به گزارش مشرق، کتاب «کوچه نقاشها» روایتی است مستند از خاطرات سیدابوالفضل کاظمی، یکی از رزمندگان دفاع مقدس و فرمانده گردان میثم. این اثر به کوشش راحله صبوری تدوین و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. برخلاف بسیار از آثار مرتبط با خاطرات جنگ، «کوچه نقاشها» بیشتر از آنکه روی میدان نبرد تمرکز داشته باشد، تصویری دقیق از سبک زندگی، فضای فرهنگی و اجتماعی و مناسبات مذهبی در محلههای جنوب تهران ارائه میدهد.
به مناسبت ایام عزاداری و سالروز شهادت سید و سالار شهیدان، نگاهی انداختیم به کتاب «کوچه نقاشها» و همراه با روایتهای سید ابوالفضل کاظمی، سری زدیم به تهران قدیم؛ به روزهای محرم و آنچه در کوچهپسکوچههایش از مناسک و مراسم مذهبی جریان داشت.
سید ابوالفضل کاظمی که در کوچه نقاشها بین خیابان صفاری و خیابان خراسان متولد شده است. او از فعالان مردمی محلههای جنوب تهران و ناشناختهترین رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بود. سید ابوالفضل کاظمی به دلیل علاقهاش به این محله و کوچه نام کتاب را «کوچه نقاشها» گذاشته است. این اثر روایت خاطرات او از دوران کودکی در کوچهپس کوچههای تهران تا حضورش در مناطق جنگی است. کاظمی در طول روایتش از تجربههایی در محلههای جنوب شهر تهران سخن میگوید محلاتی که با فرهنگ و مناسک مذهبی گره خورده بود. او مخاطب را به تهران قدیم میبرد و از خاطرات خود در ایام محرم میگوید از تشکیل جلسات شعر مذهبی تا هیئتهای محرم و دستههای عزاداری آن.
درهمین محله بود که انجمنهای ادبی و مذهبی محلی شکل گرفت. گروهی از ساکنان، دور هم جمع میشدند شعر مذهبی میخواندند، مشاعره میکردند. سید ابوالفضل هم خیلی زود جذب این فضا شد. او در بخشی از خاطراتش میگوید «با اینکه سن و سالم کم بود، خمیرمایهاش را داشتم. خیلی زود غزل، قصیده، رباعی، وزن و قافیه را یاد گرفتم و شروع به ساختن شعرهای مذهبی کردم. نوحه میساختم و شبها تو هیئت به مداحان میدادم».
اداره هیئت در آن سالها آسان نبود. برای برگزاری مراسم عزاداری باید از کلانتری مجوز گرفته میشد. مأموران شاه بر حرکت دستهها و نوع اشعار مداحی نظارت داشتند. در بخشی از خاطرات سید ابوالفضل کاظمی به روند گرفتن مجوز و مواجههاش با مأموران اشاره میکند. «کلانتری مرا به عنوان بانی هیئت خواست؛ یک کاغذ داد دستم و گفت بنویس: ناظر هیئت کیه، بانی کیه، روضهخوان و خواننده کیه».
در ادامه، از فضای سنگین حاکم بر عزاداریها یاد میکند. در آن دوران، فضای سیاسی حاکم بر جامعه چنان سنگین بود که مراسمهای مذهبی نیز از نظارت و حساسیتهای حکومت در امان نبود. هنگام برگزاری دستههای عزاداری، معمولاً یک آژان در کنار دسته حرکت میکرد تا مراقب باشد مبادا اشعار یا نوحهها جنبه سیاسی پیدا کنند. اما در یکی از دستههای عزاداری ابیاتی را میخوانند که مضمون سیاسی و انقلابی داشت. «از همت ماست بقای ایمان / زنده و جاوید رژیم قرآن» این ابیات منجر شد ماموران مشکوک شوند و چند تن از اعضای دسته از جمله سردمدار آن را دستگیر کردند.
ظهر عاشورا و نذر قمهزنی؛ یکی از بخشهای متفاوت کتاب است. سیدابوالفضل برای نخستینبار نذر قمهزنیاش را در ظهر عاشورا انجام داد. همراه با چند نفر از دوستانش به محله جوادیه رفتند. صبح زود حلیم خوردند، کفن پوشیدند و جلوی سر خود را تراشیدند. محله جوادیه به قمهزنی شناخته میشد و جمعیت زیادی آنجا حضور داشت. همراه دسته شدند و فردی با قمه، جلوی سرشان را برید. با وجود اینکه بار اولشان بود، دردی احساس نکردند. سال بعد در محل خودشان قاسم معمار برایشان قمه زد. قاسم این کار را خوب بلد بود، اما نگرانی اصلیشان داوود نیازی بود که هنگام قمهزنی کنترلش را از دست میداد و ضربههایش شدیدتر از بقیه میشد. داوود از نوجوانی این نذر را داشت و هر سال انجامش میداد. از سال 1372 که قمهزنی ممنوع شد، دیگر ادامه نداد و سال بعد بهدلیل سکته مغزی درگذشت.
با شروع جنگ ایران و عراق، سیدابوالفضل هم بهتدریج وارد مناطق درگیری شد. ابتدا در کردستان و سپس در جنوب کشور حضور پیدا کرد. برخلاف بسیاری از خاطرات جنگ که بر عملیاتها و تاکتیکها تمرکز دارند، کاظمی بیشتر از فضای انسانی جبهه میگوید؛ از ارتباط با نیروها، شرایط زندگی در منطقه، شوخیها و دشواریهای روزمره. او تأکید دارد که در جبهه هم مثل محل، بیشتر دنبال انجام کار و کمک بوده تا فرماندهی یا تصمیمگیری.
«کوچه نقاشها» فراتر از یک خاطرهنگاری از فضای جبه و جنگ است. این کتاب نوعی از زیست اجتماعی است که امروز کمتر نشانی از آن در شهرهای بزرگ باقی مانده؛ زندگی در کوچههای مشترک، تجربه هیئت و محرم در ابعاد محلی، حضور نوجوانها در مجالس شعر و عزاداری، و در نهایت پیوند بین فرهنگ مذهبی و تحولات اجتماعی و سیاسی دهههای گذشته. سید ابوالفضل کاظمی راوی زندگی خود در بستری از تجربههای مشترک یک نسل است؛ نسلی که در کوچههای تهران بزرگ شد، شعر گفت، هیئتداری کرد، و در نهایت پا به خاک جبهه گذاشت.