ماهان شبکه ایرانیان

این سو، آن سوی سینمای دینی

دین و درک واقعیت های زمان و مکان:
از یک سو: دین مجموعه ای از قوانین اصلی و فرعی است که از سوی خداوند متعال، برای تدبیر زندگی دنیوی و اخروی انسان ها، در تمامی زمینه ها توسط پیامبران آورده شده است.
آخرین دین کمال یافته الهی که همان دین اسلام است متکی به درک واقعیت های خاص در هر زمان و مکان است که از آن به «عرف خاص» نام برده اند.
پس، این که عده ای تلاش می کنند که میان واقعیت های زندگی مادی انسان و حقایق زندگی معنوی وی تفکیک نموده و بعضا متضاد نشان دهند، تلاشی بیهوده و اندیشه ای نادرست دارند.
ضرورت بهره گیری صحیح از سینما:
از سوی دیگر: سینما یکی از دستاوردهای پیشرفته بشر است.
عقل سلیم به ما حکم می کند که باید قدرت و شرایط به کارگیری سینما را برای حفظ و احیای دست آوردهای اصیل دینی به دست آوریم. ما در کنار پرداختن به تحقیق درباره تاریخ سینما شایسته است که به حکمت این هنر آمیخته با صنعت که خود را در یکصد سال اخیر چنین استوار بر پا نگه داشته است پی ببریم.
آنچه در شناخت هنر و صنعت سینما برای ما از اهمیت ویژه ای برخوردار است، کاربرد و به کارگیری صحیح سینما، با توجه به نیازهای فرهنگی و هنری جهان اسلام است.
حقیقت آن است که هدف حاکمان رژیم گذشته استفاده نا مشروع از این ابزار بود، اما امروز که حاکمیت این مرزوبوم اسلامی شده است، ضروری است سینما در مسیر انسانیت و معرفت حرکت کند.
در حکومت دینی ، باید باطن سینما همچون ظاهرش از آلودگی به پاکی تبدیل شود. جذابیت به چه قیمت؟
فیلم خوب از نگاه فیلمساز غیر دینی فیلمی است که بیننده آن فرصت اندیشیدن نمی یابد، و «ریسمان نامریی جذّابیت» او را مسحور خویش کرده، به دنبال خود می کشاند و تنها هنگامی به خود می آید که فیلم به پایان رسیده است. یک طرف «تماشاگر» است که با کمال میل، عقل و اختیار خود را به فیلمساز می سپارد تا او را با خود به هر طرف که می خواهد بکشاند و طرف دیگر، فیلمساز است که با تکنیک سینما می کوشد که بیننده را میخکوب کرده و تا آخر کار او را با خود همراه کند؛ که باید پرسید در این میان، فیلمساز و بیننده چه غایاتی را دنبال می کنند؟ تماشاگر و بندگی فیلمساز:
کار تماشاگر نوعی پرستش و بندگی و قبول ولایت است. او از خود سلب اختیار می کند و در یک فضای تاریک، چشم به صحنه ای روشن می سپارد و منتظر می نشیند تا فیلمساز او را سحر کند.گوش و چشم و روح و عقل و اختیار بیننده، همه، به فیلمساز سپرده شده است. این کار ماهیتا نوعی عبادت است و از لحاظ «اخلاق» نیز، با توجه به «غایت آن» ارزش پیدا می کند؛ یعنی با توجه به این که فیلم، او را به سوی حق سوق می دهد یا به سوی شیطان، ارزشی الهی یا شیطانی پیدا می کند؛ گاه عبادت حق است و گاه عبادت شیطان.
آری این همه بر اساس فرهنگی است برآمده از ایدئولوژی غیر دینی ،اما در فرهنگ دینی، سینما ابزاری است جهت سازندگی و به کمال رسیدن انسان.
برخلاف آنچه عموما نقل می شود، فیلم بازآفرینی یا بازتاب واقعیت نیست؛بلکه بازتابی است از درون فیلمساز. اگر فیلم را هنر دانسته اند از این لحاظ است که هر فیلم، در نهایت مظهری از روح سازنده آن است. فیلمساز غیر دینی نیز با استفاده از شیوه ها و تمهیدات گوناگون که در مجموع تکنیک فیلم سازی نامیده می شود، سعی دارد که تماشاگر را مسحور و مفتون و از خود بیخود کند. این کار فی نفسه با تفکر و تذکر و رجوع به فطرت ثانوی در تناقض است و نوعی غوطه خوردن در سراب تصورات موهوم نفس است. فیلمساز دینی به دنبال تزکیه و نزدیکی به خدا:
اما فیلمساز دینی چنین غایت و هدفی را دنبال نمی کند، او به دنبال تزکیه و طهارت است .
سینمادر فرهنگ دینی یک هنر است، آکنده از رمز و رازها، سینما نه ابزار که راه کشف است. با سینما می توان به درون ذهن راه یافت و از معدن بی انتهای ذهن، اندیشه و معرفت رااستخراج کرد.
اولیای خدا از او می آغازند« بک عرفتک و انت دللتنی علیک» عارفان با عشق و همت خویش این راه را می پیمایند و هنر تلاش سودمندانه ای در این وادی است، هنرمند می کوشد تا به عمق این گنج راه یابد.
هنرمند جمال شناس می گوید«اگر نبینم نمی پرستم». او رفتنش را ناممکن می داند و این از رسیدنش خبر می آورد و نشانت می دهد.
ببینید ذات مقدس الهی را در هنر چه زیبا و دلنشین نشان می دهند. به مضامین والا و ارجمند توصیف ذات حق در نهج البلاغه و صحیفه سجادیه بنگریم تا اوج توحید را در دریابیم و نیز این چنین است دیوان حافظ و شمس و مولانا.
همچنان که «خدا» در این قالب ها می تواند باشد ، در سینما نیز می تواند باشد بلکه بهتر از آن ها. سینمای دینی و خلقِ «خود»:
سینمای ما زمانی دینی خواهد شد که خود را خلق کند. خلق کردن نگاه به خود است ؛به معنی «شدن و نو شدن»، که می باید با «خود» مواجه شد؛ مواجه شدن با «خود» آسان نیست. از این روست که آدمی همواره می کوشد که از مواجه شدن با خود بپرهیزد؛ و این همان است که سینمای فریبنده می خواهد تا از این هراس و فرار آدمی در مواجهه با خود، سوء استفاده کند.
سینمای تجاری می خواهد آدمی، لحظه ای خود را فراموش کند و از خود بگریزد. از این خواست و ضعف آدمی است که سوء استفاده می شود.
سینمایی که در آن این تجربه مواجهه نیست، سینمای فریبنده است، و غیردینی می باشد. سینمای دینی تجربه ایی بزرگ در مواجهه با خود، است. بدین ترتیب امر خدا را به جا آوردن می باشد «کن فیکون». که نماز نیز همین است. و اگر در نماز با خداوند خالص باشی، به بازآفرینی خود، خواهی رسید. در این حالت، نماز« شدن» است، طاعت است، طاعت امر خدا.
سینمای دینی، نوعی طاعت است. زیرا آدمی را به خود می آورد، و باز آفرینی را بدون تقلید تجربه می کند. و با حقیقت همراه است. موضوعات متنوع در سینمای دینی:
بایستی با تعریف جامع تری از دین و مذهب، سینمای دینی را همچون خود دین پاسخگوی نیازهای امروز و فردای بشر بدانیم. در این صورت، سینما ظرفی خواهد بود که متناسب با مظروف لایتناهی آن یعنی دین می تواند در برگیرنده موضوعات متنوع باشد. مسأله حائز اهمیت نوع نگاه و جهان بینی مذهبی و فطری حاکم بر سینماست. سخن معروف امام خمینی درباره سینما:
طبق فرمایش امام خمینی که: «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشاء مخالفیم» که جمله ای بسیار حکیمانه و دقیق است (که در سال 1357 پس از ورود به میهن اسلامی فرمود) می توان چنین استنباط کرد که:
اوّلا: سخن کسانی که ماهیت سینما را مغایر با ماهیت دین می دانند از حقیقت به دور است.
ثانیا: سینمای اسلامی دارای دو بُعد کلی «سلب و ایجاب» است؛ بعد سلبی سینما، این است که فحشاء در آن راه نداشته باشد و بعد ایجابی سینمای اسلامی، شامل مسائلی است که در خدمت سلامت روح و روان فرد و جامعه و تقویت حس وظیفه شناسی ، عشق، عاطفه و... قرار می گیرد. پذیرش تقسیم بندی متداول در سبک های سینمایی:
بر این اساس می توان دایره دینی و غیردینی را فراتر دانست. مقسم ما در سینمای مجاز اسلامی (دینی) همان تقسیم بندی متداول جهانی است؛ یعنی سینمای کمدی، اجتماعی، تاریخی، سیاسی و جنگی و... که با یک نگاه اسلامی همه چیز غیر از فحشاء می تواند در فیلم های ما وجود داشته باشد و نشانگر هویّت سینمای اسلامی و ایرانی ما باشد.
به عنوان مثال با فیلم کمدی می توان حقیقت بهشت و دوزخ را به تصویر کشید. پس چگونه نمی توان داستان به یادماندنی مبارزه شیطان با شیخ انصاری را در قالب یک فیلم کمدی ترسناک، از نوع امروزی آن با دو شخصیت منفی و مثبت ساخت و نشان داد؟ سخن رهبری در زمینه تنوع موضوع در فیلم دینی:
به قول رهبر معظم انقلاب همه موضوعات می تواند اسلامی و غیر اسلامی باشد. حتی فیلم محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، (یعنی شرح زندگی پیغمبر اسلام می تواند جوری ساخته شود که ضد اسلامی باشد.) پس نام فیلم محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم و نقش اول داشتن حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم در یک فیلم، هرگز به معنای اسلامی بودن آن نیست. همه موضوعات می توانند اسلامی ترتیب داده شوند. ما در مورد اسلامی بودن یک فیلم دو چیز را می خواهیم؛ یکی این که ارزش هایی که آن فیلم تلقین می کند، ارزش های اسلامی باشد؛ شما ببینید ارزش های اسلامی چه چیزهایی است و با کاوش مشخص می شود که ارزش های اسلامی یک عرض عریضی دارد و البته تعلیم دادن نماز، جزو ارزش های اسلامی است اما تعلیم دادن راستی و درستکاری و شجاعت و مقاومت هم یکی از ارزش های اسلامی است، پس هر چیز که این ها را آموزش دهد یک محتوای اسلامی را در حقیقت آموزش داده است. این یک جهت، جهت دوم این که فیلم با نمودارها و نمادهای غیر اسلامی همراه نباشد. گاهی می شود که فیلمی است که نماز خواندن را نشان می دهد ولی بازیگران فیلم با رفتارشان، با وضع نامناسب نگاهشان، یک ضد ارزش اسلامی را در حقیقت متجلی می کنند. یعنی این نکته هم به قدر نکته اول اهمیت دارد. یعنی متن فیلم، متن محتوا و حاشیه محتوا، هر دو باید اسلامی باشد.(1) اصلاح برداشت های غلط از دین:
تأکید بسیار به این دلیل است که تا ما برداشت های باطل از دین را، در این زمان اصلاح نکنیم، نمی توانیم تضادمان را با سینما و سایر پدیده های نوظهور برطرف نماییم. از این رو برداشت سطحی از دین موجب می گردد تا همیشه در موضع انفعال باقی بمانیم ، در صورتی که اگر به عمق اندیشه دینی دست بیابیم، «فاعل بالاختیار» خواهیم بود و در درون پدیده های تکنولوژی دخالت خواهیم کرد. این نوع دین باوری، به زمان شناسی خاصی نیاز دارد.
پدیده دهکده واحد جهانیِ «مک لوهان» و آنتن های کوچک و بزرگ و بلند «ویهنش» به منزله همان وسایل و تجهیزاتی است که می تواند در حکومت توحیدی آخرالزمان مورد استفاده قرار گیرد. همان گونه که اندوخته های نظامی حکومت فاسد پهلوی در اختیار خمینی رهبر کبیر انقلاب قرار گرفت. خبرنگار فرانسوی از ایشان سؤال کرد: چه سلاحی همراه دارید؟ فرمود: هیچ! من ناخن گیر هم ندارم! سؤال کرد: اگر انقلاب نیاز به حرکت نظامی داشته باشد، از کجا کمک خواهید گرفت؟ فرمود: ما نیاز به اسلحه نداریم؛ اگر نیاز پیدا کردیم، اسلحه داریم و همه اسلحه خانه ها مالِ ماست! ضرورت حرکت روحانیت و حوزه های علمیه در بهره گیری صحیح از سینما:
متأسفانه روحانیت اسلام و به ویژه شیعه، در این مقوله معمولاً با احتیاط برخورد کرده اند و کمتر وارد این تکنولوژیِ هنری شده اند در حالیکه می توانستند از این ابزار ویژه و عمومی به خوبی استفاده کنند و تعالیم دینی را از این طریق به عمق جان و دل مخاطبین وارد نمایند، روحانیت باید با برنامه ریزی دقیق و حساب شده و با رعایت کامل احکام و مقررات دین روشنگر اسلام تشکلّی ایجاد نماید و در آن گروه های متخصص به مسائل مربوط به عالَم سینما بپردازند به عنوان مثال به نمادهای دینی که قابل فهم و پذیرش برای فرهنگ های مختلف باشد بپردازند و از «الهیات تصویری» بهره گیرند.
در زمینه نقش و اهمیّت سینمای دینی بد نیست گوشه ای از صحبت های مقام معظم رهبری و سپس صحبت های برخی از مراجعِ بزرگوار تقلید و علمای برجسته حوزه را (که به مناسبتِ «دوّمین هم اندیشی دین از چشم سینما» در مطبوعات آن زمان نشر شد) با هم مرور کنیم:
ابتدا، با هم صحبت های مقام معظم رهبری رامی خوانیم: سخنان رهبری در تأیید سینمای دینی:
«آن سینمایی که حامل پیام مورد قبول است و مقصود مورد تصدیق و تأیید اسلام و انقلاب را حاصل می کند، با آن خیلی موافقیم و آن سینمایی که در جهت ضد این مقصود حرکت می کند، بودنش را به مصلحت هم نمی دانیم و هیچ برایش ارزش قائل نیستیم و آن که حالت خنثی داشته باشد (اگر فرض کنیم یک حالت خنثایی هم وجود دارد و از این صرف نظر کنیم که بالاخره هر فیلمی یک پیام مستقیم یا غیرمستقیم با خودش دارد و کم تر می شود فرض کرد که هیچ پیامی نداشته باشد ولو به صورت غیرمستقیم) آن هم حکمش از نوع حکم وافی به مقصود و وافی به ضد مقصود دانسته می شود. بنابراین سینما اگر سینمای مطلوب باشد خیلی برایش ارزش قائلیم؛ از بسیاری از شاخه های دیگر هنر بیش تر قائلیم. از بسیاری از شاخه های دیگر هنر بیش تر ارزش دارد، به خاطر این که چگونگی ابلاغ پیامش از بسیاری از شاخه های دیگر هنر بهتر و برجسته تر و ارزنده تر است.
البته مسأله جاذبه در فیلم یک چیز اصلی است و نمی توان جاذبه را در فیلم ندیده گرفت، در حالی که واژه سرگرمی را، خیلی واژه خوبی نمی دانیم و بهتر است به کار هم نبریم. دلمان می خواهد که هیچ چیزی به آن معنی، سرگرم کننده نباشد بلکه آگاه کننده و هشیار کننده باشد؛ اگر چه مجذوب کننده هم باشد و هیچ منافاتی ندارد که هم آگاهی بخش باشد، هم مجذوب باشد. بنابراین حالا کلمه سرگرمی را به کار نمی بریم اما جاذبه در فیلم، یک عنصر اصلی است یعنی اگر فرض کنیم که یک فیلمی برترین پیام ها را داشته باشد اما جاذبه لازم را نداشته باشد، گویی که هیچ کار انجام نشده است؛ مثل این است که انسان در یک اتاق در بسته بنشیند و بهترین مطالب را با یک بیان که چندان قابل فهم نیست، بیان کند. منتها در ذهن یک عده، یک اشتباهی وجود دارد که این اشتباه را خوب است برطرف کنیم و آن این است که بعضی ها خیال می کنند که پیام (در این جا مقصود ما و آن چه به نظر ما محترم و ارزشمند است، پیام انقلاب اسلامی ماست) اگر قرار شد در یک فیلمی باشد، این فیلم به همان اندازه باید پیه بی جاذبگی را به تنش بمالد؛ گویی خیال کرده اند که جاذبه داشتن یک فیلم با پیام داشتن آن منافات دارد. یعنی یک فیلم اگر اسلامی شد و اگر انقلابی شد باید قبول کرد که مقداری بی جاذبه است و به عکس اگر چنان چه اسلامی نبود و انقلابی نبود، حتما با جاذبه است. این معادله درستی نیست، یک چنین فرمولی را ما قبول نداریم. گاهی می شود که خود پیام جاذبه می بخشد؛ یعنی حتی محتوا، گاهی تکنیک را تحت تأثیر قرار می دهد، یعنی یک محتوای خیلی خوب، ضعف تکنیک را هم گاهی می پوشاند و بیننده حرفی را که دوست می دارد و چیزی را که برایش دلنشین هست می گیرد و آن قدر برایش جالب و جاذب است که حتی ضعف تکنیک را هم متوجه نیست. بنابراین من این جوری می خواهم بیان کنم که آن چه در فیلم و سینما برای ما اصل است، پیام است یعنی شما به عنوان یک فرد انقلابی اصلاً چرا برای سینما کار می کنید؟ اگر چنان چه قرار باشد این سینما محتوای انقلابی نداشته باشد و یا محتوای اسلامی نداشته باشد، باز هم برای سینما کار خواهید کرد؟ روشن است که نه. پس کسی که با انقلاب هم ساز هست و هم دل، سینما را برای محتوایی می خواهد که از این انقلاب الهام گرفته است. در این که شکی نیست، در درجه اول این برای ما مطرح است منتها می دانیم اگر بخواهد این سینما، این پیام را هم برساند، لازم است که یک جاذبه ای داشته باشد. پس جاذبه به عنوان یک ابزار اجتناب ناپذیر است و محتوا برای ما یک هدف و مقصد است، اگر چنان چه بهترین مضامین در یک شعر بد ریخته شود، اثر مطلوب را نخواهد بخشید پس ما در یک شعر نمی توانیم مضمون را درجه دوم بگیریم؛ خیر، مضمون در درجه اول است. منتها آن مضمون خوب بدون تکنیک خوب شعری اصلاً امکان پذیر نیست، یعنی امکان پذیر هست اما فایده ای ندارد، مفید نیست و تبلیغ را که کار اساسی هنر هست نمی توان نفی کرد.
من فکر می کنم که اگر ما «باید»های فیلم فارسی را بدانیم، «نباید»ها به خودی خود برای ما روشن می شود و ما باید به مرور در پاسخ به این سؤالات، «باید»های فیلم فارسی را پیدا کنیم. در مورد «نباید»ها من می توانم همین اندازه بگویم هر چیزی که ضدارزش های به خورد سینمای فارسی گذشته رفته را احیا کند یا تشدید کند، یکی از نبایدهاست، چیز بدی است. هر فیلمی که به معارضه با ارزش های اسلامی برخیزد، این فیلم به نظر ما یک فیلم بد به حساب می آید. پس معارضه با ارزش های اسلامی و معارضه با فطرت سالم انسانی و معارضه با ارزش هایی که برای مردم و تکامل آن ها مفید و لازم است، جزو منفی ترین خصوصیات یک سینماست و این ها را قبول نداریم. از این ها که بگذرد ما به هر سینمایی یک نمره موافق می دهیم. منتها نگاه می کنیم ببینیم در چه مرحله ای قرار دارد، نمره را با آن حساب می کنیم.»(2)
تقریبا از همان آغاز اختراع سینما، نمادها و سمبل های دینی با چند هدف متفاوت، در فیلم ها مورد استفاده قرار گرفته است، برخی مانند برگمان (که پدرش نیز یک کشیش بود و اهل سوئد) دغدغه عرضه مسائل دینی را داشته اند و برخی، برعکسِ این گروه برای مبارزه با دین از این نمادها بهره می گرفتند. یک نکته که قابل ذکر این است که: کاتولیک ها از بقیه مکاتب و مذاهب در این زمینه موفق تر عمل کرده اند چون معتقدند سینما و فیلم می تواند برای ارائه تعلیمات مسیحی، ابزار تبلیغی مناسبی باشد.
و امّا صحبت های برخی از مراجع و علمای برجسته حوزه با هم بخوانیم: صحبت های بعضی از مراجع و علمای حوزه در تأیید سینمای دینی:
«شکی نیست که تبلیغ در عصر و زمان ما نسبت به گذشته بسیار متفاوت است. دلیلش هم تنوع و پیشرفت فوق العاده از نظر تکنولوژی در رسانه هاست که می تواند جمعیت بسیاری را پوشش دهد. این برنامه ها به لحاظ کیفیت و کمیت طوری است که تا عمق جان می رود. ما نیز باید از این ابزار و تکنولوژی استفاده کنیم. الان بعضی فیلم های خوب که ساخته شده با همه کاستی ها، اثر بسیار خوبی دارد و خانواده ها را تحت تأثیر قرار می دهد، اگر ما پنجاه سال تبلیغات بر ضد بنی امیه می کردیم با مقداری که این فیلم (سریال امام علی علیه السلام ) تأثیر در مردم کرده، برابری نخواهد داشت و این نشان می دهد که تا چه حد «22 ساعت تصویر» می تواند جای پنجاه سال تبلیغ را بگیرد.»(3)
«اصلِ اهمیّت سینما مسلم است. سینما به عنوان عرصه ای تأثیرگذار در سطوح مختلف جامعه بسیار مهم و مسلم است. اساسا سینما و تصویر متحرک کل مسائل هنری را دگرگون کرده و امکان و توان نوینی است. در متن روایات و معارف اسلامی استفاده از این ابزار به نحو درست و در سطحی بسیار بالا به ما توصیه شده است. سینما جدا سرعت و رشد بیش تری برای ارائه آرمان های بشری در اختیار قرار داده است. به هر حال امکان و قدرت ترویج حق با پیشرفت های امروزی، گسترش عجیبی یافته است. طبیعی است استفاده بهینه نیاز به بررسی، مطالعه و اندیشه دقیق دارد. آن هم در دو بخش اول این که رقیب از چه تکنیکی برخوردار است و چگونه استفاده می کند و دوم این که ما چه باید بکنیم. باید به دنبال طرح های عملی بود و آن تأسیس پژوهشکده های هنری در حوزه های علمیه است. کلاً حوزه هنری بیاید و پژوهشکده هنری تأسیس کند رسمیت هم به آن بدهد و جذب طلبه کند.»(4)
«این وضع تصویری را که غرب در تصویر کردن کارهایش پیدا کرده و پیاده می کند، ما باید دقیقا در کارهای صلاح خودمان پیاده کنیم. نمونه کوچک آن سریال امام علی علیه السلام است و این را برای پیاده کردنِ اهداف و انگیزه های بزرگ انسانی و فرهنگی باید توسعه داد. باید به وسیله هنر وارد این عرصه ها شد.»(5)
«با مشاهده مجموعه برنامه ملتفت شدیم که آن ها چقدر در زمینه تصویر پیش رفته اند. ما نیز باید در زمینه تبلیغات کارِ فرهنگی، تصویری، نوشتاری، گفتاری و بسیاری از چیزهایی که هنوز اختراع نشده، قدم به قدم با پیش رفته ترین زمینه ها همگامی کنیم و طبیعتا این امر سرمایه گذاری، تلاش علمی، صنعتی و تکمیلی زیادی می طلبد. آن چه بر عهده ما روحانیون است، همان جنبه علمی و فکری آن است.»(6)
«به عقیده بنده یکی از راههای تبلیغات اسلامی همان تصویر و نمایش مظاهر دینی است. یعنی حقایق دینی را به صورت نمایش و با استفاده از قالب های مختلف هنری به دنیا ارائه دهیم. ما اگر بتوانیم در این زمینه تلاش کنیم، بزرگ ترین تبلیغ برای اسلام است. این افکار سخیفی را که متأسفانه با هر پدیده نو مخالفت می شود باید کنار بگذاریم و با قدرت در این زمینه بیندیشیم و تلاش کنیم مانند رقبای فرهنگی در این زمینه پیشرفت کنیم.»(7)
«ما باید روی دو جهت کار کنیم: 1 جذابیت فیلم ها (البته با رعایت اصول اخلاقی و ارزشی) 2 ارتقاء فکری مخاطبین فیلم. اما از نظر همکاری حوزه در زمینه فیلم و سینما، مسلما این امر از وظایف حوزه است. اما این کاری نیست که بشود از هر کس توقع داشت؛ به خاطر نفس کار هنری، منشأیی علاوه بر منشأ علم جویی و دانش طلبی دارد. مسائل هنری، مسائل ذوقی خاص است و کم تر اکتسابی است.»(8) یکی شدن حرف و عملِ فیلمساز:
اگر سینماگرانِ ما مسلمان هستند از آن ها انتظار می رود که ظهور اعتقاد و ایمان خود را در عمل و تولیدات فکری خویش نمایان سازند.
سینماگران هم، چون هزاران روحانی، معلم ، دکتر و ...، که برای فکر ، آموزش و بهداشت و... مردم فعالیت می کنند، اگر عامل به گفتارشان باشند سخنانشان در مخاطب اثر خواهد کرد، در غیر این صورت تنها اطلاعات وی به دیگران منتقل خواهد شد.
و به قول شاعر:

«از واعظ نامتعظی پند شنیدن

چون قبله نما ساختن اهل فرنگ است»

ماهیّت و نقش داستان فیلم در سینمای دینی:
در جامعه اسلامی حقیقت سینما را در محتوا و موضوع آن بایستی جستجو کرد، و تأثیر این حقیقت بر عواطف مخاطب را بایستی در میزان پایبندی تصویرگر به آن حقیقت مشاهده کرد. همه حقیقت محتوایی فیلم و سینما را باید در داستان آن جستجو کرد.
داستان در لغت به معنای کلام پی در پی است.
داستان در اصطلاح، کلام پیاپی است که با داشتن موضوع و هدف، دارای ابتدا، وسط، انتها، اوج و فرود باشد، داستان می تواند به صورت نظم، نثر و یا تصویر ظاهر شود.
در داستان به طور عمده تا دو مقوله «سیاهی و سفیدی» وجود نداشته باشد، خیر و شر که «درام» داستان است، به وجود نخواهد آمد. از این رو داستان دارای یک باطن دینی است؛ باطن دین را می توان به یک درام شبیه دانست چرا که اگر بخواهیم باطن دین را در دو جمله مختصر و مفید تعریف کنیم جز لا اله (نفی سیاهی) و الا اللّه (اثبات سفیدی) چیز دیگری نخواهد بود. همان طور که در روایتی آمده است: «هل الدین الا الحُبّ و البُغض؟» «یعنی: آیا دین غیر از دوست داشتن و نفرت داشتن چیز دیگری است؟» به عبارت دیگر همه دین، یعنی رو در رویی خیر و شرّ.
تلاش دیندار یعنی چیده شدن بر شرّ و همه زندگی دینی، یعنی سیر کردن بین خوف و رجاء.
در نتیجه می توان گفت که در واقع دین یک داستان کامل است؛ داستانی است که در بستر زمان جاری است و اهل هر زمانی در بستر حقیقت این داستان شخصیت دینی و غیردینی خویش را خواهند ساخت.
با چنین توصیفی آیا اهل داستان نخواهند گفت که ما داستان را به نفع دین، مصادره ذهنی و ظاهری نموده ایم؟ و به عبارت دیگر، با این عمل آیا برای غیر دین و اهل دین داستانی باقی خواهد ماند؟ پاسخ مثبت است به این معنا که: یعنی غیردین هم یک داستان است. اما تفاوت قصه دینی و غیردینی در این است که:
قصه دینی مبدأ حقیقی، قلبی و شهودی دارد و این مبدأ در عالم خیالِ داستان نویس، آن گونه مجسم می شود که محصول آن تصویر، نقاشی، شعر و نثر دینی خواهد بود. بدین منظور برای خلق داستان دینی، هنرمند باید خدا باور و الهی باشد. که در این صورت تخیل در هنرمند مسلمان مبنای حقیقی پیدا می کند. و از نزدیکی با نفس امّاره اجتناب می کند. این که گفته می شود: خیال پروری و تخیّل در آثار اسلامی صحیح نیست، اشتباه محض است. چگونه می توان خیال را در یک اثر هنری، ستون و پایه تلقی نکرد؟
امّا داستان غیر دینی مبدأ حقیقی، قلبی و شهودی ندارد، بلکه مبدأ باطل و پوچ، و زیر بنای داستان غیردینی بر باد است. بنابراین خیالِ هنرمند ناباور بر پوچی سیر می کند و بی اصالت و بی دوام بودن اثر هنری او برای اهل خرد آشکار خواهد بود. البته منکر تحریک حس زیبایی شناختی نیستیم. تسلط بر موضوع و قالب فیلم در سینمای دینی:
داستان در سینمای دینی باید متناسب با نکاتی باشد که بیان شد، همان طور که در ادبیات ما، هر مضمونی نمی تواند در هر قالب شعری (دو بیتی، رباعی، مثنوی، قصیده یا غزل) بیاید. داستان نیز با سبک سینمایی خاصی بایستی انتخاب گردد و قالب و محتوی متناسب با هم باشند.
همان طور که شاعر باید بر موضوع و قالب و حجم گفتارش تسلط داشته باشد، سینماگر مسلمان نیز باید بر موضوع تصویری اش تسلّط داشته و چگونگی بهره گیری از مجموعه اجزای تکنیکی سینما را بداند. تکنیک در سینمای اسلامی متناسب با موضوع است و در خدمت آن. و این دو در عرض هم نیستند. سینماگر مسلمان باید این دو، یعنی قالب و اندیشه را به طور کامل با خود به همراه داشته باشد و فقط در چنین صورتی است که «قالب و محتوا» در سینمای اسلامی خود را نشان خواهد داد.
در حقیقت، مسأله مهمی که اکثر فیلم های دینی ما با آن دست به گریبان است؛ این می باشد که فیلمساز دینی یا با موضوع دینی آشنایی ندارد و یا با تکنیک سینمای دینی. و مشکل عمده و اساسی، آن زمانی رخ می نماید که سینماگران، هم با موضوع و هم با تکنیک سینما بیگانه باشند!! بنابراین به جای فراگیری دانش و فن در پی یافتن سوژه و دوربین هستند و در پایان هم مونتاژ فیلم. به طور طبیعی مخاطب که مهمترین رکن تحقق سینمای فطری است، وجود نخواهد داشت و فیلمساز و مخاطب هر دو یکی می شوند!!! دو معنای سینمای دینی:
سینمای دینی می تواند به دو معنا در نظر گرفته شود:
1 سینمایی که دین آن را تایید می کند.
2 سینمایی که دین را تأیید می کند.
معنای اول معنای عام است؛ یعنی ضرورتی ندارد که همه فیلم هایی که در یک جامعه دینی نمایش داده می شود به مقولات دینی اختصاص داشته باشد. اگر ما فیلمی درباره زیبایی های طبیعت بسازیم یا در حوزه آموزش و یا بسیاری از مفاهیم عمومی و اجتماعی و انسانی؛ هر چند که محتوای آن، به مقولات دینی نپرداخته باشد.
اما معنای خاص سینمای دینی؛ سینمایی است که موضوع فیلم فقط به دین اختصاص داشته باشد. بدین منظور که ما از سینما برای تعلیم، تقویت و پشتیبانی دین استفاده کنیم. (البته واضح است که در این تعبیر که «دین را تأیید کند» مسامحه به کار رفته است.)
لازم به ذکر است که سینما به طور ذاتی یک هنر است. هر چند با تکنیک و فن و صنعت خاصی همراه است اما جوهر سینما، جوهر هنری است. ناگزیر، سینما بایستی با جاذبه همراه باشد، چرا که هنر و جاذبه دو روی یک سکه هستند. سینمای دینی و باز هم مسأله جذابیت:
سؤالی که مطرح است این که: چگونه می توان مفاهیم دینی، معانی مذهبی و احکام مذهبی را در قالب تصویر و حرکت یعنی سینما در آورد و در آن جاذبه ایجاد کرد؟
پر واضح است که در سینمای رایج، سینمایی که بیشتر سینماهای غرب و تقریبا همه سینماهای جهان سوم تحت سلطه غرب را پر کرده، سینمایی آکنده از جاذبه های خاص است که این جاذبه ها در درجه اول مربوط به شهوت و سپس انواع و اقسام حادثه ها، هیجان ها، ترس ها، خشونت ها و طنزهاست. چنین مقوله هایی از عناصر جذاب سینمایی است که ما نمی خواهیم آن سینما را داشته باشیم و در واقع پیش از انقلاب به جامعه ما عرضه می شد. در این سینما برای ایجاد جاذبه، بُعد حیوانی انسان، مبنا قرار می گیرد.و بدین ترتیب توجه مفرط به بعد حیوانی موجب غفلت از جنبه متعالی وجودی انسان می شد.
شهوت، قدرت، پول و شهرت و... هر کدام از نیازهای طبیعی انسان هستند که نه مذهب و نه فرهنگ ملی، آن ها را طرد نکرده اند. امّا بحث بر سر چگونگی بهره گیری از این ها است که توان علمی و هنری می طلبد. فیلمفارسی و سینمای تجاری، از طرح اساسی همان موضوع ها نیز اجتناب می کرد و به نگاه سطحی و ظاهری رو می آورد که معلوم نبود چند درصد از جامعه ما دچار آن بودند. مگر چند نفر از روستاییان عاشق فلان زن هرزه کاباره می شدند؟ یا چندنفر از دختران شهری دلباخته شلوار گشاده و پیراهن بلند پسران دهاتی شده اند؟ جلال آل احمد درک نادرست این گونه سینماگران را خوب درک کرده است:
«تمدن غربی سر و رویمان را گرفته است. چه فرق می کند تو یا آن زنیکه دهاتی به صورتِ کُلْفَت به شهر آمده، هر دو آن فیلم ها را می بینید و این عکس های رنگین روی مجلات را می خرید که فقط مستمسک تحریک آدم های عنین یا سادیست می تواند باشد و می برید به در و دیوار اتاقتان می کوبید و هی خودتان را تحریک می کنید و نه تو می دانی و نه وزیر معارفت و نه دستگاه تبلیغات مملکتت که اگر در آب و هوای رخوت آور فرنگ به آن همه تحریک حواس احتیاج است یا به آن همه لختی و عوری که عکس العمل پوشیدگی در قبال آن همه برق و بوران است در این مملکت که دخترها دوازده ساله نشده بالغند و... احتیاجی به این همه ادا و اطوار نیست... آخر با این... تحریک کننده که روی پرده هر سینما می بینید چه بایدشان کرد...»
آری! سینمای تجاری و صنعتی ایران به انسان به عنوان «اولئک کالأنعام بل هم أضلّ» می نگریست. غرایز جنسی، عیاشی و میگساری حتی عشق بازی هایش هم غیرانسانی و حیوانی بود!
لازم است با پدیده ای چون سینما، با احتیاط برخورد کرد و از انسان های ساخته شده، متخلق و مسلط بر اندیشه و فکر در راه ترویج مسایل اعتقادی و اخلاقی واجتماعی بهره جست . بلایی که نصیب کشورهایی چون ما در استفاده ناصحیح از سینما آمده است، از رهگذر همین بی احتیاطی ها و یا تهور نابجا در این حرفه بوده است. آنچه هم که در تاریخ، از چگونگی ورود سینما به مملکت ما در دست است، حاکی از آن است که سینما، ره آورد سفرهای تفریحی پادشاهان به کشورهای فرنگ می باشد.
با نگاهی به تاریخ در می یابیم که مظفرالدین شاه به خاطر دیدن فیلمی از یک کارناوال که در آن دختران با در دست داشتن شاخه های گل، می رقصیدند اقدام به خرید دستگاه «سینماتوگراف» می کند!
به هر حال آنچه باعث شد که سینمای ما نتواند در خدمت ارزش های اصیل فرهنگی و اجتماعی قرار گیرد، ادامه راه واردکنندگان اولیه سینما بوده؛ و این که برخی،ذات سینما را مغایر با دین و دینداری می دانند و از سینما به عنوان ابزاری جهت رسیدن به پول و مقام استفاده می کنند و تلاش اصلی خود را در جذب تماشاگر به هر قیمت و تهییج مسایل غریزی و شهوی او دارند، ناخودآگاه در مسیر و جهت همان واردکنندگان اولیه سینما، قدم بر می دارند.
واقعیت این است که سینمای ایران نتوانست اندیشه مندان و عالمان را مجذوب خود کند. عالمان دین« سینما» را تحریم کردند.و کسانی آن را مولود سرمایه داری دانسته و عده ای دیگر هم از آن به عنوان کانون فساد و فحشا یاد کردند و...
از دیرباز در کشور ما،از خوشنویسی،به نیکی و قداست یاد می شد؛ نقاشی هم توانست کم و بیش طبقه و طیف خاصی را جمع و جذب خود کند و برای خود ارج و منزلتی بیافریند، ولی سینما در این عرصه گام های ناموفقی برداشته و اکنون چنانچه سینما بخواهد مقبولیت لازم را به دست آورد چاره ای جز بهره گیری از اندیشه مندان ندارد و باید در پرتو حمایت های آن ها گام بردارد و حضور آن ها در سینما چشمگیر باشد و در این زمینه، می بایست دست اندرکاران سینما سعی کنند تا عناصر فرهیخته کشور ، از جمله دو کانون اصلی دانش و فرهنگ یعنی حوزه و دانشگاه را جدی تر بگیرند و راههای مبادله و گفت و شنود را بین محافل فرهنگی و سینما بازگشایند. سینمای دینی؛ مجسم کننده آرمان های دین:
همانطور که مقام معظم رهبری فرمود:
آن چیزی که در هنردینی به شدت موردتوجه است، این است که این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعه ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس هویت کرد؛ یعنی شخصیت خودش را بازیافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج حرکات جهانی غرق و گم بودیم؛ انقلاب، ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت می تواند در اساسی ترین مسایل جهانی، سخن موضعی داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به این که قدرتمندان و قلدرهای عالم چه می خواهند، ابراز کند و پای آن بایستد. ارزش یک ملت در جامعه بین الملل به این چیزهاست، نه به دنباله روی کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهای خوب، بلکه از نقاط منفی. برای یک ملت، «بله قربان»گوی دولت های گردن کلفت تر و قوی تر و ثروتمندتر بودن ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد، این به برکت اسلام به ما رسید. الان هم با قدرت تمام، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران در صحنه جهانی به عنوان یک ملت شجاع که در زمینه مسایل گوناگون صاحب ایده اند، مطرحند. در عین حال ما بیاییم با کمک هنر خود، دائما از کنار این معنا بساییم یا آن را به انواع حرف ها و لجن ها آغشته کنیم؛ این درست است؟ هنر نباید در این جهت قرار بگیرد.
هنر دینی را نباید با هنر قشری و تحجرگرا و به تعبیر دوستمان، پیروی از روش های فلان مجموعه جاهل و نادان اشتباه کرد. بیخود به خودتان تهمت نزنید. هنر دینی عبارت است از هنری که بتواند مجسم کننده و ارائه کننده آرمان های دین اسلام باشد. این آرمان ها همان چیزهایی است که سعادت انسان، حقوق معنوی انسان، اعتلای انسان، تقوا و پرهیزگاری انسان و عدالت جامعه انسانی را تأمین می کند.(9)
سینمای دینی در عین حال که در صورت لزوم نمی بایست از مقوله هایی چون هیجان و کشمکش ها خالی باشد. به طور عمده باید جاذبه خود را از حقایق و عناصر و همه وظایف و امور مربوط به جنبه متعالی آدمی کسب کند، و وظیفه سینماگر دینی این است که با رجوع به جنبه دینی و متعالی وجود آدمی، دریابد که چگونه می توان جاذبه و زیبایی ایجاد کرد؟ استعاره و نماد در سینمای دینی:
در حقیقت، مسأله این است که انسان، تنها منحصر به بُعد حیوانی نیست و باید به سراغ فطرت اصیل و الهی او نیز رفت و زیبایی ها را در آن عالم نیز جستجو کرد، چگونه چنین کاری آن هم در قالب تصویر، ممکن خواهد بود؟ سینما پدیده ای است که از بُعد تاریخی به جامعه اسلامی ما تعلق ندارد؛ یعنی این فن در محیط اسلامی پدید نیامده است، اما جنبه متعالی انسان ها را می توانیم در ادبیات به تصویر بکشانیم. با این تفاوت که این تصویر سازی ادبی به جای آنکه بر صفحه نقاشی یا بر پرده سینما در عالم خارج از ذهن نقش بندد در عالم خیال مجسم می شود. اما کاملاً نقش است و نوعی نقاشی که با قلم ذهن در عالم خیال ترسیم می شود. این همان نمادگرایی است که در ادبیات عرفانی ما متبلور گشته است، و در آن از چشم، ابرو، زلف، صورت، خال لب و قد و بالا برای بیان حقایق معنوی استفاده شده است. این تجربه موفقی در عرصه ادبیات است. البته در این عرصه، ضوابط مربوط به خودش اِعمال می گردد. مولانا، سعدی، حافظ... موفق بوده اند که تصاویری عرضه کنند، اما این تصاویر نمادی از حقایق عالم مجرد و عوالم معنوی بوده است. نمونه بارز آن؛ امام با اشعار عرفانی خود است که:

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

اکنون در این شیوه بیانی، از باب «المجاز قنطرة الحقیقة» یعنی «مجاز» پُل «حقیقت» می باشد، خواننده گویی از پُل این استعاره ها (چشم، ابرو، قد و بالا) به حقیقت که ذات اقدس الهی است نزدیک می شود. سؤال این است که آیا ما می توانیم در عرصه سینما نیز به خلق چنین نمادگرایی دست پیدا کنیم آیا ما می توانیم در خارج از ذهن نیز، در سینما چنین توفیقی بیابیم؟
خواجه طوسی در شرح نمط 9 اشارات، عشق را سه مرحله دانسته است که عبارت است از:
الف) عشق مادون عقل که حالت حیوانی است و کیفیت نفسانی کسانی است که هرگز در فضای انسان تکامل یافته، تنفس نکرده اند و همواره اسیر دستاوردهای شیطان و در بند زندان طبیعت اند و در اثر خواسته های حیوانی، در وجود آنها از عشق و محبّت اثری نیست.
ب) عشق عقلانی که منشأ آن خرد و دانش است که همواره در راه تکامل پشتیبان حرکت و انگیزه نیرومند رهروان فضیلت و کرامت است همانند عشق به تحصیل علم.
ج) عشق فراسوی عقل، که در این مقام، هر کسی را راه نیست و در واقع باور آن دشوار است، در این جایگاه است که حضرت علی علیه السلام امیر دو جهان می فرماید: «هبنی یا الهی صبرت علی حرّ نارک فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک.»
ما در سینما می توانیم از راه استعاره، مخاطب را پله پله از مراحل پایین عشق به مراحل بالا بیاوریم.
البته همانطور که می دانید وسعت عالم کلام بیشتر از عالم تصویر است . واقعیت این است که تصویرگری در تاریخ ما رشد کافی نکرده است. در عرصه های بسیاری، سخن از حرمت تصویرگری در میان بوده است. هنرمندان مسلمان نقاش؛ به جای صورتگری بیشتر به هنرهای انتزاعی تر روی آورده اند، این ها ناشی از همین محدودیت هاست. به عنوان مثال رشد تذهیب و نقش های اسلیمی در نقش و نگارهای قالی ها و کاشی ها، در مقایسه با صورت گری در مینیاتور بسیار بیشتر است.
این محدودیت ها بایستی بررسی شود و فلسفه حرمت آن ها دقیقا تبیین گردد تا معلوم شود که چگونه می توان آن دنیای پرنقش و نگار موجود در ذهن و خیال شاعران عرفانی را از عرصه خیال آن ها به عالم خارج و بر پرده سینما نشانید؟0 پی نوشت ها:
1 مصاحبه با مقام معظم رهبری در سال 1363.
2 آیة اللّه مکارم شیرازی.
3 آیة اللّه سیدمحمود هاشمی شاهرودی.
4 آیة اللّه سیّدکاظم حائری.
5 آیة اللّه تجلیل.
6 آیة اللّه معرفت.
7 آیة اللّه محقق داماد.
8 سخنان مقام معظم رهبری در جمع اهل هنر (سال 1380).
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان