«فیلون » اولین متفکر با نفوذی بود که خود را با مساله ایجاد توافقی بین فلسفه یونانی به عنوان یک حقیقت و شرع (کتاب مقدس) به عنوان وحی، و افلاطون و حضرت موسی روبه رو یافت.
(1) از سویی ترتولیانوس متفکر مسیحی در رد عقل و کفایت نقل برای حیات بشر، می گوید:
بیچاره ارسطو که برای این مردم شیوه جدل منطقی، و فن اقامه و رد و نقض برهان را ابداع کرد - هنری که ظنیاتش تا این حد دور از ذهن و احتجاجاتش بسی خام و تا این حد مایه ایجاد نزاع می شود - که حتی خود نیز از حل تناقضاتش وامی ماند.به هیچ چیز ابقا نمی کند و به درد هیچ چیز نمی خورد...ما که عیسی مسیح داریم دیگر طالب هیچ بحث عجیبی نیستیم و نمی خواهیم جست وجویی برای لذت بیشتر از انجیل بنماییم.با ایمان خود ما احتیاج به اعتقاد دیگر نداریم.
(2) دعوای میان اصحاب عقل و نقل (وحی) در میان مسلمانان نیز استمرار یافت.آغاز خلافت حضرت علی علیه السلام و وقوع جنگ های داخلی میان مسلمانان، خبر از ظهور گروه ها و فرقه های کلامی در اسلام می داد.«حسبنا کتاب الله » شعاری بود که محور کار خوارجی قرار گرفت که می توان از آنان به عنوان «نقل گرایان » اولیه در اسلام یاد کرد.مهم ترین مساله ای که باعث به وجود آمدن موضع گیری های عقلانی و نقلانی در میان مسلمانان (معتزله، اشاعره مرجئه و شیعه) شد، ناشی از توجه خاص هر کدام به برخی از آیات قرآن بود که این آیات برخی مؤید «عقل » و «تعقل » و برخی دیگر مؤید «تعبد» هستند.آمیختن این دو (عقل و نقل) با یکدیگر و جمع میان آیات قرآن، هنر ظریف متفکران شیعه بود که به راهنمایی و ارشاد ائمه هدی علیهم السلام صورت گرفت.
«معتزله » راه افراط را در توجه به عقل قائل شدند و «اشاعره » آن را به کناری نهادند; در این میان «شیعه » راه میانه و تفاهم میان عقل و نقل را برگزید.
معتزله در اواخر قرن اول یا اوایل قرن دوم هجری شکل گرفت.این مکتب معتقد به اولویت عقل بر نقل از سویی و اصل آزادی اراده و اختیار انسان از سوی دیگر است.بنابر اصل اخیر، معتزلیان انسان را صاحب اراده معرفی می کردند که مسؤول و پاسخ گو در برابر افعال و کردار خویش است.شهرستانی در این باره می نویسد:
...اتفاق دارند بر آن که بنده قادر است بر افعال خویش هم بر نیک و هم بر بد و موافق کردار خود مستحق ثواب و عقاب می شود در آخرت.
(3) سرانجام با سیطره فکری اشاعره و در آمیختن آن با قدرت سیاسی، بساط عقل گرایی از جهان اسلام برچیده شد و دوره ای طولانی از جمود فکری و قشری گری در قالب مسلک اشعری بر جوامع اسلامی چیره شد.
در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم مکتب اشعری در برابر اعتزال قد علم کرد.ابوالحسن اشعری، که سال ها در نزد قاضی عبدالجبار معتزلی مکتب اعتزال را فرا گرفته بود، از اعتزال رو برگرداند.وی همه اصول اهل السنه را بر پایه های استدلالی خاصی بنا نهاد و آنها را به صورت یک مکتب در آورد.مکتبی که اشعری پی ریزی کرد دو اصل مهم را در خود جای داد: 1.تقدم نقل بر عقل; 2.فعل انسان و مساله «کسب ».
به هنگامه منازعات میان عقل و نقل در زمان حضور ائمه علیهم السلام، شیعیان در پرتو هدایت و راهنمایی ائمه، راه صواب را جسته و هر یک از عقل و نقل را در جایگاه خاص و واقعی خود قرار می داد.در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به جهت وجود وحی، اجتهاد و کاربرد عقل برای یافتن حکم شرعی موضوعیت نداشت.همچنین در دوران حضور ائمه معصوم علیهم السلام، بنابر اعتقاد شیعه، مساله همانند دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بود; البته در دوره پیامبر و ائمه، کاربرد اجتهاد در مورد صحابه مطرح بود، اما به دلیل دسترسی به منبع اصلی احکام، دغدغه جدی محسوب نمی شود.شروع دوره غیبت کبرا و عدم دسترسی به امام، سرآغاز تکاپویی جدید از سوی فقهای شیعه و عالمان دینی آن در جهت پر کردن این خلا و یافتن احکام الهی در تبیین و بیان وظایف مسلمانان و مکلفان دغدغه ذهنی اندیشمندان شیعه است.این تکاپو زمینه ساز دو جریان فکری در اندیشه فقهی عالمان شیعی گردید.گروهی که دست یابی به احکام الهی و وظایف مکلفان را صرفا در رجوع به کتاب و سنت (نقل) جست وجو می کرد و گروهی دیگر که در این مهم علاوه بر کتاب و سنت، «عقل » را نیز مطرح می کرد.
گروه اول که از آن به گرایش اخباری یا فقه حدیثی یاد می کنیم صرفا به نقل و جمع آوری احادیث می پرداخت.این گرایش از کاوش و تبیین احکام فقهی جز با الفاظی که در نصوص آمده بود هراس داشت.اساسا این گروه با هرگونه تاویل و یا تفسیر در احادیث مخالف بوده و غیر از این طریق را ناروا و غیر مشروع می دانست.آثار فقهی این گروه مجموعه ای از متون و روایات است که باب بندی و عنوان گذاری شده است.
گرایش دیگری که در فقه شیعی پی گیری شد، گرایش اصولی یا فقه اجتهادی است.جوهره اصلی این گرایش را «عقل در خدمت تعالیم دین » تشکیل می دهد.
دو جریان اصولیون و اخباری ها را در قالب دو مکتب متمایل به عقل و متمایل به نقل در فقه امامیه بررسی می کنیم.آغاز این پی گیری را دوران حکومت آل بویه قرار می دهیم که در پرتو حکومت آنها، بستر فعالیت های فرهنگی مهیا شد و در آن تضارب آرا و افکار فرقه ها و مکتب های مختلف اعم از شیعی و غیرشیعی فراهم گشت.برخی از متفکران، دوران حکومت این خاندان را عصر رنسانس اسلامی نامیده اند.
(4) 1.نقل گرایان
شهر قم در قرون سوم و چهارم هجری مرکز مهم و اصلی اصحاب حدیث (نقل) بود.دو دانشمند برجسته این نحله عبارتنداز:
1) محمدبن یعقوب کلینی (مؤلف کافی) : نجاشی در شرح حال کلینی می نویسد:
در حدیث موفق ترین و ضابطترین به شمار می آمد، او کتاب خود، کافی را در ظرف بیست سال تالیف کرد.
(5) در کتاب کافی، مجموعا 15339 روایت وجود دارد.
(6) 2) شیخ صدوق: ابوجعفر محمد بن علی بن موسی بن بابویه قمی از محدثان طراز اول و از بنیان گذاران فقه (گرایش حدیثی) شیعه محسوب می شود و از وی به عنوان رئیس محدثان یاد می شود.
(7) از شیخ صدوق آثار حدیثی زیادی بر جای مانده که مهم ترین آن کتاب من لایحضره الفقیه است.این کتاب مشتمل بر 5998 حدیث است که از طریق پانصد راوی در باب مسائل فقه نگاشته شده است.تقدم نقل بر عقل اصل مهم معرفت شناختی مکتب فقه حدیثی است.بنابر اعتقاد صدوق و کلینی عقل را توان و صلاحیت لازم برای ورود به وادی شریعت نیست; بنابراین اصل معرفت شناختی است که ضدیت حدیث گرایان با اصحاب عقل روشن می شود.از این منظر راهکار دست یابی به اصول و احکام، مراجعه مستقیم و بدون هیچ گونه پیش فرضی به نصوص دینی است.بر طبق این روش شناسی، سیاست نیز همانند سایر اصول و احکام تابع متون و روایات است که از سوی ائمه معصوم علیهم السلام صادر شده و وظیفه عالم دینی در این حوزه (سیاست) نقل احکام مربوط به سیاست است. 2) عقل گرایان
در قرن چهارم با پیدایی مکتب کلامی - فقهی بغداد که از کلام عقلانی و روش شناسی اصول فقه در برابر پیوستگی گسترده به حدیث گرایی جانبداری می کرد، مکتب قم رو به افول گرایید.
(8) مشخصه اصلی این مکتب در برابر مکتب قم (ری) روش شناسی آن است; این روش که در میان فقها از آن به «اصول فقه » تعبیر می شود ناشی از معرفت شناسی اصحاب مکتب بغداد است که قائل به کاربرد «عقل » در فهم احکام الهی است.
اصول فقه علم به قواعدی است که برای استنباط احکام شرعی فرعی به وسیله ادله تفصیلی تمهید شده است.ادله اربعه موضوع علم اصول عبارتند از: کتاب (قرآن) ، سنت (گفتار، کردار و تقریر رسول اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام) ، اجماع و عقل.
(9) برخی از نمایندگان برجسته مکتب اصولی عبارتند از:
1) ابو محمد حسن بن علی عمانی معروف به ابن ابی عقیل (متوفای 328 یا 329 ه) : نخستین فقیهی است که باب اجتهاد را به گونه علمی و فنی و به طور مفصل در فقه شیعه گشود و آن را تدوین کرد.وی در این زمینه کتابی به نام المستمسک بحبل آل الرسول را تصنیف کرده است.وی در این کتاب با تلاش و کوشش بسیار اصول احکام و قواعد اجتهادی و عناصر مشترک و آنچه را که در استنباط حکم دخالت دارد در همه ابعاد و جوانب مورد بررسی قرار داده است.
(10) 2) ابو علی محمدبن احمد کاتب اسکافی معروف به ابن جنید (متوفای 381 ه) : دومین فردی است که مسائل فقه را به صورت علمی، اجتهادی تدوین کرد.تالیفات وی در این زمینه عبارتند از: تهذیب الشیعه لاحکام الشریعة و المختصر الاحمدی للفقه المحمدی.
(11) عمانی و ابن جنید در میان امامیه به «قدیمین » شهرت دارند.قدیمین را باید طلایه داران دانش اصول دانست.
3) شیخ محمد بن نعمان مشهور به شیخ مفید (338- 413 ه) : شیخ مفید مهم ترین و برجسته ترین نماینده مکتب بغداد است که از بنیان گذاران شیوه اجتهادی در فقه امامیه محسوب می شود.وی با تفکر اجتهادی در مصاف با گرایش حدیث قرار گرفت و با انتقاد خویش پایه های فکری آنان را متزلزل ساخت.شیخ مفید دریایی از دانش بود که از دو رودخانه عقل و نقل مشروب می شد.وی در اجتهاد و مکتب عقل شاگرد مبرز ابن جنید اسکافی و در گرایش حدیث شاگردمحمد بن علی بابویه بود.ضمن آن که کلام را نزد حسین بن علی بصری معتزلی (293-369ه) از بزرگان و شیوخ مکتب اعتزال آموخت.
(12) نقش مؤثر شیخ مفید در توسعه مکتب اجتهاد و برچیدن گرایش حدیثی، بعدها استرآبادی (متوفای 1033 ه) را بر آن داشت که این گونه اظهار تاسف کند:
این مفید بود که پس از ابن جنید و ابن ابی عقیل ظهور کرد و آثار و افکار عقلی و اجتهادی ناپسند آن دو را نزد شاگردانش به ویژه مرتضی و طوسی ستود و موجب گردید این شیوه در اصحاب ما رواج یابد.
(13) مفید حرکتی انتقادی در برابر گرایش حدیثی به وجود آورد و به مبارزه ای سخت با تفکر قشری این گروه دست زد.وی در کتاب مقابس الانوار فی الرد علی اهل الاخبار در حمله به اخباری مسلکان می نویسد:
اصحاب اخباری مسلک ما، دارای ذهنی سالم ولی دور از تعمق بوده و بهره کمی از هوشیاری دارند و بدون دقت از کنار احادیث می گذرند و در سند آن نیز تامل نمی کنند و حق و باطل آن را از هم جدا نمی سازند.
(14) شیخ مفید با مدافعان همه مذاهب در عهد آل بویه مناظره می کرد.مهارت وی در مناظره آنچنان بارز بود که دشمنانش را بر آن داشت تا این گونه اعتراف کنند: «او قادر بود حریف خود را متقاعد سازد که ستونی چوبی در واقع از طلا بود».
(15) 4) سید مرتضی مشهور به علم الهدی (355- 436 ه) : پس از شیخ مفید، شاگردش سید مرتضی پرچمدار اصولی ها شد و در دانش اصول کتابی مستقل به نام الذریعه نوشت.سید مرتضی در سنگر دفاع از تفکر عقلانی به نقد و رد آرای اهل حدیث و اخباری مسلکان پرداخت و آثار بسیاری را در رد آنان نگاشت; از جمله جوابات الموصلیات الثالثه و رسالة فی ابطال العمل باخبار الآحاد و رساله فی الرد علی اصحاب العدو و....
وی در تخطئه اخباریان می گوید: کتب شیعه و نیز مخالفانش از احادیثی انباشته شده است که همه نوع خطا و گفته ناحق در آنها وجود دارد.بدین ترتیب ناگزیر باید هر حدیثی را ابتدا با مقایسه با عقل و سپس اگر با عقل تعارض نداشت با سندی معتبر همانند قرآن مورد سنجش انتقادی قرار داد.وی در احتجاجات خود به ندرت به نقل حدیث می پردازد و اگر حدیثی نقل می کند دلیل تبعی به شمار می آید.
(16) شریف مرتضی در قلع و قمع محدثان و مکتب آنان نقشی مهم داشته است.او در بسیاری از آثار خود بر آنان سخت تاخت و همه محدثان، به جز شیخ صدوق، را به فساد عقیده و انحراف مذهبی متهم ساخت.
(17) 5) شیخ محمد بن حسن طوسی (385 - 460 ه) : از بزرگ ترین فقیهان و مجتهدان شیعه است; از این رو به «شیخ الطایفه » ملقب شده است.بذر دانش اصول که فقهای قبل در فقه و اصول امامیه افشانده بودند، به دست وی آبیاری شد و به بار نشست.شیخ طوسی با تالیف کتاب العدة فی الاصول و کتاب المبسوط (در فقه) ، این دو علم را به دوره جدیدی از پختگی فکری رساند.او اولین مجتهدی است که اجتهاد و استنباط احکام شرعی از اصول کلی آن را به صورت علمی وارد فقه شیعه کرد.
کتاب مبسوط شیخ اولین کتابی است که به صورت فقه استدلالی و با استفاده از قواعد و اصول کلی و ارجاعات فروع فقهی به اصول کلی تدوین یافته است.هرچند اقدامات شیخ طوسی در دوشاخه فقه و اصول، این دو دانش را به اوج خود رساند، اما پس از شیخ طوسی به مدت دو سده، شاهد رکود و ایستایی نسبی در دانش اصول و فقه هستیم.
آیة الله صدر علل این ایستایی را چنین بیان می کند:
1 - هجرت شیخ طوسی از بغداد به نجف: چون حوزه نجف به جهت نوبنیاد بودن، در آن سطح نبود که با تکامل و پیشرفتی که شیخ در زمینه اندیشه علمی محقق ساخت همگامی و هماهنگی مبتکرانه داشته باشد.
(18) 2 - گروهی از دانشوران، معتقدند شیخ طوسی در نزد شاگردانش دارای مقامی بس بلند گردید، که او را در دیدگان ایشان از هرگونه نقدی برتر آورد، و آرا و نظریات او را در نگاه ایشان مقدس گردانید که نمی شد بر آن خرده گرفت یا زیر نقد و بررسی گذاشت.
(19) 3 - توقف اجتهاد در نزد اهل سنت: توضیح آن که بحث اصولی در حوزه قلمرو اندیشه سنی و بالندگی این بحث بر پایه اصول مذهب سنی همواره برای اندیشوران و فقیهان امامی، انگیزه ای بود که این مباحث را در حوزه قلمرو اندیشه امامی مطرح سازند و نظریاتی وضع کنند که با مباحث انگیخته شده از بحث و پژوهش سنی، و مسائل و مشکلات آن هماهنگ باشد.در سده پنجم و ششم، تاملات اصولی سنی افول کرد به طوری که سرانجام به بسته شدن رسمی باب اجتهاد انجامید.با توقف اجتهاد و اندیشوری اصولی سنی که عامل انگیزاننده اندیشوری اصولی شیعه بود، پویایی در فقه شیعه نیز رو افول رفت.
(20) 6) ابن ادریس حلی (543 - 598 ه) : رکود و ایستایی که با رحلت شیخ طوسی، گریبانگیر دانش فقه و اصول شده بود، با ظهور ابن ادریس - از نوادگان شیخ طوسی - مجددا حیات تازه ای یافت.ابن ادریس در توصیف وضعیت دانش روزگار خود می نویسد:
چون بی میلی اهل این روزگار در علم شریعت محمدی و احکام اسلامی را دیدم، و گران جانی ایشان در جست وجوی آن را یافتم، و از دشمنی ایشان با نادانسته هاشان آگاه گشتم، و دیدم آنچه را هم که می دانند، پایمال می کنند، و مشاهده کردم که هر بزرگ سال این روزگار بر اثر گرفتار شدن در چنگال کودنی، آنچه را که روزگار بدو سپرده، ضایع می کند، و از پی جویی دانش بایسته، کوتاهی می ورزد، گویی که زاده همین روز است و همین لحظه خواهد از جهان درگذرد،...و دیدم که لگام دانش در دست خواری است و کسی اسب در آوردگاه آن نمی تازاند، اندک مایه بازمانده از آن را دریافتم، و جانی را که بر لب آن آمده بود، فرو گرفتم تا کالبد به یکباره از آن تهی نگردد.
(21) ابن ادریس دو اقدام مهم و تاثیر گذار را انجام داد:
یکم، مبارزه با روحیه اخباری گری:
دوم، پیشبرد استدلال های عقلی در فقه: گرچه به کارگیری عقل در استنباط از سوی پیشگامان ابن ادریس انجام گرفته بود، ولی استدلال به عقل در سرائر به گونه ای صریح و در دامنه ای وسیع انجام گرفت.
(22) ارمغان استدلال به عقل در نزد ابن ادریس در قلمرو فقه، تضعیف «عمل و اعتنا به خبر واحد» بود.وی همچون سلف خود سید مرتضی اعتنا به خبر واحد را به حد اقل کاهش داد. ابن ادریس درباره روش خود در سرایر چنین توضیح می دهد:
من در این کتاب تحقیق خود را بر پایه سبکی تازه بنا نهادم، زیرا کشف احکام تنها به یکی از راه های ذیل ممکن است: یا از راه کتاب خدا، یا سنت متواتر پیامبر یا اجماع یا دلیل عقل; در صورتی که از سه راه اول امکان دسترسی به حکم شرعی نبود، آن گاه محققان دینی در مسائل شرعی به دلیل عقل تکیه می کنند و از آن راه به همه احکام شرعی و مسائل فقهی آگاهی می یابند; پس باید به آن اعتماد و تکیه کرد.
(23) ابن ادریس، رد و انکار استدلال عقلی در فقه را در نگاهی ایدئولوژی گرایانه متهم به گمراهی و گفتاری خارج از مذهب تشیع می داند:
هرکس حجیت آن [عقل] را انکار کند به گمراهی رفته و راه در تاریکی پیموده و گفتاری بیرون از محدوده مذهب به زبان آورده است.
(24) 7) نجم الدین جعفر بن حسین حلی معروف به محقق حلی (600- 676 ه) : از جمله رهروان برجسته ابن ادریس حلی در عقل گرایی، محقق حلی صاحب کتاب شرایع الاسلام است.تعمق و ژرفای شرایع الاسلام، به آن حد رسید که جایگزین کتاب النهایه شیخ طوسی که سالیان دراز تسلط خود را بر حوزه ها حفظ کرده بود، شد.جایگزین شدن این کتاب به جای النهایه، در حوزه، بدین معنا بود که حرکت فرع سازی و استخراج احکام، همگانی گشته و گسترش یافته، به سانی که سراسر حوزه را در برگرفته است.
(25) نو آوری محقق در عرصه فقه، تحولی را ایجاد کرد که دستمایه علمای بعد از وی گشت.وی سهم عمده ای در رشد عقل گرایی ورشد علم اصول در فقه امامیه دارد.او رسما ادله فقه را عبارت از کتاب، سنت، اجماع و عقل دانست.
(26) پس از محقق، «علامه حلی » پرچم دار طریقت اصولی شد.علامه با تالیف تذکرة الفقهاء فقه را به صورت «دایرة المعارف » به نمایش گذاشت و با تصنیف کتاب المختلف، مسائل مورد اختلاف عالمان شیعه را گرد آوری کرده و در آن جای داد.
در این زمان شهر حله به دلیل در امان ماندن از تهاجم مغول، پذیرای فقها وطلابی شد که از بغداد مهاجرت کرده بودند و همراه این کاروان، جنبشی علمی از بغداد وارد حله شد و بدین سان مکتب حله نقش شگرفی را در تحول و دگرگونی فقه و اصول امامیه ایفا کرد.
(27) مکتب حله با پرچم داری مجتهدان اصولی، بسیاری از عناصر زنده ای را که شیخ طوسی از گفتمان فقه سنی به فقه شیعی منتقل ساخته بود، مدون ساخته و به شکل اصولی و منطقی جدید مرتب کرد
(28) و بار دیگر اجتهاد را که از کالبد جامعه دانشمندان شیعه رخت بر بسته بود بازگرداند.
(29) حرکت رو به جلوی اجتهاد و اصول در فقه امامیه با بزرگانی همچون فخر المحققین فرزند علامه حلی (682 - 771 ه) صاحب ایضاح القواعد، و شهید اول (786 ه) صاحب کتاب اللمعة الدمشقیة و شهید ثانی (965 ه) مؤلف الروضه البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه و محمد بن علی عاملی (1009 ه) صاحب مدارک الاحکام و حسن بن زین الدین (1011ه) صاحب معالم و شیخ بهایی (1030ه) فقیه بزرگ عصر شاه عباس صفوی صاحب کتاب زبدة الاصول ادامه یافت تا آن که به سد و مانع بزرگ اخباریان در قرن دوازدهم برخورد کرد و از حرکت بازماند. ظهور مجدد اخباری گری
تفکر و اندیشه «اخباری گری » با رهبری مولی محمد امین استرآبادی (متوفای 1033 یا 1036 ه) بار دیگر در قرن یازدهم هجری در حوزه فقه عرض اندام کرد.هرچند استرآبادی رهبری و زعامت مکتب اخباری را در قرن یازدهم به عهده گرفت و آن را به صورت جدی مطرح نمود، اما به اعتقاد گرجی زمینه گسترش تفکر اخباری گری به تدریج از یک قرن قبل آغاز شده بود.وی در این باره می نویسد:
زمینه گسترش این تفکر، به تدریج ازیک قرن قبل آغاز شده بود.شهید دوم رساله ای علیه پیروی بدون تحقیق از پیشینیان نوشت و شاگردش حسین بن عبدالصمد عاملی همان راه را ادامه داد و رساله ای نگاشت که در آن ادعا شده بود، اجتهاد تنها راه کشف احکام نیست.پس از او عبدالنبی بن سعد جزایری در کتاب خود به نام الاقتصاد فی شرح الارشاد، روش مکتب اصولی را مورد انتقاد قرار داد.مقدس اردبیلی در مواردی که نظریات فقهای پیشین با روایات مخالفت داشت، در رد نظر آنان تردید نمی کرد.سید محمد عاملی صاحب مدارک نیز از همین روش پیروی کرد.حسن بن زین الدین عاملی، صاحب معالم نیز با تالیفاتی نظیر منتقی الجمان و تحریر طاووسی به این احیا کمک کرد; در همین زمان کتب بسیاری در علم حدیث و علوم وابسته به آن نوشته شد; موضوعاتی از قبیل حجیت خبر واحد در اصول مورد بحث واقع شد و مبارزه با منطق و فلسفه و کلا تحلیل های عقلی که بسیاری از مسائل اصول بدان وابسته بود شدت گرفت.
(30) عوامل ظهور و پیدایی مکتب اخباری را می توان به دو بخش عوامل بیرونی و درونی تقسیم کرد.عوامل بیرونی، عناصر خارج از فقه و متون روایی است که عمده آنها از این قرار است:
1.زمینه های علمی: برخی از دانشمندان از همزمانی طرح اخباری گری در جهان اسلام با طرح و رواج فلسفه حسی در اروپا این گونه استنباط کرده اند که مؤسس مکتب اخباری از صاحب نظران فلسفه حسی اروپایی که گرایش های ضد عقلانی داشته اند متاثر بوده است.جناتی به نقل از مدافعان این ایده می نویسد:
در آغاز قرن یازدهم هجری، مقارن ایامی که اندیشه حس گرایی و تجربه در محافل علمی اروپا طرح شده و پا می گرفت، شیوه ای به نام اخباری گری در صحنه مباحث علمی و فقهی اسلامی عرض اندام کرد.مکتب حس گرایی یا فلسفه حسی به وسیله جان لاک و دیوید هیوم در محافل فلسفی اروپا راه یافت و سبب شد که گروهی از دانشمندان و فلاسفه غرب حجیت و اعتبار عقل را در مسائل علمی انکار کنند و تجربه و حس را، تنها راه قابل اعتماد برای کشف و حل مسائل علمی و واقعیت های هستی بشناسند.بنیان گذار مکتب اخباری گری و طرح کننده اصلی آن در محافل اسلامی، محمد امین استر آبادی...با فرانسیس بیکن، که دانشمندان او را زمینه ساز فلسفه حسی اروپایی می دانند معاصر بوده است.به عقیده برخی از بزرگان، پیدایش اخباری گری در عالم اسلام، بازتاب و انعکاسی از پیدایش فلسفه حسی در اروپا بوده است، زیرا بازگشت هر دو مکتب اخباری گری و فلسفه حسی به یک چیز است و آن ملغا کردن و باطل دانستن همه احکام عقلی غیر مستند به حس است و نیز نتیجه ای که از این دو مکتب حاصل شد، نزدیک به هم است، زیرا حرکت استرآبادی علیه دریافت های عقلی و شناخت هایی که حس و تجربه نمی تواند آنها را ثابت کند سبب گردید که او در نهایت ادله عقلی توحید و اثبات صانع را بی اعتبار شمارد و به مناقشه و معارضه با آن ادله بپردازد.
(31) عامل بیرونی دیگر در ظهور مجدد اخباری گری در فقه امامیه، رواج مجدد مکتب اشاعره و اهل حدیث در حوزه های علمی اهل سنت است.در زمان محمد امین استر آبادی، اشاعره واهل حدیث بر حوزه های علمی حرمین درحجاز مسلط شده بودند و ظواهر کتاب وسنت و اصول مذهب مالک و احمد بن حنبل اساس فقه و فتوا بود.عقیده ظاهریان یعنی حجیت ظاهر آیات و احادیث و مخالفت با اجتهاد و رای قیاس که ابو سلیمان داود اصفهانی (متوفای 270ه) و پسرش محمد بن داود (متوفای 297 ه) در بغداد بنیان نهاده و برخی علمای مصر و اندلس چون ابن تیمیه و ابن حزم آن را استوار کرده بودند در حجاز رواج داشت و بیشتر محدثان آن خطه به این رویه عقیده داشتند.شیخ محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115 - 1206 ه) و شاه ولی الله احمد بن عبدالرحیم فاروقی دهلوی (1110 - 1176 ه) تحت تاثیر همان جو علمی قرار گرفتند که اولی فرقه وهابی را در نجد و دومی مکتب اهل حدیث را در هند بنیان نهادند.میرزا محمد استر آبادی و شاگردش میرزا محمد امین استرآبادی نیز به احتمال قوی تحت تاثیر محیط حرمین بودند که طریقت اخباری را بنیان نهادند.
(32) مؤید احتمال بالا آن است که کتاب فواید المدنیه در حمله به علم اصول و اصحاب در مدینه تالیف شده است.
2.زمینه سیاسی: بعضی بر این باورند، از جمله اموری که زمینه ساز رواج وگسترش مکتب اخباری در فقه امامیه در ایران شد، حمایت سیاسی حکام دولت صفوی با توجه به اهداف ایدئولوژیک سیاسی از صاحبان اندیشه اخباری گری بوده است:
در دو قرن یازدهم و دوازهم هجری...حفظ مقام زمامداران و استقلال کشور ایجاب می کرد که شیعیان حساب خود را کاملا از سنیان جدا کنند و از عامه تبرا جویند و مذهب اثنی عشری مانند کشور شیعه هویت و استقلال خود را حفظ کند، به خصوص که جنگ های ایران و عثمانی جریان داشت و ایرانیان برای حفظ وحدت ملی و شور و حماسه عقیدتی به «ایدئولوژی » و هدف نیاز داشتند و این «هدف » را چیزی بهتر از محبت علی و اولاد او و اطاعت محض از «کلام معصوم » که به وسیله علمای دین ابلاغ و تفسیر می شود تامین نمی نمود و فداکاری در راه رهبر و مرشد کامل (که شاه صفوی بود) جز از این طریق تامین نمی گردید، از این رو طبعا مشرب اخباری بر مشرب اصولی غلبه کرد و علمای بزرگ آن دوره به سلک اخباری اقبال نمودند.
(33) محمد امین فرزند محمد شریف، فقیه ومحدث شیعه و از علمای بزرگ مکتب اخباری و مجدد آن در فقه شیعه است.وی در جوانی به عتبات رفت و در خدمت استادان بزرگ شیعه از جمله میرزا محمد بن علی تلمذ کرد و از حسن بن زین الدین (متوفای 1011 ه) معروف به صاحب معالم ومحمد بن علی موسوی عاملی (م 1009م) معروف به صاحب مدارک اجازه اجتهاد گرفت.استرآبادی در ابتدا از زمره اصولیون و مجتهدان بوده و تا مرحله اجتهاد در مکتب اصولی طی کرد، اما بعدها از مکتب اصولی کناره گرفت و احیاگر مکتب اخباری در فقه شیعه لقب گرفت.در چرایی آن می توان به ارشادات و راهنمایی های استادش محمد بن علی بن ابراهیم فارسی استرآبادی (متوفای 1028 ه) صاحب رجال کبیر و متوسط و صغیر که به مشرب اخباری و مبادی عرفانی تمایل داشت و با مجتهدان خصومت می ورزید، اشاره کرد.
(34) نکته جالب در تغییر عقیده استرآبادی از مکتب اصولی به مکتب اخباری، یادآور تغییر عقیده و روش ابو الحسن اشعری از مکتب اعتزال (عقلی) به مکتب اشعری (نقلی) است.محمد امین استرآبادی پس از آن که از اساتید خود صاحب معالم و صاحب مدارک اجازه اجتهاد گرفت، به ناگاه مکتب عقلانی را رها کرده و مکتب اخباری را جانی تازه بخشید و با تضعیف مکتب اصولی، مشرب اخباری را مکتب مسلط در فقه امامیه کرد.
نکته دیگر که در کلام استرآبادی جلب توجه می کند تالیف الفوائد المدنیة فی الرد علی القائل بالاجتهاد والتقلید فی الاحکام الالهیة در مدینه منوره است که نشان از تاثیر پذیری استرآبادی ازجو علمی مکتب نقل گرا دارد.فوائد المدنیه که در سال 1031 تالیف شده، مهم ترین و جامع ترین و در عین حال مستدل ترین کتاب اخباری است.استرآبادی در این کتاب با لحنی تند به مجتهدان و اصولیون حمله کرده و روش آنان را مورد تخطئه قرار داده است.به گفته علامه بحرانی - از پیروان استرآبادی اما با روشی معتدل تر - استرآبادی در کتاب خود در برخی از مواقع از مرحله استدلال خارج شده و زبان به تشنیع بر مجتهدان می گشاید.
(35) به هر روی فوائد المدنیه مورد توجه علمای امامیه قرار گرفت و گرایش اخباری رو به گسترش نهاد.از دهه چهارم قرن یازدهم، گرایش اخباری در برخی از شهرها و مراکز علمی بین النهرین، ایران و بحرین غلبه یافت.
در این راستا روش آنان که جمع آوری و عرصه متون روایی بود پدیدار شد.بر مبنای مشرب اخباری تمامی آنچه که مورد نیاز انسان از صدر اسلام تا قیامت است، همه در میان سنت پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام وجود دارد; از این رو باید در گردآوری سنت آنان که عبارت از سیره و بیانات آنهاست تلاش کرد.با اقبال علمای دین به افکار استرآبادی، پس از چند قرن، دوباره شاهد تالیف و تدوین دایرة المعارف ها و مجموعه های روایی در جهان تشیع هستیم.
مهم ترین آثاری که در این دوران در پرتو مشرب اخباری پدید آمدند، عبارتند از: بحارالانوار تالیف علامه محمد باقر مجلسی (متوفای 1110 ه) ، وسائل الشیعه اثر شیخ محمد بن حسن حر عاملی (متوفای 1104 ه) ، کتاب وافی تالیف مولی محسن فیض کاشانی (متوفای 1091 ه) و البرهان تالیف سید هاشم بحرانی (متوفای 1107 ه). پیروزی مکتب اصولی بر مکتب اخباری
علامه وحید بهبهانی (1117 - 1205 ه) ملقب به «استاد الکل فی الکل » که به سبب مبارزه شدید با اخباریان نزد مجتهدان به «مروج » یا «مروج راس ماة » مشهور است با تالیف کتاب الاجتهاد و الاصول موفق شد مشرب اصولی را که دو قرن تحت الشعاع مکتب اخباری بود جان تازه ای بخشد و با دمیدن روح اصولی به کالبد فقه امامیه، مکتب نقل گرا را از میدان رقابت خارج کند. بهبهانی آرا و افکار ژرفی را ارائه داد و در اصول شناخت راویان اخبار، نظریه جدیدی ابراز کرد و آن را از روش تقلیدی دیرینه اش به روش تحقیق آزادانه سوق داد و بدین وسیله توانست احادیث بسیاری را که اساس مسائل فقهی بود تصحیح کند و استدلال های محکم و قوی او بود که توانست اندیشه اخباری گری را تضعیف و رد کند.
(36) بهبهانی پرچمدار علم اصول، مبارزات فراوانی را با اخباری گری در دو عرصه علم و عمل انجام داد.وی به شهر بهبهان که از مراکز مهم فعالیت اخباری گری در ایران و جهان اسلام محسوب می شد - چون با تسلط و غلبه خوارج بر بحرین، علمای شیعه که عمدتا اخباری بودند مجبور به ترک بحرین شده و به بهبهان روی آوردند - مسافرت کرد و پس از مبارزه بی امان در بهبهان، به کربلا، مرکز اصلی و عمده اخباری گری در جهان تشیع هجرت نمود.در آن برهه شیخ یوسف بحرانی صاحب الحدائق الناضرة ریاست و پرچمداری مکتب اخباری را برعهده داشت.وی در این مبارزه تا بدانجا پیش رفت که سرانجام مکتب اخباری را مغلوب کرده و مکتب اصولی را بار دیگر در جهان تشیع رونق بخشید.
بهبهانی علاوه بر تالیف آثار متعدد، اقدام به کادرسازی و تربیت شاگردانی کرد که در صف مقدم مبارزه با اخباریان قرار داشته و پس از وی نقش به سزایی در تثبیت مکتب اصولی در فقه امامیه داشتند.از تربیت شدگان مکتب وحید بهبهانی می توان به سید محمد مهدی طباطبایی معروف به بحر العلوم (1212 ه) ، شیخ جعفر کاشف الغطا (1227 ه) ، سید علی طباطبایی صاحب ریاض ( 1231 ه) ، سید محمد طباطبایی معروف به مجاهد (1242 ه) ، شریف العلما (1245 ه) و...اشاره کرد.
از گویاترین متونی که منازعه دو مکتب اخباری و اصولی را بازگو می کند کتاب منتهی المقال است.نویسنده که درپی بازگویی نقش به سزای وحید بهبهانی در قلع و قمع اخباری هاست، موقعیت کربلا را این چنین ترسیم می کند:
شهرهای عراق به خصوص کربلا و نجف پیش از آمدن علامه بهبهانی پر از علمای اخباری و عوام الناس آنها بود و به قدری متصلب در اخباری گری بودند که اگر یک نفر از آنان می خواست کتابی از کتب مجتهدین [و علمای اصولی] را به دست بگیرد، برای این که دستش نجس نشود آن را در دستمالی پیچیده و به دست می گرفت، ولی پروردگار منان شهرهای عراق را به برکت قدوم وی از وجود آنان پاک گردانید.
(37) بازار نزاع و درگیری میان اصحاب دو مکتب اخباری و اصولی در جهان تشیع به ویژه شهر کربلا داغ بود.اصحاب دو مکتب یکدیگر را به انواع اتهامات و افتراها متهم می کردند و در این میان رایج ترین کالا، تکفیر و تفسیق و اتهام بدعت گذاری در دین اسلام عموما و مذهب تشیع به طور خاص بود.بهبهانی در کربلا آشکارا اخباریان را تخطئه ومذمت کرد و خواندن نماز پشت سر شیخ یوسف بحرانی را جایز ندانست و کار را بر او چنان تنگ گرفت که شاگردانش از بیم عوام از حوزه او دست کشیده و به حوزه وحید بهبهانی روی آوردند، حتی خواهر زاده وحید، سید علی صاحب ریاض، نیز در تاریکی شب و پنهانی از دایی خود به درس شیخ یوسف می رفت.میرزا محمد اخباری، خاتم فقهای اخباریه، درباره رفتار تند بهبهانی با اخباریان چنین گفته است:
او مجتهدی صرف و خالی از تحصیل بود، چنان که کتاب های او بر این امر گواه است; با اهل حدیث شدیدا مخالف بود و علم های اخبار ائمه علیهم السلام در عهد او مندرس و کهنه گردید.زبان دشمنان بر محدثین دراز گشت تا جایی که اخباریان و اهل حدیث را در زمره اهل بدعت شمرد و فتوا به اخراج ایشان صادر کرد و اگر می توانست همه را می کشت.در نتیجه محدث ماهری که عمر خود را در قال الله و قال رسول الله صلی الله علیه وآله گذرانده بود از یهود ومجوس واصحاب حلول ذلیل تر شد....
(38) نکته جالب در نزاع میان دو مکتب اخباری و اصولی به رهبری بهبهانی و بحرانی، سعه صدر و بردباری بحرانی رئیس طریقت اخباری است.مامقانی می نویسد:
از جمله غرایبی که نقل می کنند و کاشف از قوه دیانت صاحب حدایق می باشد، این است که وحید حکم کرده بود که نماز خواندن پشت سر صاحب حدایق باطل است، ولی صاحب حدایق حکم کرد که نماز گزاردن پشت سر وحید صحیح است و چون به وی خبر دادند که وحید درباره شما چنین می گوید، گفت تکلیف شرعی وی همان است که او می گوید و تکلیف شرعی من این است که می گویم و هر یک از ما عمل می کنیم به آنچه خداوند ما را به آن مکلف داشته است.
(39) انعطاف علمی و عملی بحرانی در برابر مکتب اصولی، این توهم را برای اصحاب اصول به وجود آورد که بحرانی اصولی بوده اما به جهت ترس از اطرافیان جرات بیان آن را نداشته است.
در غلبه مکتب اصولی بر مکتب اخباری از نقش به سزای بحرانی با توجه به ویژگی های شخصی و انعطاف علمی و عملی نمی توان غفلت کرد و آن را نادیده گرفت.دوانی در این باره می نویسد:
...مسلم است که عکس العمل مرحوم صاحب حدایق در موقعیت وحید بهبهانی سهم به سزایی داشت و آن بزرگ مرد با این از خود گذشتگی، خدمت بزرگی به عالم شیعه نمود.چه اگر وی در برابرآقا ایستادگی می کرد و مردم اعم از شاگردان یا مریدان خود را از تماس و شرکت در درس و بحث و نماز و مجلس وحید بهبهانی منع می نمود، مسلما با آن ریاست و نفوذ کلامی که داشت کار به نزاع و کشمکش می کشید.
(40) با رحلت صاحب حدایق، هرگز مجادلات دو مکتب اخباری و اصولی و اصحاب آن دو پایان نیافت.میرزا محمد اخباری (1178 - 1232 ه) در حفظ پرچم نیمه جان مکتب اخباری در برابر مکتب اصولی تلاش کرد.وی که از اخباریان تندرو و افراطی به حساب می آمد، نزاع های فراوانی را در برابر علمای مکتب اصولی انجام داد.بهره گیری از قدرت حاکم وقت از جمله حربه های اصحاب دو مکتب در برابر دیگری جهت ترویج و شکست مکتب و مرام رقیب بود.میرزا محمد اخباری پس از ورود به ایران به فتحعلی شاه نزدیک گردید و از مقربان خاقان شد.وی بعد از آن که فتحعلی شاه را با خود همراه دید به اتکای قدرت وی به ترویج مسلک اخباری پرداخت و در مدت زمانی اندک بسیاری را در تهران وهمدان و یزد و اصفهان اخباری گردانید.
(41) درپی منازعات و مجادلات شیخ جعفر کبیر و میرزا محمد اخباری، که به تخاصم و عداوت انجامیده بود، کاشف الغطا، کتاب کشف الغطاء عن معایب میرزا محمد عدو العلماء را نگاشت که درپی رد و تخطئه افکار اخباریان و میرزا محمد بود.شیخ جعفر پس از تصنیف کتاب، آن را برای فتحعلی شاه قاجار فرستاد تا وی را در ابطال مکتب اخباری روشن کرده و علاوه بر آن، میرزا محمد را که به قدرت نزدیک شده و از آن در رویارویی با مکتب اصولی بهره می گرفت در گمان شاه دشمن مذهب شیعه جلوه دهد.سرانجام تخاصم میان عالمان اخباری وعالمان مکتب اصولی که عالمان امامیه محسوب می شدند، بدانجا رسید که از دایره ادب خارج شده و یکدیگر را به انواع و اقسام معاصی و گناهان متهم می کردند.جعل حسب و نسب از مواردی است که میرزا محمد، کاشف الغطا را به آن متهم می کند و در مقابل نیز مقابله به مثل را از سوی کاشف الغطا شاهد هستیم.میرزا محمد درپی آن، کتاب قبسة العجول را در جواب کتاب کاشف الغطا نوشت و میرزای قمی عالم اصولی کتاب عین العین را در جواب آن نگاشت و کتاب انسان العین تصنیف میرزا محمد در جواب کتاب میرزای قمی نگاشته شد.
(42) مکتب اخباری بعد از میرزا محمد تقریبا منقرض شد و کربلا و کاظمین که مرکز اخباریان بود به دست علمای اصولی افتاد.در ایران نیز از آن پس عالم اخباری بزرگی برنخاست.
دانش اصول با زعامت شیخ مرتضی انصاری (1214 - 1281 ه) در فقه امامیه واردمرحله جدیدی از تحول و تطور خود شد.انصاری به جهت مراتب بالای فقهی و اصولی در میان امامیه به «شیخ اعظم » ملقب گشته است.
انصاری از محضر بزرگان اصولی همچون سید محمد مجاهد، شریف العلمای مازندرانی (م 1245 ه) ، شیخ موسی کاشف الغطا (م 1242 ه) ، ملا احمد نراقی (م 1244 ه) و شیخ جعفر کاشف الغطا بهره مند گردید.
از جمله نوآوری های وی در دانش اصول آن است که علم اصول را از مسائلی چون قیاس، استحسان و مصالح مرسله (مسائلی که از اصول اهل تسنن وارد اصول شیعه شده بود) پاک ساخت و در عوض مسائل بسیاری را که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در استنباط دخالت دارند مانند مباحث امارات و اصول عملیه را در علم اصول وارد کرد.
(43) گرجی در مورد مبارزه شیخ اعظم با اخباریان می نویسد:
در مبارزه بااخباریان، مبارزه را به نحو مثبت انجام داد، نظر خود را در مورد یکایک از امهات آنچه که اخباریان بدان معتقد بودند، اظهار داشت و اثبات نمود; از قبیل حجیت قطع حاصل از مقدمات عقلیه و تقدم آن بر ادله نقلیه ظنیه، حجیت ظواهر کتاب، جریان اصل براءت در شبهات حکمیه تحریمیه، جریان استصحاب در شبهات حکمیه و مسائلی از این قبیل...و خلاصه این که مبارزه ای را که استاد اکبر، وحید بهبهانی آغاز کرد، شیخ انصاری با قدرت تمام ادامه داد و بدون شک در شکست علمی اخباریان تاثیر فراوان داشت.
(44) سخن پایانی آن که حوزه های علمیه امروزه، میراث دار دانش اصولی است که به دست انصاری بسط یافته و نهادینه شده است.
پی نوشت ها:
×) دانش آموخته حوزه علمیه قم و کارشناس ارشد علوم سیاسی.
1.ار.ج.اربری، عقل و وحی از نظر متفکران اسلامی، ترجمه حسن جوادی (تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، 1372) ص 18.
2.همان، ص 21.
3.ابوالفتح محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ترجمه سیدمحمد رضا جلالی نائینی (بی جا: چاپخانه علمی، بی تا) ص 65.
4.از جمله ر.ک: جوئل کرومر، احیای فرهنگی در دوران آل بویه، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی (تهران: نشر دانشگاهی، 1375).
5.مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث (تهران: انتشارات کویر، 1377) ص 358.
6.همان.
7.همان، ص 370.
8.داود فیرحی، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام (تهران: نشرنی، 1378) ص 266.
9.جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف تشیع (تهران: سازمان دایرة المعارف تشیع، چاپ دوم، 1372) ج 2، ص 300.
10.همان.
11.همان.
12.سید محمد جواد شبیری، «ناگفته هایی از حیات شیخ مفید» ، مجله حوزه، ش 54، ص 15.
13.محمد امین استرآبادی، فوائد المدنیة (قم: دار النشر لاهل البیت) بی تا، ص 29.
14.محمد بن محمد بن نعمان بغدادی (شیخ مفید) ، تصحیح الاعتقاد (قم: المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1371) ص 38.
15.ویلفرد مادلونگ، مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه، ترجمه جواد قاسمی (مشهد: آستان قدس رضوی، 1375) ص 111.
16.همان.
17.حسین مدرسی طباطبایی، زمین در فقه اسلامی (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1362) ص 56.
18.سید محمد باقر صدر، «پیدایش و تطور علم اصول » پیام حوزه (تیر1363) ص 22.
19.همان.
20.همان.
21.سید محمد باقر صدر، پیشین، ص 42، به نقل از: ابن ادریس حلی، السرائر.
22.ابراهیم جناتی، ادوار اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی (تهران: مؤسسه کیهان، 1372) ص 283.
23.همان.ص 265، به نقل از ابن ادریس حلی، السرائر.
24.همان.
25.سید محمد باقر صدر، پیشین.
26.ابو الفضل عزتی، «نقش عقل در نظام حقوقی غرب و اسلام » ، نامه مفید، سال دوم، ش 6 (تابستان 1378) ص 128.
27.محمد مهدی آصفی «مدارس فقه » کیهان اندیشه، ش 4 (اسفند 1364) ص 18.
28.علیرضا فیض، مبادی فقه و اصول (تهران: دانشگاه تهران، 1371) ص 133.
29.ابو القاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها (تهران: سمت، 1375) ص 221.
30.همان، ص 238، به نقل از: حسین مدرسی طباطبایی، پیشین.
31.ابراهیم جناتی، پیشین، ص 307.
32.جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف تشیع، ص 12.
33.همان.
34.همان، ص 8.
35.یوسف بحرانی، الحدائق الناضره فی احکام العترة الطاهره (قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1363) ص 21.
36.جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف تشیع، پیشین، ص 249.
37.علی دوانی، وحیدبهبهانی (قم: چاپخانه دارالعلم، بی تا) ص 143.
38.جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف تشیع، ص 11.
39.علی دوانی، پیشین، ص 145.
40.همان، ص 148.
41.همان، ص 250.
42.سید محمد باقر خوانساری، روضات الجنات، ترجمه محمد باقرساعدی (قم: کتابفروشی اسلامیه، 1360) ج 7، ص 248.
43.ابو القاسم گرجی، پیشین، ص 267.
44.همان، ص 269.