کتابهای حدیثی از نگاه امام خمینی(ره)

برای استدلال به یک حدیث، ابتدا باید اعتبار آن را مورد ارزیابی قرار داد و چنانچه با دلیل معتبر، صحت صدور آن وایت به دست آمد، آن گاه می توان طبق آن عمل نمود

برای استدلال به یک حدیث، ابتدا باید اعتبار آن را مورد ارزیابی قرار داد و چنانچه با دلیل معتبر، صحت صدور آن وایت به دست آمد، آن گاه می توان طبق آن عمل نمود. هرعلمی از علوم اسلامی،ملاکهایی برای تشخیص حدیث صحیح و میزان اعتبار آن دارد و ازآنها بهره می گیرد. در علم فقه، بیشترین توجه به بررسی سنداختصاص دارد. در علم اخلاق و معارف و تفسیر، به سند، کمتر توجه شده و نظرها بر محتوای حدیث، متمرکز است; اما در علم فقه،تنها بررسی سند برای احراز صدور آن، کافی نیست; بلکه ابتداباید منبع حدیث و کتابی که حدیث از آن گرفته شده است، قابل اعتماد باشد و پس از آن، به بررسی سند پرداخته شود.

مبنای استواری کتب حدیث

هر کتاب حدیثی از جهات متعدد باید مورد بحث قرار گیرد:

1. صحت انتساب کتاب به مولف آن،

2. قابل اعتماد بودن اصل کتاب،

3. مصون بودن کتاب از تحریف و دستخوش حوادث بودن، و کم و زیادنشدن آن از زمان مولف تا زمان حاضر.

پس از آنکه تمام جهات فوق ثابت گردید، آن گاه باید سند آن احادیث را مطالعه و بررسی نمود.

تعداد اندکی ازکتابها(همچون کتب اربعه)، نیازی به این مباحث ندارند;زیرا به صورت متواتر، برای ما ثابت شده است که مثلا کتاب (کافی)یی که امروز موجود است، بدون هیچ کم و زیاد شدن، همان کتابی است که مرحوم کلینی در ابتدای قرن چهارم هجری تالیف نموده است;علاوه بر آنکه سند متصل نیز بر آن وجود دارد و از زمان ما تازمان کلینی، همه راویان این کتاب مشخص اند. گرچه این گونه سند، جنبه تیمن و تبرک داشته، تاثیری در اعتبار روایات این کتاب ندارد; ولی این بحث در سایر کتابها مورد نیاز و ضروری است. به عنوان مثال، احمد بن محمد بن خالد برقی، محدثی بزرگ است که عدالت و وثاقت و علم او برای ما روشن و ثابت گردیده است. او مولف کتاب (المحاسن) است و در این کتاب، روایات فقهی و آداب و سنن را گردآوری نموده است. احادیث این کتاب، عمومامسند بوده، سند آنها از مولف تا امام معصوم(ع)، به صورت متصل نقل شده است;اما در عین حال، این کتاب برای ما قابل اعتمادنیست; زیرا نمی دانیم آنچه امروز به نام (المحاسن) موجود است،آیا دقیقا همان نوشته مولف آن است یا خیر; بلکه می دانیم این کتاب، در همان قرن سوم و چهارم، دستخوش تحریف گردیده و مقداری به آن افزوده شده است; همچنان که تحریف به کاستی نیز به آن روی آورده است.

به عبارت دیگر، در مورد کتاب (المحاسن)، وثوق به مولف داریم نه به مولف; اما در مورد کتاب (کافی)، هم وثوق به مولف است و هم به مولف.

با توجه به آنچه گذشت، باید قبل از بحث از سند روایات، نگاهی جامع به اصل کتاب داشت و میزان اعتبار آن را مشخص نمود وچنانچه اصل کتاب، سند قطعی یا ظنی معتبر نداشته باشد، بحث ازسند روایات آن، سودی نخواهد داشت. به همین جهت، نگاه امام خمینی(ره) را به برخی کتابهای معروف و مهم حدیثی، در اینجامورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم.

برخی کتب حدیث در نگاه امام(ره)

الف) صحیفه سجادیه

این کتاب به: خواهر قرآن، انجیل اهل بیت(ع)، زبور آل محمد(ص) وصحیفه کامله سجادیه، شهرت داشته و مجموعه دعاهایی را که امام باقر(ع) و زید شهید از پدر بزرگوار خود نقل کرده اند، دربردارد.

چون در مقدمه (صحیفه سجادیه) آمده است که این کتاب، مشتمل بر75 دعا از امام سجاد(ع) است، در حالی که آنچه اکنون در(صحیفه) موجود است، 54 دعاست و 21 دعای آن، مفقود شده است، به همین جهت، برخی از علمای بزرگ (چون شیخ حر عاملی، علامه افندی،حاجی نوری، علامه تهرانی و سید محسن امین جبل عاملی)، برای پیدا کردن آن 21 دعای مفقود شده، به تتبع و تفحص در کتابهای حدیثی پرداخته و هر کدام، دعاهای جدیدی را به دست آورده اند وآنها را در مجموعه هایی به نام صحیفه سجادیه دوم، سوم، چهارم،پنجم و... گردآوری کرده اند.

آنچه فعلا مورد بحث این مقال است، صحیفه اول است که معروف ترین صحیفه است. از طرف دیگر، می دانیم که تحریف به نقیصه، هیچ گاه به ارزش و اعتبار کتاب، صدمه ای وارد نمی کند. به این جهت،ساقط شدن 21 دعا از (صحیفه)، مشکل و مانعی پدید نمی آورد.

و اما اعتبار کتاب (صحیفه سجادیه)

در ابتدای (صحیفه سجادیه)، سند آن ذکر شده است; ولی این سند،از جهات متعددی جای بحث و گفتگو دارد که روشن خواهد شد. امادو راه آسان تر برای اثبات کمال اعتبار این کتاب وجود دارد:

1. ادعای تواتر کتاب، به طوری که اگر کسی کتابهای رجال و نیزکتابهای ادعیه و حدیث، مثل «الارشاد» شیخ مفید و «کفایه الاثر»را بررسی کند، به درستی این ادعای تواتر، یقین می نماید.

همچنان که علامه افندی نیز این ادعا را به صورت قطعی ذکر نموده است. (1)

2. گاهیقوت مضمون روایت، شاهد بر صدق و درستی آن است. توضیح آنکه ائمه معصوم(ع)، دو نوع معجزه دارند: معجزات قولی ومعجزات فعلی. برای نوع مردم، معجزاتی چون شق القمر و تکلم سنگریزه، بسیار مهم است; اما عالمان و اندیشمندان، در برابر(سخنان) معصومان(ع) خضوع بیشتری دارند. معجزات فعلی، معمولامحدود به زمان و مکان خاصی بوده است; اما معجزات قولی، فراتراز زمان و مکان هستند. متن دعاهای «صحیفه سجادیه » نیز بهترین شاهد بر صدور آنها از زبان مبارک امام معصوم(ع) است; زیراچنین مضمونها و عبارتهایی از غیر معصوم نمی تواند صادر شود. ضمنا سند کتاب (صحیفه سجادیه) نیز در مقدمه آن کتاب شریف آمده است.

حضرت امام خمینی(ره) در مورد (صحیفه سجادیه) فرموده است:

... والا فابواب المناقشه فی الاسناد و الدلاله فی کثیر منهامفتوحه حتی فی (الصحیفه المبارکه السجادیه)، فان سندها ضعیف وعلو مضمونها و فصاحتها و بلاغتها و ان توجب نحو وثوق علی صدورها، لکن لاتوجبه فی جمیع فقراتها واحده بعد واحده حتی تکون حجه یستدل بها فی الفقه، و تلقی اصحابنا ایاها بالقبول کتلقیهم (نهج البلاغه) به لو ثبت فی الفقه ایضا انما هو علی نحو الاجمال وهو غیر ثابت فی جمیع الفقرات. (2)

توضیح این کلام آنکه:

اولا محل بحث امام(ره)، فقه است و مقصود آن است که «صحیفه سجادیه »، قابل استدلال فقهی نیست; ولی از جهت معارف و اخلاق وآداب، کاملا معتبر است; زیرا ملاک در این علوم، عقل و استدلال است و هرچه با عقل موافق باشد، قابل پذیرفتن است و دقت زیادی در سند، لازم نیست، به خلاف فقه که بیشترین توجه آن، به سندروایات است.

ثانیا مراد حضرت امام خمینی از ضعف سند (صحیفه سجادیه)، آن است که در سند این کتاب، نجم الدین ابوالحسن محمد بن حسن بن احمدبن علی است که مجهول است و نیز عمیر بن متوکل (که صحیفه را ازپدرش متوکل بن هارون نقل کرده) توثیق ندارد. عبدالله بن عمر بن الخطاب نیز همین سرنوشت را دارد. بنابراین، سه نفر راوی درسند صحیفه وجود دارند که باعث شده اند آن سند، ضعیف تلقی شود;مخصوصا که گوینده (حدثنا) در ابتدای سند (صحیفه)، معلوم نیست چه کسی است.

ثالثا امام خمینی معتقد است اینکه اصحاب و علما و محدثان شیعه،دو کتاب «صحیفه سجادیه » و «نهج البلاغه » را تلقی به قبول کرده اند، نیز دلیل بر صحت و درستی آنها نمی شود; زیرا گرچه اصل این تلقی صحیح است (و به همین جهت، طبق مقبوله عمر بن حنظله، ولایت فقیه قابل اثبات است); ولی این تلقی و پذیرفتن، در مورد تک تک روایات و جملات این دو کتاب، ثابت نشده است. علاوه بر آنکه اگرکسی ادعا کند که این پذیرفتن، صحیح است، قطعا مقصود وی تنها درعلم اخلاق و آداب و سنن است، نه در فقه; زیرا بنای علوم دیگرغیر از فقه، بر نوعی تسامح و تساهل در بررسی سند است.

رابعا امام خمینی(ره) ادعا می کند که قوت مضمون، می تواند دلیل بر صحت یک حدیث یا کتاب حدیثی باشد. این کبرا صحیح است که هرچه معجزه قولی باشد و قوت مضمون داشته باشد، می تواند دلیل وشاهد بر صدق و صدور آن از معصوم(ع) باشد; لکن صغرای آن روشن نیست; زیرا تمام جمله های «صحیفه » و «نهج البلاغه »، از جهت فصاحت و بلاغت و ارزش، در یک سطح نیستند; همچنان که قرآن کریم،با آنکه تمام آیات شریف آن معجزه است; اما از جهت فصاحت، تمام این آیات، در یک سطح نیستند. بنابراین، ما از طریق قوت مضمون و غنای علمی محتوای احادیث و ادعیه «صحیفه » نیز نمی توانیم ثابت کنیم که تمام آن، کلام امام(ع) و قابل استدلال است.

همچنان که قبلا گفتیم، دیدگاه فقهی امام(ره) نسبت به «صحیفه »،با دیدگاه عرفانی و اخلاقی وی به این کتاب، متفاوت است. به همین جهت، هم ایشان در «آداب الصلاه » فرموده است:

و در کلمات ائمه اطهار(ع)، خصوصا در «صحیفه سجادیه » همان صحیفه نورانیه الهیه که از سماء عرفان عارف بالله و عقل نورانی، سید ساجدین(ع) نازل شده برای خلاص بندگان خدا از سجن طبیعت و فهماندن ادب عبودیت و قیام در خدمت ربوبیت ، این لطیفه الهیه، بسیار ذکر شده است. (3)

آنچه تا کنون ذکر شد، توضیح دیدگاه حضرت امام(ره) نسبت به(صحیفه سجادیه) بود; اما نگارنده تصور می کند که اعتبار«صحیفه سجادیه »، هم از جهت سند و هم از جهت تواتر و نیز ازجهت قوت مضمون، قابل اثبات است و چون اثبات این نظر، احتیاج به بحث گسترده ای دارد، فعلا از آن صرف نظر می شود. (4)

شایان ذکر است که از آنچه ذکر شد، دیدگاه حضرت امام(ره) نسبت به «نهج البلاغه » نیز روشن گردید; زیرا امام خمینی(ره)، (نهج البلاغه) را مانند «صحیفه » دانسته و آنچه را درباره «صحیفه »ذکر کرده است، با اندک 2 تفاوتی در مورد «نهج البلاغه » نیز جاری می داند.

به هر حال، تسامح در ادله سنن، اقتضا می کند که روایات «نهج البلاغه » و «صحیفه سجادیه »، از جهت اخلاقی، قابل استدلال باشند ودر عمل نیز آنچه طبق آنها به رجای مطلوبیت انجام شود، باعث ترتب ثواب می گردد و بلکه از دیدگاه اخلاقی، بهترین کتاب درموضوع اخلاق، همین دو کتاب هستند. حضرت امام(ره) فرموده است:

همین ادعیه و همین خطبه ها، و همین «نهج البلاغه » و همین «مفاتیح الجنان » و همین کتابهایی که ادعیه هستند، اینها همه کمک انسان اند در اینکه انسان را آدم کنند. (5)

ب) مصباح الشریعه

سید بن طاووس می گوید:

(... مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه) را که از امام صادق(ع)نقل شده است، همراه خود داشته باشد; زیرا این کتاب، در موضوع حرکت به سوی خدای متعال و آگاهی بر اسرار، بسیار با ارزش است. (6)

مرحوم حاجی نوری در (خاتمه مستدرک الوسائل)، مفصلا درباره اعتبار این کتاب، بحث نموده و سخنان علمایی را که صحت آن راپذیرفته اند، نقل کرده است. آن گاه به بحث از روایات این کتاب پرداخته و می گوید: گرچه روایات این کتاب با سایر روایات ائمه اطهار(ع) شباهتی ندارد; ولی لازم نیست که تمام روایات، مشابه یگدیگر باشند و شهادت علمای بزرگ به اعتبار این کتاب، برای اثبات اعتبار آن کفایت می کند. (7)

حضرت امام(ره) در آثار اخلاقی و عرفانی خود، فراوان به این کتاب اعتماد کرده و محتوای آن را به عنوان حدیث ، نقل می نماید و بلکه شاید بتوان گفت در مباحث اخلاقی، به این کتاب،بیش از هر کتاب دیگری اعتماد کرده است; (8) ولی در مباحث فقهی خود، هرگز به آن اعتماد ندارد و فرموده است:

به هر حال، متن این کتاب، خود، بهترین شاهد است که نمی تواندحدیث باشد; زیرا با سایر روایات، هماهنگی ندارد و از این جهت،شاید بتوان گفت که این کتاب، ساخته و پرداخته عالمانی است که گرایش های عرفانی داشته اند و برداشت های خود را از کلمات ائمه دین، در این کتاب بیان داشته اند. (9)

به هر حال، وقتی ملاک ارزیابی کتاب حدیثی به صورت استحسانی وشخصی باشد، عالمی چون امام خمینی(ره)، ادعا می کند که عبارتهاو مضامین «مصباح الشریعه »، شاهد بر حدیث نبودن آن است و عالم دیگری چون علامه مجلسی اول (آن گونه که حاجی نوری از او نقل کرده است) (10) ادعا می کند که قوت مضمون و زیبایی احادیث «مصباح الشریعه »، دلیل بر صدور آن از معصوم است.

ج) کتاب من لایحضره الفقیه

این کتاب، دومین کتاب از کتب اربعه حدیثی شیعه است. در اعتباراین کتاب و صحت انتساب آن به شیخ صدوق، هیچ شک و تردیدی وجودندارد; ولی آیا مرحوم صدوق به شرطی که در مقدمه کتاب ذکر کرده است، وفادار باقی مانده است یا خیر؟

وی در ابتدای این کتاب می فرماید:«تنها چیزی را که بین خود وخدای متعال حجت می دانم، نقل می کنم »; (11) اما با توجه به آنکه روایات ضعیف فراوانی در این کتاب یافت می شود، چگونه می توان گفت که مرحوم صدوق، تمام آن را حجت می دانسته است.

معروف است که شیخ صدوق، این جمله را در ابتدای کتاب فرموده;اما پس از آنکه مقداری پیش رفته است، تصمیم خود را تغییر داده و یا آنکه این عهد را فراموش کرده است. امام خمینی(ره) نیزهمین نظر را پذیرفته و می گوید:

... مع قوله قبیل ذلک فی حق کتابه: «لم اقصد فیه قصد المصنفین فی ایراد جمیع ما رووه، بل قصدت الی ایراد ما افتی به و احکم بصحته و اعتقد فیه انه حجه بینی و بین ربی »، و هو و ان لم یف بهذا العهد فی کتابه کما یظهر للمراجع به ، لکن رجوعه عنه فی اول الکتاب فی غایه البعد. (12)

اما به نظر نگارنده، شیخ صدوق، نه عهد خود را فراموش کرده و نه تصمیم خود را تغییر داده است (مخصوصا اگر گفته شود که نوعانویسندگان، مقدمه کتاب را پس از اتمام اصل آن به رشته تحریردر می آورند و شیخ صدوق، پس از اتمام کتاب، حکم به صحت تمام آن نموده است); بلکه از خود مقدمه کتاب نیز قرائنی به دست می آید که نشان می دهد مرحوم صدوق، این مقدمه را پس از اتمام اصل کتاب نوشته است. به علاوه، بسیار بعید است که شیخ صدوق، درهمان ابتدای کتاب الطهاره «من لایحضره الفقیه »، تصمیم خود راعوض کرده باشد.

اصل این اشکال، به جهت آن است که نوعا فقها، صحیح بودن حدیث وحجت بودن آن را در زمان صدوق، به همان معنای امروزی حدیث «صحیح » معنا می کنند; آن گاه با مشکل مواجه می شوند و در کلام مرحوم صدوق، به تناقض یا تضادی آشکار برخورد می کنند; در حالی که اصلا تهافت و اختلافی در کلام صدوق با روش او در این کتاب،وجود ندارد; زیرا مراد شیخ صدوق از حدیث صحیح و آن چیزی که حجت است، این است که حدیث، در یک اصل مشهور از «اصول اربعماه »یا در دو اصل از آنها باشد و معنای حدیث صحیح، از قرن هشتم به بعد، این است که تمام راویان سند حدیث، موثق، بلکه عادل باشند. خلط بین این دو معنای صحیح، موجب این اشکالات واشتباهات شده است.

بنابراین، کلام مرحوم صدوق، کاملا صحیح است و عمل او در کتابش،برخلاف ادعای او در مقدمه کتاب نیست.

د) بحارالانوار

حضرت امام(ره) درباره کتاب شریف (بحارالانوار)، معتقد است:

کتاب «بحارالانوار» که تالیف عالم بزرگوار و محدث عالی مقدار،محمد باقر مجلسی است، مجموعه ای است از قریب چهارصد کتاب ورساله که در حقیقت، یک کتابخانه کوچکی است که با یک اسم نام برده می شود. صاحب این کتاب، چون دیده کتابهای بسیاری ازاحادیث است که به واسطه کوچکی و گذشتن زمانها از دست می رود،تمام آن کتابها را بدون آنکه التزام به صحت همه آنها داشته باشد، در یک مجموعه به اسم «بحارالانوار» فراهم کرده و نخواسته کتابی عملی بنویسد یا دستورات و قوانین اسلام را در آنجا جمع کند تا در اطراف آن، بررسی کرده و درست را از غیر درست جداکند. در حقیقت، «بحار»، خزانه همه اخباری است که به پیشوایان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد یا نادرست. در آن، کتابهایی هست که خود صاحب (بحار)، آنها را درست نمی داند; و او نخواسته کتاب عملی بنویسد تا کسی اشکال کند که: چرا این کتابها رافراهم کردی؟

پس نتوان هر خبری که در (بحار) است، به رخ دینداران کشید که آن، خلاف عقل یا حس است; چنانکه نتوان بی جهت، اخبار آن را ردکرد که موافق سلیقه ما نیست; بلکه در هر روایتی باید بررسی شودو آن گاه با میزانهایی که علما در اصول تعیین کرده اند، عملی بودن یا نبودن آن را اعلان کرد. (13)

ما چون در کتاب «آشنایی با بحارالانوار»، به طور مفصل، در مورد«بحارالانوار» بحث کرده ایم، از تحلیل و نقد و بررسی این کلام حضرت امام(ره) در اینجا خودداری می کنیم. (14)

احادیث فقهی در غیر کتابهای حدیثی

بخش زیادی از روایات فقهی، روایاتی هستند که در غیر کتابهای حدیثی نقل شده اند; مثلا کتابهای المبسوط، الخلاف، الانتصار،المقنعه، المقنع، السرائر، و...، کتابهای فقهی هستند و برای تدوین حدیث، تالیف نشده اند; اما احادیث بسیاری در این کتابهایافت می شود که تنها منبع آنها نیز همین کتابهاست.

آیا چنین کتابهایی، قابلیت و ارزش استناد دارند و روایاتی که از آنها به دست آید، می تواند مستند فقهی قرار گیرد یا خیر؟ حضرت امام(ره) دراین باره می فرماید:

در برخی از کتابهای استدلالی فقه، روایاتی از اهل سنت برای جدل با آنان نقل شده است و این روایات، برای ما قابل استدلال نیستند; مثل روایات کتابهای سید مرتضی رضوان الله علیه. (15)

از اینجا معلوم می شود که اگر روایاتی تنها از طرق عامه نقل شده بود و فتوایی هم مطابق آن در میان علمای شیعه بود، این فتوا، سبب جبران ضعف آن حدیث نمی شود; مگر آنکه ثابت شود تنهامستند آن فتوا، همین روایت بوده است. از اینجاست که روایات کتابهایی مثل: الانتصار، الناصریات، مسائل الخلاف، المنتهی،التذکره، والغنیه، قابل استناد نیستند. (16)

در مورد کتاب فقهی (المقنع) مرحوم صدوق نیز حضرت امام(ره) می فرماید:

گرچه مرحوم صدوق در مقدمه این کتاب می گوید: «من سند این روایات را حذف کردم تا حفظ آن آسان باشد»; ولی احتمال داردمعنای این کلام شیخ صدوق، آن باشد که تمام روایات این کتاب، درکتابهای اصول وجود دارد و آن کتابهای اصول، موثق بوده وبنابراین، تمام این روایات، با سند صحیح به صدوق رسیده اند واحتمال دارد که معنای کلام صدوق، این باشد که سند شیخ صدوق به آن اصول، سند صحیحی بوده است; اما توثیق اصحاب آن اصول ننموده است; یعنی سند صحیح دارد که تمام آنچه نقل کرده است،در آن اصول، موجود بوده است و این احتمال دوم، اقرب و قوی تراز احتمال اول است. (17)

بنابراین، روایات کتاب «المقنع » به نظر حضرت امام(ره) قابل استدلال فقهی نیست و از نظر اعتبار، مثل مرسلهای «من لایحضره الفقیه » نبوده، اعتبار آنها کمتر است.

احادیث کتاب «مستطرفات السرائر» نیز همین سرنوشت را دارد; زیرابه نظر حضرت امام(ره)، گرچه ابن ادریس، این روایات را از«اصول اربعماه » «مثل کتاب بزنطی و ابن بکیر» گرفته است; ولی «اصول اربعماه »، در زمان مشایخ سه گانه (که کتب اربعه را می نوشتند)، معروف بودند و آنان، سند خود را به صاحبان اصول، ذکرکرده اند; ولی ابن ادریس، چون سند خود را به آن اصول، ذکرننموده و احتمال دارد ایشان با اجتهاد و حدس خود به دست آورده باشد که این اصول از همان مولفان است، لذا این احادیث او قابل اعتماد نیستند; به خلاف مرحوم صدوق و امثال او که اصلا اهل اجتهاد کردن و حدس نبودند و تنها به خبر حسی اعتماد می نمودند. به همین جهت، مرسلات مرحوم صدوق، قابل اعتماد است، به خلاف مرسلات مرحوم ابن ادریس. (18)

شبیه همین کلام را حضرت امام(ره) درباره کتاب «الاختصاص » شیخ مفید نیز فرموده و معتقد است که مرسلات شیخ مفید، مثل مرسلات شیخ صدوق، قابل اعتماد نیست; زیرا مرحوم مفید، اهل اجتهادبوده و به وجوه ظنی و حدسی نیز اعتماد می کرده است، برخلاف مرحوم صدوق. (19)

آنچه ذکر شد، دیدگاه حضرت امام(ره) به نسبت برخی از مهمترین کتابهای حدیثی بود و شاید موارد دیگری نیز افت شود که حضرت امام(ره)، دیدگاه خود را درباره کتابهای روایی بیان کرده باشدکه ما به آن، دست نیافته باشیم.

پی نوشت ها:

1. الصحیفه السجادیه الثالثه، ص 4.

2. المکاسب المحرمه،[الامام]روح الله الخمینی، ج 1، ص 320.

3. آداب الصلاه، ص 192.

4. یک مقاله مفید در این زمینه: (اسناد و مشایخ راویان صحیفه کامله)، دکتر منصور پهلوان، علوم حدیث، ش 12، ص 26. (ویراستار)

5. تفسیر سوره حمد، ص 151.

6. الامان من اخطار الاسفار و الازمان، سید بن طاووس، ص 78.

7. خاتمه مستدرک الوسائل، ج 3، ص 330.

8. برای مثال، ر.ک: آداب الصلاه، ص 192 و 242.

9. المکاسب المحرمه، ج 1، ص 320.

10. خاتمه مستدرک الوسائل، ج 3، ص 330.

11.کتاب من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 3.

12. المکاسب المحرمه، ج 1، ص 55.

13. کشف اسرار، ص 319.

14.آشنایی بابحارالانوار، احمد عابدی، انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، تهران، زمستان 1378ش، 300صفحه، رقعی. (ویراستار)

15. المکاسب المحرمه، ج 1، ص 22.

16. همان جا.

17. المکاسب المحرمه، ج 2، ص 26.

18. همان، ص 47.

19. المکاسب المحرمه،،ج 1،ص 78و293.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر