طب اسلامی خلاصه ای است از طبی که تا ظهور اسلام در میان ملل متمدن شایع بوده است زیرا مسلمانان کتابهای طبی بقراط و جالینوس و سایر پزشکان یونانی را ترجمه نمودند و بر طب اطبای سریانی که مخلوطی از طب قدیم کلدانی و طب یونانی بود احاطه یافتند و بوسیله اطبای ایرانی (گندی شاپور) آنچه اطبای ایرانی از یونان گرفته بودند بعربی انتقال دادند و با استخدام اطبای هند از معلومات طبی هندیها آگاه شدند و علاوه بر این خود چیزهائی از دوره جاهلیت درباره طب میدانستند و از اختلاط و امتزاج این معلومات طب اسلامی پدید آمد که بهترین نمونه آن کتاب الملکی یا الملوکی تالیف ابوبکر رازی ملقب به جالینوس عرب است و بنام عضد الدوله دیلمی تالیف شده است (1) ،کتاب مزبور در دوره تکمیل و تکامل تمدن اسلامی (در اواسط قرن چهارم) نگاشته شده و آنچه که راجع بمطالعه امراض و تشخیص آن در کتابهای قدیم پراکنده بوده در آن جمع شده است.رازی علاوه بر این تالیف نفیس کتابهای دیگری در طب و فلسفه دارد و تا پیدایش قانون ابن سینا کتاب ملوکی یگانه سند و مرجع دانشمندان طب محسوب میشده است، قانون ابن سینا که اکنون در دست است یک فرهنگ جامع طب و داروسازی بشمار میآید و خلاصه مطالعات یونان و کلدان و هند و ایران درباره تشخیص امراض و معالجه آن و گیاه ها و خواص آن در قانون مذکور است.
بعضی ها تصور کرده اند قانون ابن سینا منحصرا از طب یونان بحث میکند ولی این تصور اشتباه است زیرا در کتاب مزبور در موارد متعدد ابن سینا نظر اطبای هند را متذکر شده و آنرا انتقاد یا تمجید کرده است.مثلا ابن سینا زالوهای متنوع هند و اشکال و خواص آنرا در قانون اسم میبرد و دیگر آنکه میگوید بعقیده اطبای هند خوردن شیر و ترشی و ماهی با هم موجب ابتلاء بمرض خوره میگردد و همچنین بنا بگفته ابن سینا در قانون خوردن ماست با ترب و گوشت پرنده و یا خوردن آرد و برنج و شیر ضرر میرساند و بعلاوه ابن سینا بسیاری از گیاههای هندی را در قانون نام برده است.دیگر از کتب طبی اسلامی که در رستاخیز اروپا مورد استفاده شد کتاب التصریف لمن عجز عن التالیف نگارش و تصنیف ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی اندلسی از اطبای قرن پنجم هجری است که علاوه بر سایر مزایا قسمت جراحی هم در آن ذکر شده است و دیگر کتاب التفسیر تالیف عبدالملک بن زهر اندلسی است که برای ابن رشد فیلسوف در اواسط قرن ششم هجری نگاشته شده است طبیبان اسلام و تالیفات آنان زیاد است و ذکر نام همه آنان بطول می انجامد.
پزشکان مسلمان
پس از ترجمه کتب طبی یونانی و بعد از انقضای نهضت عباسی تا آغاز دوره انحطاط عباسیان یعنی در ظرف سه چهار قرن صدها پزشک در میان مسلمانان پدید آمد که غالبا در طب و سایر علوم بیگانه کتاب نوشته اند و شرح حال و تالیف آنان در تراجم الحکماء تالیف ابن القفطی و طبقات الاطباء تالیف ابن ابی اصیبعه و در کشف الظنون و غیره مندرج است ولی تعیین آمار دقیق آنان بواسطه حوادث داخلی و از بین رفتن مدارک میسر نیست،اما از قراین معلوم است که زیاد بوده اند مثلا در زمان المقتدر بالله در اوایل قرن چهارم هجری بموجب سرشماری 860 پزشک در بغداد بوده که میبایستی برای دریافت پروانه پزشکی امتحان بدهند و البته عده ای نیز بواسطه حسن شهرت یا بواسطه اشتغال در خدمت خلیفه علاوه بر این عدد بوده اند که جزء سرشماری برای امتحان دادن ذکر نشده اند و خلاصه اینکه حداقل آنموقع در بغداد هزار پزشک میزیسته است.در اواسط قرن سوم هجری در زمان متوکل 56 پزشک مسیحی در دستگاه دولتی کار میکرده اند و هر وقت که سیف الدوله سر خوان مینشست 24 پزشک حضور می یافتند و بعضی از آنان دو یا سه مقرری میگرفتند چه که علاوه بر طبابت در علوم دیگر نیز تخصص داشتند. برای طبابت مقررات سختی بوده که توسط رئیس الاطباء اجراء میشد و پس از گذرانیدن امتحان پروانه طبابت داده میشد.مشهورترین رؤسای اطباء سنان بن ثابت در بغداد و مهذب الدین داخوری در مصر میباشند و چون در داروسازی و داروفروشی تقلباتی پدید آمد برای داروسازان نیز رئیس مناسبی تعیین گردید و داروسازان و داروفروشان مجبور بگذرانیدن امتحان شدند و کسانی که در امتحان شکست میخوردند از کار خود ممنوع میشدند و این امتحان داروسازی اولین بار بامر افشین در بغداد توسط زکریا بن طیفوری اجراء شد و داستان مفصلی دارد.اطباء دو دسته بودند دسته ای که برای سپاهیان و خلفاء و دولتیان طبابت میکردند و از دولت حقوق میگرفتند و دسته ای که اشخاص عادی را معالجه مینمودند.
پزشکان بچند طبقه تقسیم میشدند از اینقرار:
پزشک بطور کلی-چشم پزشک-دندانساز-جراح-ماما-پزشک زنان-پزشک ویژه دیوانگان و خون گیر (کسی که در رگ زدن و حجامت تخصص دارد) و در واقع مثل امروز پزشکان آن ایام هر کدام در قسمتی تخصص داشتند.در مصر بواسطه بدی آب و هوا چشم پزشک بیشتر پیدا میشد و آب سیاه را با داغ کردن چشم معالجه مینمودند همانطور که امروز آن بیماری بوسیله الکترکتا علاج میشود.
زنان پزشک میان مسلمان کم نبودند از آنجمله اخت الحفید اندلسی و دخترش که از علم طب بخصوص در بخش بیماری های زنانه سر رشته کامل داشتند و کسی جز آن مادر و دختر زنان حرم سرای منصور خلیفه اندلس را معاینه و معالجه نمیکردند،زینب پزشک بنی اود از زنان نامی دوره امویان است که در شام طبابت میکرده است بخصوص در عمل جراحی چشم ماهر بوده است پاره ای از آنان بعلم ادب نیز شهرت داشته اند مانند شده دینوی و بنت دهین اللوز دمشقی و غیره که نابغه زمان خود بشمار میآیند.تحقیقات اطبای اسلام برای تشخیص بیماری منحصر بمعاینه و آزمایش ادرار و گرفتن نبض بود باین قسم که بیمار با شیشه ادرار نزد پزشک میآمد و پزشک ادرار را میدید بعد برای تحقیق بیشتر آنرا می چشید که بداند قند یا ترشی یا مواد زیادی دیگر در آن هست یا نیست سپس حرکت نبض مریض را بدقت رسیدگی میکرد چه که بعقیده اطبای اسلام از حرکت نبض وضع قلب مریض و از چشیدن و دیدن ادرار وضع کبد و اخلاط وی معلوم میگردد و عجب آنکه تاکنون آن آزمایش در دنیای متمدن بحال خود باقی است و از نبض و ادرار بیماری را تشخیص میدهند.
مسلمانان چه چیز تازه ای در پزشکی پدید آوردند
اینک باید بدانیم عرب چه اختراعات و ابتکارات تازه ای در طب داشته است و البته مطالعه و تحقیق این موضوع مجال بسیاری لازم دارد که اینجا محل آن نیست فقط بطور مختصر میگوئیم که مسلمانان،طب یونان،ایران،هند،کلده و عرب را جمع کردند و چیزهائی از خود بر آن افزودند و این مطلب از مراجعه بکتب طبی اسلامی بخوبی آشکار میگردد،مثلا چه بسیار که در کتب طبی اسلامی از نظر جالینوس و بقراط و غیره ذکر شده و از آن انتقاد شده و یا آنرا توضیح داده اند و درست و نادرستش را بیان نموده اند،بعلاوه کتابهائیکه ترجمه کرده اند بفصل ها و بخش ها مرتب ساخته اند از آنجمله ابن اشعث کتابهای جالینوس را برای آسان کردن کار بچندین بخش مرتب کرده است و بسیاری از دانشمندان اسلام بر کتب قدماء شرح و تفصیل نگاشته اند مثلا ابن جلجل در ذیل کتاب دیسقوریدس گیاه هائی را شرح داده که قدماء آنرا نمیدانسته اند ولی تعیین آراء و افکاری که اطبای اسلام مستقلا در طب ابراز داشته اند دشوار است و فقط آنچه که مسلما نزد ما ثابت شده بطور نمونه در اینجا مینگاریم از آنجمله اینکه نظریات تازه ای مخالف نظر اطبای قدیم داشته اند مثلا بیماریهای (باصطلاح) سردرا (مانند لقوه و فلج و سستی) که قدماء با داروهای سرد علاج مینمودند و نخستین پزشکی که آنطور معالجه را مرسوم نمود ابو منصور صاعد بن بشر طبیب بغداد بود.وی بیماران فالج و مانند آنرا با فصد و تبرید و ممانعت از غذا معالجه کرد و بیماران بهبود یافتند و در نتیجه این پیشرفت مهم ابومنصور رئیس بیمارستان عضدی شد و داروها و معجونهای گرم را منسوخ نموده بیماران را با ماءالشعیر (آبجو) و شیره تخم گیاه معالجه نمود و پیشرفتهای عجیبی در معالجه ملاحظه شد و بعد از آن پزشکان بوی اقتدا کردند.
عربها برای نخستین بار بنگ را در معالجات طبی استعمال کردند و از قرار مذکور ابتداء تلخه گندم را برای آن مقصود استعمال میکردند و خلال معروف اطباء نیز از اختراع پزشکان مسلمان میباشد.
بنا باظهار محققین فرنگ،عربها برای نخستین بار داغ کردن موضوع زخم را در طب بکار بردند و چنانکه اکنون نیز آن طریقه معمول میباشد همین قسم برای اولین مرتبه تشخیص بیماری سل را از راه ناخن مریض درک کردند و معالجه یرقان و زردی را توصیف نمودند و برای معالجه دیوانگان مقدار زیادی افیون تجویز نمودند و برای جلوگیری از خونریزی آب سرد استعمال کردند و در آوردن سنگریزه و شن و میل زدن چشم و طریقه معالجه خلع کتف با رد مقاومت ناگهانی هم از پزشکان مسلمان بدیگران رسیده است.
عربها کتابهائی در طب تالیف نمودند که پیش از آن سابقه نداشته است مثلا یوحنا بن ماسویه نخستین کسی است که کتابی راجع به جذام (خوره) نوشته است و ابوبکر رازی نخستین پزشکی است که راجع به حصبه و آبله کتاب مخصوصی تالیف نموده است و علاوه بر این اطبای عرب (مسلمان) فرهنگ های جامعی در علم طب تالیف کرده اند.
داروسازی-شیمی گیاه شناسی
داروسازی از فروع پزشکی است و اعراب در این قسمت خدمات زیادی انجام داده اند و گیاه های طبی از هند و سایر نقاط آورده اند.این اقدام ابتداء در زمان یحیی بن خالد برمکی انجام یافت و بعد داروسازان و پزشکانی نابغه از میان مسلمانان برخاستند و کتابهای گیاه شناسی و داروسازی را از هندی و یونانی ترجمه کردند و از خود کتابهائی در آن موضوع نگاشتند و فرنگیان که در رستاخیز علمی اخیر خود در فن داروسازی مطالعه و تحقیق نمودند،دریافتند که عربها این علم را پایه گزار بودند و برای نخستین بار طریقه داروسازی را ترتیب داده و داروهای تازه ای پیدا کردند.عربها نخستین مردمی بودند که قرابادین را بشکلی که اکنون بدست ما رسیده مرتب ساختند،اعراب در نهضت دوره عباسیان در بیمارستانها و داروخانه ها بقرابادین شاپور بن سهل (255 هجری در گذشت) مراجعه میکردند.پس از آن قرابادین امین الدولة بن التلمیذ (متوفی بسال 560 هجری) مورد توجه و اعتماد شد.عربها نخستین مردمی هستند که بطرز امروز داروخانه باز کردند و دلیل بر این مطلب آنکه تاکنون اسامی پاره ای داروها و گیاه ها که فرنگیان دارند همان اسامی عربی و یا فارسی و هندی است که عربها وضع کرده اند.
البته پیشرفت عربها در داروسازی بواسطه پیشرفت آنان در شیمی و گیاه شناسی بوده و شکی نیست که عربها با تجربیات و عملیات خویش علم جدید شیمی را پایه گزاری کردند و قبلا گفتیم که خالد بن یزید برای اولین مرتبه کتاب شیمی را از مدرسه اسکندریه گرفته بعربی ترجمه نمود و (حضرت امام) جعفر صادق (متوفی بسال 140 هجری) از خالد آنرا فرا گرفت، (2) سپس جابر بن حیان و پس از او کندی و پس از او ابوبکر رازی و غیره آن علم را توسعه دادند و بسیاری از ترکیبات شیمی را کشف کردند و بر اساس آن اکتشافات شیمی جدید استوار شد.دانشمندان فرنگ اقرار دارند که عربها اسید نیتریک-اسید سولفوریک-اسید نیترو-هیدرو کلوریک-پوتاس-جوهر نشادر-نمک نشادر-نیترات-دارژان-کلورید سولفوریک-اسید سولفوریک-نیترات-پوتاس-نمک طرطر-زاج سبز-الکل-قلیا-زرنیخ-بوریک و غیره را کشف کرده اند.
علاوه بر این علمای شیمی اسلام چیزهائی کشف و اختراع کرده اند که خبرش بما رسیده،اما از چگونگی آن اطلاع نداریم و تا حال حاضر (مقصود موقع تالیف کتاب نیم قرن پیش است.مترجم) نیز علماء باکتشاف آن ترکیبات موفق نشده اند مثلا ابن اثیر در ضمن شرح واقعه زنگیان (سال 269 هجری) میگوید عربها موادی داشتند که اگر آنرا بچوب میمالیدند چوب نمیسوخت،ولی ابن اثیر نام آن مواد را نبرده است،احتمال قوی میرود که عربها باروت را اختراع کردند و نخستین مردمی هستند که موضوع تقطیر،ذوب شدن،متبلور شدن،تبدیل مایعات و جوشانیدن (تصعید) را دانستند و کیمیای قدیم را بآن معنی که قدماء تصور میکردند موهوم و بی اساس اعلام داشتند و نخستین کسیکه در آن باب کتاب نوشت یعقوب کندی از فلاسفه و حکمای عرب در اواسط قرن سوم هجری می باشد.
در قسمت گیاه شناسی،عربها عملیات درخشانی انجام داده اند،در دوره نهضت عباسی ابتداء با ترجمه تالیفات دیسفوریدس و جالینوس و کتابهای هندی بآن کار اقدام نمودند و در زمان متوکل استفان بن باسیل،کتاب گیاه شناسی دیسفوریدس از یونانی بعربی ترجمه شد و چون استفان نام عربی پاره ای از گیاهها را نمیدانست،آن اسامی را بهمان زبان یونانی در ترجمه نگاشت تا مگر خدا کسیرا پس از وی برگزیند و آن نامها را بعربی در آورد.این ترجمه ها بهمان وضع ناقص در اواسط قرن چهارم هجری در ایام الناصر بالله باندلس برده شده و مردم از آن تا حدی استفاده میکردند تا آنکه در سال 337 هجری پادشاه قسطنطنیه با ناصر مکاتبه کرد و کتابهائی برای وی فرستاد که از آنجمله کتاب گیاه شناسی دیسفوریدس بزبان یونانی بود،با این مزیت که در نسخه مزبور شکل گیاهها با تصویرهای عجیب رومی نیز ترسیم شده بود و چون در اندلس کسی یونانی نمیدانست ناصر از پادشاه روم کسیرا خواست که یونانی و لاتین بداند (در اندلس بسیاری از مردم زبان لاتین میدانستند) پادشاه روم راهبی را بنام نیکلا نزد ناصر فرستاد،راهب در سال 340 هجری بقرطبه رسید و با کمک عده ایکه لاتین و عربی میدانستند نقیصه های ترجمه استیفان را بر طرف نمودند و اسامی یونانی گیاهها را بعربی ترجمه کردند سپس ابن جلجل در اواخر قرن چهارم هجری شرحی بر کتاب دیسفوریدس نوشت و آنچه را که وی (دیسفوریدس) از گیاههای طبی و داروها ننوشته بود ابن جلجل بر آن افزود.
در اواسط قرن هفتم هجری ابن بیطار گیاه شناس نامی پس از مطالعه دو کتاب مذکور بیونان و سراسر روم سفر کرد و با گیاه شناسان و داروسازان آن نواحی آمیزش نموده بسیاری از گیاههای طبی را در محل روئیدن آن مشاهده نمود و از آنجا ببلاد مغرب رفته همین تحقیقات را انجام داد،آنگاه بشام رفته گیاههای طبی آنجا را مورد مطالعه قرار داد و از آنجا بمصر آمده در خدمت ملک الکامل ایوبی مشغول شد و از طرف آن پادشاه بریاست کلیه گیاه فروشی ها و داروسازی ها تعیین گشته است و برای تهیه داروهای مفرد و گیاههای طبی مورد اعتماد کامل پادشاه مزبور بوده است.ابن بیطار پس از این همه مطالعه و تجربه آموزی کتاب مهمی در گیاه شناسی تالیف نمود که در نهضت علمی اروپا مورد کمال اعتماد و استناد علمای مربوط میباشد.
دیگر از گیاه شناسان نامی رشید بن صوری متوفی بسال 639 هجری میباشد و کتابی در آن فن تالیف کرده که موسوم به کتاب الادویة المفرده میباشد.رشید الدین بقدری در گیاه شناسی دقیق بوده که نقاشی با تمام لوازم همراه خود بر میداشته و در صحراها و چمن های لبنان و سوریه بمطالعه و تحقیق می پرداخته است و هر گیاهی را که میدیده رنگ، برگ،ریشه،ساقه و تمام جزئیات آنرا یادداشت می نموده و صورت آنرا توسط نقاش ترسیم میکرده است و این رویه ای است که گیاه شناسان امروز نیز بهتر از آن را انجام نمیدهند.
بیمارستانهای اسلام (مارستانات)
مارستان یا بیمارستان کلمه فارسی است و بمعنای محل مریضان میباشد،در دوره تمدن اسلامی بیمارستان مشتمل بر مدارس طب هم بوده و همانجا درس طب می خواندند و عملا نیز از مریضان معاینه می نمودند.عربها بیمارستان را از ایرانیان آموختند و مانند بیمارستان گندی شاپور،بیمارستان دایر کردند.
نخستین بیمارستان اسلامی در سال 88 هجری در دمشق بامر ولید بن عبدالملک اموی تاسیس شد،عبدالملک اطبائی را در آن بیمارستان بکار گماشت و دیوانگان را در آنجا گرد آورد و برای اداره آن بودجه ای تعیین کرد،تا انقراض دولت اموی بیمارستان منحصر بفرد اسلام،همین بیمارستان دمشق بود.منصور نخستین خلیفه عباسی از بیمارستان گندی شاپور اطبائی به بغداد آورد،اما بیمارستانی تاسیس نکرد فقط نوانخانه هائی برای کوران و پیرزنان دایر نمود و شاید منصور یا جانشین او تیمارستانی در بغداد تاسیس کرد.
نخستین بیمارستان دوره عباسی بامر هرون دایر شد که چون مهارت پزشکان بیمارستان گندی شاپور مقیم بغداد را مشاهده کرد،به پزشک خود جبرائیل بن بختیشوع دستور داد بیمارستانی نظیر بیمارستان گندی شاپور در بغداد تاسیس کند،در آن موقع رئیس بیمارستان گندی شاپور پزشکی هندی بود که دهشتک نام داشت،هرون از وی خواست ریاست بیمارستان بغداد را بپذیرد،ولی دهشتک آنرا نپذیرفت و ماسویه را بآن کار معرفی کرد و پس از ماسویه فرزندش یوحنا رئیس بیمارستان شد.برمکیان که مردمی دانش پرور و معارف خواه بودند و به طب هندی و اطبای هندی علاقه داشتند بیمارستانی بنام خود در بغداد دایر نمودند و ابن دهن پزشک هندی را بریاست آن گماشتند،ابن دهن زبان عربی را نیکو میدانست و کتابهای طبی هندی را مستقیما از هندی بعربی ترجمه کرده است.
همینکه نام بیمارستان بغداد در سایر شهرها مشهور شد در غالب نقاط مهم به تقلید از بغداد بیمارستان دایر کردند همانطور که سایر وسایل تمدن را نیز از بغداد میگرفتند.فتح بن خاقان وزیر متوکل در مصر بیمارستانی بنام «مغافر»تاسیس نمود و ابن طولون در سال 259 هجری بیمارستان دیگری بنام خود تاسیس کرد و شصت هزار دینار صرف ساختمان آن نمود و ملکی را برای تامین مصارف آن بیمارستان وقف کرد و در وقفنامه بیمارستان شرط شد که در آنجا سپاهی و مملوک معالجه نشود بلکه بیمارستان مخصوص معالجه بیماران عمومی و دیوانگان باشد،ابن طولون هر روز جمعه به بیمارستان می آمد و از بیماران سرکشی میکرد تا اینکه در یکی از آن جمعه ها دیوانه ای با او بدرفتاری کرد و از آن به بعد به بیمارستان نرفت.
هنوز قرن سوم بپایان نرسیده بود که در مکه و مدینه و سایر شهرهای اسلامی بیمارستان دایر شد و در آغاز قرن چهارم مقتدر عباسی و وزیرانش در ساختن بیمارستان و دایر کردن آن در بغداد و اطراف بغداد با هم مسابقه گذاردند.ابتداء علی بن عیسی وزیر مقتدر در سال 302 هجری از پول خود در حربیه بیمارستانی دایر کرد و پزشک خود ابو عثمان دمشقی را بریاست آن گماشت،سپس سنان بن ثابت در سال 306 هجری در بازار یحیی بیمارستان سیده را گشود و از کیسه خود ماهی 600 دینار برای اداره آن بیمارستان اختصاص داد و در همانسال باشاره سنان بن ثابت در باب الشام (دروازه شام) از محله های خارج بغداد بیمارستان مقتدری بامر المقتدر دایر شد و خلیفه ماهی دویست دینار از مال خود برای آن بیمارستان معین کرد و در همان ایام ابن فرات وزیر در نزدیکی باب الفضل بیمارستانی بنام خود بنا کرد و همینطور در ری و نیشابور و غیره بیمارستانهائی دایر شد و در اواسط قرن چهارم هجری بیمارستان کافوری مصر تاسیس گشت و در سال 368 هجری در طرف جسر،در قسمت غربی بغداد عضد الدوله دیلمی بیمارستان عضدی را دایر نمود و 24 پزشک (جراح-شکسته بند-چشم پزشک-خون گیر- پزشکان متخصص در علوم طبیعی) برای آن بیمارستان تعیین گردید.آن بیمارستان رئیس داشت که او را الساعور میگفتند.
بیمارستان عضدی بواسطه این مزایا تا مدتی سرآمد تمام بیمارستانهای اسلامی بود تا آنکه نور الدین زنگی بیمارستان مهمتری در اواسط قرن ششم هجری در دمشق تاسیس کرد و پس از وی صلاح الدین ایوبی بیمارستان عتیق قاهره را دایر نمود و چون ممالیک در مصر حکومت یافتند ملک منصور قلاوون در سال 683 هجری بیمارستان منصوری قاهره را از روی نقشه بیمارستان دمشق بنا کرد.مقریزی در جلد دوم خطط شرح مفصلی از آن بیمارستان نگاشته است.آثار بیمارستان منصوری تاکنون در شارع النحاسین قاهره دیده میشود و در سال 821 هجری ملک المؤید بیمارستان مؤیدی را دایر نمود.
البته در سایر ممالک اسلامی مانند خراسان-فارس-موصل-شام-اندلس و غیره نیز بیمارستانهائی در همان ایام تاسیس شد که شرح همه آن در اینجا گنجایش ندارد ابن جبیر ضمن سفرنامه خود که در قرن ششم هجری نگاشته،مطالب مشروحی از بیمارستانهای اسلامی که خود دیده می نگارد.
بیمارستانهای اسلامی آنروز در کمال نظم و ترتیب اداره میشد و بدون توجه بملیت و مذهب و شغل همه بیماران با نهایت دقت معالجه میشدند و هر مرضی سالون یا سالونهای مخصوصی داشته است پزشکیاران و پرستاران بیماران را معاینه میکردند و دواء و غذای آنانرا تعیین مینمودند،هر مریضی که بهبود می یافت مرخص میشد و هر که میمرد مخارج کفن و دفن او را بیمارستان میداد و در عین حال طب و داروسازی نیز در همان محل تدریس می شد و شاگردان علاوه بر تحصیل علمی،تمرین علمی نیز داشتند.
مسلمانان بیمارستانهای سیار (مثل امروز) نیز دایر کرده بودند و با شتر و قاطر آنرا باینطرف و آنطرف میبردند از آن جمله در اردوی سلطان محمود سلجوقی بیمارستانی بود که چهل شتر آنرا میکشید و با اردو بهر طرف میرفت.
پی نوشت ها:
1- عجب آنکه جرجی زیدان،دانشمند ایرانی (ابوبکر رازی) و نابغه شهر ری را که برای یک پادشاه ایرانی عضدالدوله دیلمی کتاب نوشته از روی تعصب ملی (جالینوس عرب) میخواند.مترجم
2- این ادعا مورد تصدیق شیعیان نیست بخصوص که مدرک هم ذکر نشده است.مترجم