پس از تألیف و نشر کتاب پر ارج و کم نظیر«عبقات الأنوار»، عالمان بزرگی به ترویج آن پرداختند و در تحسین مؤلف آن ستایشنامه ها، تقریظها و نامه ها نگاشتند و چکامه ها سرودند. تعدادی از آن نامه ها با عنوان«سواطع الأنوار فی تقریظات عبقات الأنوار» به اهتمام سید مظهر حسن در پنجاه و شش صفحه در لکنهو به سال 1304 قمری منتشر شد و سپس همراه با تقریظهایی دیگر، به کوشش مولوی سید مظفر حسین به سال 1323 قمری، در همانجا و در صد و بیست و چهار صفحه به چاپ رسید.
در میان بزرگانی که با نگاشتن نامه ها و تقریظها«عبقات» و مؤلف ارجمندش را ستوده اند می توان از این عالمان بزرگ یاد کرد: شیخ الشریعه اصفهانی، حاجی میرزا ابوالفضل تهرانی، شریف العلماء خراسانی، حاجی ملااسدالله خویی، صدرالافاضل دهدشتی، سید محمدحسین شهرستانی، میرزا محمد حسن شیرازی، حاج سید اسماعیل صدر، حاج آقا میر قزوینی، سید ریحان الله کشفی، شیخ زین العابدین مازندرانی و حاج میرزا حسین نوری قدّس اللّه اسرارهم .
پیش از این در مجله«نورعلم»(شماره48، آذر و دی1371) دوازده نامه از مرحوم محدث نوری خطاب به میر حامدحسین به چاپ رسید و اکنون به تناسب ویژه نامه غدیر نامه عالم گرانمایه، شیخ زین العابدین مازندرانی را تقدیم می کنیم و در پی آنیم که به خواست خداوند سبحان، در فرصتهای آتی شماری دیگر از تقریظهای عالمان قدرشناس را زینت بخش اوراق کنیم.
پیش از تقدیم اصل نامه، ذکر شرح حالی مختصر از صاحب«عبقات» و مروری کوتاه بر زندگانی و احوال مرحوم مازندرانی، درخور است.
الف میر حامد حسین
استاد محمدرضا حکیمی می نویسد:
علاّمه شیخ آقابزرگ تهرانی، درباره میر حامد حسین هندی، چنین می نویسد: «سید میرحامد حسین بن سیدمحمدقلی… موسوی نیشابوری هندی، از بزرگترین متکلمان و عظیمترین عالمان متبحّر شیعه در اوایل این سده، در لکنهو به سال 1246(ه.ق) زاده شد. در همانجا نزد پدر خویش، جناب سیدمحمدقلی موسوی که از عالمان بزرگ بود درس خواند و تربیتی نیکو یافت، و مبادی علوم و علم کلام و عقاید را از پدر فرا گرفت. فقه و اصول را نزد سیدحسین نقوی(از عالمان هند) بیاموخت. حکمت و معقول را نزد سیدمرتضی بن سیدمحمد، و ادبیات را نزد مفتی سیدمحمدعباس تحصیل کرد.
میرحامدحسین عالمی پر تتبّع بود و پر اطّلاع، و محیط بر آثار و اخبار و میراث علمی اسلامی. او در این تتبّع و احاطه به مرتبه ای رسید که هیچ کس از معاصران او و متأخران، بلکه بسیاری از عالمان قرون پیشین نیز به پایه او نرسیدند. همه عمر خویش را به بحث و پژوهش در اسرار اعتقادات دینی و حراست اسلام و مرزبانی حوزه دین راستین بگذرانید.
من در سده های اخیر کسی را نمی شناسم که در این راه چونان او جهاد کرده و کوشیده باشد، و همه چیز خویش را در راه استواری حقایق مسلم دینی از دست داده باشد. چشم روزگار، در سرتاسر آبادیها و اعصار، در پژوهش و تتبّع، در فراوانی اطلاّع، در دقّت نظر و هوش، در حفظ و ضبط مطالب، کسی چنان او ندیده است.
استاد سید حسن صدر در کتاب«تکمله» گفته است: میر حامد حسین در رده بزرگترین متکلمان است و عظیمترین عالمان نام آور دین، و استوانه های استوار منطق و استدلال. او عمر خویش را در یاری ایمان و نگهبانی شریعت جدّش، مهتر پیامبران و امامان و راهنمایان، بگذرانید و دین را با تحقیقهای ارجمند خویش یاری کرد، و با دقّت نظرهای والای خود، و با آن برهانهای پیامبرانه، و آن منطق و استدلال علی مانند، و آن احتجاجها که چونان احتجاجهای امام علی بن موسی الرضا بود. و بدین گونه روشن ساخت که باب هفتم «تحفه اثناعشریه» خطابه هایی است یاوه، و عباراتی است هذیانی که مردم جهان به آنها می خندند… و میرحامدحسین را کراماتی بوده است مشهور، و افتخاراتی معروف….1
استاد حکیمی همچنین به نقل از«الغدیر» علامه امینی، درباره میرحامدحسین می نویسد:
این سید پاکِ بزرگوار، چونان پدر قدیس خویش، یکی از شمشیرهای آخته خداست برسر دشمنان حق، و درفش پیروزی حقیقت است و دین، و آیتی بزرگ است از آیات خدای سبحان. خداوند به دست او حجت را تمام کرد، و راه راست حق را آشکارا ساخت. اما کتاب«عبقات» او بوی خوش آن، از کران تا کرانِ جهان وزید، آوازه این کتاب، خاور و باختر جهان اسلامی را گرفت. هر کس این کتاب را دید، دید که معجزه ای است روشن و روشنگر که هیچ باطلی و نادرستی در آن راه نخواهد داشت. ما از این کتاب پرارج و علم دانش فراوانی که در آن گرد آمده است استفاده بسیار بردیم. از این رو سپاسهای پیاپی خویش را به پیشگاه او و پدر گرامی اش تقدیم می داریم، و از درگاه خدا برای آنان پاداشهای بزرگ وبسیار می طلبیم. 2
مؤلف«ریحانةالأدب» درباره او نگاشته است:
… و از مراجعه به کتاب«عبقات» او مشکوف می گردد که از صدر اسلام تا عصر وی احدی در فنّ کلام، خصوصاً در باب امامت، بدان منوال و نمط تصنیفی نپرداخته و حاج میرزا محمد حسن شیرازی و شیخ زین العابدین مازندرانی و اکثر اکابر وقت، تقریضات بسیاری بر آن کتاب نوشته اند. و عالم جلیل شیخ عباس هندی شیروانی، رساله مخصوصی موسوم به«سواطع الانوأر فی تقریضات عبقات الأنوار» تألیف[کرده] و تا بیست و هشت تقریظ از حجج الاسلام طراز اول نقل[نموده]، و در بعضی از آنها تصریح شده براینکه به برکت آن کتاب، در یک سال، جمع کثیری شیعه ومستَبصِر شده اند.
و مخفی نماند که این کتاب«عبقات» در امامت و ردّ کلمات باب امامت کتاب«تحفه اثناعشریه» مولوی شاه عبدالعزیز بن ولی الله دهلوی، عامی متعصب است که جمله ای از احادیث متواتره وارده در امامت حضرت امیر المؤمنین را انکار نموده است. و میر حامد حسین در این کتاب« عبقات»، متواتر بودن آنها وصحت سند آنها و وثاقت رُوات آنها را موافق کتب رجال و احادیث خود اهل سنت به طرز عجیب و ابتکاری بی سابقه ثابت و مبرهن می نماید… و بر شخص متفطّن خبیر، واضح و آشکار است که این همه احاطه و وسعت نظر، جز به تأییدات خداوندی و عنایات حضرت ولی ّعصر عجّل الله فرجه صورت امکانی عادی ندارد….3
ب شیخ زین العابدین مازندانی
صاحب«ریحانةالادب» درباره نگارنده این نامه، یعنی مرحوم مازندرانی می نویسد:
شیخ زین العابدین بن مسلم بار فروش مازندرانی، عالمی است ربّانی، فقیه صمدانی، از اکابر علمای امامیه اوایل قرن حاضر چهاردهم هجری، از تلامذه صاحب جواهر و صاحب ضوابط و سعیدالعلمای مازندرانی، با حسن تقریر و بیان، بین معاصرین خود ممتاز، جلالت علمی او در تمامی اقطار در نهایت اشتهار و مرجع تقلید جمعی وافر از شیعیان هند و عراق و ایران بوده و از تألیفات اوست:«ذخیرةالمعاد»، «زینةالعباد»، «مناسک الحج» و غیر اینها. وفات او در شانزدهم ذوقعده سال هزار و سیصد و نهم هجرت واقع گردید….4
بسم الله الرحمن الرحیم
نقل مکتوب بلاغت اسلوب جناب حجةالاسلام، کهف الأنام، مروّج معالم الدین، فامع أُسّ المعاندین، ملاذ المعتقدین، منتجع المجتهدین، مرجع الأقصی و الأدانی، جناب الشیخ زین العابدین المازندانی حماه اللّه عن شرِّ کلِّ حاقدٍ شانی بحُرمةالسبع المثانی که به نام نامی جناب آیةالله فی العالمین و حجته علی الجاحدین، مولانا و مولی الخافِقَین جناب السیدحامد حسین أدام الله وجودهم مدی اختلاف المَلَوَین بعد ملاحظه کتاب مستطاب«استقصاء الافحام»5، و کتاب عالی نصاب«عبقات الأنوار»6 تحریر فرمودند:
بسم الله و له الحمد
به عرض مقدّس عالی دام عزّه المتعالی می رسانم که همیشه زمان، ذات محموده صفات و محاسن و محامدْ اقترانِ مفاخر و مناقبْ توأمان، از میامن الطاف و اعطاف حضرت قادر منّان و کریم سبحان از سوانح و عوائق و غوایل دوران، مصون و محروس بوده، مقرون به توفیقات یزدانی و مشحون به تأییدات ربانی باشید.
بعد از اظهار مراسم دعا و ابراز لوازم ثنا بر صفحه صحیفه یگانگی و اتّحاد و لوحه منیحه دوستی و وداد، خاطر مهر مظاهر را مکشوف آنکه: مدّتی است مترصّد آنکه آنچه مکنون ضمیر محبّت تخمیر گردیده که مجملی از مفصّل وفاق نامه و شمّه ای از معانی مبانی اشتیاق ختامه را به ذریعه خامه که حاکی حال صداقت و وفاق و شاکی زمان فرقت و شقاق است به سمع شریف اِصغاء، و به خاطر منیف،اِنهاء دارم؛ تا در مظانّ خلوات با حضرت قاضی الحاجات که محل و مقام اجابت دعوات است، ما را از دعا فراموش نفرمایند، ولکن اشتغال به اشغال و مشاغل و موانع، عایق و شاغل می آمد تا اینکه این ایّام محنت فرجام، اِعراض از اَغراض و مهام به قاعده«الأهمّ فالأهمّ» و نظر به«المیسورلایسقط بالمعسور» و مضمون «مالایدرک کلّه لایترک» نموده، فرصت را مغتنم و مشاغل را کالعدم شمرده به این ذریعةالمودّة و نمیقةالمحبّة مزاحم گردیدم به اینکه همه روزه از اطراف و جوانب و از اقارب و اجانب، مفاخر و مناقب جناب سامی را این جانب مع زمره علما و فضلای این آستان عرش نشان، مسموع داشته، السنه و افواه به ذکر اوصاف حمیده و خصال پسندیده، عذب البیان می نمود و تماماً در مقام شکرگزاری خالق ودود و سپاس و ستایش حضرت معبود برآمده که: الحمدلله والمنّه که مملکت هندوستان لاسیّما شهر لکنهو که در قدیم الأیّام محلّ رجال، از علمای اعلام و محققین و المقام، و محطّ رحال فضلای ذوی العزّ و الاحترام و مدققین و الاَفخام و مسقط الرأس مقتدایان اَنام و پیشوایان خاص و عام بوده و ناشرین اخبار ختم المرسلین در آنجا مسندنشین و مروّجین دین اشرف النبیین در آن سرزمین ارانَک مکین بوده اند، عصری نبوده است که آن شهر از اوحدیّ دهری خالی باشد.اکنون در این زمان بهجتْ اقتران هم از وجود ذی جودِ میمنت مسعود آن محمود ربّ ودود، رشک خلد برین و غیرت سایر امصار و بلاد روی زمین گردیده، تمام آن صفحات از اشعه وجود آفتاب نمودِ آن جناب سامی، منوّر و روشن و طنطنه علم و فضل و زهد و عدلتان در اقطار آفاق،سایه افکن می باشد، و کمال استفاده و استضائه از انوار ساطعه علوم آن علم دین و ایمان از برای قاطبه مؤمنین و مسلمین حاصل است، و چرا چنین نباشد و حال آنکه خداوند منّان را مِن باب لطف و رأفتی که با بندگان است و به آن جهت منّت شایسته بر عالمیان گذاشته در این زمان غیبت کبری که دست خلق از دامان مبارک امام زمان که مدبّر عالمیان است کوتاه و تکالیف هم علی ما کان علیه باقی و برقرار است، مثل چنان بزرگوارِ عالی مقداری را برانگیخته که از پرتو وجودش عالمْ عالمْ خلق را ذرّه آسای همّت والا نهمت ایشان ساخته، شربت معین هدایت در کام ایشان ریخته خصوصاً اهالی آن سامان را که باید پروانه سان مفتون وجود شمعِ نمود ایشان باشند تا چون آفتاب عالمتاب بی حجابیت غیم و سحاب، قلوب اولی الالباب را به اشعه علوم دینیه و مسائل و احکام یقینیه ایمانیه آن جناب بهره یاب دارد که وجود علمای دین و فضلای ارباب یقین در صفحه زمین، مانند آفتاب در آسمان است، چنانکه آفتاب را آناً فآناً در عالم کون و فساد به امر خالق عباد، تأثیرات کونیه و تدبیرات تکوینیه است که بی وجود تأثیرات آن، دانه از زمین نروید و کسی ثمری از شجری نجوید و راهی به سوی مطلوبی نپوید و همچنین سایر تدابر و تأثیرات دیگر که خارج از حدّ و برون از عدّ است که نفوس حیوانیه عالمیان به آن محفوظ گردد، و تمدّن که عبارت از بقای نظم عالم کون و فساد و منظور خلاّق عباد است، دوام و ثبات پذیرد، و همچنین است وجود مقدّس علما و صلحا که مبیّنین احکام شریعه دین مبین و مبلّغین تکالیف فرعیه ختم المرسلین اند که:«[إنّ] العُلَماءَ وَرَثَةُالأنبیاء7»ِ، و بی وجود این ذوات مقدّسه، حلالی از حرام و واجبی از ندب و مباحی از مکروه، امتیاز نپذیرد و نفوس قدسیه عباد به وجود ایشان محظوظ، و احکام الهیه و تکالیف نامتناهیه به واسطه وجود ایشان محفوظ است، و اگرنه چنین بودی حدیث شریف «مدادالعلماء أفضل من دماء الشهداء8» عاطل و باطل می بودی. هَل یَستَوِی الذَّینَ یَعلَمُونَ وَالَّذینَ لا یَعلَمُونَ9، فالحمدلله علی ما أکرمنا بنور المعرفة و الیقین بوجود العلماء الراسخین و انعم علینا بَطوله العلم بمعالم الهدی و الدین باقتداء الفقهاء الراشدین و منّ علینا بالهدایة و من نهتدی بهم من الأئمةالمعصومین و من یقوم مقامهم من العلماء العاملین الکاملین.
و چون متدرّجاً مجلّدات کتب مؤلَّفات و مصنّفات آن جناب سامی صفات که عبارت از«استقصاء الأفحام» و «عبقات» بوده باشد در این صفحات به دست علماء و فضلای این عتباتِ عرشْ درجات ملحوظ و مشاهد افتاد، به اضعاف مضاعف آنچه شنیده می شد دیده شد کِتاب اُحکِمَت آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُنَ حَکیمٍ خَبیرٍ10 از صفحاتش نمودارْ کِتاب مَرقُوم یَشهَدُهُ المُقَرَّبوُنَ11 از اوراقش پدیدار، از عناوینش آیات مُحکَمات هُنَّ أمُّ الکِتابِ12پیدا و از مضامینش هذا بَلاغ لِلنّاسِ وَ لِیُنذَروُا بِهِ وَ لِیَعلَموُا أنّهُ الحَقُّ وَ لِیَذَّکَّرَ اُولُوالألبابِ13 هویدا؛ از فصولش عالمی را تاج تشیع و استبصار بر سر نهاده و از ابوابش به سوی جَنّاتُ عَدنٍ تَجرِی مِن تَحتِها الأنهارُ14 بابها گشاده؛ کلماتش: وَجَعَلناها رُجُوماً لِلشَّیاطینَ15؛ کلامش: اَلا لَعنَةُ اللّهِ عَلَی القَومِ الظّالِمینَ16؛ مفاهیمش: اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یابَنی آدَمَ اَن لاتَعبُدوُا الشَّیطانَ اِنَّهُ لَکُم عَدُوُّ مُبینَ17؛ مضامینش در لسان حال: یا لَیتَ بَینی وَبَینَکَ بُعدَالمَشرِقَتینِ فَبِئسَ القَرینُ18؛ دلایلش: هذا بَیان لِلنّاسِ وَ هُدیً وَ مَوعِظَة لِلمُتَّقینَ19؛ براهینش: کِتاب اُنزٍلَ اِلَیکَ فَلایَکُون فی صَدرِکَ حَرَج مِنهُ لِتُنذِرَ بِه وَ ذِکری لِلمؤمنینَ20.
برای دفع یأجوج و مأجوج مخالفین دین مبین، سدّی است متین و از جهت قلع و قمع زمره معاندین مذهب و آیین، چون تیغ امیرالمؤمنین علیه السلام . سیمرغ سریع النقل عقل از طیران به سوی شُرَفِ اخبارش عاجز، همای تیزپای خیال از وصول به سوی غُرَفِ آثارش قاصر، کتبی به این لیاقت و متانت و اتقان تا الآن از بنان تحریری سرنزده، و تصنیفی در اثبات حقیقت مذهب و ایقان تا این زمان از بیان تقریر خبر خبیری صادر و ظاهر نگشته، از«عبقات»ش رائحه تحقیق، وزان، و از«استقصا»یش استقصای بر جمیع دلایل قوم، عیان، ولِلّهِ دَرُّ مؤلِّفها و مصنِّفها. اَکانَ لِلّناسِ عَجَباً اَن اَوحَینا اِلی رَجُلٍ مِنهُم اَن اَنذِرِ النّاسَ وَ بَشِر الَّذینَ امَنوُا اَنَّ لَهُم قَدَمَ صِدقٍ عِندَ رَبِهِّم قالَ الکافِروُنَ اِنَّ هذا لَساحِر مُبین21.
از تشعّف ملاحظه و مطالعه این چند جلد، تعشق و تشغّف به مجلدات دیگر به هم رسانیده، به تمنّای وصول، اصول را از فقه و فقه را از اصول نشناختم تا اینکه نور چشمی ام حاجی شیخ محمد از روی تحقیق به آنچه از ثقات و اهل تدقیق مسموع داشته بود، اِخبار و اظهار داشت به اینکه سایر مجلدات کتب اوحدیّ زمان در سواد و به معرض استکتاب و استنساخ هنوز نیامده است. از آنکه جناب ایشان از کج رفتاری چرخ غدّار و گرفتاری به ناهنجاری اهل روزگار غدّار، از خلق روزگار پوشیده و تزمّل به لباس عزلت و گوشه گیری و کناره گزینی را شعار خویش فرموده اند، به ملاحظه وقت که زمان انسداد باب علم است باب مراجعت و معاشرت با خلق را بر خویش بسته و دل از روش اهل زمان شکسته و از قلّت مبالات مردم در امر دین و عدم اعتنای ایشان به حاملین اخبار ائمه طاهرین، خاطرش آزرده و افسرده می باشد و از قراین خارجه و داخله چنان استنباط می شود که قرنی است که آن بی قرین چون اویس قرن از امثال و اقرانِ ابنای روزگار با انزوا قرین و مقرون گردیده اند، به حدی که متمکّن و مستطیع و مقتدر بر نقل نُسَخ و استکتاب نیستند و اهالی آن صفحات هم چندان در مقام امداد و اعانت جناب ایشان نیستند که به این وسیله بتوانند اصلاحی در امر نوشتجات خویش فرمایند. و عمده اضطراب و تشویش جناب ایشان هم از این راه است که مبادا تألیفات و تصنیفات ایشان که سالها زحمت کشیده و به هزار خون جگر فراهم آورده اند عاقبت اجزاء کاغذهای باطله محسوب گردد. از این فقره مذکوره چنانچه اسباب افسردگی و پریشانی خاطر جناب سامی گردیده است به این جانب هم تأثر کلی بخشیده، حواس ما را نیز پریشان ساخت که «المؤمن مرآة المؤمن»22 شاهد حال و گواه بر مقال است. تشعّف و تشغّف سابق، تلهّف و تأسف لاحق را نتیجه بخشید، «قضایا قیاساتها معها» صادق آمد؛ ولکن در مقام تسلیه جناب سامی چنانچه خود را به زبان تسلیت داده ایم، عرض می کنیم به اینکه به واسطه عدم اعتنای چند نفر از جهّال و قلّت مبالات چند تن از عوام که لَهُم قُلُوب لایَفقَهوُونَ بِها وَلَهُم اَعیُن لایُبصِروُنَ بِها وَلَهُم اذان لایَسمَعوُنَ بِها اُولئکَ کالاَنعامِ بَل هُم اَضَلُّ اُولئِکَ هُمُ الغافِلونَ23 نباید شخص، تکلیف شرعی خویش را از دست داده ابواب مراوده و معاشرت را مسدود و خلق را از باب استفاده علوم خویش محروم و مطرود سازد، اگرچه در این جزء زمان اشتغال به اَشغال و اَغراض دنیوی، مردم را اِشغال و اِعراض از امور اُخرویه داده است و چنان خوش دارند که«هِمَج رعاع» و رمه بی راع باشند. اگر عوام کالانعام در این جزء از اعوام، تکلیف خود را چنین دانند، این خدّام شریعت مطهرّه هم باید به شیوه مرضیه نبیّ مرضیّ، سلوک و مشی فرمایند: «لِکُلِّ مؤمنٍ أُسوَة حَسَنة برسولِ اللّهِ صلّی الله علیه وآله وسلّم »24؛ چنانچه در فتح قبیله طیّ که عدی بن حاتم طائی را خدمت رسول خدا(ص) می آوردند، حضرت تبسّم می فرمودند، عدی بن حاتم را ناگوار آمده در مقام تعرّض، عرض کرد که: «کرام و اجواد قبایل را به سلسله اسیری و قید گرفتار کرده بر ایشان می خندی؟» حضرت فرمود:«خنده من به جهت این است که شما را به زور زنجیر باید به بهشت ببرم». و همین فرمایش آن حضرت سبب اسلام عدیّ بن حاتم شده اسلام آورد وَ وَصَلَ بما وَصَلَ. با خلق زمان اینگونه باید سلوک نمودن. اگر آنها به جهت مصالح دنیویه، پای از در خانه علما و فضلا باز کشند و دوری جویند علما هم باید به جهت نصایح اخرویّه دینیّه با ایشان تقرّب و نزدیکی جویند، و حال جناب سامی هم که معلوم است که نه مثل بعضی اهل علم است أعاذَنَ اللّه مِن ذلِکَ که علم را اسباب تدلیس و تلبیس خود ساخته، سرمایه تجارت دنیا نموده باشند، نه مایه نجات آخرت فَحاشاکم عَن ذلِکَ وَ الحَمدُلِلّه که از حسن طینت و صفای طویّت، همیشه بناتان بر خلوص نیّت بوده و می باشد؛ خالصاً مخلصاً له الدین ترویج اخبار دین و آثار سیدالمرسلین فرموده اید. دیگر چه تزلزل از اینکه مردم در مقام انتشار و اشتهار کتب اخبار باشند یا نه؟«ما کانَ لِلّهِ یَنموُ» را دارا، و«ما یَخرُجُ مِنَ القَلبِ یَدخُلُ فی القَلبِ» از کردار شما آشکارا. وشکرلِلّه که مقام و قدر و پایه فضل و علم شما اجلّ واعلی و ارفع از آن است که حاجت به بیان مبیّن داشته باشد. و چهار نفر عوام را چه لیاقت اینکه کتب آن علاّم فهّام را مشهور ایّام نمایند، و اگر جناب سامی، گوشه نشین و عزلت گزین گردیده اید ولکن سنجاب، حجاب آفتاب نخواهد شد. مؤلَّفات شما که تمام ربع مسکون را مزیّن و مشحون داشته سَنُریهِم ایاتِنا فی الافاقِ وَ فی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ25 قروناً بعد قرون و دهوراً بعد دهور موجب استخلاص کُرور کرُور خلق از هول یوم النشور خواهد شد، و کسی نیست که صَیِّت علوم و آوازه فضل شما را نشنیده باشد، اَلذَّینَ اتیَناهُمُ الکِتَابَ یَتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ اُولئِکَ یُؤمِنُونَ بِهِ وَ مَن یَکفُر بِهِ فَاُولئِکَ هُمُ الخاسِرونَ26.
اگر قومی قلّت مبالات و عدم اعتنای در دین را پیشه خویش ساخته لَوکانَ خَیراً ما سَبَقوُنا اِلَیهِ27 گویند شما هم در جواب ایشان سریعاً و معجّلاً لَکُم دینُکُم وَلِیَ دینِ28 نفرمایید؛ فَاصبِر کَما صَبَرَ أولُوالعَزمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لاتَستَعجِل لَهُم کَاَنَّهُم یَومَ یَرَونَ مایوعَدُونَ29. و در مقام مجاهده با نفس که جهاد اکبر است برآمده، زود ایشان را از باب علوم خویش مطرود و مردود نسازید. و شما هم اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِالحَسَنَةِ30 را پیشه خود ساخته، وَجادِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ31 را از کف ندهید که اِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبیلِهِ وَ هُوَ اَعلَمُ بِالمهتَدینَ32. و آخرالامر، این مکالمات و مصنّفات مهجور و متروک نمی ماند، اُولئکَ الَّذینَ اتَیناهُمُ الکِتابَ وَالحُکمَ وَالنُّبُوَّةَ فَاِن یَکفُر بِها هؤُلآءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً لَیْسُوا بِها بِکافِرینَ33.
در خودِ مراجعه و معاشرت با خلق تأثیری هست که در انزوا آن تأثیر نیست، و عوالمی از برای شخص از حیث تکمیل و تکمّل در این مخالطه با نفوس حاصل می شود که در عزلت، آن مراتب حاصل نخواهد بود و صورت پذیرایی مجاهده بانفوس در مراوده با خلق بیشتر است، و داعی این مقدار از انزوا و اعتزال آن بزرگوار را مجهّز و مستظهر نبودم و در حال خیال می کردم که حال علمای لکنهو در زمان حال مثل زمان ماضی است و استقبالشان مثل حال است؛ از آنجا که همیشه آن بلد معظم، سواد اعظم بلاد هندوستان بوده است که«علیکم بالسّواد الأعظم»34.
و باید هریک از علمای لاحق مثل سابق، مرجعیت تام تمام و مقتدای انام و پیشوای خاص و عام و صاحب محراب و منبر و جمعه و جماعت باشند، و سرآمد علمای بلاد اسلام خواهند بود؛ لاسیّما چنین اوحدی بزرگوار و عالم عالی مقداری که در تألیفات و تصنیفات به این پایه وقرار باشد که نتوان در حقشان گفتن چیزی غیر انّه مؤیَّد من عندالله، صاحب ریاست عظما و کیاست کبرا و مرتبت عُلیا بوده، مطاع و متَّبع باشند. حال، هرچه می شنویم امر را معکوس و خلق را منکوس و علما را از انتفاع از مال و منالشان محروم و مأیوس می شنویم، و اگر مردم در امورات حلال و حرام و صلاة و صیام و سایر احکام حضرت خیرالأنام به چنین عالم عالی مقامی رجوع نفرمایند تا مایه فلاح و نجاح از حساب یوم القیام باشند، پس به کدام کس رجوع و به امر که قیام و به احکام که اقدام خواهند فرمود؟ این نیست مگر خلاف انصاف و قاعده سلوک با مردمان در صدر اول. و اگر چنین دانسته بودم و زودتر این کیفیت گوشزد ما شده بود البته به قلم توبیخ، تأدیب و به زبان مواعظ، تنبیهشان می نمودیم که: یا اَیُّها الَّذین امَنُوا لا تَتَّبِعوُا خُطُواتِ الشَّیطانِ وَ مَن یَتَّبِع خُطوُاتِ الشَّیطانِ فَاِنَّهُ یأمُرُ بِالفَحشاءِ وَالمُنکَرِ وَ لَو لافَضل اللّهِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن اَحَدٍ اَبَداً وَلکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَن یَشآءُ وَ اللّهُ سَمیع عَلیم35. اگرچه هنوز هم اگر عمر باقی و توفیق رفیق شود، در این مقام خواهیم برآمد. و عجب است که گویا اهالی آنجا این حدیث شریف به گوش ایشان نخورده است که مضمون آن این است که سه چیز در قیامت از سه طایفه مؤاخذه و مخاصمه خواهند نمود:
اوّل: عالمی که در بلدی یا قریه ای باشد و اهل آن او را مهجور و متروک بگذراند و در مسایل حلال و حرام و احکام شرعیه به او رجوع ننمایند، أعاذَنا اللّهُ مِن ذلِکَ.
دویم: مسجدی که در محله و یا قریه ای مهجور و متروک باشد و اهل آن در آن نماز نخوانند.
سیُّم: قرآنی که در خانه ای باشد و غبار برآن نشسته باشد و اهل آن، آن را تلاوت ننمایند.36
و اگر ایشان این حدیث شریف را شنیده بودند شما را چنین منزوی و گوشه نشین نمی گذاشتند و اعتزال را از برای شما راضی نمی شدند. و شما هم از کردار خلق، افسرده و پریشان مباشید و هیچ دغدغه از این جهت به خاطرشریف راه مدهید و در کمال اطمینان و پشت گرمی به لوازم و طینت خود که خدمت به شریعت مطهره است اشتغال ورزید؛ انَّ الله لایضیع اجر المحسنین37 را پاداش عمل خویش دانسته اجر و مزد از خداوند تعالی خواسته باشید: وما أسئلکم علیه من أجرٍ إن أجرِیَ الا علی ربّ العالمین38.
و عنقریب زمان است که جمیع مؤلَّفات و مصنّفات، زیب محافل و زینت مجالس گردیده، اقتطاف ثمرات جنیّه و اجتناء فواکه جیّده عاید گشته، منافع کلیّه اخرویّه و نتایج جلیّه دینیه عاید جناب شما و مطالعه کننده گان آن خواهد شد. ملاحظه بفرمایید که چه بسیار از کتب قدما بعد از انقضای مدتی لباس انتشار پوشیده، و چه کثیر از مؤلَّفات و مصنَّفات که بعد از عهدها مشهور فی أقطار الأمصار گردیده است. از صاحب«ریاض»، مرحوم آقا سید علی أعلی اللّه مقامه مشهور[است] که در راه شرفیابی به زیارت کاظمین علیهما السلام سوار بر تخت و عماری بودند و اشتغال به نوشتن بعضی مسایل فروعیه داشتند، از آن جمله بعض وصلات کاغذ را نوشته، از تخت بر زمین می انداختند. اصحاب عرض کردند که این وصلات کاغذ چیست که می اندازید؟ می فرمودند: بعضی فروعات به نظر رسیده نوشته ام و در راه می اندازم که عما قریب کسی پیدا خواهد شد که این نوشتجات را معمول به علما و فضلا ساخته، اسباب افاده و استفاده و انتفاع نمایند، و اصحاب مِن باب امتحان به بهانه«ولیطمئنّ قلبی» وصله ای از آن نوشته ها را برداشته در نماز جماعت نوشته دیدند بعد از آنکه در بین راه انداخته گذاشتند و گذشتند، قلیل زمانی گذشته همان مسئله را جزء کتاب «ریاض» یافتند با اینکه قبل از این زمان هم هیچ مسئله را در جای دیگر ننوشته بودند. با وجود این تأیید که خداوند مجید از این سلسله جلیله و نوشتجات آنها می فرماید ما را چه وحشت و دهشت از اینکه اجل موعود برسد و نوشتجاتی که به هزار خون جگر به قلم تحریر آورده ایم مهجور و متروک بماند. تکلیف شما بر تحریر و تقریر، تأثیر با خالق بصیر و خبیر است:«الأُمورُ مَرهونة بأوقاتها».
بلی مطلبی که داعی را منبعث بر تصریع شده این است که چون اهل هر زمانی را نصیبی و قسمتی از منبع فیض آن بزرگوار عالی مقدار و مجمع آثار و اخبار می باشد و بسیار اشخاص هستند که اصرار بلیغی دارند بر اینکه مؤلّفات و مصنّفات جناب سامی را زیارت فرموده شاید در مقام استفاده از آن برآمده، اسباب نجات اخروی حاصل فرمایند و از این جهت در تفحّص و تجسُّس بقیه نسخ برآمده، بعد از استکشاف و استطلاع چنین معلوم شد که از بی معینی و بی مددکاری و اعتزال و خمول آن جناب قدسی نصاب، هنوز به استکتاب نرسیده است و در حیّز تعویق و تعطیل است و اهل این زمان را خطّی و بهره ای از آنها نمی باشند، لهذا درصدد این برآمده مزاحم شدم و چون حکمت و مصلحت خداوند احدیت تقاضا فرمودکه صدور و بروز هر امری به حسب اسباب باشد، و بی سبب چیزی را صادر و جاری نفرموده است، و به همین ویتره عبادات هم طریق تعلّم و تعالیم عنایت فرموده است و عالم کون و فساد را دار اسباب قرار داده است:«أبَی اللّه أن یَجرِیَ الأُمور إلاّ بأسبابها»39. اما چون مشیّت اللّه تعلّق بر صدور و حدوث امری از امور گیرد و مصلحت اقتضا نماید وقوع و بروز آن اسباب را فراهم خواهد آورد که«إذا أراد اللّهُ شَیئاً هَیّأ أسبابَه»؛ لهذا نور چشمی، حاج شیخ محمد، از آن اخلاص غایبانه و خاطرخواهی دوستانه که با جناب سامی به هم رسانیده در مقام این برآمدند که دو کلمه تشویق و ترغیب نامه ای به حضرات اهالی و سکنه و اعاظم و افاخم و ارکان آن صفحات قلمی دارید که زیاد از این راضی نشوند که جناب شما در انزوا و خمول، مهجور و ملول نشسته و ابواب عنایت و مرحمت را بر روی ایشان بسته و رشته افاضه و افاده را از جهانیان گسسته دارید و از آنجا که خودم هم طالب و راغب بودم و منتظر اوقات می بودم و تحریک نورچشمی هم مزید بر رغبت شده لهذا از برای هریک از اهالی که مقلدین داعی می باشند رقیمه ای به عنوان ترغیب و تشویق، نگارش شده، امید که نتایج جمیله و فواید جزیله عاید گردد و جناب شما هم در مقام خواهش و استدعای حضرات، البته مسئولشان را به اجابت مشمول، و توقّع و مرام ایشان را پذیرفته خواهید داشت. و در ضمن مطالب مسئوله به حسب خواهشهای مردم و تعشّقشان به مؤلَّفات و مصنّفات جناب سامی و عدم استطاعت و قدرت و تمکّن شما از طبع و چاپ و ترویج و انتشار و اشتهار، از مؤمنین و مسلمین استدعا و خواهش نموده ایم که هر کسی به حسب قابلیت و استعداد مالی و تمکّن و استطاعت همتی به کار برده و جدّ و جهدی نموده در مقام استکتاب و استنساخ برآیند، شاید آن اسباب هدایت را منتشر ساخته، اسباب استبصار مخالفین گردد، سعی از ما و تأثیر از خداوند جلّ و علا.
ان شاء اللّه مترصد آنکه همه روزه، یوماً فیوماً ثمرات جَنیّه جیده حاصل آید و در هر حال اگر توفیق، رفیق و هدایت، رهبر طریق مردمان شفیق شده، آن حبر شفیق را تکلیف به محراب و مسجد نمایند. بر جناب شما هم لازم و متحتّم است که بر این امر عازم و جازم شده در مقام قضاء حوایج اخلاّء روحانی برآیند و این مطلب را مخلّ به مقصد خویش نشمارید که تأیید از جانب باری تعالی خواهد شد، بلکه متوقع اینکه خود این عمل بیشتر اسباب تأیید و توفیق جناب سامی در تألیف و تصنیف گردد و به جهت محض خیال اینکه مبادا مخالطه و معاشرت با مردم مانع از تحصیل بعضی امور اخرویه گردد. دست از ثواب کثیر نماز جماعت نمی توان کشیدن که وارکعوا مع الراکعین40 و چشم از اقتضای مدنیّت که موقوف بر معاشرت و مخالطت است نمی توان پوشید و اگر عزلت و انزوا را جهت حُسنی بودی رسول خدا صلیّ اللّه علیه و آله وسلّم که مجمع جمیع محاسن و مکارم است آن را وظیفه خود فرمودی و چهره مهرمانند را از مهاجر و انصار در پوشیدی و حال آنکه برعکس، سلوک فرموده، مردمان را هم امر می فرمودی. همچنین حال علما که«وَرَثةُالأنبیاء» می باشند؛ علاوه از اینکه این قضیه بر سبیل مانعة الجمع است بلکه می شود باکمال تردّد و مراجعه و مراوده با خلق، متصدّی امر تألیف و تصنیف هم شد، چنانچه در سابقین از علما و سالفین از فقها این مطلب به وضوح پیوسته است؛ چنانچه از صاحب«مناهل»41، مرحوم آقاسیدمحمد مجاهد اعلی اللّه مقامه معروف است که در روزی هشتصد بیت کتابت تألیف و تصنیف می فرموده اند با آن کثرت مشاغل و مرجعیت کامل و آمد و شد عالم و جاهل و مرافعات و فصل ذات البین و سایر چیزهای دیگر که به حسب عادت و حکم عقل باید مانع از مقدار مزبور کتابت باشد و حال اینکه هیچ مانعیت از برای ایشان نداشت. این نبود مگر به جهت تأیید من عندالله و همچنین غیر واحد از علمای سلف که احوالشان در رجال، مسطور و فضایل و مناقبشان در کتاب«اسفار علما» مذکور است که هر کدام با کمال مؤانست، مقداری کتابت تألیف و تصنیف می فرموده اند، و هیچ کدام در مقام اعتزال و انزوا نبوده اند مگر نادری از ایشان که آن هم به واسطه عدم مساعدت روزگار بوده است؛ نه تعمّد از ایشان، بلی عزلت بالنسبة به کسانی که مبتلای نفس امّاره که انَّ النّفَس لأمّارة بالسّوء42 گردیده و ملکه حفظ و حراست خویش از بعض اشیاء غیر مرغوبه نداشته باشد و از عهده سرکوبی افعی نفس برنیاید، و از شبهات نفسانیّه حیوانیّه مفرّی نداشته باشد به جز اعتزال و انزوای از خلق، چنین کسی را لازم است عزلت و انزوای از خلق تا موجب نجات از هلاکت دنیوی و اخروی او گردد، نه مثل جناب شما که صاحب نفس قدسیه و کلمه الهیه می باشید، و نفس میشوم امّاره را در حضرت شما راهی و مقامی نیست که به اعتزال و انزوای از خلق بخواهید از خود دفع فرمایید. و عزلت و عدم عزلت در حضرت شما مساوی است. بنابراین گوشه گیری و انزوا را در حق شما راضی نمی شویم، و شما هم راضی مشوید بر این مطلب. و سایر فیوضات و مثوبات را از خویش اعراض مدهید و دل نگران مباشید از اینکه نااهلان، مسندنشین و اهلان عزلت گزین می باشند، چه از بدو تا ختم و از صدر تا ذیل، رسم روزگار غدّار چنین بوده و شما که لیلاً و نهاراً در نوشتن آثار و اخبار ائمّه هُداة علیهم الصلاة اشتغال دارید بهتر اطلاع دارد بر اینکه زمان هیچ یک از ائمّه علیهم السلام خالی از نااهلان نبوده، مع هذا امام هر عصری بقدرالوسع والطاقه سعی در ترویج دین مبین می فرموده اند و جذب قلوب مردمان می نموده اند. و نشان نداریم که هیچ کدام از ایشان علیهم السلام بالمرّة عزلت را پیشه خود ساخته، نااهل کار خود را بسازد. و خود این در میان مردم بودن و خارج از ایشان بودن ریاضتی است که در غیر آن نیست؛ پس نه خروج بحت، مطلوب و نه دخول صرف، مرغوب، بلکه مرکّب از خارج و داخل که خارج است مقصود است. و اشاره داعی، سامی را به این مطالب،محض ادراک ثواب و عمل بما فی الکتاب است که وَ ذَکِرّ فَاِنَّ الذِکری تَنفَعُ المُؤمِنینَ43. نه این است که عرض موعظه و نصیحت بالنسبة به جناب سامی فطرت باشد که الحمدللّه دارای صفات کمالیه و جامع فضایل و مفاخر و مناقب لاتعدّو و لاتحصی می باشند و مردم از مزرع فیوضات کمالیّه قدسیّه جناب شما خرمنها حظّ و بهره و نصیب می برند و همی کتب شما حاکی از فضایل و فواضل شما می باشد، و هرچه بگویند و به هر چه مقیاس و مقدار آرند، عشری از اعشار و نمونه از خروار آن چیزی است که در آن وجود محمود، موجود است. و غرض ما از تنمیق این صحیفةالمودّة اوّلاً اظهار عرفان به حقّ آن کنزالعرفان اهل عرفان است و جناب شما هم به ملاحظه«القلب یهدی إلی القلب» باید اطلاع داشته باشند به اینکه ما را عرفان به حقّ شما بیش از دیگران است و اگر قصوری در عدم ارسال مراسله و عدم ظهور مکاتبه شده باشد نه از باب عدم معرفت به حقّ شما بوده است، بلکه به واسطه عدم اطلاع به کیفیّت و کمیّت احوال واشتغال به بعض اشغال و عدم فراغت بال بوده، لهذا به نگارش استفسار حال، فی الجمله اهمال می رفت و بعد از اطلاع، به تسویه این اجمال اشاره شد، و ضمناً هم خواستم اشاره کرده باشم به اینکه سکنه و اهالی آن صفحات، عرفان ما را به حق شما و عرفان سایر اهل عتبات عالیات را مطلع و مستحضر گشته بدانند به اینکه جناب سامی را نسبت به بلاد بعیده، خاطرخواه و قدردان زیاد از نزدیکان می باشد. و هم بدانند که مراتب علم و فضل و زهد و بذل جهد شما در صفحه أقطار امصار بر کسی مخفی و پوشیده نیست و کسانی که بالنسبة به شما خارج از دایره و دور از مرکز می باشند، در تحصیل معرفت به حق شما این قدرها سعی و کوشش دارند، پس کسانی که نزدیک و داخل در دایره اند حقّ و اولی می باشند به عرفان مقام و مراتب شما، و اگر تقصیری یا قصوری از آنها در خدمتگذاری و مراجعه به شما رود، کاشف از قلّت سعادت و کمی حظّ آخرت است؛ مَنِ اهتَدی فَاِنَّما یَهتَدی لِنَفسِهِ وَمَن ضَلَّ فَاِنَّها یَضلُّ عَلَیها44 شاهد حال وسوء مآل ایشان خواهد بود. و موافق صریح وَمَن کانَ فی هذِهِ اَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ اَعمی45 باید چشم از حُسن عاقبت چنین اشخاص پوشیده و در جواب ایشان متمثل به آیه شریفه اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لِاَنفُسِکُم وَ اِن اَسَأتُم فَلَها46 شدن. و ثانیاً خواستیم اعلام داریم قاطبه مؤمنین و مسلمین را که متقلّد به قلاده تقلید این خادم شریعت مطهره می باشند به اینکه در جمیع احکام شرعیّه فرعیّه بدنیه و مالیه رجوع به جناب سامی نمایند و جناب سامی را در تمام امور حسبیه منوطه به اذن حاکم شرع از قبیل عقود و ایقاعات و ادای حقوق از خمس و سهم امام علیه السلام و اقتدا به جمعه و جماعت و سایر فروعات دینیه مطاع و متتبّع و مصداق«[إنّ] العلَماءَ وَرَثَةُ الأنبیاءِ» و دارای مقام«مدادالعلماء أفضل من دماءالشهداء» و صاحب مرتبه«علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل»47 دانند، بلکه بر هر یک از مکلفین از اهل دین لازم و مُتحتَّم است که اطاعت شما را بر خود لازم و واجب شمارد و از ربقه طاعت انقیاد شما خارج نگردد: اللّهُ وَلِیُّ الذَّینَ امَنوُا یُخرِجهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلیَ النُّورِ وَالَّذینَ کَفَروُا اَولِیآؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ اِلی الظُّلُماتِ اُولئکَ اَصحابُ النّارَ هُم فیها خالِدونَ48. وَ مَن جاهَدَ فینا لَنَهدینَّهُم سُبُلَنا49 والحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ عَلی اِتمام النِّعمَةِ وَ اِکمالِ الدین بأشرَفِ النبیین و خَیرِالمُرسَلینَ والأئمّةِ المَعصُومینَ مِن أَوصیائه الطاهرین و أُولیائه المُنتَجِبین صَلواتُ اللّهِ وَ سَلامُهُ عَلَیهِم أجمَعینَ وَمَن یَقُوُمُ مَقامَهُم وَ یَهتَدی بِهداهُم مِنَ العُلماء الراسخینَ وَالفُقَهاءالراشدین و مَن یَحذو حَذْوَهُم و یَقتَطِفُ مِن ثِمار علومِهِم وَ یَستَضئ مِن شِعاع فُهومُهم مِنَ المُؤمِنینَ و یَجعَلنا وإیّاکُم مِنَ الَّذینَ اَنعَمَ عَلَیِم غَیرِالمَغضوبِ عَلَیهِم وَلا الضّالیّنَ، یا ربّ العالَمینَ.
مستدعی از ذات خجستهْ علامات، آنکه در مظان اجابت دعوات، ما را از دعا فراموش نفرموده و توفیق تحصیل علوم ربّانی و ادراک فیوضات سبحانی و وصول به درجات عالیه از برای نور چشمی حاجی شیخ محمد مسئلت فرمایند و همه روزه سلامتی حالات را مع هرگونه فرمایشات که بوده باشد اِعلام و ارقام دارند.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته، و انا الجانی زین العابدین المازندرانی.
1. میرحامد حسین، محمدرضا حکیمی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1362،صص89 91؛ به نقل از: طبقات اعلام الشیعه، آقا بزرگ تهرانی،ج1، صص347350
2. همان، ص92؛ به نقل از:الغدیر، ج1، صص156157
3. ریحانة الأدب، نشر خیام، چاپ دوم، 1369، ج3، صص377378؛ به نقل از:میرحامد حسین، صص9294
4. ریحانةالادب، ج5، ص145146(بااندکی تلخیص).
5. کتاب گرانسنگ و مبسوطی است از میرحامد حسین به فارسی در ردّ«منتهی الکلام» نگاشته یکی از علمای اهل سنّت. نام کامل آن«استقصاء الأفحام و استیفاء الانتقام فی نقض منتهی الکلام» است. سه جلد از آن در لکنهو به سال 1315ه.ق چاپ شده و شامل مباحثی است درباره عدم تحریف قرآن، اثبات وجود حضرت ولی عصر ارواحنالتراب مقدمه الفداء ، شرح احوال بسیاری از علمای اهل سنت و جرح آنان با استناد به کتب رجالی خودشان، طرح پاره ای از اصول و فروع دینی و علمیِ مورد اختلاف علمای فریقین و اقوال آنها و اثبات حق در همه موارد با استدلال و منطق.(نگاه کنید به الذریعه، ج2، ص31).
6. عبقات الأنوار، مشهورتر از آن است که در اینجا به وصف آید، برای اطلاع از تفضیل مجلدّات آن به مقاله«چهارصد کتاب در شناخت شیعه» در یادنامه علامه امینی (ص552 554) مراجعه شود؛ نیز ر.ک: میرحامد حسین، ص9497 و ص110 به بعد.
7. الکافی، ج1، ص32، ح2 و ص34، ح1
8. عبارتی که در متن آمده عین الفاظ روایت نیست. در بحارالانوار(چاپ داراحیاء:ج2، ص14، ح26) آمده است:«…عن ابی عبداللّه الصادق جعفر بن محمد علیه السلام قال: اذا کان یوم القیامة جمع اللّه عزّوجلّ الناس فی صعید واحد و وضعت الموازین فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء» و نیز بنگرید به: بحارالانوار، ج2، ص16، ح35؛ ج7، ص226، ح144
9. اقتباس از سوره زمر(39)، آیه9
10. هود(11)، 1
11. مطففین(83)، 2021
12. آل عمران(3)، 7
13. اقتباس از سوره ابراهیم(14)، 52
14. طه(20)، 76
15. مُلک(67)، 5
16. اقتباس از سوره هود(11)، 18
17. یس(36)، 60
18. زخرف(43)، 38
19. آل عمران(3)، 138
20. اعراف(7)، 2
21. یوسف(10)، 2
22. بحارالانوار، ج77،ص 271، ح1 و ص416، ح38
23. اعراف(7)، 179
24. اشاره به آیه 21 از سوره احزاب است: لَقَد کانَ لَکُم فی رسُولِ اللّهِ اُسوَة حَسَنَة لِمَن کانَ یَرجوُا اللّهَ وَالیَومَ الاخِرَ وَ ذَکَرَاللّهَ کَثیرا.
25. فصّلت(41)، 53
26. بقره(2)، 121
27. احقاف(46)، 11
28.کافرون(109)، 6
29. احقاف(46)، 35
30. نحل(16)، 125
31. نحل(16)، 125
32. نحل(16)، 125
33. انعام(6)، 89
34. «وعلیکم بهذا السَّواد الأعظم»(نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص158)
35. نور(24)، 21
36. خصال،شیخ صدوق، مقدمه و ترجمه و تصحیح: احمد فهری زنجانی، ج1، ص160: عن ابی عبدالله علیه السلام قال: ثلاثة یشکون الی الله عزّوجلّ : مسجد خراب لا یصّلی فیه اهله، و عالم بین جهّال، و مصحف معلّق قدوقع علیه غباراً لا یقرء فیه.
37.توبه(9)، 120
38. شعراء(26)، 109، 127، 145، 164 و 180
39. بحارالانوار، ج2، ص90، ح15، با اندکی تفاوت: أبَی الله ان یجری الاشیاء الاّ بالاسباب…
40. بقره(2)، 43
41. برای اطلاع از شرح حال مختصر وی بنگرید به: ریحانةالادب، ج3، ص401 و 402
42. یوسف(12)، 53
43. ذاریات(51)، 55
44. اسراء(17)، 15
45 . همان، 72
46 . همان، 7
47. در بحارالانوار(ج2، ص22، ح67) به نقل از پیامبر اکرم(ص) اینگونه آمده است: علماء امّتی کأنبیاء بنی اسرائیل.
48. بقره(2)، 257
49. اقتباس از سوره عنکبوت(29)، 69