ماهان شبکه ایرانیان

شهرستان سرخس و مهمترین وقایع تاریخی آن

شهرستان سرخس به مرکزیت شهر سرخس (۱) به وسعت تقریبی ۶۱۰۰ کیلومتر مربع وجمعیت ۶۰۰۶۴ نفر در سرشماری سال ۱۳۷۰ ه

شهرستان سرخس به مرکزیت شهر سرخس (1) به وسعت تقریبی 6100 کیلومتر مربع وجمعیت 60064 نفر در سرشماری سال 1370 ه . ش و تراکم نسبی حدود 8/9 نفر در کیلومتر مربع در شمال شرقی خراسان قرار گرفته و مرکز آن در فاصله 180 کیلومتری شرق مشهد در کنار مرز ایران و ترکمنستان واقع است. این شهرستان بین 60 درجه و 32 دقیقه تا 61 درجه و 12 دقیقه و عرض جغرافیایی بین 35 درجه و59 دقیقه تا36 درجه و 35 دقیقه واقع شده و محدود است از طرف شمال و مشرق به ترکمنستان، از جنوب به شهرستان تربت جام و از مغرب به شهرستان مشهد; و نیز دارای دو بخش است به نامهای مرزداران به مرکزیت روستای مزدآوند شامل دهستانهای پل خاتون، کل بی بی، مرزداران و بخش مرکزی به مرکزیت شهر سرخس شامل دهستانهای تجن، خانگیران، سرخس می باشد. (2)

منطقه سرخس از نظر ویژگیهای طبیعی در واقع بخشی از حوضه رسوبی کپه داغ است و مهمترین ارتفاعات آن کوههای مزدوران و قره داغ و تپه ماهورهای شورلق و خانگیران می باشد. ارتفاعات غرب آن عمدة از سنگهای رسوبی دوران دوم و سوم تشکیل یافته. آهکهای دولومیتی تشکیلات مزدوران، ژوراسیک فوقانی در کوههای مزدوران متظاهر است. دنباله این کوهها در زیر دشت به صورت طاقدیسهای متعددی است که منابع عظیم گاز را در خود جای داده است. بر روی تشکیلات فوق، ماسه سنگ، کنگلومرا و شیلهای مربوط به تشکیلات شوریجه، کرتاسه زیرین قرار گرفته که از نظر ذخایر گاز اهمیت دارد.

حوضه آبریز دشت سرخس وسیع است و حدود 3585 کیلومتر مربع آن در خاک ایران قرار دارد و مهمترین رودهای آن هریرود و شورلق است. آب و هوایش به دلیل تاثیرپذیری از ریگزار قره قوم دارای زمستانهای سرد و تابستانهای گرم و خشک است. (3)

شهر سرخس که در سال 1370 ه . ش 22271 نفر جمعیت (4) داشته در گذشته های نسبتا دور مرکز ولایتی تاریخی بوده که در دوران قبل از اسلام تا حمله مغول اهمیت بسیار داشته و به سبب برخورداری از موقعیت ارتباطی، ناحیه ای حساس و قدرتمند از قسمت شرقی ایران به شمار می رفته است.

این شهر تقریبا در مرکز خراسان بزرگ و در مسیر شاهراهی بزرگ که از بغداد شروع و به مرو و هرات ختم می شده قرار داشته و در حقیقت در چهارراه اقوام مختلف واقع بوده است و جاده معروف ابریشم (5) که از «سیانک » پایتخت چین قدیم آغاز و به رم ختم می شده از مدخل سرخس وارد ایران کنونی می گردیده است و منازلی مانند رباط شرف و رباط ماهی که در این منطقه و بر کنار این جاده اقتصادی بین المللی به منظور رفاه مسافران ساخته شده بوده به صورت نیمه ویرانی و یا ویرانه هنوز برجای مانده است.

شرایط اقلیمی خراسان قدیم ایجاب می کرد که راههای شرقی و غربی از ناحیه سرخس بگذرد. زیرا مرکز خراسان شمالی را صحراهایی خشک فراگرفته بود که بخشهای آباد در شرق و غرب آن را از هم جدا می کرد. سرخس در مدخل بخش غربی در حد فاصل مرو و نیشابور واقع بود. سرخس، برای کاروانیانی که از مرو به غرب خراسان می آمدند و دشواریهای عبور از صحرای خشک بین این دو شهر را تحمل کرده بودند، نقطه امیدی به شمار می آمد، چه این شهر بر کناره نیمه خشک خراسان غربی قرار داشت و دست کم از برکت رودی که ایامی از سال را آب شیرین داشت بهره مند بود. کاروانیان هنگام ورود به سرخس به دریانوردانی شبیه بودند که در پی گذر از دریایی بی کران به ساحلی نیمه خشک پا می گذاردند و به امید رسیدن به سرزمینی پرنعمت شادمانی می کردند لذا سرخس یا دروازه خراسان غربی با این که از دیرباز بسیار فراخ نعمت نبوده، ولی به چشم تازه واردانی که از شرق می آمدند آرامش دهنده و امیدبخش بوده است. (6)

سرخس قبل از اسلام

از وضعیت سرخس در دوران قبل از اسلام اطلاع درستی در دست نیست. آنچه مسلم است یکی از نواحی و شهرهای آباد و حاکم نشین خراسان به شمار می رفته و دارای حاکمی مستقل ملقب به کنارنگ بوده است. (7) در تاریخ ایران باستان در دوره های اشکانی و ساسانی پیوسته از این شهر سخن به میان آمده است و اگر بنا به اظهارنظرهای مورخان معتقد باشیم که فردوسی مآخذی از تاریخ ایران شرقی در اختیار داشته که بعدها از دست رفته است معلوم می شود که نام سرخس از دورترین روزگاران تاریخ ما، که هنوز در نقاب تاریکی مانده، وجود داشته است. فردوسی در «داستان جنگ هفت گردان » از سرخس چنین یاد می کند:

سحرگه بدان دشت توران شویم ز نخجیر و از تاختن نغنویم ببودند یک سر برین یک سخن کسی رای دیگر نیفکند بن سحرگه چو از خواب برخاستند بر آن آرزو رفتن آراستند برفتند با یوز و تازان و مهد گرازان و تازان سوی رود شهد (8) به نخجیرگاه رد افراسیاب ز یکدست کوه و دگر رود آب دگر سو سرخس و بیابان به پیش گله گشته بر دشت آهو و میش

همچنین در داستان آگاه شدن افراسیاب از طوس و سپاه او می گوید:

میان سرخس است و باورد طوس ز باورد برخاست آوای کوس (9)

مؤلف کتاب ایران در عهد باستان، سرخس را که قبلا «ساریگا» نام داشته از شهرهای عمده هرات می داند و نیز در جای دیگر در همین کتاب می نویسد که در اواخر دوره ساسانی که حکومت مرکزی به ضعف گرایید، امرای محلی حکومتهای نیمه مستقلی به دست آوردند و از دربار یزدگردی مختصر اطاعتی بیش نداشتند. از آن جمله حاکم سرخس به نام «زادویه » بود که در این منطقه حکومتی نیمه مستقل به وجود آورد و در خراسان بزرگ از سرشناسان و قدرتمندان منطقه به شمار می رفت. (10)

سرخس بعد از اسلام

به نوشته جغرافیدانان و مورخان عرب زبان، در دورانی که مرو و نیشابور پیوسته به رقابت یکدیگر مدعی مرکزیت خراسان بودند و همیشه یکی از این دو شهر «دارالملک » بود، جمعیت سرخس به اندازه نصف جمعیت شهر مرو بوده و مانند دوران قبل از اسلام در نیمه راه این دو شهر از مزایای ارتباطی آنها سهمی بسزا داشته و از قراین چنان برمی آید که آبادانی قابل توجهی داشته است.

از نکته های مهمی که جغرافیدانان و نویسندگان مسالک و ممالک قرون سوم و چهارم مستقیم و یا غیرمستقیم درباره سرخس ذکر کرده اند می توان چنین درک کرد که در آبادانی چشمگیر این شهر در قرون دوم و سوم هجری وجود فضل بن سهل سرخسی وزیر با تدبیر مامون خلیفه عباسی بی اثر نبوده است. برای آگاهی بیشتر از وضع جغرافیایی سرخس در قرون گذشته به نقل عین نوشته های نویسندگان مسالک و ممالک به ترتیب تقدم زمانی پرداخته می شود:

یعقوبی جغرافی شناس قرن سوم هجری در سال 279 ه . می نویسد: «سرخس سرزمینی باشکوه و شهر آن بزرگ است و در بیابانی ریگزار واقع است و مردمی به هم آمیخته در آن سکونت دارند. عبدالله بن خازم سلمی در خلافت عثمان... آن را فتح کرده و آب مشروب اهالی از چاههاست و نهری و چشمه ای ندارد و قومی از... در آن سکونت دارند و مبلغ خراج آن یک میلیون درهم و ضمیمه خراج خراسان است ». (11)

ابن فضلان در سال 309 هجری سرخس را دیده است در ذکر مختصری که دو جا در باب شهر سرخس دارد می توان به اهمیت نسبی این شهر در آن زمان پی برد. (12)

ابراهیم اصطخری مکنی به ابواسحاق متوفی 346 ه . ق درباره این شهر اطلاعات متنوعی به دست داده و از جمله گفته است «سرخس شهری است میان نیشابور و مرو، در هامونی نهاده و آب روان ندارد مگر آن قدر که گفتیم از پوشنگ زیادت آید و کشاورزی همه بخس باشد، و این شهر چند نیمه مرو بود شهری آبادان است و هوا و خاکی درست دارد، چراخورها فراوان بود در نواحی و کار ایشان بیشتر بازرگانی شتر باشد و آب چاه خورند و خراسها دارند». در جای دیگر می نویسد: «آب پوشنگ از هری باشد و این رود به سرخس رود لیکن به وقت آن که هوا گرم شود آب آنجا نرسد». (13)

صاحب حدود العالم تالیف 372 ه . ق درباره سرخس می نویسد: «سرخس شهری است بر راه اندر و اندر میان بیابانها نهاده و ایشان را یکی خشک رود است که اندر میان بازار می گذرد و به وقت آبخیز اندرو آب رود و بس و جای با کشت و برز بسیار است و مردمان قوی ترکیب اند و جنگی، و خواسته ایشان شتر است ». (14)

مقدسی در قرن چهارم هجری سرخس را پناهگاه نیشابور، دروازه خراسان و شهری بزرگ و بسیار آباد و پرنعمت توصیف کرده که به سبب واقع شدن در مسیر جاده ابریشم هیچ گاه روی کمیابی به خود ندیده از لحاظ تقسیمات کشوری چنان آباد و پر جنب و جوش به نظرش آمده که در شک افتاده آیا آن را استان بخواند یا ناحیه و نیز مرکزش را شهر بگوید یا قصبه و گفته است: «سرخس شهری بزرگ و آبادان و نامبردار است، اگر توابعی از شهر و روستا مانند طیران می داشت، آن را خوره (استان) یا ناحیه می خواندم و به مرودرود و نسا و ابیوردش می افزودم زیرا که در میان خراسان جا دارد و ربع بزرگ آن است، همه راهها به آن می پیوندد از ابواحمد شنیدم که می گفت هیچ چیز در سرزمین ما کمیاب نمی شود، زیرا هر گاه راه کاروانها از یکسو بریده شود از سوی دیگر می آیند ما نمی توانیم آن را به مرو وابسته بدانیم که خود شهری گرانمایه است و پیرانی بزرگ از آن برخاسته اند. گویند... این شهر پناهگاه نیشابور و دروازه خراسان است. برابر آماری که من گرفتم هر هفته از آنجا به اندازه آنچه از مصر به قلزم برده می شود حبوب و غله بار می کنند. همین سببها مانع شده که من آن را قصبه یا شهر بنامم و با این که می دانم یک جا نمی تواند نه شهر و نه قصبه باشد، سرخس از یکسو نه این است و نه آن و از سوی دیگر هم این است و هم آن; پس وضع سرخس برای من پیچیده است. من در برخی کتابها بخش بندی خراسان را چنین دیدم که سرخس و ابیورد و نسا را یک استان خوانده بود ولی من این سخن را نمی پذیرم زیرا که نسا و ابیورد خود دو استان مهم هستند که هر یک چند شهرک دارند. پس نمی توانیم آنها را تابع سرخس بدانیم یا سرخس را تابع آنها بشمریم » (15).

یاقوت حموی مؤلف کتاب معجم البلدان در اوایل قرن هفتم هجری سرخس را چنین توصیف کرده است: «سرخس شهری است قدیمی از شهرهای خراسان... بزرگ و پهناور که بین نیشابور و مرو در وسط راه قرار گرفته فاصله آن تا هر یک از دو شهر شش منزل است و آن شهری است تشنه که در آن آب پیدا نمی شود مگر آب چاهها که بسیار گواراست و در آن نهر جاری وجود ندارد مگر نهری که در قسمتی از سال جاری می گردد و دائمی نیست و آن زیادی آبهای هرات می باشد. زراعت آن جا دیمی است و آن شهری است که خاکی نیکو دارد و اغلب آن سرزمین چراگاه است و کم قریه می باشد». (16)

حمدالله مستوفی مورخ نیمه اول قرن هشتم حدود یکصد و بیست سال بعد از حمله مغول درباره سرخس می گوید: «سرخس از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات «صدک » و عرض از خط استوا «لز» افراسیاب ترک ساخت دور باروش پنجهزار گام است و قلعه محکم از خاکریز دارد و هوایش گرمسیر است و آبش از رودخانه ای که از هری می آید و عظیم و نیکو و هاضم و از میوه هایش انگور و خربزه نیکوست ». در حدود همین زمان بوده است که سرخس از لحاظ بافتن چادرهای زنانه و نوارهای زربفت ابریشمی در خراسان بزرگ شهرتی بسزا داشته، (18) و نیز حافظ ابرو آن را در زمان حکومت شاهرخ تیموری جزء بلوکات بلخ به حساب آورده است. (19)

وقایع تاریخی مهم سرخس

سیمای جغرافیایی سرخس را قبل از اسلام تا قرن نهم هجری دنبال کردیم. این شهر چون در موقعیت مناسبی قرار داشته همه سیاحان و جغرافیدانانی که به خراسان آمده اند از آن سخن گفته اند و تقریبا اوضاع کلی آن در همه قرون نه گانه و بلکه تا عصر قاجار با اختلاف کمی یکسان بوده است. اما باید گفت موقعیت شاخص سرخس که در مسیر شاهراهی بین المللی قرار داشته همیشه به نفع آن نبوده و بلکه در طول دوران بعد از اسلام تا عصر قاجاریه وقایع ناگوار زیادی دیده و دستخوش امیال سیاستمداران و قدرتمندان قرار گرفته و پایمال سم ستوران مهاجمان بوده است. برای این که وضعیت سیاسی و اجتماعی سرخس در قرون گذشته را روشنتر کنیم و به تحولاتی که به تبعیت از این اوضاع برای منطقه بوجود آمده پی ببریم ذیلا به ترتیب تقدم زمانی به بررسی مهمترین وقایع تاریخی آن می پردازیم:

ورود اسلام به سرخس

عبدالله (20) ر بن عامر که در سال 19 و یا29 هجری از جانب خلیفه مامور فتح خراسان شده بود، عبدالله بن خازم را از طریق نسا و ابیورد به سرخس فرستاد. مردم سرخس ابتدا با عبدالله به جدال پرداختند و چون از عهده دفع لشکریان اسلام برنیامدند زادویه مرزبان و حاکم سرخس پیشنهاد صلح داد و از ابن خازم خواست که وی یکصد تن از ایشان را امان دهد تااو نیز زنانی را به کنیزی مسلمین بفرستد. عبدالله این پیشنهاد را پذیرفت و زادویه عده ای از زنان سرخسی و از آن جمله دختر خود را بدین عنوان فرستاد. ابن خازم زنان را بین سران سپاه تقسیم نمود و خود دختر زادویه را گرفت و وی را «میثاء» نام نهاد، آن گاه بر سرزمین سرخس چیره شد.

گویند: مرزبان با وی بدان شرط صلح کرد که صد تن از اقوام او را امان دهد، ابن خازم پذیرفت و مرزبان اسامی صد نفر مورد نظرش را فرستاد و چون نام خود را در میان آن اسامی نیاورده بود عبدالله او را کشت و سرخس را به جنگ فتح کرد. (21) اما چون مردم این منطقه به میل خویش اسلام را نپذیرفته بودند، محبتی از دین زردشت در دل داشتند و بدین جهت تا سال 74 هجری که سالهای از سقوط حکومت ساسانیان گذشته بود مردم سرخس نیز مانند بعضی از بلاد ایران سکه هایی به نام یزدگرد، خسروپرویز و حتی هرمز چهارم ضرب می کردند. (22)

پیوستن مردم سرخس به سیاه جامگان

ابومسلم خراسانی به طرفداری از عباسیان برضد بنی امیه قیام کرد. در سال 129 ه . ق با عده ای از سیاه جامگان به سرخس آمد و مردم این شهر با او بیعت کردند. او همچنان به سرکوبی مخالفان عباسیان می پرداخت تا این که سال بعد «شیبانة بن سلمه سدوسی » را که از پیشوایان فرقه حروری بود به جرم مخالفت با حضرت علی علیه السلام و سه سال همکاری مداوم نظامی با خوارج و جنگیدن با نصر سیار حاکم خراسان در دروازه سرخس به دار کشید. (23)

ورود امام رضاعلیه السلام به سرخس

ابن بابویه قمی از ابی الحسین ضبی روایت می کند که از جدم شنیدم چون علی بن موسی الرضاعلیه السلام از نیشابور به طرف سرخس حرکت فرمود، دوستان و طرفداران او در سرخس به استقبال آمدند و تقاضای توقف آن حضرت را کردند. حضرت در ساعاتی که آن جا بودند به مهام امور دینی مردم و رفع حوایج آنها پرداختند. چون خواستند حرکت کنند سوار بر قاطر مخصوص خود شدند. جمعی از میان انبوه مردم عرض کردند «بحق مصطفی والمرتضی و الزهراء لما حدثتنی به حدیث تشفعنی به حتی ارجح ». پس از تکرار سوگند و تقاضای حدیث سر از عماریه خود بیرون آورد «فقال حدثنی ابی عن جدی عن ابیه انه سمع اباه یذکرانه سمع اباه یقول سمعت ابی علی بن ابطالب علیه السلام یذکرانه سمع النبی یقول قال الله جل جلاله لاا الا الله اسمی من قال مخلصا من قبله دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی » (24).

قتل تاریخی در حمام سرخس

فضل بن سهل سرخسی ملقب به «ذوالریاستین » وزیر سیاستمدار و با کفایت مامون عباسی، نخست زردشتی بود و در سال 190 هجری به دست مامون و به روایتی یحیی برمکی مسلمان شد و سالها بر مسند وزارت خلیفه تکیه داشت و چون ریاست شمشیر و قلم به عهده او بود بدین جهت به ذوالریاستین مشهور گردید. وی در انتصاب حضرت رضا به ولیعهدی و دعوت آن حضرت به خراسان نقش بسزایی داشت و خود را از دوستداران اولاد علی علیه السلام قلمداد می کرد. همچنین دارای کمالات بسیار بود و بخصوص در نجوم و استخراج احکام مهارتی تمام داشت چنان که قتل خود را استخراج کرده بود. اما سرانجام مامون به او بدگمان گردید و بر آن شد تا وی را از پای درآورد. سرانجام روز پنجشنبه دوم شعبان سال 202 سال 203 ه . ق هنگامی که در سرخس به حمام رفت، غالب سعودی اسود به تحریک مامون به اتفاق عده ای پنهانی به حمام ریختند و او را به قتل رسانیدند. (25)

نابینا کردن پادشاه سامانی در سرخس

ابوالحارث فرزند امیر نوح سامانی جوانی خوش سیما، شجاع و سخنور بود که پس از مرگ پدر در رجب سال 387 به سلطنت رسید و در این زمان محمود غزنوی حاکم بلخ و ترمذ تازه به قدرت رسیده بود و از او تقاضای امارت خراسان را داشت ولی او از قبول این پیشنهاد عذر خواست.

در این زمان بکتوزون سپهسالار نیشابور و فائق که هر دو از امرای وقت سامانی بودند و در خراسان حکومت داشتند، از ابوالحارث در هراس شدند که مبادا او محمود را بر آنها ترجیح دهد و آنان را به دست محمود بسپارد تا امارت خراسان را از او بستاند. این هر دو در صفر سال 389 با هم متحد شدند که سلطان ابوالحارث را از میان بردارند و برادرش را به جای وی به سلطنت نشانند، در انتظار فرصت بودند تا روزی که ابوالحارث از بخارا به سرخس آمد و بر حاکم این شهر وارد شد، ولی پس از چندی توقف روزی با حدود دویست نفر از غلامان خود به شکار رفت و در برگشت بکتوزون در کرانه سرخس از وی دعوت کرد که برای استراحت و صرف ناهار به خیمه او برود، ابوالحارث دعوتش را پذیرفت ولی بکتوزون و فایق هر دو بر او شوریدند و در روز چهارشنبه 12 صفر سال 389 او را از سلطنت خلع کردند و بعد از یک هفته هر دو چشمش را میل کشیدند و او را نابینا به بخارا فرستادند و عبدالملک برادر خردسالش را به سلطنت برداشتند. (26)

سلجوقیان و سرخس

سرخس در سال 429 ه . ق به تصرف سلجوقیان درآمد و بر آن حکومت می راندند اما پس از مدتی بر سر تصاحب قدرت بین ایشان اختلاف پیش آمد. در سال 490 ه . ق که ملک بوری برس از طرف برکیارق در خراسان امارت داشت برادرش ملک ارسلان ارغون بن آلب ارسلان که در عهد ملکشاه، بر همدان و ساوه امارت داشت به خراسان حمله کرد و چند جنگ میان دو برادر واقع شد ولی عاقبت ارسلان ارغون بر ملک بوری برس غلبه یافت و او را کشت و وزیرش عمادالملک فرزند نظام الملک طوسی را پس از دریافت سیصدهزار دینار به قتل رسانید و قلعه سرخس را ویران ساخت ولی در همین سال به دست یکی از غلامان خویش به قتل رسید. پس از آن سرخس متجاوز از نیم قرن در آرامش نسبی به سر برد تا این که غزها به خراسان حمله کردند و سلطان سنجر سلجوقی را به اسیری بردند، اما پس از رهایی از اسارت محمد منور نوه شیخ ابوسعید ابوالخیر به اتفاق جمعی از مشایخ و قضات و ائمه جماعات سرخس به دیدار سلطان به مرو رفتند و ورود او را تبریک گفتند. (27)

دومین قتل تاریخی در حمام سرخس

در همین زمان یعنی اواسط قرن ششم هجری بود که «نصیرالدوله شاهنشاه غازی رستم » پادشاهی مازندران را در دست داشت. پسرش «گرده بازو» که مدتی به رسم گروگان در خدمت سلطان سنجر سلجوقی بود به دست دو تن از اسماعیلیان در حمام سرخس به قتل رسید و نصیرالدوله این قتل را به اشاره سلطان سنجر می دانست و او را ملحد خواند و تا زنده بود انتقام خون فرزندش را از اسماعیلیان ساکن الموت می کشید. (28)

حمله غزها به سرخس

چون سلطان سنجر سلجوقی در سال 552 ه . ق درگذشت قبایل غز «رکن الدین محمودبن ارسلان خان محمد بن بغراخان » خواهرزاده سنجر را مانند زمانی که سنجر در اسارت آنها بود به سلطنت برگزیدند. ولی مؤید آی به حاکم نیشابور امور جاری سلطنت را از جانب او در خراسان اداره می کرد و محمودخان با لشکریان خویش در سرخس به سر می برد.

غزها برای تسلط بیشتر و نزدیک شدن به مرکز خراسان در ماه شعبان 553 هجری از بلخ به مرو رفتند و چون این حرکت استقلال طلبانه برخلاف میل مؤید آی به صورت گرفت در اوایل رمضان همین سال از ورود آنان به مرو جلوگیری کرد و با آنان به جنگ پرداخت و پس از زدوخورد فراوان عده کثیری از آنها را کشت و اموال آنها را تاراج کرد و خود برای ملحق شدن به محمودخان به سرخس بازگشت.

در این شهر محمود و مؤید برای تسلط یافتن بر غزان همدست شدند. جنگ از روز شنبه هفتم ماه شوال تا نیمه شب چهارشنبه یازدهم شوال ادامه داشت و سه بار ترکان غز شکست خوردند ولی سرانجام بامداد چهارشنبه بر محمودخان و مؤید آی به دست یافتند و آنها را شکست سخت دادند و عده بسیاری از آنها را کشتند و دوباره بر شهر مرو مسلط شدند. آنگاه مؤید به طوس و محمودخان به گرگان فرار کردند.

غزها پس از این پیروزی به این شهر حمله کردند و قتل و غارت و ویرانیها نمودند. حدود ده هزار نفر از مردم را کشتند حتی رباط شرف را که در مسیر راهشان بود خراب کردند و سپس شهر طوس را تاراج کردند و به مرو بازگشتند. تفصیل این واقع از صفحه 1556 به بعد در جلد سوم کتاب تاریخ بیهقی تصحیح مرحوم سعید نفیسی آمده است. (29)

خوارزمشاهیان و سرخس

در سال 569 ه . ق علاءالدین تکش به خوارزم حمله کرد ولی کاری از پیش نبرد. پس به کمک عده ای از ترکان ختا، به سرخس که در دست ملک دینار از امراء غزان بود حمله برد و شهر و منطقه سرخس را متصرف گردید و چند سالی در همین زد و خوردها بود که بالاخره در سال 585 هجری قمری تکش در مرغزار طوس به تخت سلطنت نشست.

اما پس از مرگ تکش خوارزمشاه در سال 596 هجری، ملک غیاث الدین در همان سال به اتفاق برادر خویش شهاب الدین غوری جهت فتح خراسان عازم شد، ابتدا نیشابور را گرفت و سپس مرو و سرخس را بدون آن که با مقاومتی روبرو شود فتح کرد و حکومت سرخس را به ملک تاج الدین مسعود عموزاده اش سپرد، ولی طولی نکشید که از سلطان محمد خوارزمشاه بسختی شکست خورد و از سرخس رانده شد و در سال 597 هجری پس از تهیه سپاه دوباره به سرخس آمد و در ضمن عذرخواهی از سلطان خوارزمشاه از وی تقاضا کرد بعضی از ولایات خراسان از جمله سرخس را به وی واگذارد و چون سلطان زیربار نرفت ملک شهاب الدین غوری به طوس حمله برد و به تعرض به اموال مردم پرداخت و عموم را از خود ناراضی ساخت که با شکست بیشتری مواجه گردید. (30) در سال 615 هجری که سلطان محمد خوارزمشاه قصد عزل خلیفه عباسی را داشت و می خواست خلافت به خاندان علوی تعلق گیرد به دستور او و همزمان با مرو و بلخ و بخارا در سرخس نام خلیفه را از خطبه انداختند و شایعه های زیادی بر ضعف دستگاه خلافت عباسیان به وجود آمد. (32)

سرخس در حمله مغولان

در برابر هجوم وحشیانه مغولان اغلب شهرهای خراسان ویران شدند. ولی در این زمان درباره سرخس اطلاع زیادی در دست نیست. صاحب تاریخ مغول نوشته است در سال 616 مردم شهر سرخس به صلاحدید قاضی خود به نام شمس الدین بدون دفاع از مغول اطاعت کردند و شحنه آن را به گرمی پذیرفتند. ولی بعد مجیرالملک حاکم مرو به سرخس آمد و قاضی شمس الدین را به قتل رسانید. و اما در موقع سلطان جلال الدین سرخس در دست مغولان بود و مرتبا فتنه ها به وقوع می پیوست. (32)

سرخس در زمان تیموریان

در سال 782 ه . ق که امیر تیمور گورکانی به سرخس آمد خواجه علی مؤید (766 - 788ه . ق) آخرین سلطان سربداری که سرخس در قلمرواش قرار داشت تا این شهر به استقبال او رفت و تیمور نیز او را به گرمی پذیرفت و با وی به مسالت رفتار کرد. خواجه علی نیز همچنان وفادار و مطیع نسبت به او باقی ماند تا پس از هفت سال درگذشت.

چون اعقاب تیمور پس از مرگش هرات را پایتخت قرار دادند، شهر مرو از مرکزیت افتاد و حتی مورد تاخت و تاز ازبکهای بخارا و خیوه و نیز ترکمنهای این منطقه که بتدریج تمام ولایات سواحل مرغاب را اشتغال کرده بودند قرار گرفت. در نتیجه به شهر سرخس که در سر راه بین المللی مرو قرار داشت لطمه شدیدی وارد شد و امتیاز خود را به عنوان یک رابط مهم شاهراه خراسان از دست داد و نیز جنب و جوش و رونق اقتصادی اش از بین رفت. (33)

سرخس در عصر صفوی

در اوایل قرن دهم هجری مقارن سلطنت شاه اسماعیل صفوی محمدخان شیبانی که خراسان را فتح نمود و از چنگ اعقاب تیمور بیرون آورد سرخس را که دارای قلعه ای معتبر و از لحاظ نظامی مستحکم بود و 170 (34) هزار خانه داشت به تصرف درآورد. در این بین شاه اسماعیل در سال 916 ق برای استخلاص خراسان به جنگ او عازم شد، محمدخان که از عزم و حرکت شاه اسماعیل آگاهی یافت تمام مردم ولایت سرخس را به ماوراءالنهر کوچانید و سرخس خالی از سکنه ماند و روی به ویرانی نهاد. (35)

اما 25 سال بعد شاه طهماسب صفوی این ولایت را از چنگ عبدالله خان شیبانی والی توران بیرون آورد و سرخس و زورآباد را به حکومتی مستقل تبدیل کرد و حاکمی از جانب شاه برای اداره این سرزمین منصوب گردید و به مناسبت انتصابش «علم و نقاره و اسبهای عربی و کمربند و شمشیر مرصع و سایر لوازم امارت » فرستاده شد. صاحب نظام ایالات در دوره صفوی از روایت خلاصة التواریخ می نویسد: «رعایای سرخس و زورآباد بر اثر دستبردها و شبیخونهای مکرر ازبکان ابیورد در ناراحتی و مضیقه به سر می بردند. 250 جنگاور عشیره ورساق که وزیر مشهد در این موضع مستقر کرده بود از عهده ازبکان برنمی آمدند. به پیشنهاد وزیر موصوف شاه، سرخس و زورآباد را به حکومتی مستقل تبدیل کرد و یکی از سادات محلی را که همیشه تا 500 ملازم در خدمتش بود به حکمرانی آن جا منصوب داشت. اما از آنجا که عواید سرخس و زورآباد حتی برای مواجب و انعام 250 نفر سپاهی ورساق نیز کفایت نمی کرد شاه به حاکم هر ساله مبلغی برات خاصه شریفه خراسان شفقت می فرمود...» (36) با توجه به نکات مذکور می توان گفت که سرخس در این دوره از آنجا که اغلب دستخوش تهاجمهای بیگانه و نابسامانیهای بسیار بوده است قهرا سیر نزولی پیموده است.

سرخس در عهد قاجاریه

سرخس در زمان قاجار وارث نابسامانیهای عصر صفویه بوده است که به علت تاخت و تاز ازبکان و ترکمانان روزبروز ویرانتر و ناامن تر می گردید و بدیهی است که این ناامنی در ترقی و پیشرفت آن اثر منفی می گذاشت. زیرا به جای این که مانند گذشته در خدمت بازار داد و ستد و کاروانهایی قرار گیرد که در شاهراه خراسان در آمد و شد بودند، مقر غارتگرانی شده بود که به حرص چپاول اموال مردم و اسارت گرفتن آنان به ایران می تاختند و گفته اند که در همین زمان به اعتباری 450 دلال فروش برده در این شهر به سر می بردند. مردم هم ناگزیر در چنین اوضاع نامطلوبی به کارهای کشاورزی رغبت کمتری نشان دادند و به رونق اقتصاد شبانی پرداختند، زیرا دامداران در بیابانها آزموده تر و ورزیده تر شده و به هنگام تهاجمها بهتر از زارعان می توانستند از جان و مال و ناموس خود دفاع کنند.

اگر به قضاوت محققان اروپایی که به منظورهای گوناگون از سرخس دیدن کرده اند اکتفا کنیم می بینم «ولف » مبلغ مسیحی در سال 1247 ه . ق که برای ارشاد جمعی از مسیحیان مقیم سرخس و همچنین ترکمنها بدان شهر رفته اروپایی دیگری به نام «بورنس » که یک سال بعد از سرخس دیدن کرده است چنین نوشته اند: «سرخس محل یک قلعه نظامی کوچک و تقریبا مخروبه ای است که در روی تپه ای قرار دارد. تعدادی خانه گلی دارد که وسیله یهودیان مشهد بنا شده است. ترکمنهای ساکن آن به طور مشکوکی به خان خیوه وفادارند». از نحوه بیان این دو اروپایی در مورد سرخس، بخوبی به تنزل وضع آن از نظر جغرافیایی و اجتماعی می توان پی برد. زیرا اولا سرخس را به عنوان قلعه ای مخروبه وصف می کند و ثانیا در مردم آن جا نوعی وفاداری به بیگانه می یابد.

این اوضاع و بخصوص عدم امنیت همچنان ادامه داشت تا این که جنگهای ایران و روس پایان پذیرفت و عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه متوجه خراسان گردید. وی در سال 1248 به سرخس حمله کرد و با پافشاری فراوان قلعه مذکور را از ایل سالور گرفت، باروی آن را خراب کرد و غالب مردم آن جا را کشت و تعدادی از آنها را در قید اسارت به مشهد آورد و یا با گرفتن هدایایی آنها را آزاد کرد. (37)

باید توجه داشت که تا این زمان منطقه ماورای تجن گرچه مقر ترکمانان بود، جزئی از خاک ایران به حساب می آمد و کسی را بر این حقیقت شکی نبود و آرزوی دولتهای ایران این بود که روزی بتوانند در آن جا آرامشی برقرار کنند. از این زمان به بعد عامل سیاسی دیگری که رقابت انگلیس و روس بر سر به دست گرفتن قدرت در این منطقه است، در این ناحیه دست اندرکار شد و مشکلات آن را پیچیده تر ساخت، روسها پس از معاهده ترکمانچای و گلستان پیوسته در امور داخلی ایران دخالت می کردند تا جای پایی در آسیای میانه برای خود باز کنند و دامنه نفوذ خود را به هرات و منطقه تحت قدرت انگلیس برسانند. بتدریج در برابر اقدامهای ایران به منظور برقراری امنیت در ناحیه ماورای تجن که در واقع بخش لایتجزایی از سرزمین اصلی ایران بود حساسیتهایی نشان می دادند و زیر پرده سنگهایی می انداختند. به طور مثال وقتی در زمان سلطنت ناصرالدین شاه فریدون میرزا محمد امین خان خان خیوه را در سال 1271 ق در آق دربند سرخس شکست داد و خان در جنگ کشته شد و سرش را به تهران فرستادند، روسها برای انصراف ایران از دخالت در امور شمال شرقی ایران، نظر دولت ایران را به هرات متوجه کردند، ایران درگیر جنگ بدفرجام هرات شد و سرانجام دخالت دولت انگلیس و انعقاد معاهده پاریس 1273 ه . ق به از دست رفتن هرات انجامید.

در سال 1277 دولت ایران بار دیگر برای قلع و قمع ترکمانان تکه و سالور به حرکتهای متعددی دست زد که باز در اثر تحریک روسها به جایی نرسید. چنان که نی پیه جهانگرد انگلیسی در سال 1291 ه . ق در شمال خراسان سفر می کرد و راولینسون جهانگرد دیگر هم در همین در این صفحات بود. وی نظر داده بود که روسها دیر یا زود قسمتی از سرخس را بر سبیل قرارگاه نظامی ضبط خواهند کرد. لذا پس از ده سال که ئی پیه خراسان را ترک گفته بود سربازان روسی به بهانه تنبیه ترکمانان مهاجم شهر کهنه سرخس را که در کرانه تجن قرار داشت متصرف شدند و بدین سان پیشگویی هنری راولینسون واقعیت پیدا کرد.

ابتدا سرخس به موجب قراردادی موسوم به آخال در سال 1299 ه . ق مطابق سال 1881 میلادی به ایران تعلق یافت، ولی روسها در سال 1884 میلادی مطابق 1302 قمری از قرارداد منعقده عدول کردند و قسمتی از سرخس را که مشرف و مسلط بر سرخس ایران است به اشغال خود درآورند. در حال حاضر سرخس دو قسمت گردیده است. یکی سرخس روس و دیگری سرخس ایران.

این سیاست دولت تزاری تا سال 1339 قمری (1921 میلادی) ادامه یافت و سرانجام مرافعه ایران و روسیه بر سر مرزهای خراسان با تغییر رژیم حکومتی در روسیه به پایان رسید، به موجب پیمانی که میان دولت بلشویکی روسیه و دولت ایران بسته شد دهکده فیروزه و جزایر آشوراده به ایران تعلق گرفت اما سرخس کهنه در تصرف روسیه باقی ماند (38) و امروز دو شهر آباد در مقابل هم یکی به نام «سرخس ایران » و دیگری به نام «سرخس روس » خودنمایی می کنند.

سرخس ایران (سرخس ناصری)

چون قلعه سرخس قدیم قبلا به وسیله عباس میرزا خراب شده بود و از طرفی منطقه سرخس مرز طبیعی بین نواحی ماورای تجن و داخله ایران به شمار می آمد، در زمان ناصرالدین شاه در فاصله تقریبی نیم میل در سمت چپ رودخانه تجن نزدیک به سرخس قدیم که سرخس روس در آن جا ساخته شده بود، قلعه عظیمی به شکل کثیرالاضلاع ساختند که به «سرخس ناصری یا قلعه ناصری » سوم گشت. این قلعه دارای 24 برج بود و برای دفاع خود در برابر تهاجمات ترکمنهای ناحیه مرو مجهز به وسایل استحفاظی و توپ جنگی بود. فضای داخل قلعه وسعت داشته و علاوه بر بناهای استحفاظی و مسکونی دارای زمینهای زراعتی از جمله کشتزار انواع سبزی و صیفی نیز بوده است.

بنا به اظهارنظر لسار سیاح روسی در سال 1300 ه . ق وجود این قلعه و تجهیزات نظامی آن به جای این که سبب ترس دشمنان ایران و مهاجمان ترکمن باشد، بیشتر مامنی برای ایرانیان داخل حصار بوده و آنان عملا خود را در داخل قلعه محبوس داشته اند (39) ولی برای ارتباط با بیرون به دستگاه تلگراف مجهز بوده اند.

آستان قدس رضوی که بسیاری از املاک سرخس را در اختیار دارد با برنامه ریزی های صحیح زیربنایی و سرمایه گذاری های قابل توجه چهره منطقه سرخس را از صورت خشک و لم یزرع سابق به سرزمینی سرسبز و فرح افزا و حاصلخیز تبدیل کرده است که می توان آن را یکی از قطبهای کشاورزی خراسان دانست.

سرخس یکی از غنی ترین منابع گاز طبیعی را در دل خود جای داده است و با لوله کشی هایی که از پالایشگاه آن انجام گرفته پیش بینی می شود که مدت 70 سال جوابگوی مصارف منطقه خراسان و مازندران باشد.

راه آهن مشهد - سرخس - تجن

یکی از نقاط عطف تاریخی که باعث تکرار و احیای تاریخ شد احداث خط آهن مشهد - سرخس به طول 165 کیلومتر می باشد که بالاخره روز دوشنبه 24 اردیبهشت ماه سال 1375 خورشیدی پس از سالها انتظار آرزوی دیرینه کشورهای منطقه به پایان رسید و راه آهن مشهد - سرخس - تجن با حضور 11 رئیس جمهور و دهها مقام عالی رتبه و نمایندگان ارشد بیش از 50 کشور جهان به وسیله حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران افتتاح شد و جاده تاریخی ابریشم در شهر سرخس احیای دوباره یافت و دو قاره بزرگ آسیا و اروپا به هم متصل گردید و پیوند ملتها از لحاظ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی از شرق تا غرب استوارتر شد.

راه آهن ابریشم به شاهراه حیاتی تجارت و بازرگانی بین المللی تبدیل می شود و نقش تاریخی ایران در شهر سرخس به مثابه دروازه و چهارراه اقتصادی شرق و غرب جهان درمی آید و دروازه های بازار سیصد میلیون نفری کشورهای عضو اکو (افغانستان، آذربایجان، قرقیزستان، قزاقستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، پاکستان، ترکیه) از طریق راه آهن بافق - بندرعباس و بافق - مشهد و مشهد - سرخس - تجن به روی ایران بازمی شود و بهترین موقعیت برای ایجاد و احیای نقش تاریخی ایران فراهم می شود.

باید دانست که راه آهن مشهد - سرخس دو هدف اساسی و بنیادی را دنبال می کند:

1 - اهداف ملی - عمده اهداف ملی طرح عبارتست از: ارتباط قطبهای اقتصادی و صنعتی به یکدیگر در داخل کشور و با کشورهای همسایه به منظور ایجاد زیربنای حمل و نقل انبوه، سریع، ارزان و مطمئن بار و مسافر با بیشترین ایمنی و کمترین آلودگی زیست محیطی. درآمدهای ارزی کشور از طریق ترانزیت کالاهای اروپا از روسیه را می توان از دیگر دستاوردها و آثار این طرح بزرگ دانست.

2 - اهداف بین المللی - با بهره برداری از این طرح ضمن توسعه تجارت بین المللی زمینه های لازم برای گسترش توریسم نیز فراهم می شود. استحکام در روابط کشورهای منطقه و مقابله با استکبار جهانی از هدفهای دیگری است که با بهره برادری از این پروژه عظیم متحقق می شود. از دیگر اهداف دسترسی کشورهای آسیای میانه به بنادر آزاد در خلیج فارس و امکان ارتباط با اروپا با مسافتی کمتر از سه هزار کیلومتر نسبت به مسیر ترانزیت ریلی سیبری است.

فرودگاه و منطقه آزاد تجاری - صنعتی الماس

همزمان با احداث راه آهن مشهد - سرخس - تجن و احیای راه ابریشم، آستان قدس رضوی بر آن شد که سرخس را به یکی از کانونهای جوشان اقتصادی تبدیل کند.

پروژه عظیم فرودگاه بین المللی سرخس و منطقه آزاد تجاری - صنعتی الماس در مدتی کمتر از صد روز با همت و کوشش بسیار چشمگیر مدیران، کارشناسان و کارکنان آستان قدس رضوی آماده بهره برداری گردید.

باند فرودگاه چهار کیلومتر طول و ششصد متر عرض دارد و مساحت پاویون آن که همانند مجموعه ای هنری پدید آمده، بالغ بر ششصد متر مربع است.

منطقه آزاد تجاری - صنعتی الماس در 12 کیلومتری شهر سرخس و در جنوب راه آهن احداث شده، در زمینی به مساحت پنجهزار هکتار ایجاد شده است. مراکز بازرگانی مستقر در منطقه به نشانه ده عضو اکو، به ده قسمت تقسیم شده است. در این منطقه برای تاسیس بانکها، شرکتهای بیمه، ساختمان گمرک، ترمینال اتوبوسرانی و پارکینگ سرپوشیده، پیش بینی های کافی صورت گرفته است.

منطقه صنعتی الماس سه محل اصلی را شامل می شود: پارک صنعتی با 875000 متر مربع، صنایع سبک با 883125 متر مربع و صنایع سنگین با 2625000 متر مربع. در این منطقه تمام سیستمهای مکانیکی، امنیتی، آتش نشانی، آسانسورها، پله برقی ها، گازرسانی و آب رسانی توسط یک شبکه کامپیوتری متمرکز کنترل از راه دور اداره می شود.

نکات تاریخی فرهنگ گذشته سرخس

نمی توان انکار کرد که سرخس روزگاری مرکز علم و ادب و عرفان و نیز دارای فرهنگی غنی و پربار بوده است. اگر بخواهیم وضعیت تاریخ فرهنگ یک منطقه را دریابیم بایستی به نشانه ها و زمینه های پیشرفت فرهنگی آن منطقه توجه کنیم از جمله:

1 - شخصیتها و خاندانهای علمی که از آن جا برخاسته اند.

2 - شخصیتهای علمی که برای تدریس بدانجا دعوت شده اند.

3 - علمایی که مراحل نهایی تحصیلات خود را در آن جا به پایان رسانیده اند.

4 - دانشمندان آن شهر که به شهرهای دیگر رفته اند.

خاندان های معروف سرخسی - خاندانهای معروفی که از سرخس برخاسته اند مانند خانواده سیاستمدار سهل سرخسی که دو فرزند لایق و مبتکرش به نامهای فضل بن سهل ملقب به ذوالریاستین و حسن بن سهل سالها بر مسند صدارت و وزارت مامون خلیفه عباسی تکیه داشتند و با ابتکار ایرانی خود جهان اسلام را اداره می کردند (40). و همچنین آل عمران سرخسی که در عهد سلاجقه و غزنویان به ریاست و کیاست مشهور بودند بویژه علی بن محمد عمرانی مدتی مدید از امرای لایق سلطان محمود و پسرش مسعود غزنوی به شمار می رفت. (41)

دیگر خانواده «عیاضی سرخسی » است. افراد این خاندان، زن و مرد همه اهل علم و حدیث بوده اند که از آن جمله ابونصر عیاضی هم عصر ابوسعید ابوالخیر از علما و عرفای بنام خطه خراسان بزرگ به شمار می رفته و ابوالفتوح عیاضی سرخسی متوفای 550 هجری از فقهای عصر خود بوده و از مشایخ بزرگواری مانند شیخ الاسلام قشیری سماع حدیث داشته است. از ایشان دختری عادله به نام حورستی به یادگار ماند که او هم از عرفا و روات حدیث عصر خود بوده است.

عارف و دانشمند دیگر این خاندان ابوالفتح عیاضی فرزند ابونصر عیاضی متوفای 550 هجری است و خواجه امام ابوعاصم عیاضی از ائمه و پیشوایان علم و عرفان قرن پنجم هجری است که او هم ارادت خاصی به ابوسعید داشته و حتی فرزندانش را نزد ایشان می فرستاده تا در حق آنها دعا کند. دهها دانشمند دیگر از این خانواده به مقامات رفیع علمی رسیده اند که ذکر نام و احوال همه آنها از حوصله این مقال خارج است. (42)

خانواده بلندپایه دیگر سرخسی به نام خاندان حمویه است که در خراسان از معروفترین خاندانها بوده اند و از مردان معروف آن می توان خواجه احمد حمویه و عبدالله بن احمد حمویه را نام برد. (43)

بزرگانی که به سرخس آمده اند

شهر سرخس قدیم، بویژه در قرون اولیه هجرت از دو جهت قدرت جذب و پذیرش علما و دانشمندان بلندآوازه را داشته است اولا در مرکز تقریبی خراسان بزرگ و به قول پروفسور گیرشمن در چهارراه اقوام قرار داشته و راههای شرقی و غربی از این ناحیه می گذشته و ناگزیر بلند رتبگان روزگار چه به طریق سفر و چه به قصد اقامت پا بدین شهر می گذاشته اند. دیگر این که در قرون چهارگانه دوم تا ششم هجری سرخس یکی از مراکز سیاست و علم و عرفان و حکمت بوده و وجود حوزه درسی سرخس و همچنین وجود علما و عرفایی مانند ابوعلی فقیه و بابا لقمان سرخسی سبب گردیده که عده ای از علما و عرفای مشهور زمان در آن جا جمع شوند. از جمله مهاجران به سرخس عبارتند از:

عرفا: اولین شخص شیخ الاسلام شیخ احمد جام متوفای 536 هجری است که در اواخر قرن پنجم هجری پس از دوازده سال ریاضت در کوه نامق و شش سال در کوه بزد جام برای ارشاد مردم به سرخس آمد و بعد از اقامت نسبتا طولانی از آن جا به سعدآباد جام رفت و فعلا مزارش در شهر جام که به نام وی تربت جام نامیده می شود زیارتگاه صاحبدلان است. (44)

عارف معروف دیگری به نام «محمد منور» نوه ابوسعید ابوالخیر و صاحب کتاب اسرارالتوحید است که مدتی در سرخس زندگی کرده و به تدریس مشغول بوده و چنانکه قبلا گفته شد وی در سال 551 ه . ق سلطان سنجر سلجوقی از اسارت غزان رهایی یافت با جمعی از مشایخ و قضات و ائمه سرخس برای تبریک و مبارکباد به سلطان سنجر به مرو رفتند. (45)

عارف برجسته دیگر شیخ سهلا از عرفا و مریدان شیخ احمد جام بوده که همراه شیخ جام در سرخس اقامت داشته و او را نیز مانند بابا لقمان سرخسی از عقلای مجانین گفته اند و کرامات زیادی به او نسبت می دهند و قبرش در داخل مقبره بابا لقمان در سرخس واقع است و آرامگاه نیمه بابالقمان آن مربوط به قرن ششم و هفتم هجری هنوز مزار و مطاف مردم قرار دارد. (46)

علما: از علما و حکمای معروف مهاجر به سرخس یکی علامه سعدالدین تفتازانی (712 - 792 ه . ) است که از تفتازان جهت تدریس به سرخس رفت و بعد از مدتی اقامت در آنجا در اواخر عمر به امر تیمور گورکانی به سمرقند سفر کرد و چون در سال 792 هجری درگذشت جنازه اش را به سرخس حمل کردند.

علامه تفتازانی از شاگردان برجسته علامه قطب الدین رازی است که از شانزده سالگی شروع به تالیف کرده و اولین اثرش «شرح تصریف الغری » در صرف و اثر دیگرش در منطق «تهذیب المنطق و الکلام » است که قسمت منطق آن در شمار کتب درسی درآمد. (47)

دیگری قطب الزمان طبسی است که از حکمای وقت به شمار می رفت و تالیفات زیادی از او به یادگار ماند. وی از شاگردان ابوالفتوح بن ابوسعید است که او خود از دانشمندان روزگارش به حساب می آمده و قطب الزمان عاقبت در سال 539 هجری در شهر سرخس به علت بیماری فلج درگذشت. (48)

شعرا: از شعرای معروفی که مدتی در سرخس زندگی کرده اند به ذکر نام سنائی غزنوی، برندق خجندی و مولانا یوسف بدیعی اکتفا می شود.

سنائی غزنوی علاوه بر این که شاعری زبردست و بلندآوازه بود معاشرت با سالکان راه عرفان را هم زیاد دوست می داشت و از این جهت که سرخس مهدعلم و عرفان بود دو بار به سرخس آمد و کتاب سیرالعباد الی المعاد را که مثنوی است بر وزن حدیقة الحقیقه در سرخس در مدح و ستایش سیف الدین محمدبن منصور قاضی سرخس تمام کرد. (49)

برندق خجندی از شعرای اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم هجری است که در دربار تیمور و فرزندان و نوادگانش زندگی می کرد و در قصیده سرایی مانند خاقانی شاعر قرن ششم استاد و توانا بود. ایشان مداح میرانشاه پسر تیمور بود و همراه او به اندکان سرخس آمد و مدتی در آن جا مقیم شد که گفت:

نسلم از اصل اصیلان خجندست از قدیم گر به شهر اندکانست این زمان ماوای من (50)

مولانا یوسف بدیعی شاعر دیگری از اواخر دوره تیموریان است که در علم عروض و صنایع و بدایع شعری استاد بود. از سمرقند به هرات و از هرات به سرخس آمد و بعد از مدتی اقامت در سال 897 ه . ق در سرخس درگذشت و در مزار بابالقمان سرخسی مدفون گردید. (51)

نکات دیگر تاریخی ارتقاء فرهنگ سرخس

جذب و دعوت چندین نفر از علما و حکما و دانشمندان معروف جهت تدریس در حوزه علمیه سرخس مانند علامه سعدالدین تفتازانی متوفای 792 ه . ق خود از نشانه های بارز بالا بودن سطح فرهنگ این شهر است. مثلا در قرن چهارم امام ابوعلی فقیه متوفای 389 ه . ق در سرخس حوزه علمیه پررونقی داشته که حتی ابوسعید ابوالخیر برای تکمیل تحصیلات خود از مرو که معروفترین شهر آن زمان بوده به سرخس آمده و در آن جا به تکمیل تحصیلات فقهی و تفسیر قرآن پرداخته است. (52) و نیز شخصیت علمی دیگری مانند استاد امام اسماعیل صابونی در این شهر تحصیلات خود را به پایان رسانیده است. و یا در قرن پنجم هجری شیخ الاسلام احمد جام یکی از فرزندان خود را به نام خواجه برهان الدین نصر برای تحصیلات عالیه به سرخس فرستاده و او هم از دانشمندان عصر خویش شده است. (53)

یکی از نوادگان عارف مشهور دیگر به نام ابوالمکارم محمد از نوادگان ابوسعید ابوالخیر ملقب به «مطیع » از محدثان روزگار قسمتی از تحصیلات خود را در سرخس به پایان رسانیده (54) و ابوطالب عبدالعزیزبن محمدبن سرخسی صاحب کتاب نحوالکبیر در قرن چهارم حوزه درسی در مسجد ترجمانیه سرخس داشته است. (55)

در قرن ششم هجری دانشمندان دیگری در این شهر به مرحله کمال رسیده اند از جمله ابوالحسن بیهقی معروف به «ابن فندق » صاحب تاریخ بیهق ضمن این که در شهرهای بیهق، نیشابور و مرو تحصیل نموده در سرخس تحصیلات خود را تکمیل نموده است. (56) در همین قرن امیر سرخس مدرسه ای ساخت که در حکم دانشگاه امروز بود و به منظور تامین استادان آن از ائمه و دانشمندان بخارا دعوت کرد و از جمله خواجه امام کبیر را که از علمای بنام بخارا بود برای تدریس به سرخس آورد و سالها در این حوزه علمی به تدریس اشتغال داشت. یکی دیگر از نشانه های سطح علمی بالای سرخس کتابخانه معظمی است که بنا به گفته ابوالفضل بیهقی در سال 563 ه . ق در سرخس وجود داشته است. (57)

پی نوشتها

1 - مختصات ریاضی شهر سرخس عبارت است از طول جغرافیایی دقیقه 10 درجه 60 و عرض جغرافیایی دقیقه 32 درجه 36. ارتفاع آن از سطح دریا 275 متر و جمعیت آن در سرشماری سال 1370 ه . ش 22271 نفر است.

2- جغرافیای استان خراسان، سال دوم آموزشی متوسطه عمومی، وزارت آموزش و پرورش، ص 40 - 41.

3- همان ماخذ.

4- سرشماری سال 1370 شمسی، مرکز آمار ایران.

5 - راه ابریشم از شرق دور - چین آغاز می شد و از تورقان (راه شمالی) و ختن (راه جنوبی) به کاشغر می رسید و از آن جا به سمرقند می رفت و از سمرقند دو شعبه می شد که هر دو به ایران می پیوست: شعبه ای از راه مرو و سرخس و شعبه دیگر از راه هرات و سپس از شمال ایران به آسیای صغیر و روم امتداد می یافت. ناصرخسرو در سفر به مکه در راه ابریشم بدین نحو طی طریق کرده است: از مرو، سرخس، نیشابور، جوین، دامغان، سمنان، خوار، آفریدن، ری، قزوین، خزرویل اهرز، خندان، سمیران، سرآب، اوجان (بستان آباد)، تبریز، مرند، خوی، گذشته و از آنجا به آسیای صغیر رفته است. کتاب راه و راهسازی از دوره هخامنشی تا پهلوی، ص 19.

6- سرخس دیروز و امروز، ص 4 - 5 مجله دانشکده ادبیات مشهد شماره پاییز 1351 مقاله «سرخس ».

7- مقاله «در جستجوی حقایق تاریخی در داستانهای ملی ایران »، ذبیح الله صفا، مجله بررسیهای تاریخی، شماره 3، آبان 1335، ص 230.

8 - رود شهد را رود تجن دانسته اند «آثار تاریخی کلات و سرخس، مهدی بامداد، ص 28».

9- شاهنامه فردوسی، به کوشش سعید نفیسی، ج 2، ص 417 و ج 3، ص 840; مقدمه «فرهنگ شاهنامه »، دکتر شفق، تصحیح مصطفی شهابی، ص 58.

10- ایران در عهد باستان، ص 12 و 492.

11- البلدان، احمدبن یعقوب، ترجمه ابراهیم آیتی، ص 55.

12- سفرنامه ابن فضلان، ترجمه ابوالفضل طباطبائی، بنیاد فرهنگ ایران، ص 62 و63.

13- المسالک والممالک، اصطخری، به کوشش ایرج افشار، ص 211، 225 و 222.

14- حدود العالم، مؤلف ناشناخته، مترجم میرحسین شاه، چاپ کابل، ص 388; لغت نامه دهخدا، ج 3، ص 437، واژه سرخس.

15- احسن التقاسیم، ج 2، ص 457 -456.

16- معجم البلدان، ج 3، ص 208، چاپ بیروت.

17- نزهت القلوب، مستوفی، به کوشش دبیر سیاقی، ص 295.

18- زندگی مسلمانان در قرون وسطی، ص 387.

19- جغرافیای حافظ ابرو، مقدمه، ص بیست و نه.

20 - عبدالله بن عامر در سال 4 هجری تولد یافت و در سال 59 در مکه فوت کرد و در عرفات مدفون گردید. «الاعلام، زرکلی، ج 4، ص 228».

21- فتوح البلدان، بلاذری، ص 160; تاریخ ایران بعد از اسلام، زرین کوب، ص 336، تاریخ گردیزی، ص 227.

22- تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 91.

23- تاریخ گردیزی، ص 264; تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 393.

24- زندگانی امام رضا، عمادزاده، ج 1، ص 501; آثار باستانی خراسان، عبدالحمید مولوی، ص 193.

25- ترجمه الکنی والالقاب، ج 3، ص 243 - 242; تاریخ ادبیات، صفا، ج 1، ص 23 و 25 و 11 و 111 و 155; تاریخ گردیزی، ص 166; ریحانة الادب، ج 2، ص 264 به نقل از تنقیح المقال، ج 1، صص 100، 154 و 450; تاریخ ابن خلکان، ج 1، ص 450; تاریخ بغداد،ج 2، ص 239; خراسان بزرگ، ص 152; وفیات الاعیان، ج 3، ص 209 - 212; العبر; حافظ ذهبی، ج 1، ص 338; تاریخ الامم والملوک، ج 7، ص 148; گنجینه سخن، ج 3، ص 17 و ج 1 ص 307 و309.

26- تاریخ دیالمه و غزنویان، ص 183; تاریخ ایران، پیرنیا، ص 345 - 244.

27- طبقات ناصری، ج 1، ص 249 - 250; تاریخ ادبیات، صفا، ج 2، ص 13; اسرار التوحید، تصحیح دکتر شفیعی کدکنی، ج 1، مقدمه، ص 166; تاریخ بیهقی، تصحیح سعید نفیسی، ج 3، ص 1557.

28- تاریخ ادبیات، صفا، ج 2، ص 48.

29- تاریخ بیهقی، تصحیح سعید نفیسی، ج 3، ص 1556 به بعد; سرخس دیروز و امروز، ص 21.

30- تاریخ ادبیات، صفا، ج 2، ص 31 و89; تاریخ دیالمه و غزنویان، ص 422; تاریخ مغول، ص 9.

31- سرخس دیروز و امروز، عباس سعدی، ص 21 - 22; تاریخ مغول، ص 52 -53 و63- 64.

32- تاریخ مغول، ص 766 و477; سرخس دیروز و امروز، ص 25 - 24.

33- هفت اقلیم، امین احمد رازی، ج 2، ص 36.

34- نظام ایالات در دوره صفویه، ص 165; هفت اقلیم، ج 2، ص 36.

35- گر چه صاحب هفت اقلیم روشن نکرده که شهر دارای 170 هزار خانه بوده و یا ولایت آن، ولی اگر منظورش شهر باشد به گزافگویی بیشتر شباهت دارد.

36- تاریخ ایران در دوره قاجاریه، رابرت گرنت واتسن، ترجمه عباسقلی آذری، ص 81; تاریخ مفصل ایران، اقبال، ص 803.

37- جغرافیای تاریخی بارتولد، ص 96; آثار تاریخی کلات و سرخس، مهدی بامداد، ص 32 -26; سرخس دیروز و امروز، دکتر سعیدی، ص 14 - 15; تعلیقات جغرافیایی اسرار التوحید، دکتر شفیعی کدکنی، ج 2، ص 749; جغرافیای تاریخی خراسان از نظر جهانگردان، طاهری ص 108 - 105; به نقل از جغرافیای شاهنشاهی ایران، کینر، ص 186; مقاله راولینسون زیر عنوان «راه مرو» در مجله انجمن شاهی جغرافیایی، ج 1، لندن،1879، ص 187.

38- تذکره جغرافیایی تاریخی ایران، بارتولد، ترجمه حمزه سردادور، ص 115; سرخس دیروز و امروز، ص 37 - 35; فرهنگ جغرافیایی خراسان، نوشته ستاد ارتش انگلیس مستقر در هندوستان، ترجمه کاظم خادمیان، آماده چاپ (دستنویس).

39- تاریخ ادبیات، صفا، ج 1، ص 50 -23 و 11، 111، 155; گنجینه سخن، ج 3، ص 17; خراسان بزرگ، رنجبر، ص 153; ترجمه الکنی والالقاب، ج 3، ص 243-242; تاریخ گردیزی، ص 166 و ...

40- تاریخ ادبیات، صفا، ج 2، ص 62-61.

41- تعلیقات اسرار التوحید، شفیعی کدکنی، ج 2، ص 682; تذکره لباب الالباب، محمد عوفی، ج 1، ص 71 و307; التحبیر، ج 2، ص 6 و 335; طبقات الشافعیه، ج 4، ص 91 در شرح حال هوذی فقیر مشخیه سمعانی 119 - 118 و 290.

42- تعلیقات اسرار التوحید، ج 2، ص 698.

43- آثار باستانی خراسان، عبدالحمید مولوی، ص

44- طبقات ناصری، ج 1، ص 250-249; تاریخ ادبیات، صفا، ج 3، ص 13; اسرار التوحید، ج 1، ص 166; تاریخ بیهقی، تصحیح سعید نفیسی، ج 3، ص 1557.

45- روضة الریاحین، درویشعلی نورجانی، ص 39.

46- الاعلام، زرکلی، ج 7، ص 219; تاریخ ادبیات، صفا، ج 3، بخش 1، ص 245 و249.

47- تاریخ ادبیات، صفا، ج 3، ص 293; تتمه صوان الحکمة، ص 122 -123.

48- همان، ج 2، ص 556 - 555 و 562.

49- همان، ج 4، ص 270.

50- حبیب السیر، خیام، ج 4، ص 337.

51- تعلیقات اسرار التوحید، ج 3، ص 669، به نقل از معجم البلدان در ماده سرخس ج 3، ص 209; سمعانی، انساب، لیدن، ص 296; کشف الظنون، ج 2، ص 78.

52- روضة الریاحین، ص 14 و 15 و 60 - 52; فرائد غیاثی، ج 2، ص 366 و373; اسرار التوحید، ج 1، ص 129.

53- اسرار التوحید، مقدمه، ج 1، ص 152، به نقل از التحبیر ج 2، ص 231; مشیخه ابن عساکر، ص 212; طبقات، سبکی، ج 6، ص 184.

54- لغت نامه دهخدا، واژه سرخسی، ص 438.

55- تاریخ ادبیات، صفا، ج 2، ص 994 -993.

56- اسرار التوحید، ج 1، ص 373.

57- تذکره لباب الباب، تعلیقات، ص 296.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان