بسم الله الرحمن الرحیم
اگر در چنین جلسه یی قرار است حرف دل قشرهای مختلف زده شود، بهترین شکل این است که در جملات کوتاه و پُرمغز مطالب گفته شود، تا هم من استفاده کنم، و هم مسؤولان ارشد کشوری آنها را بشنوند و از آنها برای برنامه ریزی ها بهره بگیرند.
اغلب مطالبی که آقایان راجع به مسائل استان گفتند - چه مسائل صنعت، چه مسائل کشاورزی، چه مسائل گردشگری، چه بخصوص مسأله ی صنایع دستی - چیزهایی بود که قبل از این که ما به سفر بیاییم، در گزارشها مفصل اینها را خوانده بودیم؛ و بعد هم که به این جا آمدیم، از نزدیک دیدیم و شنیدیم و در نمایشگاهِ دیروز هم بسیاری از چیزهایی را که شنیده بودیم، به چشم دیدیم؛ در عین حال نکاتی وجود داشت که برای من تازه بود. در بخش کشاورزی، برای این که آقای استاندار و دیگران توجه کنند، مسأله ی سیلو و انبار مهم است. در صحبتهای دیشب ما با وزرای محترم هم این مسأله مطرح نشده بود. مسأله ی تأسیس دبیرستان های تربیت کشاورز بسیار نکته ی جالبی است. البته در این جا دانشکده ی کشاورزی وجود دارد؛ لیکن تربیت دیپلمه هایی که در دوران تحصیل، فهم کشاورزی و شوق کشاورزی در آنها باشد، بسیار مهم است؛ چون یکی از محورهای حتمی توسعه در این استان - در کنار و یا در صدر دو سه محور دیگر - قطعاً کشاورزی است. مسأله ی ایجاد اماکن ورزشی در این استانِ پرجوان کاملاً درست است؛ من در گزارشها هم قبلاً این را خوانده بودم؛ منتها در صحبتهایی که این جا با وزرا کردیم و تصمیماتی که گرفته بودند و به من گفتند یا آنچه بنده اضافه کردم، این مسأله نبود. آقای استاندار و مسؤولان ذی ربط حتماً این موضوع را دنبال کنند. برخی نکات دیگر هم هست که حتماً باید مورد توجه قرار گیرد. سند توسعه ی هر استان - که بعضی از آقایان تذکر دادند - در سازمان مدیریت و برنامه ریزی تهیه شده و معلوم است محور توسعه ی استان همدان و سایر استانها چیست. برنامه ریزی بر اساس اینها انجام می گیرد. البته ممکن است برنامه ریزی ها درست یا نادرست، کامل یا ناقص باشد؛ اما سند توسعه تدوین شده است. خوب است آقای استاندار و دوستان این را به آقایان بگویند تا مطلع باشند و اطلاعاتی که منتشر می شود، صحیح باشد.
و اما راجع به این جلسه. جلسه ی کنونی ما در واقع دو جلسه است. بنده همیشه در سفرها این دو جلسه را از هم جدا می کردم؛ اما در دو سه سفر این طور اتفاق افتاده که این دو جلسه یکی شده؛ و این اشکال ایجاد کرده است. یک جلسه، جلسه ی مسؤولان رده های مختلف استان است که در سفرهای بنده اجتماع می کنند و من مطالبی را که به نظرم می رسد لازم است به آنها عرض شود، روبه رو به آنها عرض می کنم؛ توصیه می کنم، تأکید می کنم و موظفم بر طبق آن عمل کنم. جلسه ی دوم، جلسه ی نخبگان استان است. هر استان مجموعه یی از انسانهای نخبه، زبده و دارای شخصیت و هویتی دارد که می ارزد انسان با آنها مواجه شود، از آنها بشنود، استفاده کند و آنها را بنوازد. این به خاطر ملاحظات نیست؛ میل قلبی خود من است که این مجموعه افراد را در هر استانی که هستیم، ملاقات کنم.
استان همدان هم انصافاً نخبه پرور است. من در این چند روز هم در جلسات مختلف با نخبگان روبه رو شده ام - در جلسه ی علما، در جلسه ی دانشگاهیان و جلسات دیگر - لیکن معمول ما این بوده که در سفرها جلسه یی ویژه ی نخبگان داشته باشیم. البته جلسه ی نخبگان را به هیچ وجه این طوری اداره نمی کردیم. من مقید بودم بایستم و یکی یکی افراد نخبه ی آن استان بیایند و با آنها مصافحه و احوالپرسی کنم؛ دو کلمه به آنها بگویم، دو کلمه هم از آنها بشنوم. گاهی سه ساعت هم طول می کشید و من ایستاده بودم؛ اما از یکی دو سال پیش که ایستادن برای من دشوار شده و پزشکان به خاطر کمرم گفته اند زیاد نایستم، این جلسه به این شکل درآمده است. دوستان و برادران و خواهران عزیزی که در جلسه هستند، بدانند؛ من هیچ مایل نیستم که در جمعی از نخبگان بنشینم چیزهایی بگویم و آنها هم بشنوند؛ بیشتر مایلم از آنها بشنوم، که در چنین جلسه یی طبعاً حاصل نمی شد و نشد. بنابراین چون در واقع الان ما دو جلسه داریم، به هر مناسبت چند جمله یی عرض می کنیم.
اما راجع به مأموریتِ مأموران این استان. جمعی از شما مسؤولانی هستید که در رده های مختلف در این استان مشغول کارید. از بالاترین رده تا رده های متوسط و پایین به این نکته توجه داشته باشید که شما از چشم مراجعانِ خودتان نماینده ی یک نظامید؛ بلکه نماینده ی اسلامید. هر کار برجسته و هر اقدام زیبایی از شما سر بزند، اسلام و نظام اسلامی را آبرومند می کند؛ مردم را از زندگی کردن در زیر سایه ی این نظام خشنود می کند. من دیدم کسی را که به خاطر این که یک مسؤول حرکت زیبایی انجام داده بود، می گفت من افتخار می کنم که در نظامی زندگی می کنم که فلان مسؤولش این حرف را زد یا این کار را کرد. گوینده ی این حرف، خودش یکی از نخبگان برجسته بود. شما مأمور جمهوری اسلامی - از استاندار تا فرماندار، تا مدیران کلِ بخشهای مختلف، تا رؤسای ادارات، تا کارمندان - چه در بخش اجرایی، چه در بخش قضایی و چه در نیروهای مسلح، وضعتان این طوری است؛ اگر خدای نکرده تخطی کنید، از وظیفه سر باز بزنید و عملی از شما سر بزند که شایسته ی یک مأمور نیست، بدانید مردم می فهمند. نباید اشتباه کنیم و خیال کنیم اگر صورت سازی کردیم، مردم نمی فهمند؛ نه، مردم بالاخره می فهمند؛ ولو برای گذران کار به رو نیاورند، یا به این دلیل که ببینند فایده یی ندارد، حرفی نزنند؛ اما حس می کنند. این حس آنها، گله و شکوه ی از شخص شما نیست؛ بلکه از نظام است؛ بلکه از اسلام است؛ و از بسیاری از خدمتگزارانی است که در این نظام دارند با صفا و خلوص کار می کنند و باید از آنها ممنون بود؛ اما کاری که خدای نکرده منِ نوعی در هر رده یی از رده های کار اجرایی یا قضایی یا دیگر رده ها انجام دهم که خطا باشد، همه ی این زحمات را دچار اشکال می کند. به نظر من مهمترین نکته یی که هر مسؤولی باید توجه داشته باشد، این است. مردم مسؤولان را در همه ی رده های این نظام، نمایندگان نظام و رهبری و دولت و بلکه اسلام به حساب می آورند. هر کار خوبِ اینها به حساب همه ی آنها تمام خواهد شد و برای آنها مایه ی روسفیدی و افتخار است؛ عکس اش هم همین طور است.
نکته ی دوم این است که من در دو سه سال اخیر بر مبارزه ی با فساد اقتصادی در دستگاه های حکومتی و دولتی اصرار کرده ام. من می خواهم شما برادران و خواهران عزیزی که مسؤول هستید، به این نکته توجه کنید که اگر در دستگاه های حکومتی با فساد اقتصادی و کجروی در مسائل مالی برخورد نشود، همه ی چیزهایی که مطرح کردند، اگر یکی یکی هم اینها را برآورده کنیم، فایده یی ندارد؛ علاوه بر این که خیلی از این چیزها با فساد اصلاً نشدنی است. من انتظار ندارم که همه ی مسؤولان نظام ما فرشته یا فرشته گون باشند؛ نه، بالاخره همه ی ما خودمان را می شناسیم؛ ما مردمانی هستیم ضعیف، انسانهایی هستیم آسیب پذیر، که باید به خدا پناه ببریم؛ ولی باید به این نقطه توجه کرد که در هر جایی فساد به وجود بیاید، مثل زخم واگیرداری است. شما که مدیر هستید، شما که مسؤول هستید، شما که یک مجموعه به دستتان سپرده شده است، با بروز فساد در زیرمجموعه ی خود به طور جدی مقابله کنید و حساسیت نشان دهید؛ بدون این، کار پیش نخواهد رفت و اوضاع بسامان نخواهد شد. من برای دوستان و مسؤولان بالای کشور مثال زدم و گفتم چند حلقه چاه عمیق با لوله های قطورِ چند اینچی زده اید و دارید مرتب به استخری آب می ریزید، اما پُر نمی شود؛ بعد وقتی دقت می کنید، می بینید چند شکاف عمیق در بدنه و کف استخر وجود دارد که هر چه شما از این جا آب می ریزید، از آن جا بیرون می رود. فساد، این طوری است. این همه کار و تلاش دارد انجام می گیرد - امروز در سطح مسؤولان، اندازه و حجم کار و تلاش دلسوزانه یی که دارد انجام می گیرد، خیلی بالاست - در عین حال هنوز می بینیم بعضی از بخشها دچار مشکلات جدی است. باید ببینیم این زخم در کجاست؛ این ترک در بدنه یا کف استخر در کجاست. با فساد باید مبارزه کرد. مبارزه ی با فساد، بسیار جدّی است. من گله کردم و هنوز هم از بعضی دستگاه ها گله دارم که وقتی ما چند سال پیش مسأله ی مبارزه ی با فساد را مطرح کردیم، به جای این که سینه سپر کنند و به میدان بیایند و پرچم را در دست بگیرند، توجیه های سیاسی و تأویل های غلط و سیاست بازانه روی این مسأله گذاشتند و آن کاری که باید بکنند، نکردند. حالا نمایندگان مجلس این کار را بکنند؛ مسؤولان دولتی این کار را بکنند؛ شما مسؤولان بخشهای مختلف و مدیران دولتی این کار را بکنید. مردم نمی توانند با فساد مبارزه کنند. مبارزه ی با فساد، کار دستگاه های حکومتی است. ذهن هم فقط به سمت دستگاه قضایی نرود؛ دستگاه قضایی آخرالدواء است. من گفتم بعضی از بخشها درباره ی فساد مطالعات عمیق کنند. چند مجموعه در این زمینه تدوین کردند و برای من آوردند که درباره ی مسأله ی فساد و شیوه های فساد و رخنه گاه های فساد، تحقیقی صورت گرفته بود. دیدیم مهمترین بخشی که می شود با فساد مبارزه کرد، دولت است. خود دولت هم این را قبول دارد و دنبال کرده است. برای مبارزه ی با فساد، در دولت انصافاً کارهای مهمی هم در گلوگاه ها انجام گرفته است. گلوگاه های فساد باید گرفته شود. این که شما می بینید جنسی نباید وارد شود، اما وارد می شود؛ نباید به کسی امتیازی داده شود، اما داده می شود؛ اولین چیزی که به ذهن انسان می رسد، باید گمان وجود فساد و اراده ی فاسدی باشد. بنابراین در دستگاه های دولتی باید گلوگاه ها گرفته شود. اگر موردی بود که از این صافی ها و از زیرِ دست مسؤولان دولتی رد شد، آن وقت نوبت قوه ی قضاییه است. البته هم قوه ی قضاییه و هم مسؤولان دولتیِ ذی ربط باید دست خودشان را کاملاً پاک نگه دارند. من آن روز گفتم؛ باید دستمال را تمیز کرد تا بشود شیشه را با آن تمیز کرد.
نکته ی سوم به مسؤولان دولتی: قدر این مردم را بدانید. همه جا این مناظر دارد تکرار می شود. من سالهاست که در این مملکت دارم مسافرت می کنم. من زمان ریاست جمهوری و قبل از ریاست جمهوری به استانها مسافرت می کردم و با مردم مواجه می شدم؛ الان هم همین طور است. در همدان هم با آحادی از قشرهای مردم بدون هیچ عنوانی نشستم صحبت کردم و مستقیم ارتباط برقرار کردم؛ غیر از ارتباطهای غیرمستقیمی که به طور وافر وجود دارد. این مردم، بسیار مردم خوبی اند. حقیقتاً ملت ایران از لحاظ شاخصهای شخصیتی، کرامتی و ارزشی در نقطه ی اوج اند؛ منیع الطبع، با گذشت، با ایمان، عازم، دارای شجاعت و آماده ی برای فداکاری. قبل از انقلاب، هیچ کس اینها را به خوبیِ امام نمی فهمید. نخستین کسی که از شخصیتهای برجسته، این خصوصیات را در مردمِ ما شناخت و جست و روی آنها تکیه کرد، امام بزرگوار ما بود. همان وقت من با بعضی از بزرگان تماس می گرفتم و چیزی می گفتم؛ اما آنها تقصیر را گردن مردم می انداختند: مردم نمی آیند، مردم نمی کنند، این مردم را ول کنید. امام در نقطه ی مقابل آنها، این مردم را شناخت؛ به این مردم اعتماد کرد؛ با این مردم صادقانه حرف زد؛ منتظر نشد مردم راه بیفتند؛ اول خودش راه افتاد؛ رهبر یعنی این. فرق میان رهبری مثل امام و یک راهنمای معمولی این است که راهنما اشاره می کند و می گوید اگر می خواهی فلان جا بروی، از این جا برو؛ بعد بپیچ دست راست، بعد بپیچ دست چپ؛ اما رهبر راه می افتد و خودش به طرف مقصد می رود؛ می گوید هر کس آمدنی است، با من بیاید؛ امام این طوری بود. ایشان مطمئن هم بود که مردم می آیند، و مردم با او آمدند. اول، او این خصوصیات را کشف کرد و ما به عنوان آدمهای کوته بین - بنده خودم را می گویم - کم تجربه و به عنوان کسی که مردم را درست نمی شناسد، با حیرت و تعجب حرکت عظیم مردم را تماشا کردیم و مجذوب او شدیم. این را ما اول در انقلاب تجربه کردیم. ما خیال نمی کردیم خیلی ها این طور به میدان بیایند؛ اما آمدند؛ جان دادند، جوان دادند، هستی شان را دادند و هرجا برای انقلاب لازم بود، ایستادند. اکثریت عظیمی از مردم این طور بودند. بعد جنگ شد و آن طور به میدان آمدند. و من امروز پس از سالهای متمادی که مسؤولیتهای گوناگون و سنگینی داشته ام، وقتی تفرّس و دقت می کنم، می بینم این مردم، همان مردم انقلابند. یک عده به عکسِ واقعیت تبلیغ می کنند؛ یک عده جوان و جامعه ی جوان ما را چشم بسته محکوم می کنند؛ چرا؟ چون فلان جوان فرقش را از وسط باز کرده، یا زلفش را این جا ریخته، یا به موی سرش روغن زده؛ اینها را کافی می دانند برای این که نسل جوان ما را محکوم کنند. شما نگاه کنید، ببینید در این چند روز جلوه ی حضور جوانانه ی مردم چگونه بود؛ که مخصوص این چند روز هم نیست. بنده، کسی نیستم. این مردم برای من این کارها را نمی کنند؛ این مردم برای انقلاب و عظمت کشور و عزت این ملت و برای نظام اسلامی این کارها را می کنند. قدر این مردم را بدانید؛ خدمت به این مردم را نعمت خدا بشمرید؛ برای مردم کار کنید؛ خدا را حاضر و ناظر بدانید و بدانید هر قدمی که برمی دارید، حسنه است. من دیشب به وزرا و معاونان رئیس جمهور هم که این جا آمده بودند و با من جلسه داشتند، گفتم هر قدمی که شماها برای خدمت به این مردم برمی دارید، یک حسنه و یک صدقه ی جاریه و یک اقدام خداپسندانه است.
اما جلسه ی دوم، که جلسه ی نخبگان است. راجع به شما نخبگان عزیزی که در این جمع هستید، بنده هیچ حرف دیگری جز این ندارم که بگویم نسبت به همه ی زبدگان و نخبگانی که در دانش، در معرفت، در فن، در عمل، در ورزش و در هنر استعداد و نبوغ نشان دادند و تلاش و جدیت کردند، احساس ارادت و اخلاص می کنم. ما قدر نخبه ها را می دانیم. ممکن است قدرشناسیِ عملی - آن چنان که شایسته ی نخبگان است - نتوانیم انجام دهیم؛ اما قلباً قدردان نخبگانیم. استان هم انصافاً نخبه پرور است. من آن روز در دو سه سخنرانی، از شخصیتهای برجسته ی این استان در فنون و علوم مختلف و در هنر و در انواع دانشها اسم آوردم. نخبگانی که در طول زمان و در زمان نزدیک به ما و در زمان ما از این استان برخاسته اند - نخبگان سیاسی، نخبگان علمی، نخبگان هنری - کارهای برجسته یی کرده اند. البته در این جا مقصود من فقط شهر همدان نیست؛ بلکه استان کنونیِ همدان است، که شامل همدان، ملایر، نهاوند، تویسرکان، اسدآباد، بهار، کبودرآهنگ، رزن و شهرهای فراوان دیگر می شود. حقیقتاً این استان به همه ی کشور نخبه صادر کرده است، که من نمونه هایی از آن را در جلسات دیگری در میان گذاشتم و نمی خواهم تکرار کنم.
اولاً نخبه پروریِ استان نشانه یی است از یک استعداد طبیعی. حالا این استعداد مربوط به منطقه ی جغرافیایی است یا خصوصیات اقلیمی و تاریخی، به این کاری ندارم؛ هر عاملی که دارد، بالاخره این منطقه نخبه پرور است و نخبه های خود را به نقاط دیگر سرریز می کند. شاید علت این هم که همدان جزو معدود شهرهای دنیاست که با چنین تاریخ کهنی سرپا مانده - شهر رم که یکی از قدیمی ترین شهرهای دنیاست، دو هزار و هفتصد سال سابقه دارد؛ اما همدانِ شما سه هزار و صد سال تاریخِ شناخته شده دارد، که بیشتر از این هم احتمالش هست و گفته اند - وجود همین استعدادها و نبوغ ها باشد. البته شهرهای قدیمی تری هم وجود داشته، اما امروز در دنیا از اینها نام و نشانی وجود ندارد؛ ولی شهری که با چنین سابقه ی تاریخی سر پاست - و همدانِ امروز از همدانِ صد سال پیش و شاید از همدان قرنهای قبل خیلی سرپاتر است - نشان دهنده ی یک استعداد طبیعی است. البته من افتخار نمی کنم که این جا پایتخت مادها یا پایتخت تابستانیِ هخامنشی ها بوده. تواریخی هم که آقای استاندار شرح مفصلی از آنها گفتند، همه اش محل بحث است؛ چیزهای مسلّمی نیست. معلوم نیست دولت ماد در آن وقت تنها دولت متمرکز ایران بوده؛ اینها بین دانشمندان و متخصصانِ این کار محل اختلاف است. در همان دوره ی ماد، به گمان زیاد ما چندین حکومت مقتدر در سرتاسر ایران داشتیم. البته فرنگی ها اصرار داشتند هخامنشی ها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اولِ تاریخ بدانند؛ حتّی مادها را هم از خاطر برده اند. کار مستشرقان اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده، لیکن حفاری ها و شناختها و نشانه های گوناگون تمدنی به ما نشان می دهد که در سرتاسر ایرانِ کنونی ما تمدنهای بسیار قدیمی - که بعضی شاید از تمدن مصر هم قدیمی تر باشد - وجود دارد؛ تمدنهای شش هزار ساله، هفت هزار ساله؛ از جمله در همدان است، از جمله در سیستان است، از جمله در مناطق دیگری از این کشور است. بنابراین نمی شود قاطع گفت این جا تنها دولت متمرکز یا اولین دولت متمرکز وجود داشته؛ اینها حدسیات است. آنچه مسلّم است، این است که این جا سه هزار سال زنده بوده است؛ سه هزار سال مشغول ساختن و تولید تمدن و علم و زندگی بوده است؛ این خیلی مهم است.
این گذشته ی تاریخی به چه دردی می خورد؟ اگر این گذشته را به عنوان یک شجره نامه فقط در جیبمان بگذاریم و به آن افتخار کنیم، مثل بعضی هاست که از سیادت فقط شال سبزی به کمرشان ببندند یا شجره نامه یی در جیبشان بگذارند و آن را وسیله ی ارتزاق قرار دهند؛ این که درست نیست. اهمیت این شجره نامه از این جهت است که نشان می دهد این منطقه - به هر دلیلی؛ یا به دلیل اقلیمی، یا به دلیل جغرافیایی، یا به دلیل تاریخی - منطقه یی است که استعداد در آن پرورش پیدا می کند؛ یعنی جوانِ امروزِ همدان و ملایری و نهاوند و کبودرآهنگ و بقیه ی نقاط این استان می تواند این امید را داشته باشد که بشود ابن سینا، بشود رشیدالدین فضل اللَّه، بشود میرسیدعلی، بشود آخوند ملاحسینقلی، بشود آخوند ملاعلی معصومی.
این که ما می بینیم امروز نسل جوان در کشور ما به سمت تحرک و پویاییِ علمی پیش می رود، به خاطر این است که این امید در نسل جوان ما به وجود آمده است. ما باید این امید را روزبه روز بیشتر کنیم؛ وظیفه ی نخبگان ما هم این است. نخبگان ما اگر با جوانها حرف می زنند و اگر به آنها اطلاعات می دهند، طوری حرف نزنند که جوان نسبت به آینده مأیوس شود. سیاست عده یی این است. این کار، حساب شده است. البته بعضی از روی غفلت و نادانی این کار را می کنند، بعضی هم از روی دقت این کار را انجام می دهند تا نسل جوان را نسبت به آینده مأیوس کنند و افق آینده را تیره و تار، مبهم و غبارآلود جلوه دهند. من می گویم شما نخبگان عزیز این استان، در استانی که بیشترین نسبت جوان را در میان استانهای کشور دارد، عکس این عمل کنید؛ سعی کنید در حرف و منش و اقدامتان، به جوانها امید دهید. باید هنرمندتان امیدبخش باشد؛ شاعرتان امیدبخش باشد؛ نویسنده تان امیدبخش باشد؛ کشاورزتان امیدبخش باشد؛ صنعتگرتان امیدبخش باشد. این امید، امید کاذب هم نیست؛ امید صادق است. من طرفدار دادنِ امیدهای کاذب نیستم؛ من می بینم که این امید، صادقانه است. بگذارید جوانتان با خوشبینی و اعتماد به آینده، نیروی ذاتی خود را به حرکت دربیاورد و تحول عظیمی که از یک انسان طبیعی و ساده، یک ابن سینا می سازد، در درون او به وجود آید. امروز این، مسأله ی ماست و به نظر من مسأله ی اول نخبگان هم باید این باشد. نسل جوان را باید وادار و امیدوار به حرکت کرد. ناامیدی درد بزرگی است و برای نابود کردن یک ملت، از همه ی وسایل مؤثرتر، ناامید کردن آن ملت است. ملتی را ناامید کنید، نابود می شود. وقتی امید نبود، حرکت و نشاط نیست. وقتی حرکت و نشاط نبود، آینده نیست. ما دلیلی برای ناامیدی نداریم؛ صد دلیل برای امید داریم.
امروز به برکت اسلام، به برکت قرآن و به برکت الهامی که به پیغمبر ما شد - که اوج قله ی دانشِ ممکنِ برای یک انسان است، و به او وحی شد: «وقل ربّ زدنی علما»، و از او خواسته شد که علم را بیش از پیش از خدا طلب کند - امروز کشور ما در راه یک تحول بزرگ دارد حرکت می کند. ما چرا به آینده ناامید باشیم؟ چون دیگران توی سر جنس ما می زنند؟ بله، معلوم است که دشمن توی سر متاع ما می زند. برای این که بشود انسانی را زیر پنجه ی خود آورد و اسیر کرد، بهترین راه این است که به او تلقین بی پناهی شود؛ بگویند تو بی پناهی، فایده یی ندارد، چاره یی ندارد؛ تا مجبور شود بیاید زیر چتر این قدرت قرار بگیرد. در طول صدوپنجاه سالِ گذشته با ما این کار را کردند؛ اسلام و گذشته و میراث فرهنگی و ارزشهای دینی و ملی و ملیت و همه چیز ما را تحقیر کردند. غربیهایی که می خواستند بر دنیا تسلط پیدا کنند، همه ی تمدنها را تحقیر و بسیاری از آنها را نابود کردند. زمان ریاست جمهوریِ من، رئیس جمهور پرو به من گفت ما بتازگی نشانه ی تمدن بسیار عمیقی را در کشورمان پیدا کرده ایم؛ در حالی که چند قرن خیال می کردیم ما اصلاً گذشته نداریم! امریکایی ها از وقتی بر کشور ایالات متحده - به شکلهای مختلفش - حاکم شدند، از اول تصمیم گرفتند که امریکای جنوبی حیات خلوت آنها باشد و کسی حق دخالت و تصرف در امریکای جنوبی را نداشته باشد؛ این را صریحاً گفته اند، الان هم می گویند. کشور بزرگی مثل برزیل یا کشورهای دیگرِ امریکای جنوبی در حدی توان حرکت دارند که بتوانند زیر چتر امریکا قرار بگیرند؛ اگر بخواهند از لحاظ سیاسی و از لحاظ جهتگیری ها اندکی تخطی کنند، می شوند مثل ونزوئلای امروز. می بینید امریکایی ها سر «چاوز» چه بلاهایی دارند می آورند؛ چون یک مقدار با خط مشی آنها مخالف است. امریکایی ها از اول، امریکای جنوبی را حیات خلوت خودشان فرض کردند و با هر حرکتی در آن جا معارضه کردند. یکی از راهها این بوده که به کشورهای امریکای جنوبی تلقین و تفهیم کنند که شما گذشته و تاریخ ندارید؛ از اول یک مشت وحشی بوده اید! اینها واقعاً ظلم نیست که امریکایی ها کرده اند؟ امریکایی ها خیلی ظالمند. نظام حاکم بر امریکا مظهر ظلم است. ظلم هایی از قبیل ظلم زندان ابوغریب و کشتارهای فلوجه و کوفه و دیگر جاها، مظاهری از یک ظلم بسیار عمیق و وسیع است؛ مثل جوشهایی است که روی بدنی بزند، که این بدن بیماریِ عمیقی دارد. البته ظلم اساسیِ اینها چیز دیگر است؛ اینها بشریت را تحقیر کرده اند. اغلب کسانی که از اروپا به امریکا هجرت کردند، یا محکوم دادگاه های اروپا بودند، یا شریر بودند، یا ورشکستگان به تقصیر بودند، یا مفلس ها و گداهایی بودند که راه زندگی نداشتند و مجبور بودند عرض اقیانوس اطلس را طی کنند - که می دانید آشفته ترین اقیانوس دنیا، اقیانوس اطلس است؛ هیچ دریا و اقیانوسی به آشفتگی و طوفانی بودن اقیانوس اطلس نیست؛ آن هم سفر با آن وسایل قدیم - از جان خودشان بگذرند و بیایند در امریکا زندگی کنند. از اولی که این مهاجرت شروع شد، حدود سیصد سال می گذرد. اینها به خاطر گستاخی و جرأتی که داشتند و به خاطر دانشی که کسب کردند، به این جا رسیدند. ببینید دانش چقدر وسیله ی اقتدار است. به وسیله ی دانشی که کسب کردند، همه ی دنیا را تحت سیطره ی خودشان خواستند. امروز صحبت خاورمیانه ی بزرگ می کنند؛ این بخشی از ماجراست؛ اینها همه ی دنیا را می خواهند؛ اینها حاضر نیستند اروپا را هم تحمل کنند. چند سال قبل یکی از سرمقاله نویس های معروف امریکا در یکی از مجلات این کشور مقاله یی نوشته بود؛ حاصل حرفش این بود که امروز ما حق داریم اگر بخواهیم بر دنیا حاکم شویم. برای حرفِ خودش دلیل هم آورده بود. بنده آن وقت در نماز جمعه گفتم این که امریکایی ها می گویند دهکده ی جهانی، می خواهند جهان را دهکده یی بدانند که خودشان هم کدخدای آن باشند و همه زیر نفوذ اینها باشند. ظلم اساسیِ اینها این است. اینها بشریت را تحقیر کرده اند. البته تحقیر بشریت به شکلهای مختلف بروز می کند؛ حمایت از رژیم صهیونیستی یک طور آن است، اشغال عراق یک طور آن است، بمباران مردم افغانستان یک طور آن است، رفتارشان با مسلمانهای اروپا یک طور آن است، حمایتشان از رژیم استبدادیِ پهلوی و برخی رژیمهای استبدادیِ دیگر یک طور آن است.
به برکت انقلاب و اسلام، جوانهای ما راه حرکت و امید حرکت را پیدا کرده اند؛ این امید باید در اینها تقویت شود. درست بر خلاف سیاست استکباریِ دنیا که در میان ملتها بذر نومیدی می پاشد، باید بذر امید کاشته و آبیاری شود. به نظر من این تکلیف عمده ی نخبگان است. البته سخن با نخبگان و زبدگانِ یک مجموعه، این طوری نمی شود. یکی از دلایلی که بنده با طرح دهکده ی جهانی مخالفم، همین است. یک دهکده ی کوچک را هم که شما نگاه کنید، به عدد آدمها، مجموعه ی عظیمی وجود دارد. هر انسانی یک دنیاست. اگر انسان، زبده و دانشمند و هنرمند و دارای ارزش والایی باشد، طبعاً دنیای او شیرین تر و جذابتر و بزرگتر است و جا دارد انسان در کنار او بنشیند و از او بهره مند شود؛ لذاست که ما این مقدار را برای ملاقات با نخبگان این استان کافی نمی دانیم؛ لیکن بیش از این برای ما مقدور نبوده و امیدواریم ان شاءاللَّه خداوند متعال از برکات نخبگان، همه ی جامعه را بهره مند کند.
پروردگارا! ما را در راهی که رضای تو در آن است، موفق به حرکت بفرما و به همه ی ما استقامت و پایداری و آگاهی و امید عنایت کن.
والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته