ماهان شبکه ایرانیان

نظم طبیعت و یکتاپرستی

«و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا» (۱)

«و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا» (1)

آیا جهان آفریدگاری دارد؟

همه در پی پاسخ این سؤال هستند.این سؤال، طفل کوچک را دست به دامن پدر و مادر می کند و دل جوان حیران را پریشان می سازد و خواب رااز چشمش می رباید تا کسی را پیدا کندو پاسخی قطعی بشنود. در دل شخص سست ایمان نیز نفوذ می کند اما فورااستغفار کرده و از وسوسه شیطان به خدا پناه می برد.

این سؤال از ابتدای زندگی بشرمطرح شده و تا امروز نیز ادامه دارد.در یافتن این معنی، جزء طبیعت وسرشت ماست و مانمی توانیم لحظه ای خالی از آن یا منکر ندای آن شویم.

اما امروزه فرد تحصیلکرده اگرپرسشی راجع به آفریدگار دارد، حتمامی خواهد با روشها و نتایج علومی که به یافتن رموز اتم، تسخیر فضا، کشف قوانین وجود و اسرار و پدیده های آن و اکتشافات محیر العقول دایمی دیگرمنجر می شود، به این سؤال جواب بدهد; جوابی منطقی و درست که دررسیدن به ایمان به پروردگار، چراغی فرا راه او باشد; ایمانی مبتنی بر اقناع،نه تسلیم صرف.

یکی از گرایشهای اصیل فطری درانسان کشش و جاذبه ای است که به حقیقت دارد. حقیقت جویی در طول تاریخ با بشر همراه بوده است.مهمترین عامل در زنده نگهداشتن این میل مقدس درونی، تسلیم و خضوع در برابر حقایق و پرهیز از هر نوع مجادله و مقاومت در برابر حق است وکسی که هرگاه حقیقتی را بر خلاف میل خود می یابد در برابر آن ایستادگی کرده و از قبولش سرباز می زند، این شعله مقدس را در درون خود خاموش کرده است.

جمع کثیری از دانشمندان که این شور و میل درونی را مقدس نگاه داشته اند و تا اعلی درجه علم پیشرفته اند، حلاوت ایمان و لزوم آن رابرای خود و دیگران حس کرده و باولعی تمام بدان تشبث جسته اند.

ایمان به خدا ریشه تمام فضایل اخلاقی و اجتماعی و انسانی است وکسی که ایمان به خدا نداشته باشدحیوانی است که شهوت و غفلت بروی فرمانروایی می کند. پس ارزش انسانیت انسان به آن است که عقل درنهاد وی حاکم باشد.

اغلب دانشمندان با ایمان بسیارمتواضع و بی ادعایند و همیشه فروتنی را وجهه همت خود ساخته اند وهرقدر بر میزان مطالعه و معلومات آنان افزوده می شود، بیشتر سر تعظیم و بندگی در پیشگاه عظمت الهی فرومی آورند. تابش نور ایمان در دل آنان مسرت زاید الوصفی ایجاد کرده و آنان از میان پدیده های طبیعت و مسائل مبهم آن، در بالای ستارگان، نورحقیقت را مشاهده کرده و به نیکی دریافته اند که در ورای عالم طبیعت حکمت عالیه ای وجود دارد که تمام کاینات آفریده اوست و به اراده اواداره می شود.

انکار وجودخدا درممالک نصرانی نوعی برگشت به ایام جاهلیت است.در بدو امربشر باعقل سلیمش به وجودخدای یگانه و بی همتا قائل بوده که انسان وسایر کاینات را خلق کرده است،سپس عقاید فاسد به او روی می آورند.

این کلام در مورد طبیعیدانان بزرگ همچون لامارک (2) ، داروین (3) ووالاس (4) هم صدق می کند. اگر چه کاملا مسلم نیست ولی گویا داروین دراواخر عمرش نسبت به فلسفه خودش بدبین شده بود.

رومینز (5) انگلیسی کمی قبل ازمرگش اظهار داشت که معتقد است تمام مبانی علمی و فلسفی اش تا آن زمان باطل بوده و وجود دنیا بدون صانع غیر قابل فهم است.

توبه کاران دیگری را نیز از این قبیل می توان نام برد. مایکل فارادی (6) فیزیکدان و شیمیدان انگلیسی بود که تمام عمرش صرف تحقیق و بیان نظریه شد. یکی از دوستانش در یکی از روزهای 1867 که فارادی در بسترمرگ بود از او پرسید: فارادی به چه نظریه ای فکر می کنی؟ جواب داد:خدا را شکر که به هیچ نظریه ای فکرنمی کنم! آیا در بستر مرگ هم نظریه مرا راحت نخواهد گذاشت ; من خدای خود را می شناسم و مطمئنم که تقصیرات مرا خواهد بخشید.

راهی مطمئن برای شناخت خدا واثبات وجود او

برای شناختن خداوند متعال راههای فراوانی وجود دارد. بعضی ازاین راهها به واسطه استدلالهای عقلی و برخی دیگر بدون استمداد ازاستدلالات عقلی و از طریق دل وشهود قلبی در صدد اثبات خداوندمتعال هستند. طریق استدلال نیزدارای شعب مختلف است; دربعضی، از مقدمات حسی و تجربی استفاده شده است و مخلوقات و آثارطبیعی واسطه اثبات قرار گرفته اند; درحالی که بعضی دیگر از مقدمات عقلی محض تشکیل شده بدون وساطت مخلوقات از طریق یک محاسبه عقلانی صرف در صدد اثبات حضرت واجب می باشد.

متداولترین برهان بر اثبات وجودخدا برهان نظم است. این برهان بااستفاده از نظم در جهان طبیعت در پی اثبات علم و حکمت برای خالق جهان است. به عبارتی دیگر هدف برهان نظم آن است که ما را از سطح طبیعت و جهان مادی به ماورای این جهان مادی که علیم و حکیم است برساند وبخوبی از انجام چنین وظیفه ای برمی آید. اگر قدر و منزلت این برهان بخوبی شناخته می شد هیچ اشکالی به آن مطرح نمی شد. این برهان، برهانی اقناع کننده است که هم عقلی و منطقی است و هم قابل دسترس برای افرادی که لحظه ای هم فلسفه نخوانده اند. این برهان نزد طبیعی دانان و دانشمندان علوم تجربی محبوبیت ویژه ای دارد.این برهان از طرف قرآن و پیشوایان بزرگ اسلام مورد توجه قرار گرفته وآنان با بیانات موکدی مردم را به مطالعه کتاب آفرینش دعوت نموده اند. حتی به این دعوت کلی اکتفانکرده با بیان نمونه هایی از نظام حیرت انگیز این جهان راه مطالعه وبررسی را به روی عموم گشوده اند. درقرآن مجید آیات فراوانی هست که باتوجه دادن بشر به مظاهر قدرت وشگفتیهای جهان، فطرت خداپرستی او را بیدار می کند. اینک نمونه هایی که قرآن آنها را آیه و نشانه بر وجودخداوند می داند، به عنوان شواهدی برارزش والای این برهان ذکر می کنیم :

1- "الله الذی رفع السموات بغیرعمد ترونها ثم استوی علی العرش و سخرالشمس و القمر کل یجری لاجل مسمی یدبر الامر یفصل الایات لعلکم بلقاءربکم توقنون". (7) خداوند است که آسمانها رابی هیچ ستونی که آن را ببینید،برافراشت. سپس به عرش پرداخت وآفتاب و ماه را که هریک تا زمانی معین در سیرند، رام کرد. کارها را می گرداندو آیات را بیان می کند. باشد که به دیدار پروردگارتان یقین یابید.

2- "هو الذی انزل من السماء ماء لکم منه شراب و منه شجر فیه تسیمون -ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل والاعناب و من کل الثمرات ان فی ذلک لایة لقوم یتفکرون و سخر لکم اللیل والنهار والشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون". (8) اوست که از آسمان آب را برای شما نازل کرد. از آن می نوشید و بدان گیاه می روید که چارپایان رامی چرایند. و با آن برایتان کشتزار وزیتون و نخلها و تاکستانها و هر نوع میوه برویاند. در این عبرتی است برای مردمی که می اندیشند. و مسخر کردبرای شما شب و روز را و آفتاب و ماه و ستاره ها تسخیر شدگانند به فرمان اوبدرستی که در آن هرآینه آیاتی است برای گروهی که می اندیشند.

و نیز در سخنان پیامبر«صلی الله علیه وآله » وامامان معصوم «علیهم السلام » موارد فراوانی وجود دارد که گوشه هایی از نظم موجود در جهان خلقت تصویر شده است.

حضرت علی «علیه السلام » درنهج البلاغه به موارد عدیده ای اشاره کرده است;مثلا در خطبه 155 به شگفتیهای آفرینش خفاش، در خطبه 165 به خلقت طاووس و در خطبه 227 به خلقت مورچه و... اشاره و مردم را به تفکر در جهان خلقت دعوت می کنند.

این برهان اگر به صورت قیاس منطقی بیان شود بر دو مقدمه اساسی استوار است. مقدمه اول که صغرای این برهان است از طریق حس و باکمک گرفتن از علوم تجربی در مقام اثبات این حقیقت است که جهان هستی یک مجموعه منظم است.مقدمه دوم که کبرای این قیاس راتشکیل می دهد درصدد اثبات این مطلب است که هر مجموعه منظم بدون دخالت یک مبدا دارای شعور وآگاهی امکان وجود ندارد. البته قبل ازقضاوت درباره جهان طبیعت لازم است نظم را بشناسیم. نظم پیدا کردن شکل و صورت خاصی است از میان شکلهای فوق العاده متعدد که با اثر ونتیجه معین ارتباط دارد. هر شکل وصورتی نظم نیست; ما زمانی در موردیک مجموعه از اشیا سخن از نظم به میان می آوریم که برای آنها مجال شدنها و امکانات متعدد وجود داشته باشد ولی در میان آن همه صورتهای ممکن، حالت و صورتی امکان تحقق بیابد که با غایت و هدف خاصی رابطه دارد و تحقق بخش آن است.

اما معنی اینکه این عالم نظام دارداین است که این عالم موجود باتصادف به وجود نیامده است. اینکه می گوییم ناشی از تصادف نیست درمقابل دوگونه علت است: یکی علت غایی و دیگری فاعلی. تصادف ناشی از علت فاعلی طرفداری ندارد و حتی مادیون هم آن را قبول ندارند و هیچ انسان مادی هم در دنیا پیدا نخواهدشد که منکر علت فاعلی باشد یا به تعبیر دیگر منکر نظم فاعلی عالم باشد. اختلاف الهیون و مادیون مربوطبه علت فاعلی نیست. اگر نظمی هم دردنیا برای اثبات وجود خدا مطرح می شود منظور نظم ناشی از علت فاعلی نیست; چون علت فاعلی هم نظم می دهد، اما چنین نظمی، بدان مقدار است که هر معلولی ناشی ازیک علتی است و هر علتی هم به نوبه خود منشا است برای یک معلولی; به این معنا که حلقه زنجیری درست می کند و رابطه زنجیری می سازد.کسی منکر نظم به معنی رابطه زنجیری حوادث - ناشی از علت فاعلی - نیست بلکه مادیین بیش ازدیگران روی این قضیه تکیه می کنند.اما نظمی که مورد اختلاف است، نظم ناشی از علت غایی است.

مادی منکر اصل علت غایی است و منکر وجود نظمی است که الزاماناشی از علت غایی باشد.الهیون معتقدند که نظم عالم به شکلی است که بدون دخالت اصل علت غایی قابل توجیه نیست. در مواردی که فرض وجود داشتن علت فاعلی برای نظم کافی نباشد چاره ای جز فرض یک علت غایی نیست. مثال مشهوری درفلسفه غرب می گوید: اگر یک میلیاردمیمون میلیاردها سال شستی های یک ماشین تحریر را فشار بدهند ممکن است یکی از آنها " هاملت" شکسپیر رااز آب در بیاورد (این مثال را مک گرادی (9) در توصیف نظریه تکامل می آورد).

حال ما راجع به خلقت عالم وخلقت موجودات باید مطالعه کنیم که آیا برای نظامات شگفت انگیز خلقت انسان و گیاهان و... علت فاعلی کافی است؟ اینجاست که علم به ما کمک می کند. چون علم تجربی و علم آزمایشی هرچه بیشتر روی اشیای طبیعت مطالعه کند، به نظامات داخلی آنها بیشتر پی می برد. علم هرچه پیش می رود، نظامات بیشتری کشف می کند، نظاماتی که از وجود انتخاب،اختیار، تدبیر و اراده بیشتر حکایت می کند.

اکنون به شرح شواهدی از برهان نظم در زندگی دانشمندان بزرگ که هدایتگر راه آنان و دیگر ره جویان حقیقت است، می پردازیم:

1) ژان گیتون (10) دانشمند بزرگ فرانسوی در کتاب خدا و علم در پاسخ به این سؤال که "آیا تحول کیهانی که تابه انسان انجامیده است، ثمره تصادف محض است یا اینکه در چهارچوب نیت بزرگ جهانی است که هر عرض آن بطور دقیق محاسبه شده؟"می گوید:"برای پاسخ به این پرسش باید به طرف عمق تصادف یعنی عمق معما و رازها پیش رویم. معنی آن چیزی که بسادگی نظم امور خوانده می شود چیست؟ یک تکه برف را درنظر بگیرید این شی ء کوچک از قوانین ریاضی و فیزیکی، با ظرافتی حیرت انگیز تبعیت می کند که به شکلهایی هندسی و منظم، اما هر یک متفاوت از دیگری، موجودیت می بخشند: کریستالها و پلی کریستالهاو سوزنی ها و لوحه های کوچک وستونها و غیره. شگفت آورتر از همه این است که هر تکه برف در دنیامنحصر به فرد است یعنی بعد از آنکه به مدت یک ساعت در باد شناوربوده، در برابر عواملی چون درجه حرارت، رطوبت، حضور ناخالصی هایی در آتمسفر قرار گرفته که به آن شکلی خاص بخشیده اند. شکل نهایی یک تکه برف حاوی تاریخ تمامی شرایط جوی است که این تکه برف طی کرده است. آنچه مرا مسحورمی کند جوهر نظمی است که آن را دربطن همین تکه برف باز می یابم. تعادل ظریف میان نیروهای ثبات و نیروهای بی ثباتی، یک کنش و واکنش بار درمیان نیروهایی در مقیاس انسانی ونیروهایی در مقیاس اتم از کجامی آید؟ مبدا این نظم و تقارن درکجاست؟ به این ترتیب بر ماست که ازنقش آن چیزی که "تصادف" می نامیم برآورد دوباره ای انجام دهیم. یونگ عقیده داشت که ظهور " تصادفهای مهم " ضرورتا مستلزم وجود اصلی توجیه گر است که باید به نظریه های فضا، زمان و سببیت افزوده شود. این اصل بزرگ موسوم به اصل مقارنت، برمبنای نظمی جهانی از ادراک قرار داردکه مکمل سببیت است. در مبداخلقت، رخدادی اتفاقی یا تصادفی وجود ندارد، بلکه درجه ای از نظم به چشم می خورد که به منتهی درجه برتراز هر آن چیزی است که ما می توانیم تصور کنیم. نظمی عالی که ثابتهای فیزیکی، شرایط ابتدایی، رفتار اتمها وزندگی ستارگان را تنظیم می کند.نیرومند، آزاد به منتهی درجه موجود،اسرارآمیز، پنهانی، غیر قابل رؤیت ومحسوس، این نظم آنجاست،جاودانی و ضروری در پشت پدیده ها،در فاصله دور برفراز کائنات، اماحاضر در هر ذره.

2) دکتر توماس دیوید پارکس (11) درمقاله خود با نام "آب قصه می گوید"داستانی را از ویتاکر چیمبرز از کتابش به نام گواه نقل می کند که باعث تغییرزندگی او بوده است. او چنین می گوید: "روزی که دختر کوچک خودرا نوازش می کرد دفعتا متوجه شکل گوشهای او شد و با خود گفت که چطور ممکن است گوشهایی به این ظرافت و قشنگی نتیجه تصادف باشد.نه یقینا مشیتی یا نقشه پیش بینی شده آنها را خلق نموده است. ولی فورا این فکر را از مغز بی ایمان خود دور کرد،چه اگر مشیت و خلقت را می پذیرفت مجبور می شد به وجود خدا اقرار کندو این کاری بود که حاضر نبود به آن تن در دهد." دکتر پارکس در ادامه مقاله خود در مورد آب می گوید:" آب خصوصیاتی دارد که به نظر من خالق متعال آن را به منظور استفاده مخلوقات خود چنین آفریده است. درمیان اجسام فقط آب است که در حال انجماد وزن آن سبکتر می شود، و این خاصیت تاثیر مهمی در حیات موجودات دارد ; زیرا اگر یخ در قعردریاها و رودخانه ها فرو می رفت،بتدریج روی هم انباشته می شدند ودریاها به شکل توده جامدی درمی آمدند. اما یخ به جای فرو رفتن درآب بر سطح آن می ماند و پس از آن که به اندازه کافی ضخیم شد مانع از سردشدن و یخ بستن آب زیرین می شود، ودر نتیجه حیوانات دریایی می توانند درزیر یخ به زندگی خود ادامه دهند وهنگام بهار نیز یخ به سرعت ذوب می شود. خصوصیات دیگر این ماده ساده بسیار جالب است. دانشمندان زیادی خواص آب را مطالعه کرده اند وخواسته اند علت آن را کشف کنند ولی اگر ما کیفیت حصول تمامی پدیده ها رابدانیم باز در مقابل سؤال "چرا" یعنی موضوع علیت باید سکوت اختیارکنیم.

من برای خود وسیله دریافت وفهم این عجایب را کشف کرده ام که نظم و ترتیب طبیعت روی یک حکمت عالیه و مشیت بالغه به وجود آمده واین لطفی است که خالق متعال به مخلوقات خود ارزانی فرموده است".

3) دکتر فرانک آلن (12) نتیجه تجربیات خود را اینطور بیان می کند:"بسیاری کوشیده اند تا این مطلب را آشکار سازند که جهان مادی نیازمند آفریننده ای نیست. ولی آنچه در آن شک نیست این است که جهان وجود دارد.

شایستگی زمین برای زندگی به اندازه ای است که نمی توان پیدایش حیات را بر آن نتیجه تصادف دانست.نخست اینکه زمین کره ای است که به آزادی در فضا در حال تعادل است و برگرد محور خود حرکت می کند;حرکتی دورانی و روزانه دارد که از آن شب و روز پدید می آیند و در عین حال حرکت انتقالی سالانه به دورخورشید را نیز انجام می دهد. این حرکتها سبب پیدا شدن تعادل و ثابت ماندن محور زمین در فضا می شود وچون تمایل محور قطبین نسبت به سطح حرکت انتقالی یعنی دایرة البروج (حدود 23 درجه) با آن حرکات ضمیمه می شود نتیجه آن است که فصول سال نظمی پیدا می کندو سطح قابل سکونت زمین مضاعف می شود و بیش از آنچه بر کره ثابتی امکان زندگی گیاهی باشد بر این کره گردان حیات نباتی تنوع و توسعه پیدامی کند.

دوم اینکه جوی که از گازهای نگاهبان زندگی بر سطح زمین تشکیل شده، آن اندازه ضخامت و غلظت دارد که بتواند همچون زرهی زمین رااز شر مجموعه مرگبار بیست میلیون سنگهای آسمانی در روز که با سرعتی در حدود kms 50 به آن برخوردمی کند، در امان نگه دارد. جو زمین علاوه بر گازهای دیگری که دارد،درجه حرارت را بر سطح زمین در حدودی شایسته برای زندگی نگاه می دارد و نیز ذخیره بسیار لازم آب وبخار آب را از اقیانوسها به خشکیهاانتقال می دهد که اگر چنین نبود همه قاره ها به صورت کویرهای خشک غیرقابل زیست در می آمد. به این ترتیب باید گفت که اقیانوسها و جو زمین همچون چرخ لنگری برای زمین هستند.

از کوچکی زمین نسبت به فضاغالبا به صورت تحقیرآمیز یاد شده است. اگر زمین به کوچکی ماه و قطرآن 16 قطر کنونی آن بود، نیروی جاذبه(16 جاذبه زمین) دیگر برای نگهداشتن آبها و هوا بر روی آن کفایت نمی کرد ودرجه حرارت بصورتی کشنده بالامی رفت. برعکس، اگر قطر آن دو برابرقطر کنونی بود، سطح زمین چهار برابرسطح فعلی و نیروی جاذبه دو برابرنیروی کنونی می شد و ارتفاع جوبشکل خطرناکی تقلیل پیدا می کرد، وفشار هوا از یک کیلوگرم بر سانتیمترمربع به دو کیلوگرم بالا می رفت و همه این عوامل عکس العمل شدیدی برروی زندگی داشت; نواحی سرد وزمستانی بسیار زیادتر می شد وجاهای قابل سکونت تاحد قابل ملاحظه ای کاهش می یافت. نقاط اجتماع مردم از یکدیگر دور و ارتباطبسیار دشوار یا تقریبا غیرممکن می شد.

اگر در آغاز زندگی نقشه ای در کارنبود، موجودات زنده ناچار بایستی بنابه تصادف پیدا شده باشند. اکنون تصادف - یا چنانکه اصطلاح شده است احتمال - نظریه ریاضی تکامل یافته ای است که بر آن دسته ازموضوعات معرفت تطبیق می شود که در ورای یقین مطلق قرار دارند. این نظریه محکمترین اصولی را در اختیارما می گذارد که به وسیله آنها می توانیم حقیقت را از خطا تشخیص دهیم وحدود امکان حدوث هر شکل خاصی از حوادث را حساب کنیم.

4) دکتر مریت ستانلی کونگدون (13) درس جالبی از زندگی خود را برای جویندگان راه حق بیان می کند. او درمقاله ای با نام "درسی از بوته گل سرخ" می گوید: " چند سال پیش از این بوته گل سرخ اهلی و پرگلی را دیدم که برکنار راه دور افتاده ای در پنسیلوانیاکاشته شده بود. چندی بعد چون از آن محل گذشتم، نزدیک آن بوته دیوارفرو ریخته، زیرزمینی را دیدم که ازخزه و علفهای هرزه پوشیده شده بودو تا حدود یک مایل نزدیک آن منطقه هیچ ساختمانی دیده نمی شد; در عین آنکه به این احتمال ضعیف می اندیشیدم که بوته گل سرخ به وسیله تخم یا قطعه ساقه ای که باد یامرغ یا جانور دیگری به اینجا انتقال داده روییده از روی الهام دانستم که این بوته را موجودی انسانی نزدیک خانه خود کاشته است. البته من آن شخص را ندیده و مدرک تاریخی برای مراجعه در اختیار نداشتم، ولی ناچاربودم که این نتیجه قطعی و غیر قابل تردید را بپذیرم که بوته گل سرخ تنهابه دست آدمی و دخالت او به این محل آورده شود و به این صورت باقی بماند." یعنی با دخالت موجودی دارای شعور و با اراده این بوته گل درآنجا روییده بود.

هنگامی که دانش آموز، علوم جدید و پیشرفت آن را در گیاه شناسی،حیوان شناسی، زمین شناسی، فیزیک،شیمی، جغرافیا و ریاضیات می بیند وملاحظه می کنند که کتابهای مختلف در این باره نگاشته شده و آزمایشهای بیشمار انجام شده است، چنین می پندارد که علم جدید، درباره هرچیزی درست قضاوت می کند ونظرش قابل تردید نیست. هرچه که این دانش آموز در راه کسب دانش پیش می رود نسبت به قضاوت اولیه اش بیشتر شک می کند و عقیده اش رو به ضعف و سستی می گراید به شرطی که از افرادی باشد که بدون دقت چیزی رانپذیرد ولی اگر از سنخ مردمی باشد که به گوینده بیش از گفتار اهمیت دهدعقیده او ثابت مانده و علوم جدید راحلال مشکلات می داند.

شکی نیست که مشاهدات محدوددر یک یا دو یا سه گوشه جهان موجب فرا گرفتن تمام حقایق نمی شود. آنان که علوم عالی را بررسی کرده اندضعف و ناتوانی دانشمندان را نسبت به دریافتن بسیاری از حقایق درک نموده و ملاحظه کرده اند که آنها بیش از آن که به دانش خود افتخار کنند به جهل خود اعتراف می نمایند.

"افلاطون" می گوید:" دانستم که هیچ نمی دانم!"

ابن سینا می گوید:

اندر دل من هزار خورشید بتافت لکن به کمال ذره ای راه نیافت

نیوتن می گوید:" علم من به حقایق جهان کمتر است از علم کودکی که کناردریا به بازی مشغول و از اعمال دریابی خبر است."

چرا چنین نباشد؟ با این خواص ونظمی که خداوند در ساختمان این عالم به ودیعت گذارده از شمار بیرون است چنان که در سوره کهف آیه 109می فرماید:"قل لو کان البحر مدادالکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفدکلمات ربی ولو جئنا بمثله مدادا "" بگو اگر دریا به کمک دریای دیگر مانند آن، مرکب کلمات پروردگار من شوند قبل از آن که کلمات پروردگار من تمام شود، دریابخشکد."منظور از کلمات، خواص و قوانین منظمی است که در سراسر عالم حکمفرما است; نظامی که سراسرجهان را مثل حلقه های زنجیر به یکدیگر مربوط ساخته است.

مطالعه احوال موجودات طبیعت -هرچند که بسیار ناقص و جزیی می باشد نشان می دهد که ساختمان جهان و ساختمان واحدهایی که اجزای جهان را تشکیل می دهد"حساب شده" است. هرچیزی جایی دارد که در آن قرار داده شده است ومنظور و هدفی از این قرار دادن ها درکار بوده است.

متخصصان رشته های گوناگون علمی که هریک با بخش خاصی ازپدیده های عالم وجود، سروکار دارندهر روز آثار جدیدی از نظم وهدفداری حاکم بر پدیده های عالم راکشف می نمایند. امروزه نه تنها ارتباطدقیق بین مسایل یک علم خاص موردتایید و قبول است بلکه همه صاحبنظران علوم معتقدند که بین مسایل علوم مختلف نیز ارتباط ووابستگی خاصی برقرار است که ناشی از هماهنگی پدیده های مختلف عالم هستی و ارتباط دقیق آنها بایکدیگر می باشد.

مادیون مساله نظم حاکم برپدیده های جهان آفرینش را می پذیرندو از آنجا که خود را از طرفداران سرسخت اصل علیت می دانندناچارند که به وجود علت فاعلی برای پدیده ها و اجزای این مجموعه منظم اعتراف کنند. آنچه آنها به شدت موردانکار قرار می دهند، وجود علت غایی برای جهان هستی است. آنها با قبول اینکه ماده جهان ازلی بوده و نظم جهان هستی معلول تصادفی تغییرات و تحولات تدریجی ماده جهان می باشد، در واقع هدف دار بودن نظام هستی را انکار کرده اند. بدیهی است هرگاه برای جهان هستی نظم وهدفداری (یعنی وجود علت غایی)ثابت گردد این مطلب نیز ثابت خواهدشد که باید از یک مبدا عالم و با شعورصادر شده باشد و چون این مبدا را درطبیعت نمی یابیم بنابراین در ماورای طبیعت است و برهان نظم هدفی جزبیان این مطلب ندارد.

دانشمندانی که در پرتو علم به یکتایی و اطاعت خدا رهبری شده واز آیین صحیح پیروی کرده اندهمانهایی هستند که خدا ترس بوده واز کیفر الهی بیمناکند. پس دانش ناقصی که انسان را به معارف الهی نرساند وسیله خداپرستی نیست. ما به بسیاری از دانشمندان طبیعی و ریاضی و... برخورده ایم که منکر خدا بوده وانواع گناهان را مرتکب می شدند علت این است که دانش آنها مادی بوده و ازمرز مادیات تجاوز نکرده و آنها را به جهان ماوراء الطبیعه هدایت ننموده است.

بنابر این دانشی که انسان را به معارف الهی رهبری کرده، و او را ازلحاظ تکامل به جایی می رساند که جزدر علم خدا نگنجد، همان است که به حقیقت می توان آن را قسمتی از دین ووسیله تکمیل آن شمرد; پس دانشمندی که وجدانش به معصیت آلوده نشده باشد و در برابر حقیقت وواقعیت سر تسلیم فرود می آورد، بین دانش واقعی و دین ناسازگاری ندیده بلکه آن را قسمتی از دین می داند. زیراچنین دانشی انسان را به یاد عظمت آفریدگار جهان می اندازد. چنان که درقرآن مجید در سوره "آل عمران" آیه 191 به این مطلب اشاره شده است:"الذین یذکرون الله قیاما و قعودا وعلی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذاباطلا، سبحانک فقنا عذاب النار"

آنان که در هر حال به یاد خدا بوده و در پیرامون آفرینش آسمانها و زمین فکر کرده (ومی گویند) پروردگارا این جهان پهناور هستی را بیهوده نیافریدی، تو از هر عیب و نقصی منزهی، پس ما را از عذاب آتش جهنم حفظ فرما!" و در حدیث آمده است:"العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء": "علم نوری است که خداوند به وسیله آن دل هر که را که بخواهدروشن می کند."چنین علمی در دل یا روان مردمی راه پیدا می کند که پاکی خود را به وسیله عبادت و کارهای شایسته واخلاق برجسته اسلامی و خضوع وخشوع و یاد دائمی خدا آغاز کرده وسزاوار افاضات ربانی و نسیم های عالم قدس شده باشند. (14)

1) مریت ستانلی کونگدون: فیلسوف و عالم طبیعی آمریکایی

منابع :

1) قرآن کریم

2) نهج البلاغه، فیض الاسلام

3) توحید، مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1374

4) اثبات وجود خدا، جان کلو ورمونسما، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی 1362

5) خدا و علم، ژان گیتون، آگاهی، عباس، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374

6) علم و دین، ایان باربور، خرمشاهی، بهاءالدین، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362

7) دانش بیکران علی در علوم طبیعی، لطیف راشدی، تهران، انتشارات یاسین، 1374 .

8) مجله تخصصی کلام اسلامی، شماره 25، مقاله برهان نظم (2)، محمدرضایی، محمد، سال هفتم، بهار 77

پی نوشتها:

1) طه، 124

2) ژان باتیست پیر انتوان دوموته لامارک.(1744-1829) طبیعیدان فرانسوی که به جهت نظریه اش درباره تطور و تکامل موجودات زنده و به جهت تقسیم جانداران به مهره داران و بیمهرگان مشهور است.

3) چارلز رابرت داروین: (1859-1882)طبیعیدان انگلیسی و صاحب نظریه تکامل

4) Valas

5) Rominz

6) مایکل فارادی: (1791-1867) فیزیکدان انگلیسی

7) الرعد، 2

8) نحل 10-12

9) مک گرادی زیست شناس مذهبی آمریکایی

10) ژان گیتون: فیلسوف کاتولیک مذهب فرانسوی

11) توماس دیوید پارکس، متخصص تحقیقات شیمیایی

12) فرانک الن: استاد فیزیک زیستی از کانادا

13) مریت ستانلی کونگدون: فیلسوف و عالم طبیعی آمریکایی

14)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان