نسیم صبا ، 1 و 2/2/82
چکیده: چالش اخلاق و قدرت یکی از نمادهای نهضت عاشوراست که آن را از اغلب نهضت ها جدا می سازد . این چالش، نهضت عاشورا را فراتر از پدیده های عادی سیاسی برده و از آن الگویی آرمانی، معنوی و اخلاقی ساخته است . الگویی که هم هدف و هم وسیله آن اخلاقی است، بر خلاف ماکیاولیسم که برای دست یابی به هدف، استفاده از وسایل غیراخلاقی را نیز مجاز می شمرد .
یکی از نماها و نمودهای نهضت حسینی، چالش اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست است و همین چالش، خود یکی از ویژگی های منحصر به فردی است که پدیده کربلا، عاشورا، را از پدیده ای سیاسی فراتر می برد و آن را در ساحت الگویی آرمانی، معنوی و اخلاقی می نشاند و بدان خصلتی فراتاریخی می بخشد .
1 . اخلاق یا اتیک (1) - متفاوت و متمایز از اخلاقیات (2) - اصول و ارزش های جاودانه و متعالی مطلقی است که به مثابه اموری بالذات و لنفسه، از قداست برخوردارند; مطلوبیتشان ابزاری، آلی و مقدماتی نیست، بلکه ذاتی است . در واقع، اصول و ارزش های اخلاقی، موضوعیت دارند; نه طریقیت .
این اصول و ارزش ها توجیهشان را از منبعی دیگر اخذ نمی کنند و معیار سنجش آنها در خارج از آنها نیست، بلکه اموری خودموجه، خودمعیار و خودبنیاد هستند و شاید بتوان گفت ریشه در حقیقت، فطرت و ذات انسان به عنوان انسان دارند; ذاتی که از جنس روح خداست و انسانی که خویشاوند خداست . برخلاف اخلاقیات که چیزی جز عرف، عادت، سنن و رسوم قومی، ملی، طبقاتی، نژادی و ... نیست و همبسته و وابسته زمان و مکان و تابعی از متغیر ظرف تاریخ و جغرافیا و مظروف اجتماعی اقتصادی آنها می باشد .
2 . یکی از جنبه های مسئله آفرین و چالش زای اخلاق، در نسبت و رابطه آن با قدرت نهفته است . کوشش بسیاری از حکیمان، مصلحان و فیلسوفان اخلاق و سیاست معطوف بدان بوده است که منطقه ای مشترک را شناسایی یا تاسیس کنند که اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست در آن وحدت یابند و به همزیستی بپردازند، سیاست و قدرت عرفی، لباس اخلاق قدسی به تن کند، میان هدف ها، غایات و آرمان های اخلاقی با ابزار، وسایل و روش های سیاسی یا بالعکس، تناسب، هماهنگی و همجنسی برقرار گردد و در نهایت، سیاست، اخلاقی شود و اخلاق، سیاسی گردد .
تاریخ کمتر نمونه ای را در توفیق چنین تلفیق و ترکیبی به دست داده است; زیرا اخلاق به اقلیم آرمان تعلق داشته و دارد، ولی قدرت سوار بر مرکب واقعیت است و برداشتن فاصله واقعیت و آرمان، در تحقق خارجی، عینی و واقعی، دستخوش امتناع و عدم امکان بوده است .
3 . به طور کلی میان ابزار، وسایل و روش ها با اهداف، غایات و مقاصد - از حیث نسبتشان با نیکی، خیر، زیبایی و حقیقت - چهار نوع رابطه محتمل و قابل تصور است:
الف . وسیله غیراخلاقی، هدف غیراخلاقی; ب . وسیله اخلاقی، هدف اخلاقی; ج . وسیله غیراخلاقی، هدف اخلاقی; د . وسیله اخلاقی، هدف غیراخلاقی .
روشن است که تاکنون، هیچ کس در عالم سیاست و قدرت، خود را مدعی و طرفدار گونه اول و چهارم نسبت های چهارگانه مذکور معرفی نکرده است . آنان که مدافع وسیله غیراخلاقی در عرصه قدرت و سیاست بوده اند، پیوسته کوشیده اند آن را با هدف اخلاقی، قصد خیر و غایت نیک مورد ادعا، توجیه و مشروع سازند .
ماکیاولیسم، مکتب و نظریه ای سیاسی و نوعی فلسفه قدرت است که هدف و غایت را مباح و توجیه کننده وسایل و روش های غیراخلاقی می داند . این نظریه در طول تاریخ، در واقعیت سیاست سیاستمداران و قدرت صاحبان قدرت و حکومت وجود داشته است، هر چند که افتخار جمع بندی و انتزاع تئوری از واقعیت، در به نام ماکیاولی قرن شانزدهم میلادی به ثبت رسیده است! یزید و ابن زیاد و عمال قدرت اموی که نقش های سیاه نمایشنامه کربلا را ایفا کردند، همگی نمونه های عینی و برجسته ماکیاولیست های ماقبل ماکیاولی در تاریخ اسلام و عرب هستند .
اما یزید و ابن زیاد، حتی هدف و قصد نیکی نداشتند . آنان قدرت و سیاست را معطوف به حقیقت، زیبایی و خیر نکرده بودند، بلکه دشمنان حسین علیه السلام، هم در هدف و هم در وسیله، پشت به حق و عدل و روی در باطل و ستم داشتند . نهضت حسین علیه السلام، از این منظر چه پیامی برای شیعیان حسین علیه السلام دارد؟ آیا می توان در هدف، «حسینی » و در روش، «یزیدی » بود؟
تجربه تاریخی بارها به اثبات رسانده است که ابزار، وسایل و روش ها، در نهایت، اهداف و غایات را نیز از سنخ و جنس خود می کنند و نمی توان با «نهضت خشونت » ، «نظام عطوفت » ، ساخت; با دیوار «کج » ، کاخ «راست » بنا کرد; با مرکب ظلم به منزل عدل رسید و در یک کلمه، بهشت را بر بنیاد جهنم برافراشت! مقصد جدای از مسیر نیست .
نمی توان در آخرین منزل قبل از هدف، ناگهان ماهیت و گوهر روان شناختی، جامعه شناختی و هستی شناختی آدم و عالم قدرت و سیاست و جامعه و ... را، با «نفخه کن فیکونی » دگرگون ساخت و از دل آدم و عالم جهنمی، نوزادی بهشتی را به ظهور رساند، کل یعمل علی شاکلته ... .
4 . کربلا و عاشورا، از یک منظر، عرصه تقابل «اخلاق » و «قدرت » است . نهضت حسینی، فراتر از سیاست - به معنای مصطلح و بالفعل کلمه - نهضتی آیاتی، معنوی و اخلاقی است . اخلاق نهضت حسین علیه السلام رویه دیگری از اخلاق نظام علی علیه السلام را به نمایش می گذارد: نهضت فضیلت!
همان گونه که علی علیه السلام در نظام خود، اعمال «زور» گرگی و «تزویر» روباهی را روا نمی دانست، حسین علیه السلام نیز در نهضت خویش، چراغ اخلاق و فضیلت را پیشاپیش سیاست و قدرت راه می برد و به دلیل همین خصلت ویژه است که نمی توان نهضت حسینی را به سطح سایر نهضت های سیاسی - نظامی تاریخ تقلیل داد .
نهضت کربلا، عاشورای حسینی، خود یک تیپ ایده آل (3) است، الگو و سرمشقی که قابل مقایسه با نمونه های به ظاهر مشابه و همسان نیست . خلوص آرمانی، اخلاقی و معنوی نهضت حسین آن گاه آشکار می گردد که آن را در مقایسه با دو نمونه «دشمن » و «رقیب » ، مورد بررسی و مطالعه تطبیقی و تحلیل قرار دهیم . «نظام » یزیدی «دشمن » و «نهضت » عبدالله بن زبیر «رقیب » هضت حسینی و هم روزگار آن است .
«نظام دشمن » و حاکم یزیدی که نهضت حسینی در برابر آن قد علم می کند، نمونه نظامی است که برای «حفظ » قدرت و حکومت، از هیچ ستم، جنایت و امحاء ارزش ها و اصول اخلاق و فضیلت فروگذار نمی کند و «نهضت رقیب » عبدالله بن زبیر، نمونه نهضت و قیامی سیاسی - نظامی است که برای کسب و تصرف قدرت، از هر وسیله و ابزاری، هر چند غیراخلاقی و نامشروع، بهره می جوید .
نهضت حسینی، نمونه عالی و خالص دومین نسبت از نسبت های چهارگانه سابق الذکر است، همچنان که نظام یزید نمونه عالی و خالص نخستین نسبت می باشد . به همین دلیل است که بر خلاف منطق و موقعیت نسبی، مشروط و خاکستری واقعیت های بشری و تاریخی، منطق مطلق موجود در واقعیت کربلا و عاشورا، آن را در شمار اسطوره ها قرار داده است .
نهضت حسینی، الگویی فرا واقعیت برای اخلاقی کردن سیاست و نهضت و هدایت قدرت از سوی فضیلت است . همچون کمال که هیچ گاه نمی توان بدان رسید، اما به مثابه فانوسی دریایی، در اقیانوس ظلمانی و پر تلاطم سیاست و قدرت، باید کشتی بدان سو راند .
5 . نهضت حسینی، قیام آگاهی، ایمان و انتخاب و اختیار آدمی به مفهوم ناب و خالص این همه است . حضور و شهودی با تمام آگاهی، ایمان و آزادی در میدان مبارزه حق و باطل، عدالت و ستم . شب عاشورا، خطبه حسین علیه السلام رفتن ها و ماندن ها، منطق کربلا، عاشورا را از منطق همه نهضت های سیاسی نظامی معطوف به براندازی نظام حاکم و تصرف قدرت و حکومت، متمایز می سازد .
مقایسه شخصیت ها و پرسوناژهای این نمایشنامه تاریخی - اسطوره ای انگیزه ها، اهداف و منش و کنش آنان در دو سوی میدان، به گونه ای ستیز اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست، ارزش و سود را به تصویر می کشد .
نمایشگاه تقابل صداقت است با دروغ، امانت با خیانت، عدالت با ستم، صلح خواهی با جنگ طلبی، وفای به عهد با پیمان شکنی، دعوت با خشونت، آزادی با ارعاب، عقیده با ترس، مدارا و مروت با جفاکاری و رعونت، و سرانجام سیراب کردن دشمن با دریغ داشتن قطره ای آب از حلقوم کودکی شیرخواره!
نهضت حسینی به عنوان نهضت حقیقت، عدالت و اخلاق، از منطقی متفاوت با سایر نهضت های سیاسی - نظامی معطوف به قدرت برخوردار بود و به همین دلیل، نمی توان روش ها و تاکتیک های آن را با معیارها و مقیاس های چنان نهضت هایی سنجید .
اشاره
1 . آقای آقاجری اخلاق را اصول و ارزش هایی می دانند که ارزش و مطلوبیتشان ذاتی است و موضوعیت دارد و وابسته به زمان و مکان و قوم و ملت خاصی نیست، بلکه امری انسانی و خودبنیاد است و ریشه در انسانیت دارد . این دیدگاه اگر به عنوان نظر شخص آقای آقاجری ملاحظه شود، دیدگاهی درست و قابل دفاع است، اما اگر بخواهند آن را به همه متفکران نسبت دهند، نمی توان گفت که دیگران هم با این دیدگاه موافق هستند . دیدگاه های نسبی گرایانه، که در دوران مدرنیته رواج و حاکمیت نسبی یافته اند، بر آن اند که اخلاق چیزی جز اخلاقیات نیست . یعنی هر قوم و ملتی اخلاقیات ویژه خودش را دارد و همان هم برای او مطلوب است و چیزی به نام اخلاق که دارای ویژگی های یاد شده باشد، وجود ندارد . بسیاری از فلسفه های سیاسی این روزگار نیز بر پایه چنین دیدگاهی در اخلاق بنیان نهاده شده اند .
2 . یکی از عواملی که به رواج ماکیاولیسم در سیاست کمک می کند، نسبی اندیشی در اخلاق است . نسبی اندیشی اخلاقی زمینه توجیه هر نظریه ای را فراهم می آورد و با استفاده از آن هر نوع اخلاق سیاسی، از جمله ماکیاولیسم، قابلیت دفاع پیدا می کند . بنابراین آنچه می تواند مانع ماکیاولیسم سیاسی بشود، اصلاح مبنای اخلاقی آن است که با بازگشت به اصول جاودان و فراگیر اخلاقی امکان پذیر است .
3 . اینکه تاریخ کمتر نمونه ای را در توفیق تلفیق «اخلاق » و «سیاست » داشته است، مربوط به این می شود که آن اخلاق ثابت و فراگیر مبنای سیاست قرار نگرفته است و بر اخلاق سودجویانه و مصلحت طلبانه برجای آن نشسته است . بنابراین نباید علت آن را صرفا در این جست که قدرت بر مرکب واقعیت سوار است و اخلاق به اقلیم آرمان تعلق دارد . درست است که قدرت با واقعیت های ملموس سر و کار دارد، اما اخلاق نیز بی ریشه در واقعیت نیست . منتها تفاوت در اینجاست که ما آدمیان به دلیل عجول بودن و نداشتن دوراندیشی، تنها به مصالح آنی و عاجل خود فکر می کنیم و در اندیشه ساختن فرداهای دورتر نیستیم . اگر نهضت حسینی یا علوی الگوهایی فراتاریخی برای بشریت ساخته اند که پس از قرن ها انسان هایی همچون مهاتماگاندی، امام خمینی رحمه الله و دیگر مبارزان با ظلم و استبداد از آنها الگو می گیرند، معلوم می شود آن نهضت ها به گونه ای در کار خویش توفیق یافته اند و البته فهم این پیروزی برای انسان های هم عصر آن بزرگان میسر نبوده است .
امروز آرمان های علوی و حسینی، جای خود را در میان واقعیت ها نیز گشوده اند و دل های بسیاری از انسان ها را به خود مشغول داشته اند و در مقابل نامی از یزید و یزیدیان نیست و آثارشان از واقعیت نیز محو شده است . بنابراین، با کمی دوراندیشی می توان توازن دیگری میان ارزش ها و واقعیت ها برقرار ساخت .
4 . این نکته آقای آقاجری که «مقصد، جدای از مسیر نیست » و نمی توان «بهشت را بر بنیاد جهنم ساخت » سخنی کاملا درست است و به معنای نفی ماکیاولیسم در سیاست است . معنای این سخن، تایید گفته پیشین ماست که واقعیت نیز آن گونه که ماکیاولیسم می خواهد در چنگال طالبان قدرت نیست و نمی توان با ابزارهای غیراخلاقی، واقعیت های اخلاقی را به چنگ آورد . بنابراین نظریه ماکیاولی در واقع به گونه اول از چهارگونه رابطه میان ابزارها و مقاصد باز می گردد و با وسیله غیراخلاقی، جز به هدف غیراخلاقی نمی توان رسید . علت این امر هم آن است که هدف، جزئی از مسیر است . در عالم انسانی، سلوک هدف است و آنچه امروز می کنیم جدای از آنچه به آن می رسیم، نیست . دین داری نیز همان سلوک در طریق حق است و شریعت نیز مفهومی جز این ندارد .
پی نوشت:
1. Ethich
2. Morality
3. Idealtype