و فی کل شیئی له آیة تدل علی انه واحد

(و در هر چیزی برای خداوند آیتی است که نشان میدهد آن خدای یگانه است که آن چیز وابسته به او است)

(و در هر چیزی برای خداوند آیتی است که نشان میدهد آن خدای یگانه است که آن چیز وابسته به او است)

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتر معرفت کردگار

البته این یک تحلیل ساده ای نیست که هر انسانی در هر شرایط ذهنی که باشد بتواند آنرا درک کند و بهمین جهت است که در قرآن درک جنبه آیاتی موجودات را مخصوص عقلا و خردمندان مطرح می نماید:تخصیص عقلا براین امتیاز عقلانی در آیات فراوانی از قرآن آمده است از آن جمله:

ان فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب (50) (قطعا در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف[یا استمرار پشت سر هم]شب و روز آیاتی است برای کسانیکه دارای عقلند)

حقیقت دوم-نگرش ترکیبی که چهره آیات بودن جهان طبیعت رابخوبی روشن می سازد، عبارتست از برقرار کردن رابطه میان فهم صاف وناب با جهان عینی.این فهم صاف و ناب موقعی در مغز انسان بوجود میآیدکه بتواند از تنگنای رابطه تاثیر و تاثر طبیعی محض با نمودهای جهان عینی بالاترقرار بگیرد و جریان اصلی وابستگی این چشمه سار را به منبع حقیقی آن دریابدممکن است برخی از متفکران بگویند:بالاتر قرار گرفتن از تنگنای رابطه تاثیرو تاثر طبیعی محض با نمودهای جهان عینی،یعنی چه؟!مگر می شود توی آب رفت و خیس نشد؟!ما جزئی از جهان طبیعتیم و در هر گونه ارتباطی که با جهان برقرار نمائیم، بروز تاثیر و تاثر میان ما و جهان جبری و حتمی است،بنا بر این ما چطور می توانیم از این جبر شوخی ناپذیر خود را رها بسازیم؟ درک پاسخ این اعتراض دشوار نیست:دقت فرمائید: دو شخص را در نظربگیرید که میان آندو یک مسئله مادی وجود دارد،مثلا یکی از آندو صد ریال ازدیگری طلبکار است و در عین حال معنای عدالت و ارزش آنرا نمی داند.آن شخص دوم که بدهکار است،آنقدر قدرتمند است که می تواند صد تومان طلب آن طلبکار را ادا نکند،ولی بدانجهت که قدرت بدهکار مانع از عدالت ورزیدن تقلیدی وی نیست،صد تومان را به انگیزگی همان عدالت به طلبکار ناتوان ادا می کند،در این جریان عدالتی بوقوع پیوسته است که نه طلبکار عظمت و ارزش آن عدالت را می فهمد،زیرا فقط تحت تاثیر و تاثر صد تومان است و نه آن بدهکار که ارزش عدالت را از روی تقلید درک کرده است.ولی یک ناظر آگاه از عظمت و ارزش عدالت با فهم صاف و ناب که در جریان مزبور مینگرد،از احساس نمودی از عدالت در دریائی از لذت روحی غوطه ور می شود،زیرا او در حادثه مزبور بالاتر از تاثیر و تاثر صد تومان قرار دارد و بالاتر از عدالت تقلیدی به آن رویداد می نگرد در صورتیکه طلبکار فقط صد تومان خود را می خواهد و بدهکار هیجان روانی وابسته خودرا بر دیگران اشباع مینماید ولی آن ناظر آگاه از عظمت و ارزش عدالت که با وجود قدرت بر خلافش تحقق یافته است، معنای بسیار والائی ازعدالت را درک نموده و آرزو می کند که ایکاش آن طلبکار طلب خود را بعنوان دفاع از حق خود که اصلی مقدس از اصول عدالت است،استیفاء مینمود و آن بدهکار هم با انگیزگی ایفای حق که اساسی ترین اصول عدالت است،طلب طلبکار را پرداخت می کرد. این نگرش به عدالت ما فوق تاثیر و تاثراز رابطه نمودهای عینی است که مجرای محسوس عدالت است.با این مثال می توان چگونگی بالا رفتن انسانرا از تنگنای رابطه تاثیر و تاثر در جهان طبیعت را دریافت نموده،جنبه آیات بودن آنرا درک کرد،چنانکه میتوان از مطالعه ریاضی محض در اجزاء یک منظره زیبائی طبیعی بالاتر رفته و زیبائی آنرا برای درک و فهم مطرح نمود.منظره مورد مطالعه و درک در هر دو حال(مطالعه ریاضی محض و درک و فهم زیبائی) یک حقیقت است،ولی هر یک ازدو نگرش،درک بعدی از آن حقیقت عینی را اثبات می کند.هیچیک از دوارتباط مزبور (ریاضی و زیبائی) خیال و پندار نیست،چنانکه هیچیک از دوارتباط مزبور آن حقیقت عینی را تجزیه عینی نمی نماید.پس نگرش به جهان عینی بعنوان آیات الهی که ناشی از بینائی عالی در جهان و بالاتر رفتن از ارتباط و تاثیر و تاثر طبیعی محض ما بین انسان و جهان است،نه خیال وپندار است و نه واقعیت را تجزیه می کند،بلکه این یک بینائی ناب در جهان است که حکمت و آهنگ کلی آن را در می یابد:

ربنا ما خلقت هذا باطلا (51) (ای پروردگار ما،جهان به این عظمت را که تبلورگاه حکمت و مشیت تست،باطل نیافریده ای)

حال که با دو نوع نگرش تحلیلی عقلانی و ترکیبی حکیمانه میتوان آیات بودن همه اجزاء جهان و روابط آن را درک کرد،آیا اعراض از این دو نوع نگرش و محبوس شدن در تنگنای جریان تاثیر و تاثر با جهان عینی تکبر و استکبار دربرابر آیات آن نیست؟چه تکبری بالاتر از اینکه آدمی به شناخت های معمولی خود که محصولی از موضع گیری محدود در برابر طبیعت است،ارزش مطلق قائل شود و حتی برای یک لحظه به فرا رفتن از آن موضع گیری رضایت ندهد؟تشبیه اعجاز آمیز آیه ششم از سوره انفال را که میگوید:

کانما یساقون الی الموت (گوئی به طرف مرگ رانده میشوند.)

دقت فرمائید،یعنی دست برداشتن از موضع گیری ضد حق که به آن چسبیده اند،مانند رانده شدن به سوی مرگ است،زیرا زندگی خود را درهمان موضع گیری می بینند این آیه را در مبحث بعدی ملاحظه خواهیم نمود. در آیاتی از قرآن مجید اعراض از درک آیات الهی را در جهان هستی عامل سقوط و استحقاق عذاب ابدی معرفی نموده است.از آنجمله:

و الذین کذبوا بآیاتنا و استکبروا عنها اولئک اصحاب النار هم فیهاخالدون (52) (کسانیکه آیات ما را تکذیب کردند و از شناخت آنها و عمل بمقتضای آنها تکبر ورزیدند،آنان اصحاب آتشند و در آتش پایدارند) .این مضمون در آیاتی متعدد از قرآن آمده است.چنانکه بیان عظمت و اعتلای روحی کسانیکه با چشم و گوش باز و عقل و وجدان سالم آیات الهی را درک و رفتار و عقیده خود را از آن آیات بهره برداری نموده اند،در چند مورد ازقرآن تذکر داده شده است.

از روی جهل و پس از شناخت واقعیتها به مجادله و کاوش های حرفه ای نپردازید

حقیقت آن نیست که بعضی گمان میبرند که اگر علم و معرفت بمرحله شناخت واقعیت برسد، محال است که آن شناخت نادیده گرفته شود و هیچ گونه تاثیری مثبت در حیات انسانی بوجود نیاورد،بلکه آنچه که مشاهده میشوددر مواردی فراوان،واقعیت عکس این گمان است، یعنی برای خیلی از انسانهاشناخت واقعیت دست میدهد،و نه تنها اثری مثبت در عقیده و عمل آنان بوجودنمیآورد،بلکه برای توجیه خواسته های خودخواهانه خود یا برای رها نکردن اصول پیش ساخته ای که در درونشان رسوب کرده است به لجاجت با آن واقعیتهای شناخته شده نیز برمیخیزند.آیاتی فراوان در قرآن مجید این لجاجت هاو جدل بازیها را بشدت محکوم مینماید.از آنجمله:

1-یجادلونک فی الحق بعد ما تبین کانما یساقون الی الموت وهم ینظرون (53) [آن تبهکاران] (درباره حق پس از آنکه آشکار شده است با تو به مجادله می پردازند،گوئی آنان بطرف مرگ رانده میشوند در حالیکه می نگرند.

2- و لقد صرفنا فی هذا القرآن للناس من کل مثل و کان الانسان اکثرشیئ جدلا (54) (ما در این قرآن از هر مثلی آوردیم و توضیح دادیم و انسان[در میان سایر موجودات]فراوانترین جدل کننده است) .

3- و ما نرسل المرسلین الا مبشرین و منذرین و یجادل الذین کفروابالباطل لیدحضوا به الحق و اتخذوا آیاتی و ما انذروا هزوا (55) (و ما پیامبران را نمیفرستیم مگر اینکه آنان بشارت دهنده و تهدید کنندگانی هستند و آنانکه کفر ورزیده اند با دستاویز قرار دادن باطل به جدل می پردازند،تا بوسیله آن حق را محو نمایند،آنان آیات مرا و تهدیدات را به استهزاء میگیرند)

4- و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید (56) (و بعضی از مردم کسانی هستند که درباره خدا بدون علم به مجادله میپردازندو از هر شیطان خبیث پیروی میکنند) .

5- و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی و لا کتاب منیر (57) (و از مردم کسانی هستند که درباره خدا بدون علم و راهیابی و کتاب روشنگربه مجادله میپردازند) .

6- ا لم تروا ان الله سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض و اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی و لا کتاب منیر (48) (آیا نمی بینید که خداوند آنچه را که در آسمانها و در زمین است برای شما مسخر نموده و نعمت های ظاهری و باطنی اش را برای شما تکمیل کرده است و از مردم کسانی هستند که درباره خدا بدون علم وراهیابی و کتاب روشنگر جدال مینمایند) .

7- و یعلم الذین یجادلون فی آیاتنا ما لهم من محیص (59) (و آنانکه در آیات ما مجادله مینمایند،میدانند که برای آنان چاره ای نیست)

8- ما یجادل فی آیات الله الا الذین کفروا فلا یغررک تقلبهم فی البلاد (60) (مجادله نمیکند در آیات خداوندی مگر آنانکه کفر ورزیدند،وگردش و جولان آنان در شهرها ترا نفریبد)

9- الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتاهم کبر مقتا عند الله و عند الذین آمنوا کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار (61) (آنانکه بدون سلطه (مجوز) ی که برای آنان آمده باشد،در آیات خداوندی مجادله میکنند،در نزد خدا و مردم با ایمان مورد نفرت بزرگی هستند،بدینسان خداوند بر قلوب هر متکبر جبار مهر میزند)

10- و اذا رایت الذین یخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره... (62) (و هنگامیکه کسانی را دیدی که در آیات ما فرو میروند،از آنان اعراض کن،تا در داستان دیگری وارد شوند) .

11- لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون (63) (خداوند از کاری که میکند،مسئول نیست،ولی آنان مسئولند) .

12- ما سلککم فی سقر.قالوا لم نک من المصلین.و لم نک نطعم المسکین و کنا نخوض مع الخائضین. (64) ([از گنهکاران پرسیده میشود:]شما را چه صفاتی به دوزخ برد.میگویند:ما از نماز گذاران نبودیم و بینوا را اطعام نمیکردیم و با آنانکه در مسائل لا ینحل فرو میرفتند فرو میرفتیم)

13- و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم (65) (آیات ما را انکار کردند،درصورتیکه درون آنان به آن آیات یقین کرده بود)

نتایج آیاتی که در این مبحث مطرح شده است

نتیجه یکم-زشت ترین چهره انسانی و وقیح ترین خصلتش آن است که پس از آشکار شدن حق و واقعیت،در صدد فریب دادن خود برآید و در برابرکسانیکه از حق و واقعیت دفاع میکنند به مجادله بپردازد.این اشخاص دو نوع مبارزه وقیحانه را انجام میدهند.مبارزه یکم با خویشتن است که آنانرابه خودکشی استمراری وادار مینماید.بتوضیح اینکه وقتی که آدمی با واقعیتی در ارتباط قرار میگیرد،مانند اینست که آن واقعیت جزئی از روان آدمی،یا به شکل کیفیت خاصی از روان آدمی در آمده است،که محصولی ازارتباط وجود عینی با آن واقعیت است.در این هنگام که انسان میخواهد آن واقعیت را نادیده بگیرد،در حقیقت موجودی را برای خود معدوم یا معدومی را موجود تلقین مینماید و یا آن دو را مساوی تلقی میکند،در حقیقت نوعی مبارزه با خویشتن را در درون خود براه میاندازد.بعنوان مثال وقتی که برای یک انسان این حق روشن شده است که تعدی بر حقوق دیگران ظلم است و ظلم در هر شکلی که باشد قبیح و وقیح است.در این فرض شخص مزبور با یک واقعیت ارتباط پیدا کرده است.این ارتباط درک و پذیرش وقاحت ظلم رامانند جزء یا کیفیت خاصی از روان او نموده است،چنین شخصی وقتی که میخواهد درباره درک و پذیرش مزبور به لجاجت و جدلبازی بپردازد، درحقیقت با جزئی یا کیفیتی از روان خود به لجاجت و جدلبازی بر میخیزد.در این مبارزه نابکارانه با خویشتن،خود را برای نادیده گرفتن و مبارزه با واقعیت درونی، (تساوی حق و ضد حق،واقعیت و ضد واقعیت توانامی بیند!زیرا می بیند که با این عمل نابکارانه ای که انجام میدهد،نه یک آجری از سقف و دیوار بر زمین میفتد و نه آبها سر ببالا بجریان میفتند و نه صندلی های اطاقش به هوا می پرند و با تکیه به این حماقت بیشرمانه تضاد ومبارزه درونی را می پذیرد و آنرا هضم نموده و میگوید:مگر چه شده است؟! بلی برای کسی که واقعیت و ضد آن یکی است،از دیدگاه خود فریب خورده اش هیچ چیزی نشده است!این دشمنان جان خویشتن،به خودکشی قناعت نمیکنند،بلکه قانون کشی را هم به خودکشی اضافه مینمایند و این حقیقت راکه «هیچ عملی بدون عکس العمل نیست »نیز بخیال خود از صحنه قوانین طردمیکنند!!این دشمنان خون آشام جان خویشتن،از این حقیقت هم غفلت میورزندکه با فرو بردن کارد در شکم و قرار دادن خود در معرض نابودی،هیچ آجری از سقف بر زمین نمیفتد و هیچ صندلی بال در نمیآورد که به هوا بپرد و هیچ آبی هم سر به بالا بجریان نمیفتد، ولی چه بداند و چه نداند بوجود آمدن معلول کاری که کرده است،احتیاجی به این ندارد که کهکشانها وضع خود را تغییر دهند وکازارها با دگرگون شدن هویت و جریان خود آن معلول را تصدیق نمایند.آنچه که موجب فریب خوردن این اشخاص مبارز با حق و واقعیت میگردد، امکان بهره برداری از قدرت برای لغزیدن از آن موضع خاصی است که باارتباط با اقعیت بوجود آمده است،نا بخردان این امکان را بحساب عدم لزوم موضع گیری موافق با واقعیت میگذارند!و نمی دانند که این محاسبه درست مساوی نفی خود واقعیت است.این مثال ساده را توجه کنیم:وقتی که ما پای خود را روی مورچه ای میگذاریم و آن مورچه زیر پای ما پایمال میشود و جان خود را از دست میدهد و کالبد ناچیزش با خاک یکسان میشود، بطور قطع رویدادی بعنوان یک واقعیت بوجود آمده است،انکار این رویداد که بی اهمیت تلقی میشود،با انکار واقعیت همه جهان هستی که تابلوی قهوه خانه نیهیلیستی است،تفاوتی جز در کمیت موضوع انکارشده ندارد.مگر وقتی که یک ایده آلیست زاینده نیهیلیست میگوید: واقعیتی جز ذهن من وجود ندارد،جهان هستی عصبانی میشود و میگوید حالا که تو واقعیت مرا منکر شدی،من هم بعد از این آبها را از پایین به بالا بجریان خواهم انداخت! کهکشانها را از مسیر خود خارج کرده آنها را با کازارها گلاویز خواهم کرد!و بالهائی در خرگوش ها و کرگدنها خواهم رویانید که در هوا بپرواز در آیند و دستور خواهم داد بعد از این 2 2 ها نتیجه 03 7010 بوجود بیاورند!!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر