اهمیت میراث اسلامی نه به علم و صنعت آن محدود شد،نه به فلسفه وعرفان آن.ادب اسلامی نیز از همان تنوع و نشاط حیاتی بهره یافت که علم و فلسفه اسلامی را بلند آوازه کرد.در سراسر این ادب نفوذ قرآن محسوس بود-هم در اسلوب بلاغت هم در قصه ها و مواد،و هم درفکر و اخلاق.ازین روست که این ادب ارزنده را به هر زبانی که هست خواه عربی و خواه فارسی،خواه ترکی و خواه سندی-جز ادب اسلامی نمی توان خواند.
ادب اسلامی از حیث مواد،از حیث زبان،از حیث زمان،و ازحیث مکان تنوع کم نظیر بسیار جالبی عرضه می دارد.از حیث مواد،حتی گاه جامع اضداد بنظر می آید.ادبی است یک جا آگنده از جزم و یقین و یک جا آگنده از شک و حیرت.یک جا سرشار از زهد و پارسائی است و یک جاسرشار از لذتجوئی.گاه در صنعت و تکلف غرق می شود و گاه در سادگی وبی پیرایگی.از حیث زمان تمام گذشته مسلمین را پس پشت دارد و ازحیث مکان تمام قلمرو اسلام را،از لحاط زبان اگر چه مهمترین شاهکارهای آن تعلق به عربی و فارسی دارد،در ترکی وارد و نیز آثار ارزنده یی بوجود آورده است.بعلاوه، زبانهای دیگر هم مثل بربری،سواحلی،صومالی،البانی،ازبکی،کردی،بلوچی،پشتو،سندی،گجراتی،بنگالی،تامیلی نیز تحت تاثیر اسلام آثار ادبی قابل توجه ابداع کرده اند.ازین میان عربی و فارسی بود که در دنیا تاثیر عظیم کرد و فقط وقتی با سقوطخلافت عباسیان ادب عربی و با پایان تیموریان ادب فارسی به راه انحطاطو رکود افتادند دربار عثمانی موجب تشویق ادب ترکی شد و دربار مغول هند سبب رواج شعر اردو.
ادب عربی که زبان آن پشتوانه یی مثل قرآن داشت منبع الهامی شد برای ادب فارسی.شک نیست که زبان و فرهنگ پهلوی نیز-مثل ذوق و نبوغ ایرانی-در توسعه ادب عربی تاثیر قوی داشت.در شعراسلوب ساده و طبیعی جاهلی-که در اصالت آن تردیدی مبالغه آمیزاظهار شده است-جای خود را به شیوه های تازه داد چنانکه نثر نیز دردست نویسندگان درباری وسیله یی شد برای اظهار قدرت در لغت و بلاغت در واقع شکوه فرهنگ و تمدن عهد عباسی در شعر و ادب آن روزگاران نیز انعکاس یافت و ادب عربی را سرمشق فارسی سرایان کرد.ابو نواس شاعر مسلمان دربار هارون الرشید از اخطل،شاعر مسیحی دربار امویهادر خمریات سبق برد و بعضی آثار او به رودکی،بشار مرغزی ومنوچهری نیز الهام داد.ابو الطیب متنبی در قصیده سرایی شهرت بحتری و ابو تمام را تقریبا در سایه افکند و مثل آنها منشا الهام شد برای بعضی شاعران ایران-عنصری،منوچهری و حتی سعدی.
ابو العلاء معری شاعر و فیلسوف نابینای عرب که با خیام وحافظ در فکر حیرت و شک ارتباط معنوی داشت شعر را وسیله یی کردبرای بیان اندیشه های حکمت آمیز.در نثر مقامه نویسی که بدیع الزمان و حریری آن را به اوج رسانیدند در فارسی هم در پیدایش مقامات حمیدی تاثیرداشت هم در ایجاد گلستان سعدی.بسیاری از شاعران فارسی-نه عرب- ذواللسانین بودند:فارسی و عربی.مسعود سعد و امیر خسرو دهلوی به هندی نیز شعر داشته اند چنانکه نوائی و فضولی شاعران ترک نیز فی المثل شعر فارسی دارند.این جهان وطنی اسلام شعر و ادب آن را از حیث فکر،از حیث سبک و از حیث قالب چنان جهانی کرد که حتی در شعر و ادب اروپا نیز-در قرون وسطی و بعد از آن-توانست تاثیر و نفوذ کند.
ادب اسلامی بعنوان آنچه علم ادب خوانده می شود در اصل ظاهراعبارت بوده است از مجموع اطلاعات و آدابی که برای یک کاتب درباری لازم بوده است تا بوسیله آنها بتواند در دستگاه خلیفه یا سلطان وقت برهمگنان در امر انشاء تفوق غلبه بیابد.بدینگونه،چون هدف تربیت کاتبان لایق بود،ضرورت داشت که ادیب صرف نظر از ادب نفس که لازمه تقرب سلطان محسوب می شد از آنچه دانستنی هست نیز طرفی اخذ کند تا بدان وسیله بتواند بقدر فهم و لیاقت در دمت سلطان ترقی نماید.اینکه ادب را بعنوان علم،عبارت دانسته اند از اخذ طرفی ازهر چیز،ناشی است از همین هدف تربیتی عصر.همین نکته است که تنوع ادب اسلامی را افزوده است و از تاریخ و فقه تا حکمت و عرفان را هم در قلمرو آن وارد ساخته.در قصه پردازی شاید به خیالپردازی و انتریگ سازی چندان توجه نشده باشد (1) اما واقع بینی صفت بارز اسلوب این قصه هاست.کتب جاحظ لطف بیان دارد اما غالبا فاقد تخیل است ودر مقامات بدیع الزمان و حریری نیز اهمیت کار در لطافت بیان وقدرت توصیف است نه در تخیل و ابداع.حتی رسالة الغفران معری که یک طلایه با شکوه کمدی الهی دانته است غالبا در امواج الفاظ وعبارات مصنوع غوطه می خورد.از حیث خیال انگیزی و انتریگ سازی فارسی خیلی قویترست (2) نه فقط شاهنامه فردوسی گواه این دعویست،آثار نظامی و پیروان بزرگ او مثل امیر خسرو،خواجو و جامی نیز این ادعارا تایید می کند بدینگونه ادب فارسی اگر از بعضی جهات به پای ادب عربی نمی رسد از بعضی جهات دیگر بر آن برتری دارد و با اینهمه هر دوادب جلوه هایی هستند از ادب اسلامی.
این ادب سرشار پر تنوع،طبیعی است که در محیط اطراف خویش نفوذ کرده باشد،از این رو تعجب نباید کرد که از تاثیر آن در ادب اروپاسخن در میان آید.درست است که مسلمین از ادب یونانی و رومی کمتراطلاع درست بدست آورده ند اما نفوذ ادب عهد شرک در بعضی قصه های آنها باقی است.بیش از هر کتابی در الف لیل این نفوذ را می توان معاینه یافت.این یک قصه مشهور ایرانی است که به عربی نقل شد وتدریجا از مآخذ هندی،یونانی،عبری و مصری هم بعضی عناصر در آن وارد گشت و دربار خیال انگیز هارون الرشید نیز قصه های عاشقانه ولطیف بسیار بدان در افزود.وقتی کتاب صورت نهایی خویش را یافت ادب عربی و فارسی به انحطاط افتاده بود و این نکته آن را از سرنوشت کلیله و دمنه و مرزبان نامه و سندباد نامه که گرفتار صنعتگران بی ذوق شدندنجات داد و اجازه داد که این مجموعه عظیم قصه های لطیف خیال انگیز در اروپا نیز راه خود را پیدا کند.
الف لیل را ازین حیث نباید یک قصه استثنائی تلقی کرد.
(Syntipas) در زبانهای فرانسوی و نمونه دیگرش عبارت بود از داستان سندباد که به نام هفت خردمند یاسنتیپاس انگلیسی نقل شد وشهرت و آوازه بسیار یافت.همچنین است حکایت بوذاسف و بلوهر که نوعی سرگذشت «بودا»است و انعکاس آن در اروپا به جایی رسید که می توان گفت در یک قسمت از نمایشنامه تاجرونیزی اثر معروف شکسپیر آنجا که صحبت از سه صندوقچه فلزی است و انتخاب یکی از میان آنها،انعکاسی ازین حکایت قدیم شرقی می توان یافت (3).در هر حال این داستان نیز که نزد مسلمین از خیلی قدیم شهرت داشت در قرون وسطی-از قرن یازدهم به بعد-مکرر به لاتینی ترجمه شد و از آن طریق به فرانسوی،آلمانی،ایتالیائی،اسپانیائی،هلندی و حتی السنه اسکاندیناوی نقل شد.حتی (Josaphat and Barlaam) در ردیف اولیاء مسیحی تلقی شدند (4). بوذاسف و بلوهر با صورت جوسافات و بارلعام
تمام این داستانها در ادب اروپائی تاثیر قوی به جای گذاشته چنانکه از شهرت و نفوذ قصه های الف لیل معلوم است و حتی نویسندگان قرون اخیر نیز از آن الهامها یافته اند.نقل قصه های بیدپای-کلیله ودمنه-به زبان اسپانیائی شهرت و رواج این کتاب را در سراسر اروپاسبب شد و از آن میان فرانسه وجود بخشی از لافونتن را به آن مدیون گشت.قصه های لقمان حکیم در قرون وسطی منشا یک قسمت-اگر نه تمام-امثال ازپ یونانی گشت.با اینهمه،شاید آنچه ادب اروپا در قرون وسطی و حتی بعد از عهد رنسانس،از ادب اسلامی گرفته است محدود به چند قصه یا مضمون اخلاقی نباشد.اگر پترارک شاعر بزرگ غنایی( لیریک)ایتالیا به آن شدت از اعراب و مسلمین انتقاد می کند نشان آنست که در زمان وی گرایش به (Romances) خوانده می شود تا حد ادب و ذوق عربی در ایتالیا رایج بوده است (5).در واقع آنچه درادب اروپا رومانس زیادی مدیون تاثیرعربی است و بدینگونه ادعای آنکه شعر اروپائی در قرون وسطی از ادب عربی-اسلامی-تاثیر پذیرفته است گزاف نیست.حتی می توان قبول کرد که اروپای قرون وسطی چنانکه دین خود را به یهود مدیون است،ادب خود را مدیون عربی است (6).نه فقط ادب عربی تاثیرش در این شعر عامیانه اسپانیائی باقی ماند در زبان ایتالیائی هم راه یافت آن هم نه فقط از راه اسپانیا،بلکه از طریق سیسیل.دربار نرمانهای سیسیل بیشک یک واسطه بود در نقل شعر و ادب اسلامی-عربی-به اروپا.نه فقطخنیاگران و رامشگران مسلمان در دربار فردریک دوم پادشاه سیسیل فراوان بود شعر عربی هم ظاهرا در مدح وی سروده می شد و پاره یی کتب و آثار اسلامی هم نقل می گشت.احتمال می رود که این اوضاع محیط نیمه شرقی دربار فردریک در پیدایش شعر ایتالیائی در سیسیل بی تاثیرنباشد حتی اینکه زبان عامیانه ایتالیائی وسیله یی برای بیان شعر تلقی شده است می بایست تقلیدی باشد از اهمیتی که امراء و حکام مسلمین در آن ایام به شعر عربی (Troubadors) سروده عامیانه می داده اند (7).در فرانسه بعضی انواع شعر که مخصوصا بوسیله تروبادورها می شده است از حیث شکل و صورت از آنچه اعراب اسپانیا زجل و ازجال می گفته اند اخذ شده بود.خود لفظ تروبادور یا رابعضی از لفظ عربی طرب مشتق و ماخوذ پنداشته اند همچنین در شعراروپائی لفظ استانزا (
Stanza) بمعنی یک پاره شعر به اعتقاد بعضی محققان ترجمه گونه یی است از معنی لفظ بیت بمعنی خانه.بعلاوه، رواج قافیه در قرون وسطی نیز ظاهرا از تاثیر ادب اسلامی و عربی است.تاثیرادب اسلامی در ادبیات اروپائی امریست قطعی،که شواهد بسیار آن راتایید می کند.سروانتس نویسنده داستان معروف دن کیخوته یکچند نزداعراب الجزایر بوده است.اگر بخلاف ادعای نویسنده این داستان اصل عربی ندارد،روح آن بی شک عربی است.رمان فلسفی شیرین ابن طفیل که حی بن یقظان نام دارد و مؤلف در آن فلسفه را بمنزله حاصل اجتناب ناپذیر عقل طبیعی نشان می دهد بسبب اسلوب بدیعش انتشار و قبول فوق العاده یافت چنانکه اصل آن داستان فاضل بن ناطق را به ابن النفیس الهام کرد و ترجمه اش داستان مشهور رابینسون کروزو را به دانیل دفو انگلیسی.
حتی مکتب رمانتیسم اروپا نیز به ادب شرقی و اسلامی مدیون شد (8).
و بدینگونه ادب اسلامی اگر چیزی از یونان و روم اخذ کرده بود،چندین برابر آن را بعنوان سود خالص به اروپا برگرداند.
دین لغوی اروپا نیز-که آن را به ادب و فرهنگ اسلامی بدهکار است-قابل ملاحظه است.در حقیقت چون صحبت از ادب اسلامی است به تاثیر لغت و زبان آن نیز باید توجه کرد،دامنه بسط فرهنگ و تمدن مسلمین را می توان از کثرت و تنوع لغتهائی که از السنه اسلامی-خاصه عربی و فارسی-وارد زبانهای اروپائی شده است قیاس کرد.
در کشتی رانی،فنون جنگ،کشورداری،شکار و اسلحه،لغتهائی درالسنه اروپائی هست که اصل آنها بی شک اسلامی است. همچنین درطب،در گیاه شناسی،در کیمیا،در موسیقی و در هیئت الفاظ بسیار هست که از مسلمین اخذ شده.حتی بعضی امثال سایر در زبان اسپانیائی هست که اصل عربی دارد و یادگاریست از روزگار خلافت قرطبه و دولتهای اسلامی اندلس. 24
پی نوشتها:
Grunebaume, l,Islam medieval/313 1.
ibid/316 2.
. M. Lang, The Wisdom of Balahwar/5 3.
4.برای تفصیل رجوع شود به مقاله نگارنده درباره داستان زندگی بوذاسف،ایندوایرانیکا/32-25
Gibb, [Literature], Legacy of Islam/192 5.
Mackail, Lectures on Poetry, 1911/97 6.
Gibb,[Literature] in Legacy of Islam/191-2 7.
8.شعر بیدروغ/68-266