نگرش غرب به اسلام پس از حادثة ۱۱ سپتامبر

معاونت پژوهشی مدرسه عالی امام خمینی ، نشست علمی نقد و بررسی آرای دکتر حسین نصر در کتاب «قلب اسلام» را با حضور پروفسور محمد لگنهاوزن ، حجت الاسلام و المسلمین پارسا نیا ، دکتر قاسم جوادی و محمد جواد صاحبی در حضور جمعی از محققان و طلاب مرکز جهانی علوم اسلامی برگزار کرد.

معاونت پژوهشی مدرسه عالی امام خمینی ، نشست علمی نقد و بررسی آرای دکتر حسین نصر در کتاب «قلب اسلام» را با حضور پروفسور محمد لگنهاوزن ، حجت الاسلام و المسلمین پارسا نیا ، دکتر قاسم جوادی و محمد جواد صاحبی در حضور جمعی از محققان و طلاب مرکز جهانی علوم اسلامی برگزار کرد.

در این نشست پروفسور لگنهاوزن سخن گفت و در باره عکس العمل غرب پس ازحادثه 11 سپتامبرنسبت به اسلام خاطر نشان کرد : اگر بخواهیم عکس العمل غرب را پس از 11 سپتامبر نسبت به اسلام بررسی علمی بیشتری کنیم، می توانیم از دیدگاه دولت، دیدگاه مردم عادی یا دیدگاه گروههای مختلف که به طریقی با اسلام ارتباط دارند، نظر افکنیم که هر کدام از اینها مناسب بررسی است ،

ایشان ضمن معرفی گروهها و گرایش های متفاوت در اسلام، گروه های ضد اسلام ،پس از 11 سپتامبر را 3 دسته دانست؛

یک دسته، افرادی مثل استیون شوارتز و دانیل پایپز که محافظه کار جدید هستند و خیلی تند صحبت می کنند. البته به عبارت آنها اسلام، افراطی نیست؛ ولی آنان اکثریت مسلمانان را افراطی می دانند.

در کنار اینها گروهی نیز هستند که حرفشان بیشتر سیاسی است. آنها می گویند: اسلام نهضتی ضد آمریکایی است و ما باید در مقابل از خودمان دفاع کنیم.

دسته دوم ، گروهی از مسلمانان هستند که اسلام سنتی را دوست ندارند؛ می خواهند اصلاح ریشه داری در فهم اسلام ایجاد کنند که بیشتر با ارزش های آمریکایی سازگار شود؛ به خصوص بر دموکراسی، تعامل لیبرالیسم و حقوق بشر و... تأکید می کنند.

دسته سوم، مسیحیان افراطی جناح راست هستند ،آنها از لحاظ دینی می گویند: دین اسلام زشت است و مسیحیان واقعی باید برضد اسلام مبارزه کنند. پروفسور لگنهاوزن در ادامه افزود :

بعد از 11 سپتامبر، سازمان های مختلفی برای ارتباط بهتر با مسلمانان تأسیس شد؛ مثلاً یک کلیسا در آورمانت است که کشیش آنجا و بعضی از اعضای آن کلیسا که پروتستان هستند، لیبرال هستند و سازمانی تاسیس کرده اند به نام berijea For pease «پل ها برای صلح» . آنها می گویند که باید بیشتر کار کنیم تا سوء تفاهم بین مسلمانان و مسیحیان را برطرف نماییم. آنها از افرادی مثل دانیل پاییز و امثال آنها ناراحت هستندوی افزود:

پس عکس العمل های مختلف می توان پیدا کرد. از یک جهت، ما می توانیم بگوییم: اشتباه است که دربارة دیدگاه غرب راجع به اسلام صحبت کنیم؛ زیرا غرب دیدگاه واحدی نسبت به اسلام ندارد. غرب چندین دیدگاه با گرایش های مختلف دارد. در آمریکا هم بعد از 11 سپتامبر دیدگاه های مختلف در میان مردم نسبت به اسلام وجود دارد

بعضی از تبلیغات ضد اسلام که الان وجود دارد، واقعاً ناراحت کننده است. گروه های افراطی ضد اسلام، گاهی اوقات روی مسایل فقهی کار می کنند و آنها را بزرگ می کنند؛بخصوص دربارة ارتباط جنسی و... تبلیغات شدید است و می گویند: اگر اسلام در کشور ما رشد کند، همه فاسد می شوند.

پروفسور لگنهاوزن در پایان گفت:

گروه ها و نظریه هایی هستند که می خواهند نقش اسلام را در آمریکا عوض کنند تا مردم احساس کنند که اسلام – آن طور که در میان مسلمانان هست – چیزی خطرناک است. مسیحیان جناح راست، محافظه کاران جدید و مسلمانانی که اصلاح افراطی می خواهند، عمده ترین این گروه ها هستند.

در ادامه سخنرانی ایشان، میز گرد علمی با حضور آقایان دکتر قاسم جوادی ،لگنهاوزن ، پارسانیا و صاحبی برگزار شد.

پروفسور لگنهاوزن در پاسخ به سوال دکتر قاسم جوادی مبنی بر اینکه : جایگاه کتاب« قلب اسلام » از نگاه شما به عنوان کسی که در غرب بوده و نکات مثبت و منفی ای که این کتاب در فضای کشور آمریکا داشته است، چیست؟ گفت :

کتاب «قلب اسلام» در فضای آمریکا مطلوب است؛ به ویژه ابتدای این کتاب، چندین فصل که دربارة خدا، پیامبران مختلف، انواع اسلام، قوانین الهی و انسانی، دیدگاه مسلمانان دربارة جامعه، محبت، صلح و جمال بحث می کند، در این کتاب پس از ارائه نکات مثبت دربارة اسلام، مطالبی نیز در مقابل افرادی مثل دانیل پاییز و اسیتون شوارتز و دیگران که در این زمینه کار می کنند و می خواهند دیدگاه منفی ایجاد کنند،مطرح می شود پروفسورو لگنهاوزن در بررسی محتوای این کتاب افزود :نکته مهم این کتاب ، این است که تحریکی ایجاد کند که مردم بدانند اسلام دین خشونت و خون ریزی نیست.

به طور کلی می توان گفت: اگرچه این کتاب از لحاظ محتوا و عکس العملی که ایجاد می کند، خالی از اشکال نیست؛ ولی اثر این کتاب در ذهنیت مردم غرب خیلی مثبت است و در میان کتاب هایی که بعد از 11 سپتامبر در معرفی اسلام نوشته شد است، کم نظیر است.

دکتر جوادی در ادامه پرسید :

با توجه به بحث هایی که در جامعة ما مطرح است، گاهی شنیده می شود که اسلامی که دکتر نصر معرفی می کند، آن اسلامی است که در تعبیرات، اسلام آمریکایی نامیده می شود. آیا این دیدگاه را می توان از مجموعه های نوشته های ایشان بر گرفت؟

پروفسور لگن هاوزن در پاسخ گفت:

پس شما اسلام آمریکایی را ندیده اید. اسلام آمریکایی واقعاً وحشتناک است. الان هم مسلمانانی هستندکه سازمان هم جنس بازان دارند، در نماز جماعتشان زن و مرد در کنار هم می ایستند و یک زن پیش نماز است و بر اساس عقاید آنها کاملاً این امر مطابق دین اسلام است.

آنان معتقدند: جهاد یا در اسلام وجود ندارد و یا اگر هست،در حد این است که کسی سعی کند گناه نکند، یا چیزی شبیه آن اسلام آمریکایی چنین چیزی است.

حجت الاسلام پارسانیا نیز در ادامه گفت :

فکر می کنم این اتهام که آقای نصر، اسلام آمریکایی را مطرح می کند، اتهام بعیدی است. البته این توهم ممکن است به این دلیل باشد که ایشان خیلی با آرامش با فضای سیاسی آمریکا برخورد می کند؛ حتی آنجا را در عبارتی به عنوان «دارالسلام» مطرح می کند که مسلمانان می توانند کار خودشان را انجام بدهند و دارالحرب نیست، یا اگر زمینة این توهم باشد، بیشتر در زمینة نحوة مواجهه عملی ایشان است؛ چه اینکه سلوک عملی ایشان به لحاظ سیاسی، چندان فعال نبوده و نیست. این که آیا لازم است ایشان سلوک فعال سیاسی داشته باشد، یا اصلاً در درون آمریکا فعال بودن به لحاظ معرفتی با یک سلوک سیاسی فعال امکان دارد، بحث دیگری را می طلبد.

ایشان در تمام کتاب، به شدت از شریعت دفاع می کند، و اسلام آمریکایی، اسلام سکولار است؛ حال آن که این کتاب از صدر تا ذیل به بیان بسیار زیبایی در برابر سکولاریزم موضع می گیرد.ایشان افزود:

به لحاظ نظری، اسلام آمریکایی، اسلامی است جدای از عقل و علم؛ اسلامی است فردی و شخصی و جدای از سیاست. اسلام آمریکایی، بیشتر یک اسلام مدرن است و پست مدرن ایشان قایل به سنت و فضایی از رفتارها و اعمالی است که رمز و راز آلود است، و وحی، آن را رازگشایی می کند، و تبیین بسیار خوبی از مسئله دارد. به نظر من اگر بخواهد نقدی وارد شود، جدا از برخی اشکالات موردی، یک نقد جدی که در بحث، پخش است و به گونه ای بر بحث های مختلف سایه انداخته است؛ همان نکته ای است که آقای لگن هاوزن هم اشاره کردند.

اولاً ایشان کتاب را برای فضای ایران ننوشته است؛ برای جامعه ای نوشته است که برای اولین بار می خواهند با اسلام آشنا شوند. موضوع تحلیل او کلیت اسلام است. وارد بحث های فرقه ای و این طور مسایل نشده است و سعی کرده است یک وحدت و انسجامی را در فضای فرهنگ و تمدن اسلامی، در بین فرقه های مختلف نشان دهد؛ اما این بیان برای اینکه وحدت و انسجام را بین فرقه های مختلف نشان بدهد، به سوی نوعی پلورالیزم معرفتی کشیده شده است که نیازی نبود این کار را بکند.او می توانست از یک مبنای دیگری استفاده کند.

مثلاً در بحثی که مربوط به فرقه ها است، اشاره به آن روایتی می کند که پیامبر(ص) فرمود: «امت من به هفتاد و دو فرقه تقسیم می شوند که یکی از آن ها اهل نجات استاما بعد، از کنار این روایت می گذرد و گویی می خواهد بگوید تشیع و تسنن، دو فرقه اصلی هستند، و این بحث، مشمول این دو تا نمی شود. برای این که ما بیاییم و تحمل و مدارای اسلامی را تبیین کنیم، نیازی نیست که به نوعی حقیقت را بین همة مجموعه ها توسعه بدهیم. باید روی این مسئله دست بگذارند که در فرهنگ اسلامی، برخلاف فرهنگ مسیحیت، مدارا بر مدار اینکه چه کسی به حقیقت رسیده یا نرسیده است، نیست؛ یعنی مسلمانان یا شیعیان، خود را موظف می دانند با کسانی که اعتقاد دارند، مدارا کنند؛ هر چند اشتباهاتی را هم انجام داده اند. این در حالی است که در کلام مسیحی این مشکل وجود دارد؛ یعنی نحوة سلوک را با نحوة به حقیقت رسیدن، در آمیخته اند، و مشکلی است که در آثار جان هیک و دیگران هم وجود دارد. فرهنگ اسلامی تحمل و مدارا را به دنبال خودش دارد. شیعیان، ضمن آنکه به عنوان مثال اهل سنت را در مسایلی گرفتار خطا می دانند، خودشان را موظف می دانند، در دفاع از آنها و تمامیت ارضی جامعه اسلامی، در دفاع از امنیت جامعه اسلامی و آنها، حتی جان خود را فدا کنند، و اگر فدا کنند، شهید هم هستند. یا حتی برخی از همکاری های انسانی که دنیای اسلام به آن توصیه می کند، منوط به انسانیت است؛ مرز اسلامیت را هم نمی شناسد. تحمل و مدارا در سطح روابط بین الملل، در فضای فقهی اسلامی، از یک چنین مبانی برخوردار است.

ایشان از این زاویه وارد بحث نشده، و خواسته است با نوعی سکوت و یا کم اهمیت دادن و یا هر دو، طرف را به نوعی درست از کنار این مسئله بگذرد و این موجب می شود که این کتاب در فرهنگ شیعی از موضعی نقد شود، ودر فرهنگ اهل سنت هم، اگر این کتاب بیاید، آنها از موضع دیگری آن را نقد می کنند.

حجت الاسلام والمسلمین پارسانیا در ادامه سخنان خود گفت : اشکال دیگری که مطرح است، بحث ارتداد در فضای غرب است. البته ایشان سبک بسیار خوبی در نوشته ها دارد و در فضای دنیای غرب می نویسد؛ همواره بحث را با مواردی از مسیحیت و یهودیت مقایسه می کند تا سهولت نقد و انتقاد را که از آن سو وارد می شود، در هم بشکند؛ اما فضای ذهنی دنیای غرب، تحمل بحث ارتداد را ندارد. در آخر به سمت و سویی می رود که احیاناً فقها و مسلمانان به گونه ای در حال حل مسئله هستند.وی در ادامه افزود: من نمی دانم این ترتیبی که ایشان بیان می کند، در فقه اهل سنت زمینه ای دارد یا نه؛ ولی در فقه شیعه به این صورت نیست.او می توانست به گونه ای دیگر وارد شود. جای این اشکال به ایشان هست. چون در فقه شیعه دربارة این که مرتد با یک مبنا و اشکال نظری دارای اشکال شده باشد، برخی از آقایان در این که حکم او قتل باشد، تأمل دارند. اگر می خواست مسئله را به جای اینکه به آن صورت بیان کند که یک مبنای فقهی قابل دفاعی ندارد، می توانست به این صورتی بیان کند که قابل دفاع و قابل تلطیف باشد.

دکتر جوادی با توجه به اینکه بخش زیادی از مطالعات آقای صاحبی مربوط به اندیشه های سیاسی یک قرن اخیر جهان اسلام است، پرسید : در مورد مجموعة سنت گراها، مثل گنون، شوآن، بروکا و... که اساساً بعد سیاسی اجتماعی اسلام خیلی برایشان مهم نیست ،و به همین دلیل روی بُعد تصوف تأکید کرده اند، بفرمایید خود این مسئله چقدرمورد قبول است؟ و این مسئله را در کتاب «قلب اسلام» چطور می بینید؟

آقای محمدجواد صاحبی در پاسخ گفت :همان طوری که می دانید، این کتاب عکس العملی در برابر برداشت ها و تحلیل های غرب دربارة اسلام است؛ به خصوص پس از حملة 11 سپتامبر. طبیعی است که بعد از این حادثه، بسیاری کاوش کردند که بدانند اسلام چیست و چه آموزه هایی دارد. رویارویی غرب با اسلام پیشینة درازی دارد. حداقل در این یکی دو قرن اخیر مسایلی میان غرب و اسلام گذشته است. در چند منطقة جغرافیایی که بعد از تهاجم غرب با اسلام، به خصوص در مصر بعد از حملة ناپلئون بناپارت، حوادثی رخ داده و تحلیل هایی دربارة اسلام عرضه شده، یا در شبه قارة هند و همچنین در ایران، این رویارویی و تقابل وجود داشته است.

دکتر نصر اثر خود را در این فضا نوشته است. باید به فضا و شرایط توجه داشته باشیم. آنچه که نقطة قوت این کتاب است، این است که نویسنده کوشیده تا ذهنیت منفی را راجع به اسلام از بین ببرد. البته کسی که با رویکردهای فکری در دنیای اسلام و با فعل و انفعالاتی که در دنیای غرب و اسلام در جریان بوده، آشنا باشد، متوجه می شود که مطلب این کتاب در حقیقت، بازتاب این جریانات فکری و رویکردهاست. بعد از تهاجم نظامی اروپا به چند منطقة جغرافیایی در قرن 19. م، افکار مختلفی مطرح شد.

در هندوستان افکاری مانند دارالحرب و دارالایمان مطرح شد. بعضی از مسلمانان شبه قاره هند که در برابر حمله بریتانیا قرار گرفته بودند، این اشغال را نپذیرفتند و منطقة شبه قارة هند را دارالحرب اعلام کردند. معلوم است که وقتی دارالحرب مطرح می شود، یعنی هدف مبارزه و جنگ است، و این مفهوم را گاهی اوقات به صورت دارالکفر و دارالاسلام هم مطرح کرده اند.

به هر حال شما می بینید که این اصطلاحات در کتاب دکتر نصر بازتاب پیدا کرده است. مصر هم، این طور است؛ به خصوص بعد از جریان اخوان المسلمین که مرحوم سیدقطب با تأثیرپذیری از افکار متفکران شبه قاره هند مانند ابوالاعلی مودودی و ابوالحسن ندوی و دیگران، این مسئله را مطرح کرد، که ما اعتقاد داریم هر جا که قوانین و ضوابط و آموزه های اسلامی حضور نداشته باشد، آن جامعه، جامعة جاهلی است. وظیفة مسلمانان این است که با این جامعة جاهلی مبارزه کنند تا این که ساختار این جامعه را تغییر و آن را مطابق با معیارها و آموزه های اسلامی شکل دهند. وی در ادامه افزود:

سید قطب این را در کتاب های چندی از جمله کتاب «معالم فی الطریق» مطرح کرده است و همین کتاب هم یکی از عواملی شد که او را اعدام کردند. البته نظر سیدقطب ترسیم یک جامعة آرمانی بود که مسلمان ها باید به سمت آن حرکت کنند؛ اما گروه های افراطی مصری که منشعب از اخوان المسلمین بودند، گروه هایی مثل «التکبیر» و «الهجره»، از صحبت های سید برداشت اشتباه کردند، که این جامعه ای که حالا به لوازم یک جامعة اسلامی و توحیدی معتقد نیست، یک جامعة جاهلی و مشرکانه است، و همة کسانی که این ضوابط و معیارها را پذیرفتند و تحمل می کنند، به کفر و شرک متهم هستند و لذا بر آنها حکم جاهل ، مشرک ، کافر، جاری است. باید از این جامعه مهاجرت کرد، فکری و روحی از این جامعه بیرون رفت و آن را به یک جامعة توحیدی و اسلامی تبدیل کرد. این مسایل سبب شد که گروه های افراطی از آن منشعب شوند. کسانی را که به چیزی جز اندیشه آنها پای بندهستند، متهم به کفر و شرک می کنند. همه را کافر می دانند؛ مگر کسانی که اعتقادات آنان را دارند. خوب گروه هایی مثل القاعده و دیگران در حقیقت الهام گرفته از این تفکر هستند. محمد جواد صاحبی خواطر نشان ساخت :

بعد از حملة 11 سپتامبر این مسایل مطرح بوده است. دکتر نصر در این کتاب می خواهد بگوید که این بینش متوجه اقلیت بسیار ناچیزی از مسلمانان است و اکثریت مسلمان ها را تبرئه می کند و لذا او یک سنت گراست. او با اعتقادی که به سنت فکری و فلسفی ایرانی و اسلامی دارد، تحلیلی را از اسلام ارائه می کند که این اسلام به مقتضیات دنیای معاصر سازگار بنماید؛ اسلامی اهل مدارا، بری از خشونت طلبی، اسلامی که با حقوق بشر حتی به شکل فعلی اش تعارض جدی نداشته باشد؛ اما دکتر نصر دچار اشتباهاتی در تحلیل های خود شده است؛ به خصوص وقتی که راجع به جریان های اصلاح طلب و تجددخواه در دنیای اسلام سخن می گوید، خلط می کند. او می گوید: تجددگرایان که سرشناس ترین آنها سید جمال الدین افغانی ایرانی الاصل و محمدبن عبده بودند، کارشان را از مصر آغاز کردند. تجددگرایان همچنین در ترکیه عثمانی، به ویژه از جنبش ترک های جوان، در هند با چهره هایی مانند سیداحمدخان و همچنین در ایران ظهور کردند. این تجددگرایان به لحاظ مرتبة تجددگرایی و رویکردشان به آن، با هم تفاوت داشتند؛ اما جملگی آنان از شیفتگان غرب، خرد گرایی، ملی گرایی و علوم جدید به شمار می رفتند. فیلسوف ترین آن ها محمد اقبال بود که به پایان این دوره تعلق داشت؛ یعنی نخستین دورة واکنش در برابر غرب که تا پایان جنگ جهانی دوم به طول انجامید.

شما می بینید که این طوری نیست. اگر کسی آثار سید جمال الدین اسدآبادی را به دقت مطالعه کرده باشد، مجله عروه الوثقی که 18 شمارة آن الان موجود است، نقد هایی که سید به غرب و به غرب زدگان وارد کرده است؛ بخصوص سیداحمدخان که آقای نصر او را با سیدجمال الدین در یک ردیف قرار داده است، متوجه می شودکه مطلب آقای دکتر نصر خیلی محققانه نیست.محمد جواد صاحبی در ادامه تحلیلهای خود افزود :

سیدجمال الدین در عروه الوثقی در مجموعه مقالات جمالیه، در تفسیری به نام تفسیر مفسر نه تنها تفکر غربی را نقد می کند، بلکه کسانی را که از اندیشة اروپایی جدید متأثر هستند، نقد می کند؛ تعجب است که چطور دکتر نصر متوجه نکات فراوانی که در آثار سیدجمال الدین و دیگران وجود دارد، نشده است. ما البته این نکته را از دکتر نصر که فیلسوف ترین تجددگرایان اقبال لاهوری است. قبول نداریم. کتاب حکمت ایران از اقبال نشان می دهد که او در حکمت و فلسفه، هرگز به پای سیدجمال نمی رسیده است. چون از سیدجمال هم مقالات فلسفی به اندازه ای که مورد مطالعه و قضاوت قرار بگیرد، وجود دارد.

آقای محمد جواد صاحبی در پایان، نسبت به اشکال دیگر کتاب قلب اسلام گفت : همبستگی دین و سیاست در اسلام و تفاوت آن با مسیحیت است که دکتر نصر این مسئله را به خوبی توضیح می دهد؛ اما مطلبی را می گوید که بسیار قابل دقت است.او می گوید: در طول تاریخ اسلام، نخست، اسلام اهل سنت پدیدار گشت، تشیع، خلافت را به عنوان نهادی سیاسی نپذیرفت؛ ولی سلطنت یا پادشاهی را چون شکلی از حکومت که در دوران غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) کمترین نقص را دارد، پذیرفت. این دیدگاه حتی در آثار اولیه آیت الله خمینی(ره) نیز تا پیش از آن که به نفع مفهوم جدید حکومت ولایت فقیه با نهاد پادشاهی به مخالفت برخیزد، به چشم می خورد (صفحة187 کتاب قلب اسلام). وی افزود : این نکته اتفاقاً از نکاتی است که بسیار بی پایه است. دکتر نصر البته یک سنت گرا است. گاهی وقت ها شرع و عرف جامعة ایرانی را به هم در آمیخته است. خیلی وقت ها وقتی می خواهد پاسخ دهد، به جای این که از متون و نصوص دینی پاسخ دهد، از عرف جامعة ایران پاسخ می دهد. در بسیاری از جاها که در تنگنا گیر می کند و نمی خواهد حساسیتی را هم برانگیزد، به عرف جامعة ایرانی استناد می کند.

اما آنچه که به فقها نسبت می دهد، قطعاً مطلب درستی نیست؛ چون هیچ یک از فقهای ما، نهاد سلطنت را به عنوان یک نهاد دینی تلقی نکرده اند.آنها به عنوان روش یا اینکه چون شرایط اقتضا می کرده است و امکان براندازی سلطنت نبوده، برای اصلاح امور در نهاد سلطنت وارد شده اند؛ اما ورود در دستگاه سلطنت یا حمایت مقطعی از آن، به مفهوم تأیید آن نیست، بخصوص نسبتی که به آیت الله خمینی(ره)، رهبر بزرگوار جمهوری اسلامی داده است، این مطلب قطعاً غلط است. به استناد قدیمی ترین اظهارات حضرت امام در آثارشان که من از «کشف الاسرار» یادداشت کرده ام و این کتاب قدیمی ترین کتاب امام است. استناد دکتر نصر هم به همان کتاب است، گرچه اسم نمی برد؛ اما استناد کرده است. صاحبی برای حسن ختام و در نقد رای دکتر نصر به جملات امام تمسک نمود :

«مجتهدین هیچ وقت با نظام مملکت و با استقلال ممالک اسلامی مخالفت نکردند. فرضاً که این قوانین را بر خلاف دستورات الهی بدانند و حکومت را جائرانه تشخیص دهند، باز مخالفت با آن نکرده و نمی کنند؛ زیرا این نظام پوسیده را از نبودش بهتر می دانند. با آنکه جز سلطنت خدایی همة سلطنت ها بر خلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایی همة قوانین باطل و بیهوده است؛ ولی آنها همین بیهوده را هم، اگر نظام بهتری نشود تأسیس کرد، محترم می شمارند و لغو نمی کنند. عدم مخالفت علما با سلطنت به دلیل نیاز مردم به نظم و امنیت است.(کشف الاسرار، ص186 و187).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان