چکیده:
در عصر حاضر، با واگذاری امور زندگی به رایانه ها و دست یازیدن بشر به ابزارهای نوین، بیم آن می رود که انسان در گذار از زندگی سنتی به روش مدرن و صنعتی، کم کم از جایگاه اثر گذاری و موضع فعال به سوی اثر پذیری و انفعال پیش رود، به گونه ای که بعضا هویت و مسؤولیت خویش را به فراموشی سپارد و مانند ابزاری در دست سامان دهندگان نظم نوین جهانی در آید؛ در نتیجه همه ارزشهای فطری و اخلاقی بیرنگ شود و جامعیت دین به دست حیلت ورزان نوین به بازی گرفته شود.
در این نوشتار برآنیم که موضوع عفاف را از زوایای مختلف مورد ارزیابی و دقت قرار دهیم و بر اساس متون آیات و روایات، نقش آن را در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی تجزیه و تحلیل کنیم. باشد که اندکی به سرمایه های الهی خود بیندیشیم و در گذرگاه دنیا براحتی از آن دست نشوییم.
کلید واژه ها : عفاف، نفس، ایمان، حیا، تربیت، وراثت
جامعیت مفهوم عفاف در آموزه های دینی
تحلیل دقیق متون اسلامی نشان می دهد که وسعت عفاف به گستره همه ابعاد زندگی ظاهری و باطنی ماست و زیبایی صحنه های عفت به زیبایی پیوستن حقایق عالم ملک و ملکوت است؛ زیرا عفاف حقیقتی برتر از عالم ماده، هویتی فطری و آموزه ای آسمانی در وجود انسان است. چنانکه گفته شده: لا دین لمن لا عفاف له؛ آیین زندگی را گم کرده هر آن کس که در حیات خویش عفاف را به فراموشی سپرده است.
امیر مؤمنان علیu می فرماید: العفه راس کل خیر (رسولی محلاتی، غرر الحکم و درر الکلم موضوعی، ج 2، ص 127)؛ «منشاء هر خیر و خوبی و نوید هر سعادتی عفت است.» نیز می فرماید: علیک بالعفاف فانه افضل نشم الاشراف (همان، ص 12)؛ «عفاف بر تو باد که برترین خصلتها برای مردمان شریف است.»
بررسی دقیق قوانین شریعت ما را به این نتیجه می رساند که: اولا در هر یک از قضایای دینی، عفاف نهادینه شده است و پیوند خاصی بین عفاف و قوانین شرع وجود دارد.
ثانیا در فلسفه بسیاری از احکام پنجگانه و تکالیف اسلام تقویت بنیه عفاف نهفته است.
ثالثا اگر این عصاره شیرین و ارزشمند از حقیقت وجود آدمی بیرون رود، نه تنها دین درباره او کار آمدی نخواهد داشت، بلکه خصایص انسانی هم به تدریج از وجود او رخت بر خواهد بست.
در یک نگاه کلی، گستره عفاف به گستردگی فعل و انفعالات جوارح و جوانح انسان است. لذا گاه موضوع کلی عفاف در امور اجتماعی است که انشعاباتی چون عفاف در لباس، نگاه، صدا، گفتار، سر، مقام، مال، خوراک، خندیدن، زینت، کار، و...دارد و گاه در خانه و خانواده است؛ مثل عفاف در حسن معاشرت زوجین، حفظ حریمها، شنیدن، نیت، تفکر، رعایت حقوق متقابل و... و گاه موضوع عفاف فعل و انفعالات فردی و زمینه ساز ارزشهای خاصی از جهت تمایزات اخلاق شخصی است، مثل مراقبت به هنگام عبادت، مشارطه در دوری از گناه و سوء ظن، پرهیز از بیکاری و تنبلی، غفلت، خواب و خوراک.
گاهی هم یک حکم در هر سه عرصه اجتماعی، خانوادگی و فردی زمینه ساز باروری عفت است. پس دایره عفت در زندگی بشر به وسعت دایره زندگی فردی، اجتماعی و کلیه تعاملات فکری و رفتاری انسان است که در اینجا ما به ارزیابی زیر مجموعه های این موضوع در آیات و روایات می پردازیم. معنای لغوی عفاف
عفاف به معنی حصول حالتی است در نفس که از غلبه شهوات جلوگیری می کند. (قرشی، قاموس قرآن، ج 5، ص 19)
راغب اصفهانی در این باره می گوید: و اصله الاقتصار علی تناول الشیء القلیل؛ یعنی عفاف اکتفا ورزیدن به بهره مندی کم و شایسته است. (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل کلمه عفاف)
در قاموس، عفت به معنای کف و خود نگهداری از محرمات و زشتی هاست که با زیباگزینی منافات دارد. مرحوم نراقی در بیان معنای عفت می گوید: عفت انقیاد قوه شهوانیه را تحت سیطره عقل گویند که در اقدام به خوردن و نکاح، حدود اوامر الهی را نگه دارد به لحاظ کمی و کیفی؛ عفت همان اعتدال عقلی و شرعی است و افراط و تفریط در آن مذموم است. پس در تمامی اخلاق و احوال حد وسط عفت است که خیر الامور اوسطها. ارتباط عفاف با عقل
آفریدگار هستی قبل از تشریع دین و وضع قوانین، فطرت انسان را به مواهبی عجین ساخته که زمینه ساز کارآمدی شریعتند؛ چنانکه از عقل به عنوان حجت و پیامبر درون تعبیر می گردد و از فطرت به عنوان خمیر مایه توحید. حال نقش عفت در این میان چیست؟
منشا ادراک عقلانی مطلوب در گستره روایات، حضور عفاف در وجود انسان است. این خصیصه فطری هر چه بیشتر تقویت شود، تکامل اندیشه و نیروی عقلانی قوی تر می گردد. بدین معنا که چون انسان فطرتاً عفت مدار و طالب زیبایی و نامانوس با زشتی و پلیدی است، عقل در جدا سازی زیبا از زشت و نیک از بد او را کمک می کند و راه را روشن می سازد. امیرمؤمنان می فرماید: اصل العقل العفاف و ثمرتها البرائه من الآثام؛ «اساس عقل عفاف است و ثمره آن دوری از زشتی است». یعنی هر کجا که قوای عقلانی بر امیال نفسانی غلبه کند، به واسطه رشد و حضور حرکت آفرین این خصیصه فطری است. بالاتر اینکه گوهر وجود آدمی و هویت انسانی او در سایه قوام عفاف هویدا می گردد؛ لذا رابطه ای معقول و منطقی بین رشد عفاف و عقل موجود است. از متون نیز به دست می آید که تعاملی متقابل بین این دو نیروی باطنی برقرار می باشد.
بنابراین امام علی ع می فرماید: من عقل عف؛ «انسان عقل مدار عفیف است»؛ (رسولی محلاتی، غرر الحکم موضوعی، ج 2، ص 130)؛ زیرا منشأ هر دو صفت حرکت به سوی تعادل و پرهیز از افراط و تفریط است. این همان مفهومی است که هم در معنای عفت نهفته است و هم در معنای عقل. بیانی مستدل در تعامل عقل و عفاف از رسول خدا ص
وقتی شمعون بن لاوی بن یهودا حواری عیسی ع از پیامبر اسلام ص سؤال کرد که: أخبرنی عن العقل ما هو؟ و کیف هو و ما یتشعب منه؟ رسول خدا ص فرمود: ان العقل عقال من الجهل و النفس مثل أخبث الدوابّ فإن لم تعقل حارت؛ «عقل همان ریسمانی است که نفس به سبب آن از جهالت و مهلکه رهایی می یابد و اگر عقل نفس را با این ریسمان استوار مهار نکند، نفس چون حیوانی سرکش به ورطه نابودی می افتد.» امام بعد از بیان هویت عقل و رسالت او می فرماید: فیتشعب من العقل الحلم و من الحلم العلم و من العلم الرشد و من الرشد العفاف و من العفاف الصیانه. (مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 117 وابن شعبه، تحف العقول، ص 19) در این عبارت زیبا و متقن، عفاف دست پرورده همه ارزشهاست. این منافاتی با اینکه اصل عقل عفاف است، ندارد، زیرا خمیر مایه فطری که در درون هر انسانی وجود دارد، عفت است. لیکن این سرمایه قابلیت پرورش دارد و تعقل و اندیشه و حلم و علم و رشد مایه فزونی آن می گردد.
در این کلام نبوی، صیانت و حفاظت از ارزشها به عهده عفتی نهاده شد که در سایه سایر صفات کمال بارور گردیده است. پس عفاف پیوسته نیاز به پرورش و افزایش دارد تا به سبب آن، حراست و صیانت در درون و بیرون، اندیشه و عمل، نیت و قول تحقق پذیرد.
و باز حضرت در انشعاب عفاف می فرماید: اما العفاف فیتشعب منه الرضا و الاستکانه و الحظّ و الراحه و التفقد و الخشوع و التذکر و التفکر و الجود و السخاء فهذا ما یتشعب للعاقل بعفافه (همان)؛ «یعنی اثر تربیتی و روان شناختی عفت رضایتمندی در برابر کردگار ضرورت و احساس نیازمندی به درگاه او، بهره مندی از زندگی و راحتی، جویا شدن خوبیها، خشوع، پنگیری و تفکر و جود و سخاست.» همه اینها را رسول گرامی اسلام در سایه عفاف محقق می بینند.
حضرت در انشعاب صیانت حاصل از عفاف می فرماید: «از صیانت، حفظ و خودباوری، صلاح، تواضع، ورع، توجه به پروردگار، فهم، ادب، احسان، محبت، خیر و دوری از شر حاصل می گردد.»
در بیان دیگری از امیر مؤمنان آمده است که: یستدل علی عقل الرجل بالتحلّی بالعفه و القناعه؛ (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 6، ص 428)؛ «میزان اندیشمندی انسان به میزان آراستگی او به عفت و قناعت است.» یعنی باروری ارزشهای درون انسان در نگرش و باروری اندیشه و عقل تاثیر دارد.
پس اگر حرکت بشریت به سوی توسعه و تمدن با آراستگی باطنی و جمال عفاف قرین نباشد، حرکتی معقول و اندیشمندانه و در نتیجه سعادت آفرین نخواهد بود. به میزان دوری انسان از عفت، عقل گریزی در او بیشتر می گردد. این حقیقت تلخ را در شاکله امروز تمدن بشری می بینیم و گزارشها روز بروز حرکت جوامع را به سوی جاهلیت قهقرایی نشان می دهد؛ نمود این مسأله گسترش 65 درصدی تجارت سکس در شبکه های جهانی اینترنت، بلیه روزافزون بیماری ایدز، گسترش مخوف شبکه های خرید و فروش انسان در بازارهای جنسی، اختصاص جزیره هایی به عنوان بهشت جنسی برای ارضای غرایز افراد سرکش و شهوت پرست از سراسر جهان و انتقال انسانهای مظلوم و فریب خورده به عنوان ابزاری برای تمایلات این موجودات شوم دیده می شود.
امروزه بشریت در گردباد مخوف بی عفتی سخت گرفتار آمده و به رغم دستیابی به تکنیک و تمدن، پدیده شوم ابتذال و بی بندو باری توسعه پیدا کرده و از گذار این رویداد، سردمداران جهانی به اهداف سیاسی خود غالب آمده اند. نتیجه بحث ارتباط عفاف و عقل
1- عقربه صفات انسانی بین دو قطب مقابل یکدیگر در حرکت است و در سیری صعودی و نزولی نوسان دارد، در یک طرف این عقربه عقل و عفاف است و در طرف دیگر نفس و شهوات. هر چه میانه گزینی و عفاف قوت گیرد و مهار نفس بواسطه عقل بیشتر صورت پذیرد، فرانگری و زیبایی ها در انسان بیشتر ظاهر می گردد و بهره مندی از کمال افزونتر می شود و هر چه توجه به تمایلات، غرایز و شهوات بیشتر شود، حرکت نفس به سوی دنائت و پستی و فرونگری رو به فزونی می گذارد.
2- تأثیر و تعاملی منطقی بین قوه عاقله و خصیصه عفاف وجود دارد و هر یک در باروری و رشد دیگری مؤثر است و از تعادل این دو، رفتار و منش انسانی، متعادل و معقول می شود.
3- شاکله عفاف در پرتو مقابله با بی بند و باری و شهوات مفرط قوام می یابد و باروری عقل و اندیشه در سایه پویایی و قوام عفاف محقق می گردد.
4- عفت زیوری باطنی است که جمال ظاهری از آن ناشی می شود.
5- حضور عفاف در انسان موجب تعالی عقل، و مقارنت شایسته ایندو موجب رهنمونی نفس از زشتی ها به سوی زیبایی ها می گردد؛ لذا امیرمؤمنان می فرماید: العفه تضعف الشهوه. (رسولی محلاتی، غرر الحکم و درر الحکم موضوعی، ج 2، ص 128) ، چنانکه در کلامی دیگر می فرماید: أفضل العقل مجانبه اللهو. (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 6، ص 418) رابطه عفاف و نفس انسانی
نفس انسان بین دو قوس قرار دارد که یک سوی آن نفس «مسوله » و «اماره » است و سوی دیگر آن نفس «لوامه » و «مطمئنه » می باشد و پیوسته در این مدار حرکت می کند؛ از این رو، حالات متعدد و متفاوتی در انسان وجود دارد؛ به تعبیر قرآن «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (شمس، 11-8)؛ بنابراین گاه منشا فجور می شود و گاه مبدا تقوی. یعنی قابلیت پذیرش حالات متعدد را داراست، پس نیازمند عامل مؤثری است که او را به رشد و تزکیه سوق دهد. این قوه محرکه و عامل صیانت و حفاظت نفس در بسیاری از متون، عفاف معرفی شده است. امیرمؤمنان علیu می فرماید: العفاف یصون النفس و ینزهها عن الدنایا (رسولی محلاتی، غرر الحکم موضوعی، ج 2، ص 127)؛ «عامل صیانت نفس و بازدارنده آن از زشتی ها و مایه نزهت و شادابی و شکوفایی آن عفت است.»
در کلام دیگری می فرماید: حلوا انفسکم بالعفاف و تجنبوا التبذیر و الاسراف (همان، ص 129)؛ «نفس انسانی بواسطه زیور عفاف آراسته می گردد، پس هیأت نفس را به جمال عفاف بیارایید و از اسراف و تبذیر بپرهیزید.»
این سخن حامل این نکته است که عفت حالت تعادل و میانه گزینی را در نفس ایجاد می کند و انسان را از افراط و تفریط بر حذر می دارد. قوام آفرینش بر پایه اعتدال است و همه موجودات از تعادل تکوینی برخوردارند؛ لذا خداوند هم در شریعت از انسان تعادل در سلوک و زندگی را می خواهد. تفاوت عفاف و تقوی
از ارزیابی متون اسلامی اینگونه بر می آید که عفاف همان صفت درونی و ملکه نفسانی است که منشأ تقوای بیرونی می شود، یعنی تقوای بیرونی، تجلی عفاف درونی است و عفاف به منزله یک قوه باز دارنده از افراط است که هم وقتی به صورت ملکه ای در درون درآمد، حاکمیتش در بیرون ظاهر می شود؛ لذا آمده است که: بالعفاف تزکوا الاعمال (همان)؛ «اعمال ظاهری را بواسطه عفاف باطنی پاکیزه و تصفیه کنید.»
امام در کلام دیگر می فرماید: ثمره العفاف الصیانه (همان)؛ «صیانت و تقوی حاصل عفت است.» و بر همین اساس علیu در صفات متقین می فرماید: المتقون أنفسهم عفیفه و حاجاتهم خفیفه، خیراتهم مأموله و شرور هم مأمونه؛ «نشان پرهیزگاران آن است که نفسهایشان عفیف است و خواهششان کم و خفیف، و نیکی و خیرشان مورد امید و انتظار مردم است و از بدیهایشان همه در امانند.»
در حکمت 474 نهج البلاغه می فرماید: ما المجاهد فی سبیل الله بأعظم أجرا ممن قدر فعف. کفاء و العفیف أن یکون ملکا من الملائکه؛ «اجر شهیدی که در راه خدا مجاهده می کند، بالاتر از اجر و ثواب کار انسانی نیست که سنجیده و بر اساس اندازه و حساب عفاف می ورزد؛ انسان عفیف نزدیک است که در زمره ملکی از ملائک درآید.» طبق این بیان، عفاف همان مجاهده درونی برای غلبه ارزشهاست.
بنابراین تلاش درونی انسان برای حاکمیت خوبیها و محسنات در سیطره وجودش، عفت است و چون تقویت عفت موجب پاکی و نزهت است، هر مقدار که انسان عفیف باشد به عالم قدس و ملائک نزدیکتر است؛ لذا انسان عفیف در جایگاه ملائک است. بنابراین عفت موجب عبور انسان از عالم ملک به ملکوت می گردد؛ چنانکه در مورد انسانهای شایسته ای چون ابراهیم قرآن می فرماید: و کذلک نری ابرهیم ملکوت السموات و الارض؛ (انعام، 75) ابراهیم به بطن عالم ملکوت راه یافته بود؛ به گونه ای که متن عالم ماده و حقایق آن را می دید. در واقع خداوند بواسطه صفت عفاف، قدرت عبور از عالم ملک را به عالم ملکوت در درون انسان بودیعت نهاده، و او می تواند با باروری و شکوفا سازی این شاخصه اوج بگیرد و فراتر از آنچه تصور انسانهاست، پرواز کند. رابطه عفاف و حیا
برای تعیین این مطلب، باید معنای دقیق حیا روشن و سپس به لحاظ سبب و مسبب و رابطه علّی و معلولی یا اعم و اخصی؛ تقدم و تأخر هر یک روشن گردد.
حیا در لغت به معنای شرم و آزرم آمده است. امیرمؤمنان در تعریف حیا می فرماید: الحیاء خلق مرضی، الحیاء خلق جمیل. (رسولی محلاتی، غرر الحکم موضوعی، ج 1، ص 311 ) و نیز می فرماید: الحیاء تمام الکرم و أحسن النسیم، الحیاء یصد عن فعل القبیح. (همان منبع، ج 1)، در تعبیر دیگری از امام صادق ع آمده است: الحیاء نور جوهره صدر الایمان. (مجلسی، بحار الانوار، ج 71، ص 336) از مجموع این سخنان، استنباط می شود که حیا مانند عفاف، صفتی پسندیده و خصیصه ای ممدوح است که حضور آن در انسان منشأ کمالات و برکاتی است.
اما به لحاظ ارتباط آن با عفاف و تقدم و تأخر، از بعضی کلمات معصومان ع خصوصا امیر مؤمنان بر می آید که مرتبه حیا مقدم بر عفت است؛ چنانکه در کلامی می فرماید: سبب العفه الحیاء (رسولی محلاتی، غرر الحکم موضوعی، ج 1، ص 313) یا اینکه می فرماید: ثمره الحیاء العفه (همان) یا أعفکم أحیاکم (همان، ص 312) یا أصل المروه الحیاء و ثمرته العفه. (همان)
و در بعضی از کلمات ترادف و همسانی در معنا بر می آید؛ مثلا می فرماید: إن الحیاء و العفه فی خلائق الایمان و إنهما لسجیه الاحرار و شیمه الابرار؛ (همان) «همانا حیا و عفت از خلقهای شایسته ایمان است و آن دو از خصلت آزادگان و خوی نیکان است.»
همچنین علی ع می فرماید: إن الله یحب الحیی المتعفف و یبغض البذی السائل الملحف (مجلسی، بحار الانوار، ج 71، ص 270)؛ «خداوند بنده ای را که صاحب حیا و عفت است، دوست دارد و کسی را که دستش به سوی دیگران دراز است و اهل اصرار و الحاف است، مبغوض می دارد.»
نتیجه ای که از این بحث عایدمان می شود عبارتست از: الف: میزان عفت در انسان به میزان حیای درونی است.
ب : حیا خصیصه ای فطری و باطنی است که به سبب ایمان شکوفا می شود.
ج : حیا اعم از ایمان است و اگر حیا نباشد، ایمان جایی برای تحقق ندارد.
د : کسی که ریشه حیا را در خود بخشکاند، هیچ امیدی به خیر در او وجود ندارد.
اکنون پس از ریشه یابی این موضوع در روایات و تفاوت و ارتباط آن با سایر صفات جای این سؤال است که چه عواملی موجب ازدیاد یا نقیصه در این صفت می شود و به لحاظ جایگاه روانشناختی، آیا عوامل آموزشی در آن مؤثرتر است یا عوامل پرورشی؟ دیگر اینکه عامل وراثت در آن بیشتر سهیم است یا تربیت. اینجاست که ضرورت نقش وراثت و تربیت در شکل گیری و پرورش عفاف و بحث از آن مطرح می شود. نوع شکل گیری عفاف در سایه وراثت و تربیت
مسأله ای که امروزه در جوامع بشری تا حدی مورد غفلت و بی توجهی است،نقش رفتار و گفتار و کردار انسان در ساختار فردی، اجتماعی و تاریخی فردای جامعه خویش است. این موضوع در روانشناسی و جامعه شناسی اسلامی بسیار مهم و نقش آفرین است و سهم بسزایی را در ساختار جوامع بشری دارد.
آنچه از دیدگاه همه مکاتب تربیتی مورد توجه و قابل قبول است تثبیت و شکل پذیری شخصیت فردی و اجتماعی انسان در سایه دو رکن وراثت و تربیت است؛ اما در اینکه کدامیک از این دو نقش بیشتری دارند، بین صاحبنظران و اربابان مکاتب تربیتی و روانشناسی اختلاف است.
اسلام در وراثت و تربیت، چه در عرصه نظری و چه در بعد الگوهای عملی، بهترین، کارآمدترین و واقع بینانه ترین رهنمودها را دارد؛ بگونه ای که در یک نگرش تطبیقی، تمامی مکاتب علمی دنیا در این زمینه فاصله زیادی با الفبا و مبادی فرهنگ اسلامی دارند؛ به عبارت دیگر، چنانکه آیات و روایات اسلامی به اهمیت و تشریح این مسأله پرداخته اند، هیچیک از مکاتب نپرداخته اند. عفت در وراثت
از دیدگاه اسلام، زمینه رشد بسیاری از سجایا، خلقیات و ارزشها در انسان، بواسطه وراثت شکل می گیرد و همچنانکه صفات خَلقی متأثر از نوع ژنها و مسأله وراثت است،صفات و روحیات خُلقی هم برگرفته از عوامل ژنتیکی است. این امر مهم در بسیاری از متون اسلامی صریحاً به چشم می خورد؛ مثلا امیر مؤمنان علی ع می فرماید: حسن الاخلاق برهان کرم الاعراق (رسولی محلاتی، غرر الحکم موضوعی، ص 379)؛ «زیبایی و محاسن اخلاقی، دلیلی بر ارزشمندی و کرامت نسب و نژاد است.»
دربارة عفت هم از معصوم وارد شده که: طوبی لمن کانت امه عفیفه (نوری طبرسی، مستدرک الوسایل، ج 14، ص 159)؛ «سعادت و خوشبختی از آن کسی است که مادری عفیف دارد.» در کلام دیگری از امیرمؤمنان اینگونه آمده: علیکم بلزوم العفه و الامانه فإنهما أشرف ما أسررتم و أحسن ما أعلنتم و أفضل ما أدخرتم.(همان، ج 11، ص 275)؛ «بر شما باد به ملازمت ورزیدن به عفاف وامانت داری؛ زیرا بهترین و شریفترین ارزشی که شما مخفی می کنید (و به اسلاف خود منتقل می سازید) و زیباترین چیزی که از شما آشکار می شود و با فضیلت ترین و پرفایده ترین ذخیره ها محسوب می گردد، عفت و امانت است.»
بر همین اساس قرآن کریم بر عفت و پاکدامنی زن تأکید فراوان دارد؛ زیرا اولین اثر پاکدامنی فرزند شایسته و صالح است و هر چه عفاف بیشتر باشد، نقش آفرینی زن در تاریخ بیشتر است؛ لذا بالاترین ارزشی را که قرآن کریم به مریم دختر عمران نسبت می دهد، عفاف و پاکدامنی است. چنانکه می فرماید خداوند برای همه زنان و مردان مؤمن دو سرمشق و نمونه قرار داد که یکی مریم است: ألتی أحصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا (تحریم، 12)؛ «بانویی که شایستگی دمیدن روح ما را (عیسی روح الله) به خود اختصاص داد.» این جایگاه مادری پیامبر اولوالعزم جز به واسطه پاکدامنی مریم نبود.
مرحوم مجلسی درباره شخصیت آمنه بنت وهب، مادر گرامی رسول خداe، حدیثی را نقل می کند که در گفتگویی بین عبدالمطلب و وهب آمده است: یا ولدی ما فی بنات مکه أحسن منها جمالا و بهاء و کمالا و لا أعقل من آمنه... إن الله عزوجل لا یودع نور صفیه و حبیبه إلا فی طهر و عفاف و شرف... (مجلسی، بحار الانوار، ج 5، ص 119)؛ «ای فرزند در میان دختران مکه کسی بهتر از آمنه به لحاظ زیبایی ظاهر و باطن و ارزش و کمال و عقل نبود... . زیرا خداوند نور برگزیده خویش و حبیبش را قرار نمی دهد مگر در کسی که با طهارت و عفاف و شرف است.» لذا اسلام در بحث انتخاب همسر، تأکید فراوان بر پاکدامنی صلاحیت و عفت مادر دارد و تصریح می کند که عامل وراثت، موجبات انتقال این صفت را قطعاً فراهم می سازد. آنچه را که علم ژنتیک دنیا در قرن اخیر کشف کرده، الفبای ناچیزی است در برابر قوانین مستدل و متقن اسلام.
رسول خدا ص در روایتی می فرماید: انظر فی أیّ شی تضع ولدک فإن العرق دساس (فلسفی، گفتار فلسفی کودک، ص 64)؛ «ببین و دقت نما که در کدامین دامن فرزندت را قرار می دهی که همانا ارزشها بطور پنهانی قابلیت انتقال دارند.»
کلام امام حسین ع در منع بیعت با یزید اشاره بر همین اصل مهم دارد. حضرت می فرماید: «یزید این فرزند ناصالح و بی اصل و نسب، مرا به چیزی می خواند که خدا و رسول و مؤمنین و نیز دامنهای پاکی که من در آن پرورش یافته ام، از آن منع می کند.» (ابن شعبه، تحف العقول، ص 275) عفت در تربیت
در راستای سالم سازی انسانها از جهت وراثت، ایجاد عفت از طریق تربیت در لابه لای تمامی احکام اسلامی به چشم می خورد. در این بخش بطور خلاصه و گذرا به یکی دو مورد اکتفا می کنیم و در گفتار آتی به بحث و تحلیل آن می پردازیم.
یکی از آداب بسیار پسندیده در اسلام «استیذان» و ادب اجازه گرفتن است که در آیات متعدد قرآن کریم به این توصیه شده است؛ مثلا می فرماید: یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتاً حتی تستأنسوا و تسلّموا علی أهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون (نور، 27)؛ «ای اهل ایمان در خانه های دیگران هرگز بدون استیناس و اجازه و سلام بر اهل آن وارد نشوید که این نوع رفتار مؤدبانه صلاح شماست؛ شاید شما متوجه و متذکر شوید.»
خانه حریم امنی است که نامحرمان بطور سرزده و بی خبر نباید وارد آن شوند؛ لذا این حکم به حراست از عفاف بسیار مؤثر است، چه در خصوص اهالی خانه و چه در خصوص کسانی که وارد می شوند.
در کلامی دیگر می فرماید: لا تدخلوا بیوت النبی الا أن یؤذن لکم…... (احزاب، 52)؛ «هرگز در خانه های پیامبر بدون اذن وارد نشوید.» یعنی رعایت ادب و عفاف در رفتار اجتماعی خصوصاً در برابر شخصیتهایی که به اعتباراتی بر افراد اولویت یا تقدم و شایستگی دارند، ضروری تر است.
در تربیت انسانهای نابالغ هم که مشمول تکلیف نمی شوند، دستورات به گونه ای است که تمامی لحظات زندگی آنان با حفظ حریم عفاف و حیا شکل می پذیرد؛ لذا در آیه دیگری می فرماید: یا ایها الذین آمنوا لیستأذنکم الذین ملکت أیمانکم و الذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات من قبل صلاه الفجر و حین تضعون ثیابکم من الظهیره و من بعد صلاه العشاء ثلاث عورات لکم (نور، 57)
در این آیه به مربیان و والدین امر شده است که افراد تحت تربیت خود را بگونه ای تمرین دهند و ادب بیاموزند که حتی کودکان نابالغ هم بدون اجازه وارد حریم و خلوتگاههای خاص والدین نشوند. تا عفاف ذاتی و حیای فطری از آنان زایل نشود، لذا می فرماید: در مواضعی که باید عورت مستور باشد، لازم است فرزندان و محارم شما حتی اگر نابالغ باشند، برای ورود اجازه بگیرند.
این مواضع سه جاست:
یکی هنگام استراحت و خلوتگاه خواب انسان قبل از نماز صبح، دیگر در میانه روز و بعد از ظهر که انسان بواسطه استراحت نیمروزی لباسهای کار یا روزانه را از تن بیرون می آورد و دیگر بعد از نماز عشا که انسان برای استراحت از کارهای جمعی خانه و خانواده دست می کشد و به خلوتگاه خود می رود.
این نمودی از روشهای تربیتی اسلام درباره حفظ عفاف و تقویت حیا در انسان است که بنابر آن، عریانی و برهنگی مذموم ترین روش شیطانی معرفی شده و در آیات متعدد به انسان هشدار داده شده است.
در نوشتار بعد، گستره عفاف و احکام آن از منظر آیات قرآن بحث و بررسی می شود و شقوق این موضوع ارزیابی می گردد. کتابنامه
قرآن کریم
1- ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی عطایی، تهران، انتشارات علمیه اسلامی، 1363
2- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، ترجمه سید غلامرضا خسروی حسینی، تهران، انتشارات مرتضوی، 1361
3- رسولی محلاتی، هاشم، غرر الحکم و درر الکلم موضوعی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378
4- فلسفی، محمدتقی، گفتار فلسفی کودک از نظر وراثت و تربیت، تهران، هیأت نشر معارف اسلامی، 1368 قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1367
5- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ه ق
6- محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1416ه ق.
7- نوری طبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسایل و مستنبط المسائل، تحقیق مؤسسه آل البیتu لاحیاء التراث، 1411 ه ق