ماهان شبکه ایرانیان

اصطلاحات عرفانی زیب النسا

در سخنان عارفان و صوفیان به واژه هایی برمی خوریم که ظاهری ناپسند دارند، اما از نظر آنان مقدس و زیبا بوده، معانی خاصی را حمل می کنند. آنان به ظاهر زشت الفاظ کاری ندارند و به فریبندگی کلمات که از توجه به ظاهر آنها در ذهن هر شنونده و خواننده ای پدید می آید، توجه نکرده و در دریای معانی الفاظ فرو می روند و برای هر کلمه ای معنای خاصی در نظر می گیرند.

در سخنان عارفان و صوفیان به واژه هایی برمی خوریم که ظاهری ناپسند دارند، اما از نظر آنان مقدس و زیبا بوده، معانی خاصی را حمل می کنند. آنان به ظاهر زشت الفاظ کاری ندارند و به فریبندگی کلمات که از توجه به ظاهر آنها در ذهن هر شنونده و خواننده ای پدید می آید، توجه نکرده و در دریای معانی الفاظ فرو می روند و برای هر کلمه ای معنای خاصی در نظر می گیرند.

این سخنان در طول تاریخ عرفان پارسی از آغاز دوره اسلامی تا عصر حاضر جنجالهایی بر پا کرده است. برخی به علت جمود فکری و بی توجهی، کلمات یادشده را در معنای ظاهری آن استعمال کرده و به قرینه های آن توجه نکرده اند. برخی دیگر از روی عمد و با علم با معنای غیر ظاهری این واژه ها، از آنها برای سرکوب و تخریب افکار بلند شاعران و عارفان استفاده کرده اند.

زیب النسای مخفی نیز در اشعار خود از کلماتی چون مستی، شراب و ... بهره جسته، مانند دیگر عارفان، مفهوم غیر ظاهری آنها را مورد توجه قرار داده و گاه توضیح آنها را در متن سروده هایش جا داده است که برای روشن شدن مطلب به چند نمونه بسنده می کنیم:

عاشقم اما دمی بی یار نتوانم نشست

مست جام عشقم و هوشیار نتوانم نشست

* *

ما مست شراب جام عشقیم

بد مستی ما نه از شراب است

* *

قطع باد! دست بی دردی که از روی هوس

گه سر زلف پریشان و گهی کاکل گرفت

بی شک روشن است که این اصطلاحات، تعبیری مجازی بیش نیست، و گرنه چنین جسارتی به بارگاه پرده نشین عفاف و عصمت، گناهی نابخشودنی است. (توضیح بیشتر آن در ادامه بحث خواهد آمد) همچنین در جای دیگر می گوید:

خواهی که تو را در نظر آید رخ خوبان

با روی نکو آینه وش پاک نظر باش

* *

آلودگی ز دامن پاکم نمی رود

صد ره به آب زمزم اگر شستشو کنم

* *

بستر ز بوریای حقیقت نمی سزد

آن کس که در لباس شریعت فقیر نیست

* *

نازم به سر همت پروانه که در عشق

جان داده و پر سوخته و گرم سماع است

* *

چشم معنی بر گشا ای دل که مثل آفتاب

زیر هر یک خرقه ای صد مرشد کامل گم است

* *

بی روی یار باده بنوشد کسی چرا

روی ریا به عشق فروشد کسی چرا

* *

بر رهگذار باد نهاده چراغ عمر

بر تن لباس فقر نپوشد کسی چرا

* *

مرده باد آن دل که از جام بقامد هوش نیست

بسته به آن لب که از گفت و شنو خاموش نیست

* *

تفسیر عشق

زیب النسا در ضمن سروده های خود «عشق» را به گونه ای زیبا تفسیر کرده که با دقت در ابیات زیر، روشن می شود.

گر به کنشت(3) می رود ور به طواف کعبه ای

با صمد است درد دل مخفی بت پرست را

* *

ز دانش نام بردن ننگ عشق است

جنون، زینت ده اورنگ عشق است

* *

صبا به بلبل شوریده گو که در ره عشق

مجال دم زدن و جای خودنمایی نیست

* *

تهمت عشق است بر فرهاد و مجنون بسته اند

دام تزویری بود عشقی که مادرزاد نیست

* *

گر نباشد ذوق معشوقی و عاشق پروری

خوبرویان را بسوی عاشقان نظاره چیست

* *

خوش فریبنده نگاری است که در کشور عشق

هر که را می نگرم «کوه کن» و «مجنون» است

* *

تنها به راه عشق نه فرهاد سر نهاد

راهی است راه عشق که سرها درو گم است

همان گونه که گفتیم از ابیات بالا معانی زیرا را در مورد «عشق» می توان نتیجه گرفت:

1 همه مخلوقات با عشق به خدا عبادت می کنند، هر چند شیوه پرستش آنها متفاوت است.

2 عشق مجازی، عشقی است که به خوبرویان اظهار می شود و مادرزادی نیست، بلکه با رسیدن به بلوغ، دامنگیر انسان می شود.

3 مجنون و فرهاد، هیچ کدام چنین عشقی نداشتند و انتساب این مطلب به آنها تهمتی بیش نیست.

4 از توجه معشوق مجازی به عاشق دلباخته و سوخته از هوس حیوانی، چنین نتیجه گرفته می شود که اگر ذوق و قریحه عاشق پروری نبود، زیبارویان هرگز به عاشقان نگاه نمی کردند. از طرف دیگر، چون در عالم مجاز (که پل حقیقت است) چنین شیوه ای معمول است به این نتیجه می رسیم که تنها خدا مورد نظر عاشق است و خدا قریحه عاشقی را در نهاد و سرشت انسان به امانت گذارده که از ابتدای طفولیت موجود و آشکار است.

5 خودنمایی، اظهار علم و لاف زدن در قاموس عشق حقیقی، آفتی بیش نیست در حالی که در مسیر عشق مجازی جزو مزایای عاشق و معشوق به حساب می آید.

6 هر کسی از عینک و دیدگاه خود به مردم نگاه می کند و عاشق نیز با عینک خود همه را «کوه کن» و «مجنون» می بیند.

7 چون سخن از عشق حقیقی است، زن نیز می تواند عاشقی باشد که مجنون صفت، به دنبال معشوق است و در راه رسیدن به او کوه را با مژگان چشمش می ساید و از هیچ مانعی نمی هراسد. زیب النسا در این باره می گوید:

گرچه من لیلی لباسم(4)، دل چو مجنون در هواست

سر به صحرا می زنم لیکن حیا زنجیر پاست

مخفی، در این بیت می گوید: من هر چند فطرتا در چهره لیلی نمود پیدا کرده ام، اما دلم چون مجنون در هوای دوست می تپد. اگر حیا مانع من نبود، همانند او سر به صحرا گذاشته و در بدر و بی خانمان می شدم.

زیب النسا در دیوان خود گاهی به صورت فرهاد و لیلی و مجنون نیز ظاهر شده است، لیکن از هر کدام جلوه ویژه ای را در نظر داشته است. هدف او جستجوی خداست و لیلی و مجنون نمودهای التهاب قلب است که گاهی به صورت لیلی و گاهی به صورت مجنون و گاهی در چهره فرهاد ظاهر می شود و نقش خاص آنها را بازی می کند.

از جستجو نشان وصالت نیافتم

وصلت مراست لیلی و مجنون دل من است

* *

در طریق عشق آیین من و مجنون یکی است

از جنون، درد دلم را نشتر و افسون یکی است

ناگفته نماند که تنها به لحاظ اینکه مخفی در ابیات و سروده هایش به صورت مجنون ظاهر شده است، نمی توان گفت:

این دیوان، اثر یک مرد است؛ چنان که تفسیر او از وطن، مذهب و ... نیز نمی تواند دلیل عدم انتساب این دیوان به زیب النسا باشد.

زیب النسا از زیبایی خود سخن می گوید

آفتاب حسن تو تا عرصه دوران گرفت

رونق بازار حسن از یوسف کنعان گرفت

نیست اندیشه انسان و ملک را گذری

پیش حسن تو پری بس به زکات آمده است

گرد چاه ذقنت تشنه لب و سوخته جان

سبزه خط ز پی آب حیات آمده است

* *

تویی در ملک خوبی صاحب تاج

به پابوس تو خوبان جمله محتاج

* *

دختر شاهم ولیکن رو به فقر آورده ام

زیب و زینت بس همینم نام من زیب النساست

در این خصوص اشعار دیگری نیز دارد که به همین مقدار بسنده می کنیم.

این ابیات را بدان جهت جداگانه ذکر کردیم که پاره ای از فضلا با تردید، او را دختر اورنگ زیب دانسته اند، در حالی که زیب النسا به صراحت، خود را دختر پادشاه می داند و نام خود را نیز یادآوری کرده است.

مخفی در باره صفات نیکو و فضایل دیگر خود نیز سخن گفته و شعر سروده است که در اینجا فقط به آوردن این بیت بسنده می کنیم:

نخل اندیشه ام و بار تفکر دارم

میوه ای تازه تر از بار گران،(5) بارم نیست

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان