ماهان شبکه ایرانیان

آسمان، طبیعت، انسان، نشانه های الهی [آیاتی از سوره جاث

ان فی السموات و الارض لایات للمؤمنین × و فی خلقکم و ما یبث من دابة ایات لقوم یوقنون × و اختلاف اللیل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحیا به الارض بعد موتها و تصریف الریاح ایات لقوم یعقلون × تلک ایات الله نتلوها علیک بالحق فبای حدیث بعد الله و ایاته یؤمنون

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین ...

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان فی السموات و الارض لایات للمؤمنین × و فی خلقکم و ما یبث من دابة ایات لقوم یوقنون × و اختلاف اللیل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحیا به الارض بعد موتها و تصریف الریاح ایات لقوم یعقلون × تلک ایات الله نتلوها علیک بالحق فبای حدیث بعد الله و ایاته یؤمنون

(جاثیه آیه / 3 - 6)

ان فی السموات و الارض لایات للمؤمنین » همانا تحقیقا در آسمانها و زمین آیتها و علامتها و اشاره ها برای مؤمنین است.

اساس دعوت پیغمبران برای عبور دادن مردم از به اصطلاح شهادت است به غیب ولی از راه شهادت البته کلمه «عبور دادن » اسباب اشتباه نشود یکی از کارها و اساسی ترین کارهای انبیا که زیر بنای همه کارهای دیگرشان است عبارت است از ایجاد ایمان به غیب(الذی یؤمنون بالغیب) یعنی بشر با همان حواس حیوانی خودش عالم را می بیند همان طور که حیوانات هم می بینند رنگها را ما می بینیم حیوانها هم می بینند با اختلافهایی که میان انسانها و حیوانها در دیدن رنگها هست بعضی رنگها را بعضی حیوانات نمی بینند انسان می بیند باز حیواناتی هستند که ممکن است بعضی رنگها را به شکلی ببینند که ما نمی بینیم بعضی صداها را حیوانات می شنوند و ما نمی شنویم و به عکس ولی به هر حال دیدن این عالم به این صورت که الان ما داریم می بینیم یک چیزی است که انسان و غیر انسان همه می بینند و این اسمش می شود شهادت پیغمبران برای این آمده اند که نهانی هم هست همه هستی و وجود در همانچه که شما به چشم می بینید و لمس می کنید در محسوس و ملموس خلاصه نمی شود بلکه اساس عالم در عیب است این شهادت یک ظهوری است از غیب از چه راه مؤمن کنند آیا از راه طرد کردن شهادت بگویند این را رها کنید تا به غیب برسید با نه خود عالم شهادت آیه است نشانه است علامت است برای عالم غیب یعنی ما از همین عالم شهادت به عالم غیب پی می بریم این است که در تعبیر قرآن همیشه کلمه آیه می آید کلمه آیه رساترین کلمه ای است که در این زمینه می شد گفت آیه را در جایی می گویند که یک چیزی ماهیتش اشاره به جای دیگر باشد سر چهار راه ها یا سر کوچه ها و خیابانها می بینیم مثلا یک فلش نصب کرده اند یک وقت فلش سفید و در زمینه آبی است این را که شما نگاه کنید خودش اشاره است می گوید راه از این طرف باز است یا اگر مستطیل سفید در زمینه قرمز باشد علامت عبور ممنوع است این را می گویند آیه یعنی چیزی که وجودش علامت است اصلا وجودش وجود علامتی است اشاره به یک چیز دیگر است یک مطلبی را دارد به ما می فهماند.

تفاوت یک نفر موحد و غیر موحد در این است که غیر موحد وقتی که به این عالم نگاه می کند مثل این است که یک بچه سه ساله یک آدم بی خبر از این علائم قرار دادی (به این علائم نگاه می کند) اگر یک آدم دهاتی که به عمرش شهر را ندیده و با مقررات راهنمایی و رانندگی آشنا نیست بیاید سر کوچه آن فلش را ببیند از آنچه می فهمد فقط بک تابلویی می بیند یک زمینه آبی و یک رنگ سفید برایش معنی ندارد آن دهاتی بی خبر از همه مقررات راهنمایی همان را می بیند که شما می بینید چشم او به چشم شما یک چیز می بیند دو چیز نمی بیند چنین نیست که چشم شما از او بیشتر ببیند چشم او کمتر ببیند ممکن است چشم او تیزتر هم باشد بیشتر هم ببیند ولی برای او آن تابلو معنی ندارد اما برای شما معنی دارد یا خطی که روی کاغذ می نویسند بچه که آن را نگاه می کند همان را می بیند که آدم بزرگ می بیند ولی برای آدم بزرگ معنی دارد هرحرفش هرنقطه اش اشاره به چیزی است ولی برای آدم بی سواد معنی و مفهوم ندارد معنی باطن است و لفظ ظاهر آنجا هم تابلو ظاهر است آن مقصودی که میان مردم قراردادی است معنی است.

تفاوت یک آدم موحد با غیر موحد این است که عالم موحد برای یک نفر موحد معنی دارد یعنی کتابی است نوشته معنی دار و هر لفظش اشاره به یک معناست اما برای آدم غیر موحد برای آدم مادی معنی ندارد مثل خطوطی است که یک آدم بی سواد آن را نگاه می کند از نظر آدم بی سواد غیر از خطهایی چیز دیگری وجود ندارد این خطوط برای فهماندن یک مقصود نیست اینکه قرآن کریم این همه روی کلمه آیه تکیه دارد برای همین است یعنی می خواهد یک نفر موحد عالم را آنچنان مطالعه کند که یک آدم با سواد کتابی را مطالعه میکند از آن معنی و مقصود بفهمد لذا تعبیر به کتاب می شود عالم کتاب حق تعالی است و این تعبیری بوده که از قدیم به کار می بردند محمود شبستری میگوید:

به نزد آن که جانش در تجلاست همه عالم کتاب حق تعالی است

اساسا تعبیرات خود قرآن از این مطلب حکایت می کند درآن شعر منسوب به امیر المؤمنین که می فرماید:

دواؤک فیک و ما تشعی و داؤک منک و ما تبصر

ا تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر

منظورم این شعر است:

و انت الکتاب المبین الذی باحرفه یظهر المضمر

تو آن کتاب آشکار هستی با حروف آن معانی پنهان آشکار می شود یعنی ای انسان تو یک کتابی هستی که حروف و کلماتی که در آن هست رازها را نشان می دهد قرآن هم آیات خود را می گوید آیه و هم به کوه و دریا و خورشید و ماه و ستاره و خلقت انسان می گوید آیه چرا قرآن کلمه ای را انتخاب کرده است که آن را همانطور که درباره جمله هایی از قرآن تعبیر می کند و مجموعی از جمله های قرآن را آیه می گوید دستگاهی از دستگاههای آفرینش را هم آیه می گوید می خواهد بگوید این هم کتاب خداست همین طور که این حروف و الفاظی است دارای معانی آنها هم حروف و الفاظی هستند دارای معانی پس کوشش کنید که به معنای آنها پی ببرید یک شعری هست که در کتب فلسفه ذکر می کنند خطاب به خداوند می گوید:

الکل عبارة و انت المعنی یا من هو للقلوب مغناطیس

همه ما به منزله عبارت لفظ هستیم معنی تویی ای کسی که مغناطیس قلبها هستی معنی معانی آن که از همه معنیها معنی تر است خود خداوند متعال است چرا به عیسی ین مریم گفته می شود کلمه(بکلمة منه اسمه المسیح)؟ عیسی که یک انسان است چرا به او کلمه گفته می شود؟ به اعتبار اینکه معنی دارد پر از معنی است چرا ما نسبت به ائمه می گوییم «الکلمات التامات » یا خودشان فرموده اند «نحن الکلمات التامات » ما کلمه های کامل و تمام هستیم چون پر از معنی هستند) اینجا می فرماید در آسمانها و زمین آیاتی است برای اهل ایمان نکته ای در بعضی تقاسیر مثل تفسیر المیزان آمده است میگویند که در قرآن بعضی جاها این جور آمده که در خلقت آسمان و زمین آیه است و بعضی جا آمده خلقت آسمان و زمین آیه است آیا اینها تفاوت دارد؟ می گویند بله قرآن گاهی می گوید که اصلا این آسمان آیه است زمین آیه است یعنی این محموع دستگاه را به منزله یک آیه تلقی می کند ولی گاهی می گوید در این آسمان آیات است می خواهد بگوید این جنبه هایی دارد معناهایی دارد از جنبه های مختلف می شود پی برد.

در این آیه «ان فی السموات و الارض لایات للمؤمنین » یک نگاه جمعی کلی به همه عالم کرده است ولی بعد به طور خصوصی بعضی موضوعات را که مهمتر بوده ذکر کرده است و کلمه ای بالاتر از کلمه مؤمنین یعنی درجه کاملی از ایمان را هم برایش ذکر فرموده «و فی خلقکم وما یبث من دابة ایات لقوم یوقنون » در خلقت شما انسانها و در آنچه که خدا می پراکند یعنی متفرق و پخش می کند و به حرکت وا می دارد از جنبده ها آیه هایی برای اهل یقین است در اینجا انسان مطرح است بالخصوص و سایر جنبده ها یعنی از میان همه مخلوقات عجالتا جنبده ها انتخاب شده است و از جنبندها انسان به طور خصوصی انتخاب شده است این برای آن است که انسان یک آیه مخصوص و خیلی عجیب و پرمعنایی است مسلم آیه بودن گیاهها از آیه بودن جمادات بیشتر است چون وجود کاملتری است آیه بودن حیوانها از آیه بودن گیاهها بیشتر است و آیه بودن انسان از آیه بودن هر موجود دیگری بیشتر است و مضاعف است این است که در قرآن کریم راحع به آیه بودن خود انسان یک عنایت خاصی هست یعنی حساب راجع به آیه بودن خود انسان یک عنایت خاصی هست یعنی حساب این موجود را جدا میکند مثل این که در سوره «و الذاریات » می فرماید «و فی الارض ایات للموقنین » در زمین آیه هایی ست برای اهل یقین انسان هم جزو موجوداتی است که در زمین هستند ولی او را یک امر جداگانه ذکر میکند «وفی انفسکم افلاتبصرون » و درخود شما نمی بینید این در خود شما حسابش جداگانه است با کلمه افلا تبصرون هم دکر شده و در خود شما آیا نمی بینید یا در آیه سوره فصلت «سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق » همه چیز را به نام آفاق نام برده است ولی برای انسان یک حساب جدا باز کرده با اینکه انسان هم به یک اعتبار جزو موجودات آفاقی است این برای این است که آیه بودن انسان از هر موجود دیگری بیشتر است قرآن درباره انسان می فرماید « و نفخت فیه من روحی » این مظهری از روح الهی است چیزی درانسان هست که در غیر انسان وجود ندارد.

مولوی افسانه ای نقل میکند که مردی طالب گنج بود و همیشه دعا و تضرع و زاری و خدا خدا می کرد که خدایا این همه گنجها را مردم زیر خاک کردند و بعد رفتند و اینها مانده زیر خاکها و کسی استفاده نمی کند، خدایا به من گنجی را بنمایان که بروم آن را اکتشاف کنم و بعد یک عمر راحت زندگی کنم.مدتها خدا خدا می کرد، تا بالاخره در عالم رؤیا خواب نما شد که می روی در فلان جا، بالای فلان کوه، فلان نقطه می ایستی و تیری هم به کمان می کنی، هر جا که این تیر افتاد گنج آنجاست.بیل و کلنگ و دستگاهش را برداشت و رفت به آن نقطه، دید همه علامتها درست است.شک نکرد که گنج را پیدا کرده.تیر را به کمان کرد، گفت حالا به کدام طرف پرتاب کنیم، یادش افتاد که به او نگفته اند به کدام طرف، گفت حالا یک طرف پرتاب می کنم، به قوت کشید و به یک طرف پرتاب کرد.نگاه کرد تیر کجا افتاد، بعد با بیل و کلنگش فت برای گنج، کند و کند، هر چه کند پیدا نکرد، بالاخره آنقدر کند که گفت دیگر اگر کسی هم گنجی زیر خاک کند از این بیشتر پایین نمی رود.حتما من اشتباه کرده ام، باید به یک طرف دیگر پرتاب کنم، رفت به یک طرف دیگر پرتاب کرد، باز آمد کند و هر چه کند پیدا نکرد، شمال و جنوب و مشرق و مغرب، چند روز کارش این بود، بعد شمال شرقی و جنوب غربی و همه جهات.مدتی این بیچاره زحمت کشید چیزی پیدا نکرد.دو مرتبه رفت در مسجد و دعا و فریاد، تا بار دیگر خواب نما شد، همان شخص به خوابش آمد، به او گفت این چه ارائه ای بود که به ما کردی، ما که هر چه گشتیم پیدا نکردیم.گفت چکار کردی؟ گفت من رفتم آنجا ایستادم تیر به کمان کردم، یک دفعه از این طرف پرتاب کردم، یک دفعه از آن طرف.گفت ما کی به تو گفتیم تیر را به قوت بکش و پرتاب کن؟ ما گفتیم تیر را به کمان بگذار هر جا خودش افتاد.روز بعد رفت و تیر را به کمان کرد و هیچ نکشید، رهایش کرد، همان جا جلوی پایش افتاد، زیر پای خودش را کند و گنج را پیدا کرد.

شخصی بود در مشهد به نام آقای آقا شیخ مجتبی قزوینی، می گفت ما این داستان را در مثنوی خواندیم، به مرحوم میرزای کرمانشاهی(معروف است، مرد عارف و با حالی بوده در مشهد، منبر هم می رفته)رسیدم و گفتم آقای میرزا، این ملا در این شعر چه می خواهد بگوید؟این داستان هدفش چیست؟فقط یک جمله در جواب من گفت: و فی انفسکم ا فلا تبصرون .می خواهد بگوید مطلب در خودت است، کجا این طرف و آن طرف می روی؟!

این خودش یک منطقی است در قرآن که و فی انفسکم .بزرگترین آیتهای الهی در جان و روح آدمی است، یا بگوییم بزرگترین آئینه های الهی خود انسان است و لهذا در اینجا کلمه «ایقان » به کار رفته.آنجا فرمود: و فی الارض ایات للموقنین و فی انفسکم ، در اینجا هم می فرماید: و فی خلقکم و ما یبث من دابة ایات لقوم یوقنون برای مردمی که به یقین می رسند، یعنی این یک چیزی است که انسان را به مرحله یقین می رساند.مقصود از «مرحله یقین » این است که ایمان مطلق مثل ایمان از پشت پرده هاست، ایمان داریم که در پشت پرده ها چیزی هست، ولی یقین آن مرحله ای است که یا شهود است یا مثل شهود، یعنی دیگر پرده ها برداشته شده است(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا) .انسان یک موجود ملکوتی است، اگر انسان خودش را آنچنان که هست بشناسد، به عالم ملکوت آشنا شده و عالم ملکوت را شناخته است، و شناختن انسان خودش را مساوی ست با پی بردن به عالم ملکوت، و اگر کسی پی نبرده است به دلیل این است که خودش را آنچنان که باید نشناخته است.در داستان ابراهیم علیه السلام می خوانیم: و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین صحبت ارائه ملکوت که[پیش] می آید اسم «ایقان » در کار می آید.

[مطلب را با]یک موضوع دیگر تفصیل می دهد، که باز درجه پایین تر است: و اختلاف اللیل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق قاحیا به الارض بعد موتها و تصریف الریاح ایات لقوم یعقلون .سه مطلب به سه عبارت ذکر شد:یکی[اینکه]به طور کلی در آسمانها و زمین آیاتی است برای اهل ایمان، در خلقت انسان و خلقت جاندارها آیات است برای اهل یقین بالخصوص.بعد جریانهایی از عالم ما را ذکر می کند برای کسانی که لا اقل اهل فکر و تعقل باشند.یکی از آنها گردش منظم شب و روز است. قرآن همیشه این گردش منظم شب و روز و این نظام را به عنوان یک آیه و یک شی ء معنی دار برای نشان دادن قدرت و حکمت پروردگار ذکر می کند. و ما انزل الله من السماء من رزق روزی شما را از آسمان فرود می آورد.مقصود باران است چون بعدش می گوید: فاحیا به الارض بعد موتها و به وسیله این روزی شما که از آسمان می آید زمین را زنده می کند.می خواهد بگوید این باران که شما می بینید اوضاع عالم این جور است، یکدفعه می بینید از بالا آب را-گویی در غربیل کرده باشند یا با آب پاش-می پاشند روی زمین، این را شما یک امر تصادفی تلقی نکنید، خیال نکنید که همین طور تصادفا این آبها می آید و تصادفا برای گیاهای زمین نافع است و تصادفا برای حیوانها نافع است و تصادفا برای انسانها نافع است، صحبت تصادف نیست، اینها کارهای حساب شده است.آن ابر و باد و حرکت باد و حرکت ابر و ریزش باران و روییدن گیاه و تمام اینها تقدیر و حساب و در نظر گرفته شده و با نقشه و حساب قبلی بوده است و محال است که علل تصادفی به اینجا کشیده شود.

کریسی موریسون کتابی دارد به نام «آفرینش انسان » ، در آن کتاب این موضوعات را خیلی خوب شرح داده است.از جمله بعد از آنکه اوضاع زمین و جو زمین و اکسیژن و گازهای دیگری که در مجموع زمین وجود دارد و مجموع اوضاعی که در روی زمین رخ داده و وضع ابرها و وضع هوا را کاملا تشریح می کند، می گوید اصلا محال و ممتنع است که جریانات بی هدف عالم منتهی به اینجا شده باشد.مثل این است که کسی فرض کند که کتابی مثل کلیات سعدی نوشته شده ولی همین سعدی که این شعرها را گفته آدمی بوده در نهایت بی سوادی و بی ذوقی، اصلا شعر نمی فهمیده، معنی شعر هم نمی فهمیده، همین طور که با قلم خط خط می کرده این طور در آمده است، تصادفا این جور شده!محال و ممتنع است که تصادف چنین اثری را به وجود بیاورد.تا حالا هیچ وقت شده که یک روزنامه در بیاید در بیست صفحه، شما درباره یک مقاله اش، درباره نیم مقاله اش، درباره یک سطرش احتمال بدهید حروفچین هایی بی سواد همین طور به گزاف حروف را برداشته و چیده اند این مقاله در آمده است؟!هیچ وقت انسان می تواند چنین احتمالی بدهد؟و حال آنکه ممکن است کسی بگوید چه مانعی دارد؟حروفش که آنجا بوده، حروفچین هم که آنجا وجود داشته، دست حروفچین را هم که نبریده بودند، حروفچین بی سوادی برداشته همین طور بدون اینکه نقشه ای باشد، یک حرف الف از اینجا برداشته، ب از آنجا برداشته، هی برداشته جمع کرده، خودش هم نمی دانسته چکار می خواهد بکند، بعد داده زیر چاپ، حالا نگاه می کنیم می بینیم یک مقاله مفصل درباره مثلا «اوضاع سیاسی جهان » از آب درآمد!

در گردش شب و روز، در این روزی شما که خدا از بالا فرود می آورد[نشانه هایی ست برای کسانی که تعقل می کنند].مکرر عرض کرده ایم که «سماء» در عربی مساوی با کلمه «آسمان » در فارسی نیست.غلط است که نصاب هم گفته: «سما آسمان » .آسمان فارسی مرکب از کلمه «آس » و کلمه «مان » مفهوم فلک را می دهد، یعنی آس مانند(آس یعنی سنگ آسیاب)، یعنی آن چیزی که مانند سنگ آسیا می چرخد.این از اساس فلکیات قدیم گرفته شده که فلک مثل سنگ آسیا می چرخد.کلمه «سماء» یعنی بالا.قرآن به ابر هم «سماء» می گوید.گاهی به خود باران هم «سماء» می گوید.گاهی به خدا هم موجودی سماوی می گوید.هر چیزی که به هر اعتباری به او علو بشود گفت: ارسلنا السماء علیهم مدرارا یعنی این سماء را همین طور داریم می ریزیم به سر آنان.مقصود خود باران است.به خود باران قرآن گفته «سماء» چون از بالا می آید.به ابر هم می گوید «سماء» .اینجا که می فرماید: و ما انزل الله من السماء یعنی آنچه که از بالا برای شما فرود می آورد «من رزق » از آن روزی. آب خودش روزی نیست، سبب روزی است ولی چیزی که سبب چیز دیگر است[گاهی به جای مسبب ذکر می شود]، به اصطلاح ذکر سبب و اراده مسبب است. فاحیا به الارض بعد موتها به وسیله همین آب زمین مرده را زنده می کند. و تصریف الریاح چرخاندن بادها.کلمه «تصریف » مفهوم گرداندن را می دهد.در سابق چون این موضوع برای علما محرز نبود توجه به این نکته نمی کردند ولی امروز که اطلاعات جو شناسی زیاد شده است-که باد جز هوای متحرک چیز دیگری نیست، در اثر اختلاف منطقه ها، گرم و سرد شدن ها و اینکه هوای گرم سبکتر است و هوای سرد سنگینتر و آنها فشار می آورند و حرکتهایی پیدا می شود-توانسته اند نشان بدهند که اصلا باد می چرخد، یک حرکات چرخش مانندی دارد، و گفته اند این امر با این تعبیر قرآن تطبیق می کند که می فرماید: و تصریف

الریاح گرداندن بادها. ایات لقوم یعقلون در همه اینها برای مردمی که تفکر و تعقل کنند و بخواهند بفهمند و بشناسند، آیات زیاد است.

اینها همه دعوت به آسمان شناسی هست، زمین شناسی هست، انسان شناسی هست، جانور شناسی هست، جو شناسی هست.بعد می فرماید: تلک ایات الله نتلوها علیک بالحق (آیات تکوینی را به نام «آیه » ذکر کرده، بعد دو مرتبه آیات قرآنی را به نام «آیه » می گوید)این سه آیه ای که ما درباره «آیات تکوینیه » گفتیم اینها آیات خداست، وحی الهی است که به حق ما بر تو تلاوت می کنیم فبای حدیث بعد الله و ایاته یؤمنون تعبیر عجیبی است!اینها اگر به خدا و این آیات روشن خدا ایمان نیاورند دیگر به چه می توانند ایمان بیاورند؟!یعنی اگر کسی ایمانش را به قرآن و خدا از دست بدهد ایمانش را به همه چیز از دست داده است، دیگر آن مایه ایمانی[را]برای هیچ چیزی نخواهد داشت.و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان