خلاصه پایانامه
استاد راهنما: دکتر رضا برنجکار
استاد مشاور: حجه الاسلام محمد باقر قیومی
ایمان از دیدگاه علامه طباطبائی (ره)
در المیزان تعاریفی مختلف از ایمان ارائه شده لکن همه آنها به یک امر اشاره دارد. بعضی از تعاریف ایشان چنین است: «الایمان هو تمکن الاعتقاد فی القلب.»
و یا می فرماید: «الایمان بامر هو العلم به مع الالتزام به عملاً فلو لم یلتزم لم یکن ایماناً و ان کان هناک علم؛»
ایشان در توضیح می فرماید:
«ایمان به خدا در واژه های قرآنی به معنای تصدیق به یگانگی او و پیامبرش و تصدیق به روز جزا و بازگشت به سوی او و تصدیق به هر حکمی است که فرستادگان آورده اند. البته تا اندازه ای با پیروی عملی نه اینکه هیچ پیروی نداشته باشد و لذا قرآن هر جا صفات نیک مومن را می شمارد و یا از پاداش نیک آن سخن به میان می آورد به دنبال ایمان، عمل صالح را نیز بیان می کند. مثلاً می فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیوه طیبه» پس صرف اعتقاد ایمان نیست مگر آن که به لوازم آن چیزی که بدان معتقد شده ایم ملتزم شویم و آثار آن را بپذیریم.
به نظر علامه طباطبایی معرفت پایه و اساس تصدیق قلبی را تشکیل می دهد و بدون معرفت، ایمان و تصدیق قلبی حاصل نمی شود. وی معرفت را کار عقل می داند و علم نظری را پایه و اساس تصدیق قلبی و یامان برمی شمارند.
پس از نظر علامه معرفت شرط و مقدمه ایمان نیز بوده که مقدم بر ایمان می باشد. مثل وضو نسبت به نماز که وضو مقدمه و شرط نماز است و نماز بدون وضو نماز مطلوب و مرضی نیست.
همچنان ایشان تصدیق قلبی و التزام را از اجزاء ایمان و اذکار اگر با نظم خاص انجام گیرد مسمی نماز تحقق می یابد.
عمل را از لوازم و آثار ایمان می دانند. همچون آثار و لوازم نماز که انسان را از فحشا و گناه دور نگه می دارد، ایمان نیز آدمی را به طرف اعمال صالح سوق می دهد.
علامه تصریح می کند
«ایمان صرف ادراک نیست، بلکه عبارت است از پذیرایی و قبول مخصوصی از ناحیه نفس نسبت به آنچه درک کرده، قبولی که باعث شود نفس در برابر آن ادراک و آثاری که اعتقاد دارد تسلیم شود و علامت داشتن چنین قبولی این است که سایر قوا و جوارح آدمی نیز آن را قبول نموده و مانند خود نفس در برابرش تسلیم شود.»
علامه طباطبایی تعبیر بسیار جالبی دارد که همه مراحل شکل گیری ماهیت ایمان را روشن می سازد و مطالبی که ما اظهار داشتیم به وضوح در آن دیده می شود:
«لازمه تسلیم شدن در برابر خدا یقین است. و یقین به خدا مستلزم ارتفاع تردید در خدا است و یقین، تصدیق را به دنبال دارد و تصدیق اقرار را و اقرار، اذعانی است که ثبوت و قرار دارد و تزلزل پذیر نیست و اقرار، ادا، را در پی دارد و ادائش عمل را به دنبال دارد.»
بر اساس سخنان نقل شده در ایمان، اول باید علم نظری و استدلالی حاصل شود که این پایه و اساس تصدیق را تشکیل می دهد. بعد از این مرحله، تصدیق حاصل می شود. یعنی وقتی در انسان یقین و ادراک نسبت به چیزی حاصل می شود این ادراک مستلزم تصدیق نسبت به مطابقت بین آن دو شی، در واقع می باشد. مثل اینکه کسی نسبت به وجود خداوند برهان و استدلال اقامه می کند. وقتی برهان اقامه شد و نسبت به وجود خدا ادراک حاصل آمد تصدیق و اذعان نسبت به وجود خداوند در واقع نیز در پی می آید و فرد اذعان می کند که خدا وجود دارد و این همان تصدیق منطقی است. پس تا حال یقین مستلزم تصدیق و اعتقاد شد. بعد از این فرد نسبت به این فرد نسبت به این تصدیق یک کار ارادی دیگری انجام می دهد و آن پذیرش و قبول آن تصدیق به وسیله قلب است. در این مرحله تصدیق در قلب فرد جای گیر شده به ثبات و سکون دست می یابد.
ایشان تعبیری دارند که در مورد ارتباط ایمان و اخلاق و نقش اخلاق در ایمان می تواند حقیقت مساله را به وضوح نشان می دهد:
«وقتی روح ایمان در دل کسی جایگیر شد عقاید و اعمال او هم عوض شده به صورتی که مناسب با ایمان باشد در می آید، عیناً مانند ملکات نفسانی اعم از فضائل و رذائل که وقتی در نفس پیدا شد، اعمال را هم مناسب با خود می سازد.»
وی در تبیین عناصری که در شکل گیری ماهیت و حقیقت مفهوم ایمان ذخیل هستند می فرماید که ایمان ریشه دارد و آن توحید است و مراد از توحید همان معرفت و علم نظری است که در تعابیر ایشان گذشت که علم نظری و معرفت ریشه و اساس عمل است و ایمان باید بر اساس علم و برهان پایه ریزی شود. پس ریشه بودن توحید در تنه درخت ایمان روشن است اما به نظر می رسد تنه درخت همان تصدیق قلبی است و شاخه ها همان التزام و میوه ها، همان اعمال می باشد. چنانکه در بیان ماهیت ایمان گفتیم که علم و برهان تصدیق را در پی دارد و وقتی تصدیق با قلب ارتباط پیدا کرد و در آن جایگیر شد التزام را در پی خواهد داشت و التزام نیز اعمال ظاهری را.
در اینجا خوب است نظری به تعامل عناصر سه گانه ایمان دینی داشته باشیم تا نقش آنها در مفهوم ایمان برجسته تر شود.
از کلمات علامه استفاده می شود که هر کدام از عناصر مذکور بر یکدیگر تاثیر بسزایی دارد. یعنی معرفت در زیاد شدن التزام و تعهد نقش اساسی دارد به عبارت دقیق تر هرچه معرفت بیشتر شود التزام نیز بیشتر خواهد بود و هرچه التزام بیشتر شود عمل نیز بیشتر اتفاق خواهد افتاد و از این طرف نیز هرچه عمل بیشتر شود بر التزام و معرفت تاثیر می گذارد. این تعامل را می توان در شکل ذیل مشاهده کرد:
معرفت تصدیق قلبی التزام عمل
گاه ایمان تنها به تصدیق قلبی اطلاق می شود و گاه بر مجموع این چهار عنصر. و گاه تنها به مقدمات و لوازم اطلاق می شود یعنی: معرفت، التزام، عمل.
آنچه مهم است ترسیم مراحل شکل گیری ایمان است از ابتدا تا انتها و بیان عواملی که در ایمان دخیل است.
پس معرفت در اخلاق و عمل موثر است و از آن طرف نیز از عمل متاثر می شود. اخلاق نیز از یک طرف از اعتقاد و عمل تاثیر می پذیرد و از طرف دیگر بر عمل و بالتبع بر معرفت تاثیر می گذارد.
عمل نیز هم از معرفت و هم از اخلاق تاثیر می پذیرد و به این معنا که آن دو عامل عمل واقع می شوند و از طرف دیگر بر معرفت و اخلاق تاثیر می گذارد.
از نظر علامه نسبت اسلام و ایمان نسبت ظاهر و باطن است و به عبارت دیگر نسبت پوسته به هسته است. حال آیا هر پوسته ای باید هسته ای داشته باشد؟ نظر ایشان این است که لازم نیست. ممکن است پوسته ای داشته باشیم که توخالی باشد. زیرا پرکردن داخل پوسته امر ارادی و آگاهانه است. حال از این طرف آیه هسته ای بدون پوسته سراغ داریم؟ ایشان می گوید که هسته حتماً به پوسته نیاز دارد و بدون پوسته فاسد و نابود می شود. پس به نظر ایشان هر مومنی مسلم است، لکن هر مسلمی مومن نیست.
نظر علامه در مورد زیادت و نقصان ایمان مثبت است. زیرا به نظر وی ایمان عبارت است از علم به چیزی به التزام به مقتضی آن به طوری که آثار آن علم در عمل هویدا شود و لذا از آنجایی که علم و التزام از اموری است که شدت و ضعف و زیادت و نقصان می پذیرد، ایمان هم که از آن دو ترکیب یافته است قابل زیادت و نقصان در شدت و ضعف خواهد بود. به نظر ایشان اختلاف مراتب و تفاوت درجات آن از ضروریاتی است که به هیچ وجه نباید در آن شک و تردید نمود.
علامه در مورد اختیاری بودن ایمان قاطعانه از ارادی بودن و اختیاری بودن آن طرفداری می کند و وقتی از ارادی و اختیاری بودن ایمان دم می زنیم، ارادی و اختیاری بودن کفر نیز خواسته یا ناخواسته پا به عرصه اندیشه می گذارد و خود را نمایان می کند.
از نظر علامه طباطبایی در باره رابطه عقل و ایمان می توان چنین گفت: جایگاه عقل در قلمرو دین این است که عقل نظری کاشف از اعتقادات دینی است و ملاک صحت و بطلان یک عقیده نیز عقل می باشد و می توان یک نظام اعتقادات دینی بر مبنای عقل با استفاده از روشهای استدلال منطقی صحیح به دست اورد و می توان یک نظام اعتقادات دینی را طوری اثبات کرد که برای همگان مجاب باشد. البته ممکن است کسی به دلیلی سلامت فطرت خود را از دست بدهد و در بدیهی ترین امور نیز دچار مشکل شود. لکن چنین امری خللی بر مدعای وی ایجاد نمی کند. زیرا وی عقلی را مورد پذیرش قرار داده و ملاک صحت و بطلان قرار داده که همگانی بشر بوده و از سلامت برخوردار است. پس در این صورت است که فرد می تواند به چنین نظامی ایمان بیاورد و چنین ایمانی می تواند عقلاً و نقلاً مقبول باشد.
دیدگاه ایشان در مورد رابطه شک و ایمان نیز چنین است: قبلاً گفتیم که ایمان مبتنی بر عقل و استدلال و یقین است و لذا ایمان به خدا در صورتی حاصل می شود که اول علم و یقین به وجود خداوند داشته باشیم و لذا ایمان با شک سازگاری ندارد.
پس به نظر علامه شک در مرحله اول ایمان که همان تعقل و معرفت است راه ندارد. لکن در مرحله پذیرش و تعلق قلبی شک امکان دارد و این شک نیز تا زمانی است که آدمی از دلبستگی های دیگرش دل نکنده باشد. در مراحل بالای ایمان که این دلبستگی ها کنده شده است دیگر شک راهی ندارد.