اعزام طلاب به خارج در سال 1372 برای ادامه تحصیلات تکمیلی، اولین تجربه ای بود که مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی با ابداع حضرت آیة الله مصباح آن را آزمود. در اولین مرحله از این اقدام مهم تعداد ده تن از طلاب مؤسسه به کشور کانادا عزیمت نمودند.
امروزه شاید کمتر کسی در حوزه علمیه قم باشد که از برنامه اعزام جمعی از دانش پژوهان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله به دانشگاه های غرب بی خبر باشد. طی چند سال گذشته کمابیش مطالبی در این زمینه بیان شده و چه بسا خبر این اعزام بی سابقه در خارج از حوزه علمیه و سایر مراکز فرهنگی کشور نیز مطرح شده باشد. اما این که نتیجه این برنامه چه بود؟ دانش پژوهان اعزامی در طول مدت اقامت در کشورهای غربی به چه نتایجی رسیدند؟ روند تحصیلی آن ها چگونه بود؟ نقش ایشان در دانشگاه های غربی چه بوده و عکس العمل مجامع غربی در مورد ایشان چگونه بود؟ و سؤالات بسیار دیگری از این دست، شاید کمتر دنبال شده باشد. آنچه در پی می آید درصدد پاسخ گویی به این گونه سؤالات است. در پایان نیز گفت و گویی با تنی چند از فارغ التحصیلان این دوره داشته ایم که با هم می خوانیم:
اواخر سال گذشته (1377)، سه تن از دانش پژوهان اعزامی که فارغ التحصیلان دوره دکتری رشته فلسفه تعلیم و تربیت، از دانشگاه مک گیل کانادا می باشند، پس از پایان موفقیت آمیز تحصیلات خویش و با اخذ درجه ممتازی به دامن حوزه علمیه و مهد تربیت اولیه خویش بازگشتند. مروری بر دوران تحصیل، تجارب و یافته های ایشان تا حدودی جواب گوی سؤالاتی خواهد بود که کم و بیش مطرح است.
دانشگاه مک گیل، مونترآل - کانادا
امر اعزام طلاب حوزه های علمیه به دانشگاه های خارج از کشور، ضرورت آن و چگونگی انجام مراحل مختلف آن مساله ای است که به نوبه خود جای تعمق و مطالعه دارد و به جاست در جای دیگر به تفصیل پیرامون آن به گفت وگو نشست (هر چند کمابیش نیز تاکنون مطالبی در این جهت نوشته و گفته شده است). با عنایت به این نکته و با فرض موافقت با اصل اعزام، اولین سؤالی که پیرامون اعزام مطرح است، در خصوص دانشگاه مک گیل و مؤسسه مطالعات اسلامی است. دانشگاه مک گیل چگونه دانشگاهی است و چه عواملی موجب شد که اعزام به این دانشگاه و مؤسسه مطالعات اسلامی این دانشگاه صورت گیرد؟
اصولا دانشگاه های غرب، بر اساس یک سطح کلی و در سطح دانشکده ها و رشته های مختلف رده بندی می شوند. به عنوان نمونه دانشگاه هاروارد را جزو دانشگاه های رده اول به حساب می آورند و همزمان بعضی از رشته ها و دانشکده های دانشگاه های معمولی را نیز، به دلیل سطح علمی بالای آن ها، به همان میزان دارای اعتبار می دانند. در بین دانشگاه های آمریکای شمالی، دانشگاه مک گیل در سطح کلی، جزو دانشگاه های ردیف اول شمرده می شود، تا آن جا که برخی، آن را هاروارد کانادا می دانند. همکاری این دانشگاه با دانشگاه کوئینز، که خود از دانشگاه های معتبر است، از جمله نشانگر این امر است.
مؤسسه مطالعات اسلامی نیز که از مؤسسات وابسته به این دانشگاه است، جزو عالی ترین مؤسساتی است که در حال حاضر در آمریکای شمالی به مطالعات اسلامی می پردازد. کتابخانه این مؤسسه با صدهزار عنوان کتاب تخصصی در زمینه اسلام، به زبان های انگلیسی، فرانسه، اردو، عربی، ترکی و برخی زبان های دیگر اروپایی و اسلامی، پس از کتابخانه پرینستون بزرگ ترین کتابخانه اسلامی در این منطقه است.
اما دلیل اعزام طلاب حوزه به این دانشگاه، بیش از هر چیز آشنایی کامل مسؤولین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله با این دانشگاه و اعتماد به اعتبار و ارزش علمی آن بود. شعبه ایرانی مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل در تهران، که با دانشگاه تهران همکاری دارد، در ایجاد این آشنایی نقش مؤثری داشت. مسافرت حضرت آیت الله مصباح یزدی به کانادا و دیدار مستقیم با مسؤولین دانشگاه مک گیل قبل از اعزام، نیز قدمی دیگر در راستای آشنایی با این دانشگاه بود. آشنایی برخی از اساتید مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل با حوزه علمیه قم، متقابلا زمینه تسهیلی برای این کار فراهم کرد. و سرانجام تماس های مؤسسه امام خمینی رحمه الله با مسؤولین آن دانشگاه، راه را هموار ساخت تا جریان اعزام به شکلی که توضیح آن خواهد آمد صورت پذیرد.
مؤسسه مطالعات اسلامی، مقطع کارشناسی ارشد
اولین گروه اعزامی از سوی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، به دنبال اخذ پذیرش از دانشگاه مک گیل، تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد در مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل پی گرفتند. حضور ایشان در مؤسسه مذکور که فعالیت های علمی آن حول چهار گرایش اصلی: 1- تفکرات اسلامی 2- تاریخ اسلام 3- مؤسسات و نهادهای اسلامی و 4- اسلام مدرن شکل می گیرد، فرصتی بود که دانشجویان اعزامی از نزدیک با روش های جاری در غرب جهت مطالعه و تحقیق در مسائل اسلامی آشنا شوند. برای مسؤولین مؤسسه امام خمینی رحمه الله مهم بود که بدانند تفاوت جوهری مطالعه اسلام از بیرون و درون در چیست، که این هدف با اعزام مذکور به دست می آمد. این که این روش ها چه هستند، مطالعه اسلام در غرب به چه هدف و شکل صورت می گیرد و سؤالاتی از این دست نیز بحث مستقلی را می طلبد که از حوصله این مختصر بیرون است. متقابلا مطالعات، پژوهش ها و پایان نامه های منسجم و ارزشمند این دانش پژوهان پیرامون مسائل مختلف اسلامی و عمدتا از منظر تفکر شیعی، و از جمله مباحث ایشان پیرامون فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه زمینه آشنایی محافل غربی با حوزه های علمیه و مطالعات اخیر اسلامی را نیز فراهم ساخت. اظهار نظر مثبت مسؤولین مؤسسه مطالعات اسلامی، رضایت اساتید مربوط و مقبولیت بالای پایان نامه های نوشته شده توسط دانش پژوهان اعزامی (که بعضا با درجه ممتازی به پایان رسیده و عمده آن ها مراحل چاپ را در دانشگاه بینگهامتون می گذراند) جملگی حکایت از موفقیت این مرحله از اعزام بی سابقه طلاب حوزه علمیه قم به برخی محافل علمی خارج از کشور را دارد.
انتقال رشته، مقطع دکتری
پایان موفق دوره کارشناسی ارشد و کسب تجارب لازم از یک سو، و نیاز مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله به اساتید متخصص در رشته های مختلف علوم انسانی از سوی دیگر، دانش پژوهان اعزامی را بر این داشت که دوره دکتری را در رشته های متنوع تری و از جمله تعلیم و تربیت، فلسفه، فلسفه دین و روان شناسی تربیتی ادامه دهند، که امر انتقال سه تن از ایشان از مؤسسه مطالعات اسلامی به دانشکده تعلیم و تربیت در این راستا صورت گرفت. لازم به ذکر است که ادامه تحصیل در موسسه مطالعات اسلامی نیز به دلایل مختلفی ضروری می نمود که برخی از دانش پژوهان این مهم را به عهده گرفتند.
حضور در دانشکده تعلیم و تربیت دانشکده تعلیم و تربیت دانشگاه مک گیل متشکل از شش دپارتمان (بخش) می باشد که در این میان دپارتمان فرهنگ و ارزش ها در تعلیم و تربیت عمده فعالیت خود را حول مسائل فلسفی، فرهنگی، دینی و اجتماعی در تعلیم و تربیت قرار داده است. کتابخانه تخصصی این دانشکده با حدود صد هزار عنوان کتاب و نزدیک به هشتصد عنوان مجله تخصصی به اضافه هزاران میکروفیلم، کتاب های درسی مدارس کانادا، فیلم، نوار صوتی، اسلاید، نقشه و تسهیلات دیگر زمینه بسیار مناسبی را جهت تحقیق در این رشته فراهم می سازد. به منظور آشنایی با زمینه های مختلف مورد بحث در این دپارتمان و همچنین گذراندن دوره های لازم جهت آمادگی برای نوشتن پایان نامه دکتری، دانشجویان اعزامی، بخش اول کار خود را به این امر اختصاص دادند تا واحدهای مختلفی در زمینه فلسفه تعلیم و تربیت، جامعه شناسی تعلیم و تربیت، توسعه و تعلیم و تربیت، تعلیم و تربیت ارزش ها، تعلیم و تربیت و مساله زن و سایر مسائل بگذرانند. حضور فعال و منظم ایشان در کلاس های درس، به همراه آمادگی جهت بحث و گفت وگوی علمی پیرامون مسائل مطروحه (که معمولا در کلاس های محدود هفت هشت نفره مقطع دکتری انجام می شد)، ارائه منطقی دیدگاه های اسلامی، ضمن آمادگی جهت شنیدن دیدگاه های مخالف، تقدیم مقالات پربار پیرامون مسائل هر واحد و نهایتا نمایش اخلاق اسلامی، تصویر بسیار مثبتی از دانش پژوهان در جمع همکاران خویش به یادگار گذاشت.
پیشنهاد موضوع پایان نامه، آغاز حرکتی نو
در دوره کارشناسی دپارتمان فرهنگ و ارزش ها در تعلیم و تربیت، دانشجویان معمولا با دو دیدگاه مسیحیت و یهودیت در تعلیم و تربیت آشنا می شوند. فقدان موضوع تعلیم و تربیت اسلامی و عدم توجه به آن، اولین نکته ای بود که توجه دانش پژوهان اعزامی را به خود جلب کرد و همین امر مقدمه ای شد که ایشان با توجه به زمینه های علمی خویش در مباحث اسلامی درصدد پر نمودن خلا مذکور و شروع حرکتی مبارک در راستای معرفی فرهنگ اسلامی در این رشته گردند. بی سابقه بودن طرح مباحث اسلامی و عدم وجود استاد راهنمای مناسب در این دپارتمان از یک سو، و وجود مؤسسه مطالعات اسلامی به عنوان دانشکده منحصر به فرد جهت طرح مسائل اسلامی در دانشگاه از سوی دیگر، برای مسؤولین و اساتید مربوط در دپارتمان فرهنگ و ارزش ها در تعلیم و تربیت، عوامل موجهی بودند که از طرح موضوعات اسلامی در این دپارتمان جلوگیری کنند. اما به هر حال، لطف الهی همچون همیشه، یار آمد و دانش پژوهان، موفق شدند با ظرافت های لازم و اصرار و مقاومت در این مسیر، موانع را یکی پس از دیگری برطرف کنند و پس از طی چند جلسه دفاع مکرر با حضور اساتیدی از دپارتمان فرهنگ و ارزش ها در تعلیم و تربیت و مؤسسه مطالعات اسلامی این مهم را به نتیجه رسانند. حل این مشکل زمانی به نتیجه رسید که مسؤولین دپارتمان فرهنگ و ارزش ها، پذیرش طرح پیشنهادی پایان نامه را مشروط به حضور یک استاد مشاور از سوی مؤسسه مطالعات اسلامی در کمیته نظارت دانستند. نکته قابل توجه در این جا این است که گرچه هر کدام از دانش پژوهان اعزامی سابقه ای در حدود 15 ساله در حوزه عملیه قم داشتند و سالیان سال دروس خارج را گذرانده بودند، اما حضور دو ساله ایشان در مؤسسه اسلامی حربه نافذی بود که ایشان را به اساتید دیگر دپارتمان ها به عنوان محقیقین و آشنایان به مسائل اسلامی معرفی سازد. یکی از اساتید مؤسسه مطالعات اسلامی، که خود عضو کمیته نظارت بر پایان نامه دانش پژوهان نیز بود، در مقام دفاع از ایشان و رفع شبهه آشنایی این افراد به مسائل اسلامی، به اعضای کمیته اطمینان داد که: «اینها قادرند اسلام را تدریس کنند، از این بابت ناراحت نباشید!»به هر حال، سه موضوع پیشنهادی به کمیته های نظارت، با دفاع محکم و مستند دانش پژوهان و با انجام اصلاحات لازم از سوی اساتید مربوط، به شرح زیر به تصویب رسید. 1- در تکاپوی کشف مدلی اسلامی از توسعه فرهنگی از نگاه علامه شهید آیة الله محمدباقر صدررحمه الله 2- مقایسه دیگر: علامه طباطبایی و دیویی در مساله خود تکاملی 3- تحول ارزش و تاثیر آن در سیستم آموزش و پرورش ایران بعد از انقلاب اسلامی 1357. و هر کدام از دانش پژوهان بر آن شدند تا کار نوشتن پایان نامه را در مدت محدود (حدودا دو سال) و تحت نظارت کمیته های چهار نفره متشکل از سه استاد تعلیم و تربیت و یک استاد از مؤسسه مطالعات اسلامی دنبال کنند.
فراز و نشیب راه
دوره دو ساله نوشتن پایان نامه مقطع دکتری، پس از گذراندن واحدهای لازم، که اقتضای انتقال به دانشکده جدید بود، ده ها تجربه تلخ و شیرین، و صدها نتیجه آموزنده علمی را به دنبال داشت که نوشتن پایان نامه تنها یکی از این تجربه ها و نتایج است. اولین برخوردهای اساتید با پیش نویس هر فصل و هر بخش از پایان نامه، معمولا برخوردی هراسناک و محتاطانه (اگر چه معمولا غیر خصمانه) بود. طرح مسائل اسلامی و شیعی، معرفی تفکرات دینی و نمایش چهره ایران و انقلاب اسلامی ایران اموری نبود که برای ایشان به سادگی قابل قبول باشد، جلسات مکرر بحث و گفت وگو با اساتید، که گاه به کشمکش (عمدة علمی) نیز منجر می شد، صرف رفع اتهام تعصب آمیز بودن نوشته ها می شد. اما به هر حال، این کار باید صورت می گرفت و نیازمند تلاشی خستگی ناپذیر بود. در و دیوار ساختمان بزرگ دانشکده تعلیم و تربیت هنوز فراموش نکرده که روزها و شب ها تا دیر هنگام میزبان سه دانشجوی پر تلاش ایرانی بود که از سوی حفاظت دانشگاه مجوز ماندن در دفتر خویش در ساعات غیر اداری دانشگاه را داشتند.
کنفرانس ها و سمینارهای متعددی که در کانادا و آمریکا در زمینه تعلیم و تربیت (همچون سایر رشته ها) تشکیل می شود، بی شمار و در بسیاری موارد پربار و نتیجه بخش است. دوران نوشتن پایان نامه فرصت مناسبی بود که دانش پژوهان اعزامی در این جلسات علمی شرکت جسته و ضمن این که از نزدیک با بسیاری از محققین این رشته آشنا شوند، با ارائه سخنرانی و مقاله، دیدگاه های خود را نیز مطرح سازند. حضور در کنفرانس های CISC سال های 1996 و 1998 در شهرهای ویلیامزبرگ و بوفالوی آمریکا از جمله این موارد است.
و آخرین دفاع
سرانجام، ماه ها تلاش و پژوهش و گفت وگو با اساتید و سر و کار داشتن با کتاب، مقاله و سایت های مختلف تعلیم و ربیت به بار نشست. دپارتمان فرهنگ و ارزش ها در تعلیم و تربیت برای اولین بار در تاریخ فعالیت خود شاهد جلسات پیاپی سه پایان نامه موفق دوره دکتری در مدت کمتر از سه ماه بود. این جلسات که معمولا با نظارت نماینده ای از سوی رئیس دانشگاه و حضور تنی چند از اساتید و دانشجویان علاقمند به موضوع مورد بحث صورت می گیرد، در فضایی پر هیجان اما امید بخش و همراه با اطمینان خاطر انجام شد. از یک سو، اساتید ناظر اطمینان خاطر داشتند، چرا که در طی همکاری ایشان با دانش پژوهان به اتقان کار صورت گرفته مطمئن بودند. از سوی دیگر، دانش پژوهان به مراتب آرامش خاطر بیشتری داشتند، چرا که با کار شبانه روزی خود توانسته بودند بخشی از فرهنگ اسلامی را به زبان کسانی که به این فرهنگ آشنا نیستند، به صورت سندی ماندگار در آن جا به یادگار گذارند. و خدای عزوجل چه زیبا پاداش این همه جزو لیست افتخاری ریاست دانشگاه ( Dean s honor list) قرار گرفت تا برای همیشه افتخار اسلام عزیز، حوزه های علمیه و مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی; باشد، همچنان که همزمان این امر برای خود دانشگاه و مسؤولین دانشکده و دپارتمان نیز مایه مباهات بود. در همین راستا بود که رئیس دپارتمان فرهنگ و ارزش ها در تعلیم و تربیت در پایان یکی از این جلسات دفاع به دانش پژوهان اعزامی گفته بود شما با حضور خود در این دپارتمان، این دپارتمان را رونق بخشیدید و هر یک از اساتید نیز با نوشتن توصیه نامه هایی (recommendation) به گونه ای احساس رضایت خود را از شاگردان خویش ابراز داشتند.
معرفت: ارزیابی حضرت عالی از اعزام دانشجو، به ویژه طلاب علوم دینی، به خارج از کشور و پیامدهای آن چیست؟
دکتر رهنمایی: سؤال حول دو محور دور می زند: یکی اعزام دانشجویان به طور کلی به خارج از کشور، و دیگری اعزام خصوصی طلاب حوزه علمیه قم.
در زمینه اعزام، بهتر است یک سلسله مسائل را از همدیگر تفکیک کنیم. برخی از آن ها مربوط به پیش از اعزام و یا بدو اعزام است و برخی آثاری است که اعزام برای پیشرفت صنعتی و علوم و فن آوری جامعه اسلامی ما داشته یا می تواند داشته باشد. به عبارت دیگر برخی مسائل این جایی است و برخی آن جایی. مسائلی که مربوط به مرحله پیش از اعزام یا بدو اعزام می شود به گونه ای است که نمی توانیم بر اساس آن، قضاوت مطلق ارائه دهیم و بگوییم که اعزام کار مطلوبی است یا نامطلوب. این بسته به شرایط و مقتضیات زمان است که اولیای امور در نظر می گیرند آیا در این شرایط، ارزش دارد که امکانات عظیمی را برای اعزام گروه کثیری از دانشجویان در نظر بگیرند یا خیردر دوره گذشته، که اعزام صورت گرفت، قریب چهار هزار نفر دانشجو به سراسر جهان اعزام شدند. در آن دوره شرایط برای اعزام فراهم بود، به خصوص که به فن آوری و به روز درآوردن علوم در زمینه صنعت و نیز در زمینه شیوه های ارزشمند علوم انسانی نیازمند بودیم. بنابراین، خیل عظیم دانشجویان بر اساس یک طرح بزرگ اعزام شدند.
در این مرحله، هر چه مسؤولان اعزام سعی کنند افرادی را که اعزام می کنند از دیانت و تعهد بیش تری برخوردار باشند، نتیجه اعزام موفقیت آمیزتر، چشمگیرتر و روشن تر خواهد بود. این بر اساس تجربه ای بوده که ما طی چندین سال اقامت در جمع دانشجویان اعزامی به دست آوردیم.
اما مسائلی که مربوط به طرف دیگر قضیه است و آثار آن بر اعزام اضافه می گردد، اگر شرایط اعزام کاملا مطلوب باشد و افراد مناسبی اعزام شوند در مجموع، حضور یک دانشجو یا شخصیت ایرانی - اسلامی می تواند در ترویج فرهنگ ایرانی - اسلامی بسیار مؤثر باشد، به خصوص حضور خانواده هایشان با حفظ ارزش های فرهنگی - اسلامی بسیار مؤثر است و بهترین تاثیر آن در تغییر برداشتی است که مردم مغرب زمین از ایرانیان - به طور کلی - و از مسلمانان - به طور خاص - دارند. آن ها وقتی می دیدند اخلاق و مشی دانشجو، چه در محیط درس و چه در کوچه و بازار، چه قدر پسندیده است و استعداد و علاقه وافر دانشجو را به تحصیل علم می دیدند، این مساله موجب می شد برداشتی که از رسانه های عمومی در ذهنیت آن ها ایجاد شده بود تغییر پیدا کند. از این نظر، می توان گفت: حضور عزیزان دانشجو حکم سفیران انقلاب اسلامی را دارد که می تواند آثار مثبتی به ارمغان بیاورد.
اما در زمینه اعزام طلاب، با توجه به وضعیت خاصی که پیش آمد، و با توجه به تحولی که لازم بود در زمینه انقلاب فرهنگی صورت بگیرد و نیز به دلیل تجربه با ارزشی که دفتر همکاری حوزه و دانشگاه به دست آورده بود و همچنین دوراندیشی سرپرست معظم مؤسسه، حضرت آیة الله مصباح - دام ظله العالی - در مسافرت هایی که به غرب و دیگر کشورها داشتند و با صاحب نظران و اسلام شناسان غربی با ایشان تماس می گرفتند، این مساله به تدریج، مطرح گردید که حوزه هم می تواند در زمینه اعزام به کشورهای خارجی نقشی ایفا کند. به خصوص که در آن ایام حضرت استاد عازم یکی از شهرهای امریکا برای شرکت در کنفرانس فلسفه بودند و برخی از استادان کرسی مطالعات اسلامی از جمله آقای پرفسور آدامز، با حضرت استاد ملاقاتی داشتند و مطرح کردند که می توانیم بین خودمان و حوزه علمیه رابطه ای ایجاد کنیم. این جرقه ای بود که در نهایت، منجر به اعزام طلاب گردید.
البته این اولین تجربه بود و ده نفر طلبه در مقابل چهار هزار دانشجو اصلا تعداد قابل توجهی نبود و رقم ناچیزی به حساب می آمد، اما با این کار، حوزه ابتکار عمل را در معرفی معارف اسلامی به دست گرفت و به جای این که افراد دیگر را با واسطه بفرستد، خودش عملا حضور پیدا کرد و با فرستادن یک گروه از طلابی که چندین سال از حضورشان در درس های خارج می گذشت، در معرفی حوزه به جهان غرب و در ایجاد مناظره منطقی و رودرو، به خصوص با شرکت طلاب در همایش های علمی و کلاس های درس، با نوشتن مقالات و ارائه در سمینارها و کنفرانس ها، کسب تجارب سودمند در زمینه تحقیق و آموزش طلاب از نزدیک و نیز ایجاد ارتباط شایسته بین خود و دانشگاه های غرب و تبادل نظر مستقیم مؤسسه با آن ها شود. به عنوان نمونه، چند خاطره را خدمتتان عرض می کنم که بیانگر حضور مثمرثمر دوستان طلاب است.
سال 1993، سال اول ورود ما در مقطع کارشناسی ارشد رشته مطالعات اسلامی بود. در کلاس درسی شرکت کرده بودم بعد از کلاس، استاد به طور خصوصی، مرا خواست و گفت: خوشحالم که تو به کلاس درس ما می آیی; به دلیل این که ما از شیعه چیزی نمی دانیم. شما که از مهد تشیع آمده ای، می توانی از نظرات شیعه در هر زمینه به ما چیزهایی یاد بدهی.
یادم هست وقتی برای دوره دکترا نیز با استادم، آقای دکتر اسمیت، صحبت می کردم، ایشان بسیار علاقه مند بود; چون از پیشینه ای که ما در مطالعات اسلامی داشتیم، برایش صحبت می کردم، مقاله می نوشتم و همین اخیرا رساله ای که به عنوان پایان نامه دکترا نوشتم، چیزی بود که در واقع، خواست آن ها بود و به موضوع آن علاقه داشتند. همین مساله سبب می شد که علاقه استاد به ما بیش تر باشد و غیر از جنبه عاطفی، جنبه علمی نیز پیدا کند. به عنوان نمونه، روزهای آخر پس از دفاع از رساله، خدمت یکی از استادان مشاور، آقای دکتر رونالد موریس، بودیم. ایشان می گفت: پیش از این که شما به عنوان دانشجوی دوره دکترا، به گروه ما بیایید، ما از اسلام و از ایرانی از رسانه های عمومی چیزهایی شنیده بودیم، ولی حضور شما به ما نشان داد که اطلاعاتی که به خورد ما می دادند کاملا نادرست بوده است. می گفت: پسش از این که وارد بحث بشوید، ما تصور می کردیم شما افراد متعصبی هستید و نمی توانید نظرات مخالف را تحمل کنید، ولی چند سال تجربه کاری موفقیت آمیز شما به ما نشان داد که این گونه نیستید و حاضرید حرف صحیح دیگران را بپذیرید و حتی حاضرید حرف غلط دیگران را هم بشنوید و بعد محرمانه آن را نقد کنید و حتی بالاتر از آن، حرف خودتان را می زنید و حاضرید که حرف شما مورد نقد دیگران قرار بگیرد. این ها به نظر من برکاتی بود که حضور طلاب در آن جا داشت.
معرفت: اصولا توجه غرب به علوم انسانی را چگونه ارزیابی می کنید؟ استقبال دانشجویان مغرب زمین از این علوم چه بوده است؟
دکتر شاملی: پاسخ به این سؤال تا حدی نیازمند مرور تاریخ پیدایش و رشد علوم انسانی در مغرب زمین است. شاید این سؤال به ذهن بیاید که اگر قرار است از کشور، اعزامی صورت بگیرد چرا از رشته هایی از قبیل فنی و مهندسی صورت نگیرد؟ چون احساس می شود این رشته ها در داخل کشور قابل تامین نیستند. اما اگر از سوی حوزه یا حتی دانشگاه اعزامی در غیر رشته های مزبور صورت بگیرد، این سؤال به ذهن می آید که مگر ما در حوزه علوم انسانی هم نیازمند اعزام به خارج هستیم؟ چه انگیزه ای باعث شده که حوزه به عنوان مرکز انسان سازی و معارفی که معمولا در ارتباط با هدایت و پرورش انسان است، دست به این اقدام بزند؟
یک نگاه کلان می توانیم به این مساله داشته باشیم و یک نگاه خرد.
در نگاه خرد، نیاز نسبت به اعزام به کشور کانادا از زمانی احساس شد که دوستان، خود را در فرایند انقلاب فرهنگی کشور دیدند. در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه هم، وقتی دوستان خود را در روند تحقیق قرار دادند، دیدند اگر بخواهند وجود نافذ و مؤثری در همکاری با دانشگاه و تهیه متون دانشگاهی در شاخه های علوم اجتماعی و انسانی داشته باشند، نیازمند آنند که اطلاعات خود را به روز کنند، وگرنه با توجه به تجربه ای که تا رسیدن به دوره کارشناسی ارشد داشتند، احساس می کردند آنچه از آن پس در ایران دنبال می کنند، تکرار همان چیزهای گذشته است. علاوه بر این، احساس می کردند اگر در فضای غرب قرار بگیرند، می توانند مسائل را بهتر ببینند و خود را مجهزتر کنند.
این جرقه اصلی بود که موجب اعزام گردید و ما شاهدیم که امروز در مؤسسه امام خمینی، شاخه های گوناگون علوم انسانی پا می گیرد و طلاب را از هر جا به خود جذب می کند. این تداوم آن نیازی است که جرقه آن در دفتر همکاری زده شد و احساس شد که در سطح کلان، حوزه باید خود را پاسخ گوی سؤالات جدیدی بداند که در حوزه علوم انسانی پیدا می شود. بنابراین، پاسخ سؤال مزبور این است که اگر نیازی به گسترش علوم انسانی نبود، نیازی به این مؤسسه گسترده در پاسخ گویی به کارهای تطبیقی که قرار است در حوزه علوم انسانی انجام شود احساس نمی شد. این دلیل اصلی اعزام بود.
حال این سؤال پیش می آید: ما که در حوزه علوم انسانی نیازمند نیروهای حوزوی توانمند با اطلاعات به روز هستیم، چرا آن را به غرب می فرستیم؟ آیا نمی توانستیم این امکانات را در داخل ایجاد کنیم؟ پاسخ این این سؤال منفی است. مغرب زمین همان گونه که در صنعت و فن آوری پیشتاز بوده و هست، در زمینه علوم اجتماعی و انسانی نیز پیش رفت های چشم گیری داشته است. این نه به آن دلیل است که متفکران و اندیشمندان ما کاری نکرده اند، بلکه به دلیل سرمایه گذاری کلانی است که غرب روی علوم انسانی کرده و امروز برگ برنده در دست آن هاست و ما نه به عنوان رقابت، بلکه به عنوان تامین نیاز، باید از آن ها استفاده کنیم. امروزه بشریت برای رسیدن به یک نقطه تفاهم جلو می رود و این مستلزم آن است که فهم متقابلی در دو طرف وجود داشته باشد. اگر شما بخواهید با دستاوردهای انسان هایی که در آن سوی کره خاکی زندگی می کنند آشنا شوید، چاره ای جز این ندارید.
اما این که امروزه جایگاه علوم انسانی در غرب چگونه است، تجربه چندین ساله را چه طور می توان خلاصه کرد؟ به اجمال، پاسخ این سؤال روشن است. «غرب » یک اصطلاح است در این مفهوم واحد کشورهای اروپاو امریکای شمالی مندرج است. حرکت رشد و توسعه علوم انسانی که به دنبال تحقق حادثه بزرگ نوزایی (رنسانس) شروع شد، از قرون چهاردهم و پانزدهم و به خصوص پس از قرن شانزدهم میلادی، در کشورهای اروپایی، به ویژه ایتالیا و سپس کشور فرانسه و انگلستان، به حرکت خود ادامه داد. این کشورها نه به ترتیب زمانی، بلکه به لحاظ رتبه ای، به علوم انسانی توجه نشان دادند.
توجه به علوم انسانی در غرب، ابتدا از اروپا پیدا شد و جالب آن که این گونه تلقی می شود که نهضت نوزایی می خواهد در حوزه زندگی مادی، به توسعه فن آوری و صنعت بپردازد و ما معمولا رنسانس را مرادف با انقلاب های صنعتی که در کشورهای اروپایی افتاده، می دانیم، به خصوص انقلاب صنعتی فرانسه را، ولی شروع نوزایی از یک تحول در مساله دین اتفاق افتاد. «رنسانس » (religious reformation) مرادف است با بازسازی یا نوسازی دینی یا نوزایی. جرقه این مساله در دین زده شد و به دنبال قدرت سرمایه داران و صاحبان کلیسا، موج پروتستان پیدا شد. سپس این موج موجب تحول بزرگ اجتماعی در حوزه سیاست، اقتصاد و جامعه شناسی شد. بنابراین، جرقه اولیه نوزایی در زمینه دین و در حوزه علوم انسانی بود و سپس پایش به علوم صنعتی کشیده شد و حتی توسعه علوم صنعتی زیر چتر فضای فرهنگی قرار گرفت که آن هم نتیجه نظریه پردازی است که توسط متفکران بزرگ علوم اجتماعی - انسانی انجام گرفت.
پس پیشرفت علوم انسانی در غرب هم زمان و هم پای علوم فنی و پزشکی، بوده است. بعدها هم پای آن ها جلو آمد و امروزه وضعیت موجود فرهنگ غرب برایند تحولاتی است که در چند سده اخیر هم پای هم جلو آمده اند.
اهرم های اصلی موجود در فرهنگ کنونی غرب عبارت است از: رقابت در ثروت و قدرت و اولویت را به چیزهایی می دهد که بشر را برای رقابت بهتر تجهیز می کند. امروزه در دانشگاه های بزرگ امریکا و اروپا، بعضی از شاخه های علوم انسانی و علوم اجتماعی یا هنر بیش ترین توجه را به خود جلب کرده است. از جمله شاخه حقوق به دلیل این که تامین کننده سفره رقابت بین ثروت و قدرت است، پس از رشته فنی و مهندسی و رشته پزشکی، بزرگ ترین خواستار را در بین دانشجویان دارد. معمولا دانشجویانی که با هدف خاصی می خواهند در رشته های دارای شهرت و جایگاه بالا قبول شوند، سعی می کنند اگر علاقه به رشته های فنی - مهندسی و یا پزشکی ندارند، خود را در شاخه علوم انسانی به حقوق وصل کنند. این هم به دلیل موقعیت اجتماعی است که در این رشته پیدا می کند; زیرا اولا، مساله «وکالت » در آن مطرح است که اهرم اصلی در مسابقات قدرت و رقابت در ثروت و قدرت است و پس از آن، به دلیل وجود فرهنگ ماده گرایانه، رشته بعدی اقتصاد است که دلیل آن تامین ساختار کلان اقتصادی در مسابقات ثروت می باشد. این چیزی است که دست کم، در دانشگاه مک گیل، خودمان دیدیم; دانشجویانی که برای حقوق ثبت نام می کردند باید در رقابت شدیدی قرار می گرفتند; چون داوطلب آن جا زیاد است و معمولا دانشجویان یهودی از جمله اهرم های اولیه ای که برای پیدا کردن موقعیت اجتماعی از آن استفاده می کنند، رسیدن به «وکالت » است.
پس شاخصه هایی که آن ها برای انتخاب رشته دارند، متناسب فرهنگ خاصشان است; فرهنگ رقابت و مسابقه قدرت. آن جا کسی حرف اول را می تواند بزند که ثروت و بعد قدرت را، که نتیجه ثروت است، در اختیار داشته باشد و اصطلاح خودشان، می گویند: کسی voice (صدا) دارد که قدرت و ثروت داشته باشد. بنابراین، در پرداخت علوم انسانی سراغ رشته هایی می روند که این مسائل را جوابگو باشد.
بنابراین، جایگاه علوم انسانی در یک حرکت هم زمان، همراه با سایر علوم فنی - مهندسی است. آمار دانشگاه ها، به خصوص دانشگاه مک گیل، نشان می دهد که میزان داوطلبان رشته های هنر و علوم اجتماعی و علوم انسانی بعضا با هم مساوی است و در بیش تر موارد، بالاتر از میزان داوطلبانی است که در رشته های فنی - مهندسی قرار دارند. تقریبا در سایر دانشگاه ها هم علوم انسانی بیش ترین حجم دانشجو را به خود اختصاص می دهد و شاید این به آن دلیل باشد که قلمرو مطالعات علوم انسانی و اجتماعی و هنر گسترده تر از رشته های فنی - مهندسی یا پزشکی است.
در بین شاخه های علوم انسانی، علوم تربیتی و فلسفه تعلیم و تربیت جایگاه ویژه ای در مغرب زمین دارد; به دلیل این که آن ها پس از جنگ جهانی دوم، مهم ترین شاخص رشد برای هر کشور را توسعه دانستند. به دنبال تحولاتی که در مفهوم «توسعه » در بین متفکران نظریه پرداز توسعه پیدا شد و به خصوص نظراتی که توسط انتشارات سازمان ملل متحد در تفسیر جدیدی از توسعه به دست آمد، امروز دیگر «توسعه » مرادف با توسعه اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی نیست. امروز بزرگ ترین شاخص توسعه برای هر کشوری، که توسعه یافته تلقی می شود، توسعه انسانی است و توسعه انسانی لاجرم مستلزم توسعه و تکامل علوم انسانی و علوم اجتماعی است که تامین کننده نیروی لازم برای تحقق توسعه اند.
یکی دیگر از نکات مهم یا اهرم هایی که در توسعه علوم انسانی در غرب قابل توجه بوده رواج فرهنگ عمل گرایی (پراگماتیسم) و دیوان سالاری (بوروکراسی) است.
داشتن نهادهای بزرگ اجتماعی و داشتن روابط گسترده اداری، که ما از آن به «بوروکراسی » یاد می کنیم، همچنین عملگرا بودن و توجه به عینیت های عملی موجب شده که سرمایه گذاری کلانی بر روی شاخه های علوم انسانی بشود تا بتوانند نیروی لازم را، برای ارائه خدمات و مدیریت در نهادهای اجتماعی تامین کنند.
یکی دیگر از اهرم هایی که توسعه علوم انسانی را در پی دارد قرار دادن علم به جای دین است همان گونه که گفته شد شروع نوزایی با تحولاتی و اصلاحاتی در دین همراه بود. البته دین یهودیت کم تر متحول شده و دست نخورده تر باقی مانده است و امروزه در مغرب زمین دین یهود به عنوان یک دین سنت گرا بیش تر تلقی می شود. این تحولات بیش تر در دین مسیحیت پیدا شد و پس از آن، حرکت اصلاح گرایی منجر به تفکیک حوزه علم و دین شد که همان «سکولاریسم » است. تحقق سکولاریسم، که محول کردن دین به حوزه زندگی فردی و روآوری به علوم انسانی در اداره و مدیریت عمومی اجتماع است، توجه به علوم انسانی و اجتماعی را برانگیخت.
در نشستی که با مرحوم آقای فلسفی داشتیم، ایشان می گفتند: من در مطالعاتی که هنگام نوشتن جواب کودکان و نوجوان داشتم، به این نکته رسیدم که روان شناسی امروز تکاپویی است برای خلاءی که به عنوان نفی دین از صحنه اجتماع پیدا شده و وقتی که دین کنار زده شود خلاء روحی، معنوی و فکری بزرگی پیدا می شود که باید برای آن چاره جویی کرد و این باید به صورت علمی و بالینی دنبال شود و چیزی که می تواند این چاره جویی را انجام دهد، همان پرداختن به روان شناسی است. ایشان توسعه و رشد روانشناسی را برایندی از جای گزینی علم و دین می دانستند که به دلیل همین روحیه عمل گرایی سعی می شود در بین علوم انسانی بیش تر مورد توجه قرار گیرد و این می تواند کاربرد عینی و بالینی داشته باشد. توجه به جنبه های نظری کم نیست، ولی به پایه علوم رفتاری نمی رسد. حتی در روان شناسی این شاخه به شکل گسترده ای در سی یا چهل رشته رشد پیدا کرده و به عنوان علم رفتار - علم تفسیر و توجیه و هدایت رفتار - چه رفتار فردی، چه جمعی و چه سازمانی، مطرح است که باز هم تکیه آن بر علوم بالینی و عملی است.
امااین که میزان توجه دانشجویان به علوم انسانی چه قدراست.
در دانشگاه هایی که ما دیدیم، تعداد داوطلبین رشته های علوم انسانی کم تر از رشته های فنی و مهندسی نبود. با وجود آن که دانشجویان رشته های فنی و مهندسی، چون وصل به صنعت هستند، از امتیازات مادی خاصی برخوردارند که دانشجویان علوم انسانی معمولا از آن برخوردار نیستند، ولی قابل توجه است که هم مؤسسات نظامی و هم مؤسسات بزرگ اقتصادی - مثل کمپانی بزرگ ماشین سازی - سرمایه گذاری بزرگی برای توسعه بخشی از علوم انسانی، از جمله حقوق و اقتصاد کرده اند.
در زمینه مطالعات اسلامی، که در آن جا داشتیم، بخش قابل توجهی از سرمایه گذاری مربوط به این کار از کمپانی فورد بود. این به دلیل آن است که نه تنها بتواند نیروی انسانی در خود آن جا را تامین کند، بلکه بتواند اهداف سیاسی دیگری را، که در ارتباط با مراودات جهانی است، تامین نماید.
معرفت: با توجه به آنچه درباره سکولاریسم گفته شد، اکنون نیز در جامعه ما این شبهه مطرح است که یکی از راه های پیشرفت و توسعه تمدن غرب همان راهی است که کشورهای غربی طی کرده و به توسعه رسیده اند. آیا یکی از عوامل توسعه علوم انسانی نیز کوتاه کردن پای دین از اجتماع و یا سکولار و این جهانی کردن دین است؟ آیا می توانیم این موضوع را در ارتباط با جامعه و دین خودمان، که تفاوت ماهوی با مسیحیت دارد، مقایسه کنیم؟
علاوه بر این، با توجه به این که علوم انسانی در کشور ما نسبت به دیگر علوم سهل الوصل تر و کم مؤونه تر است، آیا نظر مطرح شده درباره اقبال توجه غرب نسبت به علوم انسانی می تواند در کشور ما هم عامل توجه به علوم انسانی باشد؟
دکتر رهنمایی: در خصوص پاسخ به سؤال اول، یکی از سیاستمداران غربی گفته بود که ما و مسلمانان یک کار مشترک انجام می دهیم; آن کار برای ما منفعت داشت و سبب پیشرفت تمدن ما شد و برای مسلمانان سرشکستگی به دنبال داشت و آن این بود که هر دو پا روی دین گذاشتیم. ما اگر بین مسیحیت کنونی - که اصالتی ندارد - و ارزش های دینی - که از بطن قرآن و ولایت برخاسته است - مقایسه کنیم، متوجه می شویم که عمق حرف این سیاستمدار تا چه اندازه است؟
در جامعه ای که دین اسباب کسب معاش روحانیت کلیسا گردیده و سبب شده است که افراد با ارتکاب هر نوع بی بند و باری و فساد، به محض مراجعه به یکی از روحانیان کلیسا، بخشیده شوند; دینی که تنها این هنر! را داشته باشد و نتواند به واقع، قسمتی از مشکلات فرهنگی، تربیتی، اخلاقی، سیاسی و اقتصادی جامعه را حل کند، مسلما باید به تنگنا و انزوا کشیده شود. این دایم دچار تحول و تزلزل است. سال 1373 یکی از شبکه های تلویزیونی کانادا با یکی از استادان کرسی فلسفه دین مصاحبه ای کرده بود. خبرنگار می پرسید: یک قضیه که جدیدا اتفاق افتاده این است که یک هم جنس باز می خواهد عضو کلیسا بشود و در مجموعه روحانیان کلیسا نقشی داشته باشد. آیا انجیل اجازه چنین کاری را به او می دهد؟
آن استاد نگفت نه و نگفت بله، او گفت: هرچند ما در انجیل چیزی را پیدا نمی کنیم که هم جنس بازی را تجویز کرده باشد اما شرایط و مقتضیات زمان به ما اجازه می دهد که انجیل را بر اساس مقتضیات زمان تفسیر کنیم. کسی که به واقع طالب حقیقت و دنبال کشف حقایق دینی در جامعه است، با چنین برخوردی که از سوی اولیا و صاحب نظران دینی می بیند، چه توقعی می تواند از دین داشته باشد؟ اگر این دین به انزوا کشیده شود، جامعه رشد پیدا می کند.
ولی این الگو برای ما قابل قبول نیست. ما باید ببینیم ارزش های دینی از چه ثباتی برخوردارند. اصلا آیا منفعل هستند که هر چیزی را بپذیرند و در مقابل هر چیزی قرار بگیرند یا نه، برای هر موضوعی - سیاست، اقتصاد، حکومت و مانند آن - حرف و نظری دارند؟ اگر مقایسه کنیم تا اندازه ای این موضوع روشن می شود.
دکتر شاملی: این توهم به ذهن می رسد که روی گردانی از دین منشا تحول و توسعه علوم انسانی در غرب شد. آیا در کشور ما یا دیگر کشورهای اسلامی هم، برای پیدا کردن یک توسعه واقعی، باید پای دین را به هر حال از صحنه اجتماعی کنار گذارد؟ امروز این نظریه پردازش می شود که بد نیست پیش از متدین بودن، میزان انتظار و توقع از دین را روشن کنیم و ببینیم انتظاری که از دین داریم، انتظار شایسته ای است یا نه. این سؤالی است که امروز در جامعه ما مطرح است; مانند نظراتی در مورد دین حداقلی و دین حداکثری و این که حوزه کاربرد و نفوذ دین فقط در حداقل مسائل فردی و عبادی مطرح است و سایر مسائل اجتماعی - مثل امور طبیعی - باید به دامان علوم سپرده شود.
پاسخ این سؤال آن است که نوع مخالفت غرب و کشورهای اسلامی به تفاوت جوهری بین اسلام و مسیحیت ارتباط دارد. آنچه در غرب منجر به توسعه شد آن بود که ارباب کلیسا با سرمایه داران پیوند خوردند. مردم غرب هم، که برای مدت دویست یا سیصد سال شلاق قدرت و تحکم سرمایه داران را روی پشت خودشان داشتند، ارباب کلیسا را مدافع و حامی سرمایه داران می دانستند و راهی برای رهایی خودشان از دست سرمایه داران نمی یافتند، جز این که دین را کنار بگذارند; زیرا دین مفسر و توجیه گر وضعیت بود. اما در اسلام، این گونه نیست. در کشورهای اسلامی، چنین نیست که گروه خاصی صاحب ثروت بوده و صاحبان دین بخواهند توجیه گر رفتار آن ها باشند.
نکته دیگر این که کنار زدن دین در ابتدای اصلاح گرایی به آن دلیل بود که ارباب کلیسا خود را صاحب و رب همه حوزه ها، حتی حوزه هایی که مربوط به علوم طبیعی و فیزیکی است، می دانند. به همین دلیل، محکمه تفتیش عقاید پیدا شد; زیرا کلیسا بایدها و نبایدها و خوب و بد را برای همه حوزه ها مطرح می کرد، حتی حوزه هایی که دین آن ها را به بشر و تکاپوی او سپرده است; مانند تسخیر طبیعت برای تامین زندگی. این ها چیزی نیست که دین برای آن اقدام کند، با تکاپوی بشر کشف می شود.
متفکران و اندیشمندان اسلامی مکرر تاکید می کنند که توقع ما از دین تا جایی است که در ارتباط با هدایت و رشد بشر باشد. دیگر ابعاد زندگی بشری مثل ساختن رایانه و ارتباطات فنی و مهندسی کار انبیا: نیست. برای آن که ببینیم ماهیت دین چیست، باید ببینیم که کار انبیا چیست. اصلا انبیا: آمدند چه چیزی را برای بشر درست کنند؟
ما به این دلیل به علوم انسانی اهمیت می دهیم که با تفسیر و تبیین و هدایت بشر سروکار دارد ولی در جایی که ارتباطی با حوزه هدایت و جهت دهی نداشته باشد، خودمان حرفی نداریم. پس در جامعه اسلامی هم اگر کسی برای دین چیزی را ادعا کند که مربوط به کار انبیا: نیست، به صورتی کنار زده می شود.
علاوه بر این، فرجام دین دست خورده چیزی بیش از این نخواهد بود. دینی که از حالت آسمانی خود درآید و محتوای آن عوض شود، دست خورده و بشرساز می گردد. آن قدر جلو می آید که به گفته دکتر رهنمایی، در بسیاری از جاها، باید بگوییم که دست خورده شده است و هر جا گرفتار شدیم، پیچ و خم آن دست ماست و همان را که تشخیص می دهیم عمل می کنیم. ادعای ما این است که اسلام دینی وحیانی خاتم ادیان است; پاسخ گوی تمامی نیازهای بشر تا قیامت است و لاجرم این دو سرنوشتی منفک و ممتاز خواهند داشت.
اما درباره سؤال دوم، اگرچه من تاکید کردم که امروز در غرب، بر علوم انسانی و علوم اجتماعی و هنر، بر جنبه علمی و بالینی و رفتاری آن بیش تر تاکید می شود که در نهایت، مستلزم تحقیقات میدانی است، اما جنبه های نظری آن فراموش نشده است. امروزه تحقیقاتی که در علوم انسانی انجام می شود در دو حوزه نظریه پردازی و سپس به کارگیری نظریه است. چیزی که شاید در کشور ما کم باشد این است که ما در شاخه علوم انسانی، معمولا به حد نظری بسنده می کنیم و سعی نمی کنیم آن سطح را به جلو ببریم تا به حد نظریه پردازی برسد; مثلا، اگر در جامعه شناسی و اقتصاد و روان شناسی، نظریه اسلامی داشته باشیم، معمولا در حد جنبه نظری است; ولی همین جنبه نظری لازم است که به حد نظریه پردازی برسد و تکرار گذشته نباشد. باید تحقیقات میدانی صورت گیرد و حک و اصلاح شود، ببینیم کجای کار گیر دارد. این زمینه ای است که باید دنبال شود و غیر از رسیدن به جنبه نظری، باید به انجام تحقیقات میدانی نیز بپردازیم; زیرا باید ببینیم نظریه، در جامعه چگونه جامه عمل می پوشد.
دکتر رهنمایی: علاوه بر آنچه گفتند، با توجه به محاسن تحقیقی که در محافل غرب صورت گرفته چیزی که می توان تا اندازه ای به عنوان نکته منفی به آن نگاه کرد این است که ادعای غالب اندیشمندان غربی بر این است که در هر مبحثی به صورت عینی و تجربی (objective) وارد می شوند تا به نتیجه برسند و ببینند که آیا این نتیجه به دست آمده کاربردی هست یا نه.
از سوی دیگر، افرادی مثل ما را، که - به اصطلاح - نظرات دانشمندان اسلامی و قرآن را بررسی می کنیم، متهم می کنند که غالب این نظراتی که ارائه می دهید ذهنی (subjective) است و جنبه شخصی دارد. می گویند: شما فرمایشی (normative) صحبت می کنید; بر اساس قواعد دینی، فرهنگی، ملی، جغرافیایی و تاریخی است که از پیش پذیرفته اید و تجربی نیست. باید خودتان را از قواعد، استانداردها و ارزش ها تخلیه کنید. بعد قضاوت کنید. این را هم نکته ممتازی برای خود می دانند.
ولی در هر تحقیقی، به خصوص علوم اسلامی و علوم انسانی، وقتی دقت کنیم، می بینیم که نتیجه تحقیقات امروز و فردایی بوده، نه امسال و سال آینده; روز به روز مکاتب تربیتی، جامعه شناختی و روان شناختی و مکاتب جدید دیگری سر برمی آورند. این نشان می دهد که در بیش تر موارد فرد در تحقیقات خود به نتایجی رسیده و نظرات شخصی خود را به عنوان مکتب معرفی کرده و هوادارانی هم به دست آورده و بعضی آثار آن با توجه به جو جامعه غربی مثبت بوده است.
این همیشه در ذهن من بوده، به خصوص، در سال های اول که برخورد آن ها برای ما زیاد مشخص نبود و ما مقالاتی که می نوشتیم معمولا از طرف استاد به آن اشکالاتی که این مطلب normative and apologetic ( تجویزی و پوزش طلبانه) است و عینی نیست، در صورتی که این حالت در خودشان بود و این از آسیب های تحقیق در جامعه غربی است که به آن ها اجازه می دهد بر اساس داده های خود قضاوت کنند.
معرفت: از نظر روش مطالعه و متد تحقیق و تدریس چه تفاوت های جوهری را میان حوزه های علمیه ودانشگاه های غرب مشاهده می کنید. (مزایا و معایب هر یک را توضیح دهید).
دکتر زارعان: شاید بتوان تفاوت جوهری روش تحقیق، مطالعه و تدریس و کلا روش برخورد با موضوعات علمی بین دو مرکز حوزه علمیه و دانشگاه های غرب را در موقعیت و ارزشی دید که این دو مرکز به محتوا و جوهره اصلی موضوع مورد مطالعه می دهند. حوزه به دلیل علاقه ای که به پژوهش دارد و علم را به خاطر خود علم دنبال می کند، سعی بر این دارد که موضوع مورد مطالعه را حتی المقدور در صدر نشاند به طوری که در بسیاری موارد روش ها و ساختارهایی که می تواند در این مطالعه مؤثر باشد قربانی و یا، فراموش می شود. دانشگاه های غرب، در مقابل، این محتوا و رفتن به عمق مطلب را چیزی در حد نیمی از بحث می دانند و نیم دیگر را به چگونگی بحث و مقدمات آن بخشیده و در همان حد به شکل ظاهری بحث نیز اهمیت می بخشند. تفصیل این اصل کلی که شاید قدری هم مبهم بنماید را در موارد زیر می توان جست وجو کرد:
الف) یکی از نقاط کلیدی تفاوت، نگاه تاریخی به موضوع مورد مطالعه است، که این امر را در حوزه تا حدودی اندک در فقه شاهد هستیم. این امر در روش مطالعاتی غرب از اهمیت ویژه ای برخوردار است و بخش عمده ای از هر مطالعه ای را تقریبا رویکرد تاریخی تشکیل می دهد. این که مطلب مورد مطالعه، در گذشته چه موقعیتی داشته، در هنگام طرح این موضوع شرایط زمانی چه بوده و پس از آن تا حال چه فراز و نشیب هایی را طی کرده است، مورد توجه جدی است. جالب است بدانید که در همین راستا، در غرب تقریبا چنین رسم است که نام دانشمندان را همراه با تاریخ تولد و فوت آن ها به ذهن می سپارند. یعنی دانشمند را با ظرف زمانی او در نظر می گیرند. بگذارید این سؤال را طرح کنم «چند نفر از ما در حوزه و حتی در رشته تخصصی خودمان تاریخ تولد و فوت و یا لااقل حدود زمانی زندگی علما، فقها، فلاسفه و دیگر دانشمندان را می دانیم؟» این یک تفاوت است که البته تفصیل نتایج مترتب بر آن فرصت دیگری را می طلبد و چون در سؤال شما بحث از مزایا و معایب شد، اجمالا باید بگوییم که توجه به موقعیت زمانی دانشمندان و موضوعات مطروحه، چهره بحث را عوض می کند و عوامل دخیل در نظریات ارائه شده از سوی این محققان را روشن تر می سازد.
ب) اما تفاوت دیگر که البته به نظر بنده از جهتی از جمله نقایص روش غربی است، نبودن خط قرمز مشخصی به ویژه در علوم انسانی و فلسفه است. محقق غربی حد و حصری را برای تبیین مطالب خود ندارد، نه اصول و ارزش های دینی او را محدود می سازد، نه ارزش های اجتماعی برای او حدی رسم می کند و البته افکار و آراء دیگران نیز دامنه فکر و اندیشه او را محدود نمی کند. عرض کردم که این امر از جهتی از جمله نقایص است; چرا که صرف این آزادی اندیشه و محدود نماندن در چارچوب تفکرات دیگران و به تقلید کشیده نشدن در مسائل فکری و شجاعت پشت پا زدن به وضع موجود از امور مثبت قضیه است. تحقیق و پژوهش در مسائل علمی شجاعت را لازم دارد و الا محققان نسلا بعد نسل مقلدینی خواهند بود که نظرات یکدیگر را تایید و یا اندکی تغییر می دهند. نتیجه پر بار این شجاعت و آزادی وجود مکاتب و دیدگاه ها و نظریات مختلفی است که در زمینه های مختلف علمی شاهد آن هستیم. اما این یک روی سکه است. روی دیگر به نظر بنده، بعد منفی قضیه است که بشر دور مانده از وحی را در این آزادی اندیشه سردرگم و بحران زده می کند و مجددا نتیجه آن را شما در وجود مکاتب متضاد و حتی تضادهای داخلی یک مکتب مشاهده می کنید. من معتقدم، هر چند حوزه های علمیه از امتیاز بعد دوم امر - یعنی داشتن وحی و راهنمایی دینی - برخوردار است، و این خود افتخار حوزه است، اما از امتیازات بعد اول دور است. جمع بین این حالت، یعنی حفظ حدود و اصول از یک سو و آزادی اندیشه از سوی دیگر و شجاعت در تحقیق و خلاصه حالت آزادی اندیشه در چارچوب وحی حالت ایده آلی است که ثمره آن وجود متفکران فرزانه اسلامی است که اگر چه انگشت شمارند، نقاط عطفی دیگر در تاریخ هر رشته علمی به حساب می آیند.
اجازه دهید در همین جا اشاره ای داشته باشیم به روش دانشگاه های غرب در مطالعه اسلام. در تکمیل نکته قبل تفاوت عمده ای را بین دوروش حوزه و کلا مسلمانان از یک سو و غرب از سوی دیگر در مطالعه اسلام می بینیم و خلاصه آن این است که منابع اولیه اسلامی و در راس آن ها قرآن کریم، برای محققان غرب نه تقدس ظاهری دارد و نه تقدس باطنی. یعنی نه مانند مسلمانان به این کتاب شریف احترام می گذارند و آن را مقدس و کلام الهی می شمرند و نه در بسیاری موارد، خود را به جای مسلمانان نهاده و حداقل آن را کتابی از سوی خدا فرض می کنند، تو گویی - به تعبیر یکی اساتید آن جا - این کتابی است همانند کتاب های دیگر که در قرن ششم میلادی نوشته شده است! خوب البته تاثیر این نوع نگرش در تمسک ما به آیات شریفه قرآن و استفاده آن ها از این کتاب شریف مشخص است.
ج) تفاوت دیگری که عمدتا در روش تحقیق موجود است، به موضوع انتخابی برای بررسی، برمی گردد. یک محقق غربی از این که متخصص در یک موضوع خاص شده و حتی تمام عمر خود را پیرامون آن موضوع صرف کند، نه تنها ابایی ندارد که افتخار هم می کند. اگر ما مثلا در فلسفه اسلامی، فیلسوفی جامع و کامل داریم، در آن جا استادی از این رشته خود را متخصص مثلا سهروردی، ابن سینا، یا ملاصدرا می داند و سعی می کند تمام تحقیقات خود را پیرامون آن شخص انجام دهد. همین حالت تخصص را در زمان تحصیل و در نوشته های دوران دانشگاهی از دانشجو خواستارند. موضوع مقالات، نوشته های مختصرتر و حتی پایان نامه ها باید از این ویژگی برخوردار باشد و شاید این یکی از عمده ترین مسائلی است که استاد بر آن اصرار می ورزد. تا آن جا که ممکن است دانشجو باید مطلب خود را خاص و خاص تر کند. این امر موجب می گردد محقق مجبور شود به زوایای یک بحث خاص وارد شده و تا عمق آن پیش رود; چرا که به محض وارد شدن به یک موضوع دیگر در واقع از اصل بحث خارج شده و این همان نقطه ضعف نوشته اش خواهد شد. البته این امر همچون سایر موارد بدون استثناء نیز نیست و به ویژه در نوشتن کتاب ها موارد استثناء زیاد داریم ولی این کلیتی است که مسیر تحقیق دانشگاهی دنبال می کند. اگر بخواهیم این حالت را در حوزه فرض کنیم، اینچنین می شود که، ما در فقه پس از گذراندن امور مقدماتی و آشنا شدن با کلیات مثلا متخصص در یکی از ابواب فقه، مثلا بحث قصاص و دیات داشته باشیم که تمام هم و غم او در مطالعات و نوشتن و ارائه نظریات این باشد و یا مثلا یک نفر محقق و متخصص درباره مرحوم علامه حلی; داشته باشیم. چنین فرضی در سایر رشته های علمی حوزه نیز ممکن است. این امر شاید در ظاهر چندان موقعیت اجتماعی برای محقق فراهم نیاورد اما قطعا به نفع علم و حوزه و اسلام خواهد بود.
د) مسائل دیگری نیز در رابطه با مورد سؤال شما به ویژه در امر تدریس هست که یا از جنبه های مثبت حوزه های علمیه و یا آنجاست و توجه به آن ها مفید فایده است که چون صحبت ما به طول انجامید بحث آن را به زمان دیگری می سپاریم.
معرفت: آیا در زمینه مسائل آموزشی در جوامع دانشگاهی غرب، که مدتی در آن جا تحصیل می کردید، با مشکل خاصی، اعم از کتب درسی و استاد، برخورد کردید؟ اگر بلی، مشکلات آموزشی بیش تر در چه زمینه هایی محسوس تر بود؟
دکتر زارعان: البته تخصص بنده در این امر نبوده و مطالعه مشخصی نیز در این زمینه نداشته ام، اما از بابت آشنایی این امر که در اثر اقامت چند ساله در غرب داشته ام نکاتی را عرض می کنم. یکی از بنیادی ترین مشکلات آموزش در مقطع دانشگاه، ضعف علمی ورودی های به دانشگاه است که ریشه در پایین بودن سطح آموزشی دوره پیش دانشگاهی است. متخصصان آموزش و پرورش ایران و کانادا بر این امر بودند که در یک مقایسه بین این دو نظام، سطح آموزش ابتدایی آن جا یکی دو سال از جهت محتوایی پایین تر است گرچه در روش آموزش آن ها نکات مثبت زیادی نیز به چشم می خورد. این امر ریشه های زیادی دارد که فعلا درحوصله صحبت ما نیست. نتیجه ضعف مذکور این است که ورودی به دانشگاه آمادگی لازم جهت سطح مذکور را نداشته و با مشکلاتی مواجه شود.
از سوی دیگر این مساله از بعد اقتصادی قابل توجه است. اشتیاق به ورود به بازار کار و کسب درآمد در سنین اولیه جوانی جهت ادامه معاش و احیانا جهت ادامه تحصیل موجب می شود که دانشجویان یا عمدتا به صورت نیمه وقت به تحصیل ادامه دهند و یا این که بین مقاطع تحصیلی ایشان واز جمله بین مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری آن ها فاصله های زیادی بیفتد که در بسیاری موارد همین فاصله از یک سو و جذب بازار کار شدن از سوی دیگر مانع ادامه تحصیل آن ها می گردد. بسیار بودند دانشجویانی که هفته ای یکی دو روز به تحصیل مشغول بودند و سایر اوقات را به کار اقتصادی مشغول بودند.
از بعد اخلاقی نیز غرب در سیستم آموزشی و پژوهشی خود با مشکل جدی روبروست. این امر تنها به لاابالی گری و فساد و فحشا و خلاصه آنچه آن را ما مشکل غرب می دانیم محدود نمی شود. دانش آموز غربی از همان سال های ابتدایی و متوسطه سیری را شروع می کند که در دوران دبیرستان و سنین نوجوانی و سپس دانشگاه به اوج خود رسیده و آن این است که تقریبا به هیچ ارزشی پایبند نیست; از ارزش های دینی و اجتماعی و اخلاقی گرفته تا دیگر مسائل شخصی و رفتار ظاهری ایشان در خوراک و پوشاک و برخورد با دیگران و غیره. این بدان معنی نیست که کلیت جامعه در ظاهر آن در هم ریختگی دارد اما بدین معنی هست که هیچ ارزشی در این جامعه اصالت خود را حفظ نکرده و با توجیهاتی همچون آزادی، حقوق انسانی و امثال آن راه برای زیر سؤال بردن هر ارزشی باز شده است; چرا که در تعبیر علمی آن برای ایشان ارزش آن چیزی است که «ما» تعیین می کنیم و نه این که ارزشی از قبل تعیین شده داشته باشیم. این حالت نسبیت گرایی در ارزش ریشه همه این مسائل است. بر همین اساس معلمان و دست اندرکاران آموزش و پرورش تسلطی بر دانش آموزان از این جهات نداشته و آن ها در واقع به حال خود رها شده اند. البته نظ ام آموزشی غرب در بعد تکنولوژیک، وسائل کمک آموزشی، روش های آموزشی، کتابخانه، فضای آموزشی و امثال آن به مراتب از ما جلوترند و چنانچه دانش آموز آن ها مشکلات مذکور را نمی داشت بهترین فرصت را داشت تا از این امکانات بهره جوید.
دکتر شاملی: آموزش عالی کانادا اخیرا آماری را منتشر کرده که مسؤولان آموزشی عالی آن جا را نگران ساخته بود: ظرفیت دانشگاهی از طرف دانشجویان کانادایی تنها به قدر سی تا چهل درصد پر می شود; حتی اقبال به مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد بسیار کم است و دانش آموزان بلافاصله پس از دوران دبیرستان، درصددند که جذب بازار کار شوند. و آماری که از سوی سرپرست دانشجویان ایرانی نقل می کردند حاکی از این بود که بیش ترین دانشجویان در مقطع کارشناسی ارشد، از دیگر کشورها (بین المللی) هستند.
تاکید بیش از حد و فردی بودن ارزش و نظام ارزشی و این که ارزش را افراد تعریف می کنند، همچنین رواج تکثرگرایی (پلورالیسم) در اعتقادات و ارزش های دینی از مظاهر جامعه کاناداست. آن ها می گویند: کشوری مثل کانادا، که مجموعه هم بسته ای از ملیت های گوناگون است، وقتی نتواند یک نظام ارزشی - الهی تعریف شده داشته باشد ارزش ها را به افراد برمی گرداند، طبیعی است که به هر فرد یا حداکثر به مجموعه ای کوچک تکیه کند و اجازه دهد که ارزش هر کس برای خودش محترم باشد. خطر این کار کشیده می شود به آنچه با مسائل اجتماعی ارتباط دارد; مثلا، این که زنان هر لباسی را دوست دارند، بپوشند. یا هرگونه رفتاری را برگزینند.
معرفت: وضعیت و محتوای علوم اسلامی و مطالعات اسلامی در غرب چگونه است؟ (از نظر اساتید، محتوا، رشته های مورد توجه دانشجویان و...)دکتر رهنمایی: صرف نظر از این که اغراض اولیه محافل غربی از برگزاری برنامه های درسی در مورد اسلام و یا تاسیس مؤسسات مطالعات اسلامی جنبه صرفا علمی داشته یا این که آمیزه ای از اهداف سیاسی و علمی بوده است، اجمالا از دائر بودن و فعال بودن دوره ها، واحدها، و کلاس های مطالعات اسلامی در برخی از دانشگاه های معتبر و ممتاز و سابقه دار غربی نظیر دانشگاه مک گیل کانادا می توان به اهمیت مطالعات اسلامی، در نظر مستشرقین و اندیشمندان غربی به ویژه صاحب نظران و نظریه پردازان اسلام شناس پی برد. در پاره ای از موارد چه بسا مطالعات اسلامی اولا و اساسا به منظور آشنایی غرب، به ویژه مسیحیت، با مبانی فلسفی - کلامی و قرآنی - روائی ارزش های اصیل دین اسلام و به هدف مبارزه بهتر و سازنده تر با آن ارزش ها و در راستای تامین اغراض فرهنگی - سیاسی اولیاء سیاست و دیانت غرب صورت پذیرفته باشد. نتیجه چنین تحقیقات و مطالعاتی در طول چندین دهه، تلاش برای کم رنگ ساختن ارزش های برخاسته از دین اسلام بوده است و در برخی موارد به ایجاد نوعی از خود بیگانگی فرهنگی در بین مسلمین انجامیده است.
علامه سید جعفر مرتضی در بررسی ریشه های تاریخی اورینتالیسم به این نتیجه می رسد که چنین نهضتی نخست بر اساس انگیزه های دینی پدید آمد، و نوعی ویران گری و روحیه ای تهاجمی را علیه اسلام و پیامبر(ص) و قرآن به همراه داشت. کلیساها و دیگر مؤسسات دینی در غرب، آن ها که در واقع مخاصم اسلام و مسلمین بودند، از این فرصت به دست آمده استفاده ها بردند در حالی که حکام مسلمین غافل از احیای تعالیم دینی اسلام بودند. متکلمین مسیحیت و یهود اسلام را به منظور پیدا کردن شیوه بهتر مبارزه با آن و یا حداقل به هدف ایجاد شبهات گمراه کننده مطالعه کردند. آنان در نتیجه تبلیغات خود علیه اسلام وحدت مسلمین را شکستند و موقعیت جهان اسلام را به نفع خویش تغییر دادند و سرانجام زمینه را برای سلطه عقیدتی، نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود فراهم آوردند. آنان نه تنها اهداف و ارزش های اسلامی را به باد مسخره گرفتند، بلکه به ایجاد شک و شبهه در مبانی دین اسلام پرداختند. چنین جریانی هنوز ادامه دارد و غالب مستشرقین همچنان نوک تیز پیکان خویش را متوجه باورداشت های مسلمین می کنند.
با غمض نظر از چنین وضعیتی، باید اذعان داشت که مطالعات اسلامی در غرب برای محققان غیر مسلمان هیچ جنبه ارزشی ندارد. تنها جنبه علمی آن مورد توجه است. بنابراین دستاوردهای آنان از مطالعات اسلامی این طور نیست که به تثبیت یک سری مسائل اعتقادی و ارزشی بیانجامد. حتی آنچنان که برخی از پایان نامه های دوره فوق لیسانس و دکترا در مطالعات اسلامی نشان می دهند، در پاره ای موارد دانشجویان با راهنمایی استادان مشاور و راهنما به نقد و بررسی اصول و مواضع اسلامی پرداخته اند و یک سونگرانه قضاوتی متعصبانه علیه فرهنگ و ارزش های دینی اسلام کرده اند، و این در حالی است که خودشان اقرار دارند که محقق در مقام قضاوت نباید کوچک ترین تعصب و پیش داوری از خود ابراز دارد. در هر صورت، آنان به اسلام و محتویات و آرمان های آن به صورت یک مساله پدیداری و به عنوان پدیده ای صرفا تاریخی که در برهه ای از تاریخ انسان توسط خود انسان پدید آمده است می نگرند.
محض بودن اغلب دانشجویان و استادان در زمینه های باریک و خاص و پرداختن آنان به یک مطلب خاص و ویژه از ابتدای تحقیق تا انتها یکی از شاخص های کیفی روش شناسی مطالعات اسلامی در محافل آکادمیک غرب است. کم تر استاد یا دانشجویی را می بینی که با دیدی نسبتا جامع به بررسی ابعاد گوناگونی از دین اسلام بپردازد. حتی در مطالعه یک بعد خاص کم تر افرادی را مشاهده می کنی که کلیه مسائل مربوط به آن بعد را مورد بررسی قرار دهد. به عنوان مثال استاد کرسی تاریخ اسلام نسبت به تاریخ شیعه چندان واقف نبود. در تاریخ اهل سنت نیز در تاریخ مملوکی و عثمانی تخصص داشت و شمه ای نیز در مورد بنی امیه و بنی عباس می دانست. و یا استاد کرسی فلسفه و عرفان تنها به نحله های خاصی از مکاتب فلسفی و عرفانی اسلام توجه داشت و نسبت به سایر موارد چندان اطلاعی نداشت. این وضعیت در ارتباط با رشته های تفسیر و حقوق اسلامی نیز مشهود بود. این امر از طرفی موجب می شد تا یک استاد یا دانشجو زمینه خاصی را مورد مداقه قرار دهد و تا عمق آن وارد شود اما از جانب دیگر ابعاد، مبانی و دیگر اصول اسلام مورد غفلت او واقع می شد.
رشته های مورد توجه مؤسسات مطالعات اسلامی (حداقل بر اساس آنچه که ما در مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل شاهد بودیم) عبارتند از:
1- تفکر اسلامی 2- تاریخ اسلام 3- اسلام و نوگرائی 4- مطالعات قرآنی هر کدام از رشته های مزبور زیر مجموعه ها و گرایش های مخصوص به خود را دارد که به عنوان نمونه به برخی از آن ها، آن چنان که در تقویم سال تحصیلی 99 - 1998 دانشگاه مک گیل مندرج است، اشاره می شود- تاریخ خاورمیانه دوره 1918 - 1798 سه واحد;
- تاریخ خاور میانه دوره 1945 - 1918 سه واحد;
- تاریخ هنر اسلامی شش واحد;
- توسعه های اولیه اسلام سه واحد;
- توسعه های بعدی اسلام سه واحد;
- تاریخ تمدن اسلامی (دوره کلاسیک) شش واحد;
- تاریخ تمدن اسلامی (دوره میانی) شش واحد;
- مروری بر رشد تفکر اسلامی شش واحد.
از آن جا که منابع اسلامی اغلب به زبان های رایج جوامع اسلامی تدوین و تالیف یافته است آشنایی دانشجویان با حداقل یکی از این زبان ها، در حد استفاده از متون و ترجمه، یکی از برنامه های الزامی مؤسسه مطالعات اسلامی مک گیل می باشد. زبان هایی که در حال حاضر مورد توجه می باشند عبارتند از: زبان فارسی، عربی، اردو و ترکی که هر کدام در سه سطح مقدماتی، متوسط و پیشرفته تدریس می شود. آشنایی دانشجویان با یکی از این زبان ها علاوه بر آشنایی آنان با زبان های انگلیسی و فرانسه است.
از جهت منابع و مراجع و مآخذ اسلامی، تا حدود زیادی مطالعات و تحقیقات محققان و دانش پژوهان و استادان به دلیل به وفور در دسترس بودن منابع اهل سنت، برخاسته و متاثر از این منابع است. در مورد استادان رشته های درسی این امر به خصوص کاملا مشهود بود. در مقطع کارشناسی ارشد در کلاس تاریخ اسلام، تفسیر قرآن (قدیم و جدید) و حقوق اسلام، تکیه استادان بر منابع اهل سنت بود و از این بابت که دوستان ما آنان را در جریان منابع شیعه قرار می دادند و برایشان زمینه آشنایی با منابع شیعه را فراهم می آوردند خوشحال به نظر می رسیدند. اخیرا به دنبال تلاش های ارزشمند پروفسور کربن، پروفسور ایزوتسو، دکتر مهدی محقق، کتابخانه مرحوم آیة الله العظمی نجفی مرعشی; قم، و دیگران اقدامات جدی برای تهیه منابع شیعه صورت پذیرفته است. نقش طلاب اعزامی از مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی; حوزه علمیه قم نیز در این راستا بسیار چشمگیر بوده است.
معرفت: کیفیت حضور و اهتمام و مشارکت دانشجویان در درس ها چگونه است؟
دکتر رهنمایی: حضور و اهتمام و مشارکت دانشجویان در درس نسبتا مطلوب بود و در مورد دانشجویان بورسیه اعزامی از ایران این امر به مراتب بیش تر مشهود بود. اصولا عوامل مختلفی دست به دست هم می داد و زمینه حضور فعال و با نشاط دانشجویان، همچنین مشارکت آنان با کلاس و استاد و درس را فراهم می آورد. از جمله این عوامل می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- حضور جدی و فعال دانشجویان در کلاس درس و سمینارهای مربوط به واحدهای درسی از جمله معیارهای لازم برای دریافت نمره درسی به شمار می آید. تقریبا 15 الی 25 درصد نمره درس در پایان دوره به حضور فعال دانشجو اختصاص می یابد.
2- انجام تکالیف و وظایف علمی مربوط به واحدهای درسی نظیر ارائه سمینار، نوشتن مقاله، و احیانا سخنرانی علمی پیرامون موضوع درس و... نیازمند کسب تجربه ای مفید می باشد و این تجربه تنها با اهتمام دانشجو بر حضور فعال قابل اکتساب می باشد.
هر دانشجویی با توجه به این که روزی نوبت او خواهد شد که سمینار دهد، سخنرانی کند و یا مقاله اش را در معرض نقد و بررسی استاد و دانشجویان قرار دهد و...، از این روی خود را هیچگاه بی نیاز از حضور در کلاس درس نمی بیند.
3- تنوع مطالب، موضوعات، نوآوری ها و گوناگونی شیوه هایی که توسط استاد و دانشجویان ارائه می گردد انگیزه مناسب دیگری برای حضور فعال در کلاس درس به حساب می آید.
4- رابطه متقابل احترام آمیز و حسنه بین استاد و دانشجویان از یک سو و بین خود دانشجویان از سوی دیگر مشوقی برای دانشجویان جهت اهتمام و مشارکت آنان در درس ها می باشد.
5- دانشجویان معمولا غیر از درس و تحصیلات مشاغل دیگری ندارند بنابراین وقت کافی و مناسب برای شرکت در کلاس های درس را دارند.
6- در مورد دانشجویان بورسیه اعزامی از ایران مطلب ویژه ای که می توان اضافه بر موارد فوق بیان داشت این است که احساس تعهد و مسؤولیت دانشجویان متعهد و مصمم بودن آنان بر استفاده شایان توجه از موقعیت فراهم آمده برای تحصیل و مواظبت بر وقت واهتمام نسبت به عدم اتلاف آن، حضور جدی و فعال آنان را در کلاس درس تضمین می کرد.
لازم به تذکر است که هر یک از امور فوق معیار لازمی را برای دریافت نمره خوب یا عالی از استاد فراهم می آورد، و این در حالی است که کلاس ها غالبا بدون ثبت گزارش حضور و غیاب دانشجویان برگزار می گردد.
نحوه مشارکت دانشجویان بسته به استاد، مقطع، واحد، پیش نیازها و یا نیازمندی های دوره درسی متفاوت می باشد. دروس غالبا به صورت سه و شش واحدی و در دوره های پاییزی (آ سه واحد)، زمستانی (آ سه واحد)، پاییزی - زمستانی (ا شش واحد)، و بهاره یا تابستانی (ا سه واحد) برگزار می گردد. مواد درسی برای هر دوره شماره مخصوص به خود را دارد. شماره ها بیانگر واحدهای سمیناری از غیر سمیناری می باشد. مثلا برای مقطع کارشناسی واحدها معمولا به صورت غیر سمیناری برنامه ریزی و شماره بندی می شود، در صورتی که برای مقطع کارشناسی ارشد و دکترا واحدها معمولا به صورت سمیناری برنامه ریزی و شماره بندی می شود. در مقطع کارشناسی معمولا استاد یک یا چند متن درسی را انتخاب و معرفی می کند و در طول دوره به تبیین و بازگو کردن آن می پردازد، سپس در یک یا دو مرحله از دانشجویان امتحان به عمل می آورد و احیانا از آن ها می خواهد که مقاله ای نیز در زمینه واحد درسی بنویسند و ارائه دهند. در پاره ای موارد استاد متن خاص را مطرح نمی کند بلکه به جای آن جزوه می دهد و یا از دانشجویان می خواهد که خودشان به یادداشت مطالب بازگو شده بپردازند. در این مقطع به دلیل تعداد زیاد دانشجویان در کلاس درس، استاد معمولا از یک یا دو نفر از دانشجویان مقاطع بالاتر به عنوان دستیار کمک کار خویش استفاده می کند و در قبال آن از دانشگاه می خواهد که به دانشجو وجهی پرداخت کند. چنین دانشجو یا دانشجویانی عملا به عنوانTeacher Assistant به کلاس معرفی می گردند. کار TA جمع آوری و معرفی منابع مورد نیاز استاد، سرفصل های بحث، تصحیح پاسخ های امتحانی دانشجویان و کارهای جانبی دیگر می باشد.
در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا، که واحدها غالبا به صورت سمیناری برگزار می گردد، غیر از یکی دو جلسه اول که استاد به بیان و توصیف موضوع واحد درسی وتکالیف علمی دانشجویان می پردازد، اکثر اوقات و ساعات درسی کلاس به سمینارهای دانشجویان یکی پس از دیگری اختصاص می یابد. هر دانشجویی به ترتیب یک یا دو نوبت یا بیش تر در هر دوره سه یا شش واحدی سمینار می دهد و استاد و سایر دانشجویان به نقد و بررسی نوشته و گفتار وی می پردازند. از آن گذشته دانشجویان موظف می گردند با تعیین موضوعی مناسب و مرتبط با بحث مقاله ای را تنظیم کنند و در پایان دوره برای کسب نمره به استاد تحویل دهند. در این دو مقطع نیز استاد از یک یا دو نفر از دانشجویان خود به عنوان دستیار خویش دعوت به همکاری می کند. آنچه بیان شده در ارتباط با رشته های علوم انسانی می باشد. در عین حال رشته های مهندسی نیز با اندک تفاوتی فرایند یکسانی را دنبال می کنند.
معرفت: یکی از مشکلاتی که ما در جامعه خودمان داریم این است که متاسفانه بنیه علمی استادان دانشگاه ها پایین است. و یکی از دلایل این مساله آن است که خاستگاه این علوم معمولا غرب است و از زمانی که کتابی در آن جا نوشته می شود تا وقتی ترجمه شود و در اختیار استادان ما قرار بگیرد چندین سال طول می کشد. سؤال این است که آیا کتاب هایی که در دانشگاه های غربی تدریس می شود - مثلا، در رشته جامعه شناسی و روان شناسی - به روز است; یعنی: هر سال این کتاب ها تجدید چاپ می شوند یا خیر، یک متن درسی وجود دارد که برای مدت ها تدریس می شود؟ بنیه علمی استادان در آن جا چه طور است؟ آیا استاد فرصت مطالعه پیدا می کند؟
دکتر رهنمایی: البته این مساله، هم بستگی به استاد دارد و هم به متن تحقیقاتی و منتشر شده. ما نمونه هایی داشتیم مثلا، متونی در زمینه فلسفه تعلیم و تربیت - مانند کتاب Education Philosophical Foundctoin of که توسط کراول و آزمون تالیف شده است - سال 1995 چاپ شده بود، سال بعد تجدید چاپ شد همین طور اخیرا نیز در شرف تجدید چاپ است; زیرا کتاب مبنایی است و جزو متون مکاتب در تعلیم و تربیت است. اما برخی کتاب ها هم بودند که پس از گذشت چندین سال، مورد تجدید چاپ قرار نمی گرفتند. این به همت نویسندگان آن ها هم بستگی داشت که خودشان آن را به روز درآورند. نویسندگانی هستند که زیاد تدریس می کنند و فرصت برای تحقیقات ندارند. در جامعه خودمان، چه دانشگاهی و چه حوزوی، با این نقص روبه رو هستیم که نویسنده ای کتابی می نویسد ولی درصدد نیست که آن کتاب را تکمیل کند. اگر هنری داشته باشد، کتاب دیگری چاپ می کند و این روش، قدری به تحقیق آسیب رسانده است. اما از سوی دیگر، در بین استادان، نمونه هایی داشتیم که وقتی برای ثبت نام و در کلاس آن ها می رفتی، می گفتند: به اندازه کافی دانشجو دارم، دیگر نمی پذیرم. می گفت: برای دوره کارشناسی ارشد، ده تا دانشجو بیش تر نمی پذیرم، برای دوره دکترا هم شش نفر بیش تر نمی پذیرم. در مرحله پایان نامه نویسی، چنین استادانی به جای این که خودشان را به صورت ماشین تدریس درآورند، به صورت راهنمای خوبی برای پیشرفت تحقیق درمی آوردند. این جنبه مثبتی بود که برای ما اهمیت داشت.
دکتر شاملی: یک کتاب یا جزوه برای یک یا دو دهه تدریس می شود و این که استاد ماشین تدریس شده و مشکلات اقتصادی او را وادار می کند که چندین برابر توانش تدریس کند. این مشکلات به مسائل اجتماعی و اقتصادی باز می گردد که اگر مؤسسات آموزشی ما در بحران های اقتصادی برنامه ای داشته باشند که استاد قربانی زندگی روزمره نشود و دست کم، بهانه ای این کار نداشته باشد، چنین مشکلی به وجود نمی آید. ولی شاید تنها جنبه های اقتصادی عامل برای این مشکل نباشند. آنچه محقق و استاد را طوری بار می آورد که حتی در بحرانی ترین شرایط، کارش را به درستی انجام دهد روح تحقیق و جست وجوی حقیقت است. داستان هایی که از بزرگان صالح خودمان داریم که این ها برای رسیدن به یک منبع فقهی، چه مشکلاتی را بر خود هموار کرده اند. این ها همه الگوست; آن ها تعلیم و تعلم را یک وظیفه شرعی می دانستند; مثل ادای نماز. دست اندرکاران عمومی جامعه هم وظیفه دارند از فراهم کردن حداقل شرایط زندگی برای آن ها مضایقه نکنند، ولی خود روح تحقیق و حقیقت جویی است که باید در استاد وجود داشته باشد.
اما جالب توجه است که گذشته از متون دانشگاهی که اشاره کردند هرساله تجدید چاپ می شود به یاد دارم از یکی از استادانی که با او درس گرفته بودم خواستم که یک متن مربوط به تعلیم و تربیت فلسفی به ما معرفی کند. او این متن را به سه نفر از ما معرفی کرد. اما یکی دو روز بعد به دفتر کار ما آمد و سه جزوه که خودش تکثیر کرده بود، آورد و گفت: ببخشید، در نسخه ای که شما دارید فصل دهم درباره فراصنعتی (postmodernism) وجود ندارد. لطفا از این ها استفاده کنید. این استاد توجه داشت که کتاب مرجع ما در حال تحول است و حتی مؤلفان کتاب درصددند آن را بازنگری کنند.
کتاب دیگری به نام Eductation and Development ( آموزش و پرورش و توسعه) را، که یک نفر آلمانی آن را نوشته، در یکی از همایش ها، مورد استفاده قرار داده بودم. این کتاب پانزده سال است که تدریس می شود. استاد به من گفت: نسخه جدید1996 را دیده ای؟ خیلی تغییر کرده است!
آن جا درصددند متن را روز به روز به جلو ببرند. از این مهم تر شاید تعجب کنید که کتاب های مدارس آن ها هم یکنواخت نیست; یعنی: مثلا، کتاب ریاضی این مدرسه با آن مدرسه فرق می کند، به خصوص کتاب ادبیات آن ها یکی نیست، در حالی که ما در سراسر ایران یک کتاب مشخص داریم و آن را تدریس می کنیم. اما آن ها علاوه بر آن که هر سال کتاب ها را تجدید چاپ می کنند، برای هر مدرسه و هر ناحیه ای تشخیص می دهند که کدام متن ادبی می تواند مفیدتر باشد. با وجود این تنوع، چنین نیست که متون درسی مدارس ابتدایی و دبیرستان را سی سال تدریس کنند.
نکته دیگر این که وجاهت استاد به میزان مقالاتی است که ارائه می دهد. اگر استادی بخواهد برای دانشگاه یا دانشکده ای پذیرفته شود، تقاضای استخدام می کند. ابتدا به او می گویند: جا بیاور; یعنی: زمینه علمی شما تا حالا چه بوده و روند رشد و تحول علمی شما چگونه است؟ او باید بگوید که چه قدر درس داده ام و مهم تر از آن، در کدام پروژه تحقیقی شرکت کرده ام، چند مقاله نوشته ام و این مقالات در کدام مجلات چاپ شده اند؟ اگر مجلات آبکی و تجاری باشد، می گویند به درد خودت می خورد.
وجاهت استاد به میزان مشارکتی است که در بالا بردن حوزه دانشی داشته است که ادعای تخصص در آن می کند. ولی مثل هر جای دیگر استثنا هم وجود دارد، اگر - خدای ناکرده - در کشور ما روند غالب چیز دیگری باشد، خوب نیست.
نکته نهایی این که همان گونه که گفتند در آن جا، نسبت به عینی برخورد کردن بسیار تاکید می کردند و می گفتند: اگر این کار را نکنید تحقیق شما پیش داوری است. امروزه از لحاظ روش تحقیق (Methodology) این موضوع رد شده است; یعنی: یکی از اشکالات عمده ای که پست مدرنیست ها بر تفکر مدرن و مدرنیسم دارند این است که محال است تاکید کنیم که یک محقق فقط عین گرا باشد. محققی که پشینیه ای از لحاظ روانی، فکری، فرهنگی و اقتصادی داشته باشد، این پیشینه در رویکرد او نسبت به مسائل اثر می گذارد. بنابراین، محال است کسی فقط عین گرا باشد. جالب این که یکی از استادان کمیته نظارت بر موضوع دکترای من، که متخصص در زمینه فرامدرنیزم بود، می گفت: باید در ابتدای رساله خود، چند صفحه ای را درباره تعیین جایگاه محقق ذکر کنی; زیرا هر محققی زمینه خاصی از لحاظ علمی، دینی و فکری با خود دارد و نمی تواند بریده و مطلق باشد و چیزی را عینی و پدیدارشناسانه بررسی کند. شما باید در اول رساله تان این مطلب را بیاورید تا خواننده ای که آن را می بیند شما را متهم نکند که این ها فقط دفاع از آراء اسلامی دانشجویی بوده که دارای سابقه تحصیل در حوزه علمیه بوده و زمینه اسلامی داشته و خواسته پیوندی بین اطلاعات حوزوی و دانشگاهی برقرار کند و این برایند تحقیق اوست.
دکتر رهنمایی: لازم می دانم اشاره ای داشته باشیم به تحولی که در غرب، در زمینه متون انجام می گیرد. چنین نیست که ما در حوزه های علمیه و یا محافل دانشگاهی خودمان از این وضعیت بی خبریم و این کار را انجام نمی دهیم. یک گذر اجمالی به وضعیت حوزه از سال 1353 تا کنون، نشان می دهد که هر سال تحولی در متون درسی، چه متون ادبی چه متون فقهی و یا مانند آن صورت می گیرد، به خصوص تحولی که اخیرا در متون طرح ولایت صورت گرفته جای بسی خوشبختی است که هر سال محققان این متون را به روز درمی آورند و از سال گذشته بهتر می شود. اگر این روند ادامه پیدا کند، سال های آتی بهتر خواهد بود.
بنابراین، چنین شیوه ای برای ما ملموس است و باید بیش تر به آن بها بدهیم، هم از نظر تحقیقات شخصی، که دستمایه آن کتابی است به نام شخص و هم از نظر تحقیقات گروهی.
ادامه دارد