تمدن های بشری غالباً از پشتوانه های سنجیده و دقیقی برخوردار بوده اند. هر منظومه ای فکری به بن مایه ای این چنین نیاز دارد تا سرمنشأ پویایی و حرکت برای آن نظام دانایی باشد، ورنه امکان دارد برتری اندیشگی یک گفتمان، در زمانی کوتاه، به پایان رسد و اندیشه های رقیب جایگزین آن گردند. اندیشه ی بی پشتوانه، نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.
آدمی همواره در جست وجوی شناخت ودرکی درست بوده است. در عرصه ی اندیشه، بیش از هر چیز به دنبال مأمنی می گردد تا سرگشتگی و تشنگی او را بکاهد و او را آرامشی دهد؛ آرامشی که سرشتش آن را طلب کرده بود. در این میان، پیام های آسمانی و سخنان آنان که از سرچشمه ای مصون از خطا برآمده، بیش از سخن هر کس دیگر، توانسته است تأثیرگذار باشد و در شکل گیری تمدن های بشری نقش بازی کند. آدمی در تکاپوهای دوری ناپذیر ذهن کنجکاوش، گوش جان به پیام هایی چنین سپرده است.
تمدن اسلا می نیز از این روند و فرایند به دور نبوده
است. آنان که خواسته های زیباشناختی را در اشعار جاهلی جست وجو می کردند، با آغوشی باز و تمایلی فراوان به سخن پیامبر اسلا م(ص) دل سپردند؛ توانستند پایه گذار تمدنی درخشان گردند و راهی به سوی دانایی بگشایند. شاید تمدن اسلا می بهترین نمونه برای مطالعه و موشکافی سنجیده برای شکوفایی و انحطاط یک تمدن باشد. مسلمانان آن هنگام که به دستورهای پویایی بخش دین، چون طلب علم، مقام عالم و ضرورت تفکر و تأمل در آفاق و انفس، عمل کردند، به روزهایی شکوفا دست یافتند، گویی در کُنه ذهن آنان، آیه هایی چون <لا یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون>(١) و <لا یستوی الا عمی والبصیر>(٢) حضوری همیشگی داشت. البته همین تمدن پوینده با روی گردانی از آن آموزه های اصیل، زوال و انحطاط را تجربه کرد.
به هر نگرش اصیل، در ساحت های گوناگون تمدن اسلا می که می نگریم، با اندکی تأمل می توان نشانی را از کلا م بزرگان دین در آن یافت. هر اندیشمندی با دغدغه ها و اندیشه ورزی های خود در پی آن بوده است تا از سرچشمه هایی ناب، معرفت برگیرد و از کسی یاری طلبد که در دوری او از اشتباه شک ندارد. با این نگرش می توان گفت که قرآن وحدیث، الهام دهنده ی تمدن اسلا می بوده اند. در اجتماع، سیاست، فقه، تاریخ، فلسفه، کلا م و علومی که نقش بسیاری در به وجود آوردن تمدن اسلا می به عهده داشتند، آن دو، منبع الهام بوده اند. کم تر اندیشمندی را می توان در هر یک از شاخه های علم یافت که به این دو منبع رجوع ننموده و مبانی اندیشه ای خود را از آن جست وجو نکرده باشد. متفکرانی مانند کلینی(م٣٢٩ق)، شیخ صدوق(م٣٨١ق)، سید رضی(م٤٠٦ق)، شیخ مفید(م٤١٢ق)، سیدمرتضی (م٤٣٦ق)، شیخ طوسی(م٤٦٠ق) در روزگار برتری و درخشندگی تمدن اسلا م می زیند؛ اساس برداشت ها و تأمل ورزی های خود را بر کلا م خداوند و کلا م شارحان راستین آن قرار می دهند و پایه های اندیشه ی شیعی را به پیش می برند.
زیاده روی یا تفریط، از صدر اسلا م در درون جامعه ی اسلا می وجود داشت که تمایل به هر یک، توانست تأثیری منفی از خود بر جای گذارد. برخی با حدیث و روایت، برخوردی نامهربان کردند و همه ی امور را در قرآن جستند و برخی نسبت به کتاب آسمانی، قدرناشناسی کردند. هر دو نگرش توانست به رشد علم در تمدن اسلا می ضربه وارد کند.
اهل حدیث و حنبلیان نمونه ای از جزم اندیشی بر ظواهر کتاب و استناد بی تأمل به سنت بودند. این نگرش به معنای پردازش به اموری محدود از این دین و ایستایی در اندیشه بود؛ اندیشه ای که چندان به مقتضیات زمانی و مکانی توجهی ندارد و به تعبیر فیلسوف حکمت متعالیه، ملا صدرای شیرازی، <تعمق> را <بدعت>
می داند.
با چنین روی کردی فضا برای اندیشه در میراث گران سنگ دینی، تنگ می شود و اندیشه ورزی رنگ می بازد.
از دیگر سو، دیگرانی در دوران جدید، حدیث و کلا م ائمه(علیهم السلا م) را صرفاً به عنوان سپری برای اندیشه های خود قرار دادند و با تمسک به روایات، تلا ش کردند تا
برداشت های التقاطی و ناتمام خود را از روایت به دین اسلا م نسبت دهند. این در حالی بودکه این گروه ها غالباً حتی آن اندیشه ی وارداتی و بیگانه را نیز به درستی نشناخته
بودند. چنین است که بیش از هر چیز باید به اصالت
برداشت ها از سنت و <فقه الحدیث>، به معنای درست آن، روی آورد.
در چنین فضایی شاید بیش از هر چیز در چاره جویی و
علت یابی انحطاط تمدن اسلا می، شایسته باشد تا بار دیگر به فراست به چگونگی بهره گیری مسلمانان از قرآن و نحوه ی عمل آنان به آموزه های سنت نبوی(ص) بر گردیم. مسلمانان دستورهای کتاب و میراث غنی بر جای مانده از معصومان(علیهم السلا م) را فراموش کردند و کم کم چراغ اندیشه وری، رو به خاموشی رفت. سپس کم کم جنبه های گوناگون اجتماع و تمدن، مسلمانان را فرا گرفت. از این نظرگاه است که یکی از مبانی اندیشگی مصلحان در طول تاریخ و به ویژه در دوران جدید، برگشت به دستورهای اصیل دین، سنت و قرآن بوده است.
امروزه ما بیش از هر چیز دیگر، به دگرگونی و تعمق نگاه خود به روایات نیاز داریم. اصلا ح نگاه، در پی خود، شکوفایی اندیشه را نیز خواهد آورد. امروزه شاید تدوین حدیث دغدغه ای چندان اساسی به سان دوران پیشین نباشد، زیرا امکانات پیش رفته ی بسیار، حفظ مصادر حدیثی را ضمانت کرده است. آنچه بیش تر مهم است <فهم حدیث> و تحلیل دقیق و سنجیده ی متن روایات می باشد. به یاد آوریم که دنیای امروز منتظر کسی نمی ماند. دنیای شتابان، همراهانی شتابان می طلبد. ما خود باید کمر همت بربندیم و با تلا ش خویش افقی اصیل برای رسیدن به روزگاری درخشان بگشاییم؛ تلا شی که می تواند نقطه ی آغازین آن فهم سنت باشد.
در آموزه های قرآن تأکید شده که هر قومی، خود، سرنوشتش را رقم می زند: <ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یقیروا ما بانفسهم>(٣). تغییر و اختیار آدمی در کنار هم معنا می یابند، آن سان که عقل، شالوده ی این دو و بنیان وجود انسان است.
ضرورت پردازش به این امور و تأملی دوباره در
حدیث پژوهی، ما را بر آن داشت تا در اقتراح این شماره به این بحث بنیادین بپردازیم؛ امید که برای خوانندگان محترم، سودمند باشد.
سردبیر
پی نوشت ها:
١. زمر، ٩
٢. انعام، ٥٠
٣. رعد، ١١