الرجال قوامون علی النساء

در سوره نساء آیه بحث برانگیزی وجود دارد که می گوید «مردان قوام زنان هستند.» اختلاف عقیده فاحشی بین فقهاو مفسران در مورد آیه مذکور وجوددارد.

چکیده :

در سوره نساء آیه بحث برانگیزی وجود دارد که می گوید «مردان قوام زنان هستند.» اختلاف عقیده فاحشی بین فقهاو مفسران در مورد آیه مذکور وجوددارد.

برخی می گویند منظور آیه این است که مردان حامی زنان هستند. بعضی معتقدند که آیه مزبور برتری مردان رابرزنان نشان می دهد به این معنا که مردان بر امور زنان ریاست و حتی برآنان تسلط دارند و زنان تحت حمایت مردان هستند. بعضی دیگر معتقدند که این برتری، ناشی از موقعیت ژنتیکی است که البته این نظر مخالف آیه های دیگر است، بنا به نظر بعضی دیگر ازمفسران این برتری مربوط به روابطزناشویی است، در حالیکه بعضی آن رابه تمامی روابط اجتماعی تعمیم داده اند. محروم نمودن زنان از بعضی ازمشاغل اجتماعی، ناشی از همین نظراست. در تحقیق حاضر ضمن بررسی معنای لغوی قوام مباحث فوق به تفصیل بیان شده است.

کلیدواژه: حامی، قیم، نفقه، متولی خانواده

خداوند متعال در آیه 34 سوره نساءمی فرماید: «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض وبما انفقوا من اموالهم. فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله...»

بسیاری از مفسران قرآن معتقدند که این آیه صرفا بیانگر برتری مردان بر زنان است. چون این برتری در زمانهای دور، ازلحاظ موقعیت اجتماعی و اقتصادی،امری واضح و از هنجارهای ثابت جامعه بود، چندان شگفت انگیز نبود. بسیاری ازعلما این تفاوت موجود بین زنان و مردان را به تفاوت میزان تعقل زنان مرتبطساخته و چون آن را امری ذاتی دانسته اند،این حکم را به تمامی شؤون اجتماعی که با نیروی تعقل و تفکر مرتبط است،تسری داده اند.

پیشرفت جوامع در دوره های اخیر وتغییرات اجتماعی ناشی از آن که باعث تغییر چشمگیر وضعیت اجتماعی وسیاسی زنان در جوامع گشت، دربرداشتهای متفکران از آیه نیز اثر گذاشت.بتدریج بسیاری از ایشان در برتری مردان بر زنان تشکیک کردند و حتی چنین استنباطی را مغایر با آیات دیگر قرآن دانستند و آیه را به معنای مسؤولیت مردان در برابر همسران، اداره اموراقتصادی خانواده و هدایت و سرپرستی آن دانستند; نه برتری و امتیاز مرد یاضعف و بی کفایتی زن; هر چند چنین تفسیری در میان قدمای علما و مفسران هم دارای سابقه است.

معانی "لغوی قوام"

«قوام » صیغه مبالغه و ریشه آن قیام است. لسان العرب قیام را به ایستادن (ضدنشستن) معنا می کند و متذکر می شود که مشتقات قیام در معانی مختلفی به کاررفته است; مانند وقوف و ثبات، ادامه دادن (مانند آیه «یقیمون الصلاة ») ، تعدیل و تساوی در امور، رعایت عدالت (مانندآیه «وکان بین ذلک قواما»). خوش اندام(رجل قویم و قوام) ، خوش رفتاری (قوام ای حسن الطول)، نظام و شالوده چیزی(قوام الامور) و در آیه «الرجال قوامون علی النساء» آن را به معنی محافظت واصلاح می داند. (1)

بعضی از کتب تفسیر نیز ابتدا به بررسی معانی لغوی «قوام » پرداخته اند; به نظر آنان این کلمه صیغه مبالغه از قیام و به این معناست که شخص با دقت و مراقبت بسیار و سختگیری، از شی ء مورد نظرمحافظت کند. (2) به نظر برخی دیگر «قوام »مبالغه در صفت قیم است و قیم نیز به کسی می گویند که عهده دار امور مهم شخص دیگری باشد. (3)

بررسی شان نزول آیه و احادیث:

در تفاسیر اهل سنت آمده که آیه درباره سعد بن ربیع بن عمر و زنش حبیبه دختر زیدبن ابی زهیر نازل شده است.سعد و زید هر دو از انصار بودند. حبیبه ازسعد نافرمانی کرد و او وی را کتک زد.حبیبه به اتفاق پدر خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله رفت. سعد عرض کرد: دخترم را به اوداده ام و سعد او را زده است. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «قصاص کنید»! آنها رفتند که قصاص کنند; اما پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:بازگردید! اینک جبرئیل نازل شد و این آیه را نازل کرد; سپس فرمود: «ما چیزی اراده کرده ایم و خداوند چیز دیگری اراده فرموده و آنچه خدا اراده کرده، بهتر است.»پس قصاص را رفع کرد. (4) این حدیث بامضمونی مشابه و از طرق دیگر نیز ازپیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده است. (5)

مرحوم علامه طباطبایی در خصوص این احادیث می فرماید: شاید این موردسؤال از موارد نشوز زن بوده که زدن وی مجاز دانسته شده است; وگرنه ذیل آیه یعنی «فان اطعنکم فلاتبغوا علیهن سبیلا»آن را نفی می کند. ایشان می افزایند که درظاهر این روایات اشکال دیگری نیزهست و آن اینکه ظاهرا فرموده حضرت پیامبر و حکم قصاص، جواب مساله سائل است و حکم مساله است نه قضاوت; زیرا طرف دیگر دعوا (مدعی علیه: شوهر زن) آنجا حاضر نبوده است;بنابراین لازم است آیه، تشریع پیامبر راتخطئه و باطل کرده باشد و این امر باعصمت آن حضرت منافات دارد. نسخ نیزنمی باشد; زیرا «رفع حکم قبل از عمل »است. خداوند متعال در دفع و رفع احکام، در برخی از احکام حضرت رسول صلی الله علیه وآله تصرف می فرماید; ولی اینها همه دراحکام ولایت و حکومت آن حضرت است نه در تشریفات و احکام شرعی; چه این طرز تخطئه باطل است.

همچنین در تهذیب شیخ طوسی ازابراهیم بن محرز روایتی نقل شده که مردی از حضرت باقر علیه السلام درحضور من پرسید: اگر مردی به زنش بگوید: «امور تو به دست خودت!» چه حکمی دارد؟ حضرت فرمودند: چگونه می شود چنین چیزی گفت؟ ! خداوندفرموده است «الرجال قوامون علی النساء»این کار درست نیست. (6)

معنای «قوام بودن مردان بر زنان »

در تفسیر آیه «الرجال قوامون علی النساء» و معنای قوام بودن مردان بین مفسران، اعم از شیعه و سنی، اختلاف نظرهای زیادی به چشم می خورد; باتوجه به منابع بررسی شده، حدود 9تفسیر مختلف از آیه مزبور شده است (7) که می توان آنها را در دو دسته کلی قرار داد:

الف - افرادی با توجه به ادامه آیه که به مساله انفاق و نشوز زنان پرداخته است،آیه را به روابط زن و مرد در خانواده اختصاص داده اند و وظایف و اختیارات خاص را برای مردان در این خصوص برشمرده اند.

ب - گروهی به عموم الفاظ بکار برده شده در آیه ، استناد کرده، آن را مختص رابطه زن و شوهر نمی دانند; بلکه برای کل مردان در جامعه بشری صفت «قوام » بودن را لحاظ کرده و امتیازات و حقوق ویژه ای را برای مردان نسبت به زنان برشمرده اند.

الف - بررسی تفاسیر دسته اول (اختصاص آیه به مسائل خانوادگی)

مفسران این دسته، معانی مختلفی درمورد وظایف و نقش برتر مرد در خانواده بیان داشته اند:

1- قوام بودن مرد به معنی داشتن حق تادیب زن است. (8) در یکی از تفاسیر چنین آمده که سرپرستی مردان بر زنان به معنی تدبیر امور آنها و ادب کردن زن ونگاهداشتن او در خانه و ممانعت ازخروج وی از منزل است و زن نیز موظف است که فرمانهای همسر را مادام که مشتمل بر معصیتی نباشد، بپذیرد (9). به نظر شیخ طوسی قوام بودن مردان به معنی داشتن حق تادیب و تدبیر است;بدین معنا که مردان قیام می کنند به امر به زنان در خصوص اطاعت از دستورات الهی و دستورات همسرانشان. (10) تفسیر جامع البیان نیز نزدیک به چنین معنایی از آیه ارائه داده است; بدین بیان که مردان موظف به قیام به امور زنانشان هستند درخصوص تادیب آنها در راستای فرمانبرداری از واجبات الهی و دستورات همسرانشان (11); در این باره به احادیثی هم استناد کرده که در یکی از آنها در تفسیر آیه «الرجال قوامون علی النساء» گفته شده «که مردان دست زنان را می گیرند و ایشان را ادب می کنند.» (عن السری: قال ای یاخذون علی ایدیهن و یؤدبهن) و نیز درحدیثی به نقل از ابن عباس آورده است:«الرجال قوامون علی النساء ای امراءعلیها ان تطیعه فیما امرها الله به من طاعته ان تکون محسنة الی اهله حافظة لما له...» معنای قوام بودن مردان این است که مردان امیر زنان خود هستند دراینکه آنها را در خصوص فرمانهای الهی در مورد نیک رفتار بودن با خانواده ومحافظت مال همسر به فرمانبرداری وادارند. (12) تفسیر کنزالعرفان نیز سیاست به معنای تادیب را از معانی قوام بودن مرددانسته است. (13)

2- برخی دیگر از متفکران، قوام بودن مرد را به معنای حمایت مردان از زنان ومحافظت کردن از ایشان می دانند; مانندمؤلف «الجامع لاحکام القرآن » که دفاع مردان از زنان را از جمله معانی قوام بودن مردان می داند. (14) «غرائب القرآن » نیز اهتمام مردان را به حفظ زنان، معنای قوام بودن دانسته است. (15) دکتر خزائلی نیز وظیفه حمایت را به همراه حق سلطه، ازمصادیق قوام بودن گرفته است. (16)

3- دسته دیگر عهده دار بودن نفقه وتدبیر امور اقتصادی زن را معنای قوام بودن مردان بر زنان می دانند; قرطبی قوام بودن مرد را علاوه بر دفاع از زن، به معنای پرداخت نفقه به همسر می داند (ای یقومون بالنفقة علیهن و الذب عنهن). (17)

4- دسته دیگر از متفکران، معنای قوام بودن مرد را «سرپرستی خانواده » از سوی وی می دانند و آیه را چنین معنا می کنندکه «مردان، سرپرست و خدمتگزار زنانند.»در تفسیر نمونه چنین آمده (18) که: خانواده یک واحدکوچک اجتماعی است و همانندیک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدی داشته باشد; زیرا رهبری وسرپرستی دسته جمعی که زن و مردمشترکا آن را بر عهده گیرند، مفهومی ندارد و یکی باید «رئیس » خانواده ودیگری «معاون » باشد. در تبیین این تفسیرمی افزاید: «منظور از این تعبیر استبداد،اجحاف و تعدی نیست; بلکه منظوررهبری واحد و منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورتهای لازم است.»

به نظر استاد محمد تقی جعفری (19) بانظر به موارد استعمال و به قرینه آیات فراوانی که درباره تساوی ارزش شخصیت زن و مرد آمده معنای «قوام » این است که «مرد سرپرست و اجرا کننده مصالح خانوادگی است.» نه قیم به اصطلاح فقهی و حقوقی; زیرا قیم کسی را می گویند که اختیار تصرف در مال و توجیه زندگی کس دیگر را در اختیار داشته باشد; مانندقیم صغیر، دیوانه و سفیه; مسلم است که مرد به هیچ وجه قیمومتی بر زن ندارد;زیرا زن در تمام شؤون اقتصادی، اخلاقی،مذهبی و اجتماعی از آزادی و اختیارکامل برخوردار است. فقط این شرط درامور اجتماعی شده که فعالیتهایش مزاحم حق همسرش نباشد; یعنی زن باید ازعهده وظایفی که در برابر مرد دارد، برآید.چنانکه مرد نیز باید از عهده وظایفی که دربرابر زن دارد، برآید. ایشان تاکیدمی ورزند که این وظایف برای طرفین،به علت لزوم حفظ تشکل نظام خانواده،یعنی اساسی ترین عنصر اجتماع است که با کمترین اخلال طرفین در وظایف ترکیبی خود، مختل خواهد شد. با این حال می افزایند که مدیریت و سرپرستی خانواده درصورتی مثبت است که درون خانواده شورایی به سرپرستی مرد باشد;در اکثر خانواده ها مرد جز جنبه عادی اجرای زندگی خانواده، حاکمیت دیگری ندارد. علامه جعفری در واقع معتقد به حق سالاری و انسان سالاری هستند; نه پدرسالاری و مادرسالاری. (20)

ب - بررسی تفاسیر دسته دوم

مفسران این گروه دو دسته می باشند:یک دسته به بیان سلطه مرد بر زن بطورکلی اکتفا کرده اند و دسته دیگر، قیمومت مرد را به تمام جهات اجتماعی همگانی گسترش داده اند که به بیان نظرات ایشان می پردازیم:

1- در بعضی تفاسیر، قوام بودن مرد رابر زن به قیام حکام و والیان بر رعایاتشبیه کرده اند; (21) اما نوع این قیام را توضیح نداده اند. در بعضی تفاسیر (22) تشبیه مزبوربدینگونه تفسیر شده که «مردان، قوام برزنان هستند»، یعنی به امور زن قیام کرده در حفظ وی اهتمام می ورزند; همچنانکه والی (حاکم) بر امور رعایای خود قیام می کند یعنی به رتق و فتق امور ایشان پرداخته، حمایت و دفاع از آنها را بر عهده دارد.

2- مرحوم علامه طباطبایی (23) که علت قیمومت مرد بر زن را زیادی قوه تعقل مردو فروع آن می دانند، از عموم و توسعه این علت، دامنه قیمومت مرد بر زن را منحصربه مورد زن و شوهر نمی دانند; بلکه معتقدند دامنه آن، تمامی نوع زن را درتمام جهاتی که زندگی آن دو را به هم پیوند داده، یعنی جهات اجتماعی همگانی مانند حکومت، دفاع و قضاوت در بر می گیرد; زیرا این جهات با مساله تعقل، که در مردان بالنسبه بیش از زنان است، ارتباط و نسبت مستقیم دارد. علامه در تایید نظر خویش می افزاید: روایات هم معنای قوام بودن را کلی گرفته اند وعمل پیامبرصلی الله علیه وآله نیز بر همین منوال بوده است; چه هرگز زنی را بر قومی، والی وقاضی نکرد و هیچ گاه آنان را برای مبارزه بادشمنان نفرستاد; هر چند متذکر می شودکه این امر با استقلال و حقوق فردی زن منافات ندارد و مرد با این دستاویز حق دخالت در تمامی امور زن را ندارد و زنان نیز در انجام هر کار شایسته ای مختارند.همانطور هم قیمومت شوهر بر همسرش طوری نیست که اداره و تصرف زن را درملک خودش سلب کند یا زن را ازاستقلال و حفظ حقوق اجتماعی و فردی خود و دفاع از آن باز دارد. در خصوص این جنبه از مساله هم به سیره نبوی استنادمی ورزند که در مشاغل اجتماعی مانندآموزش و پرورش، پرستاری و امثال آنهاکه دخالت عواطف منافاتی با آنها ندارد،هیچگونه منعی برای اشتغال زنان مشاهده نشده و اجازه این امور را لازمه آزادی اراده و استقلال عملی می دانند که خداوند دربیشتر شؤون زندگی به زنان عطا فرموده است. معنا ندارد که زنان در امور مربوط به خود، تحت ولایت مرد نبوده، مالک جان و مال خود باشند و در عین حال ازاقدام و عمل دلخواه در اصلاح ملک ومال خود منع گردند. همچنانکه بی معنی است که با داشتن حق ادعا و حق ادای شهادت نزد والی و قاضی، نتوانند این کاررا بکنند; هر چند اعمال و استفاده از این حقوق تا حدی مجاز است که به حقی ازحقوق شوهر در حضور یا غیاب وی صدمه ای وارد نشود.

بررسی علت قوام بودن مردان بر زنان:

پس از ذکر معانی مختلف «قوام بودن مردان » باید به بررسی تفاسیر مختلفی که در خصوص بیان علت این امر شده،بپردازیم. در این خصوص نیز همانندمبحث سابق بین مفسران اختلاف نظرمشاهده می شود که با توجه به منابع بررسی شده، می توان این نظرات را به دوگروه کلی تقسیم کرد:

گروه اول: یک علت اساسی را درقوام بودن مردان بر زنان موثر می دانند که در بیان آن سه نظر متفاوت ارائه شده است: بعضی از مفسران این علت را برتری قوه تعقل مردان دانسته با مسلم دانستن این فرض، فروعی را بر این امر مترتب کرده اند; عده ای دیگر علت اساسی قوام بودن مرد را پرداخت نفقه و مهریه و اداره زندگی اقتصادی زن ، و دسته دیگر آن راناشی از یک علت طبیعی مربوط به فیزیولوژی مردان و زنان می دانند.

گروه دوم: به تبع دو تعلیلی که در آیه مورد بحث در پی ذکر حکم قوام بودن مردان بیان شده، دو امر را در این خصوص مؤثر می دانند:

1- فضل الهی که خداوند در موردمردان روا داشته است: «بما فضل الله بعضهم علی بعض ». در خصوص تفسیراین فضل و موهبت الهی بین مفسران اختلاف نظر است; اما غالبا آن را به برتری علم و عقل و نیروی جسمانی مرد تفسیرکرده اند.

2- به دلیل پرداخت مهر و نفقه و اداره امور اقتصادی و زندگانی زنان به دلیل «وبما انفقوا.»

الف - بررسی نظرات دسته اول که یک علت اساسی را سبب قوام بودن مردان می دانند.

تفسیر اول: برتری قوه تعقل مردان و فروع آن سبب قوام بودن مردان اس
ت.

به نظر علامه طباطبایی (24) مراد از «مافضل الله » فزونی و امتیازی است که بالطبع مردان بر زنان دارند; یعنی زیادی قوه تعقل و فروع آن مانند هماوردی،تحمل شداید و کارهای سخت و سنگین;زیرا زندگی زنان احساسی و عاطفی است و بر نازکدلی و ظرافت مبتنی می باشد;همانگونه که قبلا متذکر شدیم این گروه مفسران از عموم و توسعه علت قیمومت مردان نتیجه گرفته اند که قیمومت منحصربه امور خانوادگی نیست بلکه تمام جهات اجتماعی مرتبط با تعقل را در بر می گیرد;مثل قضاوت، حکومت و دفاع. شیخ طوسی نیز دلیل قوام بودن مردان را برتری قدرت عقل و اندیشه در ایشان می داند. (25)

بعضی تفاسیر در تفسیر آیه «بما فضل الله بعضهم علی بعض » بیش از ده مورد رادر اثبات برتری مردان بر زنان برشمرده اند. بعنوان مثال شیخ رازی درتفسیر خویش چنین آورده است (26):گفته اند: منظور برتری در عقل و نیز زیادی دین و یقین در مردان است. زن در عقل ودین ناقص است; به این دلیل که چندروزی را در ماه نمی تواند نماز بخواند وروزه بگیرد. همچنین گفته شده به دلیل نقصان گواهی زن است; چون شهادت دوزن، معادل یک مرد است و عده ای گفته اندبه دلیل جهاد کردن است که خداوند مردان را امر به جهاد فرموده در حالی که به زنان امر کرده در خانه های خود بمانند. ربیع می گوید به دلیل نماز جمعه و جماعت است که بر زن واجب نمی باشد. حسن بصری معتقد است که دلیل آن وجوب نفقه است که به عهده مردان می باشد نه زنان. عده ای هم گفته اند بهترین تفضیل آن است که مرد شرعا می تواند چهار زن بگیرد، اما زن بیش از یک شوهر نمی تواندداشته باشد. نیز گفته اند بدین سبب که حق طلاق با مردان است و در حدیث آمده که «الطلاق بالرجال و العدة بالنساء » و نیزگفته اند به دلیل میراث و سهم الارث بیشتر مردان است و عده ای گفته اند برتری مردان به دیه ایشان است; چون دیه زن نصف دیه مرد است و گفته شده دلیل برتری مردان نبوت و امامت و خلافت است; چون خداوند هیچ زنی را به پیغمبری نفرستاده و از ایشان امام و خلیفه قرار نداده است. حدیثی از قول پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده است که: «المراة مسکینة مالم یکن لها زوج » پرسیدند یا رسول الله حتی اگر زن دارای مال و اموال باشد؟ فرمودند:هر چند مال داشته باشد و آنگاه این آیه راخواندند که «الرجال قوامون علی النساء...»

در بعضی تفاسیر، امور دیگری هم برمراتب فوق افزوده اند مثل برتری مردان درسواد، چون انبیا ، علما و حکما غالبا ازمردان هستند. همچنین مردان را به سبب انتساب فرزندان به ایشان و داشتن ولایت در نکاح، طلاق، رجوع و ... برتر از زنان می دانند و می افزایند که تمامی این امورحاکی از برتری مردان است و مرجع تمامی این امور به برتری علم و قدرت مردان برمی گردد. (27)

همانگونه که ملاحظه می شود غالب مواردی که بعنوان نمونه های برتری مردان بر زنان ذکر شده، خدشه پذیر است ; چه بسیاری از آنها مواردی است که بیانگراوضاع و احوال اجتماعی حاکم بر زنان درجامعه و زمان خاصی بوده است که اکنون در اکثر جوامع مصداق ندارد; مثل غلبه سواد و دانش در مردان و خانه نشینی زنان که باعث دوری ایشان از مسائل اجتماعی و مشارکت و اظهار نظر ایشان می شده است و در بعضی موارد، اتفاق نظر بین علما و فقها خصوصا علمای معاصر ومتاخر وجود ندارد مثل اختصاص قضاوت و ادای شهادت و دخالت در امورحکومتی از سوی زنان و در خصوص بعضی از آنها مثل میزان سهم الارث مردان، اجازه تعدد زوجات، میزان دیه، وجوب جهاد و دفاع بر ایشان. ارتباط این احکام با زیادی قوه تعقل مردان روشن نیست: بلکه دلایل دیگری در خصوص آنها می توان ارائه کرد و در بعضی احکام عبادی مثل عدم وجوب نماز جمعه یامعافیت از خواندن نماز در بعضی روزهای سال - که سبب نقص عقل و دین زن معرفی شده بشدت می توان تشکیک کرد.

تفسیر دوم: پرداخت مهر و نفقه سبب قوام بودن مرد است:

بعضی از مفسران، قوام بودن مردان رابر زنان به دلیل پرداخت نفقه و کفایت امور ایشان می دانند و در بعضی تفاسیراهل سنت، احادیثی نیز در تایید این مطلب آمده است; مثلا جامع البیان درتفسیر این آیه به نقل از ابن عباس آورده است که: یعنی مردان به زنان فرمان می دهند که مطیع اوامر الهی و دستورهای شوهرانشان باشند; یعنی با خانواده خوش رفتار و نگاهدار مال شوهر خویش باشندو دلیل این برتری، آن است که خداوندنفقه دادن به زن و کفایت امور او را به عهده مرد گذاشته است. (28)

پرسشی که به ذهن متبادر می شود،این است که اگر قوام بودن مردان به سبب پرداخت نفقه و اداره امور زن باشد، آیا درصورت عجز مرد از پرداخت نفقه، قوام بودن او نیز منتفی است؟ یا در صورتی که زن، خود به فعالیت اقتصادی پرداخته، ازلحاظ تامین زندگی خویش، دارایی مستقل داشته باشد و وابسته به انفاق شوهر نباشد و حتی در بعضی حالات،کمک مثبتی در اوضاع اقتصادی خانواده ویاور همسر در تامین امور خانه باشد بازهم می توان مرد را قوام بر زن دانست؟

بعضی از علمای اهل سنت در پاسخ به پرسش اول از تعلیل قوام بودن به «بماانفقوا» استنباط کرده اند که هرگاه مرد ازدادن نفقه همسرش عاجز باشد، صفت قوام بودنش زایل می شود و زن حق فسخ عقد نکاح را دارد; چون مقصود شرعی ازعقد نکاح در چنین شرایطی بر آورده نشده است. این آیه بوضوح دلالت بر ثبوت فسخ نکاح به هنگام اعسار مرد در تهیه پوشاک و نفقه دارد و این رای علمای مالکی و شافعی است; هرچند نظرابوحنیفه آن است که در چنین شرایطی به دلایل آیه « و ان کان ذوعسرة فنظرة الی میسرة » عقد نکاح فسخ نمی شود. (29)

به نظر علمای شیعه وجوب انفاق رامی توان از آیه مزبور استنباط کرد; یعنی در زندگی مشترک مسؤولیت پرداخت نفقه و اداره امور اقتصادی با مرد است، اماضمانت اجرای پرداخت نفقه را نمی توان از آیه استنباط کرد; بطور قطع این، ضمانت اجرای فسخ نکاح نخواهد بود;بلکه در درجه اول، زن باید اجبار مرد را برانجام دادن تعهد و وظیفه شرعی وقانونی اش مطالبه کند و در صورت استنکاف، مرد تعزیر خواهد شد (30) و درصورت عدم پرداخت یا عدم توانایی پرداخت، زن حق مطالبه طلاق را خواهدداشت (31); هر چند زن خود از لحاظ اقتصادی دارای توانایی مالی بوده، نیازی به انفاق شوهر نداشته باشد.

اما در خصوص مساله مورد بحث کنونی که «قوام بودن مرد» است، به نظرمی آید در صورت عدم توانایی پرداخت نفقه و در فرضی که زن خود، به کار وفعالیت مبادرت کند و زندگی خویش وبلکه زندگی مرد و خانواده وی را تامین کند، قوام بودن مرد لااقل از جهت انفاق خانواده، منتفی است.

تفسیر سوم - وجود یک علت طبیعی محض سبب قوام دانستن مرد است
:

به نظر بعضی از متفکران علت معرفی شدن مرد به عنوان سرپرست خانواده درآیه مورد بحث ، یک علت طبیعی محض است نه قرار دادی و تحکمی و نه امتیازخاص «مرد بودن »; این علت طبیعی مقاومت مردان در برابر رویدادهای خشن زندگی و رویارویی با عوامل مزاحم طبیعت و نیز آمادگی دائمی آنها درگرداندن چرخه های اقتصادی است; ازطرف دیگر محدودیت زن در دوران قاعدگی، بارداری، وضع حمل، شیردهی و غیر ذلک سبب این امر گشته است وهمین امر مضمون آیه «بما فضل الله بعضهم علی بعض » است; زیرا این آیه بطور قطع نه ارزش انسانی مرد را از زن بالاتر می برد نه قیم بودن مرد را بر زن مطرح می کند; بلکه ناظر به تفاوتی است که مرد و زن در ارتباط با طبیعت واستخراج مواد معشیتی با یکدیگر دارند.به نظر ایشان کلمه «فضل » که در این آیه آمده، برتری و تفوق ارزشی مرد بر زن نیست، بلکه به معنای اختصاص مرد به داشتن استعدادو نیرویی خاص است;مانندمقاومت در مقابل عالم طبیعت برای تصرف در آن و عدم معذوریت بوسیله پدیده های طبیعی که زن را معذورمی سازد. (32)

ب - بررسی نظرات دسته دوم: امرفضل الهی و دادن نفقه را سبب قوام ب
ودن مردان می دانند.

این دسته از مفسران با توجه به ادامه آیه یعنی «بما فضل الله بعضهم علی بعض » و «بما انفقوا» همین دو عامل راعلت قوام بودن مردان بر زنان می دانند ومی گویند این امر، دو سبب دارد. یکی ازآنها موهبت الهی خداوند بر مردان است;زیرا خداوند مردان را در امور متعددی برزنان برتری داده است، مثل کمال عقل،حسن تدبیر، زیادی نیرو و افزونی عبادات. به همین جهات است که نبوت،امامت، ولایت، برپا کردن شعایر اسلامی و جهاد مختص مردان است و شهادت ایشان در تمامی امور مورد قبول واقع می شود و سهم الارث بیشتری نسبت به زنان دارند.

دلیل دوم اکتسابی است و این است که با اینکه ثمرات نکاح، مشترک بین زوجین است اما مسؤولیت پرداخت مهر و نفقه به عهده مردان می باشد (33).

عده ای از مفسران گفته اند: وجه نظم این آیات، در این است که زنان در موردبرتری سهم الارث مردان بر ایشان سؤال کردند و این آیه نازل شد که «لاتتمنوا مافضل الله به بعضکم علی بعض...» (34).سپس خداوند علت برتری مردان بر زنان را در ارث بیان می کند که بواسطه مسؤولیت پرداخت نفقه و مهریه است که بر عهده مردان می باشد; پس فایده برتری نصیب مردان، به زنان برمی گردد. (35)

تفسیر نمونه (36) پس از آنکه قوام بودن مرد را به معنی رهبری و سرپرستی خانواده می گیرد، این موقعیت را معلول وجود خصوصیات مرد می داند; مانندغلبه قدرت تفکر بر نیروی عاطفه واحساس و داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر، که با اولی بتواند بیندیشد و نقشه بریزد و با دومی از حریم خانواده خوددفاع کند. بعلاوه تعهد او در برابر زن وفرزندان راجع به پرداختن هزینه های زندگی و پرداخت مهریه و تامین زندگی آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به اومی دهد که وظیفه سرپرستی به عهده اوباشد. «بما فضل الله بعضهم علی بعض » و«بما انفقوا من اموالهم » نیز اشاره به همین حقیقت دارد; زیرا در قسمت اول می فرماید «این سرپرستی به خاطرتفاوتهایی است که خداوند بنابه مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده است.» و درقسمت آخر می فرماید «نیز این سرپرستی بخاطر تعهداتی است که مردان در موردانفاق کردن و پرداختهای مالی در برابر زن و خانواده بر عهده دارند.» سپس برای رفع توهم «برتری مرد بر زن » بواسطه این تکالیف و مسؤولیتها می افزاید: روشن است که سپردن این وظیفه به مردان، نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانی آنهاست و نه سبب امتیاز آنها به جهات دیگر; زیرا چنین برتری صرفا بستگی به تقوا و پرهیزکاری دارد. همانطور که ممکن است شخصیت انسانی یک معاون از یک رئیس در جنبه های مختلف بیشتر باشد.

شاید این سؤال مطرح شود که اگرمنظور از آیه «بما فضل الله بعضهم علی بعض » برتری مردان بر زنان بوده است- حال هرگونه که این برتری تفسیر شود -چرا با آوردن اسم صریح یا ضمیر خاص مذکر و مونث بر این امر تصریح نشده ونگفته «بما فضل الله الرجال علی النساء»یا «بما فضلهم علیهن » بلکه بصورت مبهم بیان شده است؟ بعضی از مفسران این پرسش را طرح کرده و در پاسخ گفته اند:

الف - شاید به این دلیل است که هرفردی از افراد صنف مرد به هر زنی از افرادصنف زن برتری ندارد. چه بسا زنی که برتر از بسیاری مردان باشد و اینکه در«فضلهم » از ضمیر مذکر استفاده شده صرفا از جهت تغلیب (یعنی غلبه دادن اسم و ضمیر مذکر بر اسم و ضمیر مؤنث در قواعد صرف و نحو عرب) است;بنابراین ، آیه هم مردان و هم زنان برتر رادربر می گیرد و معنی آیه چنین می شود: به سبب آنکه خداوند برخی از مردان و زنان را بر بعض مردان و زنان دیگر برتری بخشیده است.

ب - و نیز گفته شده که لازمه برتری داشتن یک صنف بر صنف دیگر برتری وفضیلت شخصی هر فردی از افراد آن برفرد صنف دیگر نمی باشد; یعنی مردان برتر از زنانند بی آنکه لازمه این قضیه آن باشد که هر شخصی از مردان بر هرشخصی از زنان برتری داشته باشد. (37)

در تفسیر نمونه، این فرع مطرح شده که ممکن است زنانی از لحاظ قدرت تفکر وبنیه جسمانی بر شوهران خود امتیازداشته باشند ولی قوانین به تک تک افرادو نفرات نظر ندارد، بلکه نوع و کلی را درنظر می گیرد و شکی نیست که از نظر کلی مردان نسبت به زنان برای این کار آمادگی بیشتری دارند; (38) هر چند به نظر بعضی مفسران ، دیگر ادعای برتری صنف مردان بر زنان - که عین مدعی است - از آیه استفاده نمی شود; چون وقتی فقط بعضی از مردان برتر از بعضی زنان باشند وبالعکس، وجهی برای برتری صنفی برصنف دیگر باقی نمی ماند. (39)

نتیجه گیری

با توجه به مباحث مذکور روشن می شود که بین مفسران و متفکران شیعه وسنی در تفسیر آیه مورد بحث اتفاق نظروجود ندارد; به نظر بسیاری از مفسران،آیه مذکور با توجه به سیاق آیات قبل وبعد و حتی صدور ذیل آیه، مربوط به روابط زن و مرد در خانواده می باشد وبیانگر حکم مسؤولیت و سرپرستی مرددر خانواده و حمایت و حفاظت از آن وتامین معاش و تدبیر امور اقتصادی خانواده است و به هر حال نمی توان از آیه مزبور حکم برتری مردان بر زنان رااستنباط کرد. چنین برداشتی با سایر آیات قرآن که در مقام بیان ملاکهای برتری وفضیلت انسان است، منافات دارد; زیراهیچیک از آیات قرآنی که ملاک ارزشها رادرباره انسان بیان می کند، اختصاصی به مرد ندارد. ملاک ارزشها در قرآن، کار وکوشش با هدف گیریهایی انسانی است واین امور در مورد «انسان » مطرح شده نه زن یا مرد بخصوص: «لیس للانسان الا ماسعی » و حتی نمی توان یک آیه در قرآن پیدا کرد که برای مرد در برابر زن ارزش انسانی خاصی را اثبات کند. (40) و به نظراکثر فقها نیز فلسفه قوام بودن مرد، عهده دار بودن امور زنان و برتری ارزش اقتصادی مرد در غالب جوامع است. (41)

در آیه مورد بحث، برای رفع توهم برتری ذاتی و فضیلت مردان و زنان، پس از بیان حکم قوام بودن و سرپرستی مرد،اوصافی از ارزشهای انسانی زن مطرح می شود که زنهای شایسته زنهایی هستندکه همواره در ارتباط با خدا بوده، نگهبان فرمان الهی در غیاب همسرانشان می باشند; «فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله »; زیرا نقش زن دربهره برداری یا اخلال نظم خانواده فوق العاده مهمتر و بیشتر از مرد است;بهمین جهت آیه، صنف زن را به آن نقشی که دارد، آگاه می سازد و او را متوجه مسؤولیتش می کند و از بی تفاوتی یاکجروی در اداره خانواده برحذر می دارد. این یک اصل تجربه شده است که اگر دریک خانواده، زن با کمال، خردمند و باتقواباشد، اغلب اعضای خانواده سعادتمندخواهند بود و در صورتی که زن بی اعتنا به مسائل انسانی و از تدبیر و تقوا بی بهره باشد، مرد هر اندازه هم در اوج عظمت انسانی باشد، تاثیرش در خانواده ناچیزخواهد بود. به همین علت آیه، صنف زن را توصیف و ارزشهای سازنده او راگوشزد می کند و ثابت می کند که رکن اصلی و عامل اعتدال خانواده، زن است. (42)

منابع :

- احکام قرآن: دکتر محمد خزائلی ، انتشارات جاویدان، خرداد 1353، چاپ اول

- البیان: شیخ طوسی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات

- تفسیر روح الجنان: شیخ جمال الدین ابوالفتوح رازی، ترجمه ابوالحسن شعرانی، کتابفروشی اسلامیه، 1398 ه.ق

- تفسیر صافی : فیض کاشانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1362 ش، چاپ ششم

- تفسیر مجمع البیان: شیخ ابوعلی الفضل بن الحسن بن الطبرسی، ترجمه دکتراحمدبهشتی، مؤسسه انتشارات فراهانی،1349،چاپ اول

- تفسیر المیزان: علامه سید محمد حسین طباطبایی، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات دارالعلم، چاپ دوم

- تفسیر نمونه: به قلم جمعی از اندیشمندان زیر نظر آیت الله ناصرمکارم شیرازی، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، بهار 1375،چاپ 24

- جامع البیان فی تفسیر القرآن: ابی جعفر محمد بن جریر الطبری، بیروت ، دارالمعرفة ، 1392 ه.ق ، چاپ دوم .

- الجامع لاحکام القرآن: ابی عبدالله محمد بن الانصاری القرطبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1965 م.

- حدود مشارکت سیاسی زنان در اسلام: آیت الله محمد مهدی شمس الدین، ترجمه محسن عابدی، انتشارات بعثت

- شرح و تفسیر نهج البلاغه: استاد محمد تقی جعفری، دفتر تبلیغات اسلامی

- غرائب القرآن و رغائب الفرقان: نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین القمی النیسابوری، که در حاشیه کتاب جامع البیان چاپ شده است.

- کنز العرفان فی فقه القرآن: جمال الدین المقداد بن عبدالله السیوری، انتشارات مرتضوی، 1385 ه. ق.

- لسان العرب: ابن منظور، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ه. ق، چاپ اول

- مجمع البحرین: شیخ فخرالدین الطریحی، انتشارات کتابفروشی مرتضوی، 1365 ش، چاپ دوم

پی نوشتها:

1) لسان العرب، ابن منظور، ذیل واژه

2) الجامع لاحکام القرآن ، انصاری قرطبی، ج 5،(الاستبداد بالنظر فیه و حفظه بالاجتهاد)

3) تفسیر المیران علامه محمد حسین طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، ج 8، ذیل تفسیر آیه

4) تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی ، ترجمه دکتراحمد بهشتی ، ج 5، ص 133

5) در همان منبع، این حدیث از طریق کلبی درمورد سعدبن ربیع و زنش خولد دختر محمد بن سلمه نقل شده و از قول ابوروق آمده که آیه درباره جمیله دختر عبدالله بن ابی و شوهرش ثابت بن قیس بن شماس نازل شده است.

در تفسیر المیزان نیز به نقل از الدرالمنثور روایتی آمده است که زنی نزد پیغمبر(ص) آمد و ازشوهرش شکایت کرد که وی را سیلی زده است.حضرت فرمود: قصاص! و این ایه نازل شد:«الرجال قوامون علی النساء...» و زن بدون اذن قصاص برگشت.

6) تفسیر المیزان، ج 8، ص 187-188

7) این معانی و تفاسیر مختلف عبارتند از : حق سلطه و حمایت ، حق ولایت و سیاست، تادیب و اجبار زن به انجام واجبات، تادیب و تدبیر،قیام به نفقه و دفاع و حمایت از زنان. سرپرستی زن همانند سرپرستی حاکم بر رعیت، سرپرستی و خدمتگزاری ، سرپرستی و اجرای مصالح خانوادگی و قیمومت مردان در جهات اجتماعی همگانی.

8) مجمع البحرین، شیخ فخرالدین الطریحی:«ای لهم علیهن قیام الولاء و السیاسة »

9) الجامع لاحکام القرآن ، ج 5، ص 168

10) تفسیر البیان ، شیخ طوسی، ج 3، ص 385

11) جامع البیان فی تفسیر القرآن ، ابی جعفرمحمد بن جریر الطبری، ج 4

12) همان منبع

13) کنز العرفان فی فقه القرآن ، جمال الدین المقداد بن عبدالله السیوری ، ج 2 ، ص 211 : (ای لهم علیهن قیام الولایة و السیاسة)

14) الجامع لاحکام القرآن، ابی عبدالله بن احمدالانصاری القرطبی. ج 5، ص 168

15) غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین الحسن بن محمد القمی النیسابوری، ذیل تفسیرآیه

16) احکام قرآن، دکتر محمد خزائلی ، ص 65

17) الجامع لاحکام القرآن ، ج 5ص 168

18) تفسیر نمونه، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی،ج 3

19) شرح نهج البلاغه ، محمد تقی جعفری، ج 11،ص 270 - 271

20) همان منبع ، ج 11، ص 208 به بعد

21) یقومون علیهن قیام الولاة علی الرعیة(تفسیرصافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 353)

22) غرائب القرآن و رغائب الفرقان، در حاشیه تفسیر جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج 4; (یقوم بامرها و یهتم بحفظها کما یقوم الوالی علی الرعیة)

23) تفسیر المیزان ، ج 8 ، ص 181 به بعد

24) تفسیرالمیزان، ج 8، ص 182

25) تفسیر البیان، ج 3، ص 188

26) تفسیر روح الجنان، شیخ جمال الدین ابوالفتوح رازی ، ترجمه ابوالحسن شعرانی ، ج 2،ص 378 به بعد

27) غرائب القرآن و رغائب الفرقان، در حاشیه جامع البیان ، ج 4

28) جامع البیان فی تفسیر القرآن ، ج 4، «عن ابن عباس: قوله الرجال قوامون ... یعنی امراء علیهاان تطیعه فیما امرها الله به من طاعته و طاعته ان تکون محسنة الی اهله حافظة لماله و فضله علیهابنفقته وسعیه.»

29) الجامع لاحکام القرآن، ج 5، ص 168 به بعد

30) ماده 642 قانون مجازات اسلامی، مجازات سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس را در مورد این جرم در نظر گرفته است.

31) مواد 1111 و 1129 قانون مدنی

32) شرح و تفسیر نهج البلاغه، ج 11، ص 270-275

33) مجمع البحرین; تفسیر صافی، فیض کاشانی،ج 1، ص 353; کنز العرفان فی فقه القرآن، ج 2،ص 211; احکام قرآن، ص 65

34) نساء، 32

35) الجامع لاحکام القرآن، ج 5، ص 168

36) تفسیر نمونه، ج 3، ذیل تفسیر آیه

37) کنز العرفان فی فقه القرآن، ج 2، ص 212

38) تفسیر نمونه، ج 3، ذیل تفسیر آیه

39) کنز العرفان فی فقه القرآن، ج 2، ص 212

40) شرح و تفسیر نهج البلاغه ، ج 11، ص 273

41) حدود مشارکت سیاسی زنان در اسلام، آیت الله محمدمهدی شمس الدین ، ترجمه محسن عابدی

42) شرح و تفسیر نهج البلاغه، ج 11، ص 275

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان