اما انجیل متی: قدیمی ترین انجیل ها است و بطوری که بعضی از مسیحیان گفته اند، تصنیف این کتاب و انتشارش در سال 38 میلادی بوده، بعضی دیگر آن را بین 50 تا 60دانسته اند، پس این انجیل(که از بقیه انجیل ها قدیمی تر است)به اعتراف خود مسیحیان بعد ازمسیح نوشته شده، مدرک ما در این مدعاکتابقاموس الکتاب المقدس(1) مادهمتی تالیف مستر هاکس است.
و محققین از قدما و متاخرین ایشان بر آنند که این کتاب در اصل به زبان عبرانی نوشته شد و سپس به زبان یونانی و سایر زبان ها ترجمه شده است و تازه نسخه اصلی و عبرانی آن هم مفقود شده، پس آنچه ترجمه از آن به جای مانده مجهول الحال است و معلوم نیست مترجم آن کیست، مدرک ما در این ادعاکتابمیزان الحق(2) است، البته صاحبقاموس الکتاب المقدسهم با تردید به آن اعتراف نموده است.
و اما انجیل مرقس: این شخص شاگرد بطرس بوده و خود ازحواریین نبوده و چه بسا که گفته اند وی انجیل خود را به اشاره بطرس و دستور وی نوشته و او معتقد به خدائی مسیح نبوده (3) ، و به همین جهات بعضی از ایشان گفته اند: مرقس انجیل خود را برای عشایر و دهاتیان نوشته و لذامسیح را به عنوان رسولی الهی و مبلغی برای شرایع خدا معرفی کرده، درقاموس الکتاب المقدساین مساله را آورده،می گوید: گفتار پیشینیان به حد تواتر رسیده که مرقس انجیل خود را به زبان رومی نوشته و آن را بعد از وفات بطرس و بولس منتشر کرده و لیکن آنطور که بایدو شاید اعتبار ندارد، برای اینکه ظاهر انجیل وی این است که آن را برای اهل قبائل و دهاتیان نوشته نه برای شهرنشینان، و مخصوصا رومیان، (خواننده عزیز در این عبارت دقت فرماید)، و به
............................................ (1)نقل از عبد الوهاب نجار در کتاب قصص الانبیاء از کتابمروج الاخبار فی تراجم الاخیارتالیف بطرس قرماج. (2)میزان الحق. (3)قابوس.
صفحه : 488
هر حال مرقس، انجیل خود را در سال 61میلادی یعنی شصت و یکسال بعد از میلاد مسیح نوشته است.
و اما انجیل لوقا؟لوقا نیز از حواریین نبوده و اصلا مسیح راندیده و خودش کیش نصرانیت را به تلقین بولس پذیرفته و بولس خودش مردی یهودی و بر دشمنی با نصرانیت تعصب داشته و مؤمنین به مسیح را اذیت و امور را علیه آنان واژگونه می کرده و ناگهان و به اصطلاح امروز180 درجه تغییر جهت داده و ادعا کرده که وقتی دچار غش شده، در حال غش مسیح او رالمس کرده و از در ملامت گفته است!: چرا اینقدر پیروان مرا اذیت می کنی و در همان حال به مسیح ایمان آورده و مسیح به وی ماموریت داده، تا مردم را به انجیلش بشارت دهد.
مؤسس نصرانیت حاضر چنین کسی است، او است که ارکان مسیحیت حاضررا بنانهاده (1) ، وی تعلیم خود را بر این اساس بنا نهاده که ایمان آوردن به مسیح برای نجات کافی است و هیچ احتیاجی به عمل ندارد و خوردن گوشت مردار و وشت خوک را بر مسیحیان حلال و ختنه کردن و بسیاری ازدستورات تورات را بر آنان تحریم نموده (2) ، با اینکه انجیل نیامده بودمگر برای اینکه کتاب آسمانی قبل، یعنی تورات را تصدیق کند و جز چند چیز معدود را که درآن حرام بود حلال نکرد و کوتاه سخن اینکه عیسی ع آمده بود تا شریعت تورات را که دچار سستی شده بود قوام بخشد و منحرفین و فاسقان از آن را به سوی آن برگرداند، نه اینکه عمل به تورات را باطل نموده، سعادت را منحصر در ایمان بدون عمل کند.
و لوقا انجیل خود را بعد از انجیل مرقس نوشته و این بعداز مرگ بطرس و بولس بودو جمعی تصریح کرده اند به اینکه انجیل لوقا، مانند سایر انجیل ها الهامی نبوده، همچنانکه مطالب اول انجیل او نیز بر این معنا دلالت دارد.
در آنجا آمده: ای ثاوفیلای عزیز، از آنجائی که بسیاری ازمردم کتب قصص را که ماعارف بدان هستیم مورد اتهام قرار دادند و ما اخباری را که داریم از دست اولی هاگرفتیم که خود ناظر حوادث بوده و خدام دین خدایند، لذا مصلحت دیدم که من نیز کتابی در قصص بنویسم، چون من تابع هر چیزم(یعنی از هر داستانی روایتی از گذشتگان دارم)و دلالت این کلام بر اینکه کتاب لوقا نظریه خود او است نه اینکه به او الهام شده باشد روشن است و این معنااز رساله الهام تالیف مسترکدل نیز نقل شده است.
............................................ (1)خواننده محترم به مادهبولساز کتابقاموس الکتاب المقدسمراجعه نماید. (2)به کتاباعمال الرسل و الرسائلتالیف بولس مراجعه نمائید.
صفحه : 489
و جیروم تصریح کرده که بعضی از پیشینیان در دو باب اول این کتاب یعنی انجیل لوقاشک کرده اند، چون در نسخه ای که در دست فرقه مارسیونی موجود است،این دو باب نوشته نشده و اکهارن هم در صفحه 95 از کتاب خود بطور جزم گفته: از صفحه 43 تا 47 از باب 22انجیل لوقا الحاقی است و باز اکهارن در صفحه 61 از کتابش گفته: در معجزاتی که لوقا درکتاب خود آورده، بیان واقعی و کذب روایتی با هم مخلوط شده و نویسنده دروغ و راست را به هم آمیخته، تا در نقل مطالب مبالغات شاعرانه را بکار گرفته باشد و عیب اینجا است که دیگرامروز تشخیص دروغ از راست کار بسیار دشواری شده و آقای کلی می شیس گفته: انجیل متی ومرقس با هم اختلاف در نسخه دارند، ولی هر جائی که سخن هر دو یکی باشد، قول آن دو برقول لوقا ترجیح داده می شود. (1) واما انجیل یوحنا، بسیاری از نصارا گفته اند، که این یوحنا همان یوحنا پسر زبدی شکارچی یکی از دوازده شاگردمسیح است که آنان را حواریین می گویند و این همان کسی است که در بین شاگردان مورد علاقه شدید مسیح قرار داشت،(به کتابقاموس الکتاب المقدسماده یوحنا مراجعه فرمائید).
و نیز گفته اند:کهشیرینطوسوابیسونو مریدان این دو،به خاطر اینکه معتقدبودند که مسیح بیش از یک انسان مخلوق نیست، به شهادت اینکه وجودش بر وجود مادرش سبقت نداشت، لذا اسقف های آسیا و غیر ایشان در سال 96 بعد از میلاد مسیح نزد یوحنا جمع شدند و از او خواهش کردند برایشان انجیلی بنویسد و در آن مطالبی درج کند که دیگران درانجیل های خود ننوشته اند و به نوعی خصوصی و بیانی مشخص و بدون ابهام ماهیت مسیح رابیان کند و یوحنا نتوانست خواهش آنان را رد نماید. (2) البته کلماتشان در تاریخ ترجمه ها و زبان هائی که این انجیل با آن زبان ها نوشته شده مختلف است، بعضی ها گفته اند: در سال 65 میلادی نوشته و بعضی تاریخ آن را سال 96 وبعضی سال 98 دانسته اند.
و جمعی از ایشان گفته اند: اصلا این انجیل به وسیله یوحنای شاگرد مسیح نوشته نشده، عده ای گفته اند: نویسنده آن طلبه ای از طلاب مدرسه اسکندریه بوده، (این معنارا ازجلد هفتم کتابکاتلک هرالدچاپ سنه 1844 میلادی صفحه 205 و او ازاستاد لناز
............................................ (1)نقل از قصص الانبیاء نجار صفحه 477. (2)نقل در قصص الانبیا از کتاب جرجس زوین فتوحی لبنانی.
صفحه : 490
کتاب قصص نقل کرده اند،در کتاب قاموس هم در ماده یوحنا به آن اشاره شده است.
بعضی دیگر معتقدند که تمامی این انجیل و رساله های یوحناتالیف خود او نیست بلکه بعضی از مسیحیان آن را در قرن دوم میلادی نوشته و به دروغ به یوحنا نسبت داده اند تا مردم رابفریبند. (1) بعضی دیگر معتقدند که انجیل یوحنا در اصل بیست باب بوده و بعد از مرگ یوحناکلیسایافاسباب بیست و یکم را از خودش به آن افزوده است.(2)
بی اعتباری انجیل های چهار گانه از لحاظ سند و مجهول الحال بودن آنها
این بود حال و وضع انجیل های چهارگانه و اگر بخواهیم از این طرق و راویان قدر متیقن بگیریم، تمامی سندهای این انجیل ها به هفت نفر منتهی می شود: 1 - متی 2 - مرقس 3 - لوقا 4 - یوحنا 5 - بطرس 6 - بولس 7 - یهوذا، و اعتماد همه به انجیل های چهارگانه اول است و اعتماد آن چهار انجیل هم به یکی است که از همه قدیم تر وسابق تر است و آن انجیل متی است که در گذشته گفتیم اصلش مفقود شده و معلوم نیست ترجمه انجیل متای فعلی از کیست؟و آیا با اصل مطابق است یا نه؟و اعتماد نویسنده آن به چه مدرکی بوده؟و اساس تعلیمات دینی او بر چه عقیده ای بوده؟آیاقائل بهرسالتمسیح بوده و یا بهالوهیتاو؟.در انجیلهای موجود، شرح حالی آمده که دربنی اسرائیل مردی ظهور کرد که ادعا می کرد: عیسی پسر یوسف نجار است و برای دعوت بسوی الله قیام کرد و اوادعا می کرده که پسر خداست، و بدون داشتن پدری، در جنس بشر متولد شد.و پدر او، وی را فرستاده تا با دارآویز شدنش، و یا کشته شدنش، عوض گناهان مردم باشد.و نیز ادعا کرده که مرده زنده می کند، و کور مادرزاد و برصی و دیوانگان را شفا داده، جن رااز کالبد دیوانگان بیرون می کندو او دوازده شاگرد داشته، که یکی از آنان، متی صاحب انجیل بوده، که خدا به آنان برکت دادو برای دعوت ارسالشان کرد، تا دین مسیح را تبلیغ کنند و...
پس این بود خلاصه همه سرو صداهای دعوت مسیحیت که بر پهنای شرق و غرب زمین پیچیده است.و همانطور که دیدید، تمامی حرفها به یک خبر واحدمنتهی شد، که صاحب آن خبر واحد هم معلوم نیست که کیست؟اسم و رسمش مجهول و عین و وصفش مبهم است.
عدم اعتبار کتب مسیحیت باعث شده است بعضی منکروجود خارجی عیسی و بعضی معتقد به وجود دو عیسی شوند
و این وهن و بی پایگی عجیب که در آغاز این قصه است باعث شده که بعضی ازدانشمندان حر و آزاده اروپا ادعا کنند که عیسی بن مریم اصلا یک شخص خیالی است، که
............................................ (1)نقل از کتاب فاروق جلد اول و او از کتاب قصص و او ازبرطشنیدر. (2)نقل از مدرک قبلی.
صفحه : 491
دین تراشان بمنظور تحریک مردم علیه حکومت ها و یا بنفع حکومتهادر ذهن مردم ترسیم کرده اند.و اتفاقا این معنا با یک موضوع خرافی که شباهت کاملی در همه شؤون با قصه عیسی داشته، تایید شده و آن موضوعکرشنابوده، که بت پرستان قدیم هند ادعا می کرده اند پسر خدابوده و از لاهوت خدا نازل شده، و خود را محکوم بدار کرده و بدار آویخته شده، تا فدای مردم و کفاره گناهان آنهاباشد، و از وزر و عذاب گناهانشان رهائی بخشد.درست مانند حرفهائی که مسیحیان در باره مسیح می گویند،(طابق النعل بالنعل)(که ان شاء الله داستانش بزودی می آید).
و نیز باعث آن شد که جمعی از دانشمندان انتقادگر، بگوینددر تاریخ دو نفر بنام مسیح بوده اند: یکی مسیحی که بدار آویخته نشده و دیگری مسیحی که بدار آویخته شد و بین این دو مسیح بیش از پنج قرن فاصله است، و تاریخ میلادی که مبدا تاریخ امروز ما یعنی سال 1956است، با ظهور هیچیک از این دو مسیح تطبیق نمی شود.چون مسیحی که بدار آویخته نشده، دویست و پنجاه سال جلوتراز آن بوده و حدود شصت سال زندگی کرده است.و مسیح دوم که بدار آویخته شده، بیش از دویست و نود سال بعد از این مبدا تاریخی بظهور رسیده، و اوسی و سه سال زندگی کرده است.(1) و من امیدوارم، فراز دیگری از این کتاب را در تفسیر آیات آخرسوره نساء بیاورم.و قدر متیقنی که فعلا برای ما اهمیت دارد، این است که اثبات کنیم، تاریخ میلادی مسیحیت مبدا درستی نداشته، بلکه(باعتراف خود مسیحیت)دستخوش اختلال است.
علاوه بر این، همانطور که گفتیم، خود مسیحیت اقرار داردکه تاریخ میلادیش با میلادمسیح انطباق ندارد.و این خود یک سکته تاریخی است.
اموردیگری که موجب تردید در باره انجیل های مسیحیت می شوند
علاوه بر آنچه گذشت، امور دیگری هم هست که انسان را در باره انجیلهای مسیحیت دچار تردید می کند.مثلا گفته می شود که در دو قرن اول و دوم، انجیلهای دیگری وجود داشته که بعضی آنها را تا صد و چند انجیل شمرده اند که انجیلهای معروف چهار عدد از آنها است چیزی که هست، کلیسا همه آنها را تحریم کرد الا این چند انجیل را که توجه فرمودید.از این جهت باین چهار انجیل قانونیت دادندکه با تعلیم کلیسا موافقت داشته است.از آن جملهشیلسوس فیلسوف درقرن دوم، نصارا را در کتاب خودالخطاب الحقیقیملامت کرده که
............................................ (1)این داستان را بطور مفصل، زعیم فاضلبهروزدرکتابی که جدیدا پیرامون بشارتهای نبویه نوشته، آورده است.
صفحه : 492
با انجیلها بازی کرده و آنچه دیروز در آن نوشته بودند امروز محوکرده اند، امروز می نوشتند، فردامحو میکردند.و در سال 384 میلادیبابا داماسیوسدستور داد، ترجمه جدیدی از عهد قدیم و جدید لاتینی نوشته شود تا در همه کلیساهای دنیا قانونیت پیدا کند، چون پادشاه آنروز(تیودوسیس)ازمخاصمات و بگومگوهای اسقف ها در باره مطالب انجیل های گوناگون به تنگ آمده بود و این ترجمه که نامشفولکانانهاده شد، به اتمام رسید که ترجمه ای بود از خصوص انجیل های متی و مرقس و لوقا و یوحنا.و ترتیب دهنده این چهارانجیل گفته بود: بعد از آنکه ما چند نسخه یونانی قدیم را با هم مقابله کردیم، این ترتیب را به آن دادیم، باین معناکه آنچه را که بعد از تنقیح و بررسی مغایر با معنا تشخیص دادیم حذف کردیم،و بقیه را همانطور که بودبحال خود باقی گذاشتیم.آنگاه همین ترجمه که مجمعتریدنتینیآنرا در سال 1546یعنی بعد از یازده قرن تثبیت کرده بود، در سال 1590 سیستوس پنجم آنرا تخطئه کرد و دستورداد نسخه های جدیدی طبع شود.باز کلیمنضوس هشتم این نسخه را هم تخطئه نموده، دستور دادنسخه ای تنقیح شده که امروز در دست مردم کاتولیک است طبع شود. (1) و از جمله آن انجیل هائی که نسخه هایش جمع آوری شد، انجیل برنابا است که یک نسخه از آن چند سال قبل کشف شد و به عربی و فارسی ترجمه شد، و این انجیلی است که تمامی داستانهایش مطابق داستانی است که قرآن کریم در باره مسیح،عیسی بن مریم آورده است و این انجیل به خط ایتالیائی پیدا شد و دکتر خلیل سعاده آنرا در مصر ترجمه کرد.ودانشمندفاضلسردار کابلیآنرا در ایران به زبان فارسی برگردانید.
............................................ (1)نقل از تفسیر جواهر، ج 2، ص 121، طبع دوم.
و عجیب اینجاست که مواد تاریخیه ای که از غیر یهود هم نقل شده، از جزئیاتی که انجیل به دعوت مسیح نسبت می دهد، از قبیل فرزندی عیسی برای خدا، و مساله فدا و غیر این دوساکت است.مورخ آمریکائی معروف، یعنیهندریک ویلم وان لوندر تالیف خود که درباره تاریخ بشر نوشته،از کتابی و نامه ای نام می برد که طبیباسکولابیوس کولتلوس رومی در تاریخ 62 میلادی به برادرشجلادیوس انسانوشته، که مردی ارتشی بود و در ارتش روم در فلسطین خدمت می کرد و در آن نوشت که من در روم برای معالجه بر بالین بیماری رفتم که نامش بولس بود و از کلام او تحت تاثیر قرار گرفتم، او مرا بسوی مسیحیت دعوت کرد و شمه ای ازاخبار مسیح و دعوت او را برایم گفت.ولی رابطه من با او قطع شد و دیگر او را ندیدم تا آنکه بعد از مدتی جستجو شنیدم،دراوستیبقتل رسیده است.اینک از تو که در فلسطین هستی
صفحه : 493
می خواهم از اخبار این پیغمبر اسرائیلی که بولس خبرداده بود و از خود بولس اطلاعاتی کسب کرده ام، برایم بفرستی.
جلادیوس انسابعد از شش هفته، نامه ای از اورشلیم، از اردوگاه روم، به برادرشاسکولابیوس کولتلوسطبیب نوشت: که من از عده ای از پیرمردان این شهر وسالخوردگانش خبر عیسی مسیح را پرسیدم، ولی دریافتم که دوست ندارند پاسخ سؤالم را بدهند.(و این درسال 62 میلادی بوده و قهراافرادی که وی از آنها سؤال می کرده، پیرمرد بودند.)تا آنکه روزی به زیتون فروشی برخوردم، از او پرسیدم:چنین کسی را می شناسی؟او در پاسخ، روی خوش نشان داد و مرا به مردی راهنمائی کرد بنام یوسف، و گفت که این مرد از پیروان و از دوستداران اوست و کاملا به اخبار مسیح بصیر و آگاه است البته اگر محذوری برایش نباشد جوابت رامیدهد.در همان روز به تفحص پرداختم و بعد از چند روز او را یافتم که پیرمردی بسیارسالخورده بود و معلوم شد، در قدیم و ایام جوانیش در بعضی از دریاچه های این اطراف ماهی صیدمی کرده است.و این مرد با سن و سال زیادش، دارای مشاعری صحیح و حافظه ای خوب بود وتمامی اخبار و قضایائی که در عمرش دیده، و در ایام اغتشاش و فتنه رخ داده بود، برایم تعریف کرد از آن جمله، گفت: یکی از استانداران قیصر روم، یعنیتی بریوسدر فلسطین حکمرانی می کرد، و سبب آمدنش به اورشلیم این شد که در آن ایام، در اورشلیم فتنه ای بپاخاست وفونتیوس فیلاطوسبدانجاسفر کرد، تا آتش فتنه را خاموش کند، و جریان فتنه این بود که مردی از اهل ناصره بنام ابن نجار مردم را علیه حکومت می شوراند، ولی وقتی ماجرای ابن نجار متهم را تحقیق کردند معلوم شد که وی جوانی است عاقل و متین.و هرگزکارخلافی که مستوجب سیاست باشد نکرده و آنچه در باره اش گزارش داده اند، صرف تهمت بوده و این تهمت را یهودیان به وی زدند.چون با او بسیار دشمن بودند، و بهمین انگیزه به حاکم یعنی فیلاطوس اطلاع داده بودند که این جوان ناصری می گوید: هر کس بر مردم حکومت کند چه یونانی باشد و چه رومی، و چه فلسطینی، اگر با عدالت وشفقت بر مردم حکم براند، نزد خدامثل کسی خواهد بود که عمر خود را در راه مطالعه کتاب خدا و تلاوت آیات آن سر کرده باشد.وگویا این سخنان در دلفیلاطوسمؤثر افتاد، و تیر دشمنان به سنگ خورد.ولی از سوی دیگر یهودیان بر کشتن عیسی و اصحابش اصرار داشتند و در برابر معبد شورش بپا کردند که بایدآنان را تکه تکه کنند.لاجرم بنظرش رسید،صلاح این است که این جوان نجار را دستگیرنموده، زندانی کند تا بدست مردم و در غوغای آنان کشته نشود.
فیلاطوس با همه کوششی که کرد عاقبت نفهمید علت ناراحتی مردم از عیسی
صفحه : 494
چیست؟و هر وقت با مردم در باره او صحبت و نصیحت میکردو علت شورش آنان را می پرسید، بجای اینکه علت را بیان کنند، سر و صدا می کردند که او کافراست، او ملحد است، او خائن است.و بالاخره کوشش فیلاطوس بجائی نرسید تا در آخر رایش بر این قرار گرفت که با خودعیسی صحبت کند او را احضار کرد، و پرسید که مقصود تو چیست؟و چه دینی را تبلیغ می کنی؟عیسی پاسخ داد: من نه حکومت می خواهم، و نه کاری به کار سیاست دارم، من تنهامی خواهم حیات معنوی و روحانیت را ترویج کنم.اهتمام من به امر حیات معنوی بیش ازاهتمام به زندگی جسمانی است.و من معتقدم، انسان باید بیکدیگر احسان کند و خدای یگانه را بپرستد، خدائیکه برای همه ارباب حیات از مخلوقات حکم پدر را دارد.
فیلاطوس که مردی دانشمند و آگاه بمذهب رواقیین و سایر فلاسفه بود، دید در سخنان عیسی جای هیچ اشکالی و انگشت بند کردن نیست.و به همین جهت برای بار دوم تصمیم گرفت، این پیامبر سلیم و متین را از شر یهود نجات داده، حکم قتل او را به امروز و فردا واگذارد.
اما یهود حاضر نمی شد و رضایت نمی داد، که عیسی بحال خودش واگذار شود.بلکه در بین مردم شایع کردند که فیلاطوس هم فریب دروغهای عیسی و سخنان پوچ او را خورده و می خواهدبه قیصر خیانت کند.و شروع کردند استشهادی بر این تهمت تهیه نموده و طومارهایی نوشتند و ازقیصر خواستند تا او را از حکومت عزل کند.اتفاقا قبل از این هم فتنه ها و انقلابهای دیگر درفلسطین بپاشده بود و در دربار قیصر قوای با ایمان بسیار کم بود، و آنطور که باید نمی توانستندمردم را ساکت کنند و قیصر از مدتهاپیش به تمامی حکام و سایر مامورین خود دستور داده بودکه با مردم طوری رفتارنکنند که ایشان ناگزیر به شکایت شوند، و از قیصر ناراضی گردند.
بدین جهت فیلاطوس چاره ای ندید، مگر اینکه جوان زندانی را فدای امنیت عمومی کند و خواسته مردم را عملی سازد. اما عیسی از کشته شدنش کمترین جزع و بی تابی نکرد، بلکه بخاطر شهامتی که داشت با آغوش باز از آن استقبال نمود، و قبل از مرگش از همه آنهائیکه درکشتنش دخالت داشتند، درگذشت، آنگاه حکم اعدامش تنفیذ شد، و بر بالای دار جان سپرد، در حالیکه مردم مسخره اش می کردند، و سب و ناسزایش می گفتند.
جلادیوس آنسادر خاتمه نامه اش نوشته: این بود آنچه یوسف از داستان عیسی بن مریم برایم تعریف کرد، در حالی که می گفت و می گریست و وقتی خواست با من خداحافظی کند، مقداری سکه طلا تقدیمش کردم، اما او قبول نکرد و گفت: در این حوالی کسانی هستند که از من فقیرترند،به آنها بده.من از او، احوال رفیق بیمارت بولس را پرسیدم، هر چه نشانی دادم بطورمشخص او را نشناخت.تنها چیزی که در باره او گفت، این بود که او مردی
صفحه : 495
خیمه دوز بود، و در آخر از این شغلش دست کشید، و به تبلیغ این مذهب جدید پرداخت، مذهب رب رؤوف و رحیم الهی که بین او و بین(یهوه)معبود یهود که پیوسته نامش را از علمای یهودمی شنویم، از زمین تا آسمان فرق هست.
و ظاهرا بولس، نخست به آسیای صغیر، و سپس به یونان سفر کرده وهمه جا به بردگان و غلامان و کنیزان می گفته که: همه شما فرزندان پدرید، و پدر همه شمارا دوست می دارد، ورافت می ورزد، و سعادت به طبقه معینی از مردم اختصاص ندارد، بلکه شامل همه مردم می شود، چه فقیر و چه غنی.به شرط اینکه اغنیا با مردم به برادری رفتار نموده و با طهارت و صداقت زندگی کنند.
این بود خلاصه مطالبی که مورخ آمریکائی(هندریک ویلم وان لون)درتالیف خود(تاریخ بشر)از نامه نام برده، آورده است.
البته نامه طولانی تر از این بود، ما نقاط برجسته ای که در فقره های این نامه بود و به بحث ما ارتباط داشت نقل کردیم و
ظهوردعوت مسیحیت بعد از خود عیسی علیه السلام بوده است
تامل در مضمون جمله های این نامه، این معنا را برای اهل تامل روشن می سازد که ظهور دعوت مسیحیت بعد از خود عیسی بوده، و جز ظهور دعوت پیامبری به رسالتی از ناحیه خدای تعالی چیزی نبوده، و در این دعوت سخنی از ظهور الهیت بظهور لاهوت و نازل شدن آن بر یهود، و نجات دادن یهودیان بوسیله فداء، به چشم نمی خورد.
و نیز بر می آید که عده ای از شاگردان عیسی و یا منتسبین به عیسی از قبیل بولس وشاگردهای شاگردانش بعد از داستان دار، به اقطار مختلف زمین یعنی هندو آفریقا و روم و سایرنقاط سفر کرده اند، و دعوت مسیحیت را انتشار داده اند.و لیکن از داستان دار فاصله زیادی نگذشته بوده که بین این شاگردان در مسائل اصولی تعلیم اختلاف افتاده، مسائلی از قبیل لاهوت مسیح، و خدائی او، و مساله کفایت ایمان به مسیح از عمل کردن به احکام شریعت موسی، و اینکه آیا دین مسیح دین اصیل و ناسخ دین موسی است و یا آنکه تابع شریعت تورات ومکمل آنست؟.از همین جا اختلاف ها و فرقه فرقه شدن ها آغاز شده، و کتاب اعمال رسولان وسایر رساله های بولس که در اعتراض به نصارا نوشته، به این حقیقت اشاره دارد.
سهم بزرگ جوامعی مانند روم، هند، چین و مصر و...که مسیحیت در آنها گسترش یافته، در اعتقاد به تثلیث و ظهور
لاهوت در ناسوت و مساله تفدیه
و آنچه واجب است که مورد دقت قرار گیرد این است که امت هائی که دعوت مسیحیت برای اولین بار در بین آنان راه یافته و گسترش پیدا کرده از قبیل روم و هند و...،قبلاامتی وثنی صابئی، یا برهمائی و یا بودائی بودند، و در آن مذاهب اصولی از مذاق تصوف ازجهتی و از فلسفه برهمنی از جهت دیگر حکمفرما بود، و همه آنها سهمی وافر از این اعتقادداشتند که لاهوت در مظهر ناسوت ظهور کرده است.
صفحه : 496
و نیز اصول عقاید مسیحیت یعنی سه گانه بودن واحد، ونازل شدن لاهوت در لباس ناسوت، و اینکه لاهوت عذاب و بدار آویخته شدن را پذیرفت(1) تا فدا و کفاره گناهان خلق شود، در بت پرستان قدیم هند و چین و مصر و کلدان و آشور و فرس بر سر زبانها بوده، و همچنین دربت پرستان قدیمی غرب از قبیل رومیان و اسکاندیناویان و غیر ایشان سابقه داشته، و کتبی که درادیان و مذاهب قدیم نوشته شده از وجود چنین عقائدی خبر داده است.از آن جملهدواندرکتاب خود(خرافات تورات و ادیانی دیگر چون تورات)نوشته است: اینک نظری به هندمی افکنیم و می بینیم که بزرگترین و معروف ترین عبادت لاهوتیشان تثلیث است، و این تعلیم رابه زبان بومی خودتری مورتیمی گویند.و این نامی است مرکب از دو کلمه به لغت سنسکریتی، یکیترییعنی سه تا، و یکیمورتییعنی هیات ها و اقنوم ها، و این سه اقنوم عبارتند از: 1 - برهما، 2 - فشنو، 3 - سیفا، که در عین اینکه سه اقنومند، یک چیزند و وحدت ازآنها منفک نیست، و در نتیجه به عقیده آنان این یک چیز، معبود واحدی است.
آنگاه می گوید: برهما به عقیده آنان پدر، و فشنو پسر، و سیفا روح القدس است.و اضافه می کند: که نامبردگان، سیفا را کرشنامی خوانند،یعنی رب مخلص، و روح عظیمی کهفشنوازاو متولد می شود.(و این کرشنا، همانکرس، - بزبان انگلیسی به معنای مسیح مخلص -است.)پس فشنو، همان الهی است که در ناسوت زمین ظهور کرده تا مردم را نجات دهد.پس او یکی از اقانیم سه گانه است که روی همالهواحدند.
و نیز اضافه می کند که: هندیان بعنوان رمز، اقنوم سوم را به شکل کبوتر می کشند، عینا
............................................ (1)کشتن بوسیله دار - صلیب - از رسوم بسیارقدیم است، و مخصوص کسانی بوده که جرمشان زیادو گناهشان شنیع باشد.و این یکی از شدیدترین طرق مجازات بوده.بطوریکه مردم از شنیدن دار چندش کرده و می رمیدند و طریقه دار زدن، اینطور بوده که از دو عدد تیر چوبی که بالای یکی از وسط دیگری می گذشته و چیزی به شکل صلیب معروف درست می کردند.بطوری که با قامت یک انسان که بر آن حمل می کنند، منطبق باشد.آنگاه انسان محکوم را روی آن خوابانیده، دستهایش را به دو طرف چوبه افقی میخکوب وپاهایش را بدو طرف چوب عمودی، یا با میخ و یا با طناب می بستند.آنگاه چوب را بلند کرده، طرف پائین آن را در چاله ای می کاشتند، بطوریکه از کف زمین تا کف پای محکوم، یک متر(دو ذراع) فاصله باشد.
یک روز یا چند روز بهمین حال می ماند، آنگاه هر دو پایش را قطع می کردند، تا بر سردار بمیرد.و یا از دارپائین آورده و به قتلش می رساندند.و البته محکوم را قبل از آویختن بدار، با شلاق و یا قطع لب و بینی وانگشتان و عورت، شکنجه نیز می کردند.و این برای هر قومی که یکی از آنان چنین محکومیتی پیدا می کرده، بدترین ننگ بوده است.
صفحه : 497
همانطور که مسیحیان آنرا رمز آن می دانند.
مسترفابرهم در کتاب خود(اصل الوثنیه)(1) می گوید: ثالوث(سه تائی)را در بین هندیها نیز می یابیم، آنها هم به این عقیده معتقدند و خدا را مرکب می دانند از: برهما، و فشنو،و سیفا.و این ثالوث را نزد بودائیان نیز می بینیم، چون آنها هم می گویندبوذمعبودی است دارای سه اقنوم و همچنین بوذیو(جنسیت)می گویندجیفاءمثلث اقانیم است.
و سپس اضافه می کندکه: چینی ها هم بوذه را عبادت می کنند و آن رافومی دانند،و می گویند: فوسه اقنوم است، همانطور که هندیها می گفتند.
دوان، در همان(2) کتاب می گوید: کشیشان کلیسای منفیس مصر برای مبتدئینی که تازه می خواهند دروس دینی را بیاموزند از ثالوث مقدس اینطور تعبیر می کنند که اولی دومی راخلق کرد و دومی سومی را، آنگاه هر سه یکی شدند بنام ثالوث مقدس.و روزی تولیسو، پادشاه مصر از کاهن عصر خویشتنیشوکیخواهش کرد، اگر کاهنی بزرگتر از خودش و قبل ازخودش سراغ دارد بگوید و نیز پرسید:آیا بعد از او کاهنی بزرگتر از او خواهد بود؟کاهن درپاسخ گفت: بله پیدا می شود کسی که بزرگتر است و او خداست که قبل از هر چیز است.
و پس از او کلمه است و با آندو روح القدس است.و این سه چیز یک طبیعت دارند و در ذات واحدند.و از این سه چیز، یک چیز نیروی ابدی صادر شده.پس برو ای فانی، ای صاحب زندگی کوتاه.
بونویکهم در کتاب خود(عقائد قدماء المصریین)(3) می گوید:عجیب و غریب ترین حرفها که در دیانت مصریها انتشار عمومی پیدا کرده، این است که معتقدند به لاهوت کلمه، و اینکه هر چیزی و هر موجودی بواسطه کلمه آن موجود شده، و کلمه از الله صادر شده، و در عین حال همان الله است.
این بود عین گفتاربونویک، که انجیل یوحنا(4) با آن آغاز شده است.
ساکسون)می گوید:فارسیان متروس را، کلمه و واسطه و نجات بخش ایرانیان (5) می دانستند.و از کتابساکنان اروپای قدیمنقل می کند
............................................ (1)...؟ (2)...؟ (3)...؟ (4)...؟ (5)...؟
صفحه : 498
که نوشته است: وثنی های قدیم معتقد بودند که معبود، مثلث الاقانیم است.و ساده تر بگویم، خدا دارای سه اقنوم است.
و باز ازیونانیها و رومیان و فنلاندیها و اسکاندیناویها نیز همان داستان ثالوث را نقل می کند.و نیز اعتقاد به کلمه را از کلدانیها و آشوریها و فنیقی ها نقل کرده است.
و دوان سابق الذکر در همان کتابش(خرافات تورات و ادیانی نظیر آن)صفحه 181تا 182 مطلبی نقل کرده که خلاصه ترجمه اش این است: اعتقاد و تصور اینکه یکی از آلهه و خدایان،وسیله نجات بشر شده، به اینکه خود رابکشتن دهد، اعتقادی است بسیار قدیمی در میان هندوها و وثنی مذهبان و دیگران.وی سپس شواهدی بر این معنا نقل کرده است از آن جمله می گوید: هندوان معتقدندکهکرشنامولود بکر - که نفس اله فشنو است.فشنوئی که باعتقاد آنان نه ابتدا دارد و نه انتها.
- از در مهر و عطوفت حرکتی کرد،تا زمین را از سنگینی گناهانی که تحمل کرده نجات دهد.
ناگزیربه زمین آمد و با دادن قربانی از ناحیه خود، انسان را نجات داد.ونیز می گوید: مستر مورعکس کرشنا را در حالی که بدار آویخته شده بود به همان شکلی که در کتب هنود تصویر شده یعنی انسانی که دو دست و دو پایش بدار میخکوب شده، و بر روی پیراهنش عکس یک قلب وارونه ای از انسان تصویر شده کشیده است.و نیزنوشته که عکس کرشنا بصورت انسانی آویخته شده بدار،در حالی که تاجی از طلا بسر دارد، دیده شده است.و اتفاقا نصارا در باره مسیح نیز، هم نوشته اند و هم معتقدند که وقتی بدار آویخته شد، تاجی از خار بر سر داشت.
هوکصاحب سفرنامه نیز در سفرنامه (1) خود نوشته:هندوهای بت پرست معتقدند که بعضی از خدایان بصورت انسانی متجسد شده، و برای نجات انسان از خطاهایش، قربانی تقدیم کرده اند.
و نیزمی گوید: نویسنده کتابهنودآقایموریفورلیمسدرکتاب خود(2) نوشته: هندوهای بت پرست، معتقد به خطیئه اصلی هستند، از جمله شواهدی که دلالت بر وجود چنین اعتقادی در ایشان دارد، این است که در مناجات ها و توسلاتی که بعد ازکیاتریدارند،آمده که، ای معبود من، اینک من گنه کار و مرتکب خطا شده ام، و طبیعتی شریر دارم، مادرم
............................................ (1)سفرنامه هوک ج اول، صفحه 326. (2)سفرنامه هوک صفحه 26.
صفحه : 499
مرا به گناه حامله شد، پس مرا نجات بده، ای صاحب دیدگان حندقوقیه، و خلاصی بخش خاطئین از گناهان، و از آثار شوم آن.
وکشیشجورج کوکسدر کتاب خوددیانت های قدیمی، آنجاکه سخن ازهندوها دارد، می گوید: هندوها، خدای خود کرشنارا توصیف می کنند به اینکه او شجاعی باشهامت و ذخیره ای برای بشر بود، و پر بود از لاهوت، برای اینکه خود را پیشکش کرد، تاعوض باشد از گناه گنه کاران.
هیجینهم از اولین فرد اروپائی که پا به سرزمین نپال و تبت نهاد، یعنی آقایاندارادا الکروزوبوسنقل کرده که در باره الهاندراکه او را می پرستند گفته: اوخون خود را به چوبه دار ریخت، و میخ دار دست و پایش را سوراخ کرد، تا بشر را از گناهانش خلاصی ببخشد.و هم اکنون عکس دار در کتب آنان موجود است.
و درکتابجورجیوسراهب، عکس یعنی تصویر الهاندرادرحالیکه بر بالای دار کشیده شده، موجود است.البته به شکل صلیبی که اضلاع آن از حیث عرض، متساوی و ازحیث طول، مختلف است.باین معنا که بالای دار کوتاه تر از پائین آن است.و در بالای دارصورت سر و گردناندراکشیده شده، و اگر صورت سر و گردن او نبود، هیچ بیننده بذهنش نمی رسید که این صورت شخص بدار آویخته شده است.
و اما آنچه از بودائیان در بوذه نقل شده، از تمام جهات بیشتر از سایر مذاهب با معتقدات نصارا انطباق دارد، حتی بودائیان، بودای خود را مسیح و مولود یگانه و خلاصی بخش عالم نامیده اند و میگویند: بودا، انسانی کامل و در عین حال الهی کامل است که در قالب ناسوت وجسمیت درآمده است تا خود را بدست ذبح بسپارد و قربانی شود و بدین وسیله کفاره گناهان بشر باشد و بشر را از گناهان خلاصی بخشد.و در نتیجه آنها در برابر گناهانشان عقاب نشوند، و علاوه بر آن، وارث ملکوت آسمانها گردند، و این معنا را بسیاری از علمای غرب آورده اند.از آن جملهبیلدر کتاب خود وهوکدر سفرنامه خود، وموالردر کتاب(تاریخ الاداب السنسکریتی)خودو غیر ایشان است.خواننده عزیز، اگر بخواهد، از همه منقولات اطلاع حاصل کند، به تفسیر المنار(1) جلدششم، تفسیر سوره نساء و به کتابهای دائرة المعارف، و کتاب عقائدالوثنیة فی الدیانة النصرانیةو غیر اینها مراجعه نماید این بود چکیده و بلکه نمونه ای از عقیده تجسم لاهوت در قالب ناسوت، و داستان بدار آویخته شدن برای فدا گشتن و کفاره گناهان
............................................ (1)صفحه 23 - 33.
صفحه : 500
خلق گردیدن، در دیانت های قدیم،قبل از ظهور مسیحیت و گسترش یافتن آن در پهنای زمین.
پس دیگر جای تردید برای خواننده عزیز باقی نماند که قبل از آنکه مسیحیت دعوت خود را آغازکند و مبلغین آن در پهنای زمین راه یابند، این عقاید در دل مردم دنیا رسوخ یافته بود و با مسلم شدن این معنا، بخاطر مدارکی که از نظر گذشت، آیا این احتمال را نمی دهید که داعیان ومبلغین مسیحیت(برای اینکه دعوت خود را بخورد مردم آن روز بدهند) اصول و فروع مسیحیت را گرفته، در قالب وثنیت ریختند،تا دلهای مردم را به خود متمایل کرده و بتوانند تعلیمات خودرا بخورد مردم بدهند، و مردم بتوانند آن تعلیمات راهضم کنند؟این احتمال را کلمات بولس و غیر او نیز تایید می کنند، که به حکما و فلاسفه حمله آورده، و بطور کلی از طرق استدلالهای عقلی غیبگوئی می کنند، و می گویند: اله رب بلاهت ابلهان را بر تفکر عقلا ترجیح می دهد.
به جهت عجز از دعوت بر اساس مبانی عقلی و عقلائی، مبلغین مسحیت اساس دعوت خود را بر مکاشفه و رهبانیت قرار
دادند و اصول و فروع مسیحیت را در قالب وثنیت ریختند
و این نیست مگر بخاطر اینکه این مبلغین با تعلیمات(پوچ و خرافی)خود در حقیقت دربرابر عقل و مکاتب تعقل و استدلال صف آرائی کرده و به جنگ عقل برخاسته اند.ولذا اهل تعقل و استدلال این دعوت را رد نموده اند به اینکه هیچ راهی برای پذیرفتن آن، و بلکه برای تصورصحیح آن نیست.تا چه رسد به اینکه بعد از تصور، آنرا بپذیریم.(سه تا شدن یکی و یکی شدن سه تا قابل تصور نیست، تا چه برسد به قبول آن)و لذا مبلغین مسیحیت چاره ای جز این ندیدندکه اساس دعوت خود را بر مکاشفه و پر شدن از روح مقدس بگذراند. (1) آری مبلغین مسیحیت وقتی دیدند که نمی توانند با عقول بشر به جنگ و ستیز بپردازند، همان کاری را کردندکه جاهلان از متصوفه کردند، یعنی طریقه ای را بدست گرفتند غیر طریقه و روش عقل.
علاوه بر این بطوریکه کتاب(اعمال الرسل و التواریخ) (2) حکایت می کند، مبلغین مسیحیت رهبانیت و ترک دنیا را شعار خود نموده، از وطن خود چشم پوشیده،دوره گردی را کارخود کردند، و از این راه دعوت مسیحیت را گسترش دادند و در هر سرزمینی مورد استقبال عوام
............................................ (1)(یعنی تمام مردم دنیا برای پذیرفتن دین مسیحیت باید قبلا صاحب کشف و کرامت بشوند، تا آن وقت بفهمند کشیش چه می گوید.در اینجا این سؤال پیش می آید که صرفنظر از عملی نبودن این در تمامی افراد بشر، بی سواد و با سواد، شهری و صحرائی، با کدام مکتب به این مقام برسند؟و در تحت چه تعلیماتی صاحب کشف بشوند؟و اگر بفرض محال چنین تعلیمی تمام مردم جهان را به این مقام رسانید.دیگر مردم چه حاجت به دعوت کشیش دارند؟مترجم). (2)اعمال الرسل و التواریخ.
صفحه : 501
آن سرزمین قرار گرفتند، و سر موفقیتشان و مخصوصادر امپراطوری روم، سرخوردگی مردم از وضع موجودشان بود. چون شیوع ظلم و تعدی و رواج احکام برده گیری و استعباد بیچارگان، و فاصله غیرقابل تحمل بین طبقه حاکمه و طبقه محکوم و بین آمر و مامور، و نابرابری عمیق بین زندگی اغنیاءو اهل عیش و نوش و زندگی فقرا و مساکین و بردگان زمینه را برای قبول این دعوت فراهم کرده بود.(مردم بجان آمده، دنبال راه نجاتی می گشتند، هر چند که به اصول آن راه نجات، پی نبرند.)
علت موفقیت دعوت به مسیحیت، در امپراطوری روم
و اتفاقا دعوت مسیحیت از این جهت خواسته مردم را تامین می کرد، برای اینکه اولین دعوتی که مبلغین می کردند، دعوت به برادری، دوستی، تساوی حقوق، معاشرت نیکودر بین مردم، ترک دنیا و زندگی مکدر و ناپایدار آن و رو آوردن به زندگی پاکیزه و سعادتمندی بود که درملکوت آسمان دارند.و درست به همین جهت بود که طبقه حاکم سلاطین و قیصرها آنطور که باید اعتنائی به مبلغین نمی کردند البته در صدد اذیت و سیاست و طردشان هم بر نمی آمدند.
همین وضع باعث شد که بدون سر و صدا و درگیری و تظاهرات،روز بروز عددگروندگان به مسیحیت زیاد شود، و قوت و قدرت و شدت بیشتری یافته، تا آنجا که دامنه این دعوت به همه جای امپراطوری روم و به آفریقا و به هند و دیگر بلاد کشیده شد، جمعیت انبوهی باین دین درآمدندو کلیساها برپا شد، در کلیساها بروی مردم باز شد و با باز شدن هر کلیسا، دری از یک بتکده بسته گردید و مبلغین مسیحیت هیچگاه متعرض و مزاحم رؤسای وثنیت و هدم اساس این مرام نمی شدند و نیز هرگز پنجه به روی پادشاهان زمان و حکام ستمگر نمی کشیدند، و از کرنش در برابر آنها نیز ابائی نداشتند، احکام و دستورات آنان را مخالفت نمی کردند و چه بسا می شد که همین رفتار منجر به هلاکت و قتل و حبس و عذابشان می شد.پیوسته طایفه ای کشته و طایفه ای دیگر زندانی می شد و طایفه سوم تبعید و آواره می گشت.امر به همین منوال می گذشت، تا اوان امپراطوریکنستانتینرسید،او به کیش مسیحیت ایمان آورد، و ایمان خود را در بین ملت اعلام کرد و بلکه مسیحیت را دین رسمی اعلام نمود و در روم و کشورهای تابع روم، کلیساها ساخت و این در نیمه آخر قرن چهارم میلادی بود.و نصرانیت در کلیسای روم تمرکز یافت و از آنجا کشیش ها به اطراف و اکناف زمین اعزام می شدند تا در همه جاکلیساها و دیرها و مدرسه ها بسازند و انجیل را به مردم تعلیم دهند.
بطلان و فساد مبنای دعوت مسیحی، موجب درگیری و مشاجره بین مدارس مسیحی و سپس مراقبت کلیسا و تفتیش
عقائد گردید
آنچه لازم است مورد توجه و دقت قرار گیرد، این است که مبلغین اساس دعوت خود رااصول مسلمه انجیل مثلا مساله پدر پسری، و روح القدس، و مساله دار و فداء و غیرذلک قرار داده، آنها را اصل مسلم و غیر قابل بحث معرفی نموده، هر حرف دیگری را بر اساس آن مورد بحث
صفحه : 502
و تفسیر قرار دادند.و همین خود اولین اشکال و اولین ضعفی است که متوجه بحثهای دینی آنان می شود.و اولین دلیل بر سستی این تعلیمات است.برای اینکه استحکام هربنائی به استحکام بنیان آنست و گرنه خود بنا و لو به هر جا که رسیده باشد، همچنین و لو دانه دانه های خشتش ازسرب ریخته شده باشد.مع ذلک سستی و ضعف اساس خود را جبران نمی کند، و اساس مسیحیت(1) غیر معقول بودن پایه ای که این دین روی آن ساخته شده، یعنی پایه تثلیث(یکی بودن سه تا و سه بودن یکی)و مساله دار، و فداء شدن را معقول نمی سازد.
عده ای از دانشمندان مسیحی مذهب هم به این معنا اعتراف نموده اند که امری غیرمعقول است.ولی در آخر آن را اینطور توجیه کرده اند که مسائل دینی را بایدتعبدا قبول کرد، و این اختصاص به مسائل نامبرده در مسیحیت ندارد، چه بسا از مسائل سایر ادیان نیز هست که عقل آنها را محال می داند، و در عین حال مردم به آنها معتقدند.
لیکن این توجیه، پندار فاسدی است که باز از همان اصل فاسدمنشا گرفته، چگونه تصور می شود که یک دین بر حق باشد، و در عین حال اساس و پایه اش باطل و محال باشد؟ماوهر عاقل دیگر اگر دینی را می پذیریم و تشخیص می دهیم که دین حق است، با عقل خودتشخیص می دهیم و عقل این معنا را ممکن نمی داند که عقیده ای حق باشد، و در عین حال اصول آن باطل و محال باشد.و این خود تناقضی است صریح که از محالات اولیه عقل است.
بلی، ممکن است دینی مشتمل بر امری باشد ممکن و غیر عادی،یعنی خارق العاده و خارج از سنت طبیعی و اما اشتمال آن بر محال ذاتی به هیچ وجه ممکن نیست.
و همین طریقه بحثی که ذکر کردیم باعث شد که از همان اوائل انتشار دعوت نصرانیت و رو آوردن محصلین به ابحاث دینی در مدارس روم و اسکندریه و سایرمدارس مسیحیت، درگیری و مشاجره رخ دهد، کلیسا روز بروز مراقبت خود را در جلوگیری از این درگیریها و حفظ وحدت کلمه بیشترنمود و مجمعی تشکیل داد که تا هر وقت از ناحیه بطریق ویا اسقفی حرف تازه و ناسازگاری پیدا شود، و در آن مجمع، یاآن بطریق و اسقف را قانع سازد ویا با چماق تکفیر و تبعید و حتی قتل، او را سر جای خود بنشاند.(و به دیگران بفهماند که فضولی کردن در دین چه عواقبی را در بر دارد.)اولین مجمعی که باین منظورتشکیل شد، انجمننیقیهبود که علیهاریوس
............................................ (1)(با اینهمه کلیسا، و آنهمه ثروت تمرکز یافته در کلیساها،و آنهمه مبلغ و کشیش و آنهمه کتاب وجزوه، و آنهمه هزینه سنگین تبلیغاتی و آنهمه گروندگانی که در دنیا داردمترجم).
صفحه : 503
تشکیل گردید.او گفته بود: اقنوم پسر ممکن نیست مساوی با اقنوم پدر باشد.بلکه اقنوم پدر یعنی الله تعالی - قدیم است، و - مسیح - ، اقنوم پسر مخلوق و حادث است، لذا برای سرکوب کردن او و سخنانش سیصد و سیزده بطریق و اسقف در قسطنطنیه گرد هم جمع شده و در حضورقیصر آنروزیعنیکنستانتینبه عقائد خود اعتراف نموده به کلمه واحده گفتند: ما ایمان داریم به خدای واحد پدر که مالک همه چیز و صانع دیدنیها و ندیدنیها است، و به پسر واحدیسوع مسیح پسر الله واحد، بکر همه خلائق، پسری که مصنوع نیست بلکه اله حقی است از اله حق دیگر، از جوهر پدرش، آن کسی که به دست او همه عوالم و همه موجودات متقن شد، آن کسی که بخاطر ما و بخاطر خلاصی ما از آسمان آمد، و از روح القدس مجسم شد، و از مریم بتول - بکر- زائیده شد، و در ایام فیلاطوس بدار آویخته و سپس دفن شد و بعد از سه روز از قبردر آمد و به آسمان صعود نموده،در طرف راست پدرش نشست.و او آماده است تا بار دیگر بزمین بیاید و بین مردگان و زندگان داوری کند، و نیز ایمان داریم به روح القدس واحد، روح حقی که از پدرش خارج می شود.و ایمان داریم به معمودیه واحده، (یعنی طهارت و قداست باطن)برای آمرزش خطایا، و ایمان داریم به جماعت واحده قدسیه مسیحیت،جاثلیقیه، و نیز ایمان داریم به اینکه بدنهای ما بعد از مردن دوباره برمی خیزد(1) و حیات ابدی می یابد. (2) این اولین انجمنی بود که برای این منظور تشکیل دادند، و بعد از آن انجمنهای بسیاری به منظور تبری و سرکوبی مذاهب دیگرمسیحیت از قبیل نسطوریه و یعقوبیه و الیانیه و الیلیارسیه،مقدانوسیه، سبالیوسیه، نوئتوسیه، بولسیه، و غیر اینها تشکیل یافت.
و کلیسا همچنان به تفتیش عقاید ادامه می داد، و هرگزدر این کار خستگی، و در دعوت خود سستی بخرج نداد، بلکه روز بروز بقوت و سیطره خود می افزود، تا آنجا که در سال 496میلادی موفق شد، سایر دول اروپا از قبیل فرانسه و انگلیس و اتریش، و بورسا، و اسپانیا، و
............................................ (1)نقل از ملل و نحل شهرستانی. (2)باین قسمت اشکال کرده اند که این مستلزم اعتقاد به معاد جسمانی است.(همان اعتقادی که مسلمانان دارند.)و حال آنکه مسیحیت معاد را روحانی میداند، همچنانکه انجیلها هم بر آن دلالت دارند.
و من گمان دارم که انجیل دلالت دارد بر اینکه در قیامت لذائذجسمانی دنیوی وجود ندارد، و اما این هم که دلالت داشته باشد بر اینکه انسان در قیامت صرف روح و بدون جسم باشد، در انجیل نیست، و انجیل بر چنین چیزی دلالت ندارد، بلکه از سخنان انجیل فهمیده می شود که انسان در قیامت موجودی نظیر ملائکه می شودکه در بینشان ازدواج نیست.و ظاهر عهدین این است که خدا و ملائکه هم جسمند، تا چه رسد به انسان روزقیامت.
صفحه : 504
پرتغال، و بلژیک، و هلند، و غیر آن را بسوی نصرانیت جلب کند.الا روسیه که بعدها به این دین گروید