در کتابهای شیعه
بر پایه مندرجات کتابهای معتبر شیعه، عبدالله بن میمون یکی از یاران و راویان امام صادق(ع) - و احتمالا امام باقر(ع) نیز - و مؤلف چند کتاب و از موالی بنی مخزوم و اهل مکه بوده (1) و هیچ رابطه ای با اهواز و تشکیلات اسماعیلیان نداشته است. اعتماد ما به صحت اظهارات عامه رجال نویسان شیعی - از قدیم و جدید - در معرفی او وقتی بیشتر می شود که بدانیم:
اولا، آنان وقتی در باب هر یک از راویان حدیث به تحقیق می پردازند، اگر منتسب به هرمذهبی باشد، این نکته را در سرگذشت او یادآور می شوند; و در کتب رجال شیعه، بارها به این گونه تعبیرات بر می خوریم: از رجال اهل سنت، کیسانی، زیدی، بتری، متهم به غالی گری، فطحی، واقفی، غالی، معتقد به واگذاری امر آفرینش و روزی دهی به ائمه، ناووسی و... (2) ،که این تعیین مذهب راویان، به خاطر تاثیر مذهب هر راوی در مقام ارزش گذاری روایات اوست; علاوه بر این، آنان حتی یک گزارش را که حاکی از کوچکترین نقطه ضعفی دریکی از رجال حدیث باشد، در پرونده او ثبت و درباره آن گفت وگو می کنند و سرانجام آن رارد یا توجیه یا قبول می نماید; و در این مورد، حتی روایات وارده در نکوهش رجال بزرگ شیعه مانند عبدالله بن عباس، زراره، یونس بن عبدالرحمن، هشام بن حکم و محمد بن مسلم را نادیده نمی گیرند; (3) و بر همین مبنا، از موثق نشمردن میمون وبعضا او را ملعون شمرده (5) و پسرش عبدالله نیز - که اشاره ای به رابطه او با اسماعیلیان نکرده اند - هرگز احترامی بیش از نامبردگان نداشته است که لازم باشد این نقطه ضعف یا هرنقطه ضعف دیگری را در او بپوشانند; چنان که حتی خبر ضعیفی را که احتمال ارتباط او بازیدیه را می رساند، از نظر دور نداشته اند، و نیز از ایراد خدشه به روایتی که حاکی از جلالت مقام اوست خودداری نکرده اند - با اشاره به اینکه آنچه خود در ستایش خویش نقل کرده، درخور استناد نیست - و برخی حتی در جرح وی کوشیده و او را به افزودن کلمات و مطالبی درمتن احادیث متهم کرده و روایات او را بی ارج شمرده اند. (6)
ثانیا، عبدالله بن میمون، برای شیعه ناشناخته نبوده که از پیوندهای فکری و تشکیلاتی او با اسماعیلیان بی خبر بمانند، بلکه محدثان اقدم شیعه، روابط بس استواری با او داشته واحادیث بسیاری با اسانید متصل و صحیح از او روایت کرده اند و بسیاری از آنان، مستقیما ازاو حدیث فراگرفته اند و از آن میان:
1. جعفر بن محمد اشعری که روایات فراوان او از عبدالله بن میمون در ابواب مختلف کافی وتهذیب آمده است.
2. حسن بن علی بن فضال م. 224 (7) که روایات او از عبدالله در دو کتاب فوق و در استبصارطوسی آمده است.
3. حماد بن عیسی که روایات فراوان او از عبدالله در سه کتاب مذبور و در من لا یحضره الفقیه صدوق آمده است.
4. احمد بن اسحاق بن سعد که روایت او از عبدالله در من لا یحضره الفقیه آمده است.
5. محمد بن حسن بن جهم که روایت او از عبدالله در تهذیب و استبصار آمده است.
6. عبدالله بن مغیره که روایت او از عبدالله در تهذیب آمده است. (8)
7 و 8. ابراهیم بن هاشم قمی و ابوطالب عبدالله بن صلت قمی، که طوسی به روایت آن دو ازعبدالله اشاره کرده است.
9. ابو خالد صالح قماط که کشی روایت او از عبدالله را آورده است. (9)
باری کثرت روایات شیعه از ابن میمون با اسانید پیوسته و درست را از اینجا می توان دریافت کرد که مرحوم آیت الله خویی نزدیک هفتاد مورد از روایات وی را که تنها در کتب چهارگانه شیعه آمده، یاد کرده است. (10)
با عنایت به آنچه گفتیم، این که محدثان شیعه با تمام پیوند استوار با عبدالله بن میمون و نقل این همه روایت از وی، با وجود التزام به ذکر گرایشهای مذهبی هر یک از راویان، هیچ اشاره ای به رابطه عبدالله با اسماعیلیان نکرده اند، قرینه ای استوار بر نفی این رابطه است.
گذشته از آنکه روایات فراوان وی که از طریق شیعه رسیده، کمترین نشانی از گرایش به اسماعیلیان و آرای آنان - چه رسد به وابستگی به ایشان - ندارد.
اما اینکه یکی از خاور شناسان، در برابر همه اقوال روشن علمای مورد اعتماد شیعه که در قرنهای نزدیک به تکوین و ظهور فرقه اسماعیلیه می زیسته اند، به کتاب عوامانه و مجهول المؤلف تبصرة العوام (که صدها سال پس از آن تاریخ و در محیطی مالامال از تبلیغات کینه توزانه نسبت به این فرقه تالیف شده) استناد جسته، و آن را «حاوی توصیف شیعی از عبدالله بن میمون اسماعیلی، و قابل توجه » پنداشته، (11) شگفت آور است; زیرا مؤلف عامی و گمنام تبصره، (12) اگر کمترین آشنایی با مهمترین کتب شیعه در حدیث و رجال داشت، نام عبدالله بن میمون را در سلسه سند صدها روایت در کافی و کتب دیگر می دید، و احوال و آثار او را درکتابهای کشی و نجاشی و... ملاحظه می کرد، و او را آن گونه معرفی نمی نمود، و اگر هم باآگاهی از برخوردهای پیشینیان شیعه با وی، می خواست نظریه جدیدی درباره او اظهارنماید، به نظرات قبلی و مردود بودن آنها - گر چه به اختصار - اشاره می کرد; و به هر حال،مندرجات تبصرة العوام حاکی از آن است که مؤلف بدون هیچ اطلاعی از جایگاه عبدالله بن میمون در میان محدثان و رجالیان شیعه، تنها شایعات بی اساسی را که در میان جامعه سنی و ضد اسماعیلی آن روز بر سر زبانها بوده، بازگو کرده، و آنچه در این باره نوشته، به اندازه ای بی پایه است که محدث نوری را به شگفت آورده و احتمال جعلی بودن روایت تبصره را برای او مطرح کرده (13) و خاورشناس یاد شده نیز، ضمن تصریح به مشکوک بودن نویسنده، به مردود بودن نوشته وی اعتراف کرده است. (14) همچنین آنچه یکی از مؤلفان اسماعیلی درروزگار ما به مورخان شیعه نسبت داده - که به عقیده ایشان، عبدالله بن میمون امامت را ازکف فرزندان محمد بن اسماعیل ربوده و مردم را به امامت خود و فرزند خود فرا خوانده و ازآغاز سده سوم نقش مهمی در تاریخ اسماعیلیان ایفا کرده، (15) - دور از حقیقیت است، و بانظریه دیگری که خود به ایشان منسوب می دارد و بر اساس آن، عبدالله از معاصران امام باقر(متوفای حدود 114) بوده، (16) نیز سازگار نیست.
در منابع سنتیان
محدثان و محققان علمای سنت که بسیاری از ایشان در اعصار نزدیک به عصر عبدالله بن میمون می زیسته یا با او معاصر بوده و حتی با وی رابطه داشته و مستقیما، یا با اسانیدمتصل، از او حدیث فراگرفته اند، هیچ اشاره ای به ارتباط او با اسماعیلیان نکرده اند; اینک داوریهای محدثان و رجال شناسان بزرگ سنتی در دست است - از آن میان است: بخاری(م.256)، ابوزرعه (م.264)، ابوحاتم (م.277)، ترمذی (م.279)، نسائی (م.303)، ابوجعفرعقیلی (م.322)، ابن ابی حاتم (م.327)، ابن حبان (م.354)، ابن عدی (م.365)، حاکم(م.405)، ابونعیم (م.430)، ابن جوزی (م.597)، ذهبی (م.748)، ابن حجر عسقلانی(م.852) و... - و خلاصه اظهارات همه آنان این که: عبدالله بن میمون، از موالی بنی مخزوم، واصحاب امام صادق(ع)، مقیم مکه و در جرگه محدثان بوده، از برخی محدثان سنی حدیث آموخته و به برخی دیگر از آنان حدیث آموخته، و اینکه: از چه کسانی روایت می کند و چه کسانی از او روایت می کنند و مرویات وی چقدر اعتبار دارد؟ و با اینکه اکثر نامبردگان - ظاهرابه دلیل گرایشهای شیعی عبدالله بن میمون - منقولات وی را صد در صد در خور اطمینان نمی دانند، ولی هیچ یک از نسبتهایی را که ردیه نویسان بر اسماعیلیان به وی داده اند، به اونداده اند، و حتی اشاره ای به اینکه او از غالیان یا اهل بدعت و اسماعیلیان بوده نکرده اند، (17) باآنکه خصوصا برخی از ایشان مانند ذهبی، کوشیده اند که هر چند نقطه ضعف در راویانی مثل وی - با گرایشهای شیعی - بیایند مطرح کنند تا بی اعتباری روایات وی هر چه بیشترآشکار گردد، و آن گاه حتی یکی از اتهاماتی که ردیه نویسان بر اسماعیلیان، به عبدالله بن میمون می زنند، کافی بود که او را نه تنها از جرگه راویان حدیث، بلکه از جرگه مسلمانان خارج کند و در صف دشمنان سرسخت اسلام درآورد، در حالی که بسیاری از محدثان اهل سنت، روایات وی را نقل و بدان استناد جسته اند - از جمله ترمذی یکی از شش محدث بزرگ سنی که حدیث وی را آورده (18) - و نیز کثیری از آنان، مستقیما از وی حدیث شنیده ودر این رشته بر وی شاگردی کرده و احادیثی را که بی واسطه از زبان وی فراگرفته اند، به دیگران آموخته اند و از آن میان:
1. عبدالجباربن علاء مکی (م.248) که ابن حبلان از راوی شناسان بزرگ سنی، احادیث وی را سخت مورد و ابن صاعد (م.318) که از امامان و حافظان بزرگ حدیث در نزد اهل سنت بوده، (20) تاسف می خورده که روایت عبدالجبار از عبدالله بن میمون را از خود عبدالجبار فرا نگرفته است. (21)
2. ابراهیم بن منذر حزامی (م.236) که از حافظان و مشایخ ائمه سنت، از او روایت کرده اند (22) و روایت وی از عبدالله بن میمون را ابن عدی آورده است. (23)
3. احمد بن ازهر نیشابوری (م.261) که ذهبی، محدث و رجال شناس بزرگ سنی، وی راصدوق (بسیار راستگو) شمرده (24) و روایت وی از عبدالله بن میمون را ابن عدی آورده است. (25)
4. حسین بن منصور نیشابوری (م.238) که نسائی (یکی از شش محدث بزرگ سنی)مرویات او را سخت مورد اعتماد شمرده، و بخاری (نامی ترین محدث سنی) حدیث او راآورده; (26) و روایت وی از عبدالله بن میمون را ذهبی یاد کرده است. (27)
5. احمد بن شبیان رملی (م.270) که ابن حاتم از حافظان بزرگ حدیث و از راوی شناسان نامی اهل سنت، وی را صدوق خوانده و از او حدیث فرا گرفته (28) و به روایت وی از عبدالله بن میمون تصریح کرده است. (29)
6. مؤمل بن اهاب (م.254) که ابو داود و نسائی (دو تن از شش محدث بزرگ اهل سنت)حدیث وی را آورده; و نسائی وی را ثقة (مورد اعتماد) خوانده، و ابو حاتم (از رجال شناسان نامی سنی) وی را صدوق شمرده، و حدیث وی از عبدالله بن میمون را ذهبی آورده است. (30)
7. زیاد بن یحیی (م.254) که بخاری از او روایت کرده و ابن ابی حاتم و ابن حجر - ازبزرگترین رجال شناسان اهل سنت - وی را از گزارشگران بسیار مورد اعتماد شمرده اند; وابن حجر به روایت وی از عبدالله بن میمون اشاره کرده است. (31)
در مورد برخوردهای محققان اهل سنت با عبدالله بن میمون، سه نکته دیگر نیز در خوریادآوری است:
الف) ابن جوزی در کتاب رجال خود - الضعفاء و المتروکین - که بر پایه اقوال محققان اهل سنت نگاشته، عبدالله بن میمون را محدثی می شناسند که گزارشهای او ضعیف است و اگر ازطرق دیگر روایت نشود، نباید بدان استناد کرد، (32) - بی آنکه هیچ گونه فعالیت اجتماعی وانحراف دینی در وی نشان دهد - و در اثری دیگر می نویسد: «باطنیان به پندار خودسرکرده ای داشتند که نامش عبدالله بن عمر... قداح شعبده باز دروغزن بود و. .. » (33) که این تعبیر نیز، بر خلاف تعبیرات برخی دیگر از مخالفان اسماعیلیان، حاکی از بی اعتمادی به ادعای این فرقه در انتساب به عبدالله بن میمون است.
ب) عقیلی در مقدمه کتاب الضعفاء و المتروکین، تعبیرات اهل سنت درباره مراتب ضعف راویان حدیث را - از ضعیف و ضعیف تر و ضعیف ترین - آورده، و از تغبیرات و مصطلحات کتاب وی برمی آید که عبدالله را در خفیف ترین مراتب ضعف می دیده، در حالی که اگرنسبتهایی که اسماعیلیان و ردیه نویسان بر آنان به عبدالله می دهند درست بود، باید وی رابدترین مراتب ضعف می شمرد.
ج) برخی از خاور شناسان که اصرار دارند عبدالله بن میمون را نه به عنوان یک محدث اهل مکه بلکه پایه گذار مذهب اسماعیلیه معرفی کنند، چون گواهی ذهبی رجال شناس بزرگ سنی را بر خلاف نظر خود دیده اند، مدعی شده اند که ذهبی تحت تاثیر منابع شیعی،عبدالله را به عنوان یک محدث و اهل مکه معرفی کرده; (34) و این سخنی بس واهی است; زیرااولا آشنایی علمای سنت با عبدالله بن میمون به عنوان یک محدث اهل مکه، نه از طریق شیعه و به صورت غیر مستقیم، بلکه مستقیما و بدون واسطه بوده; و از روزگار ذهبی در سده هشتم آغاز نشده، و پیشینه آن به روزگار حیات ابن میمون در سده دوم می رسد; و از آن هنگام تا روزگار ما ادامه داشته است; (35) و ما بسیاری از محدثان بزرگ سنی را که از زبان وی حدیث شنوده اند معرفی کردیم; ثانیا هر کس ذهبی را بشناسد، می داند که وی در سنی گری بسیار متعصب، و از شیعه و گرایشهای شیعی و منابع شیعه بسیار دور است، و حتی به خاطرتلاشهای مکرر برای ایراد به روایات وارده در مناقب علی(ع) و آل او و تایید دشمنان آنها،بارها از سوی علمای شیعه مورد انتقاد و نکوهش واقع شده، (36) علاوه بر آنکه اکثر رجال شناسان شیعه، ابن میمون را موثق و روایات او را صحیح و مقبول می انگارند (37) و ذهبی به تبع محدثان اقدم سنی، از توثیق کامل او و حکم به اینکه روایات وی صد در صد صحیح است، ابادارد. (38) از مجموع آنچه گفتیم، می توان دریافت که اگر هم فرض کنیم رجال شناسان شیعه،برای هر چه بیشتر منسوب کردن عبدالله بن میمون به خویش، از رابطه او با اسماعیلیان سخنی نگفته اند و این موضوع را با تقدس این مرد در میان خود و اهمیتی که به وی می دهند، منافی انگاشته، و بدین دلیل، از ذکر آن پرهیز کرده اند، راوی شناسان اقدم سنی که از تایید مطلق ابن میمون خودداری کرده اند، هیچ دلیلی بر مسکوت گذاشتن این قضیه نداشته اند; و بلکه به دلیل اهمیت ابن میمون در میان مخالفان مذهبی خویش (شیعیان)،برای طرح و عرضه آن ماجراها که هر یک نقطه ضعفی قوی برای او بوده، انگیزه ای قوی داشته اند. و همین که آنان نیز مانند شیعیان، به چنین نسبتهایی نپرداخته اند، حاکی ازنادرستی این نسبتهاست.
با تاریخ نگاران و ملل و نحل نویسان
تاریخ نگاران شیعه و سنی که نزدیک به روزگار عبدالله بن میمون می زیسته اند، به نقش عظیمی که ادعا شده او در تکوین و ظهور مذهب اسماعیلیه داشته، کمترین اشاره ای نکرده اند، از جمله یعقوبی در تاریخ خود، ابن اعثم در الفتوح، ابوحنیفه دینوری در اخبارالطوال، ابن مسکویه در تجارب الامم، و نیز... .
امام مورخان اهل سنت طبری، که بسی حوادث کم اهمیت تر را نیز ذکر می کند و کتاب اوبه قول سنیان «اصح التواریخ » (39) است و در آن، از آغاز دعوت اسماعیلیان در سال 278. درعراق، و وقفه انقلاب قرمطیان در سال 294. در سوریه و پیشوایان ایشان در آن دیار سخن رانده، و نکاتی چند از عقاید آنان را با اشاره به کتابی منسوب به قرمطیان آورده است. (40)
- عریب بن سعد قرطبی (م.369) در ذیل خود بر تاریخ طبری، که آن را با ذکر اخبارقرامطه آغاز کرده; و در باب جنگهای آنان و برخوردهای مخالفان با ایشان، گاهی به اجمال وگاهی به تفصیل سخن گفته است. (41)
- مسعودی که در مروج الذهب گزارش فعالیتهای قرامطه (از شاخه های اسماعیلیه) راآورده و از پاره ای اشاره های او معلوم می شود که بیشتر مطالب وی از گفت و گوهای مستقیم با قرمطیان به دست آمده است. (42)
ثابت بن سنان صابی که در کتاب خود، تاریخ قرامطه را در بحرین، سوریه و بین النهرین،از آغاز تا سال مرگ خود عرضه کرده; و گزارشی مفصل از جنگ بین خلیفه فاطمی و قرامطه آورده، که نشان می دهد از رابطه این دو طرف، آگاه و با آنها معاصر بوده، و کتاب وی رافضلای اهل سنت ستوده و بارها به آن مراجعه کرده و از آن سودها برگرفته اند. (43)
- حمزه اصفهانی که نیز به کارهای جنگی قرمطیان پرداخته، و تصویری از بغداد ارائه کرده که ما را تا حد زیادی در شناخت محیطی که جنبش آنان در آن رشد کرد و بارور شد،یاری می کند. (44)
همچنین کسانی که در قرن سوم به معرفی فرقه های شیعه یا فرق اسلامی پرداخته اند، وبرخی در معرفی شاخه های اسماعیلیه به تفصیل سخن رانده اند، همچون: حسن بن موسی نوبختی مؤلف فرق الشیعه، که مردی فیلسوف و متکلم و شیعه مذهب و بسیار معتدل بوده ومترجمان کتابهای فلسفی در نزد وی گرد می آمدند و کتاب وی که بارها چاپ و به زبان فرانسه ترجمه شده، (45) پژوهشی است در باب شیعه و فرقه های منسوب به آن، از آغاز تا غیبت امام دوازدهم; و به اسلوبی بی طرفانه نوشته شده، و حاوی اطلاعات بسیاری از آغاز تاریخ اسماعیلیان است; و نویسنده آن ماخذهای سنی و شیعه به یک اندازه بهره گرفته (46) و به تصدیق محققان، غنی ترین و موثق ترین گزارش را در باب ابن ابی الخطاب عرضه کرده است. (47) و نبودن هیچ نامی از عبدالله بن میمون در کتاب وی - با آن همه اهمیتی که به رابطه ابن میمون با اسماعیلیه و ابن ابی الخطاب داده اند - شاهد دیگری بر نبود چنان رابطه ای است.
- سعد بن عبدالله اشعری، مؤلف کتاب المقالات و الفرق که مطالب کتاب نوبختی را باافزوده های فراوان گرد آورده است. (48)
- ابوالحسن اشعری پیشوای بزرگترین فرقه اهل سنت و مؤلف مقالات الاسلامیین که درباره ابن ابی الخطاب و آرای وی، و نیز قرمطیان و مبارکیه و دیگر شاخه های اسماعیلیه، به تفصیل سخن گفته; و محشی کتاب وی که از معاصران ماست، چون ملاحظه کرده که اشعری با اینکه نزدیک به عصر عبدالله بن میمون بوده، کمترین نقشی برای ابن میمون در تکوین وترویج مذهب اسماعیلیه قائل نشده، بدون توجه به علت این امر، به زعم خود در صددجبران این نقیضه برآمده، و شمه ای از افسانه هایی را که در اعصار پس از اشعری برای عبدالله بن میمون ساخته اند، در حاشیه «مقالات الاسلامیین » آورده و آن را تکمیل کرده است. (49)
- در اعلامیه ای هم که در آغاز سده پنجم، علیه فاطمیان در بغداد انتشار یافت، هیچ سخنی از انتساب ایشان به عبدالله بن میمون نبود (50) و دیگر مورخان و محققان نزدیک به روزگار تکوین و ظهور اسماعیلیان نیز، هیچ یک اشاره ای به نقش عبدالله بن میمون در تاریخ این فرقه نکرده اند.
در منابع اسماعیلیان
در قدیمی ترین منابع اسماعیلیان، هیچ گونه ذکری از عبدالله بن میمون به عنوان پیشوای این فرقه و از یاران امام صادق(ع) نیست; اینک کتاب افتتاح الدعوة تالیف قاضی ابو حنیفه نعمان (م.363) در دست است که در آن، از آغاز دعوت فاطمیان در یمن در سال 268، تاپدید آمدن یک سازمان عقیدتی سیاسی در آفریقا و تاسیس خلافت فاطمی و حوادث روزگار مهدی (م.322) را نسبتا با تفصیل به گفت و گو نهاده; و چون مؤلف از بزرگترین دانشوران این فرقه بوده; و در تشکیلات آنان به مناصب مهمی همچون قاضی القضاتی رسیده، و با وقایعی که به گزارش آن پرداخته، فاصله زمانی چندانی نداشته، کتاب وی ازمعتبرترین منابع در موضوع خود به شمار آمده; و غالب مورخان و محققان بعدی، بسیاری ازآنچه را در این باره نوشته اند، از او گرفته اند; و با در نظر گرفتن این مقدمات، نمی توان پذیرفت که عبدالله بن میمون و پدر و فرزندش احمد، نقشهای بسیار مهمی در جنبش اسماعیلیان داشته اند و از نظر نگارنده مزبور پنهان مانده، پس نپرداختن وی به این موضوع،قرینه ای بر عدم صحت آن است; چه رسد که دیگر مؤلفان اسماعیلی هم که در روزگار ابن میمون یا نزدیک به عصر او می زیسته اند، و همه در این مورد سکوت کرده اند. آری قاضی نعمان، در رساله نامبرده از فردی به نام عبدالله بن میمون (بدون لقب قداح) نام می برد که ظاهرا اهل قالمه (شهری در الجزایر) بوده، و صولات بن قاسم سکتانی، از داعیان اسماعیلی وسرداران زیردست ابوعبدالله شیعی (م.298)، دستوراتی در مورد او و کسانی دیگر از مردان این شهر داده است. (51)
همچنین حمید الدین کرمانی (م.411) از بزرگترین رجال و دانشوران اسماعیلیه، بااینکه منتهی شدن نسب حاکم خلیفه فاطمی به عبدالله بن میمون قداح را رد می کند، به اینکه عبدالله در میان اسماعیلیان جایگاهی داشته هیچ اشاره ای نمی نماید، (52) اما پاسخ اینکه چگونه نام این مرد و پدر و اخلاقش با فرقه مزبور پیوند خورده؟ شاید این باشد که به دلیل رابطه استوار عبدالله و پدرش با امامین باقر و صادق(ع)، از همان سده چهارم، برخی ازاسماعیلیان شایعاتی مبنی بر ارتباط میان خود با این پدر و پسر بر سر زبانها انداختند وکوشیدند که آن دو را از قهرمانان و پیشوایان خود معرفی کنند; و چنان بنمایند که از طریق آن دو، با امام پنجم و ششم رابطه ای بس استوار دارند. اینان از فعالیتهای عبدالله بن میمون و پدرش در نشر مبادی اسماعیلیان، گزارشهایی و بلکه قصه هایی شایع کردند که نه در اخبارشیعیان و نه در روایات سنیان، کوچکترین قرینه ای بر صحت آنها نبود; و به همین دلیل مورد توجه نخستین مؤلفان اسماعیلیه قرار نگرفت; و المعز لدین الله، خلیفه فاطمی،هنگامی که به نفی دعوی مخالفان در اتصال نسب او به عبدالله بن میمون می پرداخت، ازنقش وی و پدرش در جنبش اسماعیلیان سخنی به میان نیاورد; (53) اما در اعصار بعدی، این داستانها به کتابهای اسماعیلیان نیز راه یافت و از آن میان:
1. دستور المنجمین که اصلا در نجوم است و پاره ای گزارشهای تاریخی و داستانی هم در آن می توان یافت و نگارنده ناشناس آن، از اسماعیلیان نزاری بوده که در حدود سال 500 ازتالیف آن فراغت یافته است. (54)
2. غایة الموالید، از خطاب بن حسن اسماعیلی (م.533). (55)
3. عیون الاخبار، از داعی ادریس عماد الدین قرشی (م.872). (56)
4. هفت باب از ابو اسحاق قهستانی (معاصر مستنصر سوم) (م.904).
5. کلام پیر از خیرخواه هراتی در گذشته پس از 960، که هفت باب نامبرده را انتحال کرد وپاره ای مطالب بر آن افزود و به این نام نامید و به ناصر خسرو (م.481) نسبت داد. (57)
6. پاره ای از آثار دروزیان (58) که علی القاعده قدیمی تر از منابع یاد شده نیست.
مندرجات این کتابها در باب عبدالله بن میمون و نقش او در جنبش اسماعیلیان، نه تنهابا مسلمات تاریخ سازگار نیست، بلکه در میان خود آنها نشانه هایی از تضاد و عدم صحت مشهود است. چنانکه در پاره ای از آنها، میمون از اصحاب امام باقر(ع) و راویه او (کسی که احادیث بسیاری از آن حضرت روایت کرده) معرفی شده (59) و بر این اساس، باید هنگام درگذشت امام در فاصله سالهای 117 - 113 (60) دست کم 35 تا 40 سال داشته باشد; و ازسوی دیگر پاره ای از گزارشهای آنها حاکی است که امام صادق(ع) نواده خویش محمد بن اسماعیل را به میمون سپرد و او را حجاب و ستر محمد قرار داد و او محمد را پنهان داشت وتربیت کرد و خود در اواخر سده دوم درگذشت. (61) که عمری به این درازی را به سادگی نمی توان پذیرفت. همچنین اینکه اسماعیل - متولد سال 110 - (62) به دستور امام صادق(ع)عبدالله بن میمون را حجت خود و فرزندش محمد قرار داده (63) و همین عبدالله دررویدادهای پس از سال 265 نقش داشته و در سال 270 درگذشته; و حجت دو امام اسماعیلی: عبدالله بن محمد (م.212) و پسرش احمد بن عبدالله (م.229) بوده باشد، (64) معقول نیست; علاوه بر اینکه نخستین مؤلفان اسماعیلی تصریح کرده اند که اسماعیل درزمان حیات امام صادق(ع) درگذشت و با حضور امام او را به قبرستان بقیع بردند و در آنجا به خاک سپردند و مدفن او در آنجا مشهور است و او پیش از درگذشت، با اطلاع امام، فرزندخود محمد را به جانشینی برگزید و کار را به او واگذاشت، (65) ولی مؤلفان بعدی که احساس می کرده اند وفات اسماعیل در زمان پدر، ممکن است با امامت او و اخلافیش منافات داشته باشد، این امر را منکر شده و درگذشت او را پس از امام صادق دانسته اند. (66) مؤلفان متاخراسماعیلی نیز برای حل تناقضهای موجود در داستان عبدالله بن میمون، به دو گونه عمل کردند:
الف - برخی مراد از میمون و قداح را همان محمد بن اسماعیل دانسته اند، (67) که این عجیب است; زیرا آنچه در سرگذشت میمون و قداح آورده اند، قابل تطبیق با سرگذشت محمد نیست; و بعضی از نویسندگان معاصر اسمعیلی نیز این ناسازگاری را یادآور شده وگفته اند که در منابع اسماعیلی، میمون از نسل سلمان و محمد از نسل امام علی(ع) شمرده شده اند. (68) همچنین عبدالله بن میمون بر طبق این فرضیه با عبدالله بن محمد بن اسماعیل یکی انگاشته شده، با اینکه به گفته اسماعیلیان، اولی در سال 270 درگذشت و دومی درسال 212. (69) گاهی نیز در استدلال بر یکی بودن میمون و محمد بن اسماعیل گفته اند:
- معز خلیفه فاطمی، در ضمن یک گفت وگو، عنوان میمون و قداح را برخلیفه فاطمی نهاده است;
- فرقه اسماعیلیه گاهی به عنوان میمونیه خوانده شده است. (70)
ولی این مقدمات تمام نیست; زیرا در گفت وگویی که مورد استناد قرار گرفته، معز درپاسخ کسانی که نسبت علوی او را نفی می کردند و نسب او را به عبدالله بن میمون قداح می رساندند، تنها به این نکته اشاره می کند که «ان صاحب الحق لهو المیمون المبارک السعیدقادح ز نادالحق و موری نارالحکمة فان ذهب من ذهب الی هذا نعم » و از این عبارت برمی آیدکه اگر میمون و قداح را نه اسم و لقب برای شخص خاص، بلکه وصف جد خلیفه فاطمی بگیریم، اتصال نسب معز به میمون و قداح درست است; اما از این جمله استنباط نمی شودکه فرد خاصی، با این نام و لقب نبوده است. چه رسد به اینکه در همین گفت وگو آمده است:«کیف ینبغی ان یقطع القول فیه بانه سار بالحقیقة الی الابعدین من میمون قداح و غیره » واین می رساند که در نظر معز، «میمون القداح و غیره » کسانی بوده اند که به لحاظ پیوند نسبی،در برابر امامان اسماعیلی، از ابعدین (دورترینها) شمرده می شده اند و نه از خود ایشان. نیزوصف قداح برای خلیفه فاطمی به معنی قادح ز نادالحق و موری نارالحکمة (برانگیزنده آتش حکمت و حقیقت)، و لقب قداح برای عبدالله بن میمون به معنی تیرگر یا درمان کننده چشم (71) است. همچنین پاسخهای خلفای فاطمی، به این پرسش که عنوان میمون به چه کسی از روی تقیه اطلاق شده؟ - محمد بن عبدالله (یعنی محمد بن اسماعیل) یا فرزندش عبدالله ابن محمد (یعنی عبدالله بن میمون) - متناقض است. از نامه خلیفه مهدی به اهل یمن برمی آید که وی این عنوان را از محمد بن عبدالله بن جعفر می داند، در حالی که خلیف معز از محمد بن اسماعیل سخن می گوید. (72)
در باب شهرت اسماعیلیان نیز به میمونیه نیز:
اولا، معلوم نیست که این عنوان را خود اسماعیلیان برای خویش برگزیده اند یادشمنانشان برای نفی انتساب آنان به امامان علوی تبار، به ایشان داده اند. اینک داعی علی بن الولید از دانشوران نامی اسماعیلیان، در کتاب دامغ الباطل عناوینی را که به اسماعیلیان داده اند یاد کرده و در خصوص هر کدام توضیحاتی داده، ولی هیچ اشاره ای به «میمونیه »نکرده، و در مورد همه عناوین مزبور نیز می نویسد: «از میان تمامی آنها تنها نام اسماعیلیه به ما مربوط است، و نام باطنیه نیز اگر به این معنی باشد که ما برای هر یک از ظواهر قرآن،قائل به باطنی هستیم، آری این عقیده ماست; و اگر مراد، نفی تکالیف ظاهری است، این کفرآشکار است و ما از آن بیزاریم »; (73) اما اینکه ابن الندیم، از اسماعیلیه به نام میمونیه یاد کرده،ماخذ وی نوشته ابن رزام، یکی از دشمنان سرسخت این فرقه است، (74) که در جای دیگر،بی اعتباری منقولات او را باز خواهیم نمود.
ثانیا، بر فرض که میمونیه از نامهای اصیل و قدیم اسماعیلیه باشد، این امر دلالتی بریکی بودن میمون و محمد بن اسماعیل ندارد; زیرا با توجه به نقش عظیمی که - البته به نادرست - هم اسماعیلیان و هم مخالفان ایشان، برای عبدالله بن میمون و پدرش در نشرمذهب اسماعیلیه قائل بوده اند، تسمیه این فرقه به نام وی عجیب نیست; چنانکه فرقه شیخیه نیز اصرار دارند که خویش را با همین نام بشناسانند، (75) و این نه از باب اعتقاد به امامت شیخ احسایی یا یکی بودن او با امام، بلکه به دلیل نقش وی در ترویج هر چه بیشترمناقب امامان است.
ب - برخی نیز رابطه عبدالله بن میمون با امام صادق(ع) را انکار کرده و ضمن تاکید برنقش وی در تکوین و ظهور مذهب اسماعیلیه، بر آن رفته اند که «وی در اواخر سده دوم - و نه در آغاز آن - تولد یافته و حجت دو تن از امامان اسماعیلی - عبدالله بن محمد بن اسماعیل(فرزند امام صادق) و فرزند او احمد بن عبدالله - بوده، و در سال 270 درگذشته و اینک گویند وی با امامین باقر و صادق(ع) در یک روزگار می زیسته، درست نیست ». (76) ولی این سخنان نیز مشکل را حل نمی کند; زیرا اولا کسانی از محققان سنی که سالها پیش از تاریخ 270 یا اندکی پس از آن درگذشته اند، از عبدالله بن میمون صرفا به عنوان یک محدث و ازراویان امام صادق(ع) یاد کرده اند و از لحن ایشان هم برمی آید که درباره یکی از درگذشتگان سخن می رانند و نه یکی از زندگان - کسانی مانند بخاری (م.256) بزرگترین محدث اهل سنت، (77) ابوزرعه (م.264)، ابو حاتم (م.277) و نیز ترمذی (م.279) که یکی از شش محدث بزرگ اهل سنت است و در کتاب خود که یکی از شش کتاب معتبر حدیث در نزد سنیان است، روایت عبدالله را آورده است. (78) همچنین بسیاری از محدثان بزرگ سنی که پیش از سال 270 درگذشته اند، عبدالله بن میمون را به عنوان محدث - و نه سلسله جنبان یک حرکت تند و تیز اجتماعی و مذهبی -شناخته و از زبان او حدیث فراگرفته اند (79) و به هر حال، مجموع این شواهد نشان می دهد که ارتباط عبدالله بن میمون با امام صادق(ع) مستند به مآخذ بسیار نزدیک به عصر وی است،و اگر به دلیل اینکه قول به معاصر بودن این دو، با اقدامات عبدالله در سده سوم تضاد دارد،ناچار باشیم تنها یکی از آن دو را بپذیریم و دیگری را تکذیب کنیم، باید ارتباط عبدالله بااسماعیلیان را نفی کنیم که در منابع نخستین سخنی از آن نیست، نه ارتباط وی با امام صادق(ع) را، که تمام منابع شیعی و سنی و کثیری از منابع اسماعیلی بدان تصریح کرده اند.گذشته از اینکه نتیجه گیری های خود این مؤلفان، خالی از تناقض نیست; مثلا گاهی می نویسد ابن میمون در سال 270 درگذشته (80) و گاهی سال درگذشت او را 266 ضبطمی کنند. (81)
تعدد عبدالله بن میمون قداح؟
برخی از علمای شیعه، برای جمع میان گفته های شیعیان و اسماعیلیان در باب عبدالله بن میمون قداح، احتمال داده اند که دو تن به این نام بوده اند، (82) ولی این احتمال وجهی ندارد;زیرا به طوری که دیدیم، در متون تاریخی بسیار قدیمی و منابع معتبر شیعه و سنی و حتی در منابع اولیه اسماعیلیان، هیچ اشاره ای به رابطه عبدالله بن میمون با اسماعیلیان نیست که ناگزیر باشیم به واقعیت تاریخی فردی با چنین ویژگی گردن نهیم و سپس به وجودی جدااز عبدالله بن میمون، یار امام صادق(ع) برای وی قائل شویم; علاوه بر اینکه میمون و لقب قداح در میان عرب چندان زیاد نیست که فرض تعدد را تقویت کند.
منابع:
1. اتعاظ الحنفا، تقی الدین احمد مقریزی، قاهره 1387.
2. اختیار معرفة الرجال، معروف به رجال کشتی، شیخ طوسی، مشهد 1348 ش.
3. اسماعیلیان در تاریخ، مجموعه مقالات و از جمله مقاله برنارد لویس، ترجمه یعقوب آژند، تهران 1368 ش.
4. اصل الموحدین الدروز، امین مطیع، بیروت 1980 م.
5. الاعلام، خیرالدین زرکلی، بیروت 1989 م.
6. اعلام اسماعیلیه، مصطفی غالب، بیروت 1964 م.
7. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت 1403.
8. افتتاح الدعوة، قاضی نعمان، الشرکة التونسیه للتوزیع.
9. الامامة فی الاسلام، عارف تامر، بیروت.
10. الانساب، عبدالکریم سمعانی، حیدرآباد دکن 1384 و 1386 (ج 4 و 6)
11. بنیادهای کیش اسماعیلیان، برنارد لویس، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران 1370 ش.
12. بهجة الآمال، علی علیاری تبریزی، قم 131406. تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، بیروت 1413 (ج 9 تا 12)
14. تاریخ الخلفاء الفاطمین، بالمغرب، القسم الخاص من کتاب عیون الاخبار، داعی ادریس عمادالدین، بیروت 1985 م.
15. التاریخ الصغیر، ابو عبدالله محمد بخاری، بیروت 1406 (ج 2)
16. التاریخ الکبیر، ازهمو، افست از روی چاپ حیدرآباد دکن 1377 (ج 5)
17. تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفتری، ترجمه فریدون بدره ای، تهران 1375 ش.
18. تاسیس الشیعه، سید حسن صدر، تهران، افست از روی چاپ عراق.
19. تبصرة العوام، منسوب به سید مرتضی رازی، تهران 1364 ش.
20- التحریر الطاووسی، احمد بن طاووس، حسن بن زیدالدین، قم 1368 ش.
21. تحفة اثناعشریه، عبدالعزیز دهلوی، لاهور 1396
22. تذکرة الحفاظ، شمس الدین محمد ذهبی، افست از روی چاپ حیدرآباد دکن.
23. تقریب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دارالمعرفة.
24. تنقیح المقال، عبدالله مامقانی، افست از روی چاپ نجف 1352.
25. تهذیب الکمال، جمال الدین مرزی، بیروت 1405.
26. الثقات، ابن حبان، افست از روی چاپ حیدرآباد دکن 1402.
27. جامع الرواة، محمد اردبیلی، بیروت 1403.
28. الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم رازی، افست از روی چاپ حیدرآباد دکن 1372.
29. جهانگشای جوینی، عطاملک جوینی، افست از روی چاپ لیدن.
30. دامغ الباطل، داعی علی بن الولید، بیروت 1403 (ج 1).
31. دیوان الضعفاء و المتروکین، شمس الدین محمد ذهبی، بیروت 1408.
32. الذریعه، آقابزرگ تهرانی، بیروت.
33. رجال، ابن داود، قم، افست از روی چاپ نجف 1392.
34. رجال، علامه حلی، قم، افست از روی چاپ نجف 1381.
35. رجال، شیخ طوسی، قم، افست از روی چاپ نجف، 1380.
36. رجال، نجاشی، قم، 1407.
37. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمد ذهبی، بیروت 1402.
38. شرح مشیخه الفقیه، بیروت 1401 (من لا یحضره الفقیه ج 4).
39. صلة التاریخ الطبری، عریب بن سعد، بیروت 1413 (به دنبال ج 10 طبری).
40. الضعفاء الکبیر، ابوجعفر عقیلی، بیروت (ج 1 و 2).
41. الضعفاء و المتروکین، احمد نسائی، بیروت 1407.
42. الضعفاء و المتروکین، عبدالرحمن بن جوزی، بیروت 1406 (ج 2 و 3).
43. عیون الاخبار، ادریس عمادالدین قرشی، السبع الرابع، بیروت 1973 م.
44. الغدیر، عبدالحسین امینی، بیروت 1397.
45. فرق الشیعه، حسن نوبختی، قم 1388.
46. رساله فلسفیه، ابوالقاسم خان ابراهیمی کرمانی، کرمان 1350 ش.
47. فهرست، ابن ندیم (الندیم)، به تصحیح رضا تجدد، چاپ 2.
48. فهرست، شیخ طوسی، قم، افست از روی نسخه چاپ نجف.
49. قاموس الرجال، محمد تقی تستری، قم، 1415.
50. الکاشف فی معرفة من له روایة، شمس الدین محمد ذهبی، قاهره (ج 2).
51. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، 1401 (ج 1 و 2).
52. الکامل فی الضعفاء الرجال، ابن عدی، بیروت 1405.
53. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، بیروت 1971 م.
54. مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، تهران 1354 ش (ج 1).
55. المجالس و المسایرات، قاضی نعمان، الجامعة التونسیه 1978 م.
56. المجروحین، ابن حبان، حلب 1395.
57. مجمع الرجال، عنایت الله قهپائی، اصفهان 1348 (ج 4).
58. مجموعه رسائل حمید الدین کرمانی، بیروت 1403.
59. المراجعات، عبدالحسین شرف الدین، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی.
60. مروج الذهب، ابوالحسن علی مسعودی، قم 1404.
61. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، قم 1416 (خاتمه، 4).
62. مصفی المقال، آقابزرگ تهرانی، تهران 1378.
63. معالم العلما، ابن شهر آشوب، نجف 1380.
64. معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم موسوی خوئی، بیروت 1403 ( ج 10 و 19).
65. معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، بیروت.
66. معرفة الحدیث، محمد باقر بهبودی، تهران، 1362 ش.
67. مقالات الاسلامیین، ابوالحسن اشعری، به تحقیق محمد محی الدین عبدالمجید، 1405 (در دو مجلد).
69. المنجد فی الاعلام، تهران، اسماعیلیان، افست از روی چاپ دوازدهم.
70. المنتظم، عبدالرحمن ابن جوزی، بیروت 1412.
71. منتهی المقال، ابو علی محمد حائری، قم 1416 (ج 4).
72. میزان الاعتدال، شمس الدین محمد ذهبی، بیروت (ج 1 و 2).
73. نامه های قزوینی به تقی زاده، تهران، 1356 ش.
74. هدیة الاحباب، عباس قمی، تهران 1363 ش.
پی نوشتها:
1) اصول کافی - کلینی 1/40،48 و 2/79، 102، 467، اختیار معرفة الرجال - کشی 6- 245، 389، شرح مشیخة الفقیه- محمدبن بابویه 99، رجال شیخ طوسی 225، الفهرست ازهمو 103، رجال نجاشی 4 - 213، معالم العلما - ابن شهرآشوب 74، التحریر الطاووسی - احمد بن طاووس و شیخ حسن صاحب معالم 165، رجال علامه حلی 108، مجالس المؤمنین - قاضی نورالله شوشتری 1/2 - 351، مجمع الرجال - عنایة الله قهپائی 4/57، جامع الرواة - محمداردبیلی 1/4 - 513، منتهی المقال - ابوالمقال - عبدالله مامقانی 2/20 - 219، تاسیس الشیعه سید حسن صدر 257،287، الذریعه - آقابزرگ 15/46 و 19/56، معجم رجال الحدیث - ابوالقاسم خوئی 10/8 - 345 و 19/7 - 115.
2) جامع الرواة 1/8، 12، التحریر الطاووسی 8 - 37، 40، 42، 54، 61، 77، 189.
3) جامع الرواة 325، 494، التحریر الطاووسی 30 - 315، 296 تا 302، 8 - 236.
4) اعیان الشیعه - سید محسن امین 8/5 - 84.
5) رجال ابن داود 282.
6) معرفة الحدیث - محمدباقر بهبودی 8 - 167.
7) مصفی المقال - آقابزرگ 127.
8) معجم رجال الحدیث - ابوالقاسم خوئی 10/9 - 528.
9) همان 5 - 354 و 1/32.
10) معجم رجال الحدیث 10/9 - 528.
11) اسماعیلیان در تاریخ - مقاله برناردلویس 78.
12) مؤلف الذریعه، این کتاب را از سید مرتضی رازی دانسته (ذریعه ج 3 طبقات اعلام الشیعه سده 6) ولی بر پایه دلائلی که مرحوم عباس اقبال در مقدمه تبصره العوام آورده، این نسبت درست نیست و با پژوهش های اخیر هم روشن شده که این کتاب در فاصله سالهای 53 - 606 نگارش یافته و تالیف جمال الدین ابو عبدالله محمد بن حسین بن حسن رازی است (فرهنگ ایران زمین 12/4 - 102) که وی نیز به درستی شناخته نشده و حتی در طبقات اعلام الشیعه سده 7، نامی از وی دیده نمی شود; و در ارزیابی کتاب او داوری مرحوم اقبال را نباید از نظر دور داشت که: درنقل آراء و مقالات مخالفین، مسامحه بسیار به خرج داده و... .
13) مستدرک الوسائل 22/440.
14) اسماعیلیان در تاریخ - مقاله برناردلویس 78، بنیادهای کیش اسماعیلیان 55، 6 - 105.
15) اعلام الاسماعیلیه - مصطفی غالب 346.
16) همان 346، 481.
17) الکامل فی ضعفاء الرجال - ابن عدی 4/9 - 187، الضعفاء و المتروکین - نسائی 150، التاریخ الکبیر - بخاری 5/206 (متن و حاشیه)، الضعفاء الکبیر - عقیلی 2/302، الضعفاء و المتروکین - ابن جوزی 2/144، المجروحین - ابن حبان 2/21، تقریب التهذیب - ابن حجر عسقلانی 1/455، میزان الاعتدال - ذهبی 2/512 و 1/5، سیر اعلام النبلاءازهمو 9/320، الکاشف فی معرفة من له روایة ازهمو 2/136، دیوان الضعفاء و المتروکین ازهمو 2/70 (با نشانی «ت »به معنی اینکه روایت عبدالله بن میمون را ترمذی یکی از شش محدث بزرگ سنتی نقل کرده است)، لسان المیزان -ابن حجر 7/271.
18) میزان الاعتدال - ذهبی 2/512 (با نشانی «ت »).
19) التاریخ الصغیر - بخاری 2/7 - 356.
20) تذکرة الحافظ - ذهبی 2/8 - 776، الاعلام - زرکلی 8/164.
21) الکامل فی ضعفاء الرجال - ابن عدی 4/187.
22) میزان الاعتدال - ذهبی 1/67; التاریخ الصغیر بخاری 2/337 - متن و حاشیه، تذکرة الحفاظ - ذهبی 2/470.
23) الکامل فی ضعفاء 4/187.
24) میزان الاعتدال 1/82، التاریخ الصغیر 2/339.
25) الکامل فی ضعفاء 4/188.
26) تهذیب الکمال - جمال الدین مزی 6/4 - 481.
27) میزان الاعتدال 2/512.
28) انساب سمعانی 6/171، لسان المیزان 1/186، اعلام - زرکلی 7/334.
29) تاریخ الکبیر - بخاری 5/206 - حاشیه، کتاب الجرح و التعدیل - ابن ابی حاتم رازی 5/172.
30) میزان الاعتدال - ذهبی 2/512 و 4/229، لسان المیزان 7/406.
31) تقریب التهذیب 1/270، لسان المیزان 2717/، الثقات - ابن حبان 8/249، انساب سمعانی 4/154.
32) الضعفاء و المتروکین - ابن جوزی 2/144.
33) بنیادهای کیش اسماعیلیان 99 - 1، احتمالا برگرفته از منتظم ابن جوزی 12/299.
34) مقاله برنارد لویس 74، 71، 76.
35) الاعلام - زرکلی 4/141، معجم المؤلفین - عمر رضا کحاله 6/158.
36) مجالس المؤمنین 1/32 - 528، هدیة الاحباب - عباس قمی 158، المراجعات - شرف الدین 145، الغدیر - امینی 18111.
37) مآخذ شیعی پیشگفته.
38) مآخذ سنی پیشگفته.
39) به گواهی شاه عبدالعزیز دهلوی که بعدا افسانه های او را در باب عبدالله بن میمون می آوریم (تحفه اثناعشریه 57).
40) طبری، رویدادهای سال 278 - ظهور قرامطه (ج 10، ص 6 - 344).
41) صلة تاریخ الطبری (چاپ به دنبال طبری 11/10 - 409، 5 - 412، 424، 453، 8 - 456، 4 - 461، 472، 474، 476).
42) بنیادهای کیش اسماعیلیان 5 - 44، مروج الذهب 4/7 - 175، 181، 91 - 190، 289.
43) مقاله برنارد لویس 8 و 9، بنیادهای کیش اسماعیلیان 6 - 45.
44) بنیادهای کیش اسماعیلیان 45.
45) مقدمه المقالات و الفرق ص یک.
46) بنیادهای کیش اسماعیلیان.
47) همان 72.
48) فرق الشیعه 79 تا 86; المقالات و الفرق 80 تا 86.
49) مقالات الاسلامیین 1/75 به بعد (متن و حاشیه).
50) اتعاظ الحنفا - تقی الدین مقریزی 44.
51) رسالة الافتتاح الدعوة - قاضی نعمان 3 - 212، 363 (در خصوص قالمه، ر. ک: المنجد، اعلام 543).
52) مجموعه رسائل کرمانی 168، 174.
53) تاریخ الخلفاء الفاطمین بالمغرب از عیون الاخبار - ادریس عماد الدین 50 - 249، المجالس و المسایرات - قاضی نعمان 11 - 409.
54) جهانگشای جوینی 3/323، 580 - حواشی محمد قزوینی، مقاله برنارد لویس 79.
55) پیدایش اسماعیلیه 6 - 85 و 9 - 78.
56) عیون الاخبار، السبع الرابع 335، نیز بخش تاریخ الخلفاء الفاطمین از کتاب مزبور 7 - 246.
57) پیدایش اسماعیلیه - لویس 79، تاریخ و عقاید اسماعیلیه - فرهاد دفتری 534.
58) پیدایش اسماعیلیه 78، اصل الموحدین الدروز - امین مطیع 9 - 48، 52.
59) پیدایش اسماعیلیه 79، اعلام الاسماعیلیه 559.
60) اعلام الاسماعیلیه 481.
61) اعلام الاسماعیلیه 61 - 559 (و آنچه در ص 7 - 345 و 447 در معرفی عبدالله بن میمون نوشته).
62) همان 161.
63) عیون الاخبار، السبع الرابع 335.
64) اعلام الاسماعیلیه 7 - 346.
65) عیون الاخبار 334 (به نقل از قاضی نعمان م 363) و 50 - 349.
66) اعلام 560.
67) الامامة فی الاسلام - عارف تامر 181، اعلام اسماعیلیه 560، تاریخ و عقاید اسماعیلیه 133.
68) اعلام 560.
69) اعلام 347، 344.
70) تاریخ و عقائد اسماعیلیه 4 - 133.
71) المجالس و المسائرات - قاضی نعمان 11 - 409 (نیز بنگرید به نامه خلیفه معز در تاریخ الخلفاء الفاطمین 50 -249).
72) تاریخ الخلفاء الفاطمین 251 - حاشیه محمد الیعلاوی.
73) دامغ الباطل 1/63 تا 82.
74) فهرست ابن الندیم 238.
75) رساله فلسفیه - ابوالقاسم خان ابراهیمی کرمانی 248، 51 - 250، 3 - 262.
76) اعلام الاسماعیلیه 7 - 346.
77) التاریخ الکبیر - بخاری 5/206.
78) میزان الاعتدال - ذهبی 2/512 و 1/5.
79) شش تن از آنان را قبلا یاد کردیم.
80) اعلام الاسماعیلیه 347.
81) همان 112.
82) قاموس الرجال - محمد تقی تستری 6/635، اعیان الشیعه - سید محسن امین 8/7 - 85، مستدرک الوسائل 22/440، (نیز بنگرید به نامه های قزوینی به تقی زاده ص 119) که تعدد را مسلم دانسته است.