بر استنباطهای عقلی تکیه می کرد.ابو حنیفه از مخالفان دولت اموی و عباسی بود.

اهل رأی، به طرفداران مکتب حدیثی اهل حدیث و به گروهی که در صدور فتاوای فقهی به احادیث موجود توجهی نداشتند، گفته می شد.

دانش تاریخ

خداوند در قرآن به تاریخ گذشتگان و عبرت گیری از آنان، عنایت ویژه ای کرده است.مهم ترین مباحث تاریخی قرآن مربوط به تاریخ انبیا است.این مسأله نقش مهمی در سوق داشتن مسلمانان به سمت دانش تاریخ داشته است.اعراب پیش از اسلام، هم به دانش انساب (تبار شناسی) توجه داشتند و هم دانش تاریخ را به طور محدود محترم می شمردند.آنان تاریخ جنگ های قبیله ای و اشعاری که دراطراف آنها سروده شده بود، نگه داری می کردند.این نیز عامل دیگری در توجه مسلمانان به دانش تاریخ بود.

در دوره امویان، خلفای اموی علاقه مند به اخبار پادشاهان ایرانی و رومی بودند، از این رو از کسانی که از آنان اطلاعی داشتند، می خواستند تا آگاهی های خود را در اختیار آنان بگذارند.

مجموع این عوامل، به ضمیمه توجه مسلمانان به سیره پیامبر ص و ارزش دینی سیره آن حضرت، دانش تاریخ را چونان درخت تنومندی میان مسلمانان بارور کرد.در این دوره، تعداد زیادی از محدثان به نقل و تدوین اخبار سیره رسول خدا ص پرداختند و مجموعه هایی در این زمینه تدوین کردند.می توان گفت، دانش تاریخ هم تا اندازه ای از دل دانش حدیث بیرون آمد و به همین دلیل، شکل نخست نقل وقایع تاریخی، بخش بخش و همراه با سند نقل آن رخداد، درست مانند احادیث است.

به دلیل توجه مسلمانان به این قسمت بود که جزئیات زندگی رسول خدا ص ، اخلاق فردی آن حضرت و بسیاری از صحابه دیگر بر جای ماند.ما اکنون متن بسیاری از نامه های رسول خدا ص و خطبه های آن حضرت را در اختیار داریم.

اهمیت دانش تاریخ نزد مسلمانان از آن جا آشکار می شود که متن بیش از حدود دویست و پنجاه خطبه از خطبه های امام علی ع به طور کامل یا ناقص، باقی مانده که ضمن آنها عین کلمات و تعبیرات ادیبانه آن حضرت آمده است.جزئیات فراوانی از فتوحات نخست اسلامی، تصمیم گیری های سیاسی، مکاتبات و اسناد دیوانی، و آگاهی های مالی و مقدار خراج وصولی از شهرها و...در منابع تاریخی ما ثبت شده است.

مهم ترین سیره نویس این دوره که تا دو دهه در عصر عباسیان نیز زنده بود، محمد بن اسحاق (م 151) است که کتاب مفصلی در سیره پیامبر ص نوشته است.کتاب وی با دستکاری های شخص دیگری به نام هشام (م 218)، برای ما باقی مانده است.

بنی امیه که سابقه بدی در تاریخ صدر اسلام، در دوران حیات رسول خدا ص داشتند، با نگارش دقیق سیره آن حضرت موافقت نداشتند.یک بار که یکی از علمای مدینه سیره پیامبر ص را نوشته بود، خلیفه اموی گفت: «گویا فضایل پدران وی در آن نیامده است!» او دستور داد تا آن کتاب را از بین ببرند.

نخستین تلاش برای علوم طبیعی

اسلام دین انسان سازی در مسیر قرب الهی است.در این باره، خداوند توجه انسان را به علوم طبیعی جلب کرده است.زیرا شناخت طبیعت یا به تعبیر قرآن «معرفت آفاق» ، در آشنا کردن انسان با خالق نقش به سزایی دارد.خداوند در آیات زیادی به بیان کیفیت نزول باران پرداخته از انسان خواسته تا به آیات طبیعی الهی توجه کافی مبذول دارد.این آیات سبب شد تا به تدریج میان امت اسلامی توجه به علوم طبیعی رو به فزونی گذاشته زمینه های نخست پیشرفت علوم طبیعی فراهم شود.

از نکات شگفت در این باره، آن است که نخستین کسی که در این باره به تحقیق و تفحص پرداخته، خالد فرزند یزید بن معاویه است.او به اجبار، از دنیای سیاست کنار گرفت و از امکانات موجود در اطرافش در راه آشنایی با علم کیمیا یا شیمی قدیم استفاده کرد.درباره خالد گفته شده است: «او نخستین کسی است که کتاب های نجوم، طب و کیمیا برایش ترجمه شد.» خالد آثاری به نثر و نظم در این باره داشته است.

او کتابی با عنوان کتاب الصنعة الشریفة و خواصها تألیف کرده، و مجموعه ای به نظم با عنوان کتاب الحرارات سروده است.وی شاگردانی هم در این زمینه تربیت کرد.

با این حال، باید پذیرفت که در دوره بنی امیه کار چندانی در این زمینه صورت نگرفته، یا اگر گرفته آگاهی چندانی از آن در اختیار نیست.مسلم این است که، رشد این علوم در نیمه قرن دوم نمی توانسته بدون پیشینه باشد.

دانش ادبی

پیشینه این دانش در محدوده زبان عربی به ویژه در صنعت شعر، به دوره جاهلیت باز می گردد .آنچه از اشعار جاهلی بر جای مانده حکایت از آن دارد که اعراب پیشرفت خاصی در زمینه لغت و زبان داشته اند.به همین دلیل است که قرآن یک وجه مهم اعجاز خود را به جنبه ادبی اختصاص داده است.

دامنه گسترده زبان عربی اقتضا می کرد تا از دو جهت بدان پرداخته شود: یکی توجه به لغات و درک معنای درست آنها، دوم توجه به صرف و نحو و استخراج قواعد ادبی برای زبان.عالمان عرب مجبور بودند تا درباره دامنه گسترده لغات عربی دانش اندوزی کنند.زیرا بدون آشنایی با لغات نمی توانستند از زبان خود به عنوان یک زبان همه فهم که گنجایش مطالب علمی را داشته باشد، بهره گیری کنند.این ضرورت توجه به «لغت شناسی» را در عرب به وجود آورد و در دوره های بعد منجر به تدوین کتاب های «فرهنگ عربی به عربی» شد.

ضرورت صرف و نحو را نیز قرآن فراهم کرد.آنان که قرآن را می خواندند، می بایست آن را صحیح تلفظ کنند و تلفظ درست را به دیگران، به ویژه عجم هاتعلیم دهند.این نکته مسلم است که نخستین آموزه های نحوی را امام علی ع به ابو الاسود دئلی تعلیم داد و بعد از آن این دانش رشد خود را آغاز کرد.در اصل خطبه های ادیبانه امام علی ع اوج تسلط آن حضرت را بر ادب عربی نشان می دهد.

از میان نخستین عالمان ادیب، باید از ابان بن تعلب شاگرد امام باقر ع و صادق ع یاد کرد که کتابی در شرح لغات مشکل قرآن نگاشته است.علم به لغات مشکل قرآن را اصطلاحا غریب القرآن می نامند.به دنبال آن، علم غریب الحدیث نیز به وجود آمد که در تفسیر و شرح لغات مشکل احادیث بود.

شعر نیز که اندکی در عصر رسول خدا ص به دلیل حضور قرآن در صحنه ادب افول کرده بود، مجددا زنده شد.در دوره اموی، شاعران برجسته ای پا به صحنه ادب گذاشتند که شعرشان در تاریخ ادب از برگزیده ترین اشعار عربی است.متأسفانه نوع این شعرا در خدمت خلفای اموی بوده در تحکیم پایه های حکومت آنان تلاش می کردند.دانشوران زیادی کارشان گردآوری اشعار این شعرا بود.همین افراد سبب شدند تا مجموعه های عظیمی از اشعار آن دوره بر جای بماند .از میان مهم ترین شعرای این دوره می توان به فرزدق، کمیت بن زید اسدی اشاره کرد.کمیت از شعرای شیعه مذهب است که بیشتر اشعارش در ستایش از اهل بیت ع می باشد.

معماری

معماری اسلامی به طور عمده در مساجد، قصرها و بازارها و در دوره های بعد در بقعه ها و آرامگاه ها و نیز ساختار شهرهای اسلامی خود را نشان داده است.مسجد در رتبه نخست قرار دارد.از میان مساجد، چند مسجد مشهور از همان دوره صدر اسلام و عصر اموی وجود دارد که بارها تجدید بنا شده است.این مساجد عبارتند از مسجد الحرام، مسجد النبی ص و مسجد جامع اموی.

ولید بن عبد الملک از میان خلفای اموی، علاقه مند به ساختن بناهای بزرگ بود.او در سال نود و یک هجری دستور داد تا وسعت مسجد الحرام را افزایش داده بنای آن را تجدید کنند .همو دستور داد تا رواق هایی در اطراف مسجد ساخته شده، سقف آنها با ستون های عظیمی برافراشته شود.ستون های مزبور بسیار تزیین شده و در مواردی با آب طلا آراسته شدند.وی ناودان خانه خدا را نیز از طلا ساخت که به ناودان طلا شهرت یافت.

ولید مانند همین اقدامات را درباره مسجد رسول خدا ص در مدینه انجام داد.می دانیم زمانی که پیامبر ص مسجد را بنا کرد در اطراف مسجد خانه ها و اتاق هایی ساخت که برخی اختصاص به آن حضرت داشت.بنای خانه ها از گل بود و تا زمان ولید به همان شکل ساده نخست خود باقی مانده بود.ولید دستور داد تا برای توسعه مسجد آن خانه ها را خراب کنند.زمانی که به تخریب آنها پرداختند، مردم مدینه گریه می کردند چون خانه ها آثار پیامبر ص بود و نشان می داد که آن حضرت چه زندگی ساده ای داشته است.ولید در بنای مسجد از قیصر روم استمداد کرد.او نیز چهل کارگر همراه مقدار فراوانی مصالح به عنوان کمک فرستاد.

بنای ساخته شده این خصوصیات را داشت: ستون های سنگی تراش داده، با روکش های فلزی، دیوارهای بلند مزین به نقوش گچ کاری، کاشیکاری دیوارها، نقاشی سقف و تزیین آن به چوب ساج بنایی که تا آن زمان در سراسر جزیرة العرب مانند نداشت.آیاتی از قرآن نیز بر دیوارها منقش کردند.

با افزودن بر مساحت مسجد، قبر رسول خدا ص نیز در محدوده مسجد قرار گرفت.به دستور ولید، عمر بن عبد العزیز که حاکم مدینه بود، تمامی مکان هایی که رسول خدا ص در آنها نماز خوانده بود و آثاری به جای آن ساخته شده بود، مساجدی برپا کرد.کهن ترین بناهای مساجد مدینه، مربوط به همین دوران می باشد که البته بعدها مکرر خراب و تجدید بنا شده است.

از بناهای دیگر ولید در دمشق، مسجد جامع این شهر است که به نام مسجد اموی شهرت دارد .این مسجد یکی از بناهای مشهور دنیای اسلام است.

معماری اسلامی در نواحی مختلف متأثر از مسایل منطقه ای بوده است.به عنوان مثال محراب و مناره از چیزهایی است که در مسجد رسول خدا ص نبوده و بعدها به مساجد افزوده شده است.برخی از این مسایل، در تمامی دنیای اسلام و مساجد شهرها به کار گرفته شد.باید توجه داشت که در مواردی با مسلمان شدن مسیحیان، بنای کلیساها، به مسجد تبدیل شده است.برخی از آتشکده ها نیز همین سرنوشت را داشته اند.این تبدیل ها، به ویژه در تبدیل کلیسا به مساجد، گاه با حفظ بنا، سبب انتقال برخی از اصول معماری مسیحی به دنیای اسلام شده است .قصرهای امویان نیز که بقایای آن بر جای مانده از آثار معماری آن دوره به شمار می آید .

سهم ایرانیان

حمله اعراب مسلمان به ایران در دهه دوم قرن نخست هجری بود.پس از آن، بخشی از ایرانیان به عراق برده شدند یا رفتند، هم چنان که شمار فراوانی از قبایل عربی در نواحی مختلف ایران سکونت گزیدند.ایرانیانی که در عراق سکونت گزیدند، هر کدام که به قبیله ای عربی بستگی یافتند، به نام موالی آن قبیله شناخته شدند.کسانی هم که اسیر شده و توسط قبیله ای آزاد می شدند، از موالی آن قبیله بودند.طبیعی بود که این افراد سریع تر اسلام را پذیرفتند و سریع تر از آن، در دانش فقه و حدیث ادبیات تخصص پیدا کردند.به طوری که در زمان حکومت حجاج بر عراق، شمار زیادی از علمای شهرهای عراق از موالی بودند.

عربی گری حجاج و دیگر امویان، سبب شده بود تا موالی شأن و منزلت واقعی خویش را به دست نیاورند.حجاج اجازه نمی داد که موالی به عنوان قاضی تعیین شوند.به همین دلیل، سعید بن جبیر که از موالی بود، به رغم شایستگی های علمی خود نتوانست به مقام قضاوت برسد.همین برخوردها بود که سبب پیدایش روحیه شعوبی گری یا ملی گرایی ایرانی شد و برای مدتی میان مسلمانان اختلاف انداخت.عربی گری امویان، از عوامل مهم انقراض آنان بود.

با این همه، نباید عربی گری امویان، ما را از درک این حقیقت باز دارد که ایرانیان، در این دوره، بر اساس استعدادها و توانایی های پیشین، نقش مهمی در رشد جامعه جدید اسلامی داشتند.قبایل عربی در جامعه شهری ایران، راه و رسم زندگی بازتری را فراگرفتند.درست همان طور که با استفاده از نظام دیوانی بر جای مانده از نظام پیشین، راه و رسم اداره مملکت را آموختند.

تا آن جا که به مشاغل مربوط می شد، موالی اهل فن و مهارت و تخصص در امور صنعتی بودند، در حالی که اعراب به این قبیل کارها علاقه ای نداشته و پس از گذشت چند دهه، بیشتر به صورت ملاکین جدید زمین ها درآمده بودند.به همین دلیل بازار بیش از همه دراختیار موالی بود.به هر روی به دلیل آن که کارهای اداری مهم مانند سمت قضایا حکومت دراختیار اعراب بود، کمتر زمینه رشد سیاسی برای موالی در این دوره وجود داشت.در دوره عباسی، این وضعیت تا حدود زیادی به سود موالی تغییر کرد.

از نظر علمی، ایران اندوخته چندانی نداشت.در زمان ساسانیان، جامعه ایران، متون قوی علمی نداشت و جز درزمینه های خاصی از جمله آیین زرتشتی و تاریخ و اندرزنامه میراثی در اختیار نداشت.از دوره ساسانی برخی از متون دینی و اخلاقی به زبان پهلوی مانند جاماسب نامه، عهد اردشیر، کارنامه انوشیروان بر جای مانده است.به رغم سطح پایین جامعه ساسانی از لحاظ علمی، روشن است که وضع آنها بسیار بالاتر از وضع آن روز اعراب بود و همین اندازه در رشد جامعه جدید اسلامی سهم قابل توجهی داشت.

به هر روی، ایران در دوران اموی، پس از یک شکست سنگین، برای مدتی طولانی گرفتار رکود شده و حرکت جدید خود را در پرتو آموزه های دین مبین اسلام به آرامی آغاز کرد.این حرکت از اواخر قرن اول و بیشتر در قرن دوم بوده و مهم ترین حضور آنها، حضور در صحنه سیاسی در براندازی امویان و روی کار آوردن عباسیان بود.

پی نوشت ها:

1.پیش از این در بیان زندگی فکری خلیفه دوم به این بحث پرداختیم.

2.طبقات الکبری، ج 2، ص 358

3.همان، ج 2، ص 370

4.تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 101

5.همان

6.همان

7.میزان الاعتدال، ج 4، ص 353، معجم الادباء، ج 19، ص 259

8.همان

9.شذرات، ج 1، ص 150، معجم الادباء، ج 19، ص 259، طبقات الکبری، ج 5، ص 543

10.شذرات، ج 1، ص 150

11.المجروحین، ج 1، ص 176

12.تاریخ الخلفاء، صص 235 233

13.العقد الفرید، ج 5، ص 147

14.همان، ج 5، ص 148

15.نک: تاریخ الطبری، ج 2، صص 205، 228 (لیدن)، التنبیه و الاشراف، صص 302، 307 (لیدن) به نقل از: تاریخ الدولة العربیة

16.تاریخ الطبری، ج 2، ص 261، البدایة و النهایة، ج 8، صص 280، 281، حیاة الحیوان، ج 1، ص 66

17.وفیات الاعیان، ج 3، ص 72

18.تاریخ الدولة العربیه، ص 206

19.وفیات الاعیان، ج 1، ص 235، سوره مائده، آیه 27

20.همان، ج 7، صص 681 781

21.تاریخ الطبری، ج 5، صص 185، 184

22.همان، ج 5، ص 191

23.وفیات الاعیان، ج 2، ص 229، و نک: درباره دلیل خراب کردن مناره: ربیع الابرار، ج 1، ص 328

24.الاغانی، ج 5، ص 17، نک: وفیات الاعیان، ج 2، ص 230

25.الموفقیات، ص 292

26.تاریخ الخلفاء، ص 245

27.همان، ص 224

28.النقود الاسلامیه، المقریزی، ص 11

29.جامع بیان العلم، ج 1، ص 72

30.بحار الانوار، ج 2، ص 108

31.الایضاح، ص 311 (چاپ دانشگاه تهران)

32.قصه خوانان در تاریخ اسلام، ص 46

33.همان، صص 96 83

34.همان، صص 72 65

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان