حفصه دختر عمر بن خطاب بود که رسول خدا(ص)در ماه شعبان سال دوم هجرت او را به عقد خویش در آورد و سبب آن نیز این شد که هفت ماه پیش از این ازدواج، حفصه شوهر خود خنیس بن حذافة را در مدینه از دست داد و خنیس از دنیا رفت، برای عمر که هنوز وضع مرتب و سر و سامانی در مدینه نداشت و از طرفی خود را از شخصیتهای بزرگ قریش می دانست نگهداری بیوه خنیس کار دشواری بود و از این رو به ابو بکر و عثمان که از مهاجرین بودند و وضع بهتری داشتند پیشنهاد کرد تا حفصه را به همسری خویش در آورند ولی آن دو زیر بار نرفته و این پیشنهاد را نپذیرفتند، عمر که با رد این پیشنهاد از طرف ابو بکر و عثمان بیشتر ناراحت و آزرده خاطر شد به عنوان شکایت از آن دو و شاید به منظور عنوان کردن اصل ماجرا وپیشنهاد ضمنی ازدواج حفصه با رسول خدا، شرح حال خود و گرفتاریهایش را نزد پیغمبر اسلام مطرح کرد و رسول خدا(ص)که منظور او را به خوبی درک کرده بود - با اینکه قلبا علاقه ای به حفصه نداشت - تمایل خود را به ازدواج با حفصه اظهار کرد و بدین ترتیب عمر را خوشحال و خورسند از پیش خود بازگرداند و این ازدواج صورت گرفت و از همان آغاز معلوم بود که پیغمبر اسلام به خاطر دلجویی از عمر و تحکیم ارتباط با او و قوم و قبیله اش این کار را انجام داد و گرنه خود عمر نیز می دانست که پیغمبر علاقه ای به حفصه ندارد و در ماجرایی که منجر به طلاق او از طرف رسول خدا(ص)گردید و دوباره به خاطر عمر رجوع کرد عمر به دخترش حفصه گفت: دخترم!تو به عایشه نگاه نکن و رسول خدا(ص)را میازار که به خدا من می دانم پیغمبر تو را دوست ندارد و اگر به خاطر من نبود رجوع نمی کرد. (1)
پی نوشت:
1. الاصابة، ج 4، ص 265.