همانگونه که مجاهدین صدراسلام با بذل جان و مال خود درجبهه های جنگ ازپیامبر (ص) و آئین او دفاع می کردند، شعراء نیز نقش مهمی را در دفاع از ارزش های اسلامی ایفا کردند، آن هنگام که قریش دست دردست هم به هجو پیامبر (ص) پرداختند، کسانی همچون حسان بن ثابت و کعب بن مالک با زبان بران خود از حیثیت اسلام ومسلمین دفاع کردند، اما از میان این شعراء گویی کعب بن مالک تأثیر بیشتری از اسلام و آیات قرآنی پذیرفته است و این تأثیر را می توان به وضوح دراشعار او مشاهده کرد .
بدون شک درصدر اسلام، شعرای قبایل به شیوه جاهلی شعر می سرودند و تعداد بسیاری از این شعراء شعرای جاهلی بودند زیرا قبل از اسلام درگذشتند، مثل «درید بن الصمة» و «الاعشی» و «أمیة بن ابی الصلت» و «الاسودد بن یعفرالنهشلی» .
چون پیامبر اسلام دعوت خود را آشکار کرد و از مکه به مدینه هجرت کرد، میان او و قریش آتش خصومت زبانه کشید، قریش همراه کسانی که او را کمک می کردند دریک سو و حضرت رسول (ص) و مهاجرین درسوی دیگر ایستادند، چون شمشیرها در هم فرو رفتند شعرای قریش شروع به هجو پیامبر و مسلمین کردند (1) از جمله این شعراء «کعب بن زهیر» ، «ابوسفیان الحارث» و «عبدالله الزبعری» (2) و «ضراربن الخطاب الفهری» ، «ابی عزه الجمحی» ، «هیبرة بن ابی وهب» بودند . (3) این مسأله برحضرت رسول اکرم (ص) گران آمد . پس حضرت رو به انصار کرد و گفت: «کسانی که خداوند و رسولش را با سلاح های خودیاری کرده اند؛ چه چیز باز می دارد که اینک با زبان هایشان به یاری او برنمی خیزند؟» (4) حسان بن ثابت آمادگی خود را برای هجو قریش اعلام کرد و به دنبال او عبدالله بن رواحة و کعب بن مالک آمادگی خود را اعلام کردند و هجاء بین آنها و شعراء مکه در گرفت . (5)
شیوه این شعراء در اینگونه اشعارمدح انصار و شأن پیامبر (ص) و جواب برهجای مشرکین بود . (6)
کعب و القاب و انساب او:
نام وی عمروبن القین بن سوار است که ابوالفرج اصفهانی در کتاب «الاغانی» سلسله نسب او را به طور کامل ذکر کرده و نسبش را به «الأزدبن الغوث» رسانده است . (7)
کنیه او عبدالله و گفته شده ابو عبدالرحمن است (8) به نقل از فرزند کعب بن مالک در جاهلیت به ابوبشیر خوانده می شد و حضرت رسول اکرم (ص) به او کنیه ابو عبدالله داد . (9)
وی در یثرب حدود سال (25 ق ه/598 م) متولد شد . (10)
مادر کعب لیلی دختر زیدبن ثعلبه از قبیله بنی سلمه بود (11) و پدرش مالک بن ابی کعب بن القین بود که او نیز شاعر بود (12) و فرزندی جز کعب بن مالک - شاعر مشهور - نداشت (13) عمویش قیس بن ابی کعب نیز شاعر بود (14) کعب بن مالک با عمیرة بنت جبیربن صخر ازدواج کرد (15) او اصالتی در شعر و شاعری داشت که به پسرش عبدالرحمن و نوادگانش از جمله بشیر بن عبدالرحمن و عبدالرحمن بن عبدالله نیز منتقل شده بود . وی از جمله شعرای رسول (ص) محسوب می شد . (16)
هنگامی که پیامبر (ص) به مدینه مشرف شدند، بین کعب و طلحة بن عبیدالله، خطبه برادری خواندند . (17)
کعب در سن 25 سالگی اسلام آورد (18) و در اغلب جنگ ها غیر از تبوک (19) و بدر (20) ، پیامبر (ص) را یاری کرد .
هنگامی که پیامبر از طائف برگشت در مدینه اقامت گزید (21) و در ابتدای رجب سال 9 هجرت، مردم را برای غزوة تبوک فرمان داد . (23) علت جنگ این بود که دلاوری ها و جانبازی های سربازان آیین توحید و اسلام، امپراتور روم را بر آن داشت که با ارتش مجهز بر مسلمانان بتازد و آنها را غافلگیر کند، زیرا با گسترش و نفوذ فوق العاده اسلام، پایه های حکومت خود را متزلزل می دید و از قدرت سیاسی و نظامی آنان بیمناک بود .
در آن زمان، گرمای شدیدی بر مدینه حکمفرما بود، محصول هم رسیده بود ولی مردم هنوز به آن دست نزده بودند . پیامبر به جدبن قیس که از رؤسای منافقین بود پیشنهاد کرد که در نبرد با رومیان شرکت کند . وی در پاسخ پیامبر گفت: «من مردی هستم که به زن علاقه شدید دارم، از آن می ترسم که دیده من به زنان رومیان بیفتد و نتوانم خویشتنداری کنم» . این عذر، پیامبر را بر آن داشت که وی را رها کند . و خداوند در مذمت وی چنین نازل کرد:
«برخی از آنان می گویند: به ما اجازه بده در مدینه بمانیم و در این جهاد، که به تمامی مایه تجربه و آزمون است شرکت نکنیم» . گروهی از منافقین گرمی هوا را بهانه کردند و خداوند درباره ایشان چنین فرمود: «بگو آتش دوزخ گرمتر از حرارت هواست» . گروهی از یاران پیامبر که به شرکت در این جهاد علاقه شدید داشتند، به نزد پیامبر رفتند و از او وسیله سفر طلبیدند و هنگامی که از سوی پیامبر خدا (ص) پاسخ منفی شنیدند، سخت گریه کردند . در این میان، سه تن دیگر نزد پیامبر (ص) رفتند و از وی عذرخواهی کردند که عبارت بودند از، «کعب بن مالک» ، «مرارةبن ربیع» و «هلال بن امیة» (23) برخی، «ابوخیثمة» (24) و عبدالله بن مالک (25) را نیز نامبرده اند . پیامبر (ص) پس از بازگشت، این افراد را تنبیه کرد و مردم را از این که با آنها ارتباط برقرار کنند نهی کرد، پنجاه روز این حکم باقی ماند به طوری که دنیا بر آنها تنگ شد و آیه شریفه سوره توبه/118 نازل شد: «آن سه تن که تخلف ورزیدند و زمین با همه پهناوری بر آنها تنگ شد و دانستند که از غضب خدا جز به لطف او ملجأ و پناهی نیست، خداوند بر آنها باز لطف فرمود و توفیق توبه داد، تا توبه کنند که خداوند بسیار توبه پذیر و در حق خلق مشفق و مهربان است .» (26)
کعب، نظر پیامبر را در زمینه شعر، جویا شد، حضرت رسول (ص) فرمودند: «مؤمن با زبان و شمشیرش جهاد می کند .» (27)
وی در پایان عمرش نابینا شد و در زمان معاویه به سال پنجاه از دنیا رفت (28) او از یاران عثمان بود و در ایام جنگ، او را یاری می کرد، مردم را برای یاری دادن او تشویق می کرد و زمانی که عثمان به قتل رسید به یاری علی (ع) برخاست ولی در جنگ های او شرکت نجست . (29) در مدینه هم زمان با شهادت علی (ع) در سن هفتاد و هفت سالگی وفات یافت . (30)
«اغراض شعری کعب»
اغراض شعری او عبارت از مدح، فخر، هجاء و رثاء است .
«مدح»
اغلب اشعار مدح وی، مدح سیاسی است که آن اهداف سیاسی را با شعر به مردم القا می کند . از جمله آنها ایمان به رهبری حضرت رسول (ص) است، آنجا که می گوید:
لم الاله به شعسا ورم به
أمور أمته و الأمر منتشر
خداوند به واسطه او گردآورد نوری را، که آن نور، کارهای امتش را بزرگ جلوه داد و این فرمان جهانی شد .
کعب بن مالک همچنین پیامبر (ص) را به خاطر معجزاتش، مدح می گوید:
فان یک موسی کلم الله جهرة
علی جبل الطور المنیف المعظم
فقد کلم الله النبی محمد
علی الموضع الاعلی الرفیع المسوم
و ان تک نمل البر بالوهم کلمت
سلیمان ذاللملک الذی لیس بالعمی
فهذا نبی الله أحمد سجت
صغارالحصی فی کفه بالترنم
اگر موسی با خداوند بر فراز کوه استوار و عظیم آشکارا سخن می گوید، خداوند با حضرت محمد (ص) بر جایگاه بلند و رفیع و نشان گذاری شده، سخن می گوید . و اگر مورچه روی خشکی با وهم و گمان با سلیمان پیغمبری که نابینا نیست، سخن می گوید . این نبی خدا، احمد، سنگ های ریز در کف دستش را ترنم و شادی تسبیح می گویند .
کعب در مدح رسول اکرم (ص) از آیات قرآن کریم استفاده کرده مثل آیه: «کم الله موسی تکلیما» و «حتی اذا أتوا علی وادالنمل قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم
لایحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لایشعرون» (31)
«فخر»
کعب به وجود و آباء و اجداد یا قبیله اش فخر نمی ورزد، بلکه او به آنچه که خداوند از آن راضی است، مباهات می کند . همچنانکه در جنگ احد نسبت به پیروزی مسلمین فخر می ورزد و می گوید:
ویوم بدر لقیناکم لنا مدد
فیه من النصر میکال و جبریل
ان تقتلو نافدین الله فطرتن
والقتل فی الحق عندالله تفضیل
در جنگ بدر، شما را دیدار کردیم در حالی که میکائیل و جبرییل یاری دهنده بودند . اگر ما را بکشید دین خداوند سرشت و فطرت ماست و کشتن در راه خدا رحمت است .
فخر کعب، فقط به معانی و ارزش های اسلامی نیست، بلکه به ثبات و صبر در جنگ و سختی در جاهلیت نیز هست .
فجئنا الی موج من البحر وسطه
أحابیش منهم حاسر و مقنع
فلما تلاقینا و دارت بنا الرحی
ولیس لأمر حمه الله مدفع (32)
به میان موجی از دریا آمدیم، که در وسط آن گروهی بودند که بعضی کلاهخود و زره پوشیده و بعضی نپوشیده اند و زمانی با ما روبرو شدند که روزگار برای ما عوض شد و هیچ کار بدون تقدیر خداوند انجام نمی شود .
کعب بن مالک در زمینه فخر هم از الفاظ قرآن کریم استمداد می جوید، مانند آیه: «من کان عدوا لله و ملائکته و رسله و جبرئیل و میکال فان الله عدو للکافرین» .
«هجاء»
هجاء کعب به صورت قصیده مشخصی در شعرش وجود ندارد، بلکه با اغراض دیگری چون مدح و فخر همراه است . او مشرکین را به خاطر عهد و ترس سرزنش می کند . جایی که «بنی جعفر» را به نقض عهد در حادثه بئر معونة سرزنش می کند:
ترکتم جارکم لبنی سلیم
مخافة حربهم عجزا و هون
فلوحبلا تنامل من عقیل
لمد بحبلها حبلا متین
همسایه هایتان را به خاطر ترس و ناتوانی خواری که در مقابل بنی سلیم داشتید ترک کردید، تنها در حالی که اگر طنابی از عقیل می گرفتید آن طناب استوار و محکم بود (کنایه از آنکه بنی عقیل به یاری شما می آمدند) .
در هجاء کعب، عفت الفاظ و دوری از فحش و بدگویی دیده می شود، و نیروی ایمان و صداقت عقیده، فراوان یافت می شود .
«رثاء»
رثاء کعب بن مالک، خلاف مدح او نیست . جز اینکه مدح، محسنات زندگانی را بیان می دارد و رثاء سروده ای در وصف اموات است . (33) او برای حمزة بن عبدالمطلب پسر عموی حضرت رسول، مرثیه می سراید و صفیه دختر عبدالمطلب را خطاب قرار می دهد:
صفیة، قومی و لاتعجزی
وبکی النساء علی حمزة
ولاتسأمی أن تطیلی البک
علی اسدالله فی الهزة
فقد کان عزا لأیتامن
ولیث الملاحم فی البزة
یرید بذاک رضا احمد
و رضوان ذی العرش و العزة (34)
صفیه صبر کن و احساس ناتوانی مکن و زنان را به خاطر شهادت حمزه به گریه وادار کن . و از اینکه گریه طولانی می شود بر فردی که چون شمشیر شجاع بود، خسته مشو . که او عزت فرزندان یتیم ما بود و هم چون شیرجنگ در سلاح بود . و به واسطه آن رضایت حضرت محمد (ص) و بهشت عرش و عزت فراهم می شود .
پی نوشت:
1 - ضیف، 47 .
2 - الزیات، 78 .
3 - فروخ، 1/258 .
4 - ضیف، 47 .
5 - ضیف، همانجا .
6 - فاخوری، 1/388 .
7 - اصبهانی، 15/26؛ ابن عبدالبر، 1/216؛ ابن حجر، 3/302؛ زرکلی، 6/85، ابن اثیر (اسدالغابة)، 4/247؛ النووی، 1/69؛ ابن سعد، 8/272؛ النجاری، 7/220؛ البستی، 18؛ الذهبی، 2/33؛ فروخ، 1/323 .
8 - ابن عبدالبر، 1/216؛ ابن اثیر (اسدالغابه)، 4/247؛
9 - ابن حجر، 3/302؛ النووی، 1/69 . 10 - فروخ، 1/323 .
11 - ابن عبدالبر، 1/216؛ ابن اثیر (اسد الغابه) 4/247 .
12 - اصبهانی، 15/26 .
13 - ابن حجر، 3/302 .
14 - اصبهانی، 15/26 .
15 - ابن سعد، 8/406 .
16 - اصبهانی 15/26 .
17 - این عبدالبر، 1/216؛ ابن اثیر (اسدالغابه)، 4/247 .
18 - فروخ، 1/323 .
19 - فروخ 1/323؛ البستی، 18؛ ابن عماد، 1/56 .
20 - النووی، 1/69؛ ابن حجر، 3/302؛ ابن اثیر (اسدالغابة)، 4/247؛ غربال، 1465 .
21 - ابن اثیر (الکامل) ؛ 2/277؛
22 - فروخ، 1/323 .
23 - النووی، 1/69؛ ابن عبدالبر، 1/216؛ ابن اثیر (اسد الغابة)، 4/247؛ ابن قتیبه (معارف)، 343 .
24 - ابن اثیر (الکامل)، 2/278 .
25 - فروخ، 1/323 .
26 - ابن اثیر (الکامل)، 2/282 .
27 - ابن عبدالبر، 2/716 .
28 - ابن عبدالبر/216؛ ابن حجر3/302؛ ابن عماد، 1/56؛ زرکلی، 6/85 .
29 - زرکلی، 6/85؛ غربال، 1465؛ فروخ 1/324؛ الامین، 9/29؛ النووی، 1/69 .
30 - البستی، 18؛ ابن حجر، 3/302 .
31 - الکراسة، 121؛ 132 .
32 - الکراسة، 122؛
33 - الکراسة، 127 .
34 - فروخ، 1/324 .