مقدمه
قومیت و مذهب، دو متغیر اساسی در شناخت و تحلیل جامعه ی افغانستان است. هیچ سیاستمدار و حاکمی بدون درک صحیح این دو عنصر و تعیین استراتژی خود براساس آنها، قادر به حکومت کردن (به معنای واقعی آن و براساس عدالت) بر این جامعه نیست و هیچ محققی نیز بدون شناخت دقیق و تحلیل عمیق این دو، قادر به درک کاملی از این جامعه نخواهد بود. پیچیدگی و درهم تنیدگی قومیت و مذهب به اندازه ای است که بدون شناخت عینی و ملموس آن، تحلیل صحیح امکان پذیر نیست. از این رو تاکنون کم تر محققی توانسته تصویری دقیق، از جامعه ی افغانی و ویژگی های خاص آن، ارائه دهد.
آنچه باعث درگیری های خونین دهه ها و بلکه قرن های گذشته ی این کشور بوده و مانع اساسی در راه همزیستی مسالمت آمیز بین مردم این کشور به شمار می رفته، همین دو عامل قومیت و مذهب است. در بسیاری از مسایل سیاسی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، می توان ریشه های عوامل قومی و مذهبی را به خوبی مشاهده نمود.
این نکته بسیار مهم است که در مورد افغانستان هرگز نباید قومیت و مذهب را دو مقوله ی جدا از یکدیگر تلقی نمود. اگر چه در بیش تر کشورهای دنیا این دو مقوله جدای از یکدیگرند، اما در افغانستان این دو درهم تنیده و حتی در برخی موارد حالت «این همانی» را پیدا کرده است؛ برای نمونه، مذهب شیعه، غالب در قوم «هزاره» است و مذهب «حنفی»، غالب در «پشتون»؛ از این روست که در این کشور کلمه ی «هزاره» مترادف «شیعه» است و کلمه ی «پشتون» عموما مترادف «حنفی». اگر چه در مورد اول عموما مذهب، غلبه بر قومیت و در مورد دوم قومیت، بر مذهب غلبه داشته است. از این رو در هویت شناسی اقوام افغانی و در تحلیل عملکرد آنها باید به این دوگانگی توجه خاص داشت. بنابراین توجه به این درهم تنیدگی در تحلیل جامعه شناختی افغانستان امری بسیار ضروری است. از سوی دیگر، توجه به پیچیدگی های درون قومی و درون مذهبی را نباید از نظر پنهان داشت. در این مقاله، ابتدا نگاهی گذرا به وضعیت اقوام در افغانستان می افکنیم. سپس اشاره ای مختصر به ادیان و مذاهب موجود در این کشور خواهیم نمود و در پایان مطالب ارائه شده جمع بندی از مطالب ارائه می شود.
الف. آرایه های قومی
از آن جا که سرزمین افغانستان تقریبا در مرکز قاره ی آسیا قرار گرفته و حدفاصل دو نژاد عمده ی بشری، یعنی نژاد زرد و آریا می باشد، طبیعی است که ساکنان این کشور از این دو نژاد تشکیل یافته باشند، زیرا در شرق و شمال افغانستان تماما نژاد آریایی زندگی می کنند. از نظر تجانس قومی و نژادی، افغانستان سی وهفتمین کشور جهان به حساب می آید. آمار دقیقی که مجموعه ی کل اقوام افغانستان را ارائه دهد وجود ندارد، ولی آمارهایی در دست هستند که بعضی از گروه های تحقیقاتی انجام داده اند. برای نمونه، اقوامی را که اریوال فهرست کرده، به شرح زیر می باشند؛
«عرب، ایماق، بلوچ، براهویی، اشکاشمی، فارسیوان، فیروزکوهی، گاورباتی، غربت، گوجار، هزاره، هندو، جلالی، جمشیدی، جت، جوگی، قرقیز، کوتانا، ملکی، ماوری، میش، مست، مغول، تاجیک، مونجانی، نورستانی، اورسوری، پرچی، پشه ای، پشتون، قرلیق، پیکراج، قزاق، قبچاق، قزلباش، روشانی، سنگلچی، سیک، تاتار، تایمنی، تیموری، تیره هی، ترکمن، ازبک، واخی، یهودی و زوری».(1)
البته در فهرست مذکور، برخی از زیر مجموعه ها و شاخه های قومی در ردیف اقوام قرار داده شده اند؛ برای نمونه، در حالی که ایماق، پژوهه / شماره 11 /
فیروزکوهی، جمشیدی و تایمنی در عرض هم فهرست می شوند، بیش تر مردم شناسان و پژوهشگران همه ی این تقسیمات فرعی را زیر مجموعه ی قوم ایماق محسوب می کنند.(2) این مطلب در دیگر اقوام نیز تا حدی صدق می کند. مورخ شهید عصر عبدالرحمان خان، فیض محمد کاتب، ادعا می کند که تعداد اقوام و طوایف ساکن افغانستان با شعب و زیر مجموعه های خود، تقریبا به 138 قوم و طایفه می رسد.(3)
از میان این گروه ها، چهار گروه قومی پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک در اکثریت می باشند. هم اکنون، هیچ آمار دقیقی از میزان جمعیت هر یک از این چهار قوم اصلی وجودندارد که نشان بدهد رده بندی اقوام، از نظر جمعیت، چگونه است. در این قسمت به معرفی چند قوم بزرگ می پردازیم:
1. پشتون ها
این قوم حدود پنجاه درصد از جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند و بزرگ ترین گروه قومی این کشور به شمار می روند.(1) پشتون ها بیش تر در شرق و جنوب و بعضا با قدرت گرفتن، در طول 250 سال گذشته در شمال و غرب کشور نیز ساکن شده اند. از نظر ساختمان درون قومی، به سه طایفه ی درانی (ابدالیان)، غلزاییان و گرانیان یا گورانیان، تقسیم می شوند. غیر از این سه تیره، تیره های کوچک تری در تشکیل دادن قوم پشتون نقش دارند. بین درانی ها و غلزاییان همواره بر سر قدرت سیاسی رقابت وجود داشته است. درانی ها، که خود به دو تیره ی «سدوزایی» و «پارک زایی» تقسیم می گردند، در دوران معاصر انحصار قدرت سیاسی را در دست داشته اند. برعکس، طایفه ی غلزایی هر چند در ساختار قدرت سیاسی شریک بوده اند، اما هیچ گاه حاکمیت انحصاری را همچون رقیب خود در دست نداشته اند.(4)
آنها در شش استان قندهار، زابل، پکتیا، ننگرهار و هیلمنددر اکثریت اند و شمار فراوانی از آنان نیز در استان های فراه، نیمروز، غزنی، ارزگان، لوگر، لغمان و کابل زندگی می کنند. حکومت های گذشته آنها را در باقی مراکز استان ها (به جز بامیان، بدخشان، پروان و تخار) اسکان داده اند یا در محل زندگی شان استان بنا نهاده اند. پشتون ها، از نظر مذهبی، سنی حنفی می باشند، ولی در میان پشتون های شمال پاکستان تعداد کثیری شیعه ی دوازده امامی وجود دارد. این قوم همواره حاکمیت سیاسی را، در افغانستان، در دست داشته و بر سایر اقوام حکومت کرده است. هم اکنون نیز در دولت کنونی، پشتون ها بیش ترین سهم کابینه را آن خود کرده اند و چهارده وزارت خانه ی مهم در اختیار گرفته اند، در حالی که به دیگر اقوام، وزارت خانه های نه چندان مهمی واگذار شده است.(5)
2. هزاره ها
آنها تقریبا 25 درصد از جمعیت را تشکیل می دهند و دومین گروه قومی افغانستان به شمار می روند(2). (اگر چه برخی تعداد تاجیک ها را بیش تر دانسته و هزاره ها را سومین گروه قومی افغانستان دانسته اند.) آنها بیش تر در مرکز افغانستان، در دامن کوهپایه های افغانستان مرکزی و ارتفاعات هندوکش سکونت دارند. هزاره ها بیش تر پیرو مذهب امامیه ی اثناعشری هستند. در افغانستان، «هزاره» عموما مترادف «شیعه» تلقی می شود و البته خود آنها نیز این تلقی را کاملاً پذیرفته اند؛ اگر چه همواره تلاش هایی در راه تفکیک این دو از یکدیگر و سعی در تبیین هویتی جدید بر اساس قومیت «هزارگی» صرف ونه هزاره به معنای شیعه وجود داشته و دارد.(6) این قوم به دلایل متعدد، که مهم ترین آن شیعه بودن آنهاست، همواره مورد ظلم و ستم قرار داشته و تبلیغات منفی علیه آنها بسیار زیاد بوده است، تا حدی که آنها را قومی بیگانه، متجاوز و تحمیلی به افغانستان شمرده اند که باید به سرزمین اولیه شان (ایران) بازگردند. گاهی آنها را از نسل چنگیز خان مغول، روزگاری جزو ترک نژادان و زمانی آنها را ایرانی ودست پرورده ی ایران می خوانند و به انحای مختلف سعی در تضعیف این گروه دارند.(7) آنها به زبان فارسی دری تکلم می کنند. بسیاری از آنها در زمان درگیری های داخلی به ایران و پاکستان مهاجرت کرده اند. از نظر سیاسی، همواره در انزوا قرار داشته و کم ترین سهم را در ساختار قدرت داشته اند. در دوران جدید و پس از شکل گیری حزب وحدت، هزاره ها تا حدودی توانستند خود را بازسازی نموده و نقشی در ساختار قدرت ایفا نمایند، اما این روند نیز از زمان پیروزی مجاهدان تا کنون سیر نزولی را طی نموده است.
3. تاجیک ها
یکی دیگر از اقوام پر جمعیت افغانستان تاجیک ها می باشند که زندگی قبایلی را رها کرده و بیش تر شهرنشین شده اند. آنها حدود بیست درصد از جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند.(3) تاجیک، در افغانستان، بیش تر به ساکنان کوهستان و کوه دامن پنچشیر گفته می شود. گاهی اوقات نیز به تمامی فارسی زبانان، غیر از هزاره ها و شیعیان، اطلاق می شود. این مردم در قسمت های شمال شرقی، غرب و جنوب شرقی مانند بدخشان، کابل هرات، غزنی، غور و... زندگی می کنند و در استان های بدخشان، تخار، پروان، کاپیساوپروان تقریبا در اکثریت اند. همچنین در استان های بغلان، قندوز، بلخ، غزنی، و کابل نیز حضور چشم گیری دارند.(8) آنچه بر اهمیت این قوم افزوده این است که ایماقی ها و تیموریان، که در استان های غور و هرات اکثریت دارند، در افغانستان تاجیک به حساب می آیند، زیرا همه به زبان فارسی سخن می گویند و از طرفی همه مذهب سنی حنفی دارند.
تاجیک ها، در طول تاریخ، از لحاظ سهم در حکومت یا تحمل ضرر از سوی حکومت ها، وضعی متوسط داشته اند. در قرن اخیر، صدمات جانی نسبتا کم تری را از ظلم حکومت ها تحمل کرده اند، ولی به لحاظ صدمات مالی دست کمی از سایر اقوام غیر پشتون نداشته اند.(9) قبل از حکومت خاندان آل یحیی(نادرخان، ظاهرشاه و داودخان)، یک نفر از تاجیک ها به نام حبیب الله، پسر سقا، نه ماه در کابل حکومت کرد. دومین نفر از تاجیک ها، که در این 250 سال به حکومت رسید، برهان الدین ربانی بود که در زمان حکومت مجاهدان به قدرت رسید. احمدشاه مسعود و محمد قاسم فهیم، از دیگر افراد مشهور این قوم هستند.
تاجیک ها، از نظر مذهبی، سنی حنفی می باشند و تعداد کم ونامعلومی از آنها، که در مناطق غزنی، کجران، بدخشان بامیان، گزاب و چوره زندگی می کنند، پیرو مذهب تشیع می باشند. تاجیک ها، از نظر نژادی، آریایی هستند.
4. ازبک ها
ازبک ها مردمانی ترک تبارند که حدود ده درصد از جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند. آنها در نواحی شمالی هندوکش (واقع در شمال کشور)، که به ترکستان افغانستان معروف است و بیش تر در ولایات مانند قندوز، بغلان، سمنگان، بلخ، جوزجان، سرپل و فاریاب، سکونت دارند. ازبکان تاریخ بسیار غنی و پرفزار و نشیبی دارند؛ قرن ها در بخارا، بلخ و ترکستان حکومت کرده اند و در مجموع از فرهنگ تاریخ غنی و پرباری بهره مند می باشند.
ازبکان نیز همانند سایر اقوام تحت فشار و تجاوز قرار داشته و از گزند ظلم حکومت های مستبد در امان نبوده اند. مناطق ازبک نشین گرچه غنی و دارای زمین های پرحاصل می باشند، ولی به خاطر سیاست های غلط حکومت ها، بسیار فقیرند.(10)
قبل از تأسیس کشوری به نام افغانستان، ازبک ها حکومت های محلی داشتند، اما بعد از تسلط پشتون ها، در افغانستان، این قوم نه تنها در حکومت سهیم نشدند، بلکه قربانی غیر پشتون زدایی و قتل عام گردیدند. (به ویژه در دوران عبدالرحمان خان، 1901م). با این حال از سال 1979م، با سرنگونی حکومت داود و روی کار آمدن کمونیست ها وضع به کلی دگرگون شد و ازبک ها از قدرت بیش تری برخوردار شدند. با سرنگونی حکومت کمونیستی، در سال 1371ش، نیروهای ازبک، که در سرنگونی حکومت کمونیستی نقش به سزایی داشتند، از قدرت دوچندان برخوردار شدند و ژنرال عبدالرشید دوستم، از این قوم، در شمال کشور صاحب قدرت گردید. ازبک ها، از نظر مذهبی، سنی حنفی و از نظر نژادی، زرد می باشند.(11)
5. ترکمن ها
آنها در طول کرانه ی جنوبی آمودریا و مرزهای شمال غربی افغانستان به سر می برند. ترکمن ها یا ترکمان از نژاد زرد هستند.(12)
6. بلوچ ها
بلوچ ها در جنوب غربی افغانستان، در سه کشور ایران، پاکستان و افغانستان و در سرزمینی نسبتا وسیع و گرم زندگی می کنند. تعدادی از آنها نیز در ترکمنستان به سر می برند. سرزمین بلوچ ها، بیابانی و عموما کم حاصل است. مجموع قبایل بلوچ از سه تا چهار میلیون تخمین زده می شوند، ولی جمعیت بلوچ های افغانستان به اندازه ی جمعیت بلوچ های پاکستان و ایران نیست و بیش تر در ولایت نیمروز و چهار فرمانداری و بخش داری دیگر از استان های هلمند، فراه و قندهار زندگی می کنند.(13) حکومت های گذشته، تعداد آنها را در آمارها خیلی کم جلوه داده و در حدود هفتاد هزار نفر گفته اند. حکومت، به دلیل این که بلوچ ها و نورستانی ها در همسایگی و اختلاط با پشتون ها هستند، اکثریت آنان را به نام پشتون قلمداد می کند. زبان بلوچی از زبان آریایی سرچشمه می گیرد. بلوچ ها از نظر نژادی، از نژاد واحدی تشکیل نیافته اند. از نظر مذهبی، بیش ترشان، به ویژه بلوچ های ساکن در قندهار و کجران، شیعه هستند.(14)
7. ایماقی ها
کلمه ی ایماق، ترکی مغولی و به معنای قبیله و قوم است. ایماق ها از چند قبیله مختلف تشکیل شده اند. در اصل نامشان چهار ایماق بوده که از قبیله جمشیدی، هزاره (هزاره بادغیس و هرات) فیروزکوهی و تایمنی تشکیل یافته اند. اقوام تیموری، زوری و درزی شاخه ای از قبایل تایمنی محسوب می شوند. آنان از ولایت غور تا نواحی هرات و بادغیس پراکنده هستند. مذهب سنی حنفی دارند و به زبان فارسی سخن می گویند. احتمال دارد که اصالت تایمنی ها ترکی باشند.(15)
8. کوچی ها یا چادرنشینان
در افغانستان بین دو تا سه میلیون چادرنشین و نیمه چادرنشین، یا به تعبیر دیگر کوچ نشین، وجود دارد که افغان ها آنها را کوچی می نامند. این عده در شمال و جنوب کشور پراکنده اند؛ مرتب از ناحیه ای به ناحیه دیگر نقل مکان می کنند و اغلب جای ثابت و مشخصی ندارند. بیش تر چادرنشینان در چادرها زندگی می کنند و از راه دامداری و تجارت روزگار می گذرانند. عده ی زیادی از کوچ نشینان از ایل غلجه زایی (پشتون) هستند. آنها در فصل پاییز از ارتفاعات جنوبی افغانستان عبور نموده؛ با گذر از مرز پاکستان در استان سرحد اتراق کرده و به فروش کالای خود یا خرید کالای مورد احتیاج خود می پردازند. کوچی ها یا کوچ نشینان، از نظر مذهبی، سنی می باشند.(16)
9. نورستانی ها
این فرقه اصالت یونانی دارند و جدیدالاسلام گفته می شوند؛ چون که بعدها به دین اسلام مشرف شده اند. نورستانی ها متشکل از چهار قوم نسبتا بزرگ کاموز، هلار، کاموج و پانزده فرقه ی کوچک تر دیگر، در پانزده فرمانداری و بخشداری مربوط به پنج استان لغمان، کاپیسا، ننگرهار، کنر و بدخشان، ساکن هستند.(17) تعداد جمعیت آنان حدود نیم میلیون نفر برآورد گردیده، ولی در آمارهای دولتی جمعیت آنان خیلی کم ذکر شده است. زبان آنها سانسکریت و از نظر مذهبی، سنی می باشند، تعداد کمی شیعه نیز در بین آنها وجود دارد.
10. دیگر اقوام
اقوام دیگری نظیر قزلباش ها، قرقیزها و... نیز در افغانستان وجود دارند. در حالی که قزلباش ها بیش تر در شهرهای کابل، هرات و... متمرکز هستند، قرقیزها در ناحیه ی شمال شرقی افغانستان، در تنگه ی «واخان»، زندگی می کنند. این اقوام تأثیر بسیار اندکی در عرصه ی سیاسی اجتماعی افغانستان داشته اند.(18)
ب. ساختار مذهبی
مردم افغانستان، که از زمان ورود اسلام به سرزمین های شرقی و ایران، اسلام را پذیرفتند، اکنون حدود 99% مسلمان اند و تنها یک درصد پیرو ادیان دیگر از قبیل هندو، سیک، مسیحی و یهودیت هستند. در کشوری که در آن اشاره و استناد به ملت، امری بسیار تازه است؛ دولت به چشم نهادی خارج از جامعه نگریسته می شود و در کشوری که افراد، تابع گروه های قبیله ای هستند، اسلام برای همه ی افغانی ها تنها مرجع و پشتیبان همگانی تلقی می گردد.(19) اسلام، برای همه ی افغان ها، مرجع نهایی داوری و نماد مشترک وحدت بخش، محسوب می گردد. در مجموع می توان گفت که اسلام نه تنها اساس زندگی، بنیان فرهنگ و آداب اجتماعی مردم افغانستان را تشکیل می دهد، بلکه مجموعه ای از تعالیم وحیانی است و که افق فکری، نظام ارزش ها و مجموعه ی قوانین رفتاری آنان را نیز تبیین می نماید. در ابعاد سیاسی جامعه نیز تنها شریعت اسلام می تواند به عنوان عنصر مشروعیت بخش حاکمیت سیاسی، مقبولیت مردمی را برای رژیم حاکم به ارمغان آورد. اگر چه بیش تر مردم افغانستان مسلمان اند، اما از نظر مذهبی به فِرق متعدد تقسیم می شوند. در نگاه کلی، مسلمانان به دو مذهب شیعه و سنی تقسیم می گردند، اما در درون این دومذهب نیز فرقه ها و نحله های گوناگونی وجود دارد.
ترکیب جمعیت مسلمانان در افغانستان بسیار شبیه به پاکستان است؛ اگر چه از لحاظ قومی نیز شباهت هایی وجود دارد، اما از نظر مذهبی این شباهت بسیار زیاد است، چرا که همانند پاکستان بیش از هفتاد درصد از مسلمانان این کشور را سنی های حنفی تشکیل می دهند. (البته گرایشات وهابی گری در بین آنها نسبت به پاکستان کم تر است) و حدود سی درصد شیعه در این کشور وجود دارد. در این جا اشاره ای مختصر به مهم ترین مذاهب موجود در افغانستان می نماییم:
1. مذهب حنفی
بیش تر مسلمانان افغانستان پیرو این مذهب هستند. پیروان این مذهب حدود 65 تا هفتاد درصد کل جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند(20) که از اقوام مختلف پشتون، تاجیک، ازبک، ترکمن، نورستانی، بلوچ و... ترکیب یافته اند. با این حال، همان گونه که گفته شد، قوم پشتون، که از نظر رده بندی اقوام در افغانستان در رتبه ی اول قرار دارد و حدود نیمی از جمعیت این کشور را شامل می شود، تقریبا به طور کامل حنفی هستند (اگر چه اقلیتی شیعه نیز در بین آنها وجود دارد). از این رو مذهب حنفی و قوم پشتون عموما مترادف یکدیگر تلقی می شوند. از نظر توزیع جغرافیایی، حنفی ها در بیش تر نقاط کشور ساکن هستند و محدودیتی از این نظر ندارند. به جز حنفیه، مذاهب دیگر اهل سنت نیز پیروان اندکی دارند، اما به علت این که در اقلیت بوده اند، هیچ گاه تأثیر چندانی در عرصه های اجتماعی نداشته و تنها در سطح برخی از علما و روحانیون اهل سنت محدود مانده اند. تعصب مذهبی اهل سنت در شهرهای بزرگ، به استثنای قندهار و جلال آباد، نسبت به شیعیان اندک و در روستاها و مناطق دوردست شدید است. برخی از حکومت های جابر مانند عبدالرحمان خان و طالبان از این تعصبات مذهبی سوءاستفاده کرده و در قلع و قمع شیعیان تلاش می نمودند. از این رو در زمان عبدالرحمان تعداد بسیار زیادی از شیعیان هزاره کشته شدند.(21)
2. مذهب تشیع جعفری
شیعیان، که بیش تر از قوم هزاره تشکیل یافته اند، طبق آمار تقریبی بین 25 تا سی درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند.(22) پیروان مذهب تشیع پس از هزاره ها، در بین اقوامی مانند قزلباش، بلوچ، ترکمن، سادات، خلیلی ها و همچنین تاجیک ها، پشتون ها، ازبک ها و برخی اقوام دیگر نیز وجود دارند، اما اکثریت قریب به اتفاق شیعیان افغانستان را هزاره ها تشکیل می دهند. این مسأله باعث شده که مذهب شیعه در افغانستان کاملاً بافت هزاره گی پیدا کند، تا جایی که در برداشت عامه ی مردم، «هزاره» و «شیعه» یک مفهوم را می رساند. از نظر توزیع جغرافیایی، شیعیان به شکل فراگیر تقریبا در تمامی استان های افغانستان حضور دارند، اما تمرکز اصلی شیعیان به صورت عمده در سرزمین هزاره جات می باشد. این سرزمین در حوالی مرکزی افغانستان واقع است که استان بامیان قسمت مرکزی این سرزمین و نُه استان اطراف آن، بقیه ی محدوده ی هزاره جات را تشکیل می دهند. اگرچه در گذشته هزاره جات محدوده ی وسیع تری را در بر می گرفته و دارای موقعیت بسیار مهم و حایز اهمیت بوده، اما سیاست های حکومت های گذشته در راه تمرکززدایی شیعیان و کاستن از اهمیت و نقش آنها، باعث شد این سرزمین روز به روز کوچک تر شده تا به شکل امروزی خود در آید. بدین ترتیب این منطقه به استان های متعدد، با مرکزیت شهرهای پشتون نشین، تقسیم شد.(23) عامل عمده ی این سیاست را نه در قومیت بلکه در مذهب این قوم باید جستجو نمود.
علی رغم تمام محدودیت ها و اعمال فشارهایی که بر شیعیان افغانستان وجود داشته(24) و علی رغم عدم وجود آزادی مذهبی برای آنها، این گروه توانسته اند از اعتقادات مذهبی خود به بهترین نحو حمایت نموده و آن را حفظ کنند، اما اینک پس از تحولات جدید و رسمی شدن مذهب شیعه در قانون اساسی، افق های جدیدی فراروی شیعیان افغانستان قرار گرفته که می توانند با برنامه ریزی درست، نهایت بهره برداری را از آن نمایند.
3. اسماعیلیه
علاوه بر شیعیان جعفری، که بیش تر شیعیان افغانستان را تشکیل می دهند، حدود سه درصد از جمعیت افغانستان را شیعیان اسماعیلی تشکیل می دهند. پیروان این مذهب، که از هزاره ها و تاجیک ها هستند، برطبق شواهد و قراین در بیش تر مناطق افغانستان حضور دارند. این عده بیش تر در نواحی دوشی، کیگری و بخش هایی از درّه صوف و بدخشان زندگی می کنند. آنها علی رغم اظهار مذهب خود در برخی ولایت، در جاهای دیگر خود را شیعه ی اثناعشری معرفی نموده یا در زمره ی اهل سنت و صوفیان وانمود می کنند. رهبر فعلی این فرقه، حاج سید منصور نادری، معروف به سیدکیان است که در دره ای به نام دره ی «کیان» زندگی می کند. از همین رو به اسماعیلی ها، «کیانی ها» نیز می گویند.
در مورد تاریخ جدید اسماعیلیان افغانستان، اطلاعات زیادی در دست نیست. در مجموع، آنها در دوره های اخیر، از لحاظ علمی و فرهنگی، در انحطاط افتادند و در عقایدشان بسیار خرافاتی شدند. اسماعیلیان امروز افغانستان، در مورد حضرت علی(ع) و امامان اسماعیلی شان، بسیار غلوّ می کنند و معتقد به حلولیت و تناسخ در مورد ائمه(علیهم السلام) هستندو به حق از دیرباز علی اللّهی نامیده شده اند. آنها به احکام شرعی نیز چندان تقیّد ندارند. وضعیت خفقان، استبداد و سرکوب های شدید اسماعیلیان، به دست حاکمان کشور در سده های اخیر، سبب شد که اسماعیلیان سر در لاک خود فرو برند و با پنهان کاری و حفظ اسرار، برای شهروندان افغانستان ناشناخته بمانند.
4. وهابیت
هرچند به طور رسمی وهابیت در افغانستان پیروان مشخصی ندارد، اما در میان اهل سنت، نحله ای فکری متأثر از تعالیم وهابیت به چشم می خورد. وهابیت، به عنوان یک مذهب در جامعه ی افغانستان، ریشه ی تاریخی و اجتماعی و نیز طرفدارانی ندارد. وهابیت، در افغانستان، معلول تلاش ها و فعالیت های برخی عوامل خارجی است که با استفاده از فرصت دوران اشغال افغانستان، با هدف سهم گیری در جهاد مقدس افغانستان علیه اشغالگران کمونیست، وارد افغانستان شدند و با تأسیس مراکز آموزشی خود در شهرها و روستاهای سنی نشین کشور به آموزش فرزندان مسلمان پرداختند. هرچند اساس وهابیت در ستیز جدی با تشیع است، اما نباید تعارضات شدید آنها را، با اسلام اهل تسنن، نادیده گرفت.
جمع بندی
1. بافت پیچیده ی قومی و قبیله ای در افغانستان همواره یکی از عوامل اصلی ایجاد تنش، آشوب و بحران در افغانستان بوده است. وضعیت خاص جغرافیایی و اقلیمی، کمبود وسایل حمل و نقل، ارتباطات و رسانه های جمعی فعال، پایین بودن سطح سواد در این کشور و برخی عوامل دیگر سبب شده که اقوام و قبایل افغانی، به دور از ارتباط با یکدیگر، بیش تر درون قوم و قبیله ی خویش، با باورهای محلی، قومی، مذهبی، سنت ها، عادت ها، شخصیت ها و روحیات خاص قومی قبیله ای و با خصلت شدید درون گرایانه، پرورش بیابند؛ در لاک رسوم و سنن محلی و عشیره ای خویش فرو روند و نسبت به فرهنگ و سنن قبیله ها و اقوام دیگر نه تنها ناآشنا و بیگانه بوده، بلکه بعضا آنها را مذموم، ناپسند و خلاف پنداشته و در نهایت آن را مغایر و دشمن فرهنگ و سنن خود تلقی می نمایند. تأثیر این وضعیت، درروحیه ی مردم، چنان بوده که در برخی مناطق، به ویژه روستاها، اقوام و قبایل نه تنها آمادگی پذیرش سکونت قبیله و قوم دیگری را ندارند، بلکه در برخی موارد، مسافرت اعضای یکی از قبایل میان قبیله ی دیگر دشوار و هراس انگیز است. این وضعیت به ویژه زمانی که این اقوام و قبایل از نظر مذهبی نیز متفاوت باشند، تشدید می شود. بنابراین زمانی که قومیت و مذهب با یکدیگر ترکیب می شود، این تنش ها نیز دوچندان می گردد.
2. با در نظر گرفتن مطلب فوق، اگر نگاهی به توزیع جغرافیایی اقوام، قبایل و مذاهب کنونی در افغانستان بیفکنیم، می بینیم اگر چه برخی از اقوام و مذاهب، در مناطق خاصی، متمرکزتر از سایر نقاط کشور هستند، ولی در بین اکثریت قریب به اتفاق آنها پراکندگی نسبی در مناطق مختلف کشور مشاهده می شود؛ برای نمونه، در بسیاری از شهرها و مناطق ترکیب مختلفی از اقوام پشتون، هزاره، تاجیک، ازبک و... و همچنین ترکیبی از شیعیان و اهل سنت به نسبت های متفاوت وجود دارد و مناطقی که صددرصد جمعیت آن از یک قوم یا مذهب خاص باشند، بسیار انگشت شمار است. بنابراین این پراکندگی یا به عبارتی درهم تنیدگی اقوام و مذاهب در افغانستان، به ویژه با در نظر گرفتن روحیاتی که در بالا ذکر شد، می توانند همواره به عنوان عامل بالقوه ای برای ایجاد تنش بین آنها تأثیرگذار باشد. در عین حال این مسأله می تواند درراه تحکیم وحدت و انسجام داخلی و همزیستی مسالمت آمیز آنها مؤثر جلوه کند.
3. با عنایت ویژه به نکات فوق، بدیهی به نظر می رسد که انجام هرگونه حرکت فرهنگی استراتژیک، بلندمدت و تأثیرگذار و (حتی در بسیاری از موارد فعالیت های کوتاه مدت نیز) در افغانستان، بدون توجه به دو عامل قومیت و مذهب و حساسیت های آن در این کشور، ماندگار و ثمربخش نخواهد بود. از این رو آنچه که به عنوان پیش فرض هرگونه برنامه ریزی و تدوین سیاست و استراتژی از سوی نهادهای فرهنگی برنامه ریز مرتبط با مسایل افغانستان باید در نظر گرفته شود، همین مسأله ی مهم است. در عین حال که بر فضلا و اندیشمندان افغانی نیز این مسأله پوشیده نیست و اهمیت آن را همواره در نظر داشته و دارند. به هرحال، عدم توجه به این بافت پیچیده، در اقدامات فرهنگی، می تواند آثار سویی برای این جامعه و در سطح کلان جامعه ی اسلامی پدید آورد.
پی نوشت ها
1. آیا افغانستان در آستانه ی تجزیه ی قومی و قبیله ای قرار دارد؟، زبرنت، گلاتر؛ افغانستان، طالبان و سیاست های جهانی، ترجمه ی عبدالغفار محقق، ص 225؛ پژوهش در تاریخ هزاره ها، صص 8483 و جامعه شناسی سیاسی، صص 5352
2. صولت السلطنه هزاره، بیات، کاوه، تهران: بی نا، 1370، ص 30
3. نژادنامه ی افغانستان، کاتب، ملامحمد فیض، قم: اسماعیلیان، 1372، ص 21
4. سرزمین و مردم افغانستان، گلیفورد، مری لوییس، ترجمه ی مرتضی اسعدی، تهران: شرکت علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1368ش، ص 53
5. برای نمونه وزارت خانه های مهمی نظیر، خارجه، دفاع، امنیت دولتی، مالیه و ریاست ستر محکمه به پشتون ها واگذار شده و وزارت خانه های غیر کلیدی به سایر اقوام داده شده است؛ مثلاً وزارت خانه های فواید عامه و عدلیه به هزاره ها واگذار گردیده است.
6. برای نمونه: ر.ک. مانیفیست قدرت سازی نوین هزاره ها، خروش، فرید، در نشریه ی نسل امروز، شماره ی هفتم، آبان 1382
7. در این مورد ر.ک هزاره ها؛ پناه گزینی و کتمان هویت، دولت آبادی، بصیر احمد، قم: بی نا، 1382ش؛ ر.ک. پژوهشی در تاریخ هزاره ها، یزدانی، حسین علی، قم: بی نا، 1372
8. نشریه ی میثاق وحدت، شماره ی 5، ص 8
9. جنگ افغانستان، روآ، اولیور و آندره، بریگو، ترجمه ی ابوالحسن سرو قد مقدم، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1376ش، ص 28
10. علی آبادی، علی رضا، افغانستان، تهران، وزارت امور خارجه، 1373، صص 2213
11. فصلنامه ی سراج، شماره ی 12، 1376، ص 20
12. در این مورد ر.ک. تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمن ها، گلی، امین، تهران، بی نا، چاپ اول، 1366
13. علی رضا علی آبادی، پیشین؛ صص 1322
14. کاتب هزاره، 1372، صص 147148
15. حسین علی یزدانی، پیشین، ص 137
16. علی رضا علی آبادی، پیشین، صص 2425
17. ماهنامه ی حبل الله، شماره ی 95، ص 42؛ ویژه نامه ی افغان، ص 136
18. علی رضا علی آبادی، پیشین، صص 2322
19. افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی، روآ، اولیور، ترجمه ی ابوالحسن سرومقدم؛ مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372ش، ص 55
20. شناسنامه ی افغانستان، دولت آبادی، بصیر احمد، تهران، بی نا، 1381، ص 310
21. همان، ص 40
22. در این مورد آمارهای گوناگونی در منابع مختلف ارائه شده است: از جمله ر.ک. دولت آبادی، پیشین
23. در این مورد ر.ک. شیعیان افغانستان چه می خواهند؟، محسنی، محمدآصف، قم، نشر حرکت اسلامی افغانستان، 1376
24. ر.ک. هزاره ها و پناه گزینی و کتمان هویت، دولت آبادی، بصیراحمد، پیشین