معادشناسی

معادشناسی رکن عظیم ایمان و اصل بزرگ حکمت و عرفان است.۹۳ انسانها در فهم و درک حقیقت حشر و نشر, دارای مراتبی هستند پایین ترین مراتب به لحاظ تصدیق, مرتبه عوام اهل اسلام است.۹۴ مراتب بعدی برحسب میزان معرفت افراد و فهم عقلانی آنها قابل ارزیابی است .

معادشناسی رکن عظیم ایمان و اصل بزرگ حکمت و عرفان است.93 انسانها در فهم و درک حقیقت حشر و نشر, دارای مراتبی هستند پایین ترین مراتب به لحاظ تصدیق, مرتبه عوام اهل اسلام است.94 مراتب بعدی برحسب میزان معرفت افراد و فهم عقلانی آنها قابل ارزیابی است .

پیش از صدرالمتألّهین, از سوی بزرگان فلسفه, راه حلّ عقلی برای مسأله معاد جسمانی ارائه نشده بود. ابن سینا که رئیس فلاسفه اسلامی نام یافته است, این مسأله را خارج از قدرت عقل دانست, ولی ملاّصدرا با احاطه بی نظیر خود نسبت به آثار گذشتگان و با تأسیس اصل اصیل حرکت در جوهر, توانست نه تنها از عهده حلّ عقلانی معاد جسمانی برآید, بلکه بسیاری از مسائل پیچیده و معمّاهای نامکشوف فلسفی دیگر را نیز به راه حلّ خود نزدیک ساخت .

ملاّصدرا بر این باور است که افراد انواع جسمانی, با چهار بُعد محدود می شوند : طول, عرض, عمق و زمان. هریک از این اجسام نوعی, برحسب انقسامات زمان, منقسم و متکثّر و پراکنده اند و حافظ وحدت آنها, نفوس مجرّد آنها با ارباب انواع هستند .

این حرکت عمومی در میان دو نقطه قوّه و فعل یا ماده و تجرّد واقع است و جهان ماده به واسطه این حرکت, پیوسته اجزایی از خود را از منطقه ماده به تجرّد می رساند و پس از تجرید کامل ماده ای, دوباره به تجرید رشته مواد دیگری می پردازد و این امر مدام ادامه می یابد. به همین دلیل او برای نفوس بقای روحانی قایل است .

روش ملاّصدرا در تبیین معاد جسمانی تحسین آمیز است. وی با استفاده از هفت اصل که به شرح در فصل دوّم از فنّ دوّم مبدأ و معاد آورده است, به اثبات معاد جسمانی می پردازد :

1. قوام و بقای هر موجود طبیعی در این عالم, وابسته به فصل اخیر آن است و فصول بعید و اجناس آن, شرایط اثباتش شمرده می شوند. تحقّق هر موجود طبیعی تنها متّکی به صورت کمالی آن است و در اصل قوام ذات خویش, نیازی به وجود ماده ندارد. چون ماده هرچیزی, همان قوّه ای است که حامل حقیقت ذات اوست, نه داخل در اصل ذات. پس عالم, به صورت, عالم است نه به ماده و انسان به نفس تدبیرگر انسان است, نه به تن .

2. عامل تعیین کننده در تعیّن هویّت انسان, وحدت نفس اوست که بر خلاف دگرگونی اعضا از کودکی تا پیری, به قوّت خود باقی است پس تا زمانی که نفس باقی است, انسان باقی است هرچند همه اعضای آدمی متحوّل شوند و اعضای اخروی جانشین اعضای دنیوی شوند .

3. هر ماده ای مادامی که ماده است, توأم با کمّیت, کیفیت, وضع, زمان و مکان است و با ازمیان رفتن این لوازم, آن شیئ نیز نابود می شود, هرچند می توان بقای آن وجود را بدون این اعراض و لوازم تصوّر کرد, بلکه اگر وجودی به کمال رسید, از همه اعراض بی نیاز می شود .

4. وحدت شخصی در همه موجودات, یک چگونگی ندارند. در جواهر مادی, وحدت شخصی از معنی محدودتری برخوردار است. محدودیت موجود در جهان مادی, مانع از آن است که همزمان, اوصاف متّضاد و اعراض متقابل, مثل سفیدی و سیاهی, سعادت و شقاوت, لذّت و الم و دنیا و آخرت, در یک جسم گردهم آیند. برخلاف جوهر نفس که وحدت شخصی آن ناسازگاری با تجرّد, تجسّم و سعادت و شقاوت ندارد. اصولاً نفس با توجّه به قوای گوناگونی که دارد, در جهانهای گوناگون حضور دارد و دارای اعتبارهای گوناگون است چون انسانها در این دنیا از قوّه حسّی بیش تر بهره می بردند, عوالم دیگر از منظر دید آنها در غیب است, ولی انسانهایی نیز یافت می شوند که از قوای دیگر نفس غافل نیستند , درنتیجه توانایی ادراک و کشف جهانهای دیگر را نیز دارند .

5. صورتها بر سبیل استعدادها از فاعل سر می زنند, اعم از این که با مشارکت ماده باشد, یا بدون مشارکت آن. صور خیالی بی شماری توسط قوّه خیالی در نفس به وجود می آید که در جهان ماده وجود ندارند و از راه حواس به آن راه نیافته است, بلکه برگرفته از غیب جهان است, جهانی که نفس دستی در آن دارد .

6. نفس انسان به گونه ای آفریده شده است که می تواند صور پنهان از حواس را بدون مشارکت ماده ایجاد کند. این صورتها در نفس حلول نمی کنند و حصول صورت برای فاعل شدیدتر از حصول آن برای قابل است. بنابراین نفس دارای عالمی است مخصوص به خود و انسان عارف می تواند این عالم را براساس اراده خود در جهان خارج نیز ایجاد کند و این توانایی را در سرای آخرت نیز نفس دارا خواهدبود, جز این که انیس نیکان, صورتهای زیبا و همدم ناپاکان, صورتهای چرکین و دردآور خواهد بود .

حکیم می سراید :

هرچه در جان تو گردد منطوی این

بدان کاندر قیامت آن شوی

خلق نیکت می شود رضوان حور

همّت عالیت می گردد قصور

هرکه را امروز کردی دل فکار

ماروکژدم می دهی در دل قرار

از زبان, چون مردم آزاری کنی

مار در سوراخ پرواری کنی

7. حقیقت ماده چیزی جز استعداد نیست و منشأ آن امکان ذاتی است و منشأ امکان نقص وجودی است. شیئ ناقص تا زمانی که ناقص است, در پی تحصیل کمال خواهد بود و سلسله نفوس, بر دو قسم هستند: نفوسی که به بدنها تعلّق دارند و نفوسی که بدنها به آنها وابسته اند. قسم دوّم از نفوس از سنخ مجرّداتند .

با درنگ در این اصول هفتگانه ا,دراک معاد جسمانی به قراءت صدرالمتألّهین قابل فهم خواهدبود .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان