مقدمه:
مبحث تکلیفمحوری و مصلحتاندیشی، یکی از مباحث مهم در اندیشة سیاسی اسلام است. اهمیت این بحث به این دلیل دو چندان گردیده، که در کشورمان بعد از سالها، حکومت اسلامی برپا شده است. به همین دلیل، گاه در برخی موارد، اختلاف نظر در بعضی احکام پیدا میشود. به طور مثال، آیا اجرای حکم قصاص در شرایط کنونی، به مصلحت اسلام و کشور است؟ در هنگام تزاحم احکام بخصوص در مسائل اجتماعی، ترجیح یک امر بر دیگری اغلب مشکل است. این امر، باید به وسیلة فقیه آشنا به مبانی و احکام فقه صورت گیرد و اهمال و بیدقتی در این امر، میتواند ضربات جبران ناپذیری برپیکرة دین وارد آورد.
در این تحقیق مختصر، سعی برآن بوده است تا ابتدا کلیات مفهومی دو واژة: مصلحتاندیشی و تکلیفمحوری، بررسی شود. بعد از آن، به خاستگاههای فقهی و عقلی مصلحت اشارهای میشود. سپس، انواع مصلحت بررسی میگردد. همچنین، نگاهی گذرا به رابطة میان مصلحتاندیشی و تکلیفمحوری خواهیم داشت. سپس، نمونههایی از مصلحتاندیشیهای امامu را ذکر کنیم. بعد از آن، جایگاه و نقش تکلیف محوری را در اندیشة امامu بررسی میکنیم. همچنین، نکاتی چند دربارة مصلحت و کیفیت بهرهگیری از مصلحت را ذکر مینماییم. در نهایت، به یک نتیجهگیری کلی از مباحث مطرح شده میپردازیم.
الف کلیات مفهومی
تکلیف و تکلفة مصدر باب تفعیل به شمار میروند. به لحاظ لغوی، تکلیف به معنای مشقت و سختی و جمع آن تکالیف میباشد. معنای اصطلاحی که از آن مدنظر داریم، عبارت است از: «عمل به یک سلسلة دستورها و قوانین که از طرف شارع مقدس وضع شده و به وسیلة پیامبران به ما ابلاغ شده، که در نتیجة عمل به آن، میتوان به سعادت دنیا و آخرت رسید.» [2]
در مقابل تکلیف واژة مصلحت است که وزناً و قیاساً هم بر وزن منفعت میباشد. به لحاظ لغوی هم، واژه مصلحت به معنای منفعت، سود و بهره است. معنای اصطلاحی مورد نظر این واژه عبارت است از: «جلب منفعت و دفع ضرر، در حدودی که مقاصد شرع حفظ شود.»
مصلحت، تقسیمبندیهای گوناگونی دارد. به لحاظ زمانی، میتوان مصلحت را به مصالح دائمی (ثابت) و موقت (متغیر) تقسیم کرد.
مراد از مصلحت ثابت، مصلحتی همیشگی است، که در همة زمانها ارزش آن محفوظ میماند و بدان عمل میشود.
مصلحت متغیر، آن است که در صورت تعارض حکم سابق واخیر، به حکم اخیر عمل کنیم.
ازحیث اعتبار شارع، میتوان مصلحت را به 3 بخش تقسیم کرد:
1.مصالح معتبره: شارع دلیل اعتبار حکم را ذکر کردهاست؛ مثل قصاص برای حفظ نفس.
2.مصالح ملغاة: شارع به الغای آن تصریح کرده است؛ مثل ربا.
3. مصالح مسکوت عنها (مصالح مرسله): شارع نه بر الغای آن تصریح کرده و نه بر اعتبار آن.
مصالح مرسله که در فقه اهل سنت یکی از منابع استنباط و اخراج حکم است، به 3 قسمت تقسیم میشود:
1. ضروریه: هدف و مقصود اصلی شریعت، بر حفظ آن میباشد؛ مثل: دین، نفس و عقل.
2. حاجیه: براساس نیاز جامعه، حکمی جعل گردد، نه براساس ضرورت؛ مانند: احکام بیع و اجاره.
3. تحسینیه (اخلاقیات): نه در حد ضرورت و نه در حد غیرضروری است، که رعایت آن باعث کمال میشود.[3]
از حیث دامنه و گسترة تأثیر، میتوان مصلحت را به مصالح فردیه و نوعیه تقسیم کرد
در تلقی شیعه، مصالح مرسله موجب کنار نهاده شدن نصوص دینی است و موجب میشود که عامل به آن، بر آرای شخصی خود تکیه کند و احیاناً فتوای خلاف بدهد. از دیدگاه شیعه، حکم ناشی از مصالح مرسله، به خود شارع انتصاب نمییابد و حکم میباشد، نه فتوای کاشف از حکم شرع؛ (اگرچه مانند حکم شرعی لزوم اجرای آن محرز است) و به عنوان اختیارات ولی امر محسوب میشود.
منظور ما از مصلحت در این تحقیق، آن نوع مصلحتی است که پایة حکم و احکام حکومتی قرار میگیرد. البته، در تعریف خود حکم حکومتی هم اختلاف نظر وجود دارد. برخی حکم حکومتی را در طول احکام اولیه و ثانویه میدانند. برخی میگویند علاوه بر احکام اولیه و ثانویه، شق سومی به نام احکام حکومتی داریم. مراد از حکم حکومتی، حکمی است که فقیه یا حکومت اسلامی گاهی مصلحت تامة ملزمه یا مفسدة تامة ملزمهای را تشخیص میدهد و براساس آن، حکمی صادر میکند که از نظر قرآن و روایات، همان حکم الله است. و آن مصلحتی که فقیه در نظر میگیرد، گاهی مانند قضیة تحریم تنباکو عنوان ثانوی است یا مثل حکم بر اول ماه ثانوی نیست و[4] همة مصالح یاد شده، در طول تکلیف محوری جا دارند.
ب خاستگاههای عقلی و فقهی مصلحت
1. مصلحت و بنای عقلا
بنای عقلا صرفاً در امور اجتماعی و غیرعبادی اهمیت دارد و الا، استحسانات و استنتاجات استقلالی آن، نمیتواند تغییر دهندة موضوعات و احکام عبادی باشد؛ چون در احکام عبادی، عقل توان ادراک ندارد. به عبارتی، این نوع احکام حقایق ملکوتی به شمار میروند، که ملاکها آن صرفاً الهی است و با عقول عامه درک نمیشود. حضرت رسولe و امامان u فقط در امور اجتماعی و در محدودة مصالح بشری، با مردم مشورت میکردند و در هیچ یک از احکام تعبدی و موضوعات عبادی مشورت با مردم صحیح شمرده نمیشد. از اینرو، رابطة بنای عقلا در امور اجتماعی با تکلیفمحوری، عموم و خصوص مطلق است[5].
2. مصلحت و عرف
منظور از عرف، چیزی است که در میان مردم متداول است، با نص شرعی مخالفتی ندارد، مصلحتی را از میان نمیبرد و مفسده نیز به بار نمیآورد. عرف روش عمومی مردم که از مصلحت اندیشی سرچشمه گرفته و برای حفظ فرد یا جامعه سامان یافته باشد، در صورتی معتبر است که برخورد و تعارض با شرع نداشته باشد. رابطة این نوع عرف هم باتکلیفمحوری، عموم وخصوص مطلق است[6].
3. مصلحت و قاعده لاضرر
پیروی از احکام و دستورهای اسلامی تا جایی لازم است، که مستلزم ضرر و زیان نباشد. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که در ضرر به شخص، مصلحت شخصی و فردی و در ضرر به جمع، مصلحت جمعی منظور است. نفع این قاعده، به کلیت اجتماع مسلمانان برمیگردد؛ به طوری که میتوان گفت که در نهایت، برای «مصالح عمومی» در نظر گرفته شده است. در این موارد، احکام صادره از جانب شرع، براساس لاضرر جمعی ونرسیدن ضرر به جامعه انسانی است. در واقع، مصلحت نوعی لحاظ شده است، نه مصلحت فردی. به طور مثال، پرداخت زکات براساس مصلحت نوعی است، نه فردی.
4. مصلحت و اصل تقدیم اهم بر مهم (تزاحم احکام)
هرگاه دو حکم لازمالاتباع شرعی در یک مقام با هم جمع شوند، با هم برخورد کنند و در مقام تزاحم قرار گیرند به طوری که قدرت اعمال و انجام دادن هر دو حکم شرعی را نداشته باشیم، به حکم عقل میبایست امر اهم را انجام دهیم. در این باره، علاوه بر اینکه عقل و اجماع برآن صحه میگذارد، روایتی از پیامبرe نقل شده است که فرمودند: «اذا اجتمعت حرمتان طرحت الصغری للکبری» (هرگاه دو امر محترم در یک مورد جمع شوند، میبایست امر کوچکتر را برای امر بزرگتر رها کرد). اقوا بودن مصلحت در امور اجتماعی، سیاسی و حکومتی، کاری است دشوار که فقط از عهدة فقیه کارشناس برمیآید. در تزاحم مصالح نوعیه با شخصیه، مصالح نوعیه تقدم دارد. در دل این قاعده یک قاعدة عقلی دیگری به نام «دفع افسد به فاسد» یا «اصل خیر الشرین» نیز مطرح میشود. در تزاحم، چه در انتخاب اهم و مهم و چه در انتخاب افسد و فاسد، مکلف باید:
اولاً، حتماً به یکی از آن دو عمل کند.
ثانیاً، انجام آن یک امر، انجام ندادن دیگری را در پی دارد. پس، هیچ امکانی برای انجام هر دو حکم نیست. رابطة این نوع مصلحت با تکلیفمحوری، عموم و خصوص مطلق است.
ب انواع مصلحت
1. مصالح واقعی
این گونه مصلحتها، در بطن کلیة احکام شریعت نهفته است، و از آنها به مصالح «نفس الامری» تعبیر میشود. این نوع مصالح، در مسائل عبادی فردی و شخصی بیشتر وجود دارد.
2. مصالح حکومتی
این نوع مصالح تابع ضرورت است و کاشف آن عقل به شمار میرود. در حکومت اسلامی، این نوع مصلحت و تشخیص ضرورت، میبایست با روح شریعت هماهنگ باشد. اگرچه این نوع حکم حکومتی و تشخیص موارد ضروری، به عنوان یک حکم «مستنبط» نیست، لیکن از عقل آشنای با مبانی شریعت میبایست صادر شود تا همواره در بستر شریعت بوده و با روح شریعت هماهنگی داشته باشد. مصلحت حکومت را یک عقل تزاحمشناس میتواند تشخیص دهد. در بسیاری از مسائل، چندین مصلحت وجود دارد که باید بهترین را انتخاب کرد. عقل تزاحمشناس، باید مصالح مقدر و محقق را درک کند. نه تنها صورتهای فعلی یک قضیه، بلکه عقل تزاحمشناس باید زوایای پنهان پیشآمدها و تبعات آینده آن را نیز کاوش کند. از اینرو، مجتهد باید آگاه به زمان باشد. و فقط عقل شریعتآشنا و تزاحمشناس که با مذاق شارع و انگیزة او از جعل احکام اجتماعی اسلام آشناست، میتواند این مصالح حکومتی را تشخیص دهد[7].
3. مصالح به معنای منافع
تسری و انتقال ناصواب این نوع مصلحت به نوع قبلی (مصلحت تابع ضرورت)، باعث نتیجهگیریهای نامیمون، و به دور از حقیقت همچون: «عرفی شدن دین» شده است. علت اصلی این تسری ناصواب علاوه بر ناآشنایی با مبانی فقهی و حکومتی اسلام و نادیده گرفتن مصلحت، تابع ضرورت وجود مرزهای نزدیک میان مصلحت به معنای منفعت یا اصالت فایده «utility» است که جرمی بنتام و جان استوارت میل از اصحاب آن به شمار میروند. در این مصلحت که به معنای مفید بودن است، دیگر بحث ضرورت نیست، بلکه بحث بود و نبود است؛ به طوری که یک نوع عملیات کاوشگرانه و کارشناسانة محض است، که چه چیزی به سود جامعة بشری است و چه چیزی به سود آن نیست[8]. پرسش اصلی این است که آیا اگر عقلای عالم به این نتیجه رسیدند که امری به سود آنان است، آیا این امر حجت است؟ آیا در جامعة دینی، چنین امری پذیرفتنی است؟ در پاسخ به آن، 2 نظر وجود دارد:
پاسخ اول: رأی اغلب فقیهان این است که سودشناسی مردم، به خودی خود حجت نیست. از منفعتها و سودهایی که مردم از خود بروز دادهاند، فقط منفعتها و سودهایی حجت است که یا شارع آن را امضا یا دربارة آن سکوت کرده باشد. بدیهیترین نتیجة این سخن، این است که در این معنای خاص از مصلحت، فقط و فقط موارد و مصالحی که زمان شارع اتفاق افتاده و از سوی شارع تقریر شده، حجت است.
پاسخ دوم: مصلحتهایی را که عقلا از آن جهت که عاقل به شمار میروند، آنها را یافتهاند، حجت و پذیرفتنیاند. بر
طبق این مبنا، میتوان مصالح داخل در این محدوده را در یک جامعة دینی در نظر گرفت و برای آن، کارآمدی و کارآیی قائل شد. البته، این امر مشروط به 2 امر است:
1. شرع در این مسائل ساکت باشد؛ چرا که شرع خود رئیس العقلاء است و اگر شرع در خصوص موضوعی سخن بگوید، همان سخن حجت و ملاک است.
2. فقط در خصوص مسائل اجتماعی باشد، نه در حوزة شخصی؛ زیرا حوزة شخصی و فردیات (عبادات فردی) مناطات ملکوتی دارند و فقط شارع است که این مناطات را میداند و میشناسد. به همین دلیل، فرمودهاند: «ان دین الله لایصاب بالعقول»[9]
در خصوص مصالح فوق و رابطة آنها با تکالیف محوری، میتوان گفت که مصالح نفسالامری نسبت عموم و خصوص مطلق با تکلیفمحوری دارند. همچنین دربارة مصالح حکومتی و مصلحت به معنای منفعت به نحوی که تأیید شدة شرع باشد، میتوان گفتکه رابطة آنها با تکلیفمحوری، عموم و خصوص مطلق است.
خلاصة روابط مصالح مطرح شده را با تکلیفمحوری، به گونة ذیل میتوان بیان داشت[10]:
انواع مصلحت |
دایرة مشمول آن |
رابطة آن با تکلیفمحوری |
مصالح نفسالامری |
مصالح ثابت، معتبره، ملغاة، لاضرر |
عموم و خصوص مطلق |
مصالح حکومتی |
عرف، بنای عقلا، مصالح متغیر، مصالح مرسله |
عموم و خصوص مطلق |
مصالح به معنی منافع |
1. منفعتی که شارع امضا یا تقریر کرده باشد.2. منفعت عقلی به شرطی که شرع ساکت باشد، و نیز در خصوص مسائل اجتماعی باشد. |
عموم و خصوص مطلق |
رابطه میان مصلحتاندیشی و تکلیفمحوری
دین، برنامهای است که خداوند، خالق هستی، برای هدایت انسانها فرستاده است. این برنامه، به گونهای تنظیم شده است، که متناسب با اوضاع و احوال مختلف باشد، در طول زمان کارآیی لازم را داشته باشد و گذشت زمان نتواند عامل به فراموشی سپردن آن باشد.
این برنامه که تضمین کنندة سعادت دنیوی و اخروی انسانهاست، در آن مکانیزمهایی برای تطبیق دین با اوضاع و شرایط متنوع تاریخی در نظر گرفته شده است؛ به طوری که سبب حفظ و بقای دین در طول سالها و زمانهای متمادی و طولانی خواهد شد. احکام این دین، به 2بخش: اولیه وثانویه تقسیم میشود. احکام اولیه، ثابت و همیشگی است ولی احکام ثانویه، در موارد عسروحرج میباشد. در دین، به ولیفقیه اجازه داده شده است تا در مقاطع حساس برای حفظ اصل دین، حکم حکومتی صادر کند. و در برخی موارد، حتی برای مدت کوتاهی، ولیفقیه میتواند برخی فروع همچون: نماز و حج را تعطیل کند. این انعطافپذیری، نتیجة همان مصلحتاندیشی و آیندهنگری است، که خداوند علیم و توانا در آیین آسمانی خود لحاظ کرده است. لذا، میتوان گفت که رابطة میان تکلیف محوری و مصلحتاندیشی، همانا عموم و خصوص مطلق است. این مصلحتاندیشی، ضامن حفظ دین در شرایط گوناگون است.
بنابراین، مصلحتاندیشی، در طول تکلیفمحوری است. باید توجه داشت که اصالت برتکلیف است. حضرتu با توجه به نگاهی که نسبت به دنیا دارند، در جاهای مختلف متذکر میشوند که دنیا محل امتحان و آزمایش است. در نظر حضرتu، دنیا فی نفسه ارزشی ندارد. حداکثر، دنیا از این جهت که مزرعه آخرت است، با ارزش است حضرتu در مذمت دنیا، سخنان فراوانی دارد؛ چنانکه میفرمایند:[11] پس دنیا را خرد مقدارتر از پرکاه و خشکیدة گیاه ببینید. و از پیشینیان خود پند بگیرید قبل از آنکه پیشینیان از شما عبرت بگیرند. دنیای نکوهیده را برانید، چه اوکسانی را از خود رانده است که بیش از شما عاشق و شیفتة آن بودهاند.
دیدگاه حضرتu نسبت به دنیا بخوبی نشان میدهد که ایشان نسبت به حکومت، سیاست و دیگر اسباب دنیوی چگونه نگاه میکردند. از نظر امامu این دنیا و اسبابش، وسیلهای برای هدف برترند؛ که همانا اطاعت و بندگی خدا و عمل به تکالیف او است. امامu سیاست را وسیلهأی برای اجرای حدود، احکام الهی و تکالیف اجتماعی دین میدانستند. به همین دلیل، حکومت در نظر امامu فی نفسه ارزش نداشت. هنگامی که عبدالله بن عباس، حضرت u را در حال وصله زدن کفش خود میبیند، حضرت علیu از عباس سؤال میکنند: ارزش این کفش چقدر است؟
عباس پاسخ میدهد: ارزشی ندارد.
آنگاه حضرت میفرمایند:[12] به خدا سوگند که این کفش پاره نزد من، از حکومت بر شما محبوبتر است، مگر آنکه با در دست داشتن حکومت، حقی را بر دارم یا باطلی را سرکوب کنم.
هنگامی که مردم بعد از قتل عثمان برای بیعت نزد امام آمدند، ایشان فرمودند:[13] اگر این حضور حاضران و بیعتکنندگان نبود و حجت بر من تمام نمیشد و چنانچه خداوند از دانشمندان ربانی آگاه، پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی مظلوم هیچ آرام و قرار نگیرند، بیتأمل رشتة این کار را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و میدیدید که دنیای شما را به چیزی نمیشمارم و پشیزی ارزش نمیگذارم.
در جایی دیگر، امامu به طلحه و زبیر میگویند:[14] به خدا قسم، نسبت به حکومت رغبتی نداشتم و مرا در حکومت نیازی نبود، شما مرا به آن خواندید و شما بار آن را به دوشم نهادید.
به همین دلیل، حضرت حکومت را امانتی میدانستند که باید در حفظ آن کوشید؛ چنانکه فرمودند:[15] همانا حکومت در مسئولیت و کاری که بر عهدة تو است، برایت طعمه نیست بلکه امانتی است برگردنت.از جمله مهمترین اهداف حکومت، برقراری عدالت، مساوات و دفاع از حق مظلوم است. در این موارد، حضرتu به هیچوجه درنگ نمیکردند؛ هر چند به قیمت از بین رفتن حکومت میشد. در نزد حضرتu اجرای احکام اسلام اصالت دارد، نه حفظ حکومت. لذا، حضرت به خاطر سختگیری در این امر، مخالفان زیادی پیدا کردند که در اجرای کارهای امامu مانع تراشی میکردند. حضرت دربارة برگرداندن اموال بیتالمال که عثمان به میل خودش به دیگران بخشیده بود، میفرمایند:[16]به خدا قسم، اگر آن املاک را بیابم به مسلمانان برمیگردانم؛ اگر چه مهریة زنان شده باشد یا با آن کنیزها خریده باشند، زیرا گشایش امور با عدالت است و کسی که عدالت او را در مضیقه اندازد، ظلم و ستم مضیقة بیشتری برای او ایجاد میکند.
لذا، حضرت در امر حکومتداری هیچ وقت تقوا را زیر پا نمیگذاردند. از آنجا که حضرتu نمیتوانستند دست به خیلی از کارها بزنند، برخی از مردم نادان گمان میکردند که معاویه سیاستمدارتر از حضرت است. لذا، آنان در این باره، اعتراض کردند. حضرتu در پاسخ چنین فرمودند:[17] سوگند به خدا، که معاویه از من سیاستمدارتر نیست. ولی او نیرنگ میکند و گناهکار است. و اگر نیرنگ و حیله ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم. اما هر نیرنگی، خود گناهی است و هر گناهی، یک نوع کفر است. و روز رستاخیر برای هر نیرنگ بازی و مکاری، نشانهای است که به آن شناخته میشود. به خدا سوگند، من با کید و مکر اغفال نمیشوم، و در سختی وگرفتاری عاجز و ناتوان نمیگردم.
همچنین، امام روزی از فرار مردم به سوی معاویه، نزد مالک اشتر شکایت کردند. مالک گفت: اینها از عدالت شما به تنگ آمدهاند. اگر صلاح بدانید، مقداری سرکیسه را باز کنید. آنان به سوی شما باز خواهند گشت، نسبت به شما حمیت نشان خواهند داد و دوستیشان بر شما خالص خواهد گشت.
حضرتu در پاسخ فرمودند: اما از اینکه از طرز عمل و روش ما در بارة عدالت سخن گفتی، خداوند متعال میفرماید:[18] هر آنکس که عمل صالحی انجام دهد و یا به عمل زشتی روی آورد، در حقیقت بر خود کرده است و خدا بر بندهای ظلم نمیکند.[19]
امیرمؤمنانu سیاست را در معنای والا والهی میشناختند و از سیاستهای رایج و پیشین که همگی در خدمت قدرت و مکنت سیاستمداران بود، بشدت بیزار بودند. ایشان همة وجود خود و حکومتش را برای هدایت کردن مردمان به سوی خدا میخواستند. امام u در نامناسبترین اوضاع و احوال و تحت بیشترین فشارها، اجازة خودکامگی و بهرهگیری از استبداد را برای گشودن راهها وحل مشکلات به کسی ندادند و خود از این گونه روشها بشدت پرهیز میکردند.[20]
د نمونههایی از مصلحتاندیشی در سیرة امامعلی ع
1. خانه نشینی امام علیu
یکی از بزرگترین نمونههای عمل به مصلحت از سوی حضرت علیu، خانهنشین شدن ایشان پس از رحلت پیامبرe بود. حضرتu در اینباره میفرمایند:[21]هان به خدا قسم، ابوبکر، پسر قحافه، جامة خلافت را پوشید در حالی که میدانست جایگاه من در خلافت، چون محور سنگ آسیا به آسیاست. سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر میشود، و مرغ اندیشه به قلة منزلتم نمیرسد. اما از خلافت چشم پوشیدم و روی از آن برتافتم. و عمیقاً اندیشه کردم که با دست بریده وبدون یاور بجنگم یا آن عرصهگاه ظلمت کور را تحمل نمایم؛ فضایی که پیران در آن فرسوده و کمسالان در آن پیر ومؤمن تا دیدار حق دچار مشقت میشود. دیدم خویشتنداری در این امر عاقلانهتر است. پس، صبر کردم در حالی که گویی در دیدهام خاشاک و در گلویم استخوان بود. میدیدم که میراثم به غارت میرود.
همچنین، حضرت علیu در پاسخ به ابوسفیان و عباس که بعد از سقیفه میخواستند با امام بیعت کنند، فرمودند:…[22] ای مردم! با کشتیهای نجات امواج فتنهها را بشکافید، از جادة دشمنی و اختلاف کنار روید، تاجهای مفاخرت و برتریجویی را از سر بیندازید. رستگار گردد آن که با داشتن یار قیام نماید، یا در بیقدرتی راه سلامت گیرد و دیگران را راحت گذارد. حکومت بدین صورت، آبی متعفن و لقمهای گلوگیر است. و هر کس میوه را به موقع نچیند، چون کشاورزی است که بذر را در زمین دیگری بپاشد. اگر از قدر و منزلتم بگویم، تهمتم میزنند که برحکومت حریص است و اگر ساکت بمانم، میگویند از مرگ ترسیده. هرگز، آنهم با آن مبارزات و جنگها! به خدا قسم، عشق پسر ابوطالب به مرگ، از علاقة کودک شیرخواری به پستان مادر بیشتر است. سکوتم محض اسراری است که در سینه دارم که اگر بگویم، همة شما مردم همچون ریسمانهای بسته در دلو در اعماق چاه، به لرزه خواهید افتاد.
آن زمان، هنوز اسلام واقعی در دل همة مسلمانان وارد نشده بود، و اسلام را هنوز خیلیها به صورت سطحی پذیرفته بودند. همچنین، در آن دوران با ظهور پیامبران دروغین و مرتد شدن گروهی از مسلمانان[23]وقوع جنگ داخلی و محو کلیت دین هر لحظه انتظار میرفت. همین امور موجب شد که حضرت با وجود اینکه میدید میراثش به غارت میرود و حقش غصب میشود، امر اهم (حفظ اصل دین) را بر امر مهم (خلافت و پیشوایی مسلمانان) ترجیح دادند.
2. عفو مجروحان و آزادی امیران
در روایتی از حضرت امام صادقu دربارة اسیران امیرمؤمنانu آمده است که پس از ورود لشکر سپاه امامu به بصره و اتمام جنگ حمل، امام علیu به عفو مجروحان و آزادی اسراء دستور دادند. امام صادقu مصلحت واقعی در این حکم را چنین بیان میدارند که چون امامu میدانستند که پس از ایشان حکومت در دست دیگران قرار میگیرد و اگر امروز سختگیری کنند و دستور پیگیری دهند در آینده به سود شیعیانشان نخواهد بود، بنابراین با در نظر گرفتن این جهت و در چنین شرایطی، فرمان آزادی و بخشش اسرا را صادر کردند. در ادامة روایت، امام صادقu میفرمایند:[24] هنگامی که حضرت حجت بیایند با اسرای جنگی به غیراز آن سیره (حضرت علی) رفتار خواهند کرد؛ چرا که دیگر هیچگاه قدرت و دولت به دست دشمنان نخواهد افتاد.
3. تخریب خانهها و مغازهها
از جمله موارد توجه به مصلحت در امور حکومتی، دستور حضرتu برای تخریب مغازهها و دکانهایی بود، که خارج از محدودة مقرر ساخته شده بودند[25]. همچنین، امامu دستور داد تا منازل کسانی که به سوی معاویه میگریختند، خراب شود[26].
4. ازدواج اجباری
همچنین، حضرت علیu برای حفظ مصالح جامعة مسلمانان و پالایش جامعه از فساد، به ازدواج اجباری زنان فاحشه و زناکار دستور دادند، با رهنمون کردن آنان به کانونهای خانواده، ایجاد علقه و دلبستگی خانوادگی میان آنان و خانواده، هم آنان و هم جامعه، از ورطة هلاکت و فساد خارج شوند.[27]
5. توقف جنگ در صفین
در ماجرای جنگ صفین و بالا بردن قرآن بر سرنیزهها، درخواست کنندگان توقف جنگ، دور امامu را گرفتند و تهدید کردند که او را تنها خواهند گذاشت. حتی آنان تهدید کردند که با تمام نیرو با امامu خواهند جنگید. آنان از علیu خواستند تا به مالک اشتر دستور دهند که حمله را متوقف کند. امام u خود را بر سر دوراهی دیدند، که راه سومی وجود نداشت. امامu یا باید میجنگیدند که در این صورت ناچار به نبرد با دشمنان و جمعی زیاد از سپاه خودی بودند؛ آنهم با اندکی از افراد آگاه، که همواره سر به فرمان او داشتند یا اینکه نبرد را متوقف کنند و پیروزی ا زدست لشکریان حق خارج شود. امام به دلیل اینکه مبادا پیروان بیداردلش پیش از رسیدن به نتیجهای که پایههای حق استوار گردد محاصره شوند، راه متوقف کردن جنگ را برگزیدند. امامu خود را در مقابل شورش دیدند که به خاتمة قدرت او منجر میشد. امامu به مالک اشتر که نزد ایشان برگشت و پیشنهاد کرد تا با افراد زیر فرمانش با عاصیان مبارزه کند، فرمودند: نه، ای مالک! من فرمانده بودم، و اینک فرمانبر شدهام.»[28]
نتیجهگیری
به طورکلی، میتوان گفت که از این جهت که تکلیف محوری اعم از مصلحتاندیشی است، پس حضرتu تکلیفمحور بودند. باید به این نکته توجه کرد که مصلحتاندیشیها لازم است در راستای روح کلی تکلیف و در جهت حفظ اساس و اصل دین باشد. در مقام تزاحم احکام بویژه در مسائل اجتماعی، ترجیح یک مصلحت اغلب دشوار است. یک عقل تزاحمشناس و آگاه به مبانی و اصول فقهی، میتواند با لحاظ مسائلی که دربارة مصالح طولی، تقدم مصالح نوعیه بر شخصیه و مردم سالاری ذکر شد، بهترین گزینه و تصمیم ممکن را انتخاب و اتخاذ کند.
در واقع، مصلحتاندیشی وسیلهای برای حفظ و بقای دین در زمانها و مکانهای گوناگون است که نوعی انعطافپذیری به دین و احکام اسلامی میدهد تا در شرایط مختلف و حساس، اصل آن حفظ شود. لذا، اصالت برانجام دادن تکالیف اولیه است. پس، نباید مصلحت به وسیلهای برای حفظ حکومت و قدرت تبدیل شود و به بهانة حفظ آن، احکام دین به تعطیلی کشانده شود. در اسلام، حکومت تا جایی معتبر است که عامل و ابزاری برای اجرای احکام باشد. اگر قرار باشد خود آن به تعطیل دین بپردازد، از نظر اسلام مشروعیت ندارد و نقض غرض خواهد شد.
______________________
[1] دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه امام صادق ع
[2] فرهنگ جدید عربی فارسی (ترجمه المنجد الطلاب)، ترجمه محمد بندر ریگی
[3] نک، سید محمدناصر تقوی، حکومت ومصلحت، تهران، امیرکبیر، 1367
[4] سید محمد ناصر تقوی، بررسی مصلحت در نظام سیاسی اسلام (پایان نامه)، (تهران: دانشگاه امام صادقu، 1376)، صص8-47
[5] نک، رمضان السیوطی، ضوابط المصلحة فی الشریعةالاسلامیة، قاهرة، 1996.
[6] همانجا.
[7] دراینباره ر.ک. اصغر افتخاری، مصلحت و حاکمیت، (مجلة) حکومت اسلامی، ش9.
[8] دراینباره ر.ک. دیوید کلینتون، دو رویه منفعت ملی، ترجمه اصغر افتخاری، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1379 ، فصل اول .
[9]سید محمد ناصر تقوی، بررسی مصلحت در نظام سیاسی اسلام (پایان نامه)، (تهران: دانشگاه امام صادقu، 1376)، صص143-147
[10] جهت مطالعه بیشتر دراینباره ر.ک. اصغر افتخاری ، مصلحت بهمثابه روش، در کتاب « مصلحت وحکومت » از مجموعه آثارکنگره بینالمللی امامخمینی،( قم،1378)،ج7. گفتنی است در این مجموعه، مقالات متعدد دیگری در همین ارتباط درج شده است.
[11]«فلتکن الدنیا فی اعینکم اصغر من حثالة القرظ و قراضة الجلم و اتعظوا بمن کان قبلکم قبل ان یتعظ بکم من بعدکم و ارفضوها ذمیمة فانها رفضت من کان أشغف بهامنکم» نهجالبلاغه، ترجمه حسین انصاریان، چاپ اول، (تهران: انتشارات پیام آزادی، 1378)، خطبه 32
[12]«و الله لهی احب الی امرتکم الا ان اقیم حقاً او أدفع باطلاً» همان، خطبه 33
[13]«لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله علی العلماء ألایقار و علی کظة ظالم و سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس اولها و لالفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنز» همان، خطبه 3
[14]«والله ما کانت لیفی الخلافه رغبة و لا فی الولایه اربة و لکنکم دعوتمونی الیها و حکمتمونی علیها» همان، خطبه 196
[15] «وان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فی عنقک امانة»همان، نامه 5
[16] «والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق» همان، خطبه 15
[17]«والله ما معاویه بأدهی منی و لکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من أدهی الناس» همان، خطبه 200
[18] «من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها و ما ربک بظلام لِلعبید»
[19] سیداصغر ناظمزاده قمی، تجلی امامت (تحلیلی از حکومت امیرالمؤمنینu)، (قم: الهادی، 1372)، صص 79-80
[20] مصطفی دلشاد تهرانی، دولت آفتاب (اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علیu) (تهران: خانه اندیشه جوان، 1377)، ص45
[21]«اما والله لقد تقمصها ابن ابیقحافه و إنه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی…» نهجالبلاغه، خطبه 3
[22] «أیها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طریق المنافرة وضعوا تیجان المفاخرة» همان، خطبه 5
[23] «وان القائم (عج) یسیر منهم بخلاف تلک السیرة لأنه لا دولة لهم» همان، نامه 62
[24] کلینی، فروع کافی، ج5، ص33 کتاب الجهاد .
[25] جعفر مرتضی العاملی، السوق فی ظل دولة الاسلامیة، چاپ اول، (لبنان: الدار الاسلامیة، 1408ق)، صص10-35
[26] بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمودی (بیروت: دارالمعارف و مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1394ق)، صص 420و465
[27] شیخ طوسی، التهذیب، ج10، ص154
[28] محمد جواد نثری، امیرالمؤمنین اسوة وحدت، ترجمه: محمدرضا عطائی (مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1366) ، ص452