عشق یعنی چه و آیا مورد تأیید اسلام است؟
علاقه انسان به یک شخص و یا یک چیز وقتی به اوج خود برسد، به طوری که تمام وجود او را فرا گیرد و بر او حکومت کند، عشق نامیده می شود.
کلمه عشق در تعبیرات اسلامی، بسیار کم آورده شده و موارد استخدام آن در روایات، اندک است. در این جا به دو نمونه اشاره می کنیم:
از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «من عشق فعفّ ثم مات، مات شهیدا؛ هر کس عاشق شود و عفت بورزد (به گناه آلوده نشود) و آن گاه بمیرد، شهید مرده است.»(34)
امیرالمؤمنین علی (ع) نیز فرمود: «من عشق شیئاً اعمی بصره و امرض قلبه؛ کسی که عاشق چیزی شود، چشمش کور و قلبش مریض می شود.»(35)
استاد مطهری (ره) در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی می فرماید: بزرگان از فلاسفه مانند بوعلی و ملا صدرا، هر یک بابی و یا فصلی را درباره عشق باز کرده و ماهیت و اقسام آن را بررسی کرده اند.
ایشان در کتاب جاذبه و دافعه امام علی (ع)، بحث مفصّلی را درباره عشق، ماهیت، اقسام و آثار آن ارائه داده است که به طور فشرده گزیده ای از آن را می آوریم:
عشق، دو نوع است: نوعی از آن، مقدس است و آثار نیکی بر آن مترتب می شود و نوعی دیگر از آن، کاملاً مخرّب و شکننده و حیوانی است.
توضیح این که، احساسات انسان انواع و مراتبی دارد:
1 - برخی از آنها از مقوله شهوت و هوس، به ویژه شهوت جنسی است و از امور مشترک بین انسان و سایر حیوانات به شمار می رود. با این تفاوت که در انسان به علت خاصی این گونه احساسات و شهوات، اوج و غلیان زاید الوصفی می گیرد که عشق نامیده می شود و در حیوان هرگز به این صورت در نمی آید؛ ولی به هر حال از حیث حقیقت و ماهیّت، جز طغیان و فوران و طوفان شهوت، چیزی نیست. این گونه عشق های رنگی، با سرعت می آید و به سرعت می رود و قابل اعتماد و توجه نیست، بلکه بسیار خطرناک و فضیلت کُش می باشد و فقط با کمک عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است که انسان سود می برد، وگرنه زیان کار خواهد بود.
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود(36)
2 - نوعی دیگر از عشق نیز وجود دارد که مقدس است و ماهیتی انسانی و الهی دارد و آن، عشقی است که نیرو و قدرت آفرین است، آدم ترسو را شجاع، و تنبل را چالاک و زرنگ می کند، از بخیل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا، متحمّل و شکیبا می سازد.
یک مادر را که تا دیروز دختری لوس، زود رنج و کم طاقت بود، با قدرت شگرفی در مقابل گرسنگی و بی خوابی و ژولیدگی اندام، بردبار می کند و تاب تحمل زحمات مادری را به او می دهد.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش(37)
این نوع عشق است که نفس را تکمیل و استعدادهای حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد و از نظر قوای ادراکی، الهام بخش و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می کند و آن گاه که اوج بگیرد، کرامت و خارق عادت به وجود می آورد و روح را از ناخالصی ها پاک می کند. به عبارت دیگر، این نوع عشق، تصفیه گر است، صفات رذیله ناشی از خودخواهی و یا سردی را از قبیل: بُخل، امساک، جُبن، تنبلی، تکبر و عُجب از بین می برد، علاقه و تمایل انسان را به خارج از وجود خود متوجه می کند، وجودش را توسعه می دهد و کانون هستی اش را عوض می کند و به همین دلیل عشق و محبت، یک عامل بزرگ اخلاقی و تربیتی است، مشروط به آن که خوب هدایت شود و به طور صحیح استفاده گردد.(38)
و این همان عشقی است که شعرای عارف در وصفش چنین سروده اند:
در مکتب عشق گر خریدار شوی
از خواب هزار ساله بیدار شوی
یک تار زمویش به جهانی ندهی
وانگه به جمال او گرفتار شوی(39)
* * *
دل داده عشقم و نرفتم بی راه
راهی به جز این نیست خدای است گواه
در هر چه نظر کنم نبینم جز عشق
لا حول و لا قوة الا بالله(40)
* * *
یا رب زشراب عشق سرمستم کن
در عشق خودت نیست کن و مستم کن
از هر چه جز عشق خود تهی دستم کن
یک باره به بند عشق پا بستم کن(41(