مؤسسه ی پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، به مناسبت دویستمین سالگرد درگذشت کانت، سمینار «فلسفه ی کانت» را با حضور تعدادی از مشهورترین کانت شناسان، برگزار کرد.
در این سمینار «اوتفرید هوفه»، از دانشگاه توبینگن، سخن خود را با موضوع «نظریه ی پیش رفت در ایده ی کانت» ارائه کرد. وی معتقد است تمدن، روی کردهای متعارضی به دین مدنی روشنگری نشان می دهد که می توان از کانت درباره ی این روی کردهای متفاوت کمک گرفت.
غلا معلی حدادعادل نیز بحث خود را با عنوان «زمان در فلسفه ی کانت؛ بازیگر نقش وجود» پی گرفت. وی اعتقاد دارد کانت برای این که بتواند به این معما که «قضیه ی تألیفی پیشینی، چگونه ممکن است» پاسخی درخور دهد، زمان و مکان را از عالم خارج به درون ذهن می آورد و به آن وصف پیشینی می بخشد. همچنین این دو ادراک ذهنی را مفهومی نمی داند، بلکه «شهود» به حساب می آورد. حدادعادل در ادامه افزود: «کانت برخلا ف هیوم، که از واقعیت داشتن این گونه قضایا غفلت کرده، بر وجود آنها، در ریاضیات و طبیعیات محض، صحه می گذارد و تلا ش می کند کلیت و ضرورت این قضایا را توجیه نماید». وی گفت: «در فلسفه ی اسلا می دو صفت "کلیت" و "ضرورت" تحت عناوین "وحدت" و "وجوب" از اوصاف "وجود" شمرده می شوند که ادراک آن همانند ادراک زمان در نظر کانت، "شهودی" و به تعبیر فلسفه ی اسلا می، "حضوری" است».
دکتر غلا مرضا اعوانی نیز موضوع خود را با عنوان «ابن سینا و قضایای ترکیبی ماتقدم» مطرح کرد و بیان داشت: «برخی از کانت شناسان و تاریخ نویسان فلسفه، از تأثیر محتمل ابن سینا، فیلسوف ایرانی - اسلا می، بر برخی از آرای منطقی و فلسفی کانت سخن گفته اند». وی در مقاله ی خود سعی کرده قضایای ترکیبی ماتقدم کانت را، از دیدگاه منطق دانان و فیلسوفان اسلا می از قبیل ابن سینا، خواجه نصیر طوسی، کاتبی قزوینی، تفتازانی، ملا صدرا و... بررسی کند.
سلی سجویک، از دانشگاه ایلینونی شیکاگو، در مقاله ی خود با عنوان «بازبینی نقد هگل بر امر تنجیزی کانت» می نویسد: «صورت بندی اصلی قانون والا ی کانت یا "امر مطلق" حکم می کند که ما فقط بر پایه ی آن دستورها عمل کنیم که بتوانند در عین حال به قانون کلی مبدل شوند».
وی در مقاله ی خود تلا ش کرده است از کانت در برابر اتهام هگل، در مورد فرمالیسم تهی، دفاع کند؛ نادرستی این اتهام را به اثبات رساند و تبیین کند که چگونه نقد هگل در مورد فرمالیسم تهی، درک تفاوت های بنیادی در طرز تلقی کانت از ماهیت عقل عملی را به ما ارزانی می کند. «کانت ومسأله ی، ترکیب در استنتاج مقولا ت» از علی علیزاده (دانشگاه لندن) موضوع مقاله ای است که در آن برخی بحث های غامض درباره ی نقش ترکیب تخیل در استنتاج مقولا ت مطرح گردیده و بر کارکرد حیاتی تخیل در فراهم کردن حلقه ی پیوند ترکیبی بین شرایط احساس و شرایط فهم به عنوان دو مجموعه ی مجزا برای شرایط تجربه تأکید شده است.
فیلیپ استراتن - لیک، از دانشگاه ردینگ برکشیر بریتانیا نیز در مقاله ی خود با عنوان «عامل تضمین کننده ی درستی عمل از منظر کانت و دابلیو.دی. راس» سعی دارد بین دو پرسش زیر تمایز قائل شود: «چه چیزی، عملی را درست یا واجب می کند؟»، «چه چیزی، اعمال درست را درست یا واجب می گرداند؟» وی در این مقاله خطوط کلی میان «راس» را، درباره ی این تمایز، ترسیم کرده و از آن دفاع می کند و با توجه به این تمایز، به فلسفه ی اخلا ق «کانت» پناه می برد.
رضا داوری نیز از دانشگاه تهران در مقاله ی خود «پرسش کانت از روشن فکری و تفسیر میشل فوکو» از مقاله ی کوتاه کانت، درباره ی روشن فکری، سخن می گوید. وی شهرت این نوشتار را وام دار تفسیر فوکو می داند، زیرا که فوکو اهمیت این یادداشت را زودتر از دیگران، همانند برخی بزرگان علم وخرد، دریافت. برای فوکو آن چه مهم تلقی می شد این بود که کانت پرسش را، از روشن فکری، پرسش از زمان و عصر ومسأله ی مهم فلسفه دانسته بود. وی به دنبال روی دادهای زمان نمی گشت، بلکه می خواست دریابد که بشر، در زمان، چه شده و چیست! کانت در حقیقت خود را سخن گوی زمان و تاریخ یافته است.
داوری معتقد است که کانت، مسأله ی فهم را امری دیرین می داند و این اراده ی به کار بردن فهم می باشد که نوپدید است. وی در ادامه می نویسد: «فوکو نیز به نوعی بر همین را‡ی و نظر می باشد؛ او قائل است اندیشه ی روشن فکری چندین بار اظهار شده، اما به مسأله ی فلسفه، یعنی به امری که تعلق اصلی بشر می باشد و تفکیک آینده ی او را معین می کند، مبدل نگردیده است».
«مانفرد باوم»، از دانشگاه ووپرتال، کانت شناسی بعدی است که در مقاله ی خود با عنوان «حق و اخلا ق، در فلسفه ی عملی کانت»، نظام فلسفه ی اخلا ق کانت را به دو بخش آموزه ی حق و اخلا ق به عنوان دو نظام «تکالیف ناظر به حق» و «تکالیف اخلا قی» تقسیم می کند و نشان می دهد که کانت به مسایل مربوط به برداشت جدید خود از این دو بخش فلسفه ی اخلا ق، که در سنت اخلا ق ارسطویی و نظریه های رواقی از هم متمایز نبودند، نیک واقف است. وی معتقد است تنها آخرین کتاب کانت، «متافیزیک اخلا ق»، نظام تام و تمام فلسفه ی اخلا ق کانتی، یعنی حق و اخلا ق را نمایان می کند. مانفرد باوم، در پایان، بر دو مشخصه ی فلسفه ی عملی کانت تأکید می کند.
مقاله ی دیگر با عنوان «نقد کانت بر روش ریاضی لا یب نیتس» از «دانیل ساذرلند»، استاد دانشگاه ایلینونی شیکاگو، است. وی می نویسد: «کانت بین روش ریاضی و روش فلسفی تمایزی قاطع و مشخص گذاشت و در مورد درآمیختن این دو با هم، هشدار داد. کانت به دلیل وارد کردن تعاریف فلسفی در هندسه توسط "کریستیان ولف" به وی انتقاد کرد».
دانیل ساذرلند می کوشد حمله ی کانت را، بر ولف، به نوعی اعتراض بر آرای لا یب نیتس تلقی نماید، زیرا تعاریفی که ولف به دست داده بود، بخشی از روش جدید لا یب نیتس در هندسه، یعنی تجلیل مکان، محسوب می شد. از سوی دیگر جای هیچ تردیدی نیست که این روش جدید محصول تأثیر متقابل ریاضیات و فلسفه بود. این تأثیرات در بسیاری جهات تلا قی می کردند؛ یکی از نتایج این برخورد، وجه ریاضی و متافیزیکی بخشیدن به بحث تحلیل مکان بود. به نظر می رسد هدف ساذرلند، در مقاله ی مذکور، این باشد که نقش ریاضیات و فلسفه را، در تحلیل مکان لا یب نیتس، بررسی کند تا بتواند از این رهگذر موجه بودن و یا موجه نبودن امتناع کانت را از پذیرفتن روش فلسفی، تعیین و تشخیص نماید.
در نگاهی کلی، ساذر لند با بررسی نقش سنت ریاضی در تکوین و بالندگی روی کرد جدید لا یب نیتس به هندسه، نوشتار خود را پی می گیرد؛ به ویژه اصول اقلیدس و
مخالفت های صورت گرفته با آن، یعنی داده های اقلیدس و هندسه ی تحلیلی مدرن در دوران اولیه ی خود. وی می خواهد پس از این گام، به توصیف مؤلفه ی ریاضی هندسه ی جدید لا یب نیتس بپردازد؛ برای نمونه، چگونه لا یب نیتس از مفهوم همانندی بهره می گیرد یا چگونه به وسیله ی تعاریف فیزیکی همانندی و تساوی، تحلیل مکان را در یک چارچوب وسیع تر فلسفی جای می دهد. فقره های بعدی مقاله ی سادزلند، دغدغه ی تحلیل مکان را دارد. گویا می خواهد سرنوشت آن را جویا گردد؛ این که چگونه با آن برخورد شد و ما امروز باید چه دریافتی از آن داشته باشیم؟ چگونه مؤلفه ی ریاضی آن تحولا ت و پیش رفت های مهم را در تجزیه برداری، هندسه ی تحلیلی جدید و جبر جدید به ارمغان آورد، ولی مؤلفه های متافیزیکی بی ثمر ماند؟
وی، پس از استنتاج، معتقد می شود چه بسا کانت در اعتقاد خویش بر حق بوده که می گفت: «مؤلفه ی فلسفی تحلیل مکان لا یب نیتس، که بر تعاریف فلسفی استوار است، از حیث ریاضی ارزشی ندارد». از سوی دیگر، نقش فلسفه در پروردن روش جدید در فلسفه، چندان فراگیر است که لا یب نیتس اگر از راه نمایی کانت پیروی می کرد، حتی همان مؤلفه ی ریاضی ارزشمند تحلیل مکان را نمی پرورد.
«مقایسه ی مفهوم خودی در هیوم وکانت»، مقاله ی سیاوش آذری، از دانشگاه اوتاوا، است. وی کوشش می کند بر دو رهیافت هیومی وکانتی با پرسش از «خود» انگشت گذارد و با رجوع به مسأله ی «خود» شباهت ها و تفاوت های آنها را نشان دهد. هدف وی این است که بگوید سیستم استعلا یی کانت از سوژه، تا چه حد وام دار مفهوم خود حسی هیوم است. آذری معتقد است: «حتی بین دو وجه سنجش ناپذیر استعلا یی / انتقادی سوژه، در فلسفه ی کانت هم تضادی وجود دارد. این تضاد موجب شکاف های بنیادین میان مفهوم استعلا یی و اخلا قی سوژه در کانت می شود. مسأله این است که چگونه می توان مفهوم پردازی های استعلا یی و اخلا قی کانت را از ذهنیت آشتی داد، در حالی که اولی به یک ساختار تهی برای ذهنیت دلا لت می کند و دومی بر پایه ی ایده ی عقل عملی، استوار می گردد. به بیان دقیق تر سوژه ی استعلا یی برآمد محض صورت بندی ذهنیت پیشا - انتقادی است. پرواضح است وضعیت پیشا - انتقادی، فانی بودن سوژه را مطلقاً نفی نمی کند».
آذری، برای شکل گیری سوژه ی استعلا یی - انتقادی، پنج مرحله ساختاری را، از زبان «لوک فری»، به شرح زیر بر می شمارد:
١. ارزش زدایی شدن از مفهوم مطلق؛
٢. نقد روان شناسی عقلا نی؛
٣. انتقال به یک موضوع تخیلی؛
٤. انتقال از ذهنیت به فعالیت؛
٥. تعلق یافتن به سوژه ی عملی.
وی درتحلیل نهایی خود انجام دهنده ی فعالیت اخلا قی - عملی را واجد ذهنیت استعلا یی تلقی می کند.
«مسأله ی صلح جاوید»نام مقاله ی «پل گایر»، از دانشگاه پنسیلوانیا، است. وی در پی استدلا ل این است که طبیعت
می تواند امکان صلح جاوید را تضمین نماید و قطعاً «امکان> آن را تضمین می کند نه «فعلیت» آن را! وی معتقد است زبانِ به ظاهر قوی و پرمایه تر کانت چه بسا به طبیعت حسی، نه به طبیعت محض عقلی ما، خطاب باشد.