بلند می شدند می رفتند
امام هیچ گاه غیبت نمی کردند سیره شان این بود که اگر حس می کردند کسی می خواهد اسم شخصی را ببرد، یا بلند می شدند می رفتند و یا جلوگیری می کردند. (1)
همیشه از غیبت نهی می کردند
امام همیشه افراد را از غیبت نهی می کردند، حتی غیبتهایی که در اذهان بعضی از افراد بلامانع بود. خودشان نیز ملتزم بودند که غیبت نکنند. (2)
به شرطی که غیبت نشود
امام با عده ای از دوستان خود مثل آیت الله حاج سید احمد زنجانی و حاج میرزا عبدالله مجتهدی و مرحوم آقا سید احمد لواسانی و... جلسه انسی داشتند که یکی از شرایطش این بوده که در آن غیبت نشود و شرط دیگرش این بوده که بحث علمی در آن نشود. (3)
با نگاه تندی ما را ساکت می کردند
امام از آن اول جوانی مقید بودند غیبت نکنند؛ حتی ما شاگردهای ایشان وقتی نزدشان می نشستیم، جرأت نمی کردیم از کسی حرف بیاوریم، زیرا ایشان با یک نگاه تند در همان کلمه اول ما را ساکت می کردند. ایشان در این موارد یک وقار خاصی داشتند.
امام به چند چیز مقید بودند: نماز جماعت اول وقت، تهجد، غیبت نکردن؛ حتی در زمان جوانی آن وقت که هنوز عیال هم نداشتند دوستان ایشان می گفتند که حتی از گناه صغیر هم اجتناب می کردند. (4)
غیبت امر حرامی است
برای وقوف به دوران جوانی امام از برخی دوستان دوران جوانیشان متفقا کسب اطلاع کرده ام که حتی در دوران بحرانی جوانی هم یک لغزش از امام صادر نشده است؛ مثلا در جلسات خودمانی که تشکیل می دادند و برای مزاح مطالبی می گفتند و اگر در لابلای شوخی ها مثلا جمله ای گفته می شد که منظور غیبت را داشت امام فورا ناراحت می شدند و تذکر می دادند که غیبت امر حرامی است و جایز نیست. اسلام خیلی بر قلب امام حاکم بود. (5)
حق ندارید غیبتی بکنید
پس از رحلت مرحوم آقای بروجردی که خدمت امام رسیدم فرمودند در این موضع گیریها برای مرجع تراشی، شما حق ندارید یک کلمه از من حمایت بکنید یا غیبتی از آقای دیگر بکنید. (6)
گناه بی مزه ای است
آقای سلطانی نقل می کردند که آقا از غیبت خیلی بدشان می آمد و می فرمودند گناه بی مزه ای است. لذتی که ندارد هیچ، گناه هم هست. (7)
چه عرض کنم
امام در انتقاد از اشخاص سخت پرهیز داشتند مگر در مقامی که ضرورت اقتضا می کرد که در این صورت در بیان حقیقت واهمه ای به خود راه نمی دادند. اگر در محضر ایشان از فضل و دانش و معنویات کسی سؤال می شد. چنانچه آن شخص صاحب فضیلت بود با احترام از او نام می بردند و اگر تو خالی بود می فرمودند: «چه عرض کنم!» (8)
راضی نیستم غیبت بکنید
هنگامی که منزل امام در محاصره بعثی ها بود کسانی از مراجع که انتظار می رفت احوالی از امام بپرسند یا لااقل تلفنی بزنند، حتی سراغی از ایشان نگرفتند لذا رفقا و دوستان امام که سخت متأثر بودند امکان داشت از ناراحتی گاهی سخنی راجع به آنان بگویند. امام به آنها فرمودند: «شاید رفقا یک قدری عصبانی بشوند، قدری ناراحت بشوند، بگویید من راضی نیستم از کسی غیبت کنید یا حرف کسی را در بیرونی من بزنید» . (9)
حتی شبهه غیبت نشنیدم
من سی سال با استاد بزرگوارم رهبر عظیم الشأن انقلاب بودم، به جان این شخصیت بزرگوار قسم می خورم مطلبی که شبهه غیبت باشد از ایشان ندیدم. غیبت که نه، شبهه غیبت هم ندیدم . فراموش نمی کنم یک وقت ایشان برای درس گفتن به مسجد سلماسی آمدند نفس ایشان به شماره افتاده بود، فرمودند: «والله تا حال اینقدر نترسیده ام» و افزودند: «نیامده ام که درس بگویم، آمده ام که قدری حرف بزنم.» من که تقریبا ده پانزده سال درس ایشان می رفتم هیچ وقت یک جسارت از ایشان به طلبه ها ندیدم امام در این حالت بود که فرمودند: «اگر علم نداری، اگر عقل نداری، اگر دین نداری، عاقل باش و نخواه که هویت انسانیت را به هم بزنی» بعد هم به خانه رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز برای تب مالت در خانه ماندند .
همه این قضایا برای این بود که شنیده بودند یک طلبه پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده بود . امام خودش غیبت نکرده بود بلکه یک طلبه پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده اما نفس او به شماره افتاده بود!» . (10)
چرا مواظب زبانمان نیستیم؟
وقتی امام در مسجد سلماسی قم عصرها درس اصول می فرمودند به ایشان اطلاع دادند که در مجلس درس بعضی از متخصصین نسبت به ملاصدرا اهانت شده. ایشان با حال عصبانیت در مقام موعظه و نهی از جسارت کردن به بزرگان دین فرمودند: «و ما ادریک ما ملاصدرا. مسایلی که ابوعلی سینا از او عاجز مانده ملاصدرا آنها را حل نموده چرا ما مواظب زبانمان نیستیم» . (11)
حرف دیگران را نزنید
در نجف امام همیشه به ما می فرمودند: «حرف دیگران را نزنید.» می گفتند: «من والله راضی نیستم کسی روی فرش بیرونی من و یا روی فرش من نشسته باشد و به کوچکترین فردی اهانت یا غیبت بکند.» و این باعث می شد که ما واقعا ملاحظه کنیم؛ حتی اشخاص بزرگی که به منزل امام می آمدند تا می خواستند نسبت به کسی چیزی را بگویند بلافاصله جلوگیری می کردیم و می گفتیم: «حاج آقا راضی نیستند در بیرونیشان از این مقوله ها صحبت بکنید» . (12)
این غیبت است
همسر محترمه امام نقل کرده اند که من 62 سال با امام بزرگوار زندگی کردم و در این 62 سال یک غیبت از این مرد نشنیدم. خیلی این مطلب معجزه گونه است. حتی تا این درجه که ایشان گفته بودند که ما یک کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود لذا آن را تبدیل به یک کارگر بهتری کردیم. بعد از چند روز من خدمت امام گفتم که این خیلی کارگر خوبی است. امام فرمودند : «که اگر با این جمله می خواهی به من بفهمانی که قبلی خوب نبود این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم.» (13)
فضای اینجا الان حرام است
امام از همان دوران که ما بچه بودیم خیلی به دنبال اینکه ما را نصیحت کنند، نبودند؛ یعنی عملا ما می فهمیدیم که چی خوب است و چی بد است. یعنی عمل ایشان و رفتارشان برای ما طبیعتا سرمشق بود، در عین حال از همان آغاز خیلی جدی بودند الان در مقابل کوچکترین فعل حرام چنان غضبناک می شوند که در مقابل نظام پهلوی، به همان تندی که اغلب شما شنیده اید . ما در اتاق نشسته بودیم و یکی از بستگان یک خانمی بود که آهسته به من گفت: «فلان کس من که وارد شدم تواضع نکرد» یک مرتبه دیدم آقا با شدت ناراحتی رو کردند به ایشان و گفتند : «شما نمی دانید خدا اینجاست؟ فضای اینجا الان حرام است و نشستن اینجا الان حرامه!» اصلا آنقدر امام منقلب شدند که من برای حالشون نگران شدم. خود آن خانم گفتند: «من حرفی نزدم، من فقط گفتم جلوی من تواضع نکردند» امام گفتند: «شما بله! شما نمی دانید و یادتان می رود اما خدا یادش است غیبته! این غیبته!» در مقابل فعل حرام خیلی ایشان ناراحت و برآشفته می شوند و در انجام دادن عمل واجب هم خیلی جدی و محکم اند. اما در مقابل به مستحبات زیاد کار ندارند. که حالا شما چرا انجام دادید یا ندادید؟ از این حرفها ندارند . در نتیجه خیلی اهل نصیحت نیستند مگر در چند مورد، آنهم به خصوص در مورد غیبت بود که من دیدم حتی یک بار ایشان همه اهل خانه را صدا کردند و گفتند «من میل داشتم که چیزی را برای شما بگویم» و مثل اینکه ایشان منتظر فرصت بودند، تا یک بار همه ما جمع باشیم . گفتند: «می خواهم بگویم شما می دانید غیبت چقدر حرامه؟» ما گفتیم «خوب بله!» گفتند : «شما می دانید آدم کشتن عمدی چقدر گناه دارد؟» گفتیم «بله!» گفتند: «غیبت بیشتر!» و گفتند: «شما می دانید فعل نامشروع و عمل خلاف عفت چقدر حرامه؟» گفتیم: بله! گفتند: «غیبت، بیشتر است» .
بعد یکی یکی شمردند و گفتند: «غیبت مثل گوشت برادر مرده جویدن است. سعی کنید که غیبت نکنید» بعد شروع کردند به نصیحت در مورد اینکه غیبت چقدر حرام است. اصولا ایشان روی مسأله غیبت خیلی تأکید می کردند. (14)
از کودکی حق غیبت نداشتیم
ما از بچگی در منزل حق انجام هیچ گونه معاصی، از جمله غیبت، دروغ، بی احترامی به بزرگتر و توهین به مسلمانان را نداشتیم. (15)
به شدت برآشفته می شدند
امام خیلی خوش محضر بودند. برای نزدیکان امام بهترین مجلس، مجلسی بود که ایشان در آن باشند. در حضورشان انسان می توانست راحت و بی تکلف سخن بگوید. حتی ما در حضور ایشان لطیفه می گفتیم؛ البته طوری که به کسی بر نخورد و غیبت نباشد. اما اگر خدای ناکرده در میان حرفهایمان غیبت از کسی بود یا کسی را مسخره می کردیم، امام به شدت برآشفته می شدند . (16)
پی نوشت ها:
.1 آیت الله خوانساری حوزه ش .32
.2 آیت الله محمد صادق لواسانی پا به پای آفتاب ج 4 ص .130
.3 آیت الله شبیری زنجانی نور علم دوره 3 ش .7
.4 آیت الله شهید محلاتی 15 خرداد ش .10
.5 آیت الله فاضل لنکرانی حضور ش .1
.6 آیت الله شهید محلاتی 15 خرداد ش .10
.7 حجة الاسلام و المسلمین مسیح بروجردی.
.8 حجة الاسلام و المسلمین سید جلال الدین آشتیانی کیهان اندیشه ش .24
.9 آیت الله خاتم یزدی پیشین ج .2
.10 آیت الله مظاهری سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ج .5
.11 حجة الاسلام و المسلمین توسلی پیشین ج .2
.12 حجة الاسلام و المسلمین فرقانی.
.13 آیت الله فاضل لنکرانی.
.14 زهرا مصطفوی روزنامه اطلاعات 17/3/ .67
.15 فریده مصطفوی روزنامه اطلاعات 11/12/ .60
.16 فاطمه طباطبایی.