داریوش غذبانی دانشآموخته رشته کارگردانی سینما و فارغالتحصیل دانشگاه سوره اصفهان است. او که سینما را پیش از ساخت آثار مستند و داستانی کوتاهش، با دستیاری، نویسندگی و حضور در پروژههای سینمایی متعددی تجربه کرده است، نگاهی ژرف و واقعبینانه به جهان پیرامونش دارد. بیادعا و کاربلد است و موشکافی و حساسیت بالایی که در سنجش همه چیز و همه کس دارد، به او این خصلت را بخشیده است تا منطقی و نقدپذیر باشد.
سینماسینما، شادی حاجیمشهدی: داشتن حوصله و پرهیز از شتابزدگی، از او فیلمسازی با پشتکار و بیغرور ساخته است و توجه به ظرایف و پیچیدگیهای روابط عاطفی و انسانی، مَنِشی است که در حوزه نویسندگی و فیلمسازی در پیش گرفته است. این کارگردانِ اصالتا بوشهری، توانمندی غریزیای در کشف استعدادهای جوان در عرصه بازیگری و تولید دارد وآدمهای خوب را با انرژی مثبتِ درونیاش بازمیشناسد. بیشترین تعداد آثار ساختهشده او در بین سالهای 1373 تا 1392 با 15 عنوان فیلم کوتاه و در انجمن فیلم سینمای جوانان ایران، انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس و حوزه هنری است. آثاری همچون «حنانه» (1391) و «مردان آفتاب» (1393) در چندین جشنواره داخلی و بینالمللی حضور داشته و فیلم «حنانه» او، موفق به دریافت چندین جایزه مختلف در بخشهای فیلمبرداری، کارگردانی، تدوین و تهیهکنندگی شده است. فیلم «خماری» اولین فیلم بلندِ داریوش غذبانی به تهیهکنندگی منیژه حکمت، پس از تجربه دستیاری در فیلم مستند «لالاییها» و همکاری مجدد با این بانوی سینماگر است. بخش دوم گفت و گو با این کارگردان را در ادامه میخوانید.
بخش اول این گفت و گو را اینجا میتوانید مطالعه کنید.
تمهید دوقلو بودن این دو خلافکار که هر دو با بازی و تیپسازی متفاوتی از کاظم سیاحی شکل میگیرند، به چه کار میآمد؟
نظر من این بود که هر دو یک نفر باشند و یکی از پیشنهادهایی که من داشتم، این بود که فقط یک نفر برای این شخصیت وجود داشته باشد و دو قلویی در کار نباشد. اما دیدیم تمام بامزگی فیلم در این است که این دو تیپ مختلف را در کنار هم ببینید، و جذابتر خواهد بود که دو تیپ مختلف را در یک قاب و بهطور همزمان با هم ببینید. یکی که شوخ و شنگ است و خوشمزهبازی درمیآورد و سربهسر همه میگذارد و دیگری که خیلی خشک و جدی است. کلیت طنز و لودگی این دو نفر است که در کنار هم به نظر جالب میآید. آقای توحیدی هم پیشنهاد دادند که این موضوع در فیلمنامه تغییر نکند و پلانهایی که هر دو با هم دیده میشوند، به صورت کروماکی فیلمبرداری شد که باید بگویم از نتیجه بدم نیامد و درمجموع از این شخصیتپردازی و جلوههای ویژه آن راضی بودم.
به نظر میرسد واقعبینانهتر از اغلب کارگردانان فیلم اولی، فیلم خود را ارزیابی میکنید. از خودتان انتظار بالایی دارید و در عین حال به نقاط ضعف کار خود آگاهی دارید. این بینش چگونه راهگشای شما بوده و هست؟
صادقانه بگویم، واقعا همینطور است. من از خودم و فیلمی که میسازم، انتظار زیادی دارم. بهخصوص پس از اینکه ساخته میشود، با خودم میگویم که توانایی من بیشتر است و من میتوانم فیلم بهتری بسازم. اما خب همین فیلم در زمان خودش خوب بود و من از روند تولید آن راضی هستم.
جملهای را هم در فیلم «خماری» و هم درفیلم «مفتآباد» میشنویم که میگوید: «برای یک سامورایی همه جا ژاپن است.» درکل، ادبیات گفتاری مردم کوچه و بازار و بهطور کلی لحن رایج بین طبقات مردم جامعه گوناگونی زیادی دارد، مثلا برخی از اصطلاحات بهعنوان زبان گفتاری در فرهنگ عامیانه مردم جا افتاده است که در این فیلم هم، مابین دو برادر دوقلوی خلافکار یا مسئول مرکزِ ترک اعتیاد و در بین اقشار دیگر هم ردوبدل میشود. چگونه است که برخی گفتارها فراگیر میشوند، یا قُبحِ به کار بردن بسیاری از تکیهکلامها و لحنها در جامعه میشکند؟
بله، برای من هم جالب است که وقتی فیلمنامه آقای توحیدی را میخواندم و به بعضی از این اصطلاحات میرسیدم، از این تکیهکلامها و نوع ادبیات آن دوقلوها شگفتزده میشدم و برایم جذاب بود. مثلا برای یک سامورایی فرقی ندارد کجا باشد و او به واسطه روحیه جنگنده و مبارزهطلبانهای که دارد، همه جا مشغول جنگیدن است و این خصلت او محسوب میشود؛ چه در ژاپن باشد و چه در ایران یا هرجای دیگری. یکی از نکاتی که در مورد فیلمنامه «خماری» دوست داشتم، دیالوگهای دوقلوها بود که به این سبک و سیاق نوشته شده بود. این نوع ادبیات عامیانه و به کار بردن اصطلاحات کوچه و بازاری واقعا از بین نرفته و اتفاقا پررنگتر هم شده است. من در فیلمنامه دیگری به نام «مردان آفتاب» بود که با برخی از این اصطلاحات برخورد کردم. شما البته با این سبک تکیهکلامها در هر زبان و گویشی از مناطق مختلف ایران برخورد میکنید. نمونه بهکارگیری آنها نیز، بیشتر در فیلمهای حسن فتحی، استاد علی حاتمی و مسعود کیمیایی و… به چشم میخورد. قبل از انقلاب زمانی که فیلمهای وسترن ساخته میشدند و از آمریکا به ایران میآمدند، جالب بود که پس از دوبله به فارسی و بعد از نمایش، بیننده حس میکرد که مثلا جان وین بچه جوادیه تهران است؛ چون اصطلاحات و کلمات زیادی از مناطق جنوب تهران در دوبله وارد میشد تا مخاطب بیشتر به فیلم نزدیک شود. نکته مهم دیگر، حفظ مستندات تاریخی و فرهنگی و تغییر زبان در گذر زمان است. یعنی این اهمیت دارد که بفهمیم مردم در هر دورهای از چه ادبیات و کلماتی در زبان محاوره استفاده میکردند.
چه خصوصیتی در مهرداد صدیقیان بود که او را برای نقش پاشا و در قالب این شخصیت انتخاب کردید؟
مهرداد صدیقیان بازیگر بسیار خودانگیختهای است، یعنی بازیگری است که روی خودش کار کرده است. من با دیدن او در فیلمها و نقشهای دیگری که در سالهای قبل بازی کرده بود، متوجه یک حس خوب شدم؛ او در عین حال که ظاهر سردی دارد، اما میتواند گرم رفتار کند و انرژی و حرکت خوبی را در عین سردی و بیتفاوتی از خود بروز دهد، و خب این خصیصه را کمتر میشود در بازیگران دیگر دید. مثالی که همیشه در مورد او میزنم، این است که او چیزی میان ترشی و شیرینی است. مهرداد صدیقیان در این فیلم یک بازی زیرپوستی دارد، و زیرپوستی هم به این معنا که بازی او غلوشده نیست. او به شناخت درستی از خودش و تواناییهایش رسیده است و اساسا رفتار شخصی خود او نیز همینگونه است. برای پیانو زدن هم با استاد آهنگساز فیلم تمرین کرده بود و ایشان هم نکات خوبی را برای حس گرفتن و اِستیل درست نواختن پیانو به آقای صدیقیان آموزش داده بودند. البته باید از موسیقی خوب آقای بهرام دهقانیار، بهخصوص در بخش پیانونوازی که به نظر تعدادی که فیلم را دیده بودند، روی فیلم خوب نشسته است، یاد کنم.
در میانه فیلم که پاشا آزمون اولیه نوازندگیاش را میدهد و از سالن ارکستر بیرون میآید، با ادامه پرگوییها در دیالوگهای بین او و اعضای خانواده، ریتم فیلم افت میکند. در تدوین چه روتوشهایی برای حفظ ضرباهنگ صورت گرفت؟
اگر با این دقتی که شما میگویید، دوباره فیلم را ببینیم، شاید همینطور باشد، اما نکته اینجاست که من خیلی در این خصوص دقت کردم و تلاشم بر این بود که هم در ایجاد ریتم درونی و هم برای حفظ ریتم بیرونی که از طریق تدوین حاصل میشود، تمام بازیگرانم درون پلانها حرکت داشته باشند. این هماهنگی صورت پذیرفته بود که یا دوربین در حال حرکت باشد، یا بازیگران. البته این مسئله در فیلمنامه کمتر بود و اغلب اینها مینشستند و صحبت میکردند. اما من در طراحی میزانسن، نمیخواستم این حرکت و پویایی را کم کنم تا فیلم از ریتم نیفتد. نکته دیگر اینکه دلم میخواست بیشترِ پلانهای فیلم را بهخاطر حفظ تمپو و ضرباهنگش، روی دست بگیرم، که متاسفانه به دلیل مشکلی که فیلمبردارمان داشتند، اینطور نشد. البته با این کار فرم تغییر میکرد و باید جور دیگری دکوپاژ میکردیم. مهم است که در ابتدا فرم چطور تعریف شود. وقتی میگوییم دوربین روی دست، باید نوع دکوپاژ و میزانسنها و نورپردازی را هم با آن هماهنگ کنیم، و چون دوربین را از غُل و زنجیرِ سهپایه درآوردید، مثل یک ناظر روی دست در همه جا قابلیت ثبت و حرکت دارید، بنابراین یک نگاه و فرم دیگری وجود خواهد داشت.
کار دوربین و تصویربرداری در «خماری» با این فرم و ساختار عجین شده است و با اینکه دلخواه شما وجود پلانهای بیشتری با استفاده از دوربین روی دست بود، اما به گمان بنده کار دوربین خوب است و بههیچوجه حس نمیشود، و این یعنی درست و بجا عمل کرده است.
چیزی که میفرمایید، کاملا درست است. درواقع من فرم را تغییر دادم. هنگامی که دیدم در فیلمبرداری به دلایلی نمیشود که بیشتر پلانهایی را که میخواستیم روی دست بگیریم، مجبور شدم از تراولینگ و سهپایه استفاده کنم و تغییراتی را که میبینید، به شکل کنونی در تصویربرداری پلانها ایجاد کردم. جالب است که من اصلا از روز اول تراولینگ آفیش نکرده بودم. متاسفانه جناب پورصمدی، فیلمبردار باتجربه و خوب ما، مشکل کوچکی روی کتف خود داشتند که من نیز با توجه به شرایط فیزیکی و اصراری که ایشان بر انجام کار توسط خودشان داشتند، نمیخواستم فشاری وارد کنم، و خب در حین پیشرفت کار به این نتیجه رسیدیم که فرم و شیوه فیلمبرداری و دکوپاژها را تغییر دهیم. از نتیجه هم راضی هستم و فکر میکنم در کلیت اثر خوب از کار درآمده است.
از نتایجی که مشاوره با آقای مصطفی خرقهپوش در روند تولید برای فیلم داشت، بگویید.
آقای خرقهپوش از اساتید مسلم سینمای ایران است و در هر گروهی که باشند، موجب خوشبختی آن گروه هستند. واقعیت این است که من ایشان را مثل یک برادر دوست دارم و ایشان نیز به من و فیلم ما بسیار کمک کردند. روابط ما بسیار عالی بود و من بیشتر از هر کس با ایشان مشورت میکردم و همیشه هم گفتم باعث خوشبختی است که فردی مانند او را در کنار خود داشتم. آقای خرقهپوش به معنای واقعی کلمه مشاور ما بودند. در بحث کارگردانی و تدوین، ایدهها و پیشنهادهای خوبی میدادند و همفکری ایشان در همه زمینهها مثبت بود. در بسیاری از موقعیتها که من احساس خطر میکردم، یا نیاز به تغییر وجود داشت، ایشان حضور داشتند و ایده میدادند. هر چقدر تکنسینِ کاربلد و آدمهای باانصاف در کنار شما باشند، این به نفع کارگردان است. کارگردانی که اینها را قبول نمیکند، به نظر من کارگردان نیست و خودخواهی و غرور بیجا موجب شکست انسان میشود. به عقیده من یک فیلم را یک گروه میسازند با رهبری کارگردان، و عدهای هستند که با تخصص و توانایی خود کارگردان را همراهی میکنند. جالب است بدانید من با تمام اعضای گروهم دوست بودم و با وجود برخی فشارها همیشه سعی کردم در تمام پروژههای تولیدی با عواملم روابط دوستانه و همکاری خوبی داشته باشم.
به غیر از همدلی و همکاری بین عوامل و کارگردان، چه عواملی را برای موفقیت فیلم اولیها ضروری میدانید؟
نکتهای که کارگردانان فیلم اولی باید رعایت کنند، این است که نباید فیلمی را بسازند که خیلی شرایط ایدهآل و خوب و آنچنانی داشته باشد. قرار نیست با فیلم اول فلسفه تاریخِ سینما را عوض کنیم و نباید شرایطی پیش بیاید که ساختن فیلم بعدی را برایمان دشوار کند. فیلمسازان جوان و تازهکار جاهطلبی را در خود نکُشند و فریب این را نخورند که باید با فیلم اولشان سینما را متحول کنند. کارگردانی مانند آقای اصغر فرهادی اگر اینگونه رشد میکند، از فیلم چهارم، پنجمش است که اینطور میشود. برخی از دوستان متاسفانه با استناد به همان یک سیمرغی که دریافت میکنند، دیگر فیلم خوب نمیسازند و طوری میشود که تا عمری نان فیلم اول خود را میخورند که به عقیده من این موضوع برای یک فیلمساز سمِ مهلکی است. من تمام تلاشم این بود که فیلم «خماری» فیلم درستی باشد؛ نه خیلی عالی و متفاوت و نه خیلی ضعیف و شکستخورده. و به گمانم به هدفم رسیدم. خودم بهتر از هرکسی به مشکلات و ایرادهای فیلمم واقفم و متوجه هستم که در عین حال که بهاصطلاح فیلم شاهکاری نیست، اما به لحاظ ساختار و فرم سعی کردم فیلم درستی باشد، و امیدوارم فیلم بعدیام یک پله بالاتر و بهتر باشد.
با سپاس فراوان از شما آقای غذبانی، اگر ناگفتهای در ذهن دارید، بهعنوان سخن آخر بفرمایید.
من از همه همکاران و دوستانی که در گروه هنر و تجربه و بهخصوص در نشریه حرفهای و خوب آن مشغول هستند، تشکر میکنم و باید بگویم که این فعالیتهای ارزشمند و اساسا تفکر هنر و تجربه در سالهای آینده جواب میدهد؛ به این معنا که در آینده، ارزش واقعی آن بر همگان آشکار میشود. اکران نوروزی فیلم «خماری» بهطور مثال در این گروه، برای منِ فیلمساز باعث دلگرمی است و حتی اگر افراد زیادی هم مخالف فیلم من باشند، اشکالی ندارد، چراکه موجب میشود فیلم بعدیام را بهتر بسازم.
*گروتِسک (Grotesque): نوعی از طنز در ادبیات و هنر که بسیار شبیه به طنز سیاه است، ولی با آن تفاوتهایی دارد. متن یا تصاویر عجیب و غریب و طنزآمیز. جلوه دادن بسیار سیاه یک ضعف است. در لغت هر چیز تحریفشده، زشت، غیرعادی، خیالی یا باورنکردنی را «گروتسک» یا صُوَر عَجایب یا عجیب و غریب میگویند.
ماهنامه هنر و تجربه
137 Total Views 5 Views Today