ماهان شبکه ایرانیان

سیری در کتاب «الاخبار الدخیلة»

(درآمدی بر تحقیق در اسباب و معیارهای بازنگری و پالایش حدیث)

حضرت آیة الله علامه حاج شیخ محمد تقی شوشتری، رجالی ای سترگ که خود، سر سلسله مردانی در زمانه ما بودند که: «لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکر الله». سال های عمر ایشان از زمان قدرت تمییز تا به آخر، در ذکر، تتلمذ و تدریس، درس و بحث، حدیث و روایت، عبادت و تفکر و کتابت سپری گردیده و همواره در محراب انس با محبوبْ مقیم بوده؛ با نفسی بشکسته به زور بازوی تقوا که «للحروب رجال».
علامه بزرگوار در گوشه ای از گستره شهری که دور است و مهجور (شهر شوشتر) می زیستند. با همه جنبه های زهد و تقدس، پاکی و بی ریایی و بی آلایشی، سخت کوش و پرتلاش در خدمت به فرهنگ اسلامی و شیعی همت گماشت که نتیجه آن ده ها تألیف و تصنیف است و نیز بروز و ظهور برکات و ملکات بسیار.
راستی «کارون» گذرای «شوشتر» در برابر پهنه این اقیانوس نامتناهی چه جلوه یی می تواند داشت؟ و یا نخل های سر به زیر شهر در برابر سایه سار نخل بلند تحقیقات ایشان چه می تواند گفت؟1 «او که کوهی از علم و تحقیق و در کنارش انبوهی از کار، در گوشه دور افتاده شوشتر بود.» علامه شوشتری، دانشمندی محقق و خویشتن دار و پژوهش گری تیزبین بود که عمر پر برکت خود را از نو باوگی تا دم دیدار یار، با اشتیاق و علاقه وافر به کسب علوم و معارف اسلامی سپری کرد و لحظات گران قدر خود را در راه اقتنای حقایق ربانی از دست نداد و حتی در بستر بیماری و سفر، از مطالعه و تحقیق و نقد دست نکشید.2
علامه محمد تقی شوشتری در سال 1320ه.ق. در نجف اشرف زاده شد و تا سن هفت سالگی در آن شهر زندگی کرد. چون پدرش حاج شیخ محمد کاظم شوشتری تحصیلات خود را به پایان برد و به درجه اجتهاد نایل شد، نخست او و سپس خانواده اش به شوشتر بازگشتند. علامه شوشتری از همان زمان به دانش اندوزی روی آورد و پس از تحصیلات مقدماتی، تحصیلات عالی خود را نزد اساتید بزرگی چون محمد تقی شیخ الاسلام، سید مهدی آل طیب و پدر بزرگوارخود به کمال رسانید و به درجه اجتهاد نایل گشت. به سال 1314ه.ش. در گیرودار کشف حجاب، با خانواده، شوشتر را به قصد کربلا ترک کرد و در آستانه مقدس ائمه(ع) مطالعات و پژوهش های اسلامی خود را پی گرفت. در آن جا بود که به دانشمند بزرگ،مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی پیوست و از او اجازه نقل حدیث یافت.
پس از عزل رضا شاه در سال 1321ه.ش. به شوشتر بازگشت و به تدریس، تحقیق، ارشاد و تألیف پرداخت و تا زمان وفات (1374ش.) وطن دیگری نگزید.3
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره او می نویسد:
او دانشمند ممتازی است که از نوباوگی دوست دار دانش و ارزش بود. خصلتی که از نیاکان و از جدّ اعلای خود، شیخ جعفر، که بی نیاز از تعریف و توصیف است، میراث داشت. او نزد دانشمندان برجسته، با کوشش و جدیت به کسب دانش پرداخت و در فضل و کمال، گوی سبقت از همگان ربود.4

تألیفات علامه شوشتری:5
1. تحقیق المسائل: شرحی است بر کتاب الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة که تا کنون چندین جلد از آن در مجلدات متعدد منتشر شده است.
2. الرسالة المبصرة فی احوال ابی بصیر: به ضمیمه بخش یازدهم کتاب قاموس الرجال، منتشر شده است.
3. شرح تنقیح المقال: این اثر تحت عنوان قاموس الرجال در چهارده مجلد منتشر شده است.
4. قضاء امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع): بیان و شرح داوری های علی(ع) در زمان پیامبر(ص) و پس از آن. این اثر مکرّراً چاپ و به فارسی هم ترجمه شده است.
5. الاربعین حدیثاً: این اثر هم منتشر شده است.
6. جوامع احوال الائمة(ع): به ضمیمه بخش یازدهم قاموس الرجال چاپ شده است.
7. رسالة سهو النبیّ(ص): به ضمیمه بخش یازدهم قاموس الرجال چاپ شده است.
8. بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغة: شرح موضوعی نهج البلاغه است که در چهارده مجلد منتشر شده است.
9. الاوائل: در یک جلد منتشر شده است و در آن نخستین ها در موضوعات متنوع شناسانده شده اند.
10. البدائع: شامل حکایت های شگفت و داستان های حیرت انگیز و نکات ادبی و شاخص ها در زبان عربی است.
11. آیات بیّنات فی حقیقة بعض المنامات.
12. الاخبار الدخیلة: که تا کنون چهار مجلد از آن یک جلد اصل و سه جلد مستدرکات منتشر شده است. این کتاب جایزه نخست «جشنواره انتخاب کتاب سال» را در سال 1362 ه.ش. تصاحب کرد.

معرفی کتاب «الاخبار الدخلیة»
در این مقاله، غالباً جلد اول و اصلی کتاب بررسی و تحلیل شده و به جلد نخستِ مستدرکات ندرتاً پرداخته شده است.
مشخصات مجلد اصلی چنین است:
الاخبار الدخیلة، محمد تقی تستری (شوشتری)، تعلیقات: علی اکبر غفاری، (چاپ دوم، انتشارات صدوق، تهران، 1401ه.ق) و از ارجاعاتی که زیر عنوان الاخبار الدخیلة آورده شده، مقصود همین جلد نخست می باشد.
این کتاب دارای سه باب است:

1.باب اول: در احادیث تحریف شده، و دارای دوازده فصل:
فصل اول: حدیث هایی که ضرورت مذهبِ (تشیع) به تحریف شدنشان گواهی می دهد؛
فصل دوم: حدیث هایی که تاریخ به تحریف شدن آن ها گواهی می دهد؛
فصل سوم: حدیث هایی که اسلوب سخن و طرز جمله بندی، به تحریف شدنشان گواهی می دهد؛ به عبارت دیگر قرینه های تحریف، در خودشان وجود دارد؛
فصل چهارم: حدیث هایی که به علت به هم درآمیختن تحریف شده است؛
فصل پنجم: حدیث هایی که به سبب تشابه رسم الخط یا اندکی افتادگی تحریف شده است؛
فصل ششم: حدیث هایی که به علت شامل بودن بر دو امر متقابل تحریف شده است؛
فصل هفتم: حدیث هایی که سند آن ها تحریف شده است؛
فصل هشتم: حدیث هایی که به علت نقل به معنا شدن تحریف شده است؛
فصل نهم: حدیث هایی که قسمتی از آن ها افتاده و موجب تحریف گردیده است؛
فصل دهم: حدیث هایی که به سبب عدم دقت در سند یا متن آن ها تحریف شده است؛
فصل یازدهم: حدیث هایی که در آن ها کلام راوی یامؤلف کتاب با کلام معصوم (اصل خبر) در آمیخته و موجب تحریف گردیده است؛
فصل داوزدهم: حدیث هایی که به سبب درآمیختن حاشیه ها با متن، دچار تحریف گشته است.

2. باب دوم: در احادیث جعلی و دروغین، و دارای چهار فصل است:
فصل اول: خبرهای کسانی که ادعای رؤیت امام زمان(ع) را کرده اند؛
فصل دوم: خبرهایی که در آن ها به دروغ، تفسیری را به امام حسن عسکری(ع) نسبت داده اند؛
فصل سوم: حدیث هایی که از روی، غرض ورزی در آن ها کم و زیاد شده و یا شماری از واژگانش دگرگون شده است؛
فصل چهارم: احادیث گوناگون پراکنده.

3. باب سوم: در نیایش های تحریف شده و ساختگی، و دارای دو فصل:
فصل اول: دعاهای تحریف شده؛
فصل دوم: دعاهای جعلی و ساختگی.
مشخصات جلد نخست مستدرکات در پانوشت شماره 21 آمده است.
تألیف جلد اول این کتاب در سال 1369 ه.ق. به پایان رسیده است. و از سال 1390 تا سال 1396 ه.ق. جلد دوم و از آن سال تا 1401 جلد سوم آن در دست گردآوری و تدوین بوده و جلد چهارم آن که پس از سال 1401 تدوین شده، هم چون سه جلد دیگر در تهران به سعی و اهتمام حدیث پژوه سخت کوش ِ معاصر، استاد علی اکبر غفاری سلمه الله انتشار یافته است. 6 جلد نخست و اصلی این کتاب در 276 صفحه چاپ شده است.

سنجش و ارزش گذاری حدیث
سید مرتضی می فرماید:
«ان الحدیث المرویّ فی کتب الشیعة و کتب جمیع مخالفینا یتضمّن ضروب الخطاء وصنوف الباطل من محال لایجوز ولایتّصوّر، و من باطل قد دلّ الدلیل علی بطلانه و فساده… ولهذا وجب نقد الحدیث؛7
احادیثی که در کتاب های شیعه و کتاب های سایر مذاهب اسلامی نقل شده، متضمن انواع اشتباهات و اموری است که بطلان آن یقینی است؛ مانند چیزهای غیرممکنی که ناروا و غیر قابل تصور بوده و امور باطلی که دلیل قطعی بر بطلان و فسادشان داریم…. بدین سبب است که نقد حدیث، واجب و ضروری می باشد.»
پس از آن که امانتِ پیامبر(ص) را از اهلش ستاندند و بذر اختلاف و تفرق را پاشیدند و به ویژه در زمان سلطه شوم امویان و در پی آن عباسیان، دسته ها و فرقه های دینی و سیاسیِ مختلفی پدیدار گشتند که جمعی از پیروانشان کوشیدند احادیث دروغین و سخنان بی پایه و ساختگی را به پیامبر(ص) نسبت دهند. در نتیجه احادیثی در فضیلت خلفا و سران فرقه ها و احزاب به وجود آمد، چنان که احادیث صریحی در حمایت از خطوط سیاسی و فرقه های دینی و… پدیدار گشت.8
این پدیده که بزرگ ترین و خطرناک ترین آفت حدیث است، وضع یا جعل حدیث نام دارد. این نوع که از آن به کلام دروغین بربافته ساختگی تعبیر کرده اند از انواع حدیث ضعیف و بدترین نوع آن است که می تواند به عمد یا خطا با نیت شر یا خیر، جعل و منتشر شود و روایت آن، جز برای آگاهی و هشیار کردن امت به این قسم از احادیث، روا نمی باشد.
یکی دیگر از آفات حدیث، آفتِ «تصحیف و تحریف» است که به متن و سند حدیث آسیب می رساند و به این نوع حدیث «مُصحَّف و محرَّف» گویند.
«تصحیف مص: خطا کردن در نوشتن، تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطه های آن.
تحریف مص: کج کردن، گردانیدن، تغییر و تبدیل دادن و گردانیدن کلام از وضع و طرز و حالت اصلی خود، بعضی حروف را عوض کردن و تغییر دادن معنا.
مصحَّف ا. مف : کلمه ای که هنگام نوشتن یا خواندن تغییر داده شده باشد؛ مثل عبد و عید.
محرَّف ا.مف: تحریف شده، کلامی که در آن تغییر داده شده باشد.»
برای فقیهان و محدّثان، شناخت محرَّف و مصحَّف ضروری است، زیرا بدون آن، تمییز انواع اخبار ضعیف از غیر آن ممکن نیست. بدیهی است که بخش مهمی از روایات و احادیث مکتوب را احادیث و اخبار ضعیف تشکیل می دهد. نووی در این باره گوید:
«ضعیف، آن است که شروط صحت و حُسن در آن نباشد و انواع زیادی دارد: موضوع، مقلوب، شاذ، مُنکَر، مُحلَّل و مضطرب از این نوعند.»9
در این زمینه، قول فصل را در نهج البلاغه می یابیم:
«شخصی از علی(ع) درباره حدیث های نو آورده و خبرهایی که در دست مردم است و با یک دیگر اختلاف دارد پرسید، امام فرمود:
در دست مردم حق است و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه و آن چه در خاطر سپرده شده است و آن چه راوی در آن، گمان پردازی کرده است. و بر رسول خدا(ص) در زمان او دروغ بستند تا جایی که به پا خاست و چنین سخن راند: سمن کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّأ مقعده من النار؛ هر که به عمد بر من دروغ بندد، نشیمن گاه خود را آتش قرار داده است.ز و حدیث را چهار طایفه نزد تو آرند که پنجمی ندارند:

1. مرد منافقی که ایمان آشکار کند و به تکلف خود را اسلامی نماید. از گناه نترسد و بیمی به دل راه ندهد، به عمد بر رسول خدا(ص) دروغ بندد. اگر مردم بدانند او منافق است و دروغ گو، از او حدیث نپذیرند و گفته اش را راست نشمارند، لیکن گویند: یارِ رسول خدا(ص) است. دید و از او شنید و به شتاب گرفت. در نتیجه گفته او را می پذیرند و خدا چنان که باید تو را از منافقان خبر داد و آنان را آن سان که شاید برای تو وصف کرد. اینان پس از رسول خدا(ص) بر جای ماندند و با دروغ و تهمت به پیشوایان، گم راهی و دعوت کنندگان به آتش، نزدیکی جستند و آنان این منافقان را به کار گماردند و برگردن مردم سوارشان کردند و به وسیله ایشان دنیا را خوردند. 10 و مردم بس با حاکمان و دنیا هم راهند، جز کسی که خدا نگه دارد. این منافق یکی از چهار تن بود.

2. مردی است که چیزی از رسول خدا(ص) شنیده است، ولی چنان که باید به خاطر نسپرده است و در آن به خیال پردازی دچار گشته ولی قصد دروغ گفتن نداشته است. آن حدیث نزد اوست آن را روایت و بدان عمل می کند و می گوید: سمن این را از رسول خدا(ص) شنیدیمز و اگر مسلمانان می دانستند وی در آن حدیث اشتباه کرده است، از او نمی پذیرفتند و او هم اگر می فهمید حدیث نادرست است از آن، دست می کشید.

3. سومین، مردی که از رسول خدا(ص) شنیده است به چیزی فرمان داد، سپس از آن نهی فرمود، و او این را نمی داند، یا شنیده است از چیزی نهی فرمود، سپس بدان فرمان داد، او این را هم نمی داند، در نتیجه منسوخ را به خاطر دارد و ناسخ در خاطر او نیست، و اگر می دانست آن چه به خاطر دارد منسوخ است، آن را رها می کرد و چنان چه مسلمانان هنگامی که حدیث را از او می شنوند بدانند که منسوخ است آن را رد کرده و نمی پذیرفتند.

4. و چهارمین، که بر خدا و رسول او دروغ نمی بندد؛ با دروغ دشمن است و بدان کین می ورزد، چون از خدا می ترسد و رسول خدا(ص) را حرمت می نهد، نیز دست خوش خطا نگردیده و آن را که به خاطر سپرده، همان است که شنیده و آن چه شنیده، روایت کند، بدان نیفزاید و از آن کم نکند. ناسخ را به خاطر سپرده و به کار برده و منسوخ در خاطرش بوده و از آن دوری نموده. خاص و عام و محکم و متشابه را شناخته و هر یک را به جای خود نهاده است.»11
بنابر این از میان چهار دسته راویان، فقط یک دسته اند که حق روایت را چنان که شاید و باید ادا کرده اند و دیگران روایاتشان کم و بیش آفت زده است.

چگونگی تألیف «الاخبار الدخیلة»
علامه شوشتری خود گوید:
«در حین کار درباره حدیث با اشکال ها و نا هم آهنگی هایی در کتاب های وسائل الشیعة، مَن لایحضر الفقیه، تهذیب و استبصار روبه رو شدم که مرا به تألیف کتاب الاخبار الدخیلة واداشت. این بود که تألیف کتاب را همان زمان شروع کردم به این معنا که در این اخبار دقت کرده و ذکر کردم که مثلاً این خبر نادرست است و یا آن خبر محرَّف نقل شده و درستش این است؛ کتاب را به این سبک نوشتم.»12

درباره عنوان کتاب
در فرهنگ ها راجع به مفهوم واژه «الدخیل» نوشته اند:13
الدخیل: «من دخل فی قوم وانتسب الیهم ولیس منهم»، یا «کل کلمة ادخلت فی کلام العرب و لیست منه.»
بنابر این «الاخبار الدخیلة» اگر به معنای اخبار غیر اصیل باشد، «موضوع» است و اگر به معنای صدمه دیده در اصالت باشد، «مصحَّف و محرَّف» است که خواه ناخواه در میراث عظیم مکتوب روایی مسلمانان وارد شده و به دستگاه معارف نظری و احکام عملی مسلمانان آسیب رسانده و همواره برای آن، تهدیدی است. وقتی از علامه شوشتری می پرسند: برخی نظرشان این است که شما در این کتاب، اخبار تصحیف شده را جمع آوری کرده اید، ولی نام کتاب حاکی از آن است که همه روایات، جعلی است، علامه پاسخ می دهند: «همه جور خبری بوده است، اخباری بوده که اصلشان درست است و تصحیف شده اند، اخبار طور دیگری هم هست که از آن کتاب به سادگی پیدا می شود، اصل این کتاب دوازده باب است ولی هر چه دیده ام که اشکالی در آن بوده نوشته ام، باید مثل قاموس الرجال و ملحقات آن تنظیم شود؛ یعنی مستدرکات وارد متن بشود.14

بررسی کتاب
باب اول: در احادیث تحریف شده، و دارای دوازده فصل:

فصل اول: حدیث هایی که ضرورت مذهب، به تحریف شدنشان گواهی می دهد؛ مانند پنج خبر در باب «ما جاء فی الاثنی عشر والنص علیهم» از کتاب کافی که این گمان را دامن می زند که امامان سیزده تن اند:

1 روی باسناده عن ابی سعید، عن عمرو بن ثابت، عن ابی الجارود، عن ابی جعفر(ع) قال: «قال رسول الله(ص): س انی واثنی عشر اماماً من ولدی وانت یا علیّ زرُّ الارض؛یعنی أوتاده وجبالها، بنا أوتد الله الارض ان تسیخ بأهلها، فاذا ذهب الاثنا عشر من ولدی ساخت الارض بأهلها ولم ینظرواز؛15
پیامبر فرمودند: من و دوازده امام از فرزندانم و تو علی! میخ ها و کوه های زمین هستیم. خداوند به وسیله ما زمین را محکم داشته که ساکنن خود را فرو نبلعد. چون دوازده تن فرزندانم در گذرند، زمین ساکنانش را فرو می بلعد و به آنان مهلت نمی دهد.»

2 و بهذا الاسناد، عن ابی سعید رفعه عن ابی جعفر(ع) قال:« قال رسول الله(ص):سمن ولدی اثنا عشر نقباء نجباء محدّثون مفهّمون آخرهم القائم بالحقّ، یملأها عدلاً کما ملئت جوراًز؛16
از امام باقر(ع) روایت شده که پیامبر(ص) فرمودند: از اولادِ من دوازده تن مِهتر نیک نژاد ملهَمِ فهمانیده شده اند که آخرینشان قیام کننده به حق است. او زمین را که از جور و ستم پر گشته، از عدالت لب ریز می کند.»

3 روی باسناده، عن محمد بن الحسین، عن ابی محبوب، عن ابی الجارود، عن ابی جعفر(ع)، عن جابر بن عبد الله الانصاری قال: «دخلت علی فاطمة(ع) وبین یدیها لوح فیه اسماء الاوصیاء من ولدها، فعددت اثنی عشر آخرهم القائم، ثلاثه منهم محمد وثلاثه منهم علیّ؛17
جابر بن عبد الله انصاری گوید: بر فاطمه(س) وارد شدم، پیش روی او لوحی بود که در آن نام های اوصیا، از فرزندان او نگاشته بود، شمردم دوازده تن بودند که آخرینشان قائم، سه تن محمد و سه تن علی، نام داشتند.»
شکل درست این روایت را صدوق در عیون اخبارالرضا آورده است در آن جا آمده که چهار تن از امامان و نه سه تن نامشان علی است: امیرالمؤمنین، سجاد، رضا و هادی علیهم السلام . شکل درست این اخبار، روایت ابو سعید عصفرّی در اصل اوست که جزو اصولِ اربع مائة است (اصول چهار صدگانه ای که چهار صد راوی روایت کرده اند و حاوی مجرّد کلام معصوم بوده است) که در همه موارد به جای «اثنا عشر»، «احد عشر» آورده است. 18 که این یازده تن، فرزندان ِ رسول خدا(ص) و فاطمه(ع) به علاوه علی(ع) دوازه امامِ معصومِ شیعه هستند.

فصل دوم: حدیث هایی که تاریخ به تحریف شدنشان گواهی می دهد.

1 در عیون (ص 195) ضمن خبر بلندی مربوط به جریان ولادت حسنین(ع)، اسماء بنت عمیس، 19حاضر در صحنه تصویر شده است که با شواهد تاریخی منافات دارد. در تاریخ ثبت است که او با همسرش جعفر در حبشه بود و عبد الله بن جعفر را همان جا بزاد و جعفر سال فتح خیبر؛ یعنی سال هفتم هجری از حبشه بازگشت در حالی که ولادت حسنین(ع) را به اختلاف در سال دوم و سوم و یا سوم و چهارم ذکر کرده اند. 20

2 تهذیب در باب «فرض الصیام» روایت کرده است:
«عن ابی سلمة، عن عبد الرحمان بن عوف، عن ابیه قال، قال رسول الله(ص)سشهر رمضان فرض الله عزّ وجلّ علیکم صیامه، فمن صام ایماناً واحتساباً خرج من ذنوبه کیوم ولدته اُمّهز؛
خداوند روزه ماه رمضان را بر شما واجب کرد، هر کس به انگیزه ایمان و رضای خدا روزه بگیرد، مانند روزی که از مادرش زاده شده، از گناهان پاک می گردد.»
در سند این خبر نام «عوف» آمده که در دوران جاهلیت در جنگ غمیصاء هلاک شده است، چگونه او می توانسته از پیامبر(ص) روایت کند! سند این خبر را جدّ، پدر و نوه تشکیل می دهند، زیرا «ابوسلمه»، فرزند عبدالرحمان بن عوف می باشد.21

فصل سوم: خبرهایی که شیوه کلام و طرز جمله بندی (سیاق)، به تحریف شدنشان گواهی می دهد؛ مانند خبری که در من لایحضره الفقیه در انتهای باب «المواضع التی تجوز فیها الصلاة والتی لاتجوز» جمیل از امام صادق(ع) روایت کرده است:
«لابأس ان تصلّی المرأة بحذاء الرجل وهو یصلّی. فان النبی(ص) کان یصلّی وعائشة مضطجعة بین یدیه وهی حائض وکان اذا اراد ان یسجد غمز رجلیها فرفعت رجلیها حتی یسجد؛22
در حالی که مرد نماز می خواند، اشکالی ندارد زن رو به روی او نماز بخواند، زیرا که پیامبر(ص) نماز می خواند و عایشه که عادت ماهانه بود پیش رویش به پهلو خوابیده بود و پیامبر(ص) چون می خواست سجده کند پای عایشه را با دست می فشرد و او پاهایش را بلند می کرد تا بتواند سجده کند.»
در وافی آمده است که شکل درست عبارت باید چنین باشد:
«لابأس ان تضطجع المرأة بحذاء الرجل» واحتمالاً تصحیف شده است. 23 نزدیکی واژه «تصلّی» با «تضطجع» در نگارش، گواه تصحیف است. 24
دیگر این که معنا ندارد جواز نماز زن در مقابل مردی که در نماز است، با دراز کشیدن عایشه در برابر نماز پیامبر(ص) تعلیل شود.
روایت سنن ابی داود در باب «المرأة لاتقطع الصلاة» از عایشه، مؤیّد این سخن است:
«لقد رأیت النبیّ(ص) یصلّی وانا معترضة بین یدیه فاذا أراد ان یسجد غمز رجلی فضممتها الیّ ثم یسجد؛25
پیامبر(ص) را می دیدم که نماز می خواند و من مقابل او حایل و مانع بودم… .»

فصل چهارم: خبرهایی که به علت به هم درآمیختن متون، سندها و جز آن، دست خوش تحریف شده اند.
خصال در «ابواب الاثنی عشر» در عنوان «الذین انکروا علی ابی بکر جلوسه فی الخلافه» مسنداً از زید بن وهب این گونه روایت کرده است:
«کان الذین انکروا علی ابی بکر جلوسه فی الخلافة وتقدّمه علی علیّ بن ابی طالب(ع) اثنی عشر رجلاً من المهاجرین والانصار، کان من المهاجرین خالد بن سعید بن العاص، والمقداد بن الاسود، واُبیّ بن کعب، و عمّار بن یاسر، وابوذر الغفاری، وسلمان الفارسی، وعبد الله بن مسعود و بریدة الاسلمی؛ و کان من الانصار خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، وسهل بن حنیف، وابو ایّوب الانصاری، وابو الهیثم بن التیهان وغیرهم….»
در این خبر، راویان، اُبیّ بن کعب خزرجی انصاری را با مهاجران مخلوط کرده اند.
برقی در انتهای رجالش مرسلاً، طبرسی در احتجاج مرفوعاً از ابان، از امام صادق(ع) و احمد بن محمد طبری معروف به خلیلی از عامه، نیز این خبر را روایت کرده اند و در هر سه تصریح شده است که اُبی بن کعب از انصار بوده و از دوازده تن، شش تن مهاجر و شش تن انصار بوده اند، در حالی که در خبر خصال، مهاجران هشت تن و انصار چهار تن اند و اُبیّ بن کعب انصاری را جزء مهاجران محسوب داشته و ابن مسعود را به آنان افزوده است، حال آن که در هیچ یک از سه مأخذ پیش گفته، نامی از ابن مسعود برده نشده است.
از تحریفات دیگر این خبر، حذف سخنان اُبیّ بن کعب در مسجد، در مقام احتجاج با خلیفه اول است. در همین خبر، زبیر را که در آن موقع با علی(ع) بود از هم راهان عمر محسوب داشته است. 26
علامه شوشتری می فرماید: استقصای تحریفات سندها و در هم آمیختگی آن ها، تالیف کتابی جداگانه را می طلبد و صاحب معالم، کتاب منتقاة را برای جمع مقداری از آن نگاشته است.27
مؤلف کتاب فوق درباره انگیزه خود از تألیف آن می نویسد:
«آن چه مرا به این کار واداشت، آن بود که می دیدم کار حدیث سخت بی سامان شده و از هم گسیخته است به طوری که اشتباه و تصحیف، عمومی گشته و از خِلال آن دگرگونی و تحریف هم فراوان شده است. 28 در خبر خصال، سلمان از مهاجران دانسته شده است. او پس از مهاجرت از ایران، در مدینه ساکن بود و همان جا به پیامبر(ص) پیوست.»29

فصل پنجم: خبرهایی که به سبب تشابه رسم الخط یا اندکی افتادگی تحریف شده اند.

1 از این نوع، خبری است که از امام صادق(ع) روایت شده است:
«سما بَدأ لِلّه بداءً کما بدأ له فی اسماعیل ابنیزو رواه ابوالحسین الاسدی سما بدا للّه بداء کما بدأ له فی اسماعیل ابیز؛30
چنان بدایی که در فرزندم اسماعیل برای خداوند پدیدار شد، برای او ظاهر نشده بود. ابوالحسین اسدی روایت کرده که یکی از این دو، تحریف است.»
مطابق قرائت نخست، اسماعیل بن صادق(ع) مد نظر است، و در مفهوم بدای مربوط به او گفته اند: «بدای او این بود که پیش از وفات امام صادق(ع) مرگ او را در ربود تا دانسته شود که او پس از پدرش امام صادق(ع)، امام نمی باشد.
مطابق قرائت دوم، مقصود اسماعیل ذبیح (فدایی و قربانی) است و درباره بدای او گفته اند: »بدای وی این بود که نخست، پدرش فرمان یافت او را بکشد، آن گاه به جای او قربانی عظیمی فدا شد» و در همین معنا از امام صادق(ع) چنین روایت شده است:
«ما بدا لله بداءً کما بدا له فی اسماعیل ابی اذ امر اباه ابراهیم بذبحه ثم فداه بذبح عظیم.»31
علامه شوشتری می افزاید: به فرض صحت خبر، این خبر دوم صحیح تر است، زیرا ادعای امامت اسماعیل بن جعفر، از سوی گروهی نادان مطرح شد که با همین عقیده بر راه ضلالت بماندند. 32 این مدعیان پس از آن به «اسماعیلیه» شهره شدند.
اسماعیلیه می گفتند که پس از امام جعفر صادق(ع) پسر مهترش اسماعیل که در حیات پدر درگذشت، (143ق.) وارث مقام امامت است نه امام موسی کاظم(ع).
از مرگ اسماعیل تا بر افتادن دولت اسماعیلی فاطمی در مصر (567ق.)، برخی از فرقه های اسماعیلیه، خود به دینی تازه مبدل گردیدند. اسماعیلیه دست کم در آغاز، بیش از آن که یک انشعاب مذهبی باشد یک جنبش سیاسی بود و پیروان آن در دین، وسیله ای برای بیان مقاصد اجتماعی خویش می جستند. گروه اندکی از پیروان این مذهب که بعدها رفته رفته از میان رفتند معتقد شدند که اسماعیل نمرده و خبر مردن او از روی تقیه و از بیم آن که مبادا دشمنانش قصد جانش کنند اظهار شده است. این گروه که به «اسماعیلیه واقفه» معروف بودند، اسماعیل را مهدی موعود می دانستند و سلسله امامت هفت گانه را به او ختم می کردند. گروهی دیگر عقیده داشتند که اسماعیل در حیات پدر دیده از جهان فرو بست، اما گفتند که امامت او به پسرش محمد رسید. اینان بر آن بودند که محمد بن اسماعیل زنده است و قیام او را انتظار می کشند.33

مفهوم بدا
چون در جوامع حدیثی شیعه، باب خاصی تحت عنوان «باب البدا» گشوده اند و عقیده به آن، از اختصاصات فرقه ناجیه است و «بدا» کلید واژه در این فصل می باشد، ضرورت دارد به تحلیل مفهوم آن بپردازیم:
«بدا»، در لغت به معنای ظاهر شدن و در اصطلاح دانش کلام به معنای دگرگون شدن علم، اراده و امر است. در روایات شیعه امامیه در موارد مخلتف، فعل بدا به خدا نسبت داده شده (بدا للّه) و در دو روایت منقول از امام صادق(ع) آشکارا به کار رفته است.
در باب البدا از کتاب التوحید شیخ صدوق یازده روایت در زمینه بدا و در کافی شانزده روایت در همین زمینه ذکر شده است.
بدا یا به معنای «نسخ» است یا به معنای «إبدا».

الف) بدا به معنای نسخ: نسخ از میان بردن یا لغو کردن یک فرمان است از سوی خداوند با فرستادن فرمانی دیگر؛ یعنی نسخ، ابطال حکمی است ثابت که اگر باطل نمی گشت هم چنان ثابت می ماند. بسیاری از علمای امامیه مشکل بدا را با برگرداندن آن به نسخ، حل می کنند.
از نمونه های آن نسخ شرایع و تغییر قبله و دگرگونی طول زمانِ عدّه نگاه داشتن زنان شوی مرده است و این همه بنا بر مقتضای آفریدگان صورت می گیرد و اعتقاد به بدا یعنی اعتقاد به آزادی خداوند در کردارهای خود و اقرار بدین معنا که ایجاد و اعدام و امر و نهی و محو و اثبات به دست اوست.
شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات، صراحتاً اعلام می کند که نزاع، لفظی است و «بدا» همان است که همه مسلمانان در باب نسخ می گویند.

ب) بدا به معنای إبدا: بر طبق این دیدگاه، بدا چون به خدا نسبت داده شود به معنای «ابدا» و «اظهار» است و مراد از آن، این است که خداوند امر نهفته ای را که به هیچ روی بر خود او پوشیده نیست بر انسان، آشکار می گرداند. در یک حدیث منقول از امام صادق(ع) تصریح شده است که علم بی کران خداوند بدایی را که برای او حاصل می شود را نیز، در بر می گیرد. ما بدا لِلّه فی شیء الاّ کان فی قبل علمه ان یبدوله. 34
ملاصدرا تصریح می کند که بدا، تغییر علم خدا که دگرگونی علم اولیا خدا نسبت به امری است که از آن آگاهی کامل نداشته اند.
روایاتی که حکایت گر «بدا» است مربوط به جهان قدر ولوح محو و اثبات که جهان قضای غیر محتوم و عالم مقدرات غیر حتمی و غیر قطعی و تغییر پذیر است می باشد. صدقه و دعای گوشه نشینان هم که بلا بگرداند مربوط است به همین مقدرات غیر حتمی.
در ماجرای ذبح اسماعیل، خداوند می داند که اسماعیل ذبح نخواهد شد و به جای او گوسفند بهشتی کشته می شود، این ابراهیم است که بخشی از حقیقت را می داند و سپس دنباله حقیقت بر او آشکار می شود و بدین ترتیب در علم او دگرگونی پدید می آید.
کراجکی نیز در کنز الفوائد (ص 103 105) همین تفسیر از بدا کرده است: «مراد از بدا آن است که بر مردم خلاف آن چه می پندارند ظاهر شود و بر آنان روشن گردد که تصورشان مبنی بر استمرار امری که به دوام آن باور داشته اند، درست نیست. این امر را بدان سبب بدا نامیده اند که با کردار کسی که به کاری امر می کند و سپس در همان زمان به نهی از آن کار می پردازد همانندی دارد.»35

اعتقاد به بدا
متفکران امامیه بر آنند که باور داشتن بدا در معنای معقولِ موردِ نظرِ آنان نتایج مهمی به بار می آورد. این نتایج را می توان ذیل دو عنوان مورد بررسی قرار داد: قدرت خدا و اراده انسان.

الف) قدرت خدا: اعتقاد به بدا به معنای باور داشتن این حقیقت است که خداوند، پیوسته و بی واسطه در کار است و هرچه خواهد، کند. از دیدگاه متکلمان امامیه این اعتقاد با توحید ملازمه تام و تمام دارد.

ب) اختیار انسان: نفی نظریه بدا و پای فشردن بر این معنا که قضا یک سره محتوم است و هر مقدَّری کائن، نه تنها به مجبور بودن انسان که به موجبیّت خدا و بستن دست او در کارها (ید الله مغلوله) می انجامد، و حاصل این باور جز سکون و یأس چیزی نیست، که در برابر سرنوشت، تکیه کردن بر عمل سودی ندارد و همان روی می دهد که حکم صنع در ازل نوشته است، در برابر اعتقاد به بدا، حقانیت اراده آزاد انسان و اختیار او را تأیید می کند و در انسان امید و حرکت پدید می آورد. اگر چنین نباشد آیاتی از نوع آیه «… ان الله لایغیّر مابقوم حتی یغیّروا ما بأنفسهم؛ تا قومی درون خود را دگرگون نکنند، خداوند حال آنان را دگرگون نسازد.» (رعد، آیه11) را چگونه می توان تفسیر کرد؟ و در باب آن همه روایت که از تأثیر دعا و مآلاً از اراده و اختیار انسان، و نه اسارت کامل او در چنگال قدر، حکایت می کنند چه می توان گفت؟
و چنین است که ائمه(ع) در سخنان خود آن همه بر اعتقاد به بدا تأکید ورزیده اند و از این معنا سخن گفته اند که «اعتقاد به بدا بالاترین مرتبه پرستش خدا و برترین شکل بزرگ داشت اوست.»36
اکنون شماری از آن روایات:

1. «ما عُبد الله عز وجل بشئ مثل البداء».
2. «ما عظّم الله عز وجل بمثل البداء».
3. «لو علم الناس ما فی القول بالبداء من الاجر ما فتروا عن الکلام فیه».37
1و2؛ خداوند به چیزی چون بدا پرستش و تعظیم نشده است.
3؛ اگر مردم می دانستند که قائل بودن به بدا چه اجری دارد، از سخن راندن درباره آن تن نمی زدند.
(فصل پنجم:)2 در خطبه 145 نهج البلاغه چنین آمده است:
«ان عوازم الامور افضلها وان محدثاتها شرارها؛
نیکوترین امور، سنن دیرینه و دیرپاست و بدترین، سنت های نوپدید نوپاست.»
«عوازم» شکل تحریف شهه واژه «قدائِم» است، به این دلیل که در برابر واژه «محدَثات» ذکر شده. «عوازم» صرفاً در مقابل «رُخَص» قرار می گیرد. 38
این کلام علامه شوشتری که «عوازم» را در مقابل «رُخَص» قرار می دهد، ظاهراً صحیح نباشد، چون این عزیمة (جمع عزائم) است که در برابر رُخَص واقع می شود و به نظر می رسد هنگام تحریف «قدائم»، ذهن تحریف کننده، به جهاتی به واژه هم آهنگ آن که «عوازم» است متوجه گشته باشد. «عوازم» جمع کلمه «عازم» است و نه «عزیمة».
«الرُّخصة» (جمع رُخَص): آسانی و فراخی در کار را گویند و در اصطلاح شرع، آن چه از امری اصلی برای سهولت و تخفیف، تغییر پذیر است مانند نماز سفر.
«رُخصَة» مقابل عزیمة (جمع عزائم) است. «ان الله یحب ان یؤخذ برخصِه کما یحب ان یؤتی عزائمه؛ خداوند دوست دارد به رخصت هایش عمل شود همان گونه که به واجباتش عمل می شود.
«عزائم الله»: فرایضی که خدا بر بندگان خود واجب کرده است. 39

3 در نامه 57 نهج البلاغه آمده است:
«الی اهل الکوفة عند مسیره من المدینة الی البصرة: اما بعد فانی خرجت من حَیّی هذا….»
«من حیّی هذا» 40 تحریف شده «من مَخرجی هذا» است. شاهد این سخن،جملِ ابی مخنف و بیان مضمونِ نامه برای کوفیان از سوی امام حسن(ع) و عمّار است، که در تاریخ طبری آمده است و هر دو مأخذ به صورت «خرجت مخرجی هذا» ثبت شده است.
4 در سنن ابی داود از هلال بن عمرو چنین روایت شده است:
قال: سمعت علیاً(رض) ونظر الی ابنه الحسن فقال: «ان ابنی هذا سیّد کما سمّاه النبیّ(ص) وسیخرج من صلبه رجل یُسمّی باسم نبیّکم(ص) یشبهه فی الخلق… یملأ الارض قسطاً؛
خلاصه مضمون خبر چنین است: علی(ع) به فرزندش حسن(ع) نگاه کرد و فرمود: مهدی از صلب اوست.»
شکل درست عبارت «الی ابنه الحسین» است که دیگران نقل کرده اند.
از جمله مواردی که به لحاظ تشابه نوشتاری و قرب گفتاری، زیاد اشتباه می شود دو نام حسن و حسین(ع) است. در چنین مواضعی به اصل نام از راهِ توجه به «کُنیه» پی می بریم برای حسن(ع)، کنیه ابو محمد و برای حسین(ع)، کنیه ابوعبدالله استعمال می شود.
شیخ طوسی در میان راویان پیامبر(ص)، امام حسن و امام حسین(ع) را این گونه شناسانده است:
«الحسن بن علی بن أبی طالب(ع)، ابو محمد؛ ابن بنت رسول الله(ص)، مضی مسموماً وقبره بالبقیع من المدینة؛ الحسین بن علی(ع)، ابوعبدالله، الشهید بکربلا مقتولاً.»41

فصل ششم: خبرهایی که به علت شمولشان بر دو امر، تحریف شده اند و حکم یکی به دیگری نسبت داده شده یا در آن تقدیم و تأخیر روی داده است.

الف. نسبت دو امر به یک دیگر:
قمی در تفسیرش از امام صادق(ع) مرسلاً روایت کرده است:
«الحائض والجنب لایدخلان المسجد الاّ مجتازین ویضعان فیه الشئ ولایاخذان منه؛
حائض و جنب جز عبوری به مسجد در نشوند، در مسجد چیز بنهند ولی از آن چیزی برندارند.»
از امام پرسیدم: چرا می توانند در مسجد چیزی بنهند ولی نمی توانند چیزی بردارند؟ فرمود: برای آن که بدون ورود به مسجد می توانند در آن چیزی بنهند، ولی بدون دخول در مسجد نمی توانند از آن چیزی بردارند.
عبارتِ «یضعان فیه الشئ ولایاخذان منه» عکس روایت صدوق در علل الشرایع از حضرت باقر(ع) است: «ویأخذان من المسجد ولایضعان فیه شیئاً.»
زراره گوید: پرسیدم: چرا می توانند از آن چیزی بردارند ولی نمی توانند در آن چیزی بنهند؟ فرمود: چون چیزی را که می خواهند از مسجد بردارند، نمی توانند جز از همان جا بردارند ولی می توانند چیزی را که در دست دارند جایی دیگر بگذارند.
به نظر می رسد قمی بدون مراجعه به کتاب، از حفظ و به اشتباه مطلب را وارونه بیان کرده و برای آن نیز علتی وارونه آورده است.
دلیل آن که روایت تفسیر قمی را تحریف شده و روایت علل الشرایع را درست دانستیم بدان خاطر است که کافی و تهذیب خبر دیگری را سازگار با خبر علل، بدون قسمت مؤخر روایت که امام(ع) علت حکم را بیان فرموده اند و در خبر قمی و شیخ صدوق آمده بود نقل کرده اند و فتوای مشهور، موافق با خبر علل الشرایع است و درباره حائض نیز شبیه همین خبر (خبر علل) وجود دارد.42

ب. حصول تقدیم و تأخیر در خبر:
در مناقب آمده است که عربی بیابانی واررد مدینه شد و جویای کریم ترین مردمان شد، او را به امام حسین(ع) رَه نمودند، به مسجد اندر شد و حسین(ع) را در حال نماز دید، برابرِ او بایستاد و چنین سرود:
هر کس به تو امید بندد، هرگز نومید نشود وهم هر که حلقه بردرت کوبد تو جوادی، تو معتمدی، این پدر تو بود که با فاسقان پیکار کرد. اگر آن که اولین شما بود رسول خدا(ص) نمی بود هر آینه، جملگی حبسی دوزخ بودیم.
حسین(ع) سلام گفت و قنبر را ندا داد: «آیا از مال حجاز چیزی باقی است؟ گفت: بله، چهار هزار دینار» فرمود:«بیاورش! محتاج تر از ما به آن این جا است.» امام بُرده اش43 را درآورد و دینارها را در آن پیچید و دستش را از شکاف در خارج کرد چه آن که از عرب صحرا نشین شرم داشت و چنین سرود:
خذها فانی الیک معتذر و اعلم بانی علیک ذو شفقة
لو کان فی سیرنا الغداة عصا امست سمانا علیک مندفقة
لکن ریب الزمان ذو غیر والکف منی قلیلة النفقة
بگیر! من از تو پوزش می خواهم بدان که من دلسولز توام
اگر نیرو و توانی می داشتم آسمان ما هم چنان بر تو می بارد

ولی پیش آمدهای روزگار، حوادث دگرگونه ای دارد
و دستم را خالی می گذارد این است که دِهِشم اندک است.
عبارت «لو کان فی سیرنا الغداة عصا»، صورتِ تحریف شده عبارتِ «لو کان فی عصانا الغداة سَیْر» می باشد. «لو کان فی العصا سیر» از امثال عرب است.
«سَیْر»: قطعه پوستی است که از درازا بریده باشند و بر سر عصای مسافر نهند. تا دست خود در آن کند و در طول راه هنگام غلبه خواب سبک، عصا در دستش بماند و بر زمین نیافتد.
جاحظ، در البیان والتبیین، کتابِ عصا می نویسد:
«انسان زمانی که توان و نیرویی ندارد و آرزویی می کند و طعم عجز را می چشد، می گوید: «لو کان فی العصا سیْر؛ کاش قدرت و توان می داشتم.»
حبیب بن أوس سروده است:
یا لک مِن همّة وعزم لو انه فی عصاک سیر
چه عزم و همتی که در تو بُوَد! اگر تو را توان و نیرو بود

اگر مسافر بر عصای خود «سَیْر» ننهد چون چرتش ببرد، از دستش می افتد:
ولیس عصاء من عراجین نخلة ولا ذات سیر من عصی المسافر
عصای او از چوب خوشه خرما نیست و بند دار چون عصای مصافر نیست

هم چنین «لیس فی العصا سیر» مَثَلِ کسی است که بر آن چه بخواهد قادر نباشد. 44
در ادامه خبر آمده است:
«عرب دینارها را گرفت وگریست. امام حسین(ع) فرمود: شاید از ناچیز بودن دینارها ناراحتی؟ عرب گفت: نه، لیکن با خود می اندیشم، خاکِ گور چگونه جودت را خواهد خورد!»
این روایت از حسن بن علی(ع) روایت شده است.45

فصل هفتم: خبرهایی که با تبدیل و تغییر اسم پدر، پسر و جز آن، سندهایشان دست خوش تحریف شده است.

1 من لایحضره فقیه در انتهای باب «طلاق المفقود» روایت کرده است:
«عن زرارة قال: سألتُ ابا عبدالله(ع) عن امرأة نعی الیها زوجها فاعتدّت وتزوجّت…، قال زرارة:…، فأبی ابو جعفر(ع) وقال…»
عبارت «سألت اباعبدالله(ع)»، تحریف شده «سألت اباجعفر(ع)» است، به شهادت فراز پایانی روایت «فأبی ابو جعفر(ع) وقال» هم چنان که در تهذیب و کافی آن را روایت کرده اند.46

2 از موارد تحریف در سند در اثر افتادگی و حذف دو نمونه ذکر می کنیم:

2 1 استبصار در باب «وجوب سجدتی السهو علی من ترک سجدة» روایت کرده است:
«الحسین بن سعید، عن صفوان، عن ابن ابی یعفور عن ابی عبدالله(ع): اذا نسی الرجل سجدةً وایقن انه ترکها فلیسجدها بعد ما یقعد قبل ان یسلم….»
چگونه صفوان بن یحیی که امام صادق(ع) را درک نکرده، از ابن أبی یعفور که در زمان حیات آن حضرت درگذشته است می تواند روایت کند؟!
صحیح، روایت تهذیب در باب «تفصیل ما تقدّم ذکره فی الصلاة» است:
«الحسین، عن صفوان، عن منصور، عن ابن ابی یعفور.»47

22 در استبصار باب «التسمیة علی حال الوضوء» آمده است:
«وبهذا الاسناد عن محمد بن الحسن الولید، عن احمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن داود العجلیّ مولی ابی المغرا، عن ابی بصیر قال: قال ابوعبدالله(ع): یا ابا محمد من توضأ فذکر اسم الله طهر جمیع جسده، ومن لم یسم لم یطهر من جسده الاّ ما أصابه الماء.»
در سند این روایت، افتادگی (سقط) وجود دارد: «عن محمد بن الحسن الصفّار» از میانِ «عن محمد بن الحسن بن الولید» و «عن احمد بن محمد»، افتاده است. 48

3 از موارد تحریف در سند در اثر تبدیل واو عطف به عَن:
تهذیب در باب «الطواف» این گونه روایت کرده است:
«عن عبد الرحمان بن الحجّاج، عن معاویة بن عمّار، عن ابی عبد الله(ع) قال: المبطون والکسیر یطاف عنهما، ویرمی عنهما الجمار.»
صورتِ صحیح، «ومعاویة بن عمّار» به جایِ «عن معاویة بن عمّار» است.49

4 از موارد تحریف در سند، تبدیل «ابن» به «عن» می باشد:
تهذیب در باب «زکاة مال الغائب» چنین روایت کرده است:
«عن عبدالله بن بکیر، عن میسرة، عن عبدالعزیز قال: سألت اباعبدالله(ع) عن الرجل یکون له الدین أیزکّیه؟ قال:…»
در سند این روایت، «میسرة عن عبدالعزیز» شکل تحریف شده «میسرة بن عبد العزیز» است. 50

5 از موارد تحریف سند، تبدیل «ابن» به «بنت» است:
کلینی در کافی، باب «غسل الجمعه» و شیخ در تهذیب، باب «زیاداتِ أغسال» هر یک با سند خود روایت کرده اند:
«عن الحسین بن موسی بن جعفر، عن امّه و امّ احمد بنت موسی قالتا: کنّا مع ابی الحسن(ع) بالبادیة و نحن نرید بغداد، فقال لنا یوم الخمیس: اغتسلا الیوم لغد یوم الجمعة فإن الماء غداً قلیل، فاغتسلنا یوم الخمیس لیوم الجمعة»
صورت صحیح سند، «وامّ احمد بن موسی» بوده و «امّ احمد بنت موسی» نادرست است، چنان که فقیه در «غسل جمعه» آن را روایت کرده است. و هم چنین امام کاظم(ع)، دختری که کنیه اش «امّ احمد» باشد، نداشته است.
ارشاد، دخترانِ آن حضرت را برشمرده و از «امّ احمد» یاد نکرده است. بنابراین، سند چنین است:
حسین پسر حضرت کاظم(ع)، از مادرش و از مادرِ برادرش احمد روایت کرده است و چنان که در ارشاد تصریح شده هر یک از دو مادر، صاحب فرزندی بوده اند.51

6 از موارد تحریف سند، تبدیل اسم پدر و پسر به گونه ای است که پدر در جای پسر و پسر در جای پدر بنشیند:

61 شیخ در تهذیب و استبصار به اسناد خود چنین روایت کرده است:
«عن الصفّار، عن عبدالله بن المنبّه، عن الحسین بن علوان، عن عمرو بن خالد، عن زید بن علیّ، عن ابیه، عن آبائه، عن علیّ(ع) انه اتاه رجل فقال:….»
شیخ با همین اِسناد، خبر دیگری را از علی(ع) در تهذیب و استبصار روایت کرده است.
در هر دو خبر، « عبدالله منبّه»، صورتِ تحریف شده «منبّه بن عبدالله» مُکنّی به «ابو الجوزا» می باشد و ادله این مدعا به شرح زیر است:

1 در کتاب های رجال، شخصی به نام عبدالله بن منبّه وجود ندارد، در حالی که منبّه بن عبدالله مذکور و مضبوط است.

2 اسناد «المنبّه، عن ابن علوان، عن ابن خالد، عن زید» در مواضع متعددی تکرار شده است که از آن جمله است در مشیخه فقیه ذیل ابوالجوزا و زید بن علی و در فهرست ذیل حسین بن علوان،52 و در خبرهای متعددی مانند: خبری درباره وجوب غسل میت و جنب و خبری درباره غسل زن بیگانه و خبری در اواخر باب زیاداتِ اذان تهذیب و خبری درباره دخول مرد در قبر همسرش و خبری درباره نماز بر کودک و خبری درباره عقوبت مردم آخر الزمان.53
منبّه بن عبدالله با عنوان ابوالجوزا در اِسناد بسیاری از روایات، که شمارشان بر چهل و هفت بالغ است، به چشم می خورد.54 اغلب احادیث او مخالف مذهب امامیه است و شگفت آن که نجاشی به صحت احادیثش رأی داده است.55 ابوالجوزا چنان که شیخ در مبحث رضاعِ تهذیب تصریح کرده، فاسد المذهب بوده است. و از جمله اخبار او، خبر حرمت متعه56 و خبری است که گوید: پیامبر(ص) پنج رکعت نماز گزارد و دو سجده سهو به جا آورد و خبرهایی از این قبیل.
از مشایخ شیعه، محمد بن حسن صفّار و سعد بن عبدالله قمی، کتاب او را روایت کرده اند. و این کار فقط بدین خاطر بوده تا هرگاه مُندرجاتش با راه و روش مذهب امامیه سازگار افتاد، شاهد و مؤیّد می باشد، نه آن که مستقلاً معتمد و مرجع در موافقات قرار گیرد، بنابراین حساب مطالب مخالف آن روشن است.57

62 در باب «من حفظ اربعین حدیثاً» از کتاب خصال، «موسی بن ابراهیم المروزی»، به «ابراهیم بن موسی المروزی» تبدیل و تحریف گشته است. شیخ و نجاشی، برای او کتابی را از امام موسی کاظم(ع) روایت کرده اند. شیخ طوسی ضمن اصحاب موسی بن جعفر(ع)، او را این گونه شناسانده است: «موسی بن ابراهیم المروزی، اسند عنه». و نجاشی این چنین: «موسی بن ابراهیم المروزی، ابو حُمران، روی عن موسی بن جعفر(ع)، کتابی دارد که می گوید: آن را از حضرت ابوالحسن کاظم (ع) زمانی که آن حضرت در زندان سِندیّ بن شاهَک به سر می برده، شنیده است، زیرا وی موسی بن ابراهیم مروزی معلّم فرزند سندی بن شاهک بوده است.»
حدیث پژوه نستوه معاصر، استاد علی اکبر غفاری حفظه الله در پانوشت خصال متذکّر گشته اند که در تمام نسخه های خصال، «ابراهیم بن موسی» آمده است که حاصل «تصحیف» نسخه برداران بوده و صورتِ صحیح، « موسی بن ابراهیم» است، چنان که شیخ در اربعین و دیگرانی هم به نقل از صدوق، همین گونه روایت کرده اند.58

63 در اخبار عامه، برای این خبر ، سند شگفت انگیزی وجود دارد: به پیامبر(ص) گفتند: «در سرزمین ما انگورهایی است که آن ها را می فشریم، آیا از آن بنوشیم؟ پیامبر(ص) فرمود: نه. بار دیگر هم پرسیدند و جواب منفی شنیدند. سوم بار گفتند: ما با نوشیدن آن، به شفای امراض خود امید بسته ایم. فرمود: آن شفا نیست بلکه خود درد است.»
سند این خبر در اسدالغابة چنین است:
«ورواه شریک عن علقمه عن طارق بن زیاد أو زیاد بن طارق و قال الولید بن ابی ثور عن سماک عن علقمه عن طارق بن بشر أو بشر بن طارق و رواه شعبة فقال عن علقمة بن وائل عن ابیه عن طارق بن سوید أو سوید ابن طارق اخرجه الثلاثة؛59
گوید: این روایت را شریک از علقمه از طارق بن زیاد، یا زیاد بن طارق، و سماک از علقمه از طارق بن بشر، یا بشر بن طارق، و شعبه از علقمه از پدرش، از طارق بن سوید، یا سوید بن طارق نقل کرده اند.»

64 ابن الندیم در فهرست خود، «محمد بن عمر جعابی»، حافظ نام دار را به «عمر بن محمد جعابی» تحریف و تبدیل نموده و شیخ در فهرستش از او پیروی کرده است.
عبارت ابن الندیم درباره او چنین است:
«القاضی ابوبکر عمرو بن محمد بن سلام بن البَراء المعروف بابن الجعابی، او از افاضل شیعه بود و نزد سیف الدوله رفت که به خود نزدیکش کرد و از خاصان او گشت.»
شیخ طوسی او را چنین شناسانده است:
«عمر بن محمد بن سلیم بن البراء یکنی ابابکر المعروف بابن الجعابی، نزد سیف الدوله رفت و… .»
چنان که مشهود است ابن الندیم «عمر» را به صورت «عمرو» آورده است. او از سلیم و شیخ طوسی از سلام، به عنوان جدّ نخست ابن جعابی نام برده اند.
نجاشی او را این گونه معرّفی کرده است:
«محمد بن عمر بن محمد بن سالم بن البراء بن سَبْرَة بن سیّار التمیمی، ابوبکر المعروف بالجعابی، حافظ، قاضی، از حافظان حدیث و بزرگان دانشواران بود. »
در نقل نجاشی علاوه بر بیانِ درستِ نامِ «سالم» و نه سلام و سلیم ، به عنوان جدّ دومِ و نه نخستین نیایِ ابن جعابی شناسانده شده است.
شیخ طوسی در رجال خود هم چون نجاشی ابن جعابی را به درستی شناسانده است:
محمد بن عمر بن محمد بن سالم [بن] البراء بن سَبْرة بن یسار [سیّار] التمیمی، قاضی، و کنیه اش ابوبکر و مشهور به ابن الجعابیّ، حافظ و بغدادی بود.
دو کلمه داخل قلاب، موارد تفاوت روایت نجاشی با شیخ است؛60 یعنی در بیان نجاشی وجود دارد و بیان شیخ بدون این دو کلمه است.

فصل هشتم: خبرهایی که به علت «نقل به معنا» شدن و نفهمیدن مقصود و جز آن، تحریف گشته اند.
صدوق در فقیه باب «فضل المساجد من کتاب الصلاة» روایت کرده است:
«وسئل الصادق(ع) عن الوقوقف علی المساجد، فقال: لایجوز، فان المجوس وقفوا علی بیوت النار؛
از امام صادق(ع) درباره وقف بر مسجدها پرسیدند، فرمود: جایز نیست، همانا زردشتیان بر آتش کده ها وقف کرده اند.»
عبارت، «لایجوز: جایز نمی باشد» در لفظ خبر نبوده است. چون صدوق، نقل به معنا کرده صرفاً مطابق فهم و استنباط خود آن را به خبر افزوده است.
اصل خبر، روایت مؤلف در انتهای کتاب وقف، و روایت شیخ در کتاب تهذیب، هر یک به اِسناد خود می باشد و خبر این گونه است:
«وروی العباس بن عامر، عن ابی الصحاریّ، عن الصادق(ع) قلت له: «رجل اشتری داراً فبقیت عرصة فبناها بیت غلّة، أتوقف علی المسجد؟ قال: ان المجوس وقفوا علی بیوت النار؛
مردی خانه ای خریده است، بخشی به صورت عرصه باقی مانده و او در آن مستغلاّت ساخته است. آیا می شود آن را بر مسجد وقف کرد؟ فرمود: زردشتیان بر آتش کده ها وقف کرده اند.»
چنان که ملاحظه می شود در این روایت عبارت «لایجوز» وجود ندارد که مؤیّد استنباط شخصی صدوق در روایت نخستین است. اساساً معنا ندارد امام بفرمایند چون زردشتیان بر آتش کده ها وقف کردند، شما را نرسد و نسزد که بر مسجدها وقف کنید چگونه وقف بر آتش کده ها که وقف بر پرستش شیطان است، جایز باشد ولی وقف بر مسجدها که وقف بر پرستش رحمان است جایز نباشد؟! بعید نیست که مقصود امام این بوده است که آنان در مسیر دشمنی با خدا وقف می کنند، چگونه شما در جهت دوستی و عشق او وقف نکنید!61

فصل نهم: خبرهایی که قسمتی از آن ها افتاده و موجب تحریف گشته است.

1 در استبصار این حدیث وارد شده است:
«سعد عن یعقوب بن یزید عن الحسن بن علی بن فضّال عمن اخبره عن جمیل بن دُرّاج عن ابی عبدالله(ع) فی الرجل یصلی والمرأة تصلّی بحذاه، قال: لابأس؛
از امام صادق(ع) درباره مردی که نماز می گزارد و در همان حال روبروی او زنی در حال نماز گزاردن است سؤال شد، فرمودند: اشکال ندارد.»
اصل این خبر، دو روایت جلوتر بوده که خودِ شیخ نقل کرده است:
«محمد بن علی بن محبوب عن محمد بن الحسن عن ابن فضال عمن اخبره عن جمیل عن ابی عبدالله(ع) فی الرجل یصلی والمرأة بحذاه او الی جنبه، فقال: اذا کان سجودها مع رکوعه فلا بأس؛
از امام صادق(ع) درباره مردی که نماز می گزارد و زنی که در کنار یا مقابل او نماز می گزارد سؤال شد، فرمودند: اگر سجودِ زن با رکوعِ مرد همراه باشد، اشکال ندارد.»
خبر اصلی و درست، مقدَّم و از طریق «محمد بن علی بن محبوب» است. و به دلیل وحدت سندِ دو خبر در روایت از حسن بن فضال و اتحاد متن آن ها تا پاسخ امام(ع)، می فهمیم که در روایت مُؤَخّر از طریق سعد، افتادگی (سَقْط) وجود دارد. 62

2 کافی در باب، «رکعتی الطواف ووقتهما والقراءة فیهما والدعاء» چنین روایت کرده است:
«عن الحسین بن عثمان قال: رأیت اباالحسن(ع) یصلّی رکعتی طواف الفریضة بحیال المقام قریباً مِن ظلال المسجد».
از انتهای این خبر عبارتِ «لکثرة الزّحام» افتاده است، چنان که در اواخر باب طواف تهذیب، از کتاب سعد بن عبدالله روایت شده است.63

فصل دهم: خبرهایی که به سبب عدم دقت در متن یا سندشان تحریف شده اند: راوی خبری را در کتابی با متن و سندی دیده و همان را در کتابی دیگر با متن یا سندی دیگر دیده و گمان برده که این مانند آن است و در این باره نظر داده است.
از این نوع در وافی و وسائل الشیعة بسیار است به این ترتیب که خبری را با متن و سندی از یک کتاب روایت می کنند، سپس می نویسد: ورواه [الآخرون] باقیها او بعضها مثله؛ بقیه یا بعضی از روایت را دیگران، مثل او (راوی) روایت کرده اند.

1 مشایخ ثلاث (صدوق، کلینی و طوسی) روایتی از امام صادق(ع) در کتاب هایشان نقل کرده اند که در اسناد آن با هم اختلاف دارند:
«عن حریز، عن الصادق(ع) قال: ولد علی عهد امیرالمؤمنین مولود له رأسان وصدران علی حقو واحد فسئل علیه السلام أیورث میراث اثنین او واحد؟ فقال علیه السلام : یترک حتّی ینام ثمّ یصاح به، فان انتبها جمیعاً معاً کان له میراث واحد.»
این روایت را کلینی، از قاسم بن محمد جوهری، از حریز، و شیخ، از محمد بن قاسم جوهری، از جریز، و صدوق، از محمد بن قاسم، از پدرش، از حریز روایت کرده اند.
وسائل این روایت را نقل کرده و افزوده است: صدوق و شیخ نیز، مانند کلینی که ما از او نقل کرده ایم ، روایت کرده اند.64

2 در «باب العینة» از کتاب وافی، روایت کافی و تهذیب از حسین بن منذر آمده است:
«عن الحسین بن المنذر قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام : یجیئنی الرجل فیطلب العینة، فاشتری المتاع من اجله ثم ابیعه ایاه ثم اشتریه منه مکانی، قال: اذا کان بالخیار ان شاء باع و ان شاء لم یبع و کنت انت بالخیار ان شئت اشتریت و ان شئت لم تشتر، فلا بأس.»
همین خبر را وسائل در باب پنجم از أحکام عقود، به نقل از کافی آورده که در آن به جای «فاشتری المتاع من اجله»، «فاشتری له المتاع مرابحة» آمده است و افزوده است: «و رواه التهذیب مثله؛ تهذیب مانند آن را روایت کرده است.» در صورتی که در کافی آمده است. «فاشتری المتاع مرابحة» و در تهذیب «فاشتری المتاع من اجله»؛ که معلوم می شود وافی این خبر را از تهذیب نقل کرده و کافی را مانند آن قرار داده است، و وسائل این خبر را از کافی نقل کرده و تهذیب را مانند آن قرار داده و هر دو دچار سهو گشته اند.65
فصل یادزدهم: خبرهایی که در آن، کلام راوی یا مؤلف کتاب با کلام معصوم اصل خبر در آمیخته و موجب تحریف گشته است.

1 در روضة الکافی در خصوصِ حدِّ مملوک و مملوکة آمده است:
«ولا جَزّ ولا تغریب علی احدهما لقوله علیه السلام : اذا زنت أمة احدکم فلیجلدها وکان هذا کل الواجب.»
عبارت «اذا زنت أمة احدکم فلیجلدها». خبر اهل سنت و عبارت «وکان هذا کل الواجب»، کلام شیخ طوسی است که با اصل خبر در هم آمیخته است.66

2 در مختلف ذیل مسئله «اختلاف العلماء فی قسمة ما حواه العسکر من اموال البغاة» چنین آمده است:
«وعن عبدالکریم بن عتبة الهاشمیّ فی الحسن عن الصادق(ع) قال: «ان ابی حدّثنی…: من ضرب الناس بسیفه و دعاهم الی نفسه و فی المسلمین من هو اعلم منه فهو ضالّ متکلّف، واذا کان ضالاً، جاز قسمة ماله.»
فراز پایانیِ خبر «واذا کان ضالاً، جاز قسمة ماله»، جزء خبر نمی باشد.
از کسانی که کلام خود را با خبرها می آمیزد، نعمانی صاحب کتاب الغیبة می باشد که دأب او چنین است. 67

فصل دوازدهم: خبرهایی که به سبب درآمیختن حواشی با متن دچار تحریف گشته است.

1 خصال در «باب الأثنی عشر» در خبری از سلیم، از جمله چنین آورده است: «فابنه علیّ بن الحسین الاکبر» که اشاره دارد به حضرت سجاد(ع). بنابراین «الاکبر» حاشیه ای است از شخصی که اعتقاد داشته امام سجاد(ع) از «علیّ شهید» بزرگ تر بوده است و حاشیه او با متن خبر مخلوط شده است.
دلیل این سخن آن است که کلینی و نعمانی و شیخ، خبر را بدون لفظِ «الاکبر»، نقل کرده اند. 68

2 شبیه مورد فوق با تفاوت در موصوف، روایت اقبال در زیارات روز عاشورا است:
«وعلی ولدک علیّ الاصغر الذی فجعت به» که مقصود علی شهید، پسر لیلی است. و مراد، کودک شیرخوار امام حسین(ع) نیست، چون نام او «عبدالله» است.
چنین می نماید که «الاصغر» حاشیه ای بوده از شخصی که عقیده داشته، علیّ شهید از حضرت سجاد(ع) کوچک تر بوده. بنابراین، حاشیه با متن درآمیخته است.69

3 وسائل در باب «اشتراط الطهارة فی صحّة الطواف الواجب» در خبر نهم از شیخ به اسناد او این گونه روایت کرده است: «عن النخعیّ، عن ایّوب بن نوح، عن ابن ابی عمیر» با آن که در هر دو کتاب شیخ آمده است: «عن النخعیّ عن ابن ابی عمیر». و ایّوب بن نوح، فقط حاشیه ای تفسیری است که روشن می سازد مراد از نخعیّ چه کسی می باشد و همین حاشیه تفسیری در اصل بوده «أی ایّوب بن نوح» که به «عن ایّوب بن نوح» تحریف و آن گاه در متن داخل شده است.70
در دو کتابِ شیخ (تهذیب و استبصار) اِسنادْ مشابه است و شیخ آن را چنین شناسانده است:
«وعنه [موسی بن القاسم]، عن النخعی، عن ابن ابی عمیر عن عبدالله بن بکیر، عن عبید بن زرارة، عن ابی عبدالله علیه السلام (قال: قلت له: انی اطوف طواف النافلة وانا علی غیر وضوء فقال: توضّأ وصلّ وان کنت متعمّدا.)»71
1. گفتگو با آیة الله علامه حاج شیخ محمد تقی شوشتری، رجالی عظیم، کیهان فرهنگی، ش 13، فروردین 64
2. همان، ص 15
3.بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغة،محمد تقی شوشتری (چاپ دوم؛ تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1368ش.) مقدمه فرزند مؤلف.
4. همان، به نقل از طبقات اعلام الشیعة، ج1، ص 265
5. همان؛ قاموس الرجال، محمد تقی شوشتری (چاپ دوم: قم، انتشارات اسلامی، 1410 ه.)، ج1، ص 6 7 (مقدمه فرزند مؤلف).
6.الاخبار الدخیلة، محمد تقی شوشتری ،ص 276 (فهرست کتاب)؛ کیهان فرهنگی، ص 20، فهرست آثار (رضا استادی).
7. علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چی (چاپ سوم: قم، انتشارات اسلامی) ص 93
8. اصول الحدیث علومه و مصطلحه، محمد عجاج خطیب (بیروت، دارالفکر، 1409ه.) ص 416
9. نک: قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، محمد جمال الدین قاسمی، به تحقیق محمد بهجت بیطار (چاپ اول: بیروت، دارالنفائس، 1407ه.)، ص 111 و 155؛ الرعایة فی علم الدرایة، شهید ثانی، به تحقیق م. ع. بقال (چاپ دوم: قم، کتاب خانه آیة الله مرعشی، 1413ه.)، ص 152؛ وصول الاخبار الی اصول الاخبار، حسین بن عبدالصمد عاملی، به تحقیق عبد اللطیف کوه کمری (قم، مجمع الذخائر الاسلامیة، 1401ه.)، ص 115 و 119؛ اضواء علی السنة المحمدیه،محمد ابوریه (قم، نشر بطحاء، بی تا)، ص 119
10. زور و تزویر، دو روی سکه زرد رنگ قدرتند.
11. نهج البلاغه، به ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 210 (با تصرف در ترجمه).
12. کیهان فرهنگی، ش 13، ص 5
13. المعجم الوسیط، ذیل «دخل»؛ فرهنگ لاروس و دیگر معاجم.
14. کیهان فرهنگی، ش 13، ص 9
15. الاخبار الدخیله، ص 12؛ الاصول من الکافی، به تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری (چاپ چهارم: بیروت، دارالصعب دارالتعارف، 1401ه.)، ج1، ص 534، حدیث 17
16. همان، ص 2؛ همان، حدیث18
17. همان، ص 23؛ همان، ص 532، حدیث 9. برای آگاهی از دو روایت دیگر فصل اول، بنگرید به: الاخبار الدخیله، ص 47
18. همان، ص 2
19. اسماء بنت عمیس (م.40ه.) را ابوبکر بعد از کشته شدن جعفر در جنگ موته، تزویج نمود. بعد از وفات ابوبکر، اسماء به نکاح علی بن ابی طالب(ع) درآمد. اسماء از هر سه شوهر فرزندانی یافت (غلام حسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج1، ص 145). نک: موسوعة حیاة الصحابیان، محمد سعید مبیّض(سوریه، مکتبة الغزالی، 1410ه.) ص 40
20.الاخبار الدخیله، ص 1314
21. مستدرک الاخبار الدخیلة، محمد تقی شوشتری (تهران، انتشارات صدوق، 1396ه.) ص 1؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، تحقیق حسن موسی خرسان (چاپ چهارم: تهران، انتشارات اسلامیه، 1365ش.) ج4، ص 152، حدیث 3
22. الاخبار الدخیله، ص 17؛ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، به تحقیق حسن موسوی خرسان (بیروت، دارصعب دارالتعارف، 1401ه.) ج1، ص 159 160، حدیث 26
23. کتاب الوافی، فیض کاشانی (قم، انتشارات کتاب خانه آیة الله مرعشی، 1404ه.)، ج2، ص 75، انتهای باب «صلوة کل من الرجل و المرأة بحذاء الاخر».
24. درست آن است که بگوییم در این جا تحریف رخ داده، چه آن که حروف کلمه دگرگون شده و تغییر کرده است. ابن حجر درباره تفاوت تصحیف و تحریف گفته است: هرکجا صورت نگارشی و نبشتاری واژه دست نخورد و با تغییر و جا به جایی نقطه ها حرفی به حرف دیگر تبدیل شود، این تصحیف و کلمه مورد نظر مصحَّف است. و چنان چه صورت و ساختار واژه دست خوش تغییر و دگرگونی شود، این تحریف و کلمه مورد نظر محرَّف است ( علوم الحدیث ومصطلحه، صبحی صالح چاپ پنجم: قم، انتشارات رضی، 1363ه. ص 273).
25. الاخبار الدخیله، ص 17؛ سنن ابی داود (چاپ اول: بیروت، دارالجنان، 1409ه.)، ج1، ص 247، حدیث 712
26. همان، ص 23؛ الخصال، شیخ صدوق، به تصحیح علی اکبر غفاری (تهران، انتشارات صدوق، 1389ه.) ص 461
27. همان، ص 48
28. منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح والحسان، شهید ثانی، به تصحیح علی اکبر غفاری (قم، انتشارات اسلامی، 1407ه.)، ج1، ص 2
29. «محمد بن اسحاق روایت کند از ابن عباس که ابن عباس از لفظ سلمان فارسی حکایت کرد: من مروی فارسی بودم و در جستجوی حقیقت مهاجرت کردم… کاروانی از حجاز در رسید… چون می رفتند، مرا بر نشاندند و با خود ببردند. چون به زمین عرب رسیده بودم، با من غَدر کردند و مرا به بندگی به مردی جهودی فروختند. و مدّتی با وی بودم، بعد از آن، از بنی قریظة، جهودی بیامد و مرا بخرید و به مدینه برد…چون مدّتی برآمد و سیّد پیامبر(ص) به مدینه هجرت کرد و در قُبا فرود آمد… برخاستم و قصدِ خدمت سیّد کردم… من سر برداشتم و گفتم: «اشهد ان لا اله الا الله واشهد انک رسول الله» (سیرت رسول الله چاپ اول: تهران، نشر مرکز، 1373ش. ص 100 104).
30 . کمال الدین و تمام النعمة، شیخ طوسی، به تصحیح علی اکبر غفاری (قم، انتشارات اسلامی، 1405ه.) ص 69
31. نک: التوحید، شیخ صدوق،باب البداء؛ الاصول من الکافی، کتاب التوحید، باب البداء؛ سوره صافات، آیات 102 107
32. الاخبارالدخیلة، ص 52
33. دایرة المعارف تشیع، ذیل مدخل «اسماعیلیه».
34. الاصول من الکافی، کتاب التوحید، باب البداء،حدیث 9
35. بَدا ُ بداءً الشیء: آن چیز، آشکار و پیدا شد. له فی الامر: برای او در مورد آن کار اندیشه ای پیش آمد یا فکری در سرش پدیدار شد «بدالی ان افعل کذا: به فکرم رسید که چنین کنم» (فرهنگ لاروس، ذیل بدا).
36.التوحید ؛ الکافی(هردو کتاب التوحید، باب البدا).
37. همان ؛ دایرة المعارف تشیع، ذیل مدخل «بداء».
38. الاخبارالدخیله، ص 55
39. نک: فرهنگ لاروس، المعجم الوسیط و… ذیل «رخصة» و «عزیمة».
40. حیّ: جایی است که قبیله در آن منزل کند. روشن است که علی(ع) از مدینه، مرکز حکومت اسلامی برون شده است نه از بوم و سرای یک قبیله. (نهج البلاغة، شرح عبده، به ترجمه شهیدی).
41. الاخبارالدخیلة، ص 59؛ سنن ابی داود، ج2، ص 511؛ رجال الطوسی، به تحقیق جواد قیومی اصفهانی (چاپ اول: قم، انتشارات اسلامی، 1415ه.)، ص 35، شماره 176 و 177
42. همان، ص 61 62؛ علل الشرایع، ص 288؛ الکافی، ج3، ص 51، ح8؛ التهذیب الاحکام، ج1، ص125، ح 9
43. پارچه ای راه راه که خود را در آن پیچند.
44. الاخبارالدخیله، ص 62؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، به تصحیح هاشم رسولی محلاتی (قم، انتشارات علامه، بی تا)، ج4، ص 65 66؛ فرهنگ لاروس، ذیل «عصا»؛ المنجد فی اللغة، ذیل «السیر»؛ تاج العروس، ج12، ص 117
45. مناقب، ص 66
46. مستدرک الاخبار الدخیلة، ص 166
47. همان، ص 130
48. همان، ص 143
49. همان، ص 152
50. همان، ص 153 154
51:همان،ص161؛من لایحضره الفقیه،ج1،ص 60،ح 3
52.الفهرست، شیخ طوسی، به کوشش مرحوم رامیار، چاپ دانشگاه مشهد، ص 107
53.الاخبار الدخیلة، ص 63 64؛ الاستبصار، شیخ طوسی، به تحقیق حسن موسوی خرسان (چاپ سوم: تهران، انتشارات اسلامیه، 1390ه.)، ج3، ص 65 (باب الأجر علی تعلیم القرآن، حدیث2)؛ التهذیب الاحکام، ج8، ص 44 ؛ قاموس الرجال، ج 16، ص 628؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص 27 و 133 (شرح مشیخه فقیه).
54. معجم رجال الحدیث، ج21، ص 102
55. نک: فهرست اسماء مصنفی الشیعه (رجال النجاشی) به تحقیق موسی شبیری زنجانی (چاپ پنجم: قم، انتشارات اسلامی، 1416ه.) ص 421، شماره 1129: «ابوالجوزاء التمیمی، صحیح الحدیث له کتاب نوادر».
56. محمد بن یحیی عن ابی جعفر عن ابی الجوزاء عن الحسین بن علوان عن عمرو ابن خالد عن زید بن علی عن آبائه عن علی(ع) قال: حرّم رسول الله(ص) یوم خیبر لحوم الحمرا لأهلیة ونکاح المتعة.
شیخ طوسی پس از ذکر این روایت می نویسد:
این خبر از روی تقیه صادر شده و موافق با گرایشهای مخالفان شیعه است. هر کس اخبار را شنیده باشد می داند که مذهب و روش و سیره امامان(ع) ما، متعه را حلال و مباح می داند و در این زمینه به دراز کردن سخن نیازی نیست. (تهذیب الاحکام، ج7، ص 251، حدیث 1085).
57. الاخبار الدخیلة، ص 64؛رجال النجاشی، ص 459، شماره 1252؛ تهذیب الاحکام، ج 8، ص 310، حدیث 1151
58. همان؛ همان، ص 407، شماره 1082؛ رجال الطوسی، ص 343، شماره 6 و 51؛ الخصال، شیخ صدوق، به تصحیح علی اکبر غفاری (تهران، انتشارات صدوق، 1389ه.) ص 541
59. همان، ص 70؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا) ج3، ص 48
60. همان؛ کتاب الفهرست، ابن ندیم، به تحقیق رضا تجدّد (چاپ سوم: بی جا، دارالمسیرة، 1988م.) ص247؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص 239؛ رجال النجاشی، ص 394، شماره 1055؛ همو، رجال الطوسی، ص 445، شماره 6329
61. مستدرک الاخبار الدخیلة، ص 166 و 167؛ تلخیص مقباس الهدایة، مامقانی، به تحقیق و تلخیص علی اکبر غفاری (چاپ اول: جامعه امام صادق ع 1369ش.) ص 247 و 248؛ و نیز بنگرید به: من لایحضره الفقیه، به ترجمه صدر بلاغی غفاری (چاپ اول: تهران، نشر صدوق، 1369ش.) ج1، ص 358، حدیث 719 و ج6، ص 118، حدیث 5594
62: الاخبار الدخیلة، ص 76، الاستبصار، ج1، ص 400، حدیث 1527 و ج1، ص 399، حدیث 1524
63. مستدرک الاخبار الدخیلة، ص 173؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص 140، حدیث 136، که در آن آمده است: بحیال المقام قریبا من الظلال لکثرة الناس؛ الکافی، کلینی، ج4، ص 423، حدیث 2، در آن جا آمده است: رایت ابا الحسن موسی(ع)… (مانند آن چه در متن ذکر شده). در پاورقی به نقل از مرآت العقول آمده است: شاید امام(ع) به سبب ازدحام مردم، چنین کرده است، چنان چه در تهذیب، با سندی دیگر روایت شده و در انتها آورده است: «لکثرة الناس».
64. الاخبار الدخیلة، ص 67 و 77؛ الکافی، ج7، ص 159؛ تهذیب الاحکام، ج9، ص 358، (باب میراث الخنثی ومن یشکل امره من الناس، حدیث 12)؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص 240 (میراث المولود یولدوله رأسان)؛ استاد غفاری در پانوشت کافی می نویسد: در تمام نسخه های کافی و نیز در تهذیب، قاسم بن محمد جوهری در سند ذکر شده است و صحیح، محمد بن قاسم می باشد.
بنابراین شکل صحیح تنها در سند روایت صدوق آمده است و شکل مضبوط در کافی و تهذیب (قاسم بن محمد) از موارد تحریف در سند است و در اصل، مشایخ ثلاث در این روایت اختلافی با هم ندارند.
65. مستدرک الاخبار الدخیلة، ص 216 و 217
66. الاخبار الدخیلة، ص 80 81؛ الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (چاپ دوم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ه.) ج9، ص 111؛ در سنن ابن داود، (ج2، ص 566، حدیث 4470)، این خبر را ابو هریره از پیامبر(ص) روایت کرده و در سنن ابن ماجه، عایشه راوی خبر است، با این عبارت: «اذا زنت الأمة، فاجلدوها» (ابو عبد الله محمد بن یزید قزوینی م. 275ه. سنن ابن ماجه(استانبول، 1401ه./1981م) ج2، ص 857، حدیث 2566
67. مستدرک الاخبار الدخیلة، ص 240
68. الاخبار الدخیلة، ص 86؛ این عبارت در خصال (ص 477)، ضمن خبری مسند از سلیم بن قیس هلالی از عبد الله بن جعفر طیّار آمده است: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: انا اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم اخی علی بن ابی طالب…، فاذا استشهد علی فالحسن بن علی…، ثم ابنه الحسین…، فاذا استشهد فابنه علی بن الحسین الاکبر اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم ابنی محمد بن علی الباقر… .
69. همان. درباره نام کودک شیرخوار امام حسین(ع) که در زبان مردم به علی اصغر شهره است، در اقبال الاعمال چنین آمده است:
السلام علی عبد الله بن الحسین، الطفل الرضیع المرمی الصریع المتشحِطّ دماً، المصّعد دمه فی السماء، المذبوح بالمهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدی وذویه ( اقبال الاعمال، ابن طاوس چاپ دوم: تهران، انتشارات اسلامیه، 1367ش. ص 574)، هم چنین عبارت اقبال الاعمال درباره فرزند شهید لیلا (علی)، که در زبان ها به علی اکبر شهرت دارد، چنین است:
السلام علیک یا ابا عبد الله… صلی الله علیک وعلی آبائک واولادک… وعلی ولدک علی الاصغر الذی فُجعت به (همان، ص 572).
70. وسائل الشیعة، به تحقیق عبد الرحیم ربانی شیرازی (چاپ پنجم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ه.) ج5، ص 445
71. نک: الاستبصار، ج2، ص 222 (باب من طاف علی غیر طهر، حدیث 222)؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص 177، حدیث 55 و ص 110، حدیث 9
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان