فدک - همان گونه که گفتیم - ظاهراً روستایی بود در نزدیکی خیبر خرم و سرسبز و حدود آن چیزی نبود که بر کسی مخفی و پوشیده باشد اما عجب اینکه هنگامی که «هارون الرشید» به «امام موسی بن جعفر»(ع) عرض می کند:
«حد فدکاً حتی اردها الیک»:
«حدود فدک را معلوم کن تا آن را به تو باز گردانم»!
امام(ع) از گفتن پاسخ ابا می کند، هارون پیوسته اصرار می ورزد.
امام(ع) می فرماید:
من آن را جز با حدود واقعی اش نخواهم گرفت؟
هارون گفت:
حدود واقعی آن کدام است؟
امام(ع) فرمود:
اگر من حدود آن را بازگویم مسلماً تو موافقت نخواهی کرد!
هارون گفت:
به حق جدّت(ص) سوگند که حدودش را بیان کن (خواهم داد).
امام(ع) فرمود:
اما حد اوّل آن سرزمین عدن! است!
هنگامی که هارون این سخن را شنید چهره اش دگرگون شد و گفت:
عجب، عجب!...
امام(ع) فرمود:
و حد دوم آن «سمرقند» است!
آثار ناراحتی در صورت هارون بیشتر نمایان گشت.
امام(ع) فرمود:
و حد سوم آن آفریقا است!!
در اینجا صورت هارون از شدت ناراحتی سیاه شد وگفت:
عجب... !
امام(ع) فرمود:
و حد چهارم آن سواحل دریای خزر و ارمنستان است!!...
هارون گفت:
پس چیزی برای ما باقی نمانده، برخیز جای من بنشین و بر مردم حکومت کن! (اشاره به اینکه آنچه گفتی مرزهای تمام کشور اسلامی است).
امام (ع) فرمود:
من به تو گفتم اگر حدود آن را تعیین کنم هرگز آن را نخواهی داد.
اینجا بود که هارون تصمیم گرفت موسی بن جعفر(ع) را به قتل برساند».
این حدیث پرمعنی دلیل روشنی بر پیوستگی مسأله «فدک» با مسأله «خلافت» است، و نشان می دهد آنچه در این زمینه مطرح بوده، غصب مقام خلاف رسول اللّه(ص) بوده، و اگر هارون می خواست فدک را تحویل بدهد باید دست از خلافت بکشد، و همین امر او را متوجه ساخت که امام موسی بن جعفر(ع) ممکن است هر زمان قدرت پیدا کند، او را از تخت خلافت فرو کشد، و لذا تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.
1. «بحار الانوار» چاپ قدیم جلد8 صفحه 106 (نقل از کتاب «اخبار الخلفاء»).