از آغاز تا پایان قرن چهارم هجری
اشاره
در بخش نخست این پژوهش که در شماره پیشین تقدیم شد مباحثی چون: نگاه گذرا به تاریخ نیشابور، روند پیدایش و رشد تشیع از آغاز تا پایان قرن چهارم هجری در این شهر طی دوره های مختلف، مروری بر جلوه های حضور تشیع در ساختار شهر قدیم نیشابور مطرح گردید.
اینک در این بخش، مسائل و مباحثی چون: نقش امام رضا(علیه السلام) در روند گسترش تشیع در نیشابور، چگونگی حضور تشیع امامی در این شهر، راویان امامی نیشابور، وکلای ائمه(علیهم السلام) در نیشابور، وضع حوزه علمی امامی در این شهر و سرانجام رابطه مالی شیعیان نیشابور با ائمه(علیهم السلام) مطالعه و بررسی می شود.
تاریخ تشیّع در نیشابور
مقدمه
در بخش نخست این پژوهش، روند پیدایش و گسترش تشیع در نیشابور، از ورود اسلام، یعنی از عصر صحابه تا پایان قرن چهارم هجری مورد توجه قرار گرفت و طی آن، برخی زمینه ها، عوامل و نشانه های پیدایش و گسترش مذهب تشیّع در این منطقه بررسی شد.
بدون تردید، هر فرایند فرهنگی همچون فرایندهای اجتماعی و سیاسی، در سیر تحول خود، با عوامل شتاب دهنده یا کاهنده روبه رو می شود که تأثیر محسوس و گاه شگرفی در پیش رفت یا پس رفت فرایند مورد اشاره به همراه دارد. در موضوع این پژوهش نیز به نظر می رسد، یکی از عوامل شتاب زا در سیر تحول مذهب تشیّع در نیشابور، حضور امام رضا(علیه السلام)در این شهر بوده است که کمّ و کیف آن در پژوهش حاضر بررسی می شود. در خلال همین بحث، به مناسبت، شخصیت امام زاده محمد محروق که امام رضا(علیه السلام) مرقد وی را زیارت نموده، بررسی خواهد شد.
در بخش پایانی مقاله حاضر، از ره گذر مباحثی چون: راویان امامی نیشابوری، وکلای ائمه(علیهم السلام) در نشیابور، رابطه مالی شیعیان نیشابور با ائمه(علیهم السلام) و رونق حوزه درسی امامیه در نیشابور در قرن چهارم هجری، وضعیت مذهب امامیه در این ناحیه، تا پایان قرن چهارم هجری بررسی می شود.
امام رضا(علیه السلام) و تشیّع در نیشابور
بی شک باید حضور امام رضا(علیه السلام) را در نیشابور نقطه عطفی در تاریخ تشیّعاین منطقه در شمار آورد. بدیهی است که حضور شخصیتی چون حجّت حق، عالم آل محمد(صلی الله علیه وآله)حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) در نیشابور، آن هم در شرایطی که اوضاع سیاسی اجتماعی به گونه ای است که آوازه علویان در اطراف و اکناف جهان اسلام، بهویژه ایران پیچیده و مردم، اهل بیت عصمت را خوب شناخته و تمیز داده اند و شرایط به گونه ای نیست که آنان را با بنی عباس اشتباه بگیرند یا هم رتبه فرض کنند و باز در محیط و شرایطی که تعصبات قومی و مذهبی تا حد زیادی در هم شکسته و هزاران نفر از علما و دانشجویان و مردم عادی مشتاق زیارتش بوده و بر قدومش سیلاب اشک شوق نثار می کنند، چقدر می تواند جوّ علمی و معنوی و طبعاً جوّ مذهبی را تحت تأثیر قرار دهد. خوشبختانه تاریخ نیز گوشه هایی از این حضور میمون را به ثبت رسانده است که باید آن را مشتی از خروار دانست.
در این زمینه، مطالب مندرج در تلخیص تاریخ نیشابور بسیار قابل توجه است. البته از ظاهر عبارت های منبع مزبور پیداست که تلخیص کننده، یعنی خلیفه نیشابوری(زنده در نیمه اول قرن نهم هجری) عبارت هایی را بر متن افزوده است، لکن با توجه به این که وی نسبت به علما و شیوخ سنّی نیشابور و نیز نسبت به خلفا و صحابه نیز تعابیری محترمانه همراه با تکریم و تعظیم دارد، باید گفت که این تعابیر گرچه از خود حاکم نیست، ولی گوینده این عبارت ها خود، فردی سنّی متمایل به اهل بیت(علیهم السلام) است، البته بسیار متمایل تر از خود حاکم نیشابوری.
نکته مهم تر این است که از بعضی تعابیر که خلیفه آن را صریحاً به حاکم نیشابوری نسبت می دهد روشن می شود که اصل قضیه در خود تألیف حاکم نیشابوری مندرج بوده و خود حاکم نیز با اعجاب و احترام خاصی، از آن صحنه ها و حوادث ایّام حضور امام رضا(علیه السلام)در نیشابور یاد کرده است.
اینک به نظاره گوشه هایی از وقایع آن ایام و یادگارهای بر جای مانده از برهه کوتاه حضور و اقامت امام رضا(علیه السلام) در نیشابور می نشینیم; یادگارهایی که به نظر می رسد بعضاً به طور حساب شده و توسط امام رضا(علیه السلام) در این شهر تعبیه شده تا تشنگان حقیقت طی قرن های متوالی از آثار کوثر ولایت، توشه های معنوی و فرهنگی لازم را برگیرند و جان خسته خود را بدان شستوشو دهند.
الف ) خاطره به یاد ماندنی استقبال از امام رضا(علیه السلام)
از جمله صحنه های خاطره انگیز ایام حضور امام رضا(علیه السلام) در نیشابور، مراسم معنوی و باشکوهی بوده که عامه مردم نیشابور، بهویژه علمای شهر برای جهت استقبال از آن امام همام ترتیب داده بودند که حلاوت آن پس از شش هفت قرن، کام مردم نیشابور و از جمله خلیفه نیشابوری،(2) تلخیص کننده تاریخ نیشابور(3) را هم چنان شیرین داشته است. خلیفه نیشابوری با شور و حرارت و ابتهاج زاید الوصفی با اقتباس از تاریخ حاکم نیشابوری ماجرا را چنین گزارش کرده است:
از مفاخر نیشابور قدیم که برکت آن تا ابد بر سُکّان این بلد، فایض و باقی است، آن که چون سلطان اولیا، برهان اتقیا، وارث علوم المرسلین، مهبط أسرار ربّ العالمین،ولی الله، صفی الله، پاره کبد رسول الله، غوث الأمه و کشف الغمه، فریادرس امّت در روز قیامت آن چنان که خود وعده داد که در مواقف سه گانه، یعنی نزد میزان، هنگام طیران و توزیع نامه های اعمال و در نزد صراط، بساط شفاعت می گستراند، سلطان المقربین، در روز حشر و در روز جزا، الامام ابوالحسن علی بن موسی الرضا صلوات الله و سلامه علی رسوله و علی آله الأئمة المعصومین و أتباعهم اجمعین الی یوم الدین ... در سنه دویست از هجرت، به مقدم حضرت ایشان روضات جنان شد و چون بشارت بر زمین نیشابور در بین اهالی شهر شیوع یافت، قطب الأنام، کهف العلماء، برهان المجتهدین، این محبّ محبوب حقیقی، شیخ ابو یعقوب اسحاق راهویه مروزی(قدس سره) که شیخ شهر و مقدّم ارباب کشف و ولایت بود، در کبر سن آن شیخ مسنّ به تأیید توفیق عینیّه تا قریه مؤیّدیّه با چند هزار صدیق رفیق، به استقبال پیشوا رفتند و نقل است که حضرت سلطان صلوات الله علی رسول الله و علی آلهم در محفّه (کجاوه) بر ناقه عَصیاء خود سوار بودند(4) و قدوه اهل انس و ایناس، شیخ محمد بن اسلم طوسی(قدس سره) را در محفّه ای دیگر اجلاس فرموده بودند. قبر این دو بزرگوار در نیشابور بر کناره خندق شادیاخ بر طرف راه روضه تلاجرد و در بنای یک صنعت قوی به هم قریب است و آن أسوه احرار، کمرِ بندگی بسته و به حکم «من اغبرت قدماه فی سبیل الله حرّمه الله تعالی علی النار» دامن تا تتمه ساق برکشید و شربت وعده کمال قربت چشیده، زمام خطام مرکب حضرت امام اولیا ملک علام بر دوش احترام گرفته. و نقل است که متوجه به آن ابرار، ذرّه وار در هواء ولاء از وراء و قهقری به شهر باز آمد استفاده احکام و استکشاف أسرار می کرد و به زبان فصیح و عبارت صریح می گفت که به روز قیام ملک علام جل جلاله وسیله نجاح و وسیله فلاح من این است که روزی در دنیا خادم و مهارکش مرکب حضرت سلطان خود بوده ام.(5)
نیاز به توضیح نیست که چنین استقبالی از امام رضا(علیه السلام) در نیشابور، تأثیر زیادی در ترویج فرهنگ اهل بیت در میان مردم این سامان داشته و این موضوع طی قرن های متمادی قلوب بسیاری را متوجه جایگاه رفیع و بی نظیر اهل بیت(علیهم السلام) عصمت کرده است.
ب ) محل استقرار امام رضا(علیه السلام) در نیشابور و مدت اقامت حضرت
از خلاصه اقتباس گونه تاریخ نیشابور به خوبی استفاده می شود که حضور امام رضا(علیه السلام)در نیشابور به صورت عبور از این شهر و ورود از دروازه ای و خروج از دروازه دیگر نبوده، بلکه ایشان دست کم چند ماه در نیشابور اقامت داشته است. هم چنین از منبع مزبور چنین برمی آید که حاکم نیشابوری خود، محل استقرار امام رضا(علیه السلام) را در نیشابور گزارش کرده است.
خلیفه در ارتباط با این دو موضوع می نویسد:
چون علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به نشابور ورود فرمودند، در محله قز در کوچه بلاس آباد (بلاش آباد) خدّام مقام اختیار کردند، و در افواه و أسماع فقرا مشهور بود که جار (چهار) سال در نشابور توطن فرمودند. والعلم عندالله.(6)
البته، با توجه به تاریخ ورود امام رضا(علیه السلام) به نیشابور، یعنی سال 200 ق و تاریخ شهادت حضرت که در سال 203 ق اتفاق افتاده است،(7) پذیرش مدت چهار سال اقامت حضرت رضا(علیه السلام) در نیشابور، دور از واقع است; لکن می توان گفت که اقامت امام رضا(علیه السلام)در نیشابور به چند روز ختم نشده، بلکه آن حضرت چندین ماه در این شهر اقامت داشته، به طوری که به دستور مأمون، نیشابور را به سوی مرو ترک کرده است.(8) علاوه براین، حضور پربرکت امام(علیه السلام) در نیشابور آن چنان دل ها را مجذوب ساخته که مردم شهر گرمای وجود حضرت را تا قرن ها لمس می کرده اند و چه بسا این جو معنوی زنده و روح بخش این تصور را در مردم به وجود آورده که امام رضا(علیه السلام) چندین سال در نیشابور اقامت داشته است.
ج ) قنات و حمام متبرک سلطان (علی بن موسی الرضا(علیه السلام))
آن گاه خلیفه به ذکر کراماتی از حضرت رضا(علیه السلام) که در مدت اقامتشان در نیشابور به وقوع پیوسته می پردازد. از لابه لای عبارت های خلیفه چنین برمی آید که اصل این قضایا در تاریخ حاکم مسطور بوده است. از جمله این کرامات، جاری شدن آب از قنات معروف به «قنات کهلان» بوده است که قناتی بایر بوده و در جوار محل سکونت حضرت قرار داشته است. خلیفه در این باره می نویسد:
در همان محلّه، حمام خرابی بود که مردم آن را به جهت حضرت ساختند و تصمیم داشتند که حمام را با آب چاه یا از جای دیگر، پرآب کنند، ولی هم زمان با اتمام کار حمام، در آن قنات به خودی خود آب روان شد و حضرت سلطان صلوات الله علی رسوله و علی آله الأئمة المعصومین اجمعین به آن حمام درآمدند و به شرف انتساب به ایشان متبرک شد و آن حمام به نام مبارک ایشان شرف اضافه یافت; حمام سلطان گفتندی. و امام حاکم ]مؤلف تاریخ نیشابور[ از زبان خود نوشته است که آن حمام هنوز هست و متبرک خلق است.(9)
شیخ صدوق جزئیات بیشتری از حمام و قنات متبرک منتسب به امام رضا(علیه السلام) را گزارش کرده است. وی می نویسد:
چون حضرت رضا(علیه السلام) وارد نیشابور شد در محله فروینی (پروینی) فرود آمد که حمامی در آن محل بود و آن حمام همان است که امروزه (زمان شیخ صدوق، قرن چهارم هجری) به حمام رضا(علیه السلام) معروف است. در نزدیک حمام مزبور، چشمه ای (قناتی) کم آب بود. امام رضا(علیه السلام) در کنار آن چشمه کم آب ایستاد تا این که آب چشمه (قنات) فراوان شد و از آن، حوض آبی فراهم گشت. امام رضا(علیه السلام) وارد آن حوض شد و در آن غسل کرد و سپس در کنار آن حوض نماز گزارد. از آن پس مردم به طور متناوب در آن حوضِ غسل می کنند و از آب آن برای تبرک می نوشند، سپس در کنار آن حوضِ آب به نماز می ایستند و برای برآورده شدن حوایج خود دعا می کنند و حوایج ایشان برآورده می شود. این چشمه (قنات) معروف به چشمه کهلان است و تا به امروز (عصر شیخ صدوق) مردم جهت تبرک به سوی آن چشمه می روند.(10)
د ) ضیافتی به افتخار امام رضا(علیه السلام) و سنتی حسنه
هم چنین خلیفه از یک مجلس ضیافت و مهمانی یاد می کند که یکی از بزرگان شهر به افتخار حضرت ترتیب داد و افاضل و علمای شهر را نیز دعوت کرد و با وجود این که جای افاضل و اشراف و به خصوص جای حضرت رضا(علیه السلام) را در صدر مجلس و همراه با متکا و نمارق (بالشت و پشتی) مصفوفه مقرّر کرده بودند، حضرت التفاتی به صدر مجلس ننمودند و در کنار مجلس که نوع مهمانان نشسته بودند، جلوس فرمودند. از آن پس سیره بر آن شد که کنار مجلس جای افاضل باشد و نه صدر مجلس.(11) این قضیه، گویای تواضع آن حضرت و نهایت الگو پذیری علما و مردم نیشابور از امام رضا(علیه السلام) و نفوذ ژرف آن حضرت در قلب و فکر مردم آن سامان است.
ه ) تعیین قبله با نشان دادن کعبه
اینک کرامتی دیگر از امام رضا(علیه السلام) در نیشابور که حاکم آن را یکی دیگر از مفاخر نیشابور می شمارد. وی می نویسد:
و از مفاخر نیشابور دیگر آن است که روزی حضرت سلطان صلوات الله علی رسول الله وعلی آله المعصومین در مجلس به نماز قصد فرمودند. کسی سؤال کرد که قبله محراب، مستقیم است؟ حضرت (علیه السلام) دست آن کس را گرفتند و به انگشت مبارک اشاره فرمودند، باب کعبه در مواجهة نموده شد و این محل، تاکنون معیّن است و برطرف قبله شارع عام که جلو قهندز (کهندژ) می گذرد واقع است.(12)
نکته قابل توجه این است که از لحن عبارت های آخر این پاراگراف به خوبی استفاده می شود که گوینده این قضیه، خود حاکم نیشابوری است. نکته مهم تر این است که ملاحظه می شود که آثار حضور امام(علیه السلام) در برهه ای کوتاه در این شهر برای قرن ها بعد هم چنان زنده و الهام بخش برجای بوده است و حاکم، محدّث بزرگ و کم نظیر اهل سنت از آن به اعجاب یاد می کند.
و ) زیارت مرقد امام زاده محمد محروق
از مفاخر دیگر نیشابور آن است که حضرت سلطان صلوات الله و سلامه علی رسول الله و علی آله الأئمة المعصومین و سلّم روزی عبارتی فرمودند. اجمال حکایت آن است که مخدوم ما این جا مدفون است، به زیارت ایشان رویم و به روضه سلطان محمد محروق در تلاجرد تشریف آوردند و آن روضه مقدسه را زیارت فرمودند و حال آن که سلطان محمد محروق در مرتبه نسب با والد حضرت سلطان صلوات الله و سلامه علی رسول الله و علی جمیع آله الأئمة المعصومین مساوات دارند و بیان هر دو نسب چنین ثابت و محقق است: الامام موسی بن الامام جعفر بن الامام محمد ابن الامام زین العابدین علی بن الامام امیرالمؤمنین أبی عبدالله الحسین بن امیرالمؤمنین کرّم الله وجههم و نسب دوم الامام محمد بن الامام محمد بن الامام زید بن الامام زین العابدین علی بن الامام امیرالمؤمنین أبی عبدالله الحسین بن امیر المؤمنین کرم الله وجههم.(13)
ظاهراً منظور خلیفه از تساوی رتبه نسبِ والد امام رضا(علیه السلام)با نسب امام زاده محروق این است که هر دو از سادات حسینی هستند نه این که هر دو فرزند یک پدر باشند، زیرا چنان که ملاحظه گردید نسب امام کاظم(علیه السلام) و امام زاده محمد محروق به دو شاخه از فرزندان امام سجّاد(علیه السلام) مربوط می شود; امام کاظم(علیه السلام) از نوادگان امام محمد بن علی باقر(علیهما السلام) و امام زاده محروق از نوادگان زید بن علی(علیه السلام) است.
به هر حال، این اقدام امام رضا(علیه السلام) در نیشابور ضمن این که احترام به امام زاده محروق و تأیید شخصیت و اشاره به مقام معنوی او بوده، پایه گذار سنّت حسنه ای در باب توجه به قبور سادات و ذریه ائمه(علیهم السلام) که نوعاً الهام بخش مسیر اهل بیت عصمت (علیهم السلام)بوده اند نیز می باشد. بدون تردید، مردم نیشابور نیز از این حرکت امام رضا(علیه السلام) تبعیّت کرده اند، چنان که خلیفه در بخش مربوط به مقابری که زیارت گاه مردم نیشابور است، از جمله مرقد امام زاده محروق را ذکر نموده و با عبارت های زیر آن را توصیف کرده است:
مسجد سلطان علوی شهید مقبول، ولی الله المقتول، فلذه (پاره) کبد الرسول صلوات الله و سلامه علیه و علی آله المعصومین اجمعین نام و نسب مبارک ایشان بر لوحی مسطور بر سر روضه ایشان به این ترتیب است: هذا قبر الأمام محمد بن محمد بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام و رضی الله عنهم اجمعین.(14)
هم اینک نیز بارگاه و مرقد امام زاده محمد محروق در مجاورت مقبره عمر خیام، از باشکوه ترین اماکن مقدس نیشابور محسوب می شود.
چنان که ملاحظه گردید، خلیفه به شهادت و قتل امام زاده محمد محروق تصریح دارد. مشهور این است که جسد این امام زاده بزرگوار توسط حکّام وقت نیشابور با آتش سوزانده شده و لذا به «محروق» ملقّب گردیده است. این موضوع نیز گویای گوشه ای از مبارزات و مجاهدات طاقت فرسای سادات و پیروان ائمه(علیهم السلام) در برابر حکّام جور و یادآور قیام یحیی بن زید و شهادت او و به دار آویختن وی توسط حکّام اموی در جوزجان خراسان است. بی شک، این مجاهدت ها از سویی و قساوت خصم از سوی دیگر، در بیداری مردم و هدایت ایشان به صراط مستقیم تأثیری عمیق و ماندگار داشته است.
ز ) شخصیت امام زاده محمد محروق
1 محمد محروق و قیام ابوالسرای
در مورد شخصیّت امام زاده محمد محروق، در کتاب های رجالی شیعه هیچ مطلبی نیامده است. اما براساس گزارش های مندرج در منابع نسب شناسی و تاریخی، محمد بن محمد بن زیدبن علی بن حسین(علیه السلام) (امام زاده محروق) جزء علویانی بود که در قیام ابوالسّرایا، سرّی بن منصور ذهلی شیبانی(15) دهم جمادی الثانی سال 199 ق(16) شرکت داشت. فرماندهی نظامی قیام با ابوالسرایا بود و لذا این قیام بیشتر به نام قیام ابوالسریا معروف شده است،(17) ولی رهبری سیاسی و فکری قیام بر عهده ابن طباطبا، یعنی ابوعبدالله محمد بن طباطبا ابراهیم بن اسماعیل بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب(علیهما السلام)(18) بود که طی برهه ای، رهبری زیدیه و علویان را عهده دار شد.(19)
ابن طباطبا (محمد بن ابراهیم حسنی) در اثنای قیام براثر بیماری وفات یافت.(20) در پی درگذشت ابن طباطبا، محمد محروق در حالی که کمتر از بیست سال عمر داشت،(21) رهبری قیام و در واقع، امامت زیدیّه را در اواخر سال 199ق برعهده گرفت.(22) ظاهراً به همین دلیل است که حاکم نیشابوری از محمد محروق با عنوان «الامام محمد» و «سلطان محمد محروق» یاد کرده است،(23) هم چنان که یکی از منابع نیز او را «احد الأئمه الزیدیه; یکی از پیشوایان زیدیه» شمرده است.(24)
قیام ابوالسرایا پس از پیشرفت های بسیار در کوفه و شهرهای جنوبی عراق و در حالی که سران قیام، سلطه سیاسی خود را از یک سو تا مدائن و واسط و بصره و اهواز و از سوی دیگر تا یمن گسترش داده بودند،(25) توسط هرثمة بن اعین که اینک تحت فرمان حسن بن سهل، والی عراق و بغداد بود(26) و البته به وسیله حیله ای تبلیغاتی نظیر حیله عمرو عاص در صفین،(27) در آغاز سال 200ق (شانزدهم محرم) به شکست کشیده شد.(28) ابوالسرایا توسط حسن بن سهل در مدائن یا در نهروان، در روز دهم ربیع الأول سال 200ق گردن زده شد و محمد محروق به دستور حسن بن سهل نزد مأمون که در خراسان (مرو) به سر می برد اعزام گردید.(29)
2 محل شهادت و مرقد محمد محروق
گزارش منابع تا این جا یک دست است; یعنی تقریباً همه منابعی که به قیام ابوالسرایا پرداخته اند این موضوع را گزارش کرده اند که محمد بن زید به خراسان نزد مأمون اعزام شد، اما درباره فرجام محمد که چگونه و در کدام یک از شهرهای خراسان رقم خورده است، برخی منابع، سکوت کرده،(30) برخی درگذشت محمد را در مرو دانسته،(31) و در این میان تنها منبعی که درگذشت محمد را در نیشابور ثبت کرده، حاکم نیشابوری است که چنان که گذشت افزون بر ذکر مدفن وی در نیشابور و ذکر نسب او از روی سنگ قبرش، زیارت مرقد وی را توسط امام رضا(علیه السلام) نیز گزارش کرده است. بنابراین، تضاد و تعارض تنها میان گزارش حاکم از یک سو و گزارش منابعی که محل شهادت و مرقد محمد محروق را در مرو دانسته اند از سوی دیگر برقرار است.
برای بررسی این دو گزارش متعارض، از میان گزارش های مدعی شهادت محمد محروق در مرو و وجود مرقد وی در این شهر قوی ترین گزارش را برمی گزینیم و تکلیف آن را در برابر گزارش حاکم که مرقد محمد محروق را در نیشابور دانسته روشن می کنیم و طبعاً از بررسی دیگر گزارش های مدعی شهادت محمد محروق در مرو بی نیاز خواهیم بود. یکی از این دو گزارش، از حاکم نیشابوری مؤلف کتاب تاریخ نیشابور و صاحب المستدرک علی الصحیحین (متوفای 405ق) است و دیگری متعلق به سید ابی طالب عزّالدین حسینی مروزی نسب شناس بزرگ و مؤلف شانزده عنوان کتاب در علم انساب و رجال و بعضاً مشتمل بر شصت مجلد،(32) (متوفای پس از سال 614ق) می باشد.
گزارش حاکم درباره قبر امام زاده محمد محروق در نیشابور که به دو مناسبت ایراد شده بود، پیش از این ملاحظه شد. کیفیت گزارش حاکم بسیار گویا و صریح است و جایی برای توجیه و تأویل و احتمال خطا برجای نمی گذارد. حاکم، خود اهل نیشابور بوده و مستند وی لوح روی قبر امام زاده محروق است.
گزارش سیدابوطالب مروزی درباره با وجود قبر امام زاده محمد در شهر مرو نیز در صراحت و اتقان همانند گزارش حاکم نیشابوری است. سیدابوطالب که در نسب شناسی «سادات» زبردست، و خود ساکن مرو بوده و در این شهر منصب قضاوت داشته(33) و کتاب الفخری فی انساب الطالبیین را به تقاضای فخر رازی مفسر بزرگ قرآن کریم نگاشته است،(34)درباره محمد بن محمد بن زید می نویسد:
بازماندگان محمد بن زید الشهید تنها از طریق یکی از دو فرزند وی به نام جعفر ملقب به رئیس و شاعر می باشد، و اما فرزند دیگر محمد بن زید، به نام محمد بن محمد، ملقب به «المؤید بالله» که یکی از ائمه زیدیه بود، بازمانده ای ندارد. هم جعفر بن محمد بن زید و هم محمد بن محمد زید، هر دو در مرو به قتل رسیدند و قبر آن دو در این شهر است. قبر محمد در محله «شلکیانه» و قبر جعفر در پشت کوچه «ساسان» و در کنار نهر «سفرنرم» واقع است.(35)
با همه این اوصاف، گزارش حاکم محفوف به قراینی است که آن را بر گزارش سیدابوطالب مروزی قوت می بخشد. نخست، آن که مستند گزارش حاکم، لوح موجود بر روی قبر آن بزرگوار بوده است، در حالی که مستند گزارش مروزی معلوم نیست و احتمالا متکی به شهرت بوده است، و چه بسیار شهرت هایی که با واقعیّت انطباق ندارد. دوم، آن که گزارش حاکم، دست کم دویست سال پیش از گزارش مروزی ثبت شده و طبعاً از اصالت بیشتری برخوردار است. سوم، این که، باوجود تبحّر مروزی در نسب شناسی سادات، کار او در مورد عموم سادات در سراسر جهان اسلام است و حال آن که تاریخ حاکم، تاریخ محلّی است و معمولا تاریخ های محلّی از اتقان بیشتری برخوردار است. چهارم، آن که براساس گزارش حاکم، امام رضا(علیه السلام) که معاصر محمد بن محمد بن زید بوده، مرقد وی را در نیشابور زیارت کرده و ضمن تأیید سیادت وی، در این میان هیچ سخنی از ناحیه حضرت که گویای خدشه در نسب وی باشد، ثبت نشده است. با توجه به حساسیّت و اهتمام مردم نیشابور به سخنان حضرت، چنان چه ایشان درباره امام زاده مزبور دیدگاه و سخنی برخلاف تصور مردم داشت، مطمئناً در تاریخ می ماند. پنجم، این که مرقد و بارگاه این امام زاده پیش و پس از حمله مغول یک سره در این شهر با همین نام و نسب برقرار بوده و هیچ کس در آن خدشه نکرده است. بنابراین، گزارش حاکم در باب محل قبر امام زاده محروق اطمینان بخش تر از گزارش سیدابوطالب مروزی به نظر می رسد.
3 چگونگی شهادت محمد محروق
در باب چگونگی شهادت امام زاده محروق در میان گزارش های موجود، هیچ جا سخن از سوزانده شدن جنازه او در میان نیست. آن چه در گزارش های موجود بدان تصریح شده، «مقتول» بودن وی می باشد که در این میان در برخی منابع به قتل وی به وسیله سمّ که منجر به تکه تکه شدن ریه او و خروج آن از حلقوم مبارکش گردیده، تصریح شده است.(36) تنها در تاریخ حاکم، بی هیچ توضیحی، از او با عنوان «سلطان محمد محروق» یاد شده است.(37)
بنابراین، آن چه در علت توصیف امام زاده محمد به (محروق) گفته می شود صرفاً روایت شفاهی است،(38) لذا این احتمال وجود دارد که در این میان، تصحیف و تبدیلی صورت گرفته باشد; به این ترتیب که عنوان «مهروق» (کسی که خونش ریخته شده) به «محروق» تبدیل شده است. تبدیل «هاء» به «حاء» در گویش نیشابوری بی سابقه نیست، چنان که در این گویش به «هوله»، «حوله» و به «هال»، «حال» گفته می شود. بدین ترتیب، عنوان «محروق» (مهروق) با گزارش منابع تاریخی هماهنگ می شود.
4 تاریخ شهادت محمد محروق
نکته دیگر درباره با امام زاده محمد محروق (مهروق)، سال شهادت وی است. براساس منابع، قیام ابوالسرایا و ابن طباطبا و محمد بن محمد بن زید در آغاز سال 200ق یعنی در یازدهم یا شانزدهم ماه محرم شکست خورده است،(39) ابوالسرایا در دهم ماه ربیع الأول (ماه دوم سال 200ق) به قتل رسیده و در همین تاریخ، محمد همراه سر ابوالسرایا از عراق به خراسان اعزام شده است.(40) بنا به گزارش ابوالفرج، محمد چهل روز پس از رسیدن نزد مأمون در خراسان، به شهادت رسیده است.(41) بنابراین، با محاسبه زمان لازم جهت پیمودن مسیر عراق تا خراسان، می توان حدس زد که وی در ماه پنجم یا ششم سال 200 ق شهید شده است. طبعاً گزارش برخی منابع که شهادت او را در سال 202 ق و در سن بیست سالگی دانسته است،(42) صحیح به نظر نمی رسد.
مؤید دیگر برای تعیین شهادت امام زاده محروق (مهروق) در سال 200ق، گزارش حاکم نیشابوری مبنی بر زیارت مرقد او توسط امام رضا(علیه السلام) است،(43) و حال آن که امام رضا(علیه السلام) در سال 200ق توسط مأمون از مدینه به مرو احضار گردیده و در همین سال آن حضرت وارد نیشابور شده(44) و در سال 201ق در مرو و نزد مأمون بوده است.(45) بنابراین، زمان زیادی از شهادت محمد در نیشابور نگذشته بوده که امام رضا(علیه السلام) مرقد وی را زیارت کرده است.
5 اندیشه مذهبی محمد محروق و موضع امام رضا(علیه السلام)
آخرین نکته گفتنی درباره امام زاده محمد این است که او از جمله سادات زیدی مذهب و از ائمه زیدیّه بوده است.(46) از طرف دیگر، امام رضا(علیه السلام) نسبت به رفتار برادرش زید بن موسی بن جعفر(علیهما السلام)، معروف به «زید النّار» که در دوره کوتاه پیشرفت قیام ابوالسریا از طرف محمد بن محمد بن زید (محمد محروق) بر ولایت اهواز گمارده شد،(47) موضع هشدار دهنده و توبیخ آمیزی دارد.(48) در عین حال، امام(علیه السلام) چنان که پیش از این ملاحظه شد با لحنی ملایم و اقدامی از سر رأفت و رحمت، مرقد محمد را در نیشابور زیارت می کند.(49) لذا در این جا این سؤال مطرح می شود که حقیقتاً اندیشه مذهبی محمد محروق چه بوده و موضع امام(علیه السلام) در برابر او چیست؟ و زیارت مرقد وی توسط امام(علیه السلام)به چه معنا است؟
تردیدی نیست که امام رضا(علیه السلام) مذهب زیدیّه را تأیید نمی کند، اما آیا محمد و پیش از او ابن طباطبا (محمد بن ابراهیم حسنی) که رهبری زیدیّه را برعهده گرفتند، زیدی مذهب بودند; به این معنا که قائل به نظریه زیدیّه در باب امامت بودند و طبعاً امام رضا(علیه السلام)را به عنوان حجت خدا قبول نداشتند؟ قراینی وجود دارد حاکی از این که رهبران علوی این قیام، انحراف عقیدتی نداشته اند و موضع ائمه(علیهم السلام) در برابر قیام ابوالسرایا و ابن طباطبا و محمد محروق نیز مشابه موضع ایشان در برابر قیام زید بن علی(علیه السلام)(50) بوده است که بدون توجه به شرایط شدیداً تقیه آمیز آن عصر برای ائمه معصومین(علیهم السلام)،(51) نمی توان قضاوت و برداشت درستی از موضع ایشان در این زمینه داشت. براساس منابع، ابن طباطبا که محمد محروق جانشین وی شد، مردم را به سوی خود نخوانده، بلکه مردم را به «الرضا من آل محمد و العمل بالکتاب و السنه; (شخص پسندیده و مورد قبول از اهل بیت(علیهم السلام) و عمل به قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله)» فراخوانده است.(52) هنگامی که پس از پیروزی های نخست قیام، ابوالسرایا اقدام به ضرب سکّه نمود، روی سکّه های ضرب شده، تنها این آیه شریفه حک شده بود: «إنّ الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کأنهم بنیان مرصوص».(53)و(54) بنابراین، هیچ بعید نیست که رهبران قیام از باب تقیه، اعتقاد خویش به امامت امام رضا(علیه السلام) و ارتباط معنوی و فکری خود را با آن حضرت، کتمان کرده باشند تا چنان چه قیام ایشان شکست خورد، صدمه ای به اساس تشیّع وارد نشود.
علاوه براین، ابوالفرج روایاتی را به صورت مسند از امام باقر(علیه السلام) و زید بن علی(علیه السلام) نقل کرده است که طی آن ها قیام ابن طباطبا پیش بینی شده و از او و قیامش با جمله هایی به این مضمون که «در ماه جمادی الأولی از سال 199ق مردی از ما، در کوفه قیام می کند و مردم با او بیعت می کنند که فرشتگان به او مباهات می کنند»،(55) تجلیل شده است. بنابه نقل ابن شهرآشوب، امام رضا(علیه السلام) نیز به مناسبت تعبیر رؤیای یاسر، خادم حضرت، از قیام ابن طباطبا خبر داده و فرموده است: «مردی از اهل بیت من خروج می کند که هفده روز زمام امور را به دست می گیرد و سپس وفات می کند». چیزی نگذشت که محمد بن ابراهیم (ابن طباطبا) با همراهی ابوالسریا قیام کرد و پس از هفده روز درگذشت.(56) گرچه در عبارت امام رضا(علیه السلام)حمایت صریحی از قیام ابن طباطبا نشده است، لکن اگر به شرایط تقیه آمیز آن عصر توجه کنیم، ردّ نشدن این قیام، خود می تواند نشانه تأیید آن باشد، بهویژه آن که انتساب حضرت ابن طباطبا را به خود با عبارت «مردی از اهل بیت من» خالی از ملاطفت نیست، در حالی که آن حضرت(علیه السلام) که از رفتار برادرش زید النار، ناراضی بود، در اعتراض به اقدامات خلاف وی اخوّت خویش را با او نفی کرد و جواب سلامش را نداد.(57)
البته بیان توبیخ آمیز امام(علیه السلام) نسبت به زید النّار به عنوان یکی از عاملان محمد محروق مسئله ای موردی است و موضع منفی امام(علیه السلام) در برابر زید، به دلیل اقدامات خشونت بار و بی ضابطه وی در بصره(58) بوده و به اصل قیام ابن طباطبا و محمد محروق ارتباطی ندارد. حتی از برخی روایات منقول از امام رضا(علیه السلام) چنین برمی آید که زید النّار انحراف عقیدتی نیز داشته و به شیعیان و محبّان امام رضا(علیه السلام) توهین کرده است. لذا حضرت به وی هشدار می دهد که «من از هر کس که مخالف دین خدا باشد، برائت و بیزاری می جویم، هر کس و از هر قبیله که باشد».(59)
ح ) منبر وعظ و خطابه امام رضا (علیه السلام)
مؤلف تلخیص تاریخ نیشابور می گوید:
و از مفاخر شهر قدیمی، این قصّه کریم بر سر زبان ها و مشهور است که حضرت سلطان صلوات الله و سلامه علی رسول الله و علی آله و سلّم در نسابور(نیشابور) به منبر برآمدند و نقل است که چند هزار دوات و قلم اعیان و امم مرتب داشته اقتباس انوار اسرار افاده ایشان می کردند. حضرت سلطان این حدیث معنعن از اباء اولیاء اصفیای خود با حضرت خواجه کائنات صلوات الله و سلامه علیهم و علی آلهم الأئمة المعصومین الاجمعین الی یوم الدین روایت فرمودند: التعظیم لأمر الله و الشفقة علی خلق الله»;] امر خداوند را بزرگ بشمارید و نسبت به خلق خدا مهربانی و شفقت بورزید[(60).
بی تردید بعضی تعابیر در این گزارش از خلیفه نیشابوری است، از جمله عبارت «شهر قدیمی» که طبعاً این تعبیر از حاکم صادر نمی شود، زیرا نسبت به حاکم، شهر، هنوز قدیمی نشده بود و چنان که قبلا گفتیم که حاکم، تاریخ نیشابور را در اوایل قرن چهارم تألیف کرده و می دانیم که اولین زلزله ویران گر نیشابور در اوایل قرن ششم هجری (پانصد و اندی) رخ داده است.(61) ولی این مسئله دلیل بر این نیست که اصل قضیه هم از خلیفه نباشد، بلکه به عکس، قراین نشان می دهد که اصل قضیه را خود حاکم نقل کرده است، از جمله این که می گوید: «این قصه کریم در السنه مذکور و در افواه مشهور است» که طبیعتاً شهرت و ذکر آن بر سر زبان ها، تنها در دوره حاکم می تواند وجود داشته باشد و نه در زمان خلیفه و بعد از شش الی هفت قرن، هر چند اگر فرضاً قضیه را خود خلیفه گفته باشد نیز نه تنها از اهمیت مسأله نمی کاهد، بلکه اهمیت آن را افزون نیز می کند، چرا که گویای تأثیر شگرف و دراز مدّت تعالیم و گفتار حضرت در بین عموم طبقات جامعه است که پس از قرن ها هم چنان آویزه گوش تک تک خلق است.
نکته دیگر این است که این قضیه، غیر از قضیه مربوط به حدیث معروف به «سلسلة الذهب» است که حضرت آن را هنگام ترک نیشابور و بر فراز مرکب خویش خطاب به مردم فرمودند، در حالی که این حدیث مورد بحث را حضرت بر فراز منبر ایراد فرمودند.
مطلب دیگر این است که این قضیه، حاکی از آن است که حضرت به طور مرتب و مکرّر به منبر تشریف می بردند و لذا مردم و علما نیز خود را برای ضبط سخنان حضرت مهیّا می کردند و کاغذ و قلم به همراه خود می آوردند و تعداد حضّار دارای قلم و دوات، چند هزار نفر بوده است. طبعاً حضرت در طی این خطبه ها تنها این یک جمله را نفرموده اند. این جا مانند هنگام ترک نیشابور نیست که حضرت بر فراز محمل یک یا چند جمله بفرماید، بلکه حضرت به منبر می رفته است تا به ارشاد خلق بپردازد. البته متأسفانه از گفتار حضرت در خاطره تاریخ، جز چند جمله و چند روایت کوتاه، بیشتر نمانده و اکثر قریب به اتفاق آن دست خوش حوادث تلخ روزگار و هجوم های ویران گر غزان، مغولان، حوادث طبیعی و تعصّبات کور شده است.
نکته دیگر این که شواهد حاکی از آن است که حضرت، اهتمام داشتند روایاتی را که بر مردم می خواندند، از طریق آبای گرامیشان باشد تا بدین وسیله توجه مردم را به ایشان جلب نموده و خط مستقیم ولایت و امامت را به آنان نشان دهد; زنجیره ای که لاینقطع به وحی ختم می شود و میراث نبوّت همچون چشمه ای زلال و جوشان پیوسته از این کانال در فیضان است.
ط ) مسجد مستجاب الدعوه
حاکم سه مسجد ازمساجد نیشابور را به عنوان مساجد متبرکه که «محل قبول طاعات و اجابت دعوات» بود معرفی می کند. یکی مسجدی که صحابه هنگام فتح نیشابور در نزدیک شاهنبر شهر احتمالا در اصل شاهین دژ بوده است بنا نمودند و در آن نمازگزاردند، دیگری مسجد دروازه کهندژ که صحابه بیش از نه ماه در آن نمازگزاردند، و دیگری مسجد محله قز در جوار منزل علی بن موسی الرضا(علیه السلام)(62).
لحن عبارت های حاکم گویای این است که وی می خواهد علت متبرک و مستجاب الدعوه بودن هر یک از مساجد مزبور را نیز بیان کند که در این میان ظاهراً از دید حاکم و مردم نیشابور، مجاورت مسجد محله قز با منزل امام رضا(علیه السلام)علت متبرک و مستجاب الدعوه بودن این مسجد بوده و طبعاً این مسجد نیز جلوه ای از کرامات امام رضا(علیه السلام) را در خود داشته و الهام بخش مکتب اهل بیت عصمت(علیهم السلام) بوده است. احتمالا در همین مسجد بوده که امام(علیه السلام) به نشر احادیث نبوی و ارشاد مردم می پرداخته و هزاران نفر سخنان ایشان را ضبط و ثبت می کردند.(63)
ی ) مشایعت بی نظیر
پس از گذشت مدتی از اقامت امام رضا(علیه السلام) در نیشابور، هنگام وداع با مردم نیشابور فرا رسید. به گفته حاکم، امام(علیه السلام) به اختیار خود نیشابور را ترک نکرد، بلکه مأمون دستور داد تا حضرت را به مرو منتقل کنند.(64) منابع در مورد چگونگی آگاهی یافتن مردم از قصد عزیمت امام(علیه السلام) از نیشابور به سوی مرو، ساکت اند، اما به هر حال مردم نیشابور از تصمیم حضرت آگاه شدند.
از منابع چنین برمی آید که حضور و ازدحام اقشار مختلف مردم برای مشایعت حضرت و کسب توفیق آخرین دیدار با آن امام همام علیه آلاف التحیة و السلام حضوری حماسی و شیدایی و بی نظیر بوده است. ظاهراً مردم زمانی متوجه قصد عزیمت حضرت شده اند که ایشان سوار بر مرکب و درون هودج سر پوشیده بوده و از محل اقامت خود فاصله گرفته بوده که این موضوع حاکی از عدم اطلاع قبلی مردم از تصمیم ایشان است و حتی نشان گر عزم متصدیان حکومتی کاروان حضرت مبنی بر این که ایشان بی اطلاع مردم، نیشابور را ترک کند. با این همه، ازدحام مردم شوریده حال نیشابور غیرقابل توصیف بوده است.
بر اساس روایات، هنگام ترک نیشابور و در طول مسیرِ عبور کاروان حضرت از معابر و میادین شهر، در دو موضع و هر بار جمع خاصی از علمای شهر، جلوی مرکب حضرت را گرفته و تقاضای حدیث کرده اند. در یک مورد، در یکی از چهارراه های شهر، جمعی از علمای شهر، از جمله احمد بن حرب، یاسین بن نضر و یحیی بن یحیی زمام مرکب حضرت را گرفته و با التماس و التجا و باقسم دادن حضرت به حق آبای طاهرینش از ایشان خواسته اند که برای آنان حدیثی که از پدرانش شنیده، نقل کند. امام رضا(علیه السلام) نیز خواسته ایشان را برآورده و حدیثی از پدران بزرگوارش(علیهم السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که طی آن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرموده است: «الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالأرکان».(65)
هم چنین بنابه نقل اربلی و ابن صباغ مالکی از تاریخ نیشابور حاکم، و در محل بازار شهر نیز دو نفر از محدثان بزرگ نیشابور به نام های ابوزرعه و محمد بن اسلم طوسی، جلوی مرکب و کجاوه سرپوشیده حضرت را گرفته و با اصرار و التماس و قسم دادن حضرت به حق پدران مطهرش، از ایشان خواستند تا اوّلا: چهره مبارک خود را به مردم بنمایاند و ثانیاً: حدیثی از پدران بزرگوارش برای ایشان نقل کند.(66) امام(علیه السلام) دعوت ایشان را نیز اجابت فرمود، سایبان مرکب به کنار رفت و دیدگان ده ها هزار نفر مشتاق کوی دوست که پروانه وار گرد شمع وجود حضرت ثامن الحجج(علیه السلام) حلقه زده بودند، به نور جمال دل آرایش منوّر شد و عنان دل و دیده از دست حاضران در رفت; بادیدن طلعت خورشید نمای بضعة الرسول، صدای گریه شوق و شیون دل دادگان اهل بیت رسول از زمین و زمان به هوا برخاست; همه حضار از همه طبقات، از فرط شوق دیدار از سویی، و اندوه عزیمت امام(علیه السلام) از طرف دیگر، برخی شیون کنان، برخی گریه کنان، برخی با چاک زدن جامه خود، برخی با غلطیدن در خاک، برخی با آویختن به زمام مرکب امام(علیه السلام) و برخی با افتادن به پای مرکب حضرت (علیه السلام)، عواطف پاک و عشق خود را نثار قدوم مبارک حضرتش می نمودند; کاروان جا به جا میخ کوب شده بود و قدم از قدم برنمی داشت و احوال بدین منوال تا نصف روز به درازا کشید(67) تا این که بزرگان شهر (ائمه و قاضیان) با صیحه و فریاد و با این بیان که با شیون و فریاد خود، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را در ارتباط با عترتش می آزارید، مردم را به سکوت فرا خواندند تا از سخنان حضرت بهره ببرند. آن گاه حضرت، حدیث قدسی معروف به «سلسلة الذهب» را از پدران بزرگوارش از رسول خدا، از جبرئیل و جبرئیل از خداوند سبحان نقل فرمود که خداوند متعال فرموده است: «کلمة لا إله الاّ الله حصنی، فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی».(68) جمعیّت حاضر آن قدر زیاد بود که تنها علمای شهر و کسانی که قلم و دوات آورده بودند تا سخنان حضرت را ثبت کنند بالغ بر24 هزار نفر بودند.(69) آن گاه مرکب حضرت به حرکت درآمد، اما هنوز چند قدمی پیش نرفته بود که حضرت با صدای بلند جمله ای دیگر فرمود که بیان خود ایشان بود و جزء حدیث قدسی نبود: «بشروطهاو أنا من شروطها; نجات از عذاب الهی با گفتن لا اله الا الله; مشروط به شروطی است و من از جمله آن شروط هستم».(70) شیخ صدوق که بخش اخیر سخنان امام رضا(علیه السلام) را نیز نقل کرده، در توضیح آن می نویسد:
منظور امام رضا(علیه السلام) از این جمله که من نیز از جمله شروط نجات از عذاب الهی هستم، لزوم اقرار به امامت و رهبری الهی آن حضرت به عنوان پیشوای واجب الأطاعة است.(71)
ک ) راهبرد هدایت خلق
بارزترین موضوعی که در سیره امام رضا(علیه السلام) از مدینه تا مرو، به ویژه در نیشابور مشهود است، تلاش حضرت برای معرفی جایگاه معصومین(علیهم السلام) در این فرصت می باشد.گویا مأمون نیز به خوبی بر این امر واقف بود که امام(علیه السلام) هیچ گاه دست از هدایت خلق برنمی دارد و از هر فرصتی برای این منظور استفاده می کند و لذا دستور داد تا کاروان حضرت را از مسیر جبال (عراق عجم) و قم حرکت ندهند، بلکه از مسیر بصره و اهواز و فارس به سوی خراسان حرکت کنند;(72) مناطقی که اهل بیت(علیهم السلام) در میان مردمان آن ها کمتر شناخته شده بوده و کمتر نفوذ داشتند و طبعاً زمینه تبلیغ مکتب اهل بیت (علیهم السلام) در میان ایشان کمتر فراهم بود.
متأسفانه سخنان حضرت رضا(علیه السلام) در نیشابور بسیار کم تر از حد انتظار در منابع ثبت شده است. با وجود این، امام(علیه السلام) هنگام ترک نیشابور دست کم در آن اجتماع پرشکوه و معنوی مردم به صورت تکمله حدیث قدسی سلسلة الذهب، مسئله ولایت ائمه(علیهم السلام) را مطرح نمود و پذیرش آن را پس از ایمان به وحدانیت خداوند، شرط نجات از عذاب شمرد.(73)
اما بدون تردید امام در نیشابور بیش از این مقدار به تبیین جایگاه اهل بیت عصمت و اهمیت مسئله ولایت پرداخته است. شاید بتوان گزارشی را که کلینی در باره مسئله وجود اطاعت از ائمه(علیهم السلام) از امام رضا(علیه السلام) به هنگام حضور ایشان در خراسان نقل کرده، مؤید این مدعا قرار داد. کلینی می نویسد:
محمد بن زید طبری گفته است: زمانی که حضرت رضا(علیه السلام) در خراسان بود، روزی من در بالای سر ایشان ایستاده بودم در حالی که گروهی از بنی هاشم، از جمله اسحاق بن موسی بن عیسی عبّاسی نیز نزد حضرت بودند. در این هنگام حضرت خطاب به اسحاق عباسی گفت: «ای اسحاق! به من چنین خبر رسیده است که این مردم (اهل سنّت) درباره ما گفته اند که ما بر این باوریم که مردم بندگان ما هستند، در حالی که سوگند به قرابتی که با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دارم، من هرگز چنین نگفته ام، و نه از احدی از پدرانم چنین گفته ای شنیده ام و نه از احدی از ایشان چنین خبری به من رسیده است، و لکن من می گویم که مردم عبید ما هستند از نظر وجوب اطاعت از ما، و ایشان در دین، پیرو ما هستند. هر کس حاضر است به غایبین برساند.(74)
گرچه ظاهر قضیه این است که این فرمایش حضرت در هنگام اقامتشان در مرو اتفاق افتاده است، ولی مسئله، گویای دأب و روش امام(علیه السلام) در برخورد با مردم و گفت وگوها و خطابه هاست. طبعاً، بسیار بعید است که حضرت این صراحت را در مرو، مرکز خلافت مأمون داشته باشد، ولی در نیشابور در جمع آن همه مشتاقان خود بیان صریحی در این باره نداشته باشد.
در مجموع، سخنان بیدارگرانه امام(علیه السلام) در محیطی که به گفته ابن خلدون شیعیان در آن بسیار بودند و مأمون برای جذب آنان در کنار جذب علویان پرنفوذ، علی بن موسی الرضا(علیه السلام) را به مرو فرا خواند،(75) روشن است که چه تأثیر گسترده و شگرف معنوی و فرهنگی بر جای می گذارد.لذا با اطمینان می توان گفت که حکومت در اثر احساس خطر و برای کاستن از نفوذ امام(علیه السلام)، این دروغ را ساخته و به آن حضرت نسبت داده و شایع کرده بود، هم چنان که ماجرای واگذاری خلافت و سپس پیشنهاد ولایت عهدی از سوی مأمون به امام رضا(علیه السلام) نیز توطئه دیگری بود برای کاستن نفوذ معنوی حضرت.
مذهب امامیه در نیشابور
طی مباحث گذشته، اجمالی از روند پیدایش و رشد و گسترش مذهب تشیّع به معنای عام آن، در نیشابور ملاحظه شد. شواهد دیگری نیز در دست است که براساس آن می توان تا حدودی به وضعیت تشیّع امامی در این شهر پی برد. مهم ترین شواهد و قراین مورد اشاره که در این فرصت مورد بررسی قرار می گیرد، از این قرار است: راویان امامی نیشابوری، وکلای ائمه(علیهم السلام) در نیشابور، ارسال وجوهات شرعیه و رونق درسی حوزه امامیه در نیشابور در قرن چهارم ق.
راویان امامی نیشابوری
راویان و محدثان نیشابوری که در سلسله اسناد روایات شیعه امامیه واقع شده اند موضوع قابل توجهی است که در ادامه به طور گذرا به این موضوع پرداخته، و بررسی تفصیلی آن را به فرصتی دیگر وامی نهیم.
در رجال شیخ طوسی(قدس سره) که اصحاب هر یک از ائمه(علیهم السلام) به طور جداگانه و فهرست وار آورده شده، در میان اصحاب امام علی(علیه السلام) تنها یک راوی خراسانی آمده،(76) در میان اصحاب امام حسن و امام حسین(علیه السلام) راوی خراسانی به چشم نمی خورد، در میان اصحاب امام سجاد(علیه السلام) یک راوی سیستانی(77) و نیز محدث بزرگ شیعه، ابوخالد کابلی به چشم می خورد که از اصحاب امام باقر(علیه السلام) نیز بوده است.(78) در میان اصحاب امام باقر(علیه السلام) افزون بر دو راوی صحابی امام سجاد(علیه السلام)(79) یک راوی سرخسی و یک راوی نیشابوری نیز به چشم می خورد.(80)در میان اصحاب امام صادق(علیه السلام)دوازده راوی با وصف خراسانی(81) و چند راوی دیگر با وصف سیستانی(82) دیده می شود. در میان اصحاب امام کاظم(علیه السلام) تنها یک راوی با وصف بلخی به چشم می خورد(83). احتمالا علت کاهش قابل ملاحظه صحابه خراسانی امام کاظم(علیه السلام)، انحراف شیعیان به سوی مذهب اسماعیلیه و فطحیه در عصر او بوده است.
در میان اصحاب امام رضا(علیه السلام) نُه راوی موصوف به خراسانی،(84) سه راوی موصوف به نیشابوری،(85) دو راوی با وصف هروی (هراتی)(86) و یک راوی با وصف بوشنجی (پوشنگی)(87) آمده است. در میان اصحاب امام جواد(علیه السلام)یک راوی نیشابوری(88) و یک راوی مروزی(89) به چشم می خورد. در میان اصحاب امام هادی(علیه السلام) هفت راوی نیشابوری،(90) یک راوی مروزی(91) و یک راوی بلخی،(92) و در میان اصحاب امام عسکری(علیه السلام) یک راوی نیشابوری(93) به چشم می خورد.
نکته قابل ذکر این است که وجود این تعداد از راویان موصوف به نیشابوری در میان اصحاب ائمه(علیهم السلام) دلیل بر عدم وجود راوی نیشابوری دیگر در بین رجال اسناد روایات نیست، زیرا در ترجمه اجمالی راویان، متداول نیست که لزوماً وطن ایشان نیز ذکر شود (این نکته با مراجعه به سلسله اسناد روایات و ترجمه تفصیلی راویان مشخص می شود) بلکه ظاهراً تنها در موارد اشتراک اسمی چند راوی که در یک عصر و احیاناً در یک حوزه علمی می زیسته اند، برای تمییز دادن ایشان از یکدیگر اسم آنان با ذکر وطنشان همراه می شده است. با توجه به این نکته، وجود این تعداد از راویان متصف به نیشابوری در میان اصحاب ائمه(علیهم السلام)، اولا: می تواند گویای درصد قابل توجهی از راویان نیشابوری در میان اصحاب ائمه(علیهم السلام) باشد، ثانیاً: وجود این تعداد از راویان امامیه در نیشابور می تواند بیان گر نفود قابل توجه تشیع امامی در این شهر باشد.
وکلای ائمه (علیهم السلام) در نیشابور
یکی از عوامل گسترش مذهب امامیه در نیشابور، حضور وکلای ائمه(علیهم السلام) در این شهر بوده است. دست کم از زمان امام رضا(علیه السلام) وکلای ائمه(علیهم السلام) در نیشابور حضور داشتند و طبعاً جامعه شیعه امامیه در این شهر و نواحی اطراف را با راهنمایی ائمه(علیهم السلام) مدیریت می کردند. از وکلای امام رضا(علیه السلام) در نیشابور نام دو نفر در کتاب های رجالی آمده است، که عبارت اند از: فضل بن سنان نیشابوری(94) و ابراهیم بن سلامه نیشابوری.(95) از وکلای امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) در نیشابور اطلاعی در دست نیست،(96) لکن اسامی چند تن از وکلای امام عسکری(علیه السلام) در ناحیه نیشابور در منابع آمده و حضرت به وسیله نامه با ایشان در ارتباط بوده و راهنمایی های لازم را به ایشان منتقل می کرده است. از جمله وکلای امام عسکری در نیشابور می توان به افراد زیر اشاره کرد:
1 ایوب بن ناب، که به وکالت از ناحیه امام عسکری(علیه السلام) از عراق برای جمع آوری حقوق مالی حضرت به نیشابور اعزام شد;(97)
2 ابراهیم بن عبده نیشابوری که امام(علیه السلام) طی نامه مفصلی به عبدالله بن حمدویه بیهقی وی را به وکالت از طرف خود در منطقه نیشابور و نواحی اطراف، تعیین نمود;(98)
3 اسحاق بن اسماعیل نیشابوری که حضرت طی نامه ای وی را موظف به انجام اموری نمود که در نامه ذکر شده بود، از جمله همکاری با ابراهیم بن عبده نیشابوری و محمد بن موسی نیشابوری.(99) از نامه امام(علیه السلام) چنین استفاده می شود که شخصی موصوف به رازی، نماینده و وکیل ارشد حضرت در شرق ایران و حتی در سراسر نیمه شمالی ایران بوده است. لذا امام(علیه السلام) طی این نامه به ابراهیم بن عبده (ظاهراً نماینده ارشد حضرت در منطقه نیشابور بوده) دستور می دهد که حقوق مالی مربوط به امام را به رازی یا هرکسی که رازی تعیین نماید، تحویل دهند;(100)
4 محمد بن موسی نیشابوری. از این شخص در نامه یاد شده، چند بار یاد شده که حاکی از آن است که وی گاه وکیل سیّار حضرت و حامل نامه ایشان به وکلا بوده (101) و گاه مأمور انجام وظایفی در منطقه نیشابور و با همکاری محمد بن عبده;(102)
5و6 هم چنین از نامه یاد شده برمی آید که دو شخص دیگر به نام بلالی و محمودی نیز از طرف حضرت(علیه السلام)مأموریت هایی در منطقه نیشابور داشته اند، لذا امام(علیه السلام) اسحاق بن اسماعیل نیشابوری را موظف می کند که این نامه را برای بلالی و محمودی نیز بخواند. حضرت هر یک از دو شخص مزبور را به گونه ای تأیید کرده است. در مورد بلالی می فرماید:«او شخص مورد اعتماد ماست و به آن چه بر او واجب و بر عهده اوست آگاه است».(103) هم چنین امام(علیه السلام)درباره محمودی می فرماید:«خداوند او را عافیت بخشد».(104)
قراین حاکی از آن است که مسئولیت وکلا در عصر غیبت صغرا نیز ادامه داشته است، چنان که براساس گزارش منابع، ابراهیم بن عبده در مکه و در کوه صفا به خدمت امام عصر(عج) مشرف شده و حضرت(علیه السلام) توصیه های لازم را به وی ابلاغ نموده است.(105)هم چنین شیخ صدوق از محمد بن شاذان به عنوان یکی از وکلای منطقه نیشابور که به حضور امام عصر(علیه السلام) مشرف شده یاد کرده است.(106) وی ظاهراً همان محمد بن شاذان بن نعیم است که خبر تشرف ابراهیم بن عبده نیشابوری را به محضر امام عصر(علیه السلام) به نقل از خادمه ابراهیم گزارش کرده است.(107)
بدین ترتیب، حضور مستمرّ وکلای ائمه(علیهم السلام) تا پایان عصر غیبت صغرا(329 ق)، در منطقه نیشابور یکی از عوامل گسترش تشیع امامی در این ناحیه بوده است.
ارسال وجوهات شرعیه از طرف شیعیان نیشابور
میزان وجوهات شرعیه که از طرف شیعیان نیشابور نزد ائمه(علیهم السلام) ارسال شده است نیز می تواند بیان گر وضعیت تشیع، به ویژه تشیع امامی در این شهر باشد. در این زمینه، ابن شهر آشوب ارسال کاروان حامل مبالغ نسبتاً زیادی از وجوهات شرعیه شیعیان نیشابور را نزد امام کاظم(علیه السلام) گزارش کرده است که قطعاً این کاروان تنها مورد از نوع خود نبوده است. مطالب مطرح شده در اطراف این قضیه، حاکی از آن است که این کاروان متعاقب رحلت امام صادق(علیه السلام)(148ق) صورت گرفته است که شیعیان هنوز شخص امام معصوم پس از امام صادق(علیه السلام) را نمی شناخته و حتی نام وی را نیز نمی دانسته اند، به خصوص که حضرت صادق(علیه السلام) برای حفظ جان امام پس از خود به سه نفر وصیت نمود، و از جمله، منصور عباسی را نیز یکی از اوصیای خود قرار داد. لذا شیعیان نیشابور همراه با ارسال کاروان حامل وجوهات شرعیه، جزوه مفصل و ممهور و مختوم مشتمل بر هفتاد صفحه را نیز ارسال و در هر صفحه از یک مطلب سؤال کرده و باقی صفحه را برای نوشتن پاسخ آن خالی گذاشته بودند تا امام به طور معجزه آسا و بی آن که جزوه را دیده و باز کرده باشد پاسخ سؤال ها را در جزوه ارائه کند و بدین وسیله امامِ برحق برای رئیس کاروان محرز و اموال به وی تحویل شود.(108)
به هر حال بر اساس گزارش ابن شهر آشوب، جماعت شیعیان نیشابور گرد هم آمدند و محمد بن علی نیشابوری را برگزیدند و مبلغ سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و دو هزار قطعه لباس را به وی سپردند تا نزد جانشین امام صادق(علیه السلام)ببرد. در این میان، زنی به نام شطیطه قبر وی هم اینک زیارت گاه اهالی شهر نیشابور است نیز درهمی کامل و صحیح، و قطعه ای پارچه که دست بافت خودش و معادل چهار درهم بود به محمد بن علی تحویل داد و از باب عذرِ تقصیر گفت: خداوند از حق، حیا و ابایی ندارد; اشاره به این که اگر وجه شرعی من اندک است بر من خورده نگیر. محمد بن علی این کاروان سنگین را به سلامت به مدینه رساند. او ابتدا بر عبدالله بن جعفر معروف به «افطح» وارد شد و وی را آزمود و چون عبدالله از آزمایش ناموفق بیرون آمد، محمد بن علی از نزد وی خارج شد. او در حالی که در کوچه های مدینه متحیر بود توسط شخصی ناشناس به محضر امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) راهنمایی شد. به محض ورود محمد بن علی به محضر امام کاظم(علیه السلام) آن حضرت بی مقدمه وی را با اسم مخاطب قرار داد و فرمود: مأیوس مباش ای ابوجعفر! نزد من آی که من حجت خدا هستم و پاسخ سؤال هایی را که در جزوه آورده ای همان دیروز که وارد مدینه شدی دادم.(109)
گزارش یاد شده، روند رو به رشد تشیع امامی را در نیشابور، به ویژه در عصرامام صادق(علیه السلام) نشان می دهد. طبعاً می توان از این گزارش، دورنمای گسترش تشیع را در این شهر طی دوره های پس از عصر امام صادق(علیه السلام) نیز تا حدودی به دست آورد.
رونق حوزه درسی امامیه نیشابور در قرن چهارم هجری
شواهد تاریخی، گویای رشد چشم گیر فعالیت های علمی امامیه (شیعیان اثنا عشری) در نیشابور در قرن چهارم هجری است. در این دوره، شاهد رفت و آمد راویان امامی بسیاری به این شهر هستیم، هم چنان که این شهر فقها و متکلمان، محدثان و مؤلفان بزرگی را در خود جای داده بود. آقا بزرگ تهرانی که درباره علما و راویان شیعه در قرن چهارم هجری تحقیق کرده، فهرست بیش از سی نفر از فقها، متکلمان و محدثان را که اهل نیشابور بودند، گردآوری کرده است که بسیاری از آنان در زمره مشایخ (اساتید حدیث) شیخ صدوق (متوفای 381 ق) بوده اند.(110)
ظاهراً همین تجمّع فقها، محدثان و متکلمان در نیشابور شیخ صدوق را به مسافرت به این شهر وادار نموده تا احادیث اهل بیت(علیهم السلام) را نزد علمای امامیه نیشابور کسب و ضبط نماید. البته ایشان طی این سفرها به اختلاف آرای شدید شیعیان نیشابور درباره غیبت امام عصر(علیه السلام) پی برده و این امر وی را بر آن داشت تا کتاب ارزش مند کمال الدین و تمام النعمه را در پاسخ به شبهه های گوناگون میان شیعیان، به ویژه شیعیان نیشابور و ماوراء النهر به رشته تحریر درآورد.(111) رفتوآمد شیخ صدوق به شهرهای خراسان، به ویژه نیشابور به حدی گسترده بوده که نجاشی (متوفای 450ق)، با وجود اذعان به توطن شیخ صدوق در ری، وی را رئیس شیعه در خراسان معرفی می کند.(112)
در این مجال، ضرورتی ندارد که اسامی همه محدثان، فقها، متکلمان و مفسّران امامیه را در نیشابور در قرن چهارم هجری ذکر کنیم; اما مرور عبارت های برخی منابع رجالی در معرفی بعضی از شخصیت های مبرّز مزبور ما را با فضای حاکم بر آن عصر و کم و کیف حضور تشیع امامی در نیشابور، بیشتر آشنا می سازد.
از جمله شخصیت های علمی مورد اشاره، ابومنصور صرّام نیشابوری است.(113) شیخ طوسی (متوفای 460ق) در ترجمه وی می نویسد:
ابومنصور صرام از جمله متکلمان جلیل القدر نیشابور و جزء رؤسا و پیشگامان شهر و دیار خود بود. وی آثار بسیاری داشته است که کتاب های زیر از جمله آثار وی می باشد: 1 بیان الدین، در علم اصول، 2 کتاب فی ابطال القیاس 3 تفسیر قرآن، که کتابی بزرگ و نیکو است.(114)
آن گاه شیخ طوسی می نویسد که خود او بیشتر کتاب بیان الدین را نزد ابوحازم نیشابوری که از شاگردان ابومنصور صرّام بود، خوانده است.(115) به گفته شیخ طوسی، فرزند ابومنصور صرام به نام ابوالقاسم نیز عالم و فقیه بوده، هم چنان که نوه دختری ابومنصور به نام ابوالحسن نیز از اهل علم بوده است.(116)
از دیگر علمای نیشابور در قرن چهارم، ابوالحسین محمد بن احمد زبارهْ بن محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب(علیهم السلام) موصوف به زاهد عالم، از مشایخ شیخ صدوق(قدس سره) است.(117) به گفته ابن عنبه، ابوالحسین محمد، عالم زاهد در نیشابور ادعای خلافت نموده و در پی آن مردم طی مدت چهارماه گرد وی جمع شده و در نواحی نیشابور به نام او خطبه خوانده و ده هزار نفر با وی بیعت کرده بودند، لکن او پیش از خروج، توسط برادرش، ابوعلی دست گیر و مقیداً تحویل مقامات حکومتی نیشابور شد و آن گاه توسط عوامل دولت سامانی به بخارا تبعید گردید و پس از یک سال حبس آزاد شده، به نیشابور بازگشت و در سال 339 ق درگذشت.(118)
در باره این گزارش چند نکته جای تأمل دارد:
اولا: تعداد زیاد بیعت کنندگان با ابوالحسین، به رغم این که همه علمای شیعه با اقدام وی موافق نبوده و لذا توسط برخی خودی ها دست گیر شده، گویای جمعیت زیاد شیعیان نیشابور در قرن چهارم هجری است.
ثانیاً: از خروج ابوالحسین و بیعت با وی به عنوان خلیفه چنین برمی آید که وی مذهب زیدیه داشته است، لکن اعتماد شیخ صدوق به وی در نقل حدیث و توصیف وی به «دیّن» و «صدوق»(119) حاکی از تأیید مذهب وی می باشد.
البته در کنیه محمد بن احمد در نقل صدوق با نقل ابن عنبه اختلافی به چشم می خورد و آن این است که صدوق کنیه وی را «ابوعلی» ذکر کرده،(120) در حالی که در گزارش ابن عنبه کنیه محمد بن احمد «ابوالحسین» است و «ابوعلی» کنیه برادر محمد بن احمد است; همان کسی که او را در آستانه خروج دست گیر کرد و مقیّداً به مقامات حکومتی نیشابور تحویل داد.(121) بنابراین، این احتمال وجود دارد که شخصی که جزء مشایخ صدوق بوده، همان ابوعلی برادر ابوالحسین محمد بن احمد بوده است.
دیگر شخصیت علمی امامیه نیشابور در قرن چهارم، ابو محمد نقیب النقباء، شیخ العتره یحیی بن محمد بن احمد زباره بود.(122) نجاشی در ترجمه ابومحمد می نویسد:
وی اهل نیشابور و متکلم و فقیه بود و آثار بسیاری داشت، از جمله کتابی در مسح پاها (المسح علی الرجلین)، کتابی در ابطال قیاس و کتابی در توحید.(123)
شیخ طوسی نیز در الفهرست، ابومحمد یحیی علوی را با اوصافی چون:«جلیل القدر، عظیم الریاسه، متکلم حاذق، زاهد و پرهیزگار» می ستاید. هم چنین وی به کثیر التألیف بودن ابومحمد اشاره نموده و از جمله آثار وی کتاب هایی در باب امامت، مسح پاها (که کتابی بزرگ و نیکو بوده)، ابطال قیاس و توحید ذکر می کند. شیخ طوسی می افزاید که وی با گروهی که نزد ابومحمد تلمذ نموده دیدار کرده است.(124)
دیگر شخصیت علمی امامیه نیشابور در قرن چهارم هجری، ابوعلی نقیب النقبا محمد بن نقیب النقبا ابی الحسین محمد بن شیخ العتره ابی محمد یحیی بن محمد بن احمد بن محمد زباره بود. ابوعلی، علاوه بر احراز ریاست بر سادات نیشابور، منزلش محل تجمع علما و ادبا و مذاکره علم و برگزاری مناظره های علمی میان اهل فن بود.(125)
به هر حال، نیشابور در قرن چهارم هجری نه تنها برای دیگر مذاهب اسلامی، بلکه برای مذهب امامیه نیز مرکز پر جنب و جوش علمی بود، به طوری که در میان راویان امامیه در این قرن، افرادی دیده می شوند که از منطقه خوزستان و بغداد به نیشابور مهاجرت کرده و در این دیار، رحل اقامت افکنده و در محضر علمای بزرگ امامیه در این شهر تلمذ نموده اند.(126) ظاهراً وجود تعصّبات شدید حنابله بغداد از سویی، و وجود فضای باز فکری در خراسان در دوره سامانیان، از دیگر عوامل رونق حوزه علمی امامیه در نیشابور بوده است.(127) در عین حال نمی توان نقش و تلاش و مجاهدت های خستگی ناپذیر علمای امامیه نیشابور را در قرن سوّم و پیش از آن در شکوفایی و رشد مذهب امامیه در نیشابور نادیده گرفت; شخصیت هایی چون فضل بن شاذان نیشابوری (متوفای بین سال های 254 260ق) و وکلای ائمه(علیهم السلام) در این شهر.
فضل بن شاذان، متکلم و فقیه و محدث بزرگی بود که به رغم عدم برخورداری از امنیت جانی و مدنی و در نتیجه، جا به جایی های مکرر که عاقبت در اثر یکی از همین مسافرت های ناخواسته و در واقع در حال فرار، جان خود را از دست داد،(128) 180 کتاب در موضوعات گوناگون فقهی، کلامی و فلسفی نگاشت. عناوین آثار وی در کتاب های تراجم و رجال مسطور است و اینک برخی از آثار وی در اختیار ماست.(129) فضل، محضر چهار امام معصوم، یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام) را درک کرد و از محضر ایشان کسب فیض نمود.(130)روزی یکی از آثار فضل بن شاذان در عراق به دست امام عسکری(علیه السلام) رسید. حضرت آن کتاب را تورّق کرد و آن گاه برای فضل بن شاذان طلب رحمت نمود و فرمود:
أغبط أهل خراسان بمکان الفضل بن شاذان و کونه بین أطهرهم; بر اهل خراسان به دلیل وجود شخصیتی چون فضل بن شاذان در میان ایشان غبطه می خورم.(131)
علامه حلی نیز ضمن ردّ برخی شبهه ها درباره شخصیت فضل بن شاذان، وی را «رئیس طایفه امامیه» می خواند.(132)
نتیجه
براساس آن چه گذشت، حضور امام رضا(علیه السلام) در نیشابور، یکی از عوامل مهم شتاب دهنده در فرایند گسترش مذهب تشیع در این شهر بوده است. حضور مذهب امامیه در نیشابور نیز کم و بیش روندی رو به رشد داشته و اموری چون: برخاستن تعداد قابل توجهی از راویان امامی از این خطه، حضور چشم گیر وکلای ائمه(علیهم السلام) در این شهر، رابطه مالی شیعیان نیشابور با ائمه(علیهم السلام) در مقیاس وسیع و نیز رونق حوزه درسی امامیه در نیشابور در قرن چهارم هجری، از جمله قراین و شواهد حضور رو به رشد مذهب امامیه در این ناحیه به شمار می رود.
کتاب نامه
1 . آقا بزرگ تهرانی، ملا محسن ، طبقات أعلام الشیعة، چاپ دوم: قم، تحقیق علی نقی منزوی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1971 م.
2 . ابن أثیر، عزّالدین أبی الحسن علیّ بن محمد شیبانی، الکامل فی التاریخ ،بیروت، دار صادر، 1385ق/ 1965 م.
3 . ابن بابویه، ابوجعفر محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ سوم: قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1416ق.
4 . ، عیون اخبار الرضا، چاپ اول: قم، انتشارات شریف رضی، 1378.
5 . ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم، تحقیق محمد و مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق/ 1992م.
6 . ابن خلدون ابو زید عبدالرحمن بن محمد، العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی أیام العرب و العجم و البربر، چاپ چهارم: بیروت، مؤسسه الأعلمی، [بی تا].
7 . ابن شهرآشوب، ابوجعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالأضواء، 1405ق/ 1985م.
8 . ابن صبّاغ مالکی علی بن محمد بن احمد، الفصول المهمّة فی معرفة احوال الأئمة(علیهم السلام)، چاپ اول: تهران، انشتارات اعلمی، 1375.
9 . ابن طقطقی، صفی الدین محمد بن تاج الدین علی، الأصیلی فی أنساب الطّالبیین، چاپ اول: قم، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی، 1418ق/ 1376.
10 . ابن عنبه، جمال الدین احمد بن علی حسینی، عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، قم، مؤسسه انصاریان، 1417 ق./ 1996م.
11 . ابن قتیبه مروزی دینوری، ابن محمد عبدالله بن مسلم، المعارف، به تحقیق ثروت عکاشه، چاپ اول: قم، منشورات شریف رضی، 1415ق/1373م.
12 . ابن ندیم، محمد بن اسحق، الفهرست، چاپ دوم: تهران، ]بی جا[، 1393ق/1973م.
13 . ابوالفداء، اسماعیل بن عمر بن کثیر القریشی، البدایة و النهایه، بیروت، مکتبه المعارف،[بی نا].
14 . ابوالفداء اصفهانی، علی بن حسین اموی، مقاتل الطالبیین، چاپ دوم: قم، منشورات رضی، 1405ق.
15 . اربلی، ابی الحسن علی بن عیسی ابن ابی الفتح، کشف الغمة فی معرفة الأئمه (علیهم السلام)، چاپ دوم: بیروت، دار الأضواء، 1405ق/ 1985م.
16 . بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکّار و ریاض زرکلی، چاپ دوم: بیروت، دارالفکر، 1424ق/2003م.
17 . بیات، عزیزالله، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، چاپ سوم: تهران، امیرکبیر، 1379 .
18 . پیشوائی، مهدی، سیره پیشوایان، چاپ سوم: قم، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق(علیه السلام)، 1375.
19 . جباری، محمد رضا، سازمان وکالت ، چاپ دوم: قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره)، 1382.
20 . جعفریان رسول، حیات و سیاسی امامان شیعه، چاپ اول: قم، انتشارات انصاریان، 1376.
21 . ، تاریخ تشیع در ایران، چاپ سوم: تهران، مرکز نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1371.
22 . حاکم نیشابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله ضبی طمهانی، تاریخ نیشابور، تلخیص محمد بن حسن بن احمد (خلیفه نیشابوری)، به کوشش دکتر بهمن کریمی، تهران، کتابخانه ابن سینا، 1337.
23 . حلی، تقی الدین حسن بن علی بن داود، کتاب الرجال، تحقیق سیدمحمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، مطبعه الحیدریه، 1392ق/ 1972م .
24 . حلی، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر، کتاب الرجال، تحقیق سید محمد صادق بحرالعلوم، قم، مکتبة الرضی، 1402 ق.
25 . خلیفه بن خیاط، ابو عمر لیثی عصفری، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق اکرم ضیاء عمری، چاپ دوم: بیروت، دارالقلم، 1397ق.
26 . خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ دوم: قم، مدینه العلم، [بی تا].
27 . ذهبی، محمد بن احمد بن عثمان قایماز، العبر فی خبر من غبر، تحقیق صلاح الدین المنجد، چاپ دوم: کویت، مطبعه حکومه الکویت، 1948م.
28 . ذهبی، ابی عبدالله محمدبن احمد بن عثمان، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارناووط و محمد نعیم عرقسوسی، چاپ نهم: بیروت، مؤسسه رسالت، 1413م.
29 . طبرسی، امین الاسلام فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، تحقیق مؤسسه آل البیت، چاپ اول: قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1417ق.
30 . طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق جمعی از دانشمندان، چاپ پنجم: بیروت، مؤسسه اعلمی، 1409ق/ 1989م.
31 . طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال(تلخیص رجال کشی)، تحقیق حسن مصطفوی، مشهد، دانشکهده الهیات و معارف اسلامی، 1348.
32 . طوسی،ابی جعفر محمد بن حسن، رجال، نجف، مطبعة الحیدریة،1380ه./ 1961م.
33 . ، کتاب الغیبه، چاپ دوم: قم، منشورات مکتبة بصیرتی، 1385.
34 . ، الفهرست، تحقیق سید محمد صادق آل بحرالعلوم، قم، منشورات شریف رضی.
35 . کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیّه.
36 . مروزی ازوارقانی، ابوطالب اسماعیل بن حسین بن محمد، الفخری فی أنساب الطالبییّن، تحقیق سیدمهدی رجائی، چاپ اول: قم، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی، 1409ق.
37 . مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، چاپ دوم: قم، دارالهجره، 1409ق.
38 . مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، تحقیق محمد باقر بهبودی، چاپ سوم: تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1376.
39 . نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی بن عباس، فهرست اسماء مصنفی الشیعه، قم، مکتبه الداوری، 1397ق.
40 . نیشابوری، ابومحمد فضل بن شاذان، الایضاح، تحقیق سیدجلال الدین حسینی ارموی محدث، تهران، انتشارات دانشگاه، 1351ش/ 1392ق/ 1972م.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . دانشجوی دکتری تاریخ.
2 . وی در قرن های 8 و 9 هجری می زیسته است.
3 . تألیف حاکم نیشابوری، متوفای 405 ق.
4 . ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، تلخیص محمد بن حسن بن احمد (خلیفه نیشابوری)، به کوشش بهمن کریمی، ص 131.
5 . همان، ص 132.
6 . همان.
7 . ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان(شیخ مفید)، الإرشاد، ص 591 و عزالدین علی بن ابی الکرم شیبانی (ابن اثیر)، الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 319، 351.
8 . حاکم، همان، ص 26.
9 . همان، ص 132-133.
10 .محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، ص 145.
11 . حاکم، همان، ص 133.
12 . همان، ص 134.
13 . حاکم، همان.
14 .همان، ص 144.
15 . ابوالفرج، همان ص 346 و ابن اثیر، همان.
16 . ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 348 و ابن اثیر، همان، ج 6، ص 302.
17 . ابوالفرج، همان، ص 334-339 و ابن اثیر، همان.
18 . ابوالفرج، همان، ص 344-354; ابن طقطقی، الاصیلی، ص 113، 115 و 116 و ابن اثیر، همان.
19 .ابوالفرج، همان، ص 347.
20 . همان، ص 354.
21 .ر.ک: جمال الدین بن احمد بن علی حسینی(ابن عِنَبَه)، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص 276 و ابوالفرج، همان، ص 366.
22 . علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 439; ابوالفرج، همان، ص 354 و احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج 3، ص 459.
23 . حاکم، همان، ص 134.
24 . ابوطالب اسماعیل بن حسین حسینی مروزی، الفخری فی انساب الطالبیین، ص 51.
25 . ابوالفرج، همان، ص 355 و 357 و ابن اثیر، همان، ج 6، ص 305.
26 . ابوالفرج، همان، ص 355-337.
27 . همان، ص 363.
28 . بلاذری، همان، ج 3، ص 459 460; ابوالفرج، همان، 355-356 و 364 و ابوالفرج عبدالرحمن جوزی، المنتظم، ج10، ص 82-83.
29 . بلاذری، همان، ج 3، ص 461; ابوالفرج، همان، ص 366; محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 7، ص 123; ابن اثیر، همان، ج 6، ص 309; شمس الدین محمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج 1، ص 330; ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، المعارف، ص 388و ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج 10، ص 245.
30 . طبری، همان، ج 7، ص 123; ابن اثیر، همان، ج 6، ص 309; ابوالفداء، همان; ابن جوزی، همان، ج 10، ص83; ذهبی، همان، ج 1، ص 330; ابوعمر خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 470 و بلاذری، همان، ج 3، ص 461.
31 . ابن عنبه، همان، ص 276; اسماعیل مروزی، هما، ص 51; ابوالفرج، همان، ص 366 و ابن طقطقی، همان، ص238.
32 . اسماعیل مروزی، همان، ص 11-12(مقدمه آیة الله مرعشی نجفی).
33 . همان، ص 16 .
34 . همان، ص 5.
35 . همان، ص 51.
36 . حاکم، همان، ص 144; ابن عنبه، همان، ص 275; اسماعیل مروزی، همان، ص 51; ابن طقطقی، همان، ص238 و ابوالفرج، همان، ص 366.
37 . حاکم، همان، ص 134.
38 . گفتنی است که آقای نظریان از متولیان آستانه مقدسه امام زاده محمد محروق که ظاهراً دستی در تاریخ نیز دارد، اذعان داشت که در علت توصیف این امام زاده به (محروق)، جز روایات شفاهی منبعی وجود ندارد.
39 . ابوالفرج، همان، ص 364; طبری، همان، ج 7، ص 122 و ابن اثیر، همان، ج 6، ص 309.
40 . طبری، همان، ج 7، ص 3-122.
41 . ابوالفرج، همان، ص 366.
42 . ابن عنبه، همان، ص 275.
43 . حاکم، همان، ص 134.
44 . همان، ص 134.
45 . طبری، همان، ج 7، ص 139 و ابن اثیر، همان، ج 6، ص 326.
46 . ابوالفرج، همان، ص 354 و 365; اسماعیل مروزی، همان، ص 51 و نیز ر.ک: حاکم، همان، ص 134.
47 . ابوالفرج، همان، ص 355.
48 . صدوق، همان، ج 2، ص 257-259 و محمد بن علی بن شهرآشوب سروی، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 361.
49 . حاکم، همان، ص 134.
50 . ر.ک: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 407-410 و رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیه السلام)، ص 361-364.
51 . ر.ک: ابن شهرآشوب، همان، ج 3، ص 478 و امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج 2، ص 60 - 61.
52 . شمس الدین محمد ذهبی، سیرأعلام النبلاء، به تحقیق شعیب أرنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، ج 10، ص 283; ابوالفرج، همان، ص 348; ابوالفداء، همان، ج 10، ص 264 و ابن جوزی، همان، ج 10، ص 73.
53 . ابوالفداء، همان، ج 10، ص 244 و ابن جوزی، همان، ج 10، ص 74.
54 . صف(61) آیه 4.
55 . ابوالفرج، همان، ص 348.
56 . ابن شهرآشوب، همان، ج 4، ص 352.
57 . همان، ج 4، ص 361.
58 . ر.ک: ابوالفرج، همان، ص 355; ابن اثیر، همان، ج 6، ص 31; طبری، همان، ج 7، ص 123 و ابن خلدون، العبر، ج 3، ص 244.
59 . صدوق، همان، ج 2، ص 260: «یا زید ایّاک ان تهین من تصول به من شیعتنا فیذهب نورک ... فإن أنت أسأت إلیهم ظلمت نفسک و بطلت حقّک ... من خالف دین الله فأبرأ منه کائناً من کان، من أیّ قبیله کان ...».
60 . حاکم، همان، ص 136.
61 . عزیز الله بیات، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، ص 154.
62 . حاکم ، همان، ص 143.
63 . همان، ص 136.
64 . همان، ص 26.
65 . علی بن عیسی اربلی،کشف الغمّة فی معرفة الأئمة(علیهم السلام)، ج 3، ص 100.
66 . فقالا: «أیّها السید بن السّادة، ایها الأمام و ابن الأئمة، ایها السّلالة الطاهرة الرضیة، ایها الخلاصة الزاکیة النبویّة، بحق آبائک الأطهرین و أسلافک الأکرمین، الّا ما أریتنا وَجهک المبارک المیمون و رویت لنا حدیثاً عن آبائک عن جدک نذکرک به».
67 . «فاستوقفَ (علیه السلام) البغلةَ و رفع المظلّة و أقرّ عیون المسلمین بطلعته المبارکة المیمونة، فکانت ذوابتاه دو گیسویش کذوابتی رسول الله(صلی الله علیه وآله) و الناس علی طبقاتهم قیام کلّهم و کانوا بین صارخ و باک و ممزّق ثوبه و متمرّغ فی التّراب و مقبل حزام بغلته او مقبل لحافر بغلته و مطول عنقه الی مظلّة المهد، الی أن انتصف النهار و جرت الدموع کالأنهار».
68 . اربلی، همان، ج 3، ص 101 103; ابن صباغ، علی بن محمد مالکی، الفصول المهمّة فی معرفة احوال الأئمة ، ص 253 254 و شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 144 145.
69 . اربلی، همان، ص 101 و ابن صباغ، همان، ص 254.
70 . شیخ صدوق، همان، ص 145.
71 . همان.
72 . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، ج 2، ص 407.
73 . صدوق، همان، ج 2، ص 145.
74 . کلینی،همان، ج 1، ص 265.
75 . ابن خلدون، همان، ج 4، ص 9. نیز ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص 152.
76 . محمدبن حسن طوسی، رجال، ص 54.
77 . همان، ص 88.
78 . همان، ص 100.
79 . همان، ص 100 و 117.
80 . همان، ص 120 و 140.
81 . همان، ص 149 261.
82 . همان، ص 150، 181 و 251.
83 . همان، ص 351.
84 . همان، ص 367، 369، 378، 396 397.
85 . همان، ص 369، 374 و 385.
86 . همان، ص 380 و 396.
87 . همان، ص 393.
88 . همان، ص 402.
89 . همان ،ص 399.
90 . همان، ص 409 411، 414، 415، 420 و 425.
91 . همان، ص 421.
92 . همان، ص 424.
93 . همان، ص 434.
94 . همان، ص 385; حسن بن یوسف(علامه حلی)، رجال، ص 132 و خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 388.
95 . شیخ طوسی، همان، ص 369.
96 . ر.ک: محمد رضا جباری، سازمان وکالت، ص 136.
97 . شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال(تلخیص رجال کشی)، ص 542 543 و خوئی، همان، ج 13، ص 295.
98 . شیخ طوسی، همان، ص 509 و 577.
99 . همان، ص 575، 578 579.
100 . همان، ص 579.
101 . همان، ص 577 .
102 . همان، ص 578 579.
103 . همان، ص 579.
104 . همان.
105 . طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، ص 162 و مفید، همان، ص 679.
106 . شیخ صدوق، کمال الدین، ص 442، حدیث 16.
107 . ر:ک. شیخ مفید، همان، ص 679و نیز ر.ک: جباری، همان، ص 138.
108 . ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 2-291.
109 . همان.
110 . ر.ک: آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 6، 10.
111 . رک. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه ، ص 2،3.
112 . ابوالعباس احمد بن علی، نجاشی، فهرست مصنفی الشیعه، ص 276.
113 . آقا بزرگ ، همان، ج 1، ص 13، 16.
114 . شیخ طوسی، الفهرست، ص 190.
115 . همان.
116 . همان.
117 . آقا بزرگ، همان، ص 237. نیز ر.ک: ابن عنبه، جمال الدین احمد حسینی، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص 318.
118 . ابن عنبه، همان، ص 318.
119 . آقا بزرگ، همان، ص 237.
120 . همان.
121 . ابن عنبه، ص 318.
122 . آقا بزرگ، همان، ص 332.
123 . نجاشی، همان، ص 309.
124 . شیخ طوسی، الفهرست، ص 179.
125 . آقا بزرگ تهرانی، همان، ص 305.
126 . ر.ک: همان، ص 6، 17 و 301.
127 . ر.ک: همان، ص 301.
128 . ابومحمد فضل بن شاذان، الایضاح، تحقیق سید جلال الدین حسینی ارموی، مقدمه محقق، ص 52; شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال ، همان، ج 13، ص 296.
129 . رک. نجاشی، همان، ص 216 217; شیخ طوسی، الفهرست، ص 124، 125; علامه حلی، همان ، ص 132 133; محمد بن اسحاق بن ندیم، الفهرست، ص 287.
130 . ر.ک: فضل بن شاذان، همان، مقدمه محقق، ص 30 31; شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، ص 127، 128 134، 135 ; علامه حلی، همان، ص132 133.
131 . شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 542; ابن داود حلی حسن بن علی، کتاب الرجال، ص 151 و خوئی، همان، ج 13، ص 292.
132 . حلی، همان، ص 133.