«عاشورا تبلور به شکوه جاودانگی حق است، در تباهستان باطل...؛ عاشورا قتلگاه نمودهای توحید است در مصاف تجسّم شرک...؛ عاشورا، نفی همه ستم ها و پلیدی ها، پستیها و فجورها، ظلمها و حق کشیهاست، به هر نام و در هر عملکرد...؛ عاشورا دست نوازش انسانیت است، بر سر بی پناهان...؛ عاشورا فریاد گستر انسانهای مظلوم است، در همه تاریخ...؛ عاشورا قلب تپنده دادخواهان است، در محکمه بشریت...؛ عاشورا خروش طنین افکن آزادگی است، در زندگی...».
آری: عاشورا هم مدرسه است و هم مکتب؛ هم راه است و هم مشعل؛ و لکن همانند «قرآن» تنها قلبهای تشنه و عاشق حقیقت را اثر بخشد (یضّل به کثیرا و یهدی به کثیرا). در این همایش خونین نکاتی برجسته است که همواره تذکار و اندیشه در آن، به یقین برتر از مویه بر مصائب اوست؛ زیرا گریستن آنگاه خواستنی است که سیب رویکرد به این نکات گردد.
این سخنان کوتاه، یادمانی است همراه با تذکار؛ در واقع ره توشه ای است از این حادثه عظیم و حماسه خونین سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام). مخاطبان ویژه این نشریه، قشری از نخبگان علمی و اندیشه وران دینی و فرهنگی کشوراند که به صورت طبیعی در یک جامعه مذهبی یا بالفعل و یا بالقوه اثر آفرین بوده و یا خواهند بود. جایگاه ویژه عالمان در جامعه، انتظارات و وظائفی را در پی دارد که توجه و اهتمام ویژه ای را می طلبد. ما به بهانه یادمان عاشورا و تناسب رسالت این نشریه، یکی از خطب عمیق و حماسه حسین بن علی (علیه السلام) را دستمایه سخن نموده، به نخبگان علمی و دینی جامعه خویش را به درنگ و ژرف اندیشی در این خطابه فرا می خوانیم.
این خطبه در تحف العقول بدون سند به امام حسین (علیه السلام) منسوب است. تاریخ، مکان القای آن را به ما گزارش نکرده است این خطابه در منی؟ مکه؟ مدینه ایراد شده یا در جای دیگر نمی دانیم، ولی مضامین آن به خوبی نشان می دهد که رجال و برجستگان امت اسلامی «نخبگان» مخاطب اصلی بوده اند و محتوای عمیق آن، اعتنای شایسته ای به آن می بخشد. آغاز و انجام خطبه دلیلی است که مخاطبان حضرت دین پروران جامعه اند که این رابطه، وجهه ویژه ای به ان ها بخشیده است حضرت با استناد به آیاتی که در نکوهش عالمان بنی اسرائیل وارد شده، به مقایسه ای حماسی پرداخته و آن را تکرار دوباره تاریخ می داند.
«ای مردم از آنچه خداوند دوستان خود را پند داده، عبرت گیرید همانند بدگویی او از عالمان یهود که می فرماید: (چرا که ربانیون و احبار آنان را از گفتار خلاف خود باز ندارند) و گوید (لعن شدند کسانی که کفر ورزیدند از بنی اسرائیل) تا اینکه می گوید: (چه بد است آنچه می کنند) هر آینه خداوند آن ها را نکوهش می کند زیرا اینان ستمکاران را می دیدند که در میان آنها تباهی و ستم می کنند، ولی آنها را «نهی» نمی کردند؛ به طمع آنچه در دست آنها بود و یا از ترس آنچه آن ها را ترسانیده بودند؛ با این که خداوند می فرماید (از مردم نترسید از من بترسید) و می فرماید: (مردان و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند).
این تشابه سازی قرآنی و تاریخی، نشان می دهد که از دید حضرت، احبار و رهبان در اقوام دینی گذشته، موقعیتی همانند دینمداران زمان حضرت داشته اند با همان موقعیت و با همان وظیفه که دو عامل بیش خواهی و ترس، آن ها را به توجیه قرآن ستم تبدیل ساخت و مردم را در گرداب افول و سراشیبی سقوط افکند. آنگاه با این مقایسه، به وظیفه اصلی عالمان دین و متعمدان مردم اشاره می کند که همان اصل حیاتبخش و تحرک آفرین امر به معروف و نهی از منکر است.
جایگاه این فریضه در حیات دینی ستون خیمه را ماند که همه فرائض و سنن را استوار خواهد داشت و این وظیفه، فلسفه وجودی صنفی به نام روحانیت را نیز توجیه می کند. و اگر اندکی فراتر از این مفاهیم حرکت کنیم می توان در یک جامعه دینی، همه نخبگان و اندیشه وران را در یک مجموعه مخاطب اصلی پیام دانست.
بنابراین ما دو نکته مهم در این خطبه را مد نظر داشته و فقط گذرا بر آن اشاراتی داریم:
نکته اول نخبگان دینی در کلام حضرت، دوم: وظیفه اصلی آنان.
این خطبه که از ابدیت یا نهایت، خطبه ای سیاسی اجتماعی است با همین دیدگاه به ارزیابی دانشمندان و متفکران پرداخته که به لحاظ دینی بودن جامعه، همگی رسالتی شگرف برعهده دارند. صبغه دینی یافتن رجال و متفکران، رابطه ای میان آن ها و مردم برقرار ساخته و نقش اجتماعی آن ها را برجسته تر می نماید. حضرت چنین به توصیف موقعیت عالمان دینی و توقع مردم از آنان پرداخته است:
«شما ای گروه نیرومند، صنفی هستید به دانش و نیکی نام آور، به خیر خواهی معروف. ای کسانی که به خاطر خدا، در نظر مردم پر ابهّت جلوه گر شده اید، آن سان که بزرگان گرامیتان دارند و ضعیفان بزرگتان شمارند و بر کسانی که هیچ بدانان برتری ندارید، مقدّمتان می دارند. شما واسطه خواستهایی هستید که بر طالبان آن مشگل شده است. شما که با هیبت پادشاهان و منش بزرگان گام بر می دارید! آیا جز این است که رسیدن به این ها به جهت این است که به شما امید می رود که «قیام به حق الله» نمائید و وظائف دینی و الهی را به انجام رسانید؟! و اگر از این وظیفه کوتاه آیید، به حق رهبران بی اعتنایی کرده اید».
حضور قشری منتسب به دین، به مرور همانند خود دین رنگ تقدس به خود خواهد گرفت و احترام به آن ها، احترام به دین تلقی خواهد شد. حضرت این گرایش طبیعی جامعه را، این گونه کالبد شکافی می کند که توقع مردم از این بزرگداشت و احترام این است که این ها نسبت به وظائف الهی خویش مقیّداند و همانند مردم دنیاپرست، خود را به هوای نفس و شهوات، نیالوده اند و به فرامین الهی بیش از هر چیز اعتنا و توجه دارند.
این موقعیت دینی و توقیر اجتماعی، عملاً آنها را به رهبران و پرچمداران و راهنمایان مردم بدل ساخته و اعتمادی عمیق میان آنها و مردم برقرار خواهد کرد. لازمه حفظ این موقعیت، عمل به وظائفی است که از آنها انتظار می رود، یعنی «قیام به حق الله» آن هم به صورت کامل و بدون فروگذاری. و در جملاتی دیگر بر آن تأکید دارد:
«زیرا شما به جهت رابطه تان به خدا به مقامی دست یافته اید که بدان بر دیگران برتری یافته اید. بندگان مؤمن به خداوند بسیارند ولی مردم آنها را گرامی نمی دارند و شما به خاطر خدا و در میان مردم ارجمند و بزرگ هستید»
این جایگاه اجتماعی که تا به امروز کم و بیش محفوظ مانده است، لطف و عنایتی است که خداوند به عالمان دین، و وابستگان به شریعت الهی ارزانی داشته است. جایگاهی که اگر با انجام وظیفه همراه شد، صلاح است و اگر با فروگذاری سست عنصری آمیخته شود، فساد جامعه را در پی خواهد داشت؛ و مصداق دقیق «اذا فسد العالم فسد العالم و اذا صلح العالم صلح العالم». حضور عالمان در جامعه با این اقتدا و پشتوانه مردمی، صراط سختی را ماند که هم می تواند قدرتی در جهت حفظ منافع مردم و قیام به حق اللّه باشد؛ و هم می تواند به انحراف و سکون مردم و توجیه گر دستگاه ظلمه به کار گرفته شود؛ زیرا قدرت مندان جائر جهت حفظ منافع خویش و برای حضور بدون مانع در جامعه، نخست به همسان سازی و یا منکوب سازی چنین قدرت هایی خواهند پرداخت. کای که معاویه در حد اعلای آن با استفاده از پول و یا زور به انجام رسانید.
خارج شدن این قشر از وظائف الهی خویش، گذشته از مفاسد اجتماعی گسترده، خطر دیگری را نیز در پی دارد که بسی مفسده انگیزتر است، و آن انحراف و تحریف در دین خداست، زیرا دینی که برای اقامه قسط آمده است و بزرگترین رسالتش دفاع از حق و عدالت است، باید پایه دستگاه و یا حکومتی را محکم سازد که در غیر مسیر حق و عدالت حرکت می کند. و این کمترین انتظار حاکمان ستمگر، از عالمان خود فروخته است. لازمه این انحراف، تحریفی عمیق در دین الهی است که با کمال تأسف در طول تاریخ اسلام، بسیاری از عالمان حکومتی دست به آن آلوده اند. حدیث پردازی، و ذکر مناقب دروغ و یا القاء مباحثی ناسازگار با روح دین، همه و همه در جهت انجام این رسالت به وسیله عالمان آلوده به دنیا انجام شده است. حضرت در ابتدای این خطبه وظیفه اصلی عالمان را در قبال این موقعیت خدادادی، امر به معروف و نهی از منکر می داند و جایگاه اجرای آن در دین را چنین توصیف می کند «خداوند با امر به معروف و نهی از منکر آغاز کرد زیرا می دانست که اگر این فریضه ادا و برپا گردد دیگر فرائض اعم از هموار و دشوار بر پا خواهد شد» امر به معروف و نهی از منکر ستون خیمه اسلام و اسلامیت است که جلو هر گونه انحراف و لغزشی را خواهد گرفت.
سپس در جملاتی کوتاه و جامع تعریفی از امر به معروف و نهی از منکر به دست می دهد که قابل تأمل است.
«امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است با بازگردانیدن اموال به ستم رفته، مخالفت با ستمگر، در تقسیم کردن عادلانه بیت المال و غنیمت ها، گرفتن مالیات از جای خود و صرفش در مورد خود»
امام علیه السلام با اشاره به اهمیت والای این فریضه و تفسیر آن، اجرای آن را وظیفه اصلی و رسالت اساسی دانشمندان «نخبگان» دین می داند که وظیفه ای صد در صد سیاسی اجتماعی است.
جالب توجه است بر خلاف آنچه در اذهان عمومی جامعه جا گرفته است، امر به معروف و نهی از منکر ربطی به خورده گیری های فردی و کاستی های معدودی آحاد اجتماع ندارد. این فریضه الهی بیتشر در ارتباط با حاکمان و فرادستان سیاسی معنی و مفهوم پیدا می کند و ارزش و کارآیی خویش را می نمایاند.
شاید به عللی کاملاً قابل دستیابی و فهم، بتوان نفس، جهت یافتن این فریضه عظیم و سترک دینی به مسائل فردی و خرده گیری های سطحی را انحراف و تحریفی دانست که در طول زمان برای تغییر یافتن جایگاه اصلی این فریضه صورت پذیرفته است. مضیقه ها، مشکلات و خطراتی که در راه اداء این فریضه وجود داشته، آهسته آهسته عالمان را به تحصیل قیود و موانعی وادار ساخته تا آن ها را از گزند زورمداران حاکم مصون دارد. و از طرفی تعطیلی کامل این فریضه با صراحت تامی که در منابع دینی دارد، غیر قابل توجیه بوده است. و به مرور زمان حکمی که شاید اصل تشریع آن برای نظارت بر کجروی های حاکمان بود. به نظارت و کنترل و همسان سازی مردم با حکومت ها در آمده است. و خود وسیله ای در جهت تحکیم و ثبات حکومتهای جور گردیده است. و البته همواره این کار بزرگ! به وسیله عالمان توجیه گر و وابسته میّسر شده است. و فسادی بزرگ بر اسلام و جامعه اسلامی رفته است.
به قول غزالی:
«روش و منش عالمان چنین بوده است آنها که از ابهت سلاطین نهراسیده اند زیرا بر فضل خداوند توکل نمودند و او را پناه خویش ساختند و از اینکه در این راه به شهادت رسند نیز خشنود بودند. و چون با خلوص نیت به چنین کاری پرداختند، سخن آنان در دلهای سخت فرو می نشست و آن را نرم می ساخت. و اما امروز بیش خواهی، زیان عالمان را به بند آورده و هرگاه سخن بگویند با کردارشان راست نیاید و به نتیجه ای نرسند. اگر راست گویند و بر خلوص روند، پیروز گردند. پس تباهی رعیت از تباهی پادشاهان ناشی شود و تباهی پادشاهان از تباهی عالمان و تباهی عالمان از چیرگی حب مال و مقام برآید. و کسی که بر او حبّ مال چیره شود، بر هدایت اوباش توانا نیست چه رسد به پادشاهان و بزرگان. (احیاء العلوم ج 2، ص 357).
مشابه جملات حضرت در روایات دیگری نیز آمده است که راست سازی حیات دینی و اجتماعی را در گرو کنترل همه جانبه و عمومی بر عملکرد می داند و آن را اثری از اجرای این فریضه بر می شمارد:
امام باقر (علیه السلام) در گفتاری بلند می فرماید:
«امر به معروف و نهی از منکر راه انبیاء و روش صالحان است. فریضه ای بزرگ که دیگر فرائض را نیز استوار سازد. و با اجرای آن راه ها امن «یا فرقه ها و نحله ها امنیت یافته» کسب ها حلال، حقوق مردم مسترد و زمین آباد گردد با دشمن به انصاف رفتار گردد و همه امور راست گردد»
توجه به آثار امر به معروف و نهی از منکر در کلام امام حسین و امام باقر (علیهما السلام) نشان می دهد که جهت اصلی این فریضه، متوجه حاکمان و والیان است زیرا وظائف جملگی در حوزه مسئولیت آنان است.
توجه به روایاتی که آثار ترک این فریضه را گوشزد می کند سخت نکته آموز و عبرت آمیز است که به برخی اشاره می شود:
روی عن النبی انه قال: «لا یزل الناس بخیر ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و تعاونوا علی البر و التقوی و اذا لم یفعلوا ذلک نزعت منهم البرکات و سلّط بعضهم علی بعض و لم یکن لهم ناصر فی الارض و لا فی السماء (مفید، مقنعه، کتاب امر به معروف و نهی از منکر)
قال رسول اللّه: «لتأمرن بالمعروف و لتنهون عن المنکر او لیسلطّن اللّه علیکم شرارکم ثم یدعوا خیارکم فلا یستجاب لهم» (غزالی، احیاء العلوم، ج 2، ص 308). عن محمد بن عمر بن عرفه قال سمعت اباالحسین علیه السلام یقول: «لتأمرن بالمعروف و لتنهنّ بالمنکر او لیستعملنّ علیکم شرارکم فیدعوا خیارکم فلا یستجاب لهم» (کلینی، کافی، ج 5، ص 56) و روایات بسیار دیگر.
از این روایات به روشنی بدست می آید انجام این فریضه در امور جزئی و فردی در عین مطلوبیت، نمی تواند مانع آثار منفی فرو گذاردن امر به معروف در سطح کلان اجتماعی و نسبت به فرادستان باشد؛ چه بسا آن علمایی که مورد عتاب امام حسین (علیه السلام) قرار گرفتند، در امور عبادی و فردی به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل می کرده اند. ولی آنچه در روایات مورد تأکید پیشوایان آسمانی است ایستادگی در برابر کجروی های حاکمان است.
ترک این فریضه، قدرت عمومی مردم در مقابل حاکمان را به شدت ضعیف خواهد کرد و زمینه سلطه و حاکمیت نااهلان را فراهم خواهد ساخت. و اگر مردم از این قدرت و توان خدادادی بهره نبرند، باید به انتظار سلطه ای ظالمانه و خفقان آور باشند.
علما برای اجرای این فریضه شرائط و مراتبی ذکر کرده، حداقل مراتب آن را اتکاء به قلب و حداکثر آن اتکاء به شمشیر دانسته اند. و مسلّم است که تا حد قبل از جرح و قتل هیچ اجازه ای لازم نیست فقط در صورت جرح و یا قتل اجازه از امام و یا حاکم را ضروری دانسته اند. و در شرایط نیز تقیداتی ذکر کرده اند باید تمامی آن ها را مورد بازنگری قرار داد که این مجال گنجایش آن را ندارد. ولی به هر صورت امام حسین (علیه السلام) این وظیفه را اصلی ترین وظیفه عالمان «نخبگان» دانسته است زیرا این قشر ضمن دارا بودن تمامی شرائط، از پشتوانه قدرت مردمی جهت تأثیر گذاری بهره منداند. امر به معروف و نهی از منکر مظهر قدرت و حضور جدی مردم به ویژه نخبگان در صحنه های سیاسی اجتماعی جامعه اسلامی است و اقامه صحیح و همه جانبه این فریضه ضمن پیشگیری از مفاسد احتمالی، در تعدیل قدرت حاکمان نقش به سزائی ایفا می کند.
با توجه به اهمیت و نقش این فریضه الهی، ابی عبداللّه (علیه السلام) هدف قیام خویش را زنده کردن آن می داند و در وصیت نامه منسوب به آن حضرت که خطاب به برادرش محمد بن حنفیه نگارش یافته، می فرماید:
«انی لم اخرج اشراً و لا بطراً ولا مفسدا و لا ظالما و لکن خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی اُرید أن آمر بالمعروف و انهی عن المنکر» (ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 89.)
و این هدف از نظر حضرت بدان پایه مهم است که اگر خود و فرزندانش در راه آن به شهادت رسند، ارزش دارد؛ زیرا حیات این فریضه، ضامن هستی دین پیامبر است. آنگاه که به نام دین حکومت شود و زبان نخبگان خریداری و یا به زور در کام شود و حاکمان، آزاد از هر دغدغه به نام دین حکم رانند و در میان مردم به فساد و تباهی مشغول شوند و رادعی نبینند، باید به انتظار نابودی اساس کامل آن مکتب نشست و کسی چون حسین (علیه السلام) هیچگاه آن را بر نتابد.
در ادامه خطبه امام (علیه السلام) به سستی عالمان و تن آسودگی و تفرقه میان آنان اشاره دارد و نکاتی دقیق و ظریف را یادآور می شود که در این مقال نمی گنجد. تمام بزرگواران و دانشمندان (نخبگان) جامعه خویش را در این ایام عزا و مصیبت آن حضرت به مطالعه و دقت کامل در این خطبه فرا می خوانیم باشد که کلمات نورانی آن مصلح بزرگ اندیشه ما را حیاتی نوین و نشاطی دیگر ارزانی دارد و یادآور وظائف و مسؤولیت هایی باشد که امروزه روز نیز بر روش عالمان معاد باور است.