دانش کلام اسلامی از همان سده نخستین هجری در محیط ویژه ای بالید و زایش و زوال آن نیز به زمینه های عینی اجتماعی و سیاسی پیوند خورد. اگرچه، متون دینی یکی از عوامل پیدایش علم کلام بود، مسائل آن در زمینه های اجتماعی و در بستر تاریخ، دگرگون و نوبه نو شدند.
با نگاهی به سده نخستین تاریخ اسلام، ریشه کلام را در مساله عدالت سیاسی می توان پی جویی کرد. «در یک جامعه سیاسی که مردم آن معتقدند به این که حاکمیت، منشا آسمانی دارد و اجرای آن به پیامبر واگذار شده است، مسلم است که دالت سیاسی جلوه ای است از اراده خداوند، آن گونه که پیامبر آن را تفسیر کرده و به مرحله اجرا می گذارد... پس از وفات پیامبر... مشروعیت خلافت، محور بحث در مورد عدالت سیاسی بود. زیرا در صورتی که ثابت می شد که جانشین پیامبر فاقد مشروعیت است، تصمیمات او بیان کننده اراده حاکمه خداوند نبود، بلکه منعکس کننده خواست خود بود. .. از این رو بحث در مورد عدالت سیاسی به سمت مساله مشروعیت چرخید که ابتدا جامعه سیاسی را به گروه های سیاسی تقسیم کرد و بعدا زمانی که هر گروه با تمسک به دلایل مذهبی درصدد توجیه موضع خود او برآمد، این گروه بندیها بتدریج به شکل جوامع مذهبی درآمد.بدین سان، بحث در مورد عدالت بناگزیر از جنبه سیاسی به جنبه های مذهبی و کلامی مبدل شد ابتدا به صورت فراورده فرعی بحث مربوط به مسائل سیاسی (مشروعیت) و سپس به عنوان فراورده فرعی بحث راجع به آموزه های اساسا کلامی (اراده خداوند و عدالت) و ارتباط آنها با سرنوشت انسان.»
(1) مناظرات کلامی راجع به عدالت سیاسی، معمولا با استناد به وحی، از طرف رهبران سیاسی اعمال می شد. برای اولین بار، قدریه نخستین از عقل به عنوان دلیل، استفاده کرد، اما معتزله، عقل را به صورت نظام مند، مورد بهره برداری قرار داد. با اشعری و پیروانش، دو جریان کلامی، عقل گرایی و نص گرایی، به عرصه ظهور رسید.
برخی از متکلمان درباره پیدایش دانش کلام اسلامی، از آغاز تا قرن سیزدهم هجری، هفت دوره را برشمرده اند: دوران پیش از پیدایش کلام، دوران برخورد با الهیات، دوران منازعات معتزلیان با اهل حدیث;یا برخورد با فلسفه یونانی، دوران پیروزی اشعریان، دوران پیرایشگری غزالی و شیوه متاخران، دوران جمود و دوران اصلاح.
(2) بدیهی است که این دوره بندی بر یک پیش فرض استوار است و آن این که دانش کلام در یک دوره طولانی دچار رکود و انحطاط بوده است و تنها در قرن سیزدهم هجری است که کلام، حیاتی دوباره می گیرد و این بازگشت بطور دقیق مربوط به دوره ای است که ناپلئون با حمله خود به مصر، در سال 1798، جهان اسلام را دچار بحران فکری کرد. با بررسی دورانهای مورد بحث می توان زایش و زوال مسائل علم کلام و علل آن را ارزیابی نمود. در این میان، مواجهه توانمند دین با انسان و جامعه مدرن و دینداری در عصر جدید، جز با مسلح شدن به روشها و بینشهای جدید، امکان ظهور نمی یافت. بناگزیر باید در عرصه کلام طرحی نو در انداخته می شد.
دانش کلام، دانشی گسترده دامن، ارجمند و پرتاثیر است و با دریغ باید گفت امروزه در گیر و گرفت بحرانی سخت به دام افتاده است و آینه تیره ای است که چیزی از جهان درونی و بیرونی ما را باز نمی تاباند. بی گمان گسترش و دگردیسی مسائل آن و پیوند آن به دهها دانش و شناخت نوپدید و کهن، و دگرگونی روشهای پژوهشی در آن به ما این مجال را می دهد که از دانش کلام معاصر سخن بگوییم.
امروزه، هر گونه دین پژوهی با اضلاع گوناگونی از دانش کلام پیوند خورده است. جامعه امروز ما نیز در عرصه فکری با مشکلاتی مواجه است که عمده آنها باید در عرصه کلام پژوهیده و پاسخ یابی شود. ضرورت پرداختن به این دانش، و کوشش برای روزآمدسازی و توانمند و کارا کردن آن در روزگار پرپیچ و خم امروز، گفتن ندارد. با این همه چرا این آرمان و آرزو چنین دیر و دور و دشوار به چشم می آید و دیواره ها، چنین ستبر و سرسخت، میان ما و این امید سر برمی کشند؟
پاسخ به این پرسش نیز چندان آسان و آسوده به چنگ نمی افتد. آیا افول علوم تغذیه کننده دانش کلام، اندیشه سیاسی و به تبع آن فعالیتهای فکری و نیز افول تمدن اسلامی و تلفیق این دانش در فلسفه و... آن را دچار زوال ساخت؟ و زمانه عسرت را فراهم آورد و یا موانعی دیگر در کار بودند. به گمان ما پاره ای دشواره ها و دیواره های معرفتی و روانشناختی در کارند و نیز پاره ای مانعها و مشکلهای عینی و عملی.
بررسی و شرح و شکافت هریک از اینها و جستجوی راه حل و روزنه برون شد از چنبره مردافکن، درخور این نوشتار نیست. ولی بی آن که چون قطره ای، خیال حوصله بحر بپزیم، فروتنانه چند پیش نهاد برای رونق و رواج و روایی دوباره دانش کلام فراپیش پژوهندگان باریک اندیش می نهیم; با این باور که دانش کلام تا در مقام نهادی توانمند، ستون استوار دین اندیشی و دین پژوهی نگردد این گره فروبسته گشوده نخواهد شد; چرا که تولید اندیشه در خلا صورت نمی گیرد و اندیشه کلامی در بستری ظهور می یابد که زمینه های تولید فراهم باشد. این امر به باور ما جز با نهادینه سازی دانش کلام نه به وقوع می پیوندد و نه دوام می آورد.
یکم. دانش کلام اگر جویای هویتی مستقل است بی هیچ سخنی باید مرزبندی شود و راه خود را از راه فلسفه و مابعد طبیعت جدا کند. و در روش و موضوع و غایت و مسائل و پرسمانهای خود به شخصیت ویژه ای دست یابد. روشن است که پیوند کلام با دانشهای دیگر، و از آن میان فلسفه، پذیرفتنی است; حال گونه و شیوه این پیوند هرچه می خواهد باشد. این هویت مستقل، جایگاه مستقل و ویژه ای برای کلام در میان شاخه های دانش دین، و، در پی آن، جایگاهی مستقل برای عالمان آن و موقعیت اجتماعی آنان به ارمغان خواهد آورد.
گفتنی است تلفیق کلام در فلسفه، از قرن هفتم هجری بدین سو، کلام را در مقابل فلسفه بی رقیب نهاد و دفاع از نظریه های فلسفی به جای گزاره های دینی، و جهت گیری عرصه های پژوهشی و آموزشی به سمت کلام فلسفی یا فلسفه کلامی، از پی آمدهای چنین رویکردی بود. فلسفه اسلامی، آن گونه که در این دوران فهمیده می شد، با اندک تسامحی می توانست در درون این دستگاه فکری جای گیرد.
دوم. شفافیت بخشی و راست گردانی انتظار از دانش کلام; که بی گمان هم مسبوق به شناخت این دانش و هم سابق بر آن است.
سوم: احیای میراث کهن کلامی; هم احیای ظاهری (تصحیح انتقادی و چاپ پیراسته متون کهن) و هم احیای باطنی (قرائت جدید و علمی متون و بازآفرینی میراث کهن از راه خوانش نو آنها). در این عرصه شایسته است با قرائت امروزی آثارمتفکران گذشته، شخصیت آنها را نیز بازآفرینی کرد.
چهارم: شناخت و سنجش ژرف آرا و آثار پژوهشگران غیر ایرانی عرب، غربی، مسلمان و... در زمینه اسلام پژوهی.
پنجم: درک و دریافت بی میانجی و گسترده الهیات مسیحی و یهودی و آغاز پژوهشهای تطبیقی ادیان. در این عرصه علاوه بر مسیحیت و یهودیت، به ادیان و آیین های دیگر نیز باید توجه گسترده و جدی نمود از جمله: آیین بودا، شینتو، زرتشت، هندو، کنفوسیوس و....
ششم: احیای علم تاریخ. بی شک تاریخ اسلام یکی از علوم تغذیه کننده علم کلام است. احیای دانش تاریخ و کاربرد روشهای تاریخی نه تنها به خودی خود برای علم کلام لازم است بلکه تاریخ اسلام خط فاصلی است بین سنت و فرهنگ جامعه دینی با اصل و حقیقت دین. افزون بر این، نگاه تاریخی به مقولات کلامی، تحول ماهوی این مقولات را پیش روی ما خواهد نهاد.
هفتم: برگزاری همایشهای بین المللی در زمینه مسائل نو کلامی و نیز شناخت میراث کهن و مشعل داران آن.
هشتم: بنیادگذاری کتابخانه تخصصی دانش کلام. گسترش دامنه کلام در روزگار ما به اندازه ای است که ارائه پژوهش به مجامع علمی، بدون مطالعه تخصصی و بدون ارجاع به مآخذ اصلی و کتابها و پژوهشهای ارائه شده در این باره، تقریبا غیرممکن است. این کتابخانه باید به روی همه پژوهش پیشه گان گشوده باشد و البته کتابخانه ای باشد بروز ، غنی، سرشار و با امکانات فنی مدرن; بی تنگ چشمیها و درازدستیها.
نهم: بنیادگذاری بانک اطلاع رسانی کلامی ،با ویژگیهای استاندارد بانکهای اطلاع رسانی جهان. از وظایف مهم چنین مرکزی در عرصه کلام، این است که اطلاعات روزآمد را در کوتاهترین زمان و به اشکال گوناگون نشریه، کتاب، دیسکت، ا.ا و... در اختیار محققان قرار دهد.
این مرکز، در گام نخست، باید به شبکه اینترنت وصل باشد و محققان حوزه در عرصه کلام، باید کارت مخصوص داشته باشند تا بتوانند از اطلاعات آن استفاده کنند و در صورت عدم امکان، اطلاعات داده شده کلامی به گونه ای منظم، اولویت بندی گردیده در اختیار محققان قرار داده شود.
گام بعدی، تهیه تمامی نشریات کلامی و تنظیم نمایه کاملی از مطالب مندرج در این نشریه هاست. این اطلاعات باید به مراکز مختلف پژوهشی و آموزشی ارسال گردد. همچنین نمایه کاملی از کتابهای کلامی معرفی شده در این نشریات نیز جهت اطلاع محققان باید ترجمه و ارسال گردد. انتخاب و ترجمه مقالات خوب و معتبر، از نشریات تخصصی این علم، گام سوم این مرکز اطلاع رسانی می تواند باشد.
دهم: تدوین برنامه آموزشی; که بی گمان در دل خود آموزشگاه توانمند زبانهای مهم جهان (انگلیسی، عربی، آلمانی، فرانسه و...) را خواهد پرورد. هم چنین آموزش رشته های گوناگون علمی که بیشتر با کلام هم خانه و همسایه اند و، امروزه روز، کاروان کلام بی آنها گامی به پیش نتواند رفت. گفتن ندارد که دفاع و تبیین از گزاره های دینی، مبتنی بر شناخت و فهم دین است و چالش با حریف مبتنی بر شناخت آن. در این زمینه باید علومی را فراگرفت که این مهم را برآورند.از جمله: روش شناسی، هرمنوتیک، روان شناسی دین، جامعه شناسی دین، معرفت شناسی، تاریخ، دانش اسطوره ها، زبان شناسی و نشانه شناسی، فلسفه دین در همه گستره های آن. تاریخ تفکر دینی در جهان اسلام و غرب (خصوصا سده های 19و20 را می توان درآمدی بر شناخت دنیای اندیشه جدید تلقی نمود. آموزش متون مهم و معتبر میراث کهن نیز گام مهم این سفر قیم است.
یازدهم: تدوین طرح پژوهشی جامع کلامی. تولید اندیشه بدون کارپژوهی فرجام نمی یابد و کار پژوهش بدون شناخت و اولویت بندی و برنامه ریزی میسر نیست. علت اساسی سردرگمی بسیاری از تحقیقات کلامی، نبودن یک شاکله کلامی است. بسیار دیده شده است که اولویت سوم و چهارم، اولویت یکم تلقی شده است. و این غفلت و سردرگمی، البته معصومانه، کار آموزش را افزون بر پژوهش دچار انحراف کرده است.به باور ما یک طرح پژوهشی جامع کلامی باید چهار محور اساسی را در نظر بگیرد:
الف. شناخت تعارضات. این نکته جزء مسلمات است که متکلم از گزاره های دینی باید دفاع نماید و دفاع نیز بدون خصم و رقیب قابل تصور نیست. اولین گام، شناخت تعارض بین نیروهای مادی و معنوی در گستره جهانی است. پرواضح است که عرصه فعالیت نیروهای مادی در نحله های مختلف فلسفی پراکنده است. در مرحله بعد شناخت تعارض بین ادیان ابراهیمی است و در مرحله سوم شناخت تعارض بین مذاهب مختلف اسلامی است. درجه اهمیت این تعارضات به ترتیب مراحل است.
ب. شناخت نظریه پردازان و جریانهای کلامی. شناخت و آگاهی از آرای نظریه پردازان و جریانهای کلامی و بررسی آثار و منابع مهم آنها، از روشهایی است که می تواند ما را به افقهای جدید رهنمون سازد. این بررسی در عرصه کلامی سنتی و جدید، اسلامی و غیر اسلامی امکان بروز می یابد.
در مثل، برای شناخت تفکر دینی در غرب باید آثار و نظریه های متفکرانی نظیر: شلایر ماخر، کرکگور، مارتین بوبر، بولتمان، کارل بارث، پل تیلیش، گابریل مارسل، یاسپرس، بونهافر، اوتو، ژیلسون، ژاک مارتین، تیلاردوشارودن، فرانسیس شیفر، کرنلیوس وان تیل، ویلیام جیمز، کانت، ویتگنشتاین، الیاده، ریکور، گادامر، فروید، فویرباخ، هیدگر، فان درلیوف، هارتشون، نیچه، ایده آلیستهای آلمانی و متفکران نحله مرگ خدا، مورد تامل و شناخت قرار گیرد. در این باره، از متفکران عرب: محمد عبده، رشید رضا، رفاعه طهطاوی، علی عبدالرازق، فرح آنطون، شبلی شمیل، عابد الجابری، محمد ارکون، حسن حنفی، ابوحامد ابوزید و... و از مصلحان دینی: سید جمال الدین، محمد اقبال و دیگران را می توان برشمرد.
افزون بر شناخت نظریه پردازان، جریانهای کلامی را نیز بدقت باید شناخت. وقتی کلام خود را از محیط درون دینی بیرون می کشد و در دنیای غیر دینی وارد می کند با انواع عدیده ای فلسفه روبه رو می بیند. امروزه بسیاری از جریانهای فلسفی مبنای عقلانی برای جریانهای کلامی فراهم می کنند، از جمله: تحلیل زبانی، پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم الهی، فلسفه پویشی، فلسفه نوتومیستی، فلسفه هگلی و هیدگری و نحله مرگ خدای نیچه و الهیات لیبرال. آیا هیچ فکر کرده ایم که در جهان غرب چه جریانهای کلامی ای در حال گسترش است؟ آیا در ایران معاصر مبانی کلامی اندیشه ها را به بحث گذاشته ایم؟ آیا خبر داریم که چه جریانهای کلامی ای در داستان و رمان معاصر در حال شکل گیری است؟ آیا این مبانی را مورد بررسی و نقد قرار داده ایم؟ آیا فراموش کرده ایم که تاثیرگذاری رمانها نامرئی تر و قوی تر از هر نوشته و گفته ای است؟ آیا به تیراژ برخی از آثار منتشر شده کلامی توجه کرده ایم؟ راستی این فرهنگ مکتوب در حال ویرانی و ساختن چه باوری است؟
ج. شناخت مسائل کلامی. گستره کار کلامی بستگی به شناخت مسائل آن دارد. به هر میزان که مسائل گسترده باشد، دایره پژوهش کلامی گسترده خواهد شد. نحوه نگرش به کلام و وظایف متکلم و روشهای آن، در چگونگی و گستره آن تاثیر بسزایی دارد. اگر وظیفه متکلم دفاع از گزاره های ناظر به ارزش و یا برگرفته از ارزش باشد، دامنه کلام به کجا کشیده خواهد شد و به چه علومی نیاز خواهد افتاد؟ امروزه سؤال این است که آیا نظریه حقوق بشر، آن گونه که در اعلامیه حقوق بشر آمده است، کاملا مورد تایید دین است؟ آیا راه دین از راه کسانی که طرفدار اومانیسم، مدرنیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم و دمکراسی اند جداست یا نه؟ درباره دین و حکومت، سؤال این است که آیا جامعه دینی، جامعه ای است که افراد آن، صرفا رفتار فردی خود را بر پایه اخلاق دینی سامان می دهند یا این که اخلاق دینی را در روابط اجتماعی هم، رعایت می کنند. آیا حقوق چنین جامعه ای برگرفته از حقوق دینی و شریعت و بر پایه آن است یا این که ساختار سیاسی و قدرت حاکم، قدرتی دینی است و یا این که ساختار اقتصادی و فرهنگی نیز دینی است و یا همه اینها؟ و آیا امکان ایجاد چنین جامعه ای هست، و اگر آری تاکنون موجود بوده است یا خیر، و....
جدلی الطرفینی بودن مقولات دینی بعد از کانت، بی معنی بودن گزاره های مابعدالطبیعی بعد از فلسفه تحلیل زبانی، معقولیت گزاره های دینی بعد از معرفت شناسی جدید، طرح مباحث تعارض علم و دین و رویکرد اومانیستی به دین بعد از رنسانس و... نمونه های چندی است که با نگاههای جدید به دین مطرح شده اند.
«قبلا الهیات می توانست فرض کند که همه انسانها در یک خرد همگانی مشترکند و در جهانی که گوشه ای از آن از نظم و عقلانیت خالی نیست. انسان موجودی بود لوگوسی که در جهان می زیست که نظمی غایتمند داشت...
این اتفاق نظر در قرن بیستم از میان رفته است. دریافت مشترک متفکران جدید این است که طبیعت و تاریخ از نظم و هدف آفاقی عاریند. در طبیعت، نه لوگوس هست، نه عقلانیت، و نه ارزش ذاتی. اشیاء فقط هستند، و تصادفی اند، یعنی محصول نیروی صدفه که نیک و بد نمی فهمند. انسان هم موجودی منطقی و عقلانی نیست; بلکه نفع شخصی و شهوت او را به کار برمی انگیزند و «ادله »ای که می آورد، در اکثر قریب به اتفاق موارد، دلیلتراشی اند; «ایده ها»یش هم ایدئولوژی اند.»
(3) د. شناخت و پاسخ به شبهه های کلامی. گذر از سه مرحله پیشین وظیفه ما را در این قسمت روشن خواهد کرد. یکی از خلطهای رایج در روزگار ما جابه جایی مسائل قسمت ج و د است و این خلط باعث شده که گاهی شبهه را با دید مساله نگاه کنیم و بالعکس. از جمله خطرهایی که دانش کلام را تهدید می کرده است این بوده که، چون وظیفه کلام دفاع از حقیقت دینی است و حقیقت دینی در گذر زمان با فرهنگ و آداب و رسوم و روان جامعه درآمیخته است، کار دانش کلام به جای دفاع از حقیقت دینی به دفاع از تعابیر و آداب و رسوم و ساختارهای بشری تبدیل شود و خلاف آن کفر انگاشته شود و سؤال از آن، شبهه تلقی گردد. به نظر می رسد که تعیین مرز کفر و ایمان، و به دست دادن ملاکی برای مرزبندی شبهه و مساله در این میان، بسیار سرنوشت ساز است. به هر حال باید شبه ها را شناسایی، دسته بندی و اولویت بندی کرد و در نهایت پاسخ داد. گفتن ندارد که در مورد انتشار شبهه ها، احتیاط و حزم بیشتری باید نمود. افزون بر این، دفاع از سنت نباید ما را به تاویل نابه جای موضوعات جدید کلامی بکشاند. بسیاری از مسائلی که در کلام سنتی ما مطرح بوده، باید در تاریخ کلام اسلامی مطرح گردند و این که کلام جدید نداریم نباید ما را به این اندیشه بکشاند که جز گذشته، چیزی صورت نبسته است و تنها چیزی که رخ داده، توجه به مساله شکاکیت بوده که سرمنشا مسائل جدید کلامی شده است، و سپس شتابان نتیجه گرفت که مسائل جدید همه اش شبهه است. در چنین فضایی اندیشه کلامی، به جای باروری، دچار زوال خواهد شد. طرفه آن که، چگونه می توان بدون آشنایی با تجدد، از سنت دفاع کرد و چگونه می توان، بدون آشنایی با نظریه های گسست و تداوم سنت و تجدد، تجدد را شناخت.
طرح مباحث جدید کلامی بدون رسوخ به ماهیت تجدد و مبادی آن امکان پذیر نیست و نباید صرفا در ظواهر تجدد توقف کرد. این امر جز با موضوع شناسی عمیق محقق نمی شود. در بررسی نظریه پردازانی نظیر کارل اشمیت، تیرنی، کانترویج، میشل ویله، اشتراوس، بلومنبرگ، مارکس و... مشخص خواهد شد که آیا دنیای جدید دنیای مشروعی است یا نه؟ آیا حقوق جدید در گسست از فقه قدیم است یا در ادامه آن؟ آیا مفاهیم، بخصوص مفاهیمی که متکلم قصد دارد به دفاع از آنها برخیزد، در حال تغییر و دگرگونی است؟ اگر مفاهیم تغییر ماهوی داده اند نحوه دفاع چگونه باید باشد؟ آیا دنیای جدید را باید رد کنیم یا قبول (مساله دین و دنیا)، و در هر صورت کدام تئوری می تواند در راستای اهداف ما باشد؟ آیا تئوری مستقلی می توان ارائه نمود؟
ما نیز بر این باوریم که «دانش کلام اسلامی همچنان می تواند انجام وظیفه کند، مشروط بر آن که در مسائل و شیوه های خود بازنگری کند، مخاطبان و زمان خویش را بشناسد، از امواج فلسفی و فکری تازه استقبال کند و بداند که آنچه مقدس و همیشگی است دفاع از دین است; نه مسائل کهن ».
دوازدهم: تربیت محقق و مدرس کلامی از مهمترین اموری است که، با زوال دانش کلام، به بوته فراموشی سپرده شد. اگر یک متن کلاسیک در عرصه کلام سنتی و یا یک متن کلاسیک در کلام معاصر در مقابل دانش پژوه باشد آیا نیروهایی تربیت شده اند که این متون را به همان سبک حوزوی تدریس کنند؟ آیا حساب کرده ایم که چند مدرس درس خارج کلامی داریم که بتواند، همچون یک درس خارج فقه و اصول، کلاس و بحث را اداره کند؟
سیزدهم: تاسیس دفتر مطالعات کلامی. بیشتر مؤسسه هایی که در قم به کار آموزش و پژوهش مشغول هستند، معمولا قسمتی را نیز به کلام اختصاص داده اند و چند سالی است که فعالیت آموزشی خود را در این زمینه شروع کرده اند. ولی چیزی که هنوز جای آن خالی است، مرکزی برای مطالعات کلامی است که بدون وابستگی به این قبیل مؤسسه ها، در حوزه تاسیس گردد. اگر دفتر مطالعات کلامی حوزه فعال گردد شاهد کارهای ارزنده ای، خواهیم بود. البته نباید این دفتر را رقیب مؤسسه های فرهنگی تلقی کرد.
سخن پایانی. در جهان امروز، جاذبه های معنوی و فعالیتهای مذهبی مختلف و فراوانی دیده می شود. در این میان، مذهبی مورد استقبال است که با واقعیتهای روز و مقتضیات زمان سازگار باشد. تولید اندیشه کلامی در فضایی شکل می گیرد که این باور مقبول افتد که گذشتگان، به رغم فضل تقدم، تقدم فضل ندارند و بنابراین، به ضرورت، مسائل را بهتر از ما درک نمی کرده اند. از سوی دیگر، باید توجه داشت که خودباختگی و باخود بیگانگی و تسلیم اندیشه های کلامی دیگران شدن، بدون چون و چرا در آن، اندیشه کلامی اسلامی را سترون می کند.
سخنان بسیار مهم مقام معظم رهبری در جمع فضلای حوزه علمیه قم، در آذرماه 1374، بذر امیدی در سرزمین اندیشه حوزویان پاشید و عمدتا درخواستی بود از حوزه های علمیه که به افقهای دورتر بنگرند; معضلات را قبل از این که بحران آفرین بشوند بشناسند، موقعیت و مزیتی را که انقلاب اسلامی برای حوزه ها به ارمغان آورده قدر نهند; با هدف سازمان دادن بهتر به جوامع حوزوی، با احتیاط و به نحوی آگاهانه، به بازسازی فکر دینی در دنیای معاصر بیندیشند; و آفاق فکری برون حوزه ای را در گستره آن دریابند به گونه ای که قبل از بروز حوادث واقعه به فکر چاره جویی بیفتند.
اگر پیام رهبری به مخاطبان آن رسیده باشد، تکرار آن به شکلی دیگر بی معناست. در عین حال، گذر به سه نقطه اساسی در فرمایشات معظم له «حفظ، ترمیم و بازسازی » حوزه در زمینه کلام جز با نهادینه سازی دانش کلام در حوزه، امکان پذیر نیست. آموزه ها و سخن مایه های نیکوی ایشان سخت کارساز و مانع برانداز بود. پژوهشگران حوزه علمیه هم می توانند از راه نماییهای ایشان چراغی برای راه برکنند و هرچه زودتر و آسانتر در نابودی دشواره های عینی و عملی و زمینه سازی بستری مناسب برای تحقق دانش کلام آرمانی بکوشند. فرصت را شکار کنیم، زمینه و زمانه تفکر دینی را دریابیم و پیام دین را، بدرستی و زیبایی، به مخاطبان عطشناک آن برسانیم. انشاءالله
سردبیر
پی نوشت ها:
1. Majid khadduri The Islamic Conception of Justice,.................P.194.
ولهوزن در اشاره به همین معناست که می گوید: «خوارج مسائلی خارج از حوزه عقاید موروثی، مطرح می کردند و بر سر همین مسائل با دشمنانشان مجادله می کردند. آنان هرگز منکر این نبودند که اصلشان از قاریان قرآن است. و در این شکی نیست که طبقه اول علماء کلام اسلامی از خوارج تاثیر یافتند.» یولیوس ولهوزن، تاریخ سیاسی صدر اسلام، ترجمه محمودرضا افتخارزاده، دفتر نشر معارف سیاسی، ص 48;
نیز بنگرید به: سید حسین مدرس طباطبایی، «مناظرات و نقش متکلمان »، مجله نقدونظر، سال اول، شماره سوم و چهارم، ص 30.
2. لویی گارده و جورج قنواتی. فلسفة الفکر الدینی بین الاسلام والمسیحیة، تعریب صبحی صالح و فرید جبر، بیروت، دارالعلم للملایین، ج 1، الفصل الاول.
3. سم کین، گابریل مارسل، ترجمه مصطفی ملکیان، انتشارات گروس، ص 113 و114.