شرح احوال ابن جوزی
ابوالفرج عبدالرحمان بن علی جوزی قرشی (متولد 510 و متوفای 597ق) از دانشمندان پرکار اهل سنت و دارای تصنیفات متعدد است. طبق گفته خود وی، تصنیفاتش به صد کتاب می رسد که از جمله آنهاست: 1) التفسیر الکبیر،2) المنتظم فی تاریخ الامم،3) تهذیب السنن،4) المغنی فی الفقه،5) مناقب احمد بن حنبل،6) مناقب عمر بن الخطاب،7) جامع المسانید و الالقاب،8) منهاج المریدین،8) الحدائق،9) الوفا فی فضائل المصطفی،10) فنون الافنان فی عجائب القرآن،11) تلبیس ابلیس،12) الموضوعات، و... .
الموضوعات، در نظر اهل سنت از مراجع مهم احادیث موضوع است وخود ابن جوزی، آن را در قالب کتابی به نام (اللئالی المصنوعه فی الاخبار الموضوعه) خلاصه کرده است.
این کتاب در چهار باب اصلی: (ذم الکذب والکذابین)، (فی حدیث: من کذب علی...)، (فی الوصیه بالعنایه بانتقاد الرجال) و (فیمااشتمل علیه کتاب الموضوعات) تنظیم شده که این باب آخر، دارای حدود پنجاه فصل است که طبق ترتیب کتابهای فقه، تدوین شده است.
ابن جوزی از علمای مکتب فقهی حنبلی است و ارادتش به احمد بن حنبل در همه آثارش، بخصوص در کتاب (مناقب احمد بن حنبل) آشکاراست و این ارادت، آن قدر زیاد است که مرزهای تعصب را در هم نوردیده است. نیم نگاهی به کتاب او درباره ابن حنبل، گواه این ادعاست.
از نکات بارز و چشمگیر در عقاید و افکار ابن جوزی، این است که متاسفانه وی در دایره انصاف و بر محور اندیشه غیر جانبدارانه وبدون تعصب نچرخیده و کتابهای علمی خود را به افکار عامیانه واندیشه های سست و مکابرانه و مشحون از تعصب نسبت به شیعه (و به گفته خود او: رافضیان)، آلوده است.
با کمال تاسف، این رفتار ابن جوزی، او را به ورطه ای انداخته است که بدون اینکه به خود زحمت تحقیق بدهد، همچون عوام اگرنگوییم عالما عامدا مطالب بی اساسی را به شیعه نسبت داده واندیشه های کاملا روشن مکتبی چون تشیع را با اتهاماتی واهی به نقل از مشایخ نااهل، در ردیف یهود قلمداد کرده است.
وی پس از آنکه یک دسته بندی ساختگی و افترا آمیز از رافضه ( که از نظر او همان شیعه امامیه است) ارائه می کند و آنها را وضاع و کذاب و عوام و جهال معرفی می نماید، با الفاظ (انبانا) و(حدثنا)، افترائات بزرگ و بغض آلودی را به شیعه نسبت می دهد.
ابن جوزی به نقل از همان مشایخ از شعبی نقل می کند:
ای مالک!اگر [از این مردم ]بخواهم که بنده من باشند و بر گرده آنها سوار شوم یا اینکه خانه ام را پر از طلا کنند تا برای عملی دروغ جعل کنم،این کار را انجام می دهند... تو را از افکار گمراه کننده که بدترین آنها رافضه است، بر حذر می دارم... گرفتاری رافضه،گرفتاری یهود است... یهود می گویند تا زمانی که مسیح(ع) دجال را بیرون کشد، جهاد جایز نیست و رافضه می گویند تا زمانی که مهدی(عج) خروج کند، جهاد جایز نیست... یهود، قدری از قبله رومی گردانند و رافضه هم چنین می کنند... همین طور که یهود تورات را پاره پاره کرده اند، رافضه قرآن را پاره پاره کرده اند. یهود، خون مسلمانان را مباح می دانند; رافضه نیز چنین اند... یهود، کینه جبرئیل را در دل دارند و می گویند در میان فرشتگان،او دشمن ماست و رافضه می گویند که جبرئیل در آوردن وحی اشتباه کرده است... گروهی از یهود و نصارا به واسطه دو خصلت بر رافضه ترجیح و برتری دارند. از یهود پرسیدم: (بهترین امت شما چه کسانی هستند؟); پاسخ دادند: (اصحاب موسی(ع »; و از نصارا همین سوال را کردم; پاسخ دادند: (اصحاب عیسی(ع »; و از رافضه پرسیدم: (بدترین امت شما چه کسانی هستند؟) ، پاسخ دادند: (اصحاب محمد(ص)). به آنان گفته شد که برای اصحاب پیامبر(ص) طلب مغفرت کنند; اما آنان، ایشان را دشنام دادند. (1)
این گونه افترائات بی پایه و اساس است که ابن جوزی را در نظرمحقق منصف، از مرتبه یک عالم محقق، به یک عامی متعصب و مفتری تنزل می دهد و علی رغم اینکه دو جلد کتاب (الموضوعات) رادرباره احادیث جعلی تالیف نموده است، او را به معنای واقعی درردیف بزرگترین جاعلان و به قول خودش: (رئوس الکذابین وارکانهم) که (لایساوی فلسا) قرار می دهد و به آنان که حقیقت اعتقاد شیعه را می دانند و این افترائاتی را (که (وضوح الکذب فیه اظهر من ان یحتاج الی وصف » نسبت به شیعه می خوانند، این حق را می دهدکه او را (مبتدع صاحب هوا) بدانند و احیانا اگر معاصر او بوده اند، گفته باشند: (هو رجل سوء... یستاهل ان یحفر بئر فیلقی فیه) یا اینکه (یحل ضرب عنقه). او خود، مسئول این نظرها وموضعگیری های محققانه علیه خودش است; زیرا اگر نگوییم: (کان ردی ء الاعتقاد)، لااقل باید گفت (غفل من الاتقان و کتب علی التوهم فوقعت المناکیر فی کلامه و کتابه) و (کان غالیا فی الحنبلیه) و (کان لایدری مایقول). در استمرار همان افکار نادرست و اطلاعات غلط و تعصب آمیز است که ابن جوزی به اهل بیت(ع) که مورد احترام قاطبه امت و تمامی فرق اسلامی هستند توهین می کند و حدیث امام عسکری(ع) راموضوع و مجعول شمرده و توهین آمیزترین الفاظی را که در موردوضاع و جعال به کار برده می شود، در مورد آن حضرت و پدران بزرگوارش به کار برده، می گوید: هذا حدیث موضوع والحسن بن علی صاحب العسکر هو الحسن بن علی بن محمد بن موسی بن جعفر ابو محمد العسکری، آخر من تعتقد الشیعه الامامیه، روی هذا الحدیث عن آبائه ولیس بشی ء. (2)
وقتی اهل بیت(ع) که مورد احترام تمام فرق اسلامی هستند، این چنین مورد اهانت ابن جوزی قرار گیرند، جای آن هست که گفته شود: (ما اسمج کلامه) و (کل الناس احب الی منه).
اینک پس از این مختصر که در مورد افکار ابن جوزی نگاشته شد وهرچند که او (خرج عن حد العداله) و (لایتابع کلامه) و (یضع الاعتقاد علی الثقات والشیعه والمعصومین من اهل البیت(ع); امادر این تحقیق، روش وضع شناسی او را مورد بررسی قرار خواهیم داد و صرف نظر از افکار و اندیشه ها و تعصبات او و صرف نظر ازصحت یا عدم صحت احادیثی که نقل کرده و موضوع بودن آنها رااعلام کرده، تنها به مبانی وضع شناسی او، در حد این مجال،اکتفا می نمایم. مبانی ابن جوزی در وضع شناسی حدیث
هر چقدر چیزی ارزشمندتر و شریف تر باشد، قلب و دس و غش و جعل وتزویر در آن خطرناک تر، رذیلانه تر و خسارت بارتر است و شناخت مقلوب و مغشوش و مجعول در آن، مهمتر و ضروری تر.
هرچه کاری مهمتر و ضروری تر باشد، اصولی انجام شدن و چار چوب وملاک و معیار داشتن، برای آن، بیشتر لازم است و به همان اندازه که انجام دادن کار مهم با رعایت اصول و ملاکهای صحیح، می تواندبه نتایج ارزشمندی منتهی شود، نداشتن اصول صحیح و چارچوب متقن،ممکن است به خساراتی منجر گردد که اصل و اساس کار را مخدوش کرده، اعتماد به آن را سلب نماید.
احادیث معصومان(ع) شریف ترین کلماتی است که انسانی در عالم خلقت ادا کرده و بعد از قرآن کریم، مجموعه سنت، ارزشمندترین مجموعه هدایتگر بشر و منبع فقه اسلامی است که دست نخورده بودن آن، بسیار مورد توجه و مایه اعتماد است.
به همین دلیل است که بازشناسی صحیح و سقیم از هم و اطلاع ازاحادیث مجعول و آگاهی از علل و انگیزه های وضع و جعل و توجه دقیق به ملاکهای صحیح برای شناخت موضوعات و مجعولات، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
در صورت وجود اشکالات سندی یا متنی یا هر دو، ممکن است که حکم به موضوع و مجعول بودن حدیث شود. البته در هر کدام از اشکالات سندی یا متنی، انواع و اقسامی وجود دارد که در بررسی صحیح یاموضوع بودن حدیث، باید به آنها توجه کرد.
اگر قضاوت در مورد احادیث، بی ضابطه و ملاک صحیح انجام گیرد،اختلاف در بررسی و قضاوت، چشمگیر خواهد بود; به طوری که گاهی ممکن است دو حدیث در شرایط یکسان به دو حکم متفاوت محکوم شوندیا اینکه غلط بودن ضابطه، یا تعصب داشتن و یا بی ضابطگی و حکم کردن به مکابره، موجب دست کشیدن از تعداد زیادی از احادیث گرانقدر شود. همان طور که گاهی اعمال ضوابط قالبی و بی توجهی به وجود احادیث مشابه مورد اتقان و صحیح و گاه نفهمیدن معنا ومراد حدیث و نداشتن دیدگاه های صحیح و دور نگر در برداشت، باعث طرد مجموعه عظیمی از سنت شده است.
در بررسی مبانی وضع شناسی ابن جوزی، ضمن اینکه می توان ملاکها ومعیارهای خاصی را مشخص نمود، کمابیش اشکالاتی از قبیل آنچه ذکرشد، به چشم می خورد.
ابن جوزی در (الموضوعات) در یک تقسیم بندی، احادیث را به شش دسته تقسیم کرده است:
1) احادیثی که در صحت آنهااتفاق است. اولین کسی که احادیث صحیح را استخراج کرده،بخاری و سپس مسلم است.
2) احادیثی که فقط بخاری یا مسلم آنها را آورده اند و جمهوراهل حدیث، آنها را صحیح دانسته اند.
3) احادیثی که یکی از شیخین (بخاری و مسلم) آن را صحیح دانسته اند و به احادیثی که هر دو استخراج کرده اند، ملحق می شود. این احادیث، کم هستند.
4) احادیث ضعیفی که می توان به آنها عمل کرد.
5) احادیثی که بسیار ضعیف اند و مراتب آنها نزد علما متفاوت است. بعضی آنها را به احادیث حسان نزدیک می دانند و برخی دیگر، آنها را به احادیث موضوع ملحق می سازند.
6) احادیثی که قطعا موضوع و محال و دروغ هستند. (3)
ابن جوزی می نویسد:
در برخورد با چهار قسم اول، دل انسان آرام است; اما بیشتراحادیث نوع پنجم را در کتاب (العلل المتناهیه فی الاحادیث الواهیه) گرد آورده ام. بخشی از موضوعات را آورده ام و بخشی را به دلیل طولانی بودن و ناپسند بودن الفاظشان، ترک کرده ام. (4)
ابن جوزی، بیش از ده صفحه از کتابش را به شرح و بسط اقسام راویانی که در احادیثشان کذب و جعل واقع شده، اختصاص داده است (5) و به طور مفصل، آنها را دسته بندی کرده و سرانجام درفصلی، باب طعن و لعن و نفرین را بر آنان می گشاید (6) و در همان فصل می گوید: برای دروغگو، همین بس که دل از قبول قولش سربازمی زند.
شاید از همین بخش از کتاب، بتوان حدس زد که مبانی وضع شناسی ابن جوزی، دائر مدار اعتماد به راویان یا عدم اعتماد به آنهاست و هرگاه یک راوی در میان سلسله راویان (از دیدگاه ابن جوزی و افراد مورد اعتماد او) ثقه نباشد یا به وضع و جعل و کذب متهم باشد، حدیث به طور کلی از درجه اعتبار ساقط می شود و به تعبیر دیگر، صحیح و یا مجعول بودن حدیث، تابع اخس روات آن است و تقریبا دیگر هیچ جایی برای احتمال صحت حدیث باقی نمی ماند.
از نظر ابن جوزی، وقتی یک راوی در سلسله راویان(به دلایل صحیح یا ناصحیح و تعصب) به کذب متهم باشد، هیچ ستون محکمی نمی تواند خیمه حدیث را برپا نگه دارد و اتقان و استحکام عبارات،سازگاری با اصول دین و هماهنگی و مشابهت با روایاتی که از طریق صحیح نقل شده، کاملا ارزش و جایگاه خود را از دست می دهند و به نظر می رسد که ابن جوزی دیگر به خود اجازه نمی دهد کمترین تاملی در معنای حدیث بنماید و گاهی هم اگر از این منظر، نیم نگاهی به حدیث انداخته است اگر راویان به کذب و جعل متهم نبوده اند به محض اینکه حدیث در نظرش معنایی ناموزون داشته،با عبارات تند و تیز و الفاظ شداد و غلاظ، آن را موضوع، مجهول،کذب و افترا شمرده است و در بسیاری از این موارد، یا تعصب فرقه ای راه تفکر صحیح را بر او بسته یا جمود فکری و نداشتن فهم عمیق و اکتفا به روایت و فقدان درایت، مجال تامل و قضاوت صحیح را از او گرفته است.
این اعتقاد ابن جوزی که می گوید: (برای دروغگو همین بس که دل از قبول قولش آرام نمی گیرد)، کار را جایی رسانده که هر جاکمترین خلجانی در دلش پیدا شد و به اصطلاح خودش: (قلبش آرام نگرفت)، راویانی را که به نظر خودش جعال و وضاع هستند، به بادناسزا می گیرد; اما اینکه آرامش یا اضطراب قلب خود او از کجاسرچشمه می گیرد و معلول چه عواملی است، امری است که هر چند بیش از هر چیز جای بحث و بررسی دارد، اما هیچ گاه مورد سوال واقع نشده است.
در نمونه هایی که خواهد آمد، نشان داد می شود که ابن جوزی به بهانه متهم بودن یا وضاع بودن یا کاذب بودن یک راوی، چگونه راه افراط پیموده و(صرف نظر از درستی یا نادرستی ادعایش درباره سلسله سند) تنها با ناسزا و درشتگویی، احادیث زیادی رارمی به کذب و جعل کرده و با قسم و التماس، بر دروغ بودن آن احادیث استدلال کرده است! و در مواردی، انبوهی از احادیث را به همین نحو و بیشتر به دلیل تعصب و دشمنی با گروه خاصی کنارگذاشته است.
پیش از ارائه شواهد از کتاب (الموضوعات)، خلاصه ای از دسته بندی راویان از نگاه ابن جوزی و بعد از آن، فهرستی از القابی که اوبرای رد کردن حدیث و روات به کار گرفته، عرضه می کنیم. طبقه بندی راویان ضعیف در نگاه ابن جوزی
تقسیم بندی راویانی که در حدیثشان موضوع و کذب و مقلوب یافت می شود، در نظر ابن جوزی از این قرار است:
اول، گروهی که زهد و کناره گیری از دنیا را پیشه کرده و ازتشخیص صحیح از ناصحیح غفلت ورزیده اند. بعضی از آنها به گونه ای کتابهایشان را از بین برده یا در زیر خاک مدفون کرده اند وآنگاه از حفظ، روایت کرده و دچار اشتباه شده اند. گاه نیز حدیث مرسل را مرفوع ذکر کرده و زمانی موقوف را مسند لقب داده اند وگاه، اسناد را در هم ریخته و گاهی حدیثی را با حدیثی دیگردرآمیخته اند.
دوم، گروهی که در نقل حدیث، رنجی نکشیده اند و اشتباهاتشان زیاد است.
سوم، گروهی از ثقات که در اواخر عمر، دچار اختلال حواس شده وسلامت عقل خود را از دست داده اند و روایات را درهم آمیخته اند.
چهارم، گروهی که عافیت و غفلت، آنها را در ربوده و از کسانی روایت کرده اند که از آنها نشنیده اند.
پنجم، گروهی که عمدا حدیث جعلی ساخته اند که اینان خود سه دسته اند:
الف) گروهی که بدون اینکه بدانند، به اشتباه افتاده اند و بعداز فهمیدن اشتباه خود، از سر کبر و غرور و برای اینکه به آنهانسبت اشتباه داده نشود، بر اشتباه خود پافشاری کرده اند.
ب) گروهی که از دروغگویان و راویان ضعیف، روایت کرده و نامهای آنها را عوض کرده و تدلیس نموده اند. دروغ اصلی را آن راویان واشتباه زشت را این ناقلان مرتکب شده اند.
ج) گروهی که عمدا به دروغ گفتن آشکارا دست یازیده اند که گاه در اسناد دست می برند و از کسی روایت می کنند که از او نشنیده اند و گاهی احادیثی را که دیگران نقل کرده اند، می دزدند وگاهی خود، حدیث جعل می کنند که اینان نیز خود به هفت گروه تقسیم می شوند:
1) زنادقه که به قصد افساد در دین و انداختن شک در دل عوام وبازی با دین، جعل حدیث می نمایند.
2) گروهی که برای حمایت از مردم و مذهب خودشان، حدیث جعل می کنند و شیطان، کارشان را برایشان مباح جلوه داده است.
3) گروهی که برای ترغیب مردم به خیر و ترساندن آنها از شر وبدی، حدیث جعل کرده اند. گویی که دین ناقص است و به تتمیم آنها محتاج!
4) گروهی که جعل سند برای هر کلام نیکویی را مجاز شمرده اند.
5) گروهی که به قصد خاصی حدیث جعل می کنند; مثل آنها که برای تقرب به سلاطین، این کار را کرده اند.
6) گروهی که برای خوشایند مردم و به تعجب واداشتن آنها، روایات را جعل کرده، اسنادی نقل کرده اند که بیشتر مقبول واقع شود.
7) گروهی که حفظ حدیث برایشان مشکل بود; اما چون نان به نرخ روز خور بودند و می دیدند که روایت کردن از حفظ، راحت تر است و بیشتر مورد پسند مردم قرار می گیرد، مطالب عجیب و غریب را ازحفظ می گفتند تا به مقصود برسند. این گروه، خود به قصه سرایان و فریبکاران طماع قصه سرا و غیر قصه سرا تقسیم می شوند. (7) تعابیر ابن جوزی درباره واضعان و احادیث موضوع
اینک فهرست تعدادی از عبارات و الفاظ و القابی که ابن جوزی باتمسک به آنها حدیث را مجعول، موضوع و کذب شمرده، ارائه می شود. البته اینها فقط بخشی از تعابیر اوست، نه همه آنها و همین مقدار نشان می دهد که بیشترین توجه ابن جوزی در رد یا قبول حدیث، به راوی و در نتیجه به سند بوده است:
عبارت - نشانی :
(لا نشک فی وضعه)، (هذا حدیث لایشک فی وضعه)، (موضوع بلا شک)- ج 1، ص 64، 70، 80، 81، 100، 104، 108، 112، 129،180، 203; ج 2،ص 42و 53
(مبتدع صاحب هوی)، (کان ینتحل مذهب الکوفیین)، (کان رافضاغالیا فی الرفض)، (کان رافضیا یضع الحدیث)، (ما اراه الا دهریایوقع الشک فی قلوب المسلمین)- ج 1، ص 65، 182، 185، 210 و 254
(کافر)، (کذاب عدو الله)، (کان یضعف فی روایته ویطعن علیه فی مذهبه)- ج 1، ص 65، 193،276; ج 2، ص 21 و 367
(کذاب لاتحل الروایه عنه لسوء مذهبه)، (کذاب متروک)- ج 1، ص 65، 68، 72 و 145; ج 2، ص 65
(لواعطی درهما لوضع خمسین حدیثا)- ج 1، ص 65
(لیس حدیثه بشی ء)، (لیس بشی ء)، (لیس بشی ء اصلا)، (لا بشی ء)- ج 1،ص 65، 68، 70، 72، 77، 79، 81، 82، 91، 128 و 163; ج 2، ص 21
(هو متروک)، (متروک الحدیث)، (هو وابوه متروکان)، (متروک له مناکیر)- ج 1، ص 65، 66، 68، 70، 73، 77، 79، 90، 91، 95، 99، 100، 111،115، 118، 120، 130، 133 و 139; ج 2، ص 19، 25، 153 و 161
(هذا حدیث لایصح عن رسول الله)، (هذا لیس بصحیح)- ج 1، ص 65، 77، 81 و 82; ج 2، ص 7 و 36
(یکذب و یضع الحدیث)، (کان فی عداد من یضع الحدیث) ج 1، ص 66، 69، 73، 101، 111،120، 135و186
(هذا حدیث موضوع)، (هذا من موضوع)، (هذا حدیث لایصح ) ،(موضوع علی رسول الله) ، (موضوع منکر)- ج 1، ص 66، 68، 73،80، 84، 85، 87، 97، 102 ، 1110و 301
(مشهور بالکذب و وضع الحدیث)، (یروی الموضوعات)- ج 1، ص 66 و105
(کان کذابا یضع الحدیث)- ج 1، ص 66، 94، 96، 103، 106،118، 132، 144، 161، 163و179
(ما رایت احذق بالکذب منه)، (کان وضاعا ما لقیت اکذب منه)- ج 1، ص 66، 104، 183 و 282; ج 2، ص 133
(هذا الحدیث منکر جدا و فی اسناده غیر واحد من المجهولین)- ج 1، ص 67، 75، 95، و 302; ج 2، ص 42
(ضعیف جدا)- ج 1، ص 67، 97، 124، 162و 217
(ضعیف منکر الحدیث)، (منکر الروایه جدا عن الاثبات)- ج 1، ص 68،181، 210 و 305; ج 2، ص 85 و 402
(لیس بثقه)- ج 1، ص 69،91، 96، 109،132، 134، 135، 158 و184 ; ج 2، ص 97
(هو دجال لایحل ذکره فی الکتب الا علی القدح فیه)، (کان دجالا یضع الحدیث علی الثقات)، (دجالا من الدجالین)- ج 1، ص 69، 70، 72، 73، 87، 89، 100،110، 128، 158، 167، 175، 189180و233; ج 2، ص 6 و22
(هذا الحدیث باطل لا اصل له)، (هذا لایصح)، (لایثبت)- ج 1، ص 69، 73، 93،95، 97، 100، 104، 106، 107، 109، 113،114، 115، 117، 124، 126، 134، 154، 155 و 293;ج 2، ص 209، 26 و 99
(لایتابع علی هذا الحدیث)، (کل روایاته لایتابع علیها)- ج 1، ص 70، 85، 124، 198، 204، 238،281; ج 2، ص 19، 77، 88 و 262
(لا یحتج به)، (لایجوز الاحتجاج به)، (لایحتج بحدیثه)، (لایحتج ببقیه) (لایحل الاحتجاج)- ج 1، ص 70، 84، 95، 101، 102، 103، 106، 107، 109، 114، 124،143، 155; ج 2، ص 12، 45، 162 و184
(هو ذاهب الحدیث)، (لایعدل علیه)- ج 1، ص 73، 193 و 371; ج 2، ص 152
(منکر الحدیث جدا)، (روی المناکیر عن المشاهیر فکان مما عملت یداه)، (فی حدیثه مناکیر)، (یروی المناکیر عن المشاهیر حتی اذا سمعها المبتدی شهد لها بالوضع)- ج 1، ص 78، 89، 97، 126، 162، 166، 204، 215، 228، و 272; ج 2، ص 43 و 175
(هذا حدیث موضوع)، (لعن الله واضعه ولا رحم صانعه)، (فانه کان من اخس المشبهه واسوئهم اعتقادا)، (متهم بوضع الحدیث)، (قدوضعه بعض القصاص و هناد لایوثق به)، (کان وضاعا للحدیث) (لابارک الله فیمن وضعه)- ج 1،ص 78، 142، 144، 145، 153، 161، 192، 208، 215، 218; ج 2،ص 6،21، 27 و 37
لا یکتب حدیثه)، (لاتکتب حدیثه)، (کان لایدری ما یقول)، (ما یکتب عنه انسان فیه خیر)- ج 1، ص 79، 89، 189، 208، 255، 258، 271 و 306; ج 2، ص 76
(کل الناس احب الی منه)- ج 1، ص 79 و 202
(مجهول لایعرف)، (اکثر رجاله مجاهیل و فیهم ضعفاء)، (فمجهول)،(احد من المجهولین)، (غریب)- ج 1، ص 79، 80، 81، 84، 89، 92، 95، 97، 113، 126، 127، 133،152، 159 و 177 ; ج 2، ص 25، 32 و 88
(هالک)، (کان... یسمیه الفاسق)، (لایساوی شیئا)، (هو کذاب عدوالله)، (لایساوی فلسا)- ج 1، ص 96 و 297; ج 2، ص 367 و 396
(منکر)، (هذا حدیث منکر)، (منکر جدا)- ج 1، ص 99، 103، 159 و 182; ج 2، ص 86
(ما اظن واضعه قصد الا شین الاسلام)، (انما هو اختراع احدثه اهل الکوفه فی الاسلام)- ج 1، ص 104; ج 2، ص 4 و 238
(من رئوس الکذابین الوضاعین)، (ماجنا کذابا)، (هو رکن من ارکان الکذب)، (کذاب)، (کان کذابا خبیثا)، (وضاع)، (اکذب الناس)- ج 1، ص 139، 145، 157، 158، 161، 164، 177، 176، 184، 230، 233،235 و 306; ج 2، ص 20، 83، 99 و215
(کان یدلس)، (دلس)، (یقلب الاخبار و یسرق الاحادیث)- ج 1، ص 146، 153، 191، 199، 202 و 250; ج 2، ص 55
(کان یقلب الاسانید والمتون)، (انه صحیفی)، (یروی عن... العجائب)- ج 1، ص 239 و 265; ج 2، ص 127، 165، 189، 220، 308 و317
(هو رجل سوء یحدث باحادیث)، (یستاهل ان یحفر له بئر فیلقی فیها)، (کذاب)، (خبیث)، (رجل سوء)، (یحل ضرب عنقه) - ج 1، ص 151و 265; ج 2، ص 200، 290 و 312
(کان غالیا فی التشیع واهیا فی الحدیث)، (کان رافضیا)، (غالیافی الرفض)، (کان یغلو فی التشیع)، (کان شیعیا)، (المتهم ب... الشیعی)، (هذه الاحادیث کلها من وضع الرافضه)، (غالیا فی التشیع مفرطا فیه)، (کان یرمی بالتشیع)، (کان من غلاه الروافض)، (هو من متشیعی الکوفه)، (کان من شیوخ الشیعه)، (من الغلاه فی الرفض)، (من روساء الشیعه)، (کلهم روافض)، (کلاهمامتشیع)- ج 1، ص 254، 255، 258، 261، 266، 274، 275، 276، 286، 291، 297،317، 321، 322، و 325; ج 2، ص 443 و 444
(هذا حدیث موضوع وواضعه ابرد من الثلج)، (ما ابرد الذی وضعه)،(ما اسمج کلامه)- ج 1، ص 276 و 329; ج 2، ص 37،65 و 250
(لاتحل الروایه عنه)، (لایحل کتب حدیثه الا علی سبیل الاعتبار)،(... الا علی جهه التعجب)، (... الا بالقدح فیه)- ج 1، ص 283، 200، 351، 360 و 371; ج 2، ص 6،10، 11، 13، 17،95 و 177
(هو فی عداد من یضع الحدیث متنا و اسنادا)، (یضع الحدیث علی الفور)، (یضع الحدیث وضعا فاحشا)، (کان وضاعا مشهورا بالوضع)،(کذاب کذاب)، (اکذب الناس)- ج 1، ص 295; ج 2، ص 18، 84، 157، 161، 225، 232، 243، 273، 306، 316 و322
(وضعه او وضع علیه!) (لعل... وضعه)- ج 1، ص 299; ج 2، ص 320
(هذا حدیث موضوع و الحسن بن علی صاحب العسکر هو الحسن بن علی بن محمد بن موسی بن جعفر ابومحمد العسکری آخر من تعتقد فیه الشیعه الامامیه، روی هذا الحدیث عن آبائه ولیس بشی ء)- ج 1، ص 311
(غفل من الاتقان وحدث علی التوهم فوقعت المناکیر فی اخباره)- ج 1، ص 228
(کان... ردی ء الاعتقاد)، (خبیث المذهب یقول ان علیا هو الله)- ج 2، ص 3
(مضطرب الحدیث)- ج 2، ص 34، 45، 142 و 293
(هذا حدیث موضوع)، (مظلم الاسناد عامه من فیه مجهول... کافاالله من یضع مثل هذا الحدیث)- ج 2، ص 40، 186 ، 191، 199 و 387
(لایخفی ترکیب اسناده و جهاله رجاله)، (هذا متن موضوع و... یروی عن الثقاه ما لم یحدثوا به)- ج 2، ص 49 و 396
(قال... لان ازنی احب الی من ان احدث عن...)- ج 2، ص 62و 65
(لا... حدث به)، (لا رسول الله قاله)- ج 2، ص 71
(قال... ترکوه)، (کان... یرمیه بالکذب)- ج 2، ص 105 و 152
(وضوح الکذب فیه اظهر من ان یحتاج الی وصفه)- ج 2، ص 112
(هذا حدیث لایشک عاقل فی وضعه)، (لایشک السامع... لاتشک فی وضعه)- ج 2، ص 114، 150، 317 و 423
(والله اعلم ای الرواه السارق)، (قد اجتمع فیه کذابون)- ج 2، ص 193 و 405
(یجب التنکب علی حدیث...)، (لایحدث منه الا من هو شر منه)- ج 2، ص 229 و 406
(تجب مجانبه روایته)- ج 2، ص 317
(ما قال رسول الله(ص) من هذا شیئا قط)- ج 2، ص 411
(خرج عن حد العداله)- ج 2، ص 424هر یک از این عبارات در مواردی به مراتب بیش از آنچه در این جایاد شده، در کتاب (الموضوعات) تکرار شده است; لکن چون آوردن تمام آنها موجب ملال بود، به همین موارد بسنده شد. دو معیار دیگر ابن جوزی
به این نکته مهم و اساسی نیز باید اشاره کنیم که (بودن یانبودن حدیث در یکی از کتابهای معتبر اهل سنت) و (نورانیت وآرامش بخشی یا تاریکی و زشتی و ناخوشایندی حدیث)، دومعیاردیگر ابن جوزی برای شناخت موضوع بودن یا نبودن حدیث است. اومی گوید:
هرگاه حدیثی را خارج از جوامع حدیثی مسلمانان، نظیر (موطا) مالک و (مسند) احمد و (صحیح) بخاری و (مسلم) و (سنن) ابی داوود و مانند آنها یافتی، خوب دقت کن. اگر شبیه آن را دراحادیث صحیح و حسن یافتی که کار، سهل است. اگر در آن شک کردی و آن را مخالف اصول دیدی، در رجال سندش دقت کن و احوال آنها رااز کتاب ما (کتاب الضعفاء والمتروکین)، جستجو کن تا علت خدشه در راوی را بیابی. (8)
در جای دیگری می گوید:
بپرهیز از اینکه حدیث را از آدم دروغگو یا متهم به دروغگویی یااز کسی که نمی داند چه روایت می کند، بشنوی....
و در ادامه از ابن سیرین نقل می کند که:
[حدیث، ]علم دین است. دقت کنید که آن را از چه کسی می گیرید. (9)
در فصل دیگری می گوید:
بدان که غالبا بدن طالب علم از شنیدن حدیث منکر به لرزه می افتد.
سپس به دو حدیث استناد می کند:
الف) ما حدثتم عنی بما تنکرونه فلا تاخذونه [تاخذوه ]فانی لااقول المنکر و لست من اهله.
هر گاه حدیثی که آن را زشت می شمارید از من برایتان نقل شد، آن را قبول نکنید. چون من سخن ناخوش نمی گویم و اهل آن نیستم.
ب) اذا سمعتم الحدیث عنی تعرفه قلوبکم و تلین له اشعارکم وابشارکم و ترون انه قریب منکم فانا اولاکم به و اذا سمعتم الحدیث تنکره قلوبکم و تنفر منه اشعارکم و ترون انه منکم بعیدفانا ابعدکم منه.
هرگاه از من حدیثی شنیدید که دلهایتان آن را می پسندد و دل وجانتان در برابر آن نرمش نشان می دهد و خود و فکر خود را به آن نزدیک می یابید، من نسبت به آن، از شما نزدیکتر هستم; وهرگاه حدیثی شنیدید که دلتان آن را زشت می شمارد و وجودتان ازآن بیزار است و خود را از دور احساس می کنید، بدانید که من ازشما نسبت به آن سخن، دورتر هستم.
و در پایان همین فصل از ربیع بن خیثم نقل می کند که حدیث،همچون روز، نوری دارد که باعث شناسایی آن می شود و تاریکی یی مثل تاریکی شب که باعث ناپسند دانستن آن می شود. (10)
ابن جوزی می گوید:
اینکه این احادیث چقدر درست هستند و چقدر با اصول و معیارهای سنجش، صحت و سقم حدیث مطابقت دارند، یک بحث است و اینکه اگرصحیح هستند، خطابشان به چه افرادی است، بحث دیگری. آیا همه کسانی که حدیث را می شنوند، قدرت درک و طهارت روح را دارند که منکر را منکر بیابند و نور و ظلمت کلام را درک کنند؟ آیا همه پوست و گوشتها از شنیدن حدیث منکر به لرزه در می آیند؟ (11)
اگر فرض کنیم که این معیار برای سنجش احادیث درست باشد، طبق آیات قرآن کریم، فقط کسانی کلام پاک را درک می کنند که خود،طهارت قلبی داشته باشند و کسانی از کلام الهی متاثر می شوند یابد و خوب کلام را به الهام در می یابند که جزء مومنان واقعی ومتوکلان و اهل خشیت از پروردگار باشند. حال، آیا این عده چقدرهستند؟ با توجه به کم بودن چنین افرادی، آیا در اینکه چنین معیاری به دست افراد سپرده شود، جای درنگ نیست؟
آری، مطلبی که جای بحث ندارد، این است که ابن جوزی ظاهرا خودرا جزء کسانی می دانسته که این قدرت و اختیار را دارند که بادیدن یا شنیدن یک حدیث، نور و یا ظلمت آن را تشخیص دهند; ولی به اینکه این حدیث از نظر دیگران چگونه است، کاری ندارد.
اگر منکر بودن یا نبودن حدیث، ملاک (موضوع) بودن یا نبودن آن باشد، در همین کتاب (الموضوعات)، ابن جوزی این نکته را رعایت نکرده و در موارد بسیار زیادی که هیچ وجهی برای منکر بودن حدیث جز ادعای خود او وجود ندارد و بلکه سازگاری بسیاری بااصول روشن و نورانی اسلام به چشم می خورد، حدیث را رمی به جعل و وضع می کند.
نمونه هایی از احادیثی که ابن جوزی در کتابش آورده و آنها راموضوع شمرده، در این جا ذکر می کنیم، تا هم شواهدی بر مبانی وضع شناسی وی باشند و هم در شناساندن دیدگاه ابن جوزی به کارآیند. نمونه هایی از احادیث (الموضوعات) کتاب التوحید
تقریبا در تمام احادیثی که در (الموضوعات)ابن جوزی آمده، بحث موضوع بودن، به صفت راوی مربوط می شود که به تعدادی از آن صفات (که برخی صفت ذات و اعتقاد و برخی صفت فعل و تحدیث بودند) اشاره شد و کمتر حدیثی است که در آن، استدلالی دقیق درمورد محتوا صورت گرفته باشد، مگر آنکه منکر بودن ذوقی، دلیل برموضوع بودن حدیث بوده است.
از جمله این نوادر، اولین حدیث در اولین کتاب او، یعنی (کتاب التوحید) است که به خلقت خداوند و ماده ای یا چیزی که او خودرا از آن آفریده، مربوط می شود که ابن جوزی، آن را از رکیک ترین موضوعات شمرده و به محال بودن اینکه خالق خودش را خلق کند، اشاره کرده است و بعد از آن، در مورد راویانش عباراتی ذکر کرده و سرانجام می گوید:
اگر گروهی از ثقات جمع شوند و بگویند که شتر یا ریسمان کلفتی مثل ریسمان کشتی در سوراخ ته سوزن وارد شده است، این خبرآنها هیچ فایده ای ندارد; زیرا خبر از محال داده اند. پس هرحدیثی که مخالف عقل یا در تناقص با اصول بود، بدان که مجعول است.... (12) باب ذکر الحجب
درباره این دو حدیث: (بین الله عز و جل و بین الخلق سبعون الف حجاب...) و (دون الله تعالی سبعون الف حجاب من نور وظلمه...)، (13) در اولی، تفرد حبیب بن ابی حبیب را به این حدیث،دلیل وضع دانسته و از احمد بن حنبل نقل کرده که: (لیس بثقه کان یکذب)و خود ابن جوزی درباره حدیث گفته است که: (لا اصل له). دردومی نیز یک راوی را از قول احمد بن حنبل و دیگران، جرح کرده است; ولی مقصود از (لا اصل له) را روشن نکرده که یعنی فقط به لحاظ سند، اصالت ندارد یا اینکه در مفهوم حدیث هم این اشکال وارد است، در حالی که احادیث در بیان حجاب بین خدا و خلق،بسیار زیاد است و اسناد بسیاری از آنها هم محکم است. البته درک آنها در حد عقول عوام نیست، بخصوص آن عده که به ظواهرمخصوصی پایبند هستند، از درک فراتر از آنها عاجزند یا به ردآنها متعمد. باب تسبیح الله عز و جل نفسه
قال رسول الله (ص): (یقول الله تبارک و تعالی کل یوم: اناالعزیز; من اراد عز الدارین فلیطع العزیز). (14)
این حدیث، دو بار در کتاب نقل شده که ابن جوزی، یک بار داوودبن عفان و بار دیگر سعید بن هبیره عامری را به وضع آن متهم ساخته است. محتوای این حدیث، کاملا با اصول اسلام سازگار است وبلکه بسیار عالی و راقی است; ولی هیچ اشاره ای به محتوا نشده است. کتاب الایمان باب ذکر ماهیه الایمان
الایمان معرفه بالقلب و قول باللسان (اقرار باللسان) و عمل بالارکان. (15)
ابن جوزی می نویسد: (هذا حدیث موضوع لم یقله رسول الله) وابوالصلت هروی را متهم به وضع و جعل این حدیث می داند.
الایمان الاقرار بالله و التصدیق بالقلب و العمل بالارکان. (16)
ابن جوزی، اسناد این حدیث را ضعیف و متشکل از افراد مجهول می داند و از دارقطنی نقل می کند که این حدیث را هیچ کس نقل نکرده، مگر اینکه از ابا صلت دزدیده است.
این حدیث از ابا صلت هروی، (17) از امام هشتم (ع)، از پدران بزرگوارش، از پیامبر (ص) نقل شده است.
از اقرارهای خود اهل سنت نیز معلوم می شود که معیار و مبنای ابن جوزی در موضوع دانستن این حدیث، تنها عناد با شیعه است ولا غیر. همه اینها در حالی است که حدیث، با اصول سازگار است واز شرایطی را که خود ابن جوزی برای وضع برشمرده، در آن یافت نمی شود. باب علامه کمال الایمان
لا یکمل عبدالایمان حتی یکون فیه خمس خصال: التوکل علی الله، والتفویض الی الله، و التسلیم لامر الله، و الرضا بقضاء الله. والصبر علی بلاء الله انه من احب لله، و ابغض لله و اعطی لله فقد استکمل الایمان. (18)
زید بن رفاعه در سند حدیث، متهم به جعل است و ابن جوزی از قول خطیب بغدادی، حدیث را باطل الاسناد دانسته است.
در مورد محتوای حدیث، اگر نگوییم که مشابهات زیادی دارد، حداقل می توان گفت که مفردات آن، کاملا اصولی و مطابق با موازین است. کتاب المبتدا باب ذکر مقالید السماوات و الارض
عثمان از تفسیر (له مقالید السماوات و الارض) سوال می کند،پیامبر (ص) می فرماید:
ما سالنی عنها احد. تفسیرها: لا اله الا الله و الله اکبر وسبحان الله و بحمده، استغفر الله لا قوه الا بالله، الاول والآخر و الظاهر و الباطن، بیده الخیر، یحیی و یمیت و هو علی کل شی ء قدیر... (19)
ابن جوزی نمی گوید که کدام بخش از حدیث، کلام رکیک است و کدام بخش، معنای بعید دارد. باید گفت که کلام رکیکی در حدیث وجودندارد و معنای بعیدی هم دیده نمی شود. ضمن اینکه لازم نیست تمام معانی را همه و از جمله ابن جوزی در یابند. اگر حدیث مجعول است، باید به دلیل متقنی مجعول باشد; ولی اگر ما از درک آن عاجزیم، نباید با دادن نسبتهای مختلف به حدیث، وجهه علمی خود را حفظ کنیم. باب فی ذکر العقل
قسم الله العقل ثلاثه اجزاء فمن کن فیه کمل عقله و من لم یکن فیه فلا عقل له: حسن المعرفه، و حسن الطاعه لله، و حسن الصبرعلی امر الله. (20)
ابن جوزی می نویسد: (هذا حدیث لیس بصحیح) و از قول ابو حاتم رازی می گوید که سلیمان بن عیسی (راوی حدیث)، کذاب است و ازقول ابن عدی می گوید که او حدیث جعل می کرده است. (21)
لما خلق الله العقل، قال له: (اقبل)، فاقبل، ثم قال له: (ادبر)، فادبر، فقال: و عزتی ماخلقت خلقا هو اعجب الی منک; بک آخذ و بک اعطی و لک الثواب و علیک العقاب. (22)
ابن جوزی می گوید: (هذا حدیث لایصح عن رسول الله (ص)); زیرا به گفته او روات آن، مجهول و منکرالحدیث هستند. (23)
مشابه این حدیث با اسناد معتبر در منابع دیگر نقل شده است. (24) ضمن اینکه با اصول نیز سازگار و علاوه بر آن، مطابق با عقل است. البته ابن جوزی در مورد محتوای این احادیث بحثی نکرده است تا معلوم شود با متن آنها هم مخالفتی دارد یا نه. باب فی ذم تحاسد الفقهاء
مولف در ابن باب، فقط یک حدیث نقل کرده و بعد هم آورده است که: (لا یصح عن رسول الله (ص)) و اسحاق بن ابراهیم را متهم به وضع دانسته است.
صرف نظر ازسندی که ابن جوزی ارائه کرده، حدیث مورد اشاره بااصول سازگار است. روایات مشابه نیز دارد و علاوه بر آن، واقعیت خارجی نیز در دوره های مختلف به وضوح و تاکید، بر مفاد آن صحه گذاشته است.
از اعتقادات سخیف ابن جوزی درباره عبد المطلب، ابوطالب،عبدالله و آمنه (علیهم السلام) که بگذریم و مخالفت عقاید او بااصول مسلم (در مورد طهارت پیامبر اکرم و اجداد گرامی اش ازشرک و کفر) را نتیجه تبعیت وی از شیوخ معاند بدانیم، به 59حدیث در بیان فضیلت علی بن ابی طالب (ع) می رسیم که توسط وی،مردود شمرده شده اند (25) و بسیاری از آنها به بهانه رافضی یاشیعی یا غالی بودن راوی، مردود شده اند که رد تعدادی از آنهامثل احادیث (یوم الدار)، (مدینه العلم) (رد الشمس)، (سدالابواب) و چندین حدیث دیگر، دلیلی جز بغض و کینه نسبت به علی(ع) ندارد و بعضی هم که به خلقت پیامبر (ص) و علی (ع) و مسائلی از این قبیل مربوط است، اساسا از دایره فهم ابن جوزی خارج است و طبیعی است که موضوع شمرده شود و طبیعی تر، آن است که چندحدیث مجعول هم در آنها گنجانده شود تا رمی به جعل و وضع، عادی تر جلوه کند. کتاب الطهاره باب البول
اتهام شیعی و رافضی و غالی بودن، فقط در احادیث مربوط به فضائل علی (ع) نیست; بلکه در بعضی موارد دیگر هم مشاهده می شود. ازآن جمله در (کتاب الطهاره) در سند تنها حدیث باب البول، اسحاق بن محمد را (ردی ء الاعتقاد و خبیث المذهب) دانسته، درباره وی می گوید: (یقول ان علیا هو الله). (26) کتاب الصلاه ابواب فی قیام اللیل
در باب (شرف المومن بقیام اللیل) آمده است:
شرف المومن صلاته باللیل و عزه استغناوه عن الناس. (27)
من کثرت صلاته باللیل حسن وجهه بالنهار. (28)
مولف، حدیث اول را از دو طریق و حدیث دوم را از هشت طریق آورده شده و همه آنها را به سبب وجود یکی از صفات ناپسند در یکی ازراویان، موضوع شناخته است. (29) کتاب البیع و المعاملات باب احتکار الطعام
در این باب، پنج حدیث در مذمت احتکار آمده است که تمام آنها بااصول اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی اسلام، سازگار است و مضامین مشابه آنها در بین روایات، فراوان به چشم می خورد; اما ابن جوزی با جمله (هذه الاحادیث جمیعا لاتصح)، همه را موضوع می شمارد و فقط به ایراد مربوط به راوی آنها اشاره می کند و باالقابی از قبیل (لیس بشی ء)، (ضعیف)، (شبه المجهول) و امثال آن، حدیث را مجعول قلمداد می کند. (30)
ابن جوزی در حجیم کردن کتاب خود، آن قدر افراط می کند که درنقد احادیث مربوط به ربا، زنا، لواط، ازدواج و ... اشتباهات فاحشی مرتکب می شود. او در باب تعظیم امر ربا بر زنا، یازده حدیث ذکر می کند که مجموعا در آنها ربا از زنا بدتر شمرده شده است و تمام آنها را به واسطه خدشه ای که به راوی وارد می کند،موضوع می شمارد. (31)
وی سپس در پایان همین باب می گوید:
بدان از جمله چیزهایی که بر صحت این احادیث اشکال وارد می کند،این است که بزرگی گناهان، از آثار آنها شناخته می شود و زنا،نسبتها را فاسد می کند و درهم می ریزد و ارث را به کسانی که صلاحیت ندارند، می رساند و آن قدر زشتی می آفریند که خوردن لقمه ای (ربا) که به ارتکاب منهی منجر نشود، آن قدر زشتی نمی آفریند. بنابراین، وجهی برای صحت این احادیث وجود ندارد. (32)
همین جمله برای پی بردن به میزان فهم و درک ابن جوزی کافی است و نشان می دهد که این عالم حدیث، چقدر از فهم درست حدیث، دوراست و چقدر با اصول بیگانه است و چقدر از قرآن بی خبر است واگر با خبر است، چقدر با فهم معانی قرآن، فاصله دارد.
اگر ابن جوزی به تاثیر لقمه حرام در صلاح و فساد فرد و جامعه پی برده بود و می دانست که یک لقمه حرام و ربا می تواند منشاصدها گناه (همچون زنا و لواط) برای خود ربا خوار یا جامعه مبتلا به آن شود و اگر می فهمید که ربا، اساس اسلام و جامعه اسلامی را از بین می برد و همه محرمات را مباح می کند، شایدچنین استدلالی نمی کرد و بی پایگی منطق خود را نمایان نمی ساخت.
اگر ابن جوزی فراموش نکرده بود که خداوند، خطاب به کسانی که دست از ربا خواری نمی کشند، با تهدید فرموده است: فاذنوا بحرب من الله 33 و به آنها اعلان جنگ داده است و اگر معنای جنگ باخدا را می فهمید و عظمت آن را درک می کرد و شدت آن را در می یافت، این گونه سطحی و ساده با احادیث مربوط به ربا برخوردنمی کرد. اینها همه در حالی است که او در باب (ذم الزنا)، چندحدیث را که در مذمت زناست و همه یا اغلب آنها با اصول سازگارند و دارای مشابهات زیاد در بین احادیث هستند، با جمله(لیس فی هذه الاحادیث شی ء یصح عن رسول الله (ص » و کذاب خواندن روات، موضوع خوانده است. (34)
وقتی می بینیم که ابن جوزی همین کار را با احادیث متعدد در باب(ذم اللواط) انجام داده، (35) ممکن است کسی فکر کند که تلاش اوبرای رفع قبح محرمات بوده است; اما ما همه این مطالب را به دید یکسو نگرانه ابن جوزی منسوب می کنیم و به آنچه بر ظن وگمان استوار است، اعتماد نمی نماییم.
بسیاری از احادیثی که به این ترتیب توسط ابن جوزی موضوع خوانده شده اند، علاوه بر سازگاری با اصول و داشتن مشابهات در جوامع حدیثی اهل سنت، اگر با همان مبنایی که خودش به آن اشاره کرد(یعنی منکر بودن کلام و اقشعرار بدن و امثال اینها) سنجیده شود، در زمره صحیح ترین احادیث قلمداد خواهند شد.
ابن جوزی در بابهای (علامات الشقاء)، (36) (ذم من اصبح و همه الدنیا)، (37) (تغییر الناس فی آخر الزمان) (38) و بعضی ابواب دیگرکتاب خود، احادیثی ذکر کرده و با آنها همان طور برخورد کرده که ذکر شد و ما برای جلوگیری از طولانی شدن مقاله، از ذکر همه آنها خودداری می کنیم و در خاتمه مطلب، تنها به احادیث باب(التزوج للحسن او للمال) اشاره می نماییم:
من تزوج امراه لعزها لم یزده الله عز و جل الا ذلا و من تزوج امراه لمالها لم یزده الله عز و جل الا فقرا و من تزوج امراه لحسنها لم یزده الله عز و جل الا دناءه و من تزوج امراه لم یتزوجها الا لیغض بصره او یحصن فرجه او یصل رحمه، بارک الله له فیها و بارک لها فیه.
ابن جوزی می گوید: این حدیث به رسول خدا (ص) بسته شده و ضدحدیثی است که در صحیحین آمده است. سپس می نویسد: (تنکح المراه لمالها و لحسنها و لجمالها و لدینها)! و بعد از آن، دو تن ازراویان حدیث را جرح می نماید و به روایت کردن مجعولات و متروک الحدیث بودن، متهم می سازد. (39) در حالی که این حدیث، علاوه براینکه کاملا با اصول اسلام سازگار است، دلنشین نیز هست و قلب انسان بدان آرام می گیرد.
اما از اینها که بگذریم، استدلال ابن جوزی به (ضدیت این حدیث باحدیث صحیحین)، نشان می دهد که امثال ابن جوزی، اگر از علم حدیث بهره ای برده باشند، فقط در زمینه نقل روایت است; وگرنه با درایت حدیث، کاملا بیگانه اند; زیرا به فرض قبول صحت حدیث صحیحین، باید گفت که به جواز چنین ازدواجی و عدم حرمت آن نظردارد، در حالی که حدیث اول، عواقب و آثار وضعی این نوع ازدواج را برشمرده و به هیچ وجه به عدم جواز یا حرمت، نظر ندارد. بنابراین، ضدیتی با حدیث صحیحین ندارد و امثال همین نکته ها وریزبینی هاست که از نظر ابن جوزی دور مانده و او را واداشته است که از غور در فهم حدیث، عقب بماند و تنها به جرح راویان،آن هم فقط به نقل از افراد و آن هم افرادی که از حب و بغض،خالی نبوده وچه بسا خود مستحق جرح اند، اکتفا کند.
پی نوشتها:
1. الموضوعات، ج 1، ص 252-253.
2. همان، ص 311.
3. همان، ص 11-14.
4. همان، ص 14.
5. همان، ص 14-24.
6. همان، ص 23-24.
7. همان، ص 14-24.
8. همان، ص 60.
9. همان، ص 61-62.
10. همان، ص 62-63.
11. در این مورد ، سخن ابن جوزی، درست نقطه مقابل کلام خداست که پوست و گوشت و دل مومن در برابر کلام الهی به لرزه می افتد(آیه 2 سوره انفال و آیه 23 سوره زمر).
12. الموضوعات، ج 1، ص 64-65.
13. همان، ص 73.
14. همان، ص 76.
15. همان، ص 83-84.
16. همان جا.
17. ابوالصلت عبد السلام بن صالح الهروی از امام رضا(ع) نقل[حدیث ]می کند و ثقه صحیح الحدیث است... ذهبی در میزان الاعتدال می گوید: (رجل صالح الا انه شیعی). از جعفی نقل شده که او رافضی خبیث است و دارقطنی گفته رافضی متهم است و ابن جوزی گفته است: (خادم الرضا شیعی مع صلاحه...) و از الانساب سمعانی رسیده که ابو حاتم گفت: (هو راس مذهب الرفضه...). (سفینه البحار، حاج شیخ عباس قمی، ج 0، حرف (ص ».
18. الموضوعات، ج 1، ص 90.
19. همان، ص 96-97.
20. همان، ص 119.
21. همان، ص 120.
22. همان، ص 122.
23. همان جا.
24. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، (کتاب العقل و الجهل).
25. الموضوعات، ج 2، ص 252-301.
26. همان، ج 2، ص 3.
27. همان، ص 33.
28. همان، ص 34-36.
29. همان، ص 23و 36.
30. همان، ص 151-153 .
31. همان، ص 153-156.
32. همان، ص 156.
33. سوره بقره، آیه 279.
34. الموضوعات، ج 2، ص 296-299.
35. همان، ص 301-304.
36. همان، ص 312-313.
37. همان، ص 320.
38. همان، ص 368.
39. همان، ص 165.