این روزها بحث شوخیهای مسابقه «خنداننده شو» برنامه خندوانه، در رسانههای مختلف، با حساسیت خاصی دنبال میشود. چنانکه حتی نقل محافل مختلف افراد جامعه نیز شده است و بارها و بارها ویدئوهای استندآپ کمدیهای آنها میان افراد میچرخد. شاید برای همگان این سوال پیش آمده باشد که چرا این شوخی ها پایش به رسانه ملی باز شده و توانسته است در برنامه پربیننده ای مانند خندوانه روی آنتن برود. برخی به نقش رسانه و جایگاه آن در خانواده ایرانی اشاره میکنند و برخی نیز از عدم محدودیت سنی این برنامه داد سخن می دهند. اما این انتقادات تا چه اندازه بجاست و تا چه اندازه خیر؟ با این دغدغه گفت وگویی ترتیب دادهایم با جناب دکتر مهدی دوایی، متخصص روانشناسی تربیتی در خصوص تاثیراتی که این شوخیها می تواند بر خانواده و تربیت فرزندان و ایجاد اعتماد اجتماعی در درجامعه داشته باشد.
دکتر دوایی معتقد است که روانشناسی نشات گرفته از فلسفه است و اگر میخواهیم موضع گیریهای روانشناسی را درباره این مسئله به درستی بررسی کنیم، لازمهاش این است که مبنای فلسفی هر دیدگاه را کاملا شناسایی کرده باشیم. در واقع ما اگر مبنای فلسفیمان را در زندگی شناخته باشیم و با آن ارتباط برقرار کرده باشیم، بر آن اساس می توانیم موضع گیری روانشناسی داشته باشیم که حال این موضوع از بعد روانشناسی درست است یا خیر؟
ما در اینجا دو بعد فلسفی داریم که میتوانیم بر آن اساس، این موضوع را دنبال کنیم. این دو رویکرد، ایده آلیسم و رئالیسم است که تقریبا همه افراد با آن آشنایی دارند. ایده آلیسم به سردمداری افلاطون است و رئالیسم به سردمداری ارسطو. اما سخن این دو دیدگاه چیست و بر آن اساس چگونه می شود در برابر یک مساله، موضع گیری کرد.
ایدهآلیسم یا افلاطونیها چه میگویند؟
ایده آلیسم ها -همانگونه که از نامش پیداست- میگویند همه چیز باید ایدهآل باشد و ما می بایست یک جامعه کاملا ایدهآل که همه موارد در آن رعایت می شود، به وجود بیآوریم؛ یک آرمان شهر یا مدینه فاضله که مصون از هرگونه آسیب باشد و هیچ چیز بدی در آن اتفاق نیافتد. حتی تعلیم و تربیت مان نیز بایستی بدین گونه باشد. مانند آنکه در پروسه تبدیل شدن یک نهال یا بذر به یک درخت، مدام مراقب باشیم که چه درجه حرارتی به آن می رسد، نور آن چقدر باشد، آب چقدر به آن برسد و در واقع یک شرایط حفاظت شده گلخانهای که در آن هیچ شرایط بدی وارد نشود و مدام مراقبت کنیم تا رشد کند. مثال دیگر مصون نگه داشتن یک نوزاد تازه به دنیا آمده از تمام میکروبها، باکتریها و ناپاکی های دنیای اطرافش است که مبادا بیمار شود. درنتیجه این بدان معناست که ما شرایط ایده آل را در بحث تعلیم و تربیتی دنبال میکنیم. پس در بحث زندگی معمول مان، در تعلیم و تربیتمان، در شیوه فرزندپروری ، در استفاده از رسانه، صدا وسیما، کتاب و … بایستی مراقب شرایط ایدهآلی مان باشیم تا هیچ گونه میکروب و ویروسی وارد نشود، شرایط کاملا حفاظت شده باشد و از تمامی ایده آل هایمان از بدو تولدو در ادامه در بحث های تعلیم و تربیتی مان مراقبت کنیم.
اما رئالیست ها به سردمداری ارسطو چه می گویند؟
آن ها معتقدند عملا آنچه ایده آلیست ها می گویند، اتفاق نمی افتد. این عملی نیست که شما بتوانید چنین تربیت گلخانه ای را دنبال کنید. آن ها می گویند ما گاهی می توانیم یک سری میکروب های ضعیف شده را مانند عمل واکسن زدن ارائه کنیم تا این بتواند از بیماری های قویتر و خطرناکتر جلوگیری کند. این در حالی است که ما اگر این میکروب ها را ارائه نکنیم و مصونیت به وجود نیاوریم، ممکن است میکروب های قویتر به یکباره حمله کنند و آسیب جدی برسانند. حال اگر ما این دیدگاه را وارد تعلیم و تربیت و فرزندپروری کنیم، چه اتفاقی می افتد؟ بر اساس این دیدگاه ما گاهی میتوانیم برخی از تجربیاتی را که در بدو امر، خیلی هم خوشایند نیست، اما به صورت ضعیف شده، در بحثهای تربیتی، فرزندپروری، کتاب ، فیلم و آموزش ها وارد کنیم . این رویکر تربیت را از حالت گلخانه ای در میآورد و اجازه میدهد آن نبایدهایی که در جامعه اتفاق میافتد را به صورت خفیف شده، وارد بحث های تعلیم و تربیتی نماییم.
خوب تکلیف ایده آلیست ها مشخص است. می گویند هیچ چیز مسئله داری نمی بایست وارد شود. پس ما اگر که میخواهیم یک تلویزیون ایده آلیستی داشته باشیم، یک فیلم ایده آلیستی بسازیم، رمان ایده آلیستی بنویسیم یا مدرسه ای ایده آلیستی داشته باشیم، بایستی که تمام روزنهها را ببندیم و اجازه ندهیم که چیزی در آن نفوذ کند. اما اگر بخواهیم رئالیستی عمل کنیم، دیگر نمی توان انتظار داشت که همه چیز به صورت برنامهریزی شده و سیستمی باشد و اجازه داده می شود که برخی موارد وارد عرصه شوند تا اندازه ای که مصونیت ایجاد شود. خوب حال کدام یک از این ها خوب و کدام یک بد است؟
این سوالی است که هرکسی، هر ساختاری، هر نهادی یا هر والدی، خود بایستی به آن پاسخ دهد. مثلا تصمیم بگیریم که ما دوست داریم یک مدرسه ایده آلیستی درست کنیم یا رئالیستی؟ اینکه میخواهیم اصول سفت و محکمی را داشته باشیم یا خیر؟ و… مثلا پدری تصمیم میگیرد که فرزندش تجربههای اندکی داشته باشد تا چشم و گوش بسته نباشد یا مثلا پدری که میگوید دوست دارم خودم فرزندم را به هرجایی که میخواهد برود، ببرم و بیآورم. خوب ما می بایست تکلیف خودمان را مشخص کنیم؛ این طرفی هستیم یا آنطرفی؛ چه در نقش پدر ومادر، چه در نقش یک معلم، چه در نقش یک نویسنده و یا ه ر سمت دیگر. سپس می توانیم به سوالاتمان پاسخ دهیم: آیا این فیلم را با فرزندم ببینم یا نبینم، این بازی را برای فرزندم بخرم یا نخرم و همه این ها بستگی به آن مکتب فلسفی ای دارد که من شخصا دارم دنبال می کنم.
حال روانشناسانی که مکتب فلسفی شان رئال است وارد این بحث می شوند که اکنون که تصمیم به تزریق واکسن گرفته ایم، چه واکسنی را و به چه اندازه، وارد سیستم تعلیم و تربیت کنیم؛ مثلا تصمیم گرفتن درباره بحث های پرخاشگری یا جنسی. اینکه شما فرزندتان را به کلاس کاراته یا جودو ببرید و اجازه دهید پرخاشگری هایی در حد ضعیف اتفاق بیافتد و از پرخاشگری هایی در حد بالاتر میتواند اتفاق بیافتد، پیشگیری کند یا اینکه بن مایه ضعیفی از مسائل جنسی در فیلمی اتفاق بیفتد و یا از آن صحبت شود.
پس همه چیز به این بستگی دارد که شما کدام مکتب فلسفی را برای خودتان، فرزندتان و برنامه های زندگی تان انتخاب کرده باشید. قطعا هر کدام از آنها مزیت ها و ضعف های خود را نیز به دنبال خواهد داشت.
در نهایت دکتر مهدی دوایی اشاره جالبی دارند. ایشان معتقدند که ورای تمام این مکاتب فلسفی دین ماست. یعنی یک فرد دینمدار اگر در چهارچوب بحث های دینی خودش حرکت کند و توجه داشته باشد که دینش چه گفته است، امامش چه گفته است، قرآن و دستورات دینی اش چه گفته است، نه تنها آخرت خود را خواهد داشت، بلکه دنیا را نیز خواهد داشت و یکی از بحث های اصلی در ملاک دنیا، برخورداری از بهداشت روان است. زیرا ثابت شده است کسانی که در چهارچوب دین حرکت کرده اند، سلامت روان مطلوبی برایشان اتفاق افتاده است. بنابراین آن چه ورای بحث های فلسفی ما می تواند اتفاق بیافتد، این است که کاری کنیم که در چهارچوب آن چه چهارده معصوم گفته اند، عمل کنیم. اگر در بحث های جنسی مسائل را براساس آنچه که دین مان گفته است، مدیریت کنیم، می توانیم هیجان ها و تصمیماتمان را در مسیر درست هدایت کرده و اگر در چارچوب عمل کنیم و نه افراط داشته باشیم و نه تفریط و با خود دین در آشتی باشیم، مسیری کاملا زیبا و کم تنش را با مدیریت هیجانها می توانیم دنبال نماییم. بنابراین درست است که به آن دو مکتب فلسفی اشاره کردیم، اما پیشنهاد من در این زمینه این است که به دینمان اعتماد کنیم تا مانند قایقی که در دریایی متلاطم قرار گرفته است، ما را به ساحل نجات برساند.