ماهان شبکه ایرانیان

یقین

عرفان و معرفت تا به مرحله یقین نرسد، از منازل ابتدایی سالکان کوی حق است؛ اما وقتی به مرحله یقین رسید منازل و مراحل آن یکی پس از دیگری پیموده می شود؛ زیرا خود یقین دارای سه مرحله «علم الیقین» ، «عین الیقین» و «حق الیقین» است. گرچه برای معرفت درجاتی ذکر شده است، ولی بخشی از درجات معرفت، جزو محدوده یقین به شمار می آید.

 

عرفان و معرفت تا به مرحله یقین نرسد، از منازل ابتدایی سالکان کوی حق است؛ اما وقتی به مرحله یقین رسید منازل و مراحل آن یکی پس از دیگری پیموده می شود؛ زیرا خود یقین دارای سه مرحله «علم الیقین» ، «عین الیقین» و «حق الیقین» است. گرچه برای معرفت درجاتی ذکر شده است، ولی بخشی از درجات معرفت، جزو محدوده یقین به شمار می آید.

«یقین» همان جزم مطابق با واقع است؛ یعنی معرفت به گونه ای است که چون مطابق با واقع است جهل در آن راه ندارد و چون تردید پذیر نیست، جزمی است. البته یقین بسیار کم است و کمترین رزقی که بین بندگان تقسیم شده، یقین است،

چنانکه امام رضا ( علیه السلام) می فرماید:

«لم یقسم بین العباد شی ء أقل من الیقین» (1)

و هر کسی به مقام یقین نمی رسد. ممکن است انسان گاهی ظن متراکم را یقین بپندارد؛ زیرا بعضی از گمانها خیلی قوی است و دیر از بین می رود و دوام دارد؛ اگر چه، شبهه در آن نفوذ می کند و ضرورت ندارد. بنابراین، معرفتهای ظنی یقین نیست. یقین آن است که شبهه پذیر و نیز زوال پذیر نباشد. به این مرحله از معرفت، «یقین» گفته می شود.

علم الیقین و حق الیقین

قرآن کریم، علم الیقین را پلی برای عین الیقین قرار داده، می فرماید:

«کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم» (2)

اگر به مرحله علم الیقین برسید، ره توشه ای دارید که شما را به عین الیقین آشنا می کند . معنای آیه این نیست که شما بعد از مرگ به عین الیقین می رسید؛ چون بعد از مرگ، همه افراد، اعم از عارف، عامی، ملحد و موحد به عین الیقین می رسند؛ زیرا وقتی ملحد را به جهنم می برند و آتش را به او نشان می دهند، می گویند:

«أفسحر هذا أم أنتم لا تبصرون» (3)

در دنیا می گفتید پیامبر ساحر است ولی اکنون که جهنم را می بینید آیا باز هم مدعی سحرید؟ در آن روز ملحدان هم می گویند:

«ربنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا إنا موقنون» (4).

پس این که خدا در قرآن می فرماید:

«کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم» ،

ناظر به قبل از مرگ و دنیاست؛ یعنی، شما مادامی که در دنیا هستید اگر به علم الیقین برسید، می توانید جهنم را ببینید.

ذکر جهنم در این آیه شریفه به عنوان مثال است و انتخاب این مثال برای آن است که قرآن بر «انذار» تأکید بیشتری دارد تا «تبشیر» ، از این رو اگر کسی علم الیقین داشته باشد، بهشت، صراط، حساب، میزان و خود صحنه «ساهره» قیامت را هم می تواند ببیند. بنابراین، در حقیقت، معنای آیه کریمه مذکور این می شود که: «کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجنة و الصراط و الکوثر و المیزان و تطایر الکتب و انطاق الجوارح و الساهرة و...» .

بالاتر از علم الیقین مقام «حق الیقین» است. حق الیقین آن است که انسان نه تنها شاهد حق باشد بلکه عین شهود حق قرار گیرد، «فانی» از غیر و «باقی بالله» شود، از خود چیزی نداشته باشد و در معرفت الهی غرق شود. حق الیقین یعنی یقین حقی که بالاتر از آن در بخش معرفت نمی توان فرض کرد:

«و إنه لحق الیقین» (5).

سرمایه یقین

همان گونه که در اجرام طبیعی و امور حسی، بعضی پاک و برخی ناپاک است، در خاطرات نفسانی نیز چنین است. آنچه به توحید الهی و رضای به قضای حق، تفویض و تسلیم و توکل منتهی می شود، جزو خاطرات پاک است و روحی که متصف به آنهاست، پاک خواهد بود و آنچه انحراف از توحید را به همراه دارد، از خاطرات ناپاک بوده روح مبتلای به آن هم ناپاک خواهد بود.

یکی از برجسته ترین خاطرات پاک روح، یقین است. کسی که به مبدأ و معاد و اسما و صفات الهی یقین داشته باشد، از گزند خاطرات آلوده می رهد و به فیض خاطرات پاک نایل می شود .

رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:

«کفی بالیقین غنی و بالعبادة شغلا» (6)

برای روح، بهترین توانگری یقین و بهترین کار عبادت است،

انسان متیقن، تواناست و چیزی او را از پا در نمی آورد و با داشتن سرمایه یقین می تواند بسیاری از امور علمی و عملی را کسب کند.

غنا و توانگری در سایه مال نیست، بلکه در سایه یقین به قضا و قدر است. ممکن است کسی توانگر مالی باشد، ولی چون دارای یقین نیست، در فقر شک و تردید و دلهره بسوزد و ممکن است کسی توانگر مالی نباشد، ولی بر اثر یقین، دارای روحی آرام و نفسی مطمئن باشد و چیزی او را نلرزاند. در دعای شریف کمیل آمده است که

«طاعته غنی» (7)

این طاعت از یقین نشئت می گیرد. پس کسی که یقین دارد، قهرا اطاعت هم می کند و در نتیجه توانمند هم خواهد بود.

ذیل این آیه که ذات اقدس اله از زبان ابراهیم خلیل ( علیه السلام) می فرماید:

«رب أرنی کیف تحیی الموتی قال أ و لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی» (8)

در روایتی آمده که از حضرت امام رضا ( علیه السلام) پرسیدند: آیا حضرت ابراهیم تردید داشت؟ امام رضا ( علیه السلام) فرمودند: نه، حضرت ابراهیم یقین داشت، لیکن یقین بیشتر طلب کرد:

«أکان فی قلبه شک؟ قال: لا، کان علی یقین ولکنه أراد من الله الزیادة فی یقینه» (9).

چون یقین هم درجاتی دارد و از این رو توانگری درجاتی دارد. «أغنی الاغنیاء» خداوند متعال است و یقین خدا از هر یقینی بالاتر است. گرچه یقین او شهودی و حضوری است و حصولی نیست، چنانکه عنوان یقین، به خداوند اسناد داده نشد، ولی چون علم او از همه علوم بالاتر است، یقین او هم از همه یقینها بالاتر است.

درباره سیره امام سجاد (سلام الله علیه) گفته شده است:

«کان علی بن الحسین ( علیهما السلام) یطیل القعود بعد المغرب، یسئل الله الیقین» (10)

تعقیب را بعد از نماز مغرب طولانی می کرد و زیاد می نشست و از خدا درخواست یقین می کرد . این که می بینیم مصیبتهای سنگین برای این خاندان پیش می آید و آنان تحمل می کنند، برای آن است که توانمند و توانگرند و توانگریشان در سایه یقین آنهاست؛ چون می دانند چیزی از آنان کم نمی شود و می دانند که عاقبت از آن اهل تقوا و یقین است.

امیرالمؤمنین ( علیه السلام) معیار سود و زیان را آخرت می داند و می فرماید:

«إعلموا أنه لا یصغر ما ضر یوم القیامة لا یصغر ما ینفع یوم القیامة فکونوا فیما أخبرکم الله کمن عاین» (11)

چیزی که در قیامت ضرر دارد، یا نافع است، کوچک نیست. بنابراین، بررسی بزرگ و سودمند بودن چیزی یا کوچک و زیانبار بودن آن، باید با ترازوی قسط و عدل معاد صورت گیرد، نه با ترازوی دنیا. نیز آن حضرت می فرماید: مطالبی را که دین به شما آموخته و خدا و معصومان به شما می گویند، به منزله یقین و مشهود بدانید.

ضرب المثل معروف «شنیدن کی بود مانند دیدن» از بیان نورانی امیرالمؤمنین ( علیه السلام) اقتباس شده که فرمود:

«لیس العیان کالخبر» (12)

دیدن و شنیدن یکسان نیست؛ ولی اگر معصوم ( علیه السلام) به انسان خبر دهد و راه یقین را هم به او بیاموزد، انسان می تواند بکوشد خبر سمعی را مانند دیدن عینی قرار دهد و اگر به مرحله «مثل دیدن» برسد، کم کم به مرحله بالاتر، که خود «دیدن» است، می رسد.

آثار یقین

برای این که انسان به مقام رفیع یقین بار یابد، باید تسلیم محض خداوند باشد؛ زیرا کسی که به این مقام، بار می یابد در قلب او جز خواسته خدا چیزی نیست و اگر در قلب کسی جز خواسته خدا نباشد، کم کم مفهوم و معقولش، مشهود و خبر و گزارشش، معاینه می شود.

گروهی به حضور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مشرف شدند؛ حضرت از آنان پرسید : در چه حالی هستید؟ عرض کردند: ما «مؤمن» هستیم. سپس آن حضرت پرسید: حقیقت ایمان شما چیست؟ عرض کردند: اهل رضا به قضای الهی، تفویض (13) و تسلیم امر خداییم.

حضرت فرمود:

«علماء حکماء، کادوا أن یکونوا من الحکمة أنبیاء، فان کنتم صادقین فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتقوا الله الذی إلیه ترجعون» (14)

عالمان الهی و حکیمان دینی هستید، به گونه ای که حکمت شما نزدیک است به مرحله نبوت برسد و اگر راست می گویید که اهل تفویض، تسلیم و رضایید، چیزی را که در آن سکونت نمی کنید، نسازید و چیزی را که نمی خورید، ذخیره و پس انداز نکنید، شما که انباردار نسل آینده نیستید!

سر مذموم و زشت بودن ذخیره آن است که انسان به پس انداز خود اطمینان پیدا می کند و به آنچه که در مخزن الهی است وثوق ندارد، در حالی که خداوند، وعده رزق داده است و چنین نویدی حتما مؤثر است؛ زیرا هم مخزن الهی نفادناپذیر است و هم خداوند از خلف عهد و تخلف وعد مصون است.

پی نوشت ها:

.1 بحار، ج 67، ص 139؛ اصول کافی، ج 2، ص .52

.2 سوره تکاثر، آیات .6 5

.3 سوره طور، آیه .15

.4 سوره سجده، آیه .12

.5 سوره حاقه، آیه .51

.6 بحار، ج 67، ص 176؛ محاسن برقی، ج 1، ص .385

.7 مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

.8 سوره بقره، آیه .260

.9 بحار، ج 67، ص 176؛ محاسن برقی، ج 1، ص .385

.10 بحار، ج 67، ص 176؛ محاسن برقی، ج 1، ص .387

.11 بحار، ج 67، ص 178؛ محاسن برقی، ج 1، ص .387

.12 شرح غررالحکم، ج 5، ص .74

.13 تفویض آن است که انسان حدوثا کار را به خداوند واگذار کند و تسلیم آن است که بقائا در برابر هر تصمیمی که خدا در باره وی گرفته، منقاد باشد.

.14 بحار، ج 64، ص 286؛ محاسن برقی، ج 1، ص .354

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان