ابو محمد سهل بن عبدالله تستری به سال 203 در تستر (شوشتر) به دنیا آمد و در سال 283 در بصره وفات یافت.
سهل نه فقط صوفی زاهد بلکه در عین حال سنی ای از هواخواهان طریقه اهل حدیث و از مخالفان معتزله به شمار می آید. تعلیمات او بقدری متقن و منظم بود که «ابن سالم» با آنکه فقط جمع کننده جوابهای سهل بود در کلام مؤسس طریقیه سالمیه به شمار آمد.
اقوال او بوسیله ابن سالم تبیین و تنقیح شد و بعدها از طریق ابوطالب مکی (380) مولف «قوت القلوب» ترویج شد.
سهل در تصوف به مالک بن دینار و معروف بن علی منسوب بود و در مکه به صحبت ذو النون مصری رسید. و چندی هم در عبادان (که زهاد در آنجا به عبادت می پرداختند) به عزلت و خلوت اشتغال جست. از شاگردان او حلاج است هر چند هنوز سهل زنده بود که حلاج وی را ترک کرد و به بغداد رفت.
عمرو مکی، (وفات 296) از اقران جنید و ابو سعید خراز، و از مشایخ حلاج بود.
حلاج
نام وی «حسین بن منصور» و کنیه اش ابو عبدالله که به او ابو المغیث هم می گفتند زادگاه وی بنا بر مشهور بیضاء فارس بود.
زندگی حلاج بیشتر با افسانه ها آمیخته است و شخصیت او را در نوعی ابهام فرو برده که حتی تحقیقات عظیم و طولانی لویی ماسینیون هم نتوانسته است این ابهام را از چهره وی بزداید؛ و از اسباب عمده آن، زندگی توام با تواری و اختفای اوست.
لقب «حلاج» هم اشاره به شغل موروثی اوست که پنبه زنی می کرده است.
استادان وی عبارتند از: سهل تستری، عمرو المکی و جنید نهاوندی.
وی مدت 20 سال در مجلس جنید تردد می کرد بعد ارتباط خود را قطع کرد و به شوشتر رفت (284) ظاهرا علت این قطع رابطه، تندروی او در بحث صحو و سکر و یا دعوی انا الحق بوده است و صوفیه بغداد شاید بجهت اجتناب از گرفتاری در عواقب کار او با او مخالفت می کردند .
حلاج بعد از ترک بغداد به شوشتر، خراسان، فارس، مکه، هند و ترکستان مسافرت نمود و همه جا به وعظ و تبلیغ پرداخت و در نهایت زهد و مجاهدت می زیست. غالبا در حال شب زنده داری و ریاضت بود لباس ساده می پوشید و غذای مختصر می خورد.
نکته جالب در احوال او ارتباط مرموزیست که با عقاید امامیه و مسائل مربوط به وجود «مهدی (عج)» پیدا کرد. وی در دعوتهای خویش نوعی تصوف مربوط به فکر مهدویت را تبلیغ می کرد .
اسباب عمده جلب عامه در اطراف وی، یکی بیان شاعرانه آکنده از لطف و عمق؛ دیگر کارهای غریب او که به سحر و شعبده می ماند. و سوم طرز بیان شورانگیز و ابتداعی او باین نحو که یکبار ناگهان در بازار ظاهر می شد و اشک می ریخت و فریاد می زد و بار دیگر ناگهان به خنده می پرداخت بانگ و فریاد بر می آورد و شعر می خواند. وی ترس و تشویش خود را عرضه قتل و عذاب می کرد. عده ای وی را یک مظهر الهی و مصلح و مهدی می دانستند.
عقاید او نه فقط متشرعه اهل سنت را بسختی از وی ناخرسند کرد شیعه امامیه را هم بشدت بر ضد وی تحریک کرد. و به سبب مخالفت فرق مختلف حقیقت احوال وی برای اکثر مردم مجهول و مکتوم ماند.
مقالات وی درباره حلول و اتحاد، سبب شد که محمد بن داود ظاهری به کفر و قتل او حکم کرد (297). حلاج در (298) بعد از توقیف بعضی از اتباع وی در شوش متواری شد ولی در (301) محل اختفای او کشف و جهت محاکمه به بغداد آورده می شود فقها نیز به جهت اقوال او در باب عبادات و احکام که جنبه رخصت اباحه آمیزی داشت، او را محکوم نمودند. ولی خودش گناهش را در قول به «توحید» که فقها نمی توانستند درک کنند، می دانست.
خلاصه بعد از اولین جلسه محاکمه که در محضر علی بن عیسی وزیر معروف و اصرار حامد بن عباس تحقق یافت او را به مدت 8 سال جهت ادامه تحقیقات زندانی کردند در این ایام فقط «ابو العباس احمد بن سهل بن عطاء آدمی آملی» از او حمایت کرد که در این راه نیز جان خود را از دست داد (309).
وقتی که حامد بن عباس به وزارت رسید جلسات محاکمه وی شروع شد. وی در این جلسات با بیان «کلمه شهادت» و انکار دعوی ربوبیت و مهدویت، هر گونه شبهه را دفع می کرد.
ولی از آنجائی که بازجوئی و محاکمه برای محکوم کردن متهم بوده است نه کشف حقیقت باز حقیقت حال حلاج معلوم نشد.
نهایت آنچه دستاویز بعضی فقهاء (قاضی ابو عمر وفات 320) برای قتل حلاج شد مسئله تبدیل حج بود که اگر کسی نتواند حج کند، در خانه خویش محرابی درست کند و دور او طواف کند. ولی برای حامد بن عباس و یارانش سه نکته دستاویز بود: 1ارتباط با قرامطه 2دعوی ربوبیه 3قول به عین الجمع.
در هر صورت با آنکه حلاج اعتقاد خود را به اسلام و مذهب اهل سنت با تأکید بیان می کرد ولی حکم قتل او به تأیید خلیفه رسید. (ذیقعده 309).
شبلی
شبلی، «دلف بن جحدر» نام داشت در 247 در سامره به دنیا آمد. اصل وی از ولایت اشروسنه خراسان بود. پدرش در دستگاه معتصم راه یافته بود خود وی هم ظاهرا به حکومت دماوند رسید .
فقیه و متکلم بود. در فقه مذهب مالکی داشت و در کلام بر طریقه حارث محاسبی بود. در بغداد به دست خیر نساج (ابو الحسن خیر بن عبدالله بغدادی متوفای 322) توبه نمود. و به دماوند بازگشت و از یک یک خانه ها حلالیت می طلبید. دوباره به بغداد نزد جنید باز گشت، جنید در حق وی می گفت: «هر قوم را تاجی هست و تاج این قوم شبلی است».
شبلی گه گاه همان سخنان حلاج را می گفت، اما طرز بیان شاعرانه و حالت بی قید و جنون آمیز شبلی وی را عرضه سوء ظن قاضی و وزیر نمی کرد.
در ماجرای حلاج می گویند: وی را از بیمارستان (دیوانه خانه) برای تماشای دار زدن حلاج آوردند وی بر حلاج گل انداخت.
خود وی می گفت: «من و حلاج یک اعتقاد داشتیم فقط جنون من مایه نجاتم شد».
خلاصه تصوف در بغداد در اثر تندروی های امثال حلاج و شبلی در قرن چهارم بسوی علم اهل ظاهر و زهد اهل حدیث برگشت.
مرگ شبلی (ذی حجه 334) در حقیقت مرگ تصوف مکتب بغداد بود.
عبد القادر جیلانی
شیخ عبد القادر در سنه 470 یا 471 در «نیف» نزدیک گیلان به دنیا آمد. نام کامل او «عبد القادر بن ابی صالح جنگی دوست» است.
درباره او به قدری افسانه های غریب نقل شده که شناخت سیمای واقعی او را دشوار ساخت؛ مثلا اینکه در دوران شیرخواری در ماه رمضان شیر نمی خورد؛ و یا تحصیل در نزد خضر به مدت هفت سال.
بعضی می گویند: او در دوران حیات خود بیشتر به واعظ مشهور بود و فقط بعد از وفاتش بعضی ها خرقه تصوف خود را به او منسوب کردند و در اینکه مؤسس سلسله قادریه باشد جای تأمل است . حتی در صحت نسب وی از طریق حسن مثنی به امام حسن مجتبی علیه السلام تردید نمودند.
از زندگی او تا حدود پنجاه سالگی اطلاعات دقیقی در دست نیست، و تقریبا از این تاریخ بود که حنابله برای مقابله با اشاعره به تأیید و تقویت او که از هم مذهبان آنها بود پرداختند؛ و بدین سبب عبد القادر شهرت و اهمیت پیدا نمود.
مریدانش چندی بعد رباطی برایش ساختند و مدرسه قاضی مبارک را توسعه دادند و در اختیارش قرار دادند. آثار او غالبا خلاصه مجالس وعظ اوست که مشحون از مسائل و آداب دینی و سنت است.
ایمان و اخلاص فوق العاده شیخ از اسباب عمده نفوذ کلام او بوده است.
در واقع شیخ در زی علماء می زیست نه در لباس صوفیه هر چند گاهی از الفاظ صوفیه هم استفاده می کرد و آداب صوفی و سالک را نیز به ندرت بیان می نموده است.
وفات شیخ در حدود نود سالگی در سال 561 روی داده است.
ابو النجیب عبد القاهر بن عبد الله السهروردی
او در زنجان در سال 490 به دنیا آمد و به سیزده یا چهارده واسطه به ابوبکر می رسید. در نظر او تصوف آغازش علم است، میانش عمل، و آخرش موهبت است.
طریقه سهروردیه که به شیخ ابو النجیب منسوب است به وسیله بهاء الدین زکریای مولتانی و شیخ فخر الدین عراقی در هند انتشار یافت و تعدادی از سلاسل صوفیه ایران از جمله، نعمة اللهیه، پیر جمالیه، و صفویه نیز به طریقه او منسوب است.
شیخ شهاب الدین سهروردی
شیخ شهاب الدین ابو حفص عمر بن محمد بن السهروردی ملقب به شیخ الاسلام در اوایل شعبان 539 در سهرورد زنجان ولادت یافت.
او برادرزاده شیخ نجیب الدین سهروردی (مذکور) و صاحب میراث او بود.
مجالس وعظ وی نزد عامه محبوبیت فوق العاده یافت چنانکه حتی سلاطین وقت هم نسبت به وی حرمت و علاقه نشان می دادند.
یکبار نیز با ابن عربی ملاقات کرد از ابن عربی سئوال شد که شیخ شهاب الدین را چگونه یافتی گفت: «سرتا پای غرق در سنت است». و چون از شیخ شهاب الدین درباره ابن عربی پرسیدند گفت: «دریایی است از حقایق».
آثار شیخ شهاب الدین: 1فتوت نامه 2رشف النصایح الایمانیه.
3اثر عمده او «عوارف المعارف» در این کتاب تمام مسائل و تجارب صوفیه به بحث آمده و حقیقت آداب و آراء صوفیه از آنچه مدعیان در آن باب دارند تمییز داده شد.
علی ای حال در باب تصوف کتاب مهمی است و مورد توجه بزرگان صوفیه بوده است.
در بین دوستداران یا ستایشگران شیخ، کمال الدین اصفهانی شاعر معروف عراق و شیخ سعدی را می توان نام برد.
خلاصه طریقه «سهروردیه» که در تصوف ایران و هند تأثیر داشت و همواره سعی بر جمع بین طریقت و شریعت داشت توسط شیخ شهاب الدین و عمویش ابو النجیب به وجود آمد.
شیخ شهاب الدین سهروردی در غره محرم 632 در بغداد وفات یافت.
شیخ اوحد الدین کرمانی
وی «حامد بن ابی الفخر» نام داشت، و در کرمان ولادت یافت.
در عصر خود «شیخ الشیوخ» بزرگ مکتب بغداد بود.
طریقه او مبتنی بر سماع، و عشق به مظاهر بوده است.
شیخ مسافرتهای بسیار نموده و در طی این سفرها با بسیاری از مشایخ ملاقات نمود از آن جمله شهاب الدین عمر سهروردی، شمس الدین تبریزی، سعد الدین حموی، محیی الدین بن عربی و صدر الدین قونوی. وی در سوم شعبان 635 درگذشت.
حافظ ابی نعیم اصفهانی (430336)
او «احمد بن اسحق بن موسی بن مهران» نام داشت.
و یک اثر عظیم مربوط به تاریخ تصوف یعنی کتاب «حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء» تألیف اوست.
او قطع نظر از تصوف به عنوان حافظ و محدث و مورخ هم قابل ذکر است.
با آنکه انتساب او به مذهب شافعی در مآخذ قدیم هست، بعضی از مآخذ کوشیده اند تا او را به تشیع منسوب کنند.
بابا طاهر
«بابا طاهر» که بابای سوته دلان هم لقب دارد، صوفی و عارف نام آوریست که هنوز در همدان مقبره او مزار عام است. و وجود او در چنان هاله یی از قدس و کرامات مستور است که شناخت حقیقت حالش برای مورخ دشواری بسیار دارد.
و چون از اشعار بابا طاهر نسخه موثق و معتبر کهنه ای در دست نیست درین باب هم نمی توان از روی تحقیق حکمی کرد. بیشتر آثار منسوب به او و نیز شارحان اقوال و احوال او مربوط به قرن نهم به بعد است گرچه خود این حکایت از اهمیت بابا طاهر در نزد صوفیه آن عصر دارد .
اما دوبیتی های بابا طاهر هر چند بیشترشان از او نیست، ولی همانها هم که بوسیله دیگران جعل شده، سرمشقی جز دوبیتی های اصیل «بابا طاهر» نداشته است.
با توجه به مضامین و عناصری که در این دو بیتی تکرار شده است می توان تصوری از عرفان بابای سوته دلان به دست آورد. عشقی که در این اشعار از آن صحبت می شود هر چند نقاب انسانی دارد ولی هیجان و نومیدی و دردی که در آن است نمی تواند غیر از عشق الهی بوده باشد.
اشاره به تنهایی و غربت و آوارگی شاعر به همراه سادگی بیان و صداقت در لهجه شاعر، لطف و جاذبه خاصی به این اشعار می دهد.
در مورد تاریخ زندگی او فقط همین را می توان گفت که در سال 447 طغرل بیک با او ملاقاتی داشته است.
عین القضاة همدانی
نام اصلی وی ابو المعالی عبد الله بود. در سال 492 در همدان به دنیا آمد.
عین القضاة صوفی، شاعر، حکیم، فقیه و متکلم بود و از حیث جامعیت و احاطه در رشته های گوناگون معرفت به غزالی شباهت داشت.
بعضی از عقاید او، انکار معاد جسمانی، ادعای برتری ولایت بر رسالت، اعتقاد به نوعی حلول، در مسائل مربوط به شریعت هم تا حدی قائل به رخصت و تسامح بود. البته نسبت به کسانی که در طریقت وجود خویشتن را فانی دیده اند، وی می گوید: «کفر و ایمان به قالب تعلق دارد و آنکس که تبدل الارض او را کشف کرده باشد قلم امر و تکلیف از او برداشته شود، لیس علی الخراب خراج».
در باب ابلیس نیز اقوال او یادآور سخنان شیخ احمد غزالی و حلاج است.
تصوف عین القضاة گذشته از جنبه عملی و زهد و ریاضت بیشتر مبتنی بر تعالیم احمد غزالی بوده است.
آثار او: 1شکوی الغریب 2 «زبدة الحقایق» به عربی 3 «تمهیدات» به فارسی 4مکتوبات 5رساله لوایح 6رساله جمالی.
مشایخ او: 1شیخ برکه 2شیخ احمد غزالی 3ابو عبدالله محمد بن حمویه جوینی جد شیخ سعد الدین معروف.
در نهایت «ابو القاسم انس آبادی» وزیر سلطان محمود بن محمد سلجوقی بجهت دوستی عین القضاة با عزیز الدین مستوفی «ابو نصر احمد بن حامد اصفهانی» وی را توقیف نمود و با زنجیر روانه زندان بغداد نمودند و از جای جای تصانیف او بعضی کلمات که می توانست دستاویز انکار و اعتراض شود جمع آوری نمودند و بالاخره در هفتم جمادی الاخر 525 بر در مدرسه یی که در همدان تدریس می کرد در حالیکه سن وی سی و سه سال بوده است به دار آویختند.
مشایخ فارس
1شیخ کبیر:
در فارس اولین نام پرآوازه که در دنبال عصر حلاج و شبلی تمام قلمرو عرفان یک دوره را تسخیر کرد نام شیخ کبیر «ابو عبد الله محمد بن خفیف بن اسفکشاد الضبی» بود. پدر وی مردی لشگری از قوم دیلم منسوب به کلاشم دیلمان بود.
محمد در سال 268 در شیراز در حالیکه پدرش همراه سپاه عمرو بن لیث بود بدنیا آمد. مادرش ام محمد که به کرامیه نیشابور انتساب داشت زنی پارسا بود. عسرت تنگدستی در عهد کودکی و جوانی شیخ چنان بود که او در زمستان با پای برهنه در میان برفها برای تحصیل رفت و آمد می کرد.
زهد فوق العاده و عبادت و ریاضت عاری از شطح و طامات و جمع بین طریقت و شریعت از اسباب عمده نشر آوازه وی بود.
می گویند کسی به او گفت: فلان در حال بسط شطحیات می گوید و در حال قبض خاموش است گفت : «دهانش پر آتش باد که به دین و شریعت استهزاء می کند». و در بیان ضرورت متابعت از شریعت می گوید: «آزادی از بندگی تصور باطل است».
آثار او: 1شرف الفقراء 2جامع ارشاد 3اوصاف القلوب 4فضل التصوف 5کتاب الاقتصاد
وی در بیست و سوم رمضان 371 وفات یافت. قبر وی در شیراز در خانقاه اوست.
2باکویه:
ابو عبد الله محمد بن عبدالله معروف به باکویه.
او تا حدی گرایش به طریقه اهل ملامت داشت.
وفات وی در سال 442 اتفاق افتاد.
3شیخ ابو اسحق کازرونی
وی ابراهیم بن شهریار نام داشت و در سال 352 در نور کازرون بدنیا آمد.
وی به جهت وجود جماعت زیاد زرتشتی در زادگاه وی و ایجاد مشکلات برای مسلمانان، برای مبارزه با آنها دسته ای از «مطوعه» به وجود آورد و وی را شیخ غازی می خواندند.
شیخ ابو اسحاق اهل ریاضت بود. و یک ریاضت مستمر او اجتناب از تاهل بود.
سلسله کازرونیه منسوب به اویند و قرنها بعد از او دوام یافت و در نشر اسلام به جهاد اهمیت خاص می دادند.
شیخ در هشتم ذی القعده 426 در پایان یک بیماری چهار ماهه وفات یافت.
4روزبهان بقلی
پرآوازه ترین صوفی فارس در قرن ششم روزبهان بقلی معروف به شیخ شطاح بود.
شطاح فارس، «صدر الدین ابو محمد» فرزند ابو نصر بن روزبهان نام داشت. وی در 522 هجری در فسا به دنیا آمد.
لحظه بحرانی در حیات وی در پانزده سالگی فرا رسید که می گوید: دیدار خضر وی را از دکانش بیرون کشید هر چه داشت به یغما داد، جامه چاک کرد و سر به بیابان نهاد. روزبهان گذشته از تصوف در فقه و حدیث و تفسیر نیز تصنیفهاتی داشت.
آثار او: 1عرایس البیان فی حقایق القرآن 2منطق الاسرار بیان الانوار 3عبهر العاشقین 4کشف الاسرار و مکاشفات الانوار 5الاغانه 6سیر الارواح.
وفات وی در نیمه محرم سنه 606 روی داد.
5شیخ اجل سعدی شیرازی
درباره سعدی آنچه مخصوصا به حیات صوفیانه او ارتباط دارد مساله ملاقات و مصاحبت اوست با شیخ شهاب الدین سهروردی و مولانا جلال الدین رومی.
احوال سعدی در اواخر عمر با زهد و انزوا مقرون بوده است هر چند او به سلسله و یا خانقاه خاصی گرایش ندارد.
از وی پرسیدند حقیقت تصوف چیست؟ گفت: «از این پیش طایفه ای در جهان بودند به صورت پراکنده و به معنی جمع، و امروز خلقی اند به ظاهر جمع و به دل پراکنده».
در رساله راجع به عقل و عشق نشان می دهد که عقل با همه فضیلت که دارد نه راه بلکه چراغ است و شخص اگر چه چراغ دارد تا نرود به مقصد نمی رسد.
6حافظ شیرازی
بعضی از محققان پنداشته اند که باید وی را از ملامتیه شمرد ولی حق مطلب این است گرچه حافظ خود را به طریق اهل ملامت متمایل نشان می دهد ولی این امر به هیچ وجه به معنی ارتباط رسمی و وجود رابطه مریدی و مرادی با طایفه و یا سلسله مشخصی نیست بلکه فقط به معنی توافق با این مشرب اخلاقی است که خود وی از آن به «طریق رندی» نیز تعبیر می کند.
و نکته جالب در زندگی حافظ این است که او تجارب عرفانی را از طریق مراقبت قلبی به دست می آورد نه از راه ریاضت و سلوک خاص اهل خانقاه.
شعر صوفیه
پاره ای از آثار منظوم شاعران صوفی با آنکه از لحاظ خیال انگیزی و شورآفرینی شاید ارزش زیادی هم ندارد ولی بخاطر آنکه مبادی و اصول متصوفه را در طی بیانی جالب ذکر کرده اند بسیار اهمیت دارند.
این گویندگان هر چند به سلسله خانقاه منسوب نبودند ولی بواسطه این منظومه های تعلیمی در نشر و ترویج تصوف نقش قابل ملاحظه ای داشته اند. اینک چند نمونه از این گویندگان را معرفی می کنیم.
1 سنایی غزنوی:
سنایی در غزنین ولادت یافت و محققا باید سالهای بعد از 437 باشد سنایی در واقع پیشرو این طائفه است هر چند شعر او از لحاظ خیال انگیزی و شور انگیزی هم اهمیت دارد، در عین حال قصاید عرفانی او سرمشق شعر خاقانی، عطار و مولوی شده است.
آثار: 1حدیقة الحقیقه یا الهی نامه، که برای جستجو در تحول و تاریخ تصوف ایران اهمیت دارد. حدیقة الحقیقه نوعی حکمت الهی منظوم است که در آن شاعر می خواهد مسائل آن را از طریق آمیختن تمثیل با برهان برای عامه روشنتر کند. اما انباشتگی فوق العاده، تکرار و یا توضیح بیش از لزوم و وجود حشوهای طولانی مقداری این کتاب را کسالت انگیز ساخته است .
2سیر العباد الی المعاد منظومه کوتاه شامل هفتصد و هفتاد بیت که در واقع سفرنامه روح است بین عوالم مادی و مجرد.
3طریق التحقیق.
سنایی تا آخر عمر هم صوفی آزاده ماند، و هم شاعر حرفه ای.
سنایی در علوم مختلف: قرآن، حدیث، کلام، لغت، ادب، نجوم، طب و موسیقی بهره داشت و حکمت بوعلی سینا را علاقه داشت و به همین جهت به عنوان «حکیم» مشهور گشت.
او نسبت به اهل بیت (ع) اقوال محبانه دارد. قسمت عمده زندگی او در تجرد و انزوا و آوارگی گذشته است.
وفات وی در کوی نوآباد غزنه سنه 535 اتفاق افتاد.
2 عطار نیشابوری
عطار شعر ایران را از دنیای محدود ادبیات اهل دربار و مدرسه بیرون آورد و در فراخنای زندگی عامه و عقاید و احساسات مردم قرار داد.
شعر تعلیمی صوفیه در نزد عطار هم از لحاظ قالبهای تمثیلی تنوع قابل ملاحظه یی یافت و هم از قالبهای غنائی غزل و رباعی بهره یافت. و در کلام عطار سوز و شور تازه یی به دست آمد که در سخن سنائی نبود.
آثار وی: 1تذکرة الاولیاء 2مختار نامه 3اسرار نامه 4مصیبت نامه 5الهی نامه 6منطق الطیر.
عطار تقریبا بین سالهای 540 تا 618 زندگی می کرده است.
3 مولانا جلال الدین
جلال الدین محمد فرزند بهاء ولد در ششم ربیع الاول سنه 604 متولد شد.
پدرش بهاءولد خود از علماء صوفیه بوده است و در حدود سنه 614 بلخ و خراسان را ترک کرد و به قونیه رفت علت مهاجرت ممکن است حسادت و سوء ظن خوارزمشاه و یا اطلاع از تهدید مغول بوده باشد.
انتساب جلال الدین به «ابوبکر» صحابه رسول خدا (ص) با شجره نامه ای که نقل شده از لحاظ تعداد وسایط و هم از جهت نام اخلاق نزدیک ابوبکر قابل قبول به نظر نمی آید.
در بین حوادث عمده یی که در زندگی مولانا تاثیر قاطعی داشته است یکی ملاقات با سید برهان الدین محقق ترمذی است و دیگر ملاقات با شمس تبریزی است.
برهان الدین محقق هر چند جلال الدین را به تکمیل علوم رسمی تشویق کرد در عین حال به او توجه داد که نباید وجود خود را به کلی تسلیم جاذبه علوم رسمی کند؛ اما شمس تبریزی او را واداشت تا تمام وجود خود را به تجارب روحانی صوفیه تسلیم نماید.
تاثیر ملاقات با شمس تبریزی به حدی بود که ملای روم سند تدریس و حلقه مریدان را فرو گذاشت و تمام وجود خود را وقف تجارب روحانی کرد.
شمس تبریزی معتقد بود که حکمت سه گونه است: گفتار، کردار، و دیدار. حکمت گفتار، مربوط به عالمان است و حکمت کردار، مربوط به عابدان و حکمت دیدار مربوط به عارفان است.
شمس تبریزی انسان کامل را بیشتر «معشوق» می دید تا «عاشق» و خود او هم به همین سبب در نزد مولانا به عنوان «سلطان المعشوقین» تلقی می شد که الهام عشق می کرد.
علاقه یی که مولانا به این درویش آواره «شمس پرنده» نشان می داد به جایی رسید که او را به ترک وعظ و تدریس واداشت، و موجب خشم و اعتراض مریدان شد؛ سرانجام شمس قونیه را ترک کرد.
البته اینکه مریدان مولانا و یا پسر وی بنام علاء الدین شمس تبریزی را کشته باشند شایعه ای است که هیچ دلیل و سندی بر صحت آن موجود نیست.
آثار مولانا
1مجالس سبعه
2مجموعه یی از مکاتیب شامل 144 نامه
3فیه ما فیه که در تفسیر و تبیین بعضی مطالب مثنوی می توان از او یاری جست، و از آن در مثنوی به عنوان «مقالات» یاد می کند.
4مثنوی
مثنوی، اثر بی همتای مولانا که زبده و حاصل جمیع تجارب عرفانی دنیای اسلام محسوب می شود .
بر این کتاب شروح متعددی نوشته اند اما مشهورترین آنها:
1جواهر الاسرار اثر کمال الدین حسین بن حسن خوارزمی
2اسرار الغیوب اثر خواجه ایوب
3شرح محمد ولی اکبرآبادی
4شرح بحر العلوم
5شرح اسرار اثر حاجی ملا هادی سبزواری
نظم یا ادامه نظم مثنوی البته به خواهش حسام الدین چلبی (متوفای 660) آغاز شد اما آنچه به عنوان نظم مثنوی درخواست حسام الدین را اجابت می کرد در حقیقت تفسیری طولانی بود که مولانا در شرح و تفسیر ابیات «نی نامه» ساخته بود نی نامه که سرآغاز مثنوی است به صرافت طبع مولانا و قبل از درخواست مولانا به نظم درآمده بود.
«نی نامه» زبده و خلاصه تمام تعالیم مثنوی را بیان می کند و باقی مثنوی تقریبا شرح و تفصیل همین ابیات است.
تعلیم نی نامه: عبارتست از لزوم خالی گشتن از خویش و رهایی از خودیها و خودپرستیهاست . به این بیان که «نی» تا وقتی که از خود خالی نشود نمی تواند صدای آنکس را که در وی می دمد منعکس کند پس هر طالب حقی که می خواهد به کمال ممکن انسانی برسد باید از خود رها شود و اوصاف بشری را در خود بمیراند. البته اینکه نی رمزی از وجود انسان تلقی شود قبل از مولانا هم در نزد صوفیه معمول بوده است. از جمله شیخ احمد غزالی در رساله بوارق اشاره می کند که «نه» سوراخ که در نی هست با منافذ ظاهری و باطنی انسان مشابهت دارد و نفسی را هم که در نی می دمد مقایسه می کند با نفوذ نور حق در وجود انسان.
البته در مثنوی یک نظام هماهنگ فلسفی را نمی توان یافت چون اولا او رابطه خوبی با فلسفه ندارد.
و ثانیا او شعرش را «نقد حال» می خواند لذا علاقه ای به تقید به آداب بلاغت و بیان هم نشان نمی دهد.
یک مأخذ عمده برای فهم درست مثنوی، شناخت احوال خود مولاناست چرا که بسیاری از اشارات و رموز مثنوی مربوط به احوال و تجارب عرفانی خود اوست و خود تصریح می کند که:
بهتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
مولانا در غروب روز پنجم جمادی الآخر 672 وفات یافت در مراسم تدفین او مسلمانان قونیه بلکه تعداد زیادی یهود و نصارای شهر هم حضور یافتند. و وی را در تربت پدرش بهاء ولدارم باغچهدفن کردند.
شعر صوفیه بعد از مولانا
1سلطان ولد پسر مولانا
بهاء الدین محمد معروف به سلطان ولد در ربیع الآخر 623 ولادت یافت.
دو اثر مهم او یکی رباب نامه و دیگری ولدنامه است وی در این دو اثر کوشیده تا جلال و عظمت بی مانند «پدر» را بیان نماید.
وفات وی در دهم رجب سال 712 روی داد.
2 شیخ محمود شبستری
شیخ شبستری بنا بر مشهور «سعد الدین» لقب داشت پدرش عبدالکریم بن یحیی بوده است.
شیخ محمود ظاهرا در حدود 687 در تبریز ولادت یافت.
اثر مهم او که شهرتش هم بخاطر همین اثر است «گلشن راز» است.
گلشن راز زبده تمام تعالیم صوفیه است که مباحث مختلف عرفانی از قبیل فکر، نفس، معرفت، وحدت و کثرت عوالم، اطوار وجود، سیر و سلوک قرب و بعد و سیر در انفس، را با نهایت دقت و ایجاز تفسیر می کند.
این منظومه هزار بیتی در قالب مثنوی و در وزن شیرین و خسرو نظامی را شیخ محمود شبستری در جواب چند سؤال منظوم که از جانب امیر حسینی هروی و از دیار خراسان به نزد مشایخ آذربایجان رسید، سرود
او تفکر را «رفتن از باطل به سوی حق» می داند.
و می گوید: عارف کسی است که مطلق الوجود را می نگرد نه کثرات را و آنچنان پاک می شود که عارف با معروف یکی می شود. و در اینجا صحبت از حلول و اتحاد نیست نه خدا بنده می شود و نه بنده خدا فقط تعین و محدودیت از وجود مرتفع می گردد.
او در تفسیر لب و چشم و خط و خال، شراب و شمع، شاهد و خرابات و بت می گوید.
هر چه در این عالم است تصویری از جهان دیگریست و آنچه در کلام اهل معرفت به محسوسات تعبیر می شود ناظر به اموریست که ورای محسوس است.
کتاب گلشن راز بلحاظ اهمیت و جامعیت او در تعالیم صوفیه مورد توجه دانشمندان واقع شد و لذا شرحهای متعددی بر آن نوشته اند.
مهمترین شرح او «شرح لاهیجی» به نام «مفاتیح الاعجاز» است که توسط «شمس الدین محمد بن یحیی بن علی گیلانی صوفی و متاله عصر (متوفای 912) تالیف شده است.
آثار دیگر شیخ شبستری 1سعادت نامه 2مرآة المحققین 3حق الیقین.
استاد شیخ: «شیخ امین الدین» که شیخ گلشن راز را به اشارت او به نظم درآورد.
شیخ شبستری در عین اینکه در مقام معرفت تمایل به اشراق دارد در مقام علم گرایش به حکمت اهل استدلال نشان می دهد و بدینگونه تعلیم شیخ در عرفان هم جنبه باطنی دارد و هم جنبه ظاهری.
می گویند شیخ در جوانی مرد و سی و سه سال بیشتر نزیست در حدود 720 سه سال بعد از اتمام گلشن راز عمرش به پایان آمد.
3 امیر حسین سادات یا هروی (متوفای 718)
او همان کسی است که گلشن راز در پاسخ به سؤالات منظوم او بوجود آمد.
البته این سؤالات به منظور فتح باب آشنائی بوده است که چنانکه مرسوم بین صوفیه و علماء می باشد.
آثار او: 1سی نامه 2پنج گنج 3نزهة الارواح 4کنز الرموز
4 اوحدی مراغه ای (متوفای 738)
اسم او «اوحد الدین بن حسین» و اصلش از اصفهان بود.
شاهکار اوحدی منظومه «جام جم» است که در حدود چهار هزار و پانصد بیت دارد. جام جم خلاصه حکمت عملی صوفیه است چنانکه گلشن راز خلاصه حکمت نظری آنها بوده است.
یک خاصیت عمده این کتاب نشانهایی است که از شیخان دروغ و فتوت داران دروغ به دست می دهد و از کسانی که تصوف و خانقاه را بهانه یی برای هوسناکی خویش قرار دادند به خوبی می توان نشان یافت.
5 شاه داغی شیرازی (810870)
وی «نظام الدین محمود» نام داشت، و نسب به حسن بن قاسم زیدی داعی طبرستان و معروف به داعی صغیر می رسانید.
وی قبل از 24 سالگی به کرمان رفت و دست ارادت به شاه نعمة الله ولی (وفات 834) داد.
شاه داغی با آنکه مذهب شافعی داشت ولی مثل شاة نعمة الله ولی نسبت به اهل بیت علیهم السلام اخلاص و علاقه تمام می ورزید.
آثار او: 1شرح بر گلشن راز 2شرح بر مثنوی مولوی 3مثنویات سته 4گنج روان 5مشاهد
6 جمالی اردستانی معروف به پیر جمال (متوفای 879)
از احوال این جمال الدین احمد اطلاعات زیادی در دست نیست.
وی با امیر شاهرخ تیموری و اخلاف او معاصر بوده است.
تازگی در آثار او: یکی تمایلات شیعی، و دیگری آمیختن نظم و نثر بهم است.
آثار او 1کشف الارواح 2شرح الواصلین 3روح القدس
که تعلیم محتاطانه یی از تصوف اهل صحو است.
وی طریقت صوفی را در مسیر شریعت و حقیقت نشان می دهد.
و منظومه روح القدس را سه قسمت تقسیم نموده است 1شریعت 2طریقت 3حقیقت.
اهل ملامت و فتیان
در خراسان یک مکتب صوفیانه دیگری هم وجود داشت که هم تظاهر به حدود و ظواهر شریعت را خلاف اخلاص در عمل می دید و هم اظهار احوال ناشی از سکر و غلبه را نوعی خودنمایی و ریا تلقی می کرد.
این نهضت در اصل بعنوان یک واکنش بر ضد تصوف متشرعانه اهل صحو بوجود آمد تدریجا تمام قلمرو تصوف یا ادب صوفیه را در بر گرفت.
ملامتیه، «پیغمبرص» را هم اولین ملامتی می شمردند چرا که منکران وی را کاهن، ساحر، شاعر و مجنون خواندند (3)
در نیشابور طریقه ملامتیه مخصوصا بوسیله حمدون قصار (وفات 271) رواج یافت.
البته این فکر قبل از وی در طرز تفکر بعضی مشایخ او از جمله «باروسی» وجود داشته است . و انتشار ملامتیه در نیشابور نوعی واکنش در مقابل زهد و تقشف کرامیان بوده است.
ملامتیه در حقیقت می خواسته اند تصوف را از قالبهای ساختگی بپیرایند و عکس العملی بوده در باب کرامات صوفیه در حقیقت اساس فکر ملامت عبارت بود از: تقوی و زهد مستور و عاری از هر گونه دعوی و تظاهر و گوئی نهضت اصلاح طلبانه یی بود بر ضد تمام آداب ظاهری صوفیه .
اهل ملامت به سبب اصرار در پرهیز از هرگونه خودنمایی به تعلیم و تصنیف هم علاقه یی نشان نمی دادند. و تنها رساله مستقل قدیمی که در باب مشایخ اهل ملامت و اقوال آنها در دست است «رساله الملامتیه» تالیف سلمی است.
مروج دیگر ملامتی «ابو حفص حداد» نیشابوریست.
طریقه فتیان
و چون طریقه فتیان نیز تا حدی بر اصل اخلاص در عمل و اجتناب از ریا مبتنی بود، تدریجا طریقه اهل ملامت با طریقه اهل فتوت بهم درآمیخت کم کم طریقه آنها خود شکل و قالب معین و لباس و هیئت آداب و رسوم خاص یافت.
این انحرافها البته در همین حد نیز نماند و تدریجا هم طبقه اهل فتوت به یک طبقه انحطاط یافته منتهی شد و هم قلندران (که وارثان سنتهای اهل ملامت بودند) در انحطاط و فساد افتادند .
چنانکه ملامت و ملامتی نیز چیزی از نوع اهل اباحه شد.
علی ای حال فتوت در اصل مبتنی بر اجتناب از ریا و التزام به صدق بوده است و منشأ آن لفظ قرآنی که به حضرت ابراهیم که تمام بتهای شهر را از بین برد به «فتی» و از اصحاب کهف که شهرت بت پرستان را ترک کردند به «فتیه» تعبیر شده است، می باشد.
و آنها شیوه زندگی حضرت علی علیه السلام را به استناد قول معروف «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» نمونه کامل زندگی می شمردند.
یک پدیده قابل توجه در باب طریقه اهل فتوت که خود طریقه جدائی شد و توسعه و تحول یافت آداب مربوط به «زورخانه» است که مبتنی است بر حرمت پیران و مراتب این پیران به نام پیش کسوت میاندار، کهنه سوار و پهلوان
اما آنچه زورخانه را با خانقاه پیوند می دهد خاطره پوریای ولیپهلوان محمود خوارزمیاست لفظ «پوریا» یا از پوریای گرفته شده چون لقب پدرش، بای (بیگ) بوده است و یا چون وی را در خوارزم محمود آتا و پهلوان آتا که مرادف محمود بابا و پهلوان بابا می خواندند و پوریا را از این نام گرفته اند
پوریای ولی گذشته از جنبه پهلوانی و جوانمردی از لحاظ ادب صوفیه هم در خور ذکر است.
پاره ای رباعیات و قطعات و غزلیات و حتی مثنویی بنام کنز الحقایق به او منسوب است.
پهلوان محمود از اهل ملامت بوده است و می گویند در وقت مردن از او پرسیدند دلت چه می خواهد؟گفت : «جز لقای خداوند آرزویی ندارم»
قدیمیترین مآخذ در باب ارتباط بین صنعت کشتی گیری با طریقه فتوت را در «فتوت نامه سلطانی» حسین کاشفی و «بدایع الوقایع» واصفی می توان یافت.
چیزی از میراث فتوت به طبقه لوطی و داش مشدی نیز رسید اما این فتوت که گاه رنگ اشرافی محض داشت و طبقات عالی به آن منسوب بودند.
قلندر و خاکسار
سنت اهل ملامت بوسیله قلندران ادامه یافت، که لباس عیاران و سربازان می پوشیدند و یا به کلی عریان با موی سترده حرکت می کردند.
اما انتشار تدریجی این طریقه نیز موجب راه یافتن فساد و انحطاط در اصول آن شد و سعی در تجاهر به کارهایی که با ظاهر شریعت منافات داشت می نمودند و نام قلندر را در ردیف یک نام رسوا می نهاد.
لفظ قلندر در لغت فارسی بمعنای رند، گدا، درویش است.
کلمه رند بمعنای بیعار و کسی که قیدی به ننگ و نام ندارد گاهی در موردشان استفاده می شد .
اینها به سیاحت دائم و نوعی دوره گردی و گدایی می پرداختند و شاید طبقه بنی ساسان که از هر وسیله یی جهت ادامه گدائی استفاده می کردند با این طبقه مخلوط و مشتبه می شدند
این ها در روستاها به صورت درویشان، خوشه چینان، در هنگام جمع آوری محصول حرکت تازه یی در «ده» ایجاد می کردند. سخنان مربوط به زهد و وعظ و پیغمبر و خدا حیات عادی زندگی روستایی را عوض می کرد.
تصویری از آنها در کتاب «قلندر نامه» ساوجی و در «عوارف المعارف» سهروردی آمده است.
کسیکه سلسله قلندریه را تاسیس کرد شیخ جمال الدین ساوجی بود در سنه 620 در دمشق رسم تراشیدن موی سر و ابرو را بنیاد نهاد و محمد بلخی شاگردش رسم «جوال» پوشیدن را بر آن افزود و اینجاست که شهرت به جولقی و جوالقی پیدا کردند.
در مورد شیخ جمال الدین می گویند زنی عاشق او شد و او امتناع داشت تا زن به بهانه ای او را به دهلیزخانه کشانید شیخ به بهانه طهارت با یک تیغ تیز ریش و ابروان خویش را تراشید و این باعث زشتی صورت او شد و زن او را از خانه بیرون کرد. و لذا پیروانش تراشیدن سر و روی را شعار خویش کردند.
فرقه حیدری
منسوب به قطب الدین حیدر زاوه یی.
ولایت زاده بعدها به نام او تربت حیدری خوانده شد.
نام پدر او تیمور بن ابوبکر است و سال وفات او 618 است.
و نباید با قطب الدین حیدر تونی که در 830 در تبریز درگذشته و می گویند نسبتش به امام موسی کاظم علیه السلام می رسد اشتباه شود.
در بین کسانی که در هند به عنوان قلندر خوانده شده اند نام لعل شهباز (وفات 673) و ابو علی قلندر (وفات 724) در خور یادآوری است.
اما قلندریه به عنوان یک فرقه خاص در سرزمین هند با نام «جلالیه» آوازه یافت این فرقه که «خاکساریه» هم بعدها از میان آنها پدید آمد منسوب به «سید جلال ثانی» (785707) می باشند . وی نواده سید جلال الدین بخاری ملقب به شیر شاه (690595) می باشد.
یک فرقه جلالی که در عهد قاجار به نام درویشان دوره گرد جلالی معروف شدند طریقه خود را از غلامعلی شاه هندی جلالی گرفتند و منشأ فرقه خاکساریه هم از اوست.
پی نوشتها:
1) ما للهند، ص 16
2) سقطی: یعنی متاع پست فروش (ادویه فروش)
3) اشکال: پیامبر (ص) هیچ گاه کاری نکرد که نشان از نعوذ بالله جنون و کهانت و سحر او کند یعنی هیچ گاه خود را شبیه آنها نمی کرد بر خلاف ملامتیان که عمدا خود را برنگ مخالفین درمی آورند.
و اشکال عمده این است که صرف عمل به ظواهر شریعت و یا هر مکتبی موجب ریا و تظاهر و موقعیت یافتن باشد پس عمل اهل ملامت نیز می تواند خود برای کسب جاه و مقام و محبوبیت بین مردم و جلب توجه آنها باشد.