اختلاف نظر فقها در مساله غنا در دوره صفوی

طبعا برای شناخت تاریخ مساله، یکی از کارهای لازم آن است که آنچه طی زمان، درباره آن مساله گفته شده، گردآوری و بررسی شود

مقدمه

اجتهاد فقهی، تلاشی است عالمانه در جهت به دست آوردن احکام شرعی با اتکای بر کتاب، سنت، عقل و اجماع، در چارچوب قواعد اصولی. با این حال، شناخت بستر تاریخی یک مساله فقهی یا کلامی، می تواند در فهم درست آن کمک شایسته ای بنماید. طبیعی است که هر مساله ای در زمانی خاص پدید آمده و طی زمانی دراز، با توجه به تحولات مختلف تاریخی و موضوعی، دامنه فروعات آن وسعت یافته و همین شرایط تاریخی سبب شده است تا گاه حکم مساله تغییر کند. برای نمونه، حکم نماز جمعه، براساس آیه قرآنی مربوط و احادیث و سیره عملی رسول خدا(ص) کاملا مشخص بوده است; اما تغییراتی که بعدها در اوضاع سیاسی جامعه در باره امامت پدید آمد، سبب شد تا حکم آن در معرض تغییر قرارگیرد و اسباب اختلاف نظر میان فقها شود. شناخت ابعاد این تغییر، منوط به شناخت درست شرایط سیاسی و اجتماعی خاصی است که با عنایت به آن ها، احادیث امامان(ع) درباره حکم نماز جمعه صادر شده است. همین رویه، درباره مساله غنا نیز صادق است; زیرا صدور احادیث مربوط، اعم از تحریم یا تحلیل، در اوضاع خاصی بوده است که برای شناخت تعریف دقیق غنا و تعیین مصادیق آن، لازم است به آن اوضاع توجه شود. نتیجه آن که، به هر روی، دانش تاریخ می تواند در این زمینه، کمک شایسته ای بنماید، بدون آن که ادعای آن را داشته باشد تغییری در مبانی صدور احکام بدهد.

طبعا برای شناخت تاریخ مساله، یکی از کارهای لازم آن است که آنچه طی زمان، درباره آن مساله گفته شده، گردآوری و بررسی شود. بر این اساس، دوست ارجمند و دانشمند ما جناب استاد رضا مختاری، به همراه تنی چند از محققان و فضلا، مصمم شد تا رسائل و اقوال مربوط به غنا را در منابع شیعه و سنی و براساس ترتیب تاریخی، مدون کند. حاصل این کار انتشار سه جلد کتاب با عنوان میراث فقهی(1): غنا و موسیقی بود که دو مجلد آن به همت مدرسه ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و یک مجلد آن توسط انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، در اختیار عموم گذاشته شده و دائرة المعارف جامعی از مباحثی است که در این باره صورت گرفته است. وجود این منبع بسیار با ارزش، سبب شد تا نویسنده این سطور، در این اندیشه افتد تا بر اساس آنچه در آن جا آمده، نوشتار زیر را درباره تاریخ بحث و گفتگوی فقها از غنا در دوره صفوی فراهم کند.

بحث از غنا در دوره صفوی

در کنار بحث های گسترده ای که در دوره صفوی در باب نماز جمعه و در دایره ای محدودتر، درباره مصرف توتون و تنباکو صورت گرفت یکی دیگر از مباحث جنجالی دوره صفوی در میان علما، بحث از حکم «غنا» در فقه اسلامی بوده است. برخی چنین گفته اند که نخستین بار این مساله را ملامحمد باقر خراسانی معروف به محقق سبزواری (م 1090ه.ق) در رساله ای مستقل مطرح کرده است. (1) احمد تونی (م 1083ه.ق) که چند سالی پیش از محقق درگذشته برادر فاضل تونی (م 1071ه.ق) معاصر دیگر محقق سبزواری، رساله ای مستقل در باب مساله غنا داشته که متن آن برجای نمانده است. در این که کدام یک از این دو رساله مقدم بر دیگری بوده است، نمی توان سخن گفت; تنها می توان گفت، احتمال آن می رود که تونی پس از آن که محقق سبزواری مطالبی در این باره، در کفایة الاحکام یا رساله ای دیگر داشته، آن رساله را نوشته باشد.

آنچه را سبزواری در کتاب کفایه در این باره مطرح کرده و شبیه آن را فیض کاشانی در برخی از آثارش آورده و پیش و پس از آن، شماری از عالمان عارف مسلک مطرح کرده اند و پیش از آن در فقه شیعه سابقه نداشته، آن است که حکم حرمت را روی مطلق غنا نبرده و به همین دلیل با مباح یا مستحب دانستن خواندن قرآن با آواز براساس حدیث «من لم یتغن بالقرآن فلیس منا» غنای حرام را روی آوازی می برد که در زمان صدور احادیث حرمت، به مجالس لهو لعب اختصاص داشته و کنیزکان در آن مجالس به آوازه خوانی همراه با آلات موسیقی می پرداخته اند.

البته آگاهیم که پیش از آن، اختلاف نظر اجمالی درباره خواندن اشعار مرثیه امام حسین(ع) به غنا و آواز، (2) سر دادن آواز برای حرکت شتران یا به اصطلاح «حداء» و همچنین خوانندگی زنان در مجالس عروسی، به شرطی که مردان نشنوند، وجود داشته و آنان که به حلیت این موارد اعتقاد داشته اند، طبعا آن ها را از حکم حرمت غنا، استثنا می کرده اند. آنچه محل بحث است، مواردی جز این ها و در درجه نخست، به آواز خواندن آیات قرآن و اشعار عارفانه و اذکار و ادعیه است.

در این جا باید گفت، جستجوی ما نشان می دهد، این دیدگاه، ویژه محقق سبزواری و فیض کاشانی نبوده است; اما از آن جا که حملات اصلی از سوی مخالفان به این دو نفر صورت گرفته، چنین تصور شده است که مبدع این نظر، محقق سبزواری بوده است. آنچه درباره سابقه این نظریه می توان گفت این است که، عالمان عارف شیعه یا صوفی مسلک (3) این زمان (یعنی دوره میانی صفوی و حتی زودتر از آن) به دلیل وجود مساله سماع که در میان صوفیان اهل سنت بنیادی مستحکم داشت، و این که به اجبار می بایست راهی شرعی برای توجیه آن میان شیعیان متمایل به تصوف مطرح می شد، روی این نظر حساسیت داشته، آن را نشر می دادند. حتی اگر بحث سماع هم مطرح نبود، که البته میان این قبیل عالمان مطرح و مورد حمایت صریح واقع نشد، بحث خواندن اشعار عرفانی، در کنار اشعار مرثیه خوانی و غیره، چنین بحث فقهی را می طلبید. بنابراین، طرح مساله غنا، حتی اگر در ظاهر از اظهار نظر محقق سبزواری و فیض آغاز شد، میان عالمان شیعه، آنان که تمایلات عرفانی داشتند، مطرح بود. ریشه آن دست کم به اعتقاد مخالفان آن ها به عقاید سنیان صوفی مسلک برجسته ای چون غزالی بر می گشت که البته آن نظر، موافقت مانندی با چندین حدیث موجود در کتاب کافی در باب تلاوت قرآن با صوت حسن داشت; روایاتی که شبیه آن ها در منابع سنی هم آمده است. دارابی از صوفیان ذهبی مذهب دوره اخیر صفوی، عقیده به این را که صوت حسن غنا نیست درست یا غلط به شیخ طوسی، سید حیدر آملی، ابن ابی جمهور احسائی، ابن فهد حلی، شیخ رجب برسی، شیخ علی بن هلال جزائری، ملاعبدالرزاق کاشی، شیخ بهائی، ملاصدرای شیرازی و ملامحمد صالح مازندرانی نسبت داده است. (4) گرایش غالب بر بیشتر این افراد، از همان نوعی است که در مجلسی اول، فیض کاشانی و محقق سبزواری می توان یافت.

در میان عبارات این قبیل افراد، نخستین فردی که متن صریحی از او در دسترس است، میرصدرالدین محمد دشتکی (زنده در 973ه.ق) است که پس از اشاره به این که «امامیه و شیعه، غنا و آلات آن را به طور مطلق حرام کرده اند»، می نویسد:

اما من می گویم: خواندن قرآن و احادیث و اشعاری که مشتمل بر حکمت و موعظه و نصایح و تحمید و تمجید خداوند و وصف رسول و مناقب اهل بیت(علیهم الصلاة والسلام) است، اگر راست باشد و برای خدا و کسب ثواب و نصیحت مؤمنان با صدای نیکو خوانده شود و از زن اجنبی یا پسر بچه، که شایبه فسق و شهوت در آن است، صادر نشود، «فلا اری به باسا بل اراه مستحبة مندوبة الیها لزیادة تاثیرها حینئذ فی القلوب; (5) به نظر من اشکالی ندارد، بلکه مستحب است; چرا که به این صورت، تاثیر بیشتری در دل ها می گذارد».

نمونه دیگر آخوند ملا محمد تقی مجلسی (م 1070ه.ق) است که همین تمایلات را داشت. او نیز روی صوت نیکو در قرائت قرآن تاکید زیادی داشت و در پاسخ پرسشی که از او شد، کوشید تا خواندن قرآن را به صورت زیبا از مصداق غنای حرام خارج کند. وی می نویسد:

بعضی توهم کرده اند که هر چه موافق مقامی از مقامات دوازده گانه یا بیست و چهار شعبه باشد، آن غناست; و غلط [به معنای اشتباه قدس سره کرده اند; [چراقدس سره که هر صدایی که از حیوان [نیزقدس سره بر می آید، موافق مقامی از مقامات است و تحقیقش آن است که بسیار است که آدمی مفتون آواز خوش می شود و او را از حق تعالی باز می دارد و اگر در مقام محبت است، سبب ازدیاد محبت می شود و اگر کسی در این مقام نباشد، نشنیدنش اولی است. (6)

شبیه همین فتوا را از عالم عارف دیگری در این دوره، با نام محمد علی سبزواری (م 1078ه.ق) داریم. وی باب دهم کتاب تحفة العباسیه خود را که به شاه عباس دوم (سلطنت 1052-1077ه.ق) تقدیم کرده، به این صورت عنوان گذاری کرده است: «در بیان آواز خوش و در بیان آن که هر آواز خوشی غنای مذموم در شرع نیست ». وی در این فصل ابراز می دارد که «پس، آوازخوش، از حیثیت خوشی حرام نیست ». وی با استناد به روایاتی که شیخ کلینی در کتاب کافی در باب تلاوت قرآن یا «باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن » (7) آورده است، می نویسد:

پس، حرام شدن آواز خوش را سببی باشد که او چون موجود شود، استماع آواز خوش حرام بود. مثل آواز زن نامحرم یا پسری که شنیدن او موجب انبعاث شهوت شود، یا آواز کسی که با چیزی خواندن، رباب و چنگ و بربط و امثال آن زند; زیرا که اکثر احادیثی که در مذمت غنا واقع شده، دال است بر مذموم بودن آواز ،جهت مقارن بودن با ساز.

وی در ادامه به رد این نظر که مطلق غنا با تعریف «کشیدن آواز مشتمل بر وصفین ترجیع و اطراب » حرام باشد، می نویسد:

حکم کردن به حرام بودن معانی [ظ:اغانی قدس سره مطلقا، منافی است با احادیثی که قبل از این مذکور شد; به واسطه آن که احادیث مذکور دالند بر فضیلت آواز خوش. و سرود آواز خوش است.

پس از آن چنین نتیجه می گیرد:

پس آنچه به خاطر فقیر می رسد، آن است که غنای مذموم آوازی است که مشتمل بر لهو و باطل و دروغ [باشدقدس سره و بهشت و آخرت را به خاطر نرساند. (8)

این هم نمونه ای دیگر از دیدگاه یک عالم عارف مسلک معاصر مجلسی اول، فیض و محقق سبزواری است که نشان می دهد زمینه طرح این بحث را به جهت همان گرایش خود طرح کرده اند.

محمد باقر سبزواری و مساله غنا

به هر روی، داستان غنا با ملا محمد باقر معروف به محقق سبزواری (9) (م 1090ه.ق)، که موقعیت سیاسی مذهبی بالایی در اصفهان داشت، مطرح گردید. زمانی که وی این بحث را مطرح کرد، مخالفت زیادی از فقیهان، به ویژه نسلی از فقهای عرب مقیم اصفهان را که موضع ضد صوفی داشته و این موضع را نسل اندر نسل از زمان محقق کرکی (م 940ه.ق) به این سوی داشتند برانگیخت; به طوری که رساله های متعددی در این باره نوشته شد. وحید بهبهانی (م 1206ه.ق) نوشته است:

صاحب کفایه یعنی محقق سبزواری صاحب کفایة الاحکام غنای در قرآن را استثنا کرده است. شنیدم که شماری از فضلا، بیش از بیست رساله در رد بر او نوشتند که همه آنان از شاگردان آقا حسین خوانساری و از برجستگان روزگار بودند. (10)

مشکلی که وجود دارد این است که آیا محقق سبزواری رساله ای در رد تحریم مطلق غنا یا به اصطلاح تحلیل غنا داشته است یا نه؟ در این باره باید گفت، در حال حاضر، دو متن از محقق درباره غنا در دست است: نخست متنی کوتاه در کتاب کفایة الاحکام [تالیف به سال 1055ه.ق قدس سره (11) که ضمن آن غنای در قرآن را از اصل غنا، استثنا کرده است. دوم رساله مستقلی که عنوان آن رسالة فی تحریم الغناء می باشد. با همه جستجویی که صورت گرفته، (12) تا کنون رساله ای در حلیت قسمی از غنا از محقق به دست نیامده است. تنها شاهدی که درباره وجود چنین رساله ای در دست است، عبارت محقق سبزواری در کفایه است:

نزد ما اختلافی در تحریم غنا فی الجمله نیست و اخبار و احادیث مربوط به آن فراوان است... اما شماری از اخبار، دلالت بر جواز آن، بلکه استحباب آن در باب خواندن قرآن دارد... و ما تفصیل این مطلب را در برخی از رسائل خود آورده ایم (و فصلناه فی بعض رسائلنا). (13)

این جمله، اشاره به رساله ای از مؤلف دارد که این نظر در آن جا مورد بحث قرار گرفته است; در حالی که رساله تحریمیه ایشان، چیزی برخلاف دیدگاه موجود در کفایه است.

از رساله تحریمیه او در غنا، دانشمندانی چون میرلوحی (14) (م بعد از 1085ه.ق)، شیخ حر عاملی (15) (م 1104ه.ق)، میرزا عبدالله اصفهانی افندی (16) (م حدود1129ه.ق) و ملا اسماعیل خواجوئی (17) (م 1173ه.ق) یاد کرده اند. شیخ علی عاملی (1013-1104ه.ق) نخستین ردیه نویس محقق سبزواری، پس از پایان رساله خود می نویسد که، پس از تالیف رساله خود، رساله ای از محقق سبزواری در تحریم غنا دیده است. وی به طعنه می افزاید:

البته تالیف این کتاب، نه از آن بابت است که مجتهد گاه عقیده اش تغییر می کند، بلکه چیزی جز آن است! (18)

عاملی گاه در رساله اش، اشاراتی به این نکته دارد که افزون بر شنیدنی ها، مطالبی را در نوشته های محقق سبزواری دیده است. این هم می تواند اشاره فقط اشاره به همان رساله مفقوده باشد. (19)

رساله تحریمیه سبزواری با تصحیح آقای علی مختاری در مجموعه میراث فقهی: غنا و موسیقی، دفتر اول (ص 595) به چاپ رسیده است. محتوای این رساله با آنچه محقق در کفایه آورده و گفته است که مطلب را در برخی از رسائل خود تفصیل داده، سازگار نیست; بنابراین دلالت دارد البته در حد احتمال و هیچ شاهد مستقلی غیر از این عبارت بر آن نیست که وی رساله مستقلی در باب غنا داشته و در آن، مفاد مطلب موجود در کفایه را که گرایش به حلیت غنای قرآن دارد شرح کرده بوده است. ملااسماعیل خواجوئی به عکس، باورش این است که محقق ابتدا رساله تحریم غنا را نگاشته و بعد از آن دیدگاهش به حلیت قسمی از غنا تغییر کرده است. خواجوئی که رساله تحریمیه خود را ناظر به سخنان محقق سبزواری و سید ماجد بحرانی نوشته، تنها مطالبی که نقل و نقد کرده، از کفایه (20) و احیانا ذخیرة المعاد سبزواری است. وی در میانه رساله خود، می نویسد:

اکنون که این مطالب را نگاشتم، آگاه شدم که محقق سبزواری رساله ای در تحریم غنا نوشته است. وقتی آن را به دست آوردم، دیدم که او در قدیم قائل به تحریم غنا ی قرآنی بوده و پس از آن قائل به اباحه آن، بلکه استحباب شده است. شاهد آن، سخن وی در کفایه است که می گوید: «وفصلناه فی بعض رسائلنا». این سخن او اشاره به همین رساله [یعنی رساله تحریم قدس سره است. (21) در حالی که ما پیش از این گمان می کردیم که مقصودش رساله مستقلی بوده که در اباحه نوشته بوده است. (22)

سپس بخش هایی از متن رساله تحریمیه سبزواری را که معتقد است مؤلف دارای «ذهن ثاقب و فکر صائب » است، همراه با شرح و توضیح آورده است.

به نظر می رسد، دلیل اصلی آوردن این متن آن است تا نشان دهد، نظر قدیم محقق سبزواری که به اعتقاد خواجوئی تحریم بوده، درست تر از نظر بعدی او در کفایه است که به تحلیل گرایش دارد. خواجوئی درست مانند شیخ علی عاملی که به طعنه گفته است، تغییر عقیده محقق از تحلیل به تحریم (23) نه از بابت عوض شدن رای اجتهادی مجتهد است، می نویسد:

این که شاهد هستید وی بعد از رساله تحریم، مطالب دیگری را در کفایه آورده که دارای «اختلاطات عجیبه و اختلافات غریبه » است، «لیست مما یوجبه تجدد رای المجتهد; ناشی از تغییر رای اجتهادی مجتهد نیست، بلکه ناشی از مخالفت با ادله است ». (24)

آنچه مهم است این که ما از تاریخ تالیف کفایه که سال 1055 است آگاه هستیم; اما از تاریخ تالیف رساله تحریم غنای او آگاهی نداریم تا بدانیم کدام یک زودتر تالیف شده است. از آن جا که شیخ علی رساله تحریم غنای خود را در رد بر محقق در ربیع الاخر سال 1087 نگاشته و در پایان آن اظهار داشته که رساله تحریم غنای محقق را پس از تدوین رساله اش دیده، به نظر می رسد، فعلا می توان پذیرفت که، محقق ابتدا بر عقیده تحلیل بوده و پس از آن رساله تحریم را نگاشته است. مساله دیگری که زمان این دو نظر را تا اندازه ای به هم نزدیک می کند آن است که استفتایی که از محقق در باب خوانندگی و غنای رایج میان صوفیان شده و وی در آن قائل به حرمت شده و نوشته است: «فرقی نیست که غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر»، مربوط به پیش از سال 1060 هجری قمری بوده است; زیرا این پاسخ را سید محمد میرلوحی در اواسط همین سال در کتاب سلوة الشیعة درج کرده است. (25)

مهم آن است که محقق در مقام عالمی برجسته و صاحب منصب دینی در شهر اصفهان، در کفایه خود که متن مهمی در فقه بوده عقیده خاصی را مطرح کرده که با عقیده محمد تقی مجلسی (م 1070ه.ق) و فیض کاشانی (م 1091ه.ق) همسانی دارد. وی حرمت را روی مفهوم غنای بدون قید و شرط، نبرده، بلکه غنای حرام را غنایی می داند که در زمان صدور روایات، در قالب مجالس لهو، توسط کنیزکان و آوازه خوانان زن در مجالس فسق و فجور عرضه می شده است و مردان در آن حاضر می شده اند. (26) آشکار است که این استدلال، زمینه را برای توسعه مصادیق غنای حلال فراهم کرده و البته دامنه آن به قرآن محدود نگشته، بلکه شامل موارد دیگری نیز می شود. فیض کاشانی این توسعه را با راحت بیشتری بیان کرده است:

و علی هذا فلا باس بسماع التغنی بالاشعار المتضمنة ذکر الجنة و النار و التشویق الی دار القرار و وصف نعم الله الملک الجبار و ذکر العبادات و الترغیب فی الخیرات و الزهد فی الفانیات و نحو ذلک; (27)

بدین ترتیب شنیدن آوازی که در آن اشعاری در باب یادآوری بهشت (28) و جهنم و تشویق به بهشت و وصف نعمت های الهی و یادآوری عبادات و ترغیب در کارهای نیک و زهدورزی در دنیا و امثال آن، ایرادی ندارد.

عبدالحی رضوی (م بعد از 1141ه.ق) نیز عین عبارت فیض کاشانی را در رساله خود آورده است. (29)

ابراز این عقیده توسط محقق و احیانا پیش از او توسط مجلسی اول و فیض سبب بر آشفتن مخالفان شده است. اگر محقق رساله تحریم را پس از کفایه نوشته باشد، می توان گفت، وی به دلیل تغییر رای اجتهادی اش و یا به قصد آرام کردن گرد و خاکی که توسط مخالفان برپا شده بوده، رساله تحریمیه را نگاشته و از آنچه در کفایه یا رساله ای مستقل که به دست نیامده تالیف کرده، برگشته است.

محقق سبزواری در رساله تحریم غنا، پس از ارائه ادله حرمت غنا، از خواندن قرآن یاد کرده و روال بحث را در تحریم ادامه داده است. شگفت ترین بخش آن، بخش پنجم است که ضمن آن به وضعیت زمان خود و آواز خوانی رایج میان صوفیه اشاره و از آن انتقاد کرده است. وی می نویسد:

در میان جماعتی از مردم روزگار ما، خواندن قرآن با آوازه و نغمه رایج گشته است; همین طور خواندن و شنیدن دعاها و اذکار; گاه این وضعیت به خواندن اشعار متصوفه و مانند آن با آواز، سرایت کرده و از دایره عوام فراتر رفته، به خواص از اهل علم و دیانت و افرادی که منسوب به تقوا و عدالت هستند، رسیده است. این افراد این گونه استدلال می کنند که خواندن آنچه در قرآن، دعاها و اشعار مشتمل بر حکمت و موعظه آمده است، غنا نیست; بلکه غنا، چیزی است که مردمان اهل لهو و فجور در مجالس گناه و شراب و غیره به آن می پردازند.... گاه نیز به این مطلب استدلال می کنند که عرف این قبیل موارد را غنا نمی داند و بنابراین حرام نیست. گاه نیز گفته می شود که حقیقت غنا مجهول بوده و ثابت نیست که این قبیل موارد غنا باشد و از آن جا که اصل اباحه است، تا دلیل کافی نباشد، نمی توان این موارد را حرام دانست. (30)

محقق سبزواری، سپس به بیان جواب این اشکالات پرداخته و با توجه به این که غنا واژه ای عربی است، دخالت دادن عرف عجمی را در آن ناصواب می شمرد. وی می گوید که در لغت، به همه این موارد غنا گفته می شود; کما این که اهل موسیقی نیز لفظ غنا را شامل همه این موارد می دانند. وی تاکید دارد که حتی عرب امروز نیز غنا را شامل همه این موارد می داند. در نهایت می نویسد:

آنچه شایسته افراد متقی و متدین، به ویژه اهل علم و فقه است، آن است که از این قبیل موارد پرهیز کرده، در کار دین، رعایت احتیاط داشته، به اصحاب اهوا نگروند، از تمایلات نفسانی و لذت های طبیعی، پرهیز کنند. در این زمان، بهتر آن است تا در کار دین احتیاط و تنها بر امور یقینی تکیه کنند، درست همان طور که ائمه اطهار(ع) دستور داده اند [رفتار کنند;قدس سره چرا که اشتباه و اشکال در مسائل و ادله فراوان بوده و شبهات و اختلافات و رسوخ هوای نفس در اظهار نظرها فراوان است.... (31)

وی در پاسخ استفتای دیگری که از وی در باره به آواز خواندن آیات قرآنی شده، بار دیگر نظر خود را دایر بر تحریم تاکید کرده است. وی می نویسد:

خلافی میان علمای امامیه (رضوان الله علیهم اجمعین) نیست در این که غنا و سرود حرام است و از احادیث متعدده ظاهر می شود که کبیره است; فرقی نیست که غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر آن. و فتوای بعضی از علمای سابق به تحریم رقص و تصفیق به نظر رسیده و فتوای کسی به اباحت آن به نظر نرسیده است. کتبه الفقیر محمد باقر السبزواری. (32)

این پاسخ، ما را با مشکل بیشتری درباره دیدگاه محقق سبزواری رو به رو می کند. دشواری این است که چگونه است محقق با داشتن رساله تحریمیه و این پاسخ صریح، آن چنان از ناحیه دانشمندان ضد صوفی این دوره، مورد حمله واقع شده است؟ به نظر می رسد برای مخالفت، انگیزه های دیگری هم در کار بوده است.

فیض کاشانی و مساله غنا

فقیه دیگری که تمایلاتی از هر جهت مشابه محقق سبزواری داشت، بلکه به مراتب در این مساله از او صریح تر بود، ملامحسن فیض کاشانی (م 1091ه.ق) است. وی نه تنها در گرایش فقهی خود همانند وی می اندیشید و این خط تا صاحب مدارک (محمد بن علی موسوی عاملی (م 1009ه.ق) و از آن جا تا مکتب فقهی مقدس اردبیلی ادامه می یابد (33) بلکه در مبحث نماز جمعه و از جمله همین بحث غنا نیز همان عقیده سبزواری را داشت. به علاوه، وی نیز همانند محقق، شخصیت سیاسی داشت و مدتی منصب امامت جمعه اصفهان را عهده دار بوده و با شاه عباس دوم (1052-1077ه.ق) و سپس شاه سلیمان (1077-1105ه.ق) ارتباط داشت. در برابر این خط، مخالفان متعددی قرار داشتند که بسا در مساله نماز جمعه و غنا و گاه صرفا در مساله غنا، با محقق سبزواری و فیض کاشانی سخت درگیر می شدند.

دیدگاه فیض کاشانی آن چنان که در برخی از آثار او آمده حرمت غنایی است که در زمان امویان و عباسیان معهود بوده و جز آن، حرمتی ندارد. گذشت که محقق سبزواری تنها در مورد تحلیل غنا در خواندن قرآن بحث کرده بود; هر چند آن استثنا، در اصل به نفی حرمت مطلق غنا برگشته و این راه را برای دیگر استثناها نیز فراهم کرده بود. در این جا فیض، شاید حتی مقدم بر او، در این باره سخن گفته است. این تقدم از آن روست که وی بحث غنا را در کتاب مفاتیح الشرایع خود که آن را به سال 1042 هجری قمری به اتمام رسانده مطرح و این نظر خود را در آن جا بیان نموده است. وی پس از اشاره کوتاهی به اقوالی که در باب حرمت غنا آمده است، می نویسد:

آنچه از مجموع اخبار وارده به دست می آید، آن است که حرمت غنا و آنچه متعلق به اجرت و تعلیم و شنیدن و خرید و فروش و همه این ها می شود، اختصاص به صورتی از غنا دارد که معهود و متعارف در زمان امویان و عباسیان بوده و در مجالس آمیخته از زن و مرد، که سخنان باطل و لهو و لعب به وسیله آلات موسیقی در آن وجود داشته، بوده است; یعنی آن چیزی که مشتمل بر فعل حرام باشد. (34)

فیض در ادامه، با احتیاط می نویسد:

البته گفتنی است که انجام دادن برخی از کارها، حتی اگر مباح باشد، سبت به اصحاب مروت سزاوار نبوده و جز در مواردی که هدف حقی در کار باشد، نباید آن ها را انجام داد. (35)

وی همین عبارت را در کتاب محجة البیضاء (36) نیز که تهذیب و تلخیص کتاب احیاء علوم الدین غزالی است آورده است. این مطلب، احتمال آن را که رای وی در باب غنا آن گونه که برخی از مخالفان گفته اند متاثر از غزالی باشد، تقویت می کند.

فیض، بیست و شش سال بعد از تالیف کتاب مفاتیح، در کتاب وافی که آن را در سال 1068 هجری قمری به پایان برده در ادامه چند حدیث، همان مطالبی را که در مفاتیح الشرایع آورده، تکرار می کند; (37) و این نشان می دهد که عقیده اش تغییر نکرده است. در آن جا می افزاید:

شنیدن تغنی به اشعاری که متضمن یاد از بهشت و جهنم و تشویق به بهشت و وصف نعمت های الهی و یاد از عبادات و ترغیب در کارهای خیر و زهدورزی در دنیاست، اشکالی ندارد. (38)

بنابراین باید گفت، فیض کاشانی در این مساله، موضع صریح تری از محقق سبزواری داشته است.

این فتاوا، همراه با شایعاتی که انتشار می یافت، سخت موقعیت فیض را به مخاطره می انداخت و سبب می شد تا اشخاصی مانند ملامحمد طاهر قمی (م 1098ه.ق) که شدیدا ضد صوفیه بود به وی حمله کنند. صوفیانی هم که پی فرصت می گشتند، بر دامنه این شایعات می افزودند. از جمله یکی از این صوفیان، با نام ملامحمد علی صوفی مقری از مشهد به اصفهان نزد فیض رفت و در بازگشت به مشهد، به دیگران گفت: اعمال و اموری را که صوفیان انجام می دهند، فیض تجویز کرده و حتی در مجلس و محضر خود او انجام می شود. مقصود از این قبیل اعمال، سماع و مانند آن بود. متن کامل این سؤال و جواب در کتاب هدایة العوام که وصف آن را در مقالی دیگر آورده ایم (39) آمده. از جمله، درباره خواندن «اشعار عاشقانه و وجد نمودن و رقصیدن و حیوانی نخوردن و چله داشتن » سؤال شده و فیض نوشته است، به چیزی که از ائمه معصومین(ع) روایت نشده باشد، هیچ گونه تعبدی ندارد.

موضع گیری بر ضد دیدگاه تقسیم غنا به حرام و حلال

ردیه نویسی بر کسانی که فتوای به غنای حرام و حلال می داده اند، صرفا ردیه نویسی بر ضد یک رای فقهی نبوده است. از آنچه گذشت، دریافتیم که این نظر بیشتر از آن کسانی بود که تمایلات عارفانه و صوفیانه داشتند; از این روست که مبارزه بر ضد این رای، در واقع نوعی مبارزه با تصوف بود. خواهیم دید که شیخ علی عاملی (م 1104ه.ق) نه تنها جداگانه رساله ای در باب غنا نوشت و در آن جا صوفیه را عامل رواج آن نظر معرفی کرد، بلکه دو فصل از کتاب السهام المارقه خود را که در رد بر صوفیه بود به بحث غنا اختصاص داد. شیخ حر عاملی نیز در رساله مستقل خود، ریشه اصلی این فتوا را غزالی دانسته و در کتاب رد صوفیه خود نیز مبحث غنا را آورده است. همچنین با مطالعه رساله بسیار مهم سلوة الشیعه و قوة الشریعه از سید محمد میرلوحی، عالم معارض با مجلسی اول، درمی یابیم که اصل بحث غنا با بحث صوفیه دقیقا پیوند خورده و مبارزه با غنا و آوازه خوانی و رقص [صوفیانه قدس سره دقیقا در جهت مبارزه با تصوف بوده است. در برابر، شاه محمد دارابی هم در رساله مقامات السالکین خود نشان داد که گرایشش به حلیت غنا، بدون تردید، به علایق صوفیانه اش بر می گردد.

آنچه شگفت است این که اوج این مبارزات، حرکتی است که از سوی برخی از علمای عرب مقیم اصفهان بر ضد محقق سبزواری که تمایلات عارفانه و فیلسوفانه داشت آغاز شد; گرچه پیش از آن، میرلوحی، زمینه را فراهم کرده و در آثار خود که شرحی از آن ها را در جای دیگری آورده ایم به جنبه های مختلف این مبارزه پرداخته بود. در این جا نگاهی بر چندین رساله ای که در این باره، از سوی موافقان و مخالفان تحریم غنا نوشته شده، خواهیم داشت. بدون تردید، اگر مجموعه میراث فقهی(1) غنا و موسیقی نبود، امکان تدوین این مقاله، دست کم به این صورت وجود نداشت.

رساله شیخ علی عاملی در رد محقق سبزواری

علی بن محمد بن حسن بن زین الدین (1013-1104ه.ق) نبیره شهید ثانی و نواده صاحب معالم الدین، از علمای عرب مقیم اصفهان است و در مدرسه میرزا جعفر مشهد مقدس به خاک سپرده شد. (40) وی چند کتاب با عناوین الدرالمنثور، الدرالمنظوم شرح کافی، حاشیه شرح لمعه و نیز رساله ای با عنوان تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین در تحریم غنا متن این رساله به کوشش آقای حسین شفیعی به چاپ رسیده است. (42) صاحب روضات، گزیده این مطالب را در کتاب خود، در ذیل شرح حال محقق سبزواری آورده است. (43)

شیخ علی، معاصر محقق سبزواری، این رساله را در رد بر نظر محقق سبزواری (یعنی همان که در کفایة الاحکام آمده) نگاشته است.

بخش اصلی رساله، به بحث فقهی روایی درباره غنا پرداخته شده و ضمن آن کوشش شده است تا حرمت مطلق غنا را، بدون هرگونه شرط و قیدی، ثابت کند. ابتدا روایات حرمت را آورده و سپس به بررسی روایاتی که بوی جواز آن به مشام می رسد، پرداخته است. وی این رساله را در ربیع الآخر سال 1087 نگاشته است.

شیخ علی نه تنها به محقق سبزواری حمله کرده، با فیض کاشانی نیز درگیر شده است. صاحب روضات می نویسد که وی مانند همان برخوردی که با سبزواری داشته، بلکه به مراتب بدتر و تندتر، بر ضد فیض داشته و متقابلا فیض با او داشته است; به طوری که نقل شده است فیض او را برای این که نسل چهارم از شهید ثانی بوده، به طعنه، هضم رابع لقب می داده است. (44)

شیخ علی در رساله السهام المارقه نیز دو فصل را به بحث غنا اختصاص داده و در آن جا ضمن انکار غنای در قرائت قرآن، آن را با کار اهل فسوق و کبایر مقایسه می کند. وی می نویسد که نظریه تحلیل قسمی از غنا، از ملاحده و صوفیه ای مانند غزالی به این سوی سرایت کرده است. (45)

رساله شیخ حر عاملی

شیخ محمد بن حسن معروف به حر عاملی (1033-1104ه.ق) پس از گذراندن دوره های تحصیلی خود در جبل عامل، به سال 1073 عازم ایران شده در مشهد اقامت گزید و همان جا در گذشت. وی صاحب آثار ارجمندی است که مشهورترین آن ها کتاب وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة و امل الآمل در شرح حال علمای جبل عامل و دیگر دانشمندان شیعه است. (46) وی با دربار صفوی نیز رفت و شد داشت (47) و گفته شده است در مشهد، منصب شیخ الاسلامی هم داشته است. (48)

شیخ حر در سال 1073 رساله ای درباره غنا نگاشته و پس از آن، در کتابی که با عنوان الاثنا عشریه فی الرد علی الصوفیه تالیف کرد، بابی را به این مساله اختصاص داد. همین طور در کتاب الفوائد الطوسیة نیز فصلی را به مساله غنا پرداخت که خلاصه ای از همین رساله غنائیه اوست. (49)

رساله شیخ، در حدود چهارده سال پیش از تالیف رساله شیخ علی نگارش یافته; اما به هر روی نظرش، ناظر به نظری است که به نام محقق سبزواری و فیض شهرت یافته است. البته در این رساله، نامی از محقق برده نشده و تنها مطالبی از وی بدون ذکر نام آمده است. رساله حاضر که تنها از آن یک نسخه بر جای مانده، به وسیله استاد رضا مختاری تصحیح و به چاپ رسیده است. (50) به رغم آن که شیخ حر این رساله را پیش از رساله شیخ علی نوشته، اما در رساله خود تصریح می کند که در شرح حدیث معروف در باب خواندن نیکوی قرآن از مطالب «بعض المحققین من مشایخنا المعاصرین » استفاده کرده است. محقق محترم نوشته اند که مقصود رساله السهام المارقه من اغراض الزنادقه است که اصل همان مطلب هم ابتدا در کتاب الدر المنثور او بوده و پس از آن به صورت مستقل در این رساله آمده است. (51)

شیخ حر در آغاز این رساله، از شبهه ای یاد می کند که در این زمان، بر برخی از مردم غالب آمده است (شبهة غلبت علی بعض اهل الزمان). گروهی از آنان، از این شبهه نجات یافته، اهل تقوا و ایمان گشته اند; گروهی هم به سوی دیگر در غلتیده، وضعیت بدی پیدا کرده اند. اصل شبهه، ناشی از روایتی است در کتاب کلینی آمده و در آن بر صوت زیبا در خواندن قرآن تکیه شده است. شیخ حر، دوازده دلیل (52) برای عدم صحت استناد به این حدیث برای غنای قرآنی اقامه کرده است. از برخی اشارات موجود در کتاب، چنین به دست می آید که به هر حال، وی در رد کسی یا نوشته ای سخن می گوید; اما این که این شخص به درستی چه کسی است، دست کم از نقل های موجود روشن نمی شود. سهل است که وی عبارتی هم از رساله محقق سبزواری در تحریم غنا نقل کرده است! (53) که به احتمال این تردید را بیشتر می کند که وی رساله اش را در رد بر او نوشته باشد.

شیخ حر که از عالمان معروف ضد تصوف است در ضمن دلیل پنجم خود در رد دیدگاهی که غنای قرآنی را پذیرفته، با اشاره به حرمت مطلق غنا بدون تخصیص حرمت آن به مجالس لهو و لعب می نویسد:

و هذا التخصیص مذهب بعض الملاحدة و الصوفیة من المخالفین کالغزالی و اضرابه، فانه خصه بما یعمل فی مجالس الشرب; (54)

این تخصیص اختصاص به مذهب ملاحده و صوفیه از سنیان دارد; مانند غزالی و امثال او. آنان تحریم را مختص غنایی می دانند که اختصاص به مجالس شرب خمر دارد.

[و در جای دیگر می نویسد:قدس سره والعجب من استدلال بعض الصوفیة به علی اختصاص تحریم الغناء بما یقع فی مجالس الشرب تقلیدا لبعض العامة; (55)

شگفت از برخی از صوفیان [شیعه مذهب قدس سره است که به پیروی از سنیان به این قبیل روایات [که اشاره به مجالس لهو و لعب و غنای آن ها داردقدس سره استناد کرده اند که غنایی حرام است که مختص مجالس شراب خواری باشد.

وی بر این باور است که این نظر آنان به میان برخی از شیعیان که شیطان آنان را فریب داده وارد شده است. (56) وی در فصل پنجم، به تبیین منشا اصلی این شبهه پرداخته و ریشه قضیه را خواندن غنایی اذکار و اشعار توسط برخی از منسوبان به زهد و تدین که متمایل به تصوف هستند می داند. اینان با تمسک به عرف، چنین ابراز می کنند که به جز آنچه در مجالس لهو و لعب است، عرف، غنایی را نمی شناسد و تنها همان را مصداق غنا می داند. به علاوه بر این باورند که دست کم حکم غنا مشکوک بوده و اصل بر اباحه است. شیخ حر ضمن پاسخگویی به این مطالب، اصل این ادعاها را برگرفته از آثار غزالی (57) می داند که در بحث غنای کتاب احیاء علوم الدین [ج 2، ص 306300قدس سره نوعی از غنا را «غناء المحبین العارفین لاجل تهییج الشوق والوجد» می داند. شیخ حر از تاثیر پذیری علمای شیعه از آثار سنیان سخن گفته و با این که انگیزه آنان را در مرتبه اول استفاده علمی از آثار آنان می داند، بر این باور است که به مرور، این آثار روی آنان تاثیر گذاشته است. وی در این باره، به تفصیل سخن گفته و به روایات چندی استناد کرده است.

همو در فصل دهم تصریح کرده است که وی مخالف استفاده علمی از آثار مخالفان نیست; بلکه تاثیر پذیری از دیدگاه ها مورد نظر اوست. (58) به اعتقاد وی، این تاثیرپذیری، به ویژه در جهت تحلیل نوع خاصی از غنا، توسط شیعیان صوفی مسلک صورت گرفته و همین امر سبب شده است تا شیخ حر، به اجمال، ردی بر صوفیان نیز داشته باشد و احادیثی را در مذمت آنان در فصل دوازدهم رساله تحریم غنا بیاورد. وی به ویژه به تمسخر صوفیان در رسیدن به مقام کشف و شهود اشاره کرده و از این در شگفت است که چگونه است که برخی از اینان، در وقت مکاشفه، بطلان مذهب شیعه و روافض را کشف می کنند. (59)

همان گونه که گذشت، شیخ حر، دو فصل از کتاب الاثنا عشریة را نیز به مساله غنا اختصاص داده است. وی در آن جا نیز به ادله حرمت غنا و این که نظریه تحلیل از آن مخالفان بوده که به شیعیان سرایت کرده، سخن گفته و در آن جا هم از رساله السهام المارقه استفاده کرده است. (60)

رساله محمد هادی میرلوحی

جز آنچه گذشت، دست کم سه رساله دیگر در دوره صفوی درباره غنا نوشته شد که یکی به موازات رساله شیخ علی و شیخ حر و دو نمونه دیگر، در تایید دیدگاهی است که به فیض و محقق سبزواری البته در کتاب کفایه مربوط است.

نخستین رساله از سید محمد هادی فرزند سید محمد میرلوحی است که پدرش در چندین مساله با مجلسی اول درگیر شد و پیرامون مساله ابو مسلم نامه خوانی، غنا و تصوف، جدال هایی با مخالفانش داشت. شرح حال وی را در نوشتار دیگری آورده ایم. (61)

سید محمد هادی (م 1113) رساله های چندی دارد که یکی از آن ها همین رساله اعلام الاحباء فی حرمة الغناء فی القرآن والدعاء است که آن را به فارسی نگاشته و در مجموعه میراث فقهی غنا و موسیقی به کوشش آقای رضا مختاری و محسن صادقی به چاپ رسیده است. (62) وی رساله خود را در سال 1087هجری قمری (سالی که شیخ علی عاملی رساله اش را در رد بر محقق سبزواری نگاشته) تالیف کرده است. (63) وی نیز آن چنان که مصحح رساله بیان کرده باید رساله اش را در برابر سبزواری یا فیض یا مجلسی اول نوشته باشد; زیرا در مقدمه می نویسد:

در این اوقات از برخی از دوستان...چنین استماع افتاد که بعضی از افاضل تالیفی کرده و در آن بیان کرده که غنا کردن و خوانندگی نمودن در قرآن جایز، بلکه سنت است. (64)

آنچه جالب است، متن ادبی و زیبای این کتاب است که نشان از مهارت ادبی نویسنده دارد. نکته دیگری که وی بیان کرده آن است که پدر او، یعنی سید محمد میرلوحی نیز رساله ای در غنا داشته، که بسیار مختصر بوده است. (65) از این رساله، جز اشاره فرزندش (66) خبری به دست نیامده، اما در سلوة الشیعه او، مطالبی درباره غنای صوفیان آمده است.

میرلوحی به دو بحث نماز جمعه و غنا که هر دو از مباحث جنجالی دوره صفوی است توجه کرده و آن ها را مصداق دو نوع از احکامی می داند که قسم اول، مانند نماز جمعه در شمار مسائل خلافی است و قسم دوم (یعنی حرمت غنا) از مسائل متفق علیه مذهب اهل بیت(ع) است که هر کسی بر خلاف آن فتوا دهد، اهل بدعت است و بر «ارباب علم » است که «در ازاله آن سعی نمایند». (67) بنابراین، برخورد او با نظریه تحلیل قسمی از غنا، برخورد با نظریه ای اجتهادی نیست، بلکه برخورد با بدعت است; چرا که به نظر وی، حکم حرمت غنا اجماعی و مسلم بوده و اساسا «حرمت غنا احتیاج به دلیل ندارد»; (68) بنابراین هرگونه نظری جز آن بدعت است.

میرلوحی از ادله قرآنی آغاز کرد و در ادامه، احادیث حرمت غنا را که به نظر وی دلالت بر آن دارد که «خوانندگی کردن حرام است مطلقا» یک به یک، متن عربی و ترجمه فارسی آن ها را آورده است. به همین دلیل است که حرمت غنا، به غیر قرآن اختصاص ندارد، بلکه «در قرآن حرمتش بیشتر» است. (69)

رساله شاه محمد دارابی

یکی از رساله های بسیار مفصل و پر مطلب غنائیه که از موضع صوفیانه و طبعا خالفت با حرمت مطلق غنا نوشته شده است، رساله مقامات السالکین از محمد بن محمد دارابی (زنده در 1130ه.ق) از اقطاب سلسله ذهبیه و از اساتید قطب الدین نیریزی (م 1173ه.ق) صاحب فصل الخطاب و رساله طب الممالک است. وی که مذاق صوفیانه دارد، ضمن این رساله فارسی، با احتیاط و ظرافت تمام کوشیده است تا ضمن اثبات حرمت غنا، صوت حسن یا صدای نیکو را از دایره غنا خارج کند. تاریخ تالیف رساله، براساس آنچه در خاتمه آن آمده، سال 1105 هجری قمری است; روزگاری که فشار بر صوفیان رو به فزونی بوده و بازار تکفیر و تفسیق صوفیان، رواج داشته است.

وی بحث را با تحریر محل نزاع آغاز می کند که اصولا «غنای حرام مذموم کدام است وصوت حسن ممدوح به احادیث در چه مقام؟». مقدمه در تعریف غناست; فصل اول در نقل و تحلیل احادیثی است که در حرمت غنا وارد شده; و فصل دوم درباره احادیثی است که «دلالت دارد بر این که صوت حسن، غیر غناست ». تعریفی که وی انتخاب می کند، مناسب با نظر اوست:

هر صوت حسنی که با آلات لهو و یا صوت زنی که مرد بشنود یا شهوت انگیز باشد و نفس بهیمی را به حرکت درآورد، یا کلام کذب و لاطائلی باشد، مسما به غناست و حرام است و هر صوت حسنی که مقابل این باشد... مسما به صوت حسن است نه غنا. (70)

بنابراین وی، در تعریف غنا با برخی دیگر، اختلاف نظر داشته و بر این باور است که اگر غنا بودن چیزی ثابت شود، بی تردید حرام است:

و مؤلف را اعتقاد این است که غنا حرام است، اگرچه در قرآن و ذکر و مرثیه باشد; اما بالفعل آنچه قاریان و ذاکران می خوانند، غنا نیست; چه در عرف آن را غنا نمی خوانند. (71)

طبعا خود وی گاه از زبان «فرقه ثانیه »، صوت حسن را از روی تسامح غنا می نامد و در اختلاف نظر موجود، می گوید که دو عقیده وجود دارد: نخست اعتقاد به «حرمت جمیع افراد غنا» و دیگر قول مقابل آن که غنای در «قرآن را مستحب می دانند». تا آن جا که به اعتقاد خود او مربوط می شود و تا اندازه ای با عقیده فرقه ثانیه متفاوت است، جمیع افراد غنا را حرام می داند، اما صوت حسن را غنا نمی داند. (72)

نخستین فصل، ارائه روایات حرمت غناست که هر چند حرمت فی الجمله آن، «احتیاج به دلیل ندارد» و اجماعی است; اما مؤلف از روی تیمن و تبرک چند آیه و 25 حدیث می آورد. وی اشکالی به این اجماع وارد کرده و ضمن پاسخگویی به آن، تصریح دارد که قائلین به قول دوم(یعنی غنایی نبودن صوت حسن که ممکن است از روی تسامح غنا هم خوانده شود) معتقدند «اجماع بر حرمت غنا فی الجمله واقع است، نه بر حرمت جمیع افراد غنا». (73)

دارابی در آغاز فصل دوم، با اشاره به اختلاف نظری که درباره تفسیر غنا وجود دارد، معیار را فهم عرف گرفته و می نویسد:

اگر کسی به غلام خود بگوید که مغنی برای من بطلب; قاری و ذاکر و مرثیه خوان را نمی طلبد!

به نظر وی «حلیت صوت حسن اشهر و اقوا از آن است که محتاج بیان باشد، مثل حرمت غنا فی الجمله ».

در ادامه، دارابی 27 حدیث را از زوایای مختلف در تایید صوت حسن، آورده است. (74) بحث های وی در اطراف روایاتی که آورده، قابل استفاده و همراه با نقد و بررسی است; در عین حال، جهت گیری او روشن است; چرا که می کوشد تا دیدگاه فرقه ثانیه را ثابت کند.

پس از بحث از احادیث صوت حسن، مبحثی را با عنوان «تنبیه » باز کرده و در آن مناظره ای میان فرقه اول و دوم، که یکی قائل به حرمت تمام مصادیق غنا و دیگری قائل به حرمت فی الجمله آن بوده و «بعض افراد غنا مثل غنای در قرآن و آنچه به خدا نزدیک کند» را جایز می داند، آورده است. ضمن این مناظره، بحث های حاشیه ای، سندی و اصولی و اخباری و غیره نیز آمده است. از جمله در بخشی از بحث، به مناسبت، این مطلب را می آورد که «از بعضی از اکابر دین، که شک و شبهه ای در عدالت او نیست، انکار بعض ضروریات دین نقل کرده اند». پس از آن برای نمونه، به انکار معاد نفس ناطقه توسط شیخ مفید، اعتقاد به سهو انبیا توسط شیخ صدوق، پذیرفتن قیاس نادرست توسط ابن جنید، انکار بداء توسط خواجه نصیر و میرداماد، اشاره کرده است. (75) وی همچنین بحثی را درباره روش قدما، که مسلک اخباری داشتند و عموم احادیث را فقط در صورت مخالفت صریح با اصول مذهب می پذیرفتند، و روش متاخرین، که معتقدند «تا تصحیح سند نکنیم نزد ما حجیت ندارد»، مطرح کرده و روش قدما را می پذیرد تا بتواند به 27 روایت خود در باب صوت حسن، استناد کند. به علاوه به نظر وی، رد کردن 27 روایت «به عنوان حکم به ضعف یا به تکلف در تاویل تا آن که حرمت غنای مطلق » ثابت شود «نهایت تعسف است ».

دارابی با تاکید بر این که غنای ارائه شده در مجالس حرام، حرام است، می نویسد:

«مولانا محمد باقر خراسانی (76) (سبزواری) و فاضل کاشی و قمی [؟قدس سره و غیر ایشان از فضلا... جمع کرده اند به این وجه که غنا دو قسم است: حرام، آن که مقارن معصیتی باشد، و حلال، آن که از اسباب معصیت خالی باشد، بلکه مذکر خدا و جنت باشد. (77)

دارابی از افراط فرقه اولی در اثبات حرمت مطلق غنا، از این که اینان «قاریان قرآن به صوت حسن و ذاکران و مرثیه خوانان را جلا، بل کلا فاسق دانند» اظهار شگفتی کرده و آن را خلاف احتیاط دانسته است. حال که سخن از احتیاط شد، باید این نکته جالب را هم از زبان دارابی گفت که وی قائلان به احتیاط را مورد انتقاد قرار داده و بر آن است که فقیه باید تابع دلیل شرعی بوده، تکلیف را مشخص کند، نه آن که با احتیاط «عوام را اجتناب از حلال فرمودن [کندقدس سره که مبادا به حرام افتند». (78)

به هر روی، به اعتقاد این مجتهد صوفی مسلک «هرگاه آن خواندن خوش، دل را صفا دهد و شخص را به طاعت خدا نزدیک کند و دل را از معصیت دور کند و بهشت و حور و قصوری که برای پرهیزکاران مهیاست، به یاد دهد و همچنین نعیم مقیم و جنات نعیم که برای اولیاء الله، حق تعالی آماده کرده و آن درجات رفیعه و مقامات شریفه به یاد دهد و سامع به سبب شوق آن به افعالی بپردازد که موجب وصول به سعادت اخروی باشد، شنیدن همچو آوازی، حرام نخواهد بود، بلکه مستحب خواهد بود». (79)

در ادامه به بحث شعر و شاعری و حسن و قبح اشعار و قرائت آنان پرداخته و در هایت به عشق و عاشقی هم می رسد و از آن نیز گفتگو می کند و به تدریج به دفاع از تصوف می پردازد و به صراحت انتساب حدیقة الشیعه را به مقدس اردبیلی انکار کرده و آن را از ملا معزای اردستانی دانسته است. (80) در خاتمه، نمونه هایی از سماع شیخ صفی الدین اردبیلی نیز آورده و آداب سماع و سماع حلال و حرام را در انتها بحث و رساله را از صورت فقهی آن خارج کرده است. حاصل کلام، باز در انتها به صورتی مختصر اما مفید آمده است. (81)

رساله سید ماجد بحرانی

این رساله، آخرین رساله ای است که می توان گفت در دوره صفوی نگاشته شده است. وی به خلاف دو همنام خود، که یکی در 1028هجری قمری و دیگری پیش از 1104هجری قمری در گذشته اند، (82) در سال 1152هجری قمری زنده بوده و به نام سید ماجد بحرانی کاشانی شناخته می شود. رساله وی در مساله غنا ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین نامبردار شده و پس از وی، مورد نقد و ایراد چندین رساله دیگر قرار گرفته است. وی جانبدار نظریه حرمت مطلق نیست و می کوشد تا نشان دهد که هر صوت نیکو و غنایی که البته در تعریف وی به هیچ روی خالی از ترجیع نیست حرام نیست.

روش وی در بحث، با رساله های دیگر که نوعا به سبک اخباری است، متفاوت است. وی بحث را با دو اصل اصولی، یک اصل فلسفی و پس از آن شرحی کوتاه درباره دانش موسیقی آغاز می کند و نشان می دهد که به موازات فقه، در حکمت و اصول نیرومند بوده و با آثاری که در علم موسیقی نوشته شده، آشنایی داشته است. وی پس از اشاره به تعریف علم موسیقی که شناخت مناسبات عددی موجود در ماده صوت است، یک برداشت اجتماعی نیز از تعریفی که بر اساس داده های علم موسیقی و غنا و ارتباط آن با مراتب مختلف اصوات دارد، می کند و آن این که وقتی این مناسبات عددی میان اصوات، این چنین صداهای نیکویی می سازد، می توان ارزش مؤالفت و وحدت میان اعضای جامعه را هم دریافت. به همین دلیل است که شارع مقدس بر اقامه جمعه و جماعات تاکید دارد تا ائتلاف میان امت برقرار بماند. یا وقتی غیبت کردن را از زنا بدتر می داند، از آن روست که الفت میان جامعه را از میان می برد. (83)

وی در ابتدا از دشواری موجود در این بحث برای «الظاهرین المتفقهة » که تنها اکتفای بر تعلیم فروع دارند و طبعا از دانش های دیگر بی بهره اند، یاد کرده و در ادامه، تعریف لغوی غنا را بر اساس کتاب های لغت ارائه می دهد که البته معنای وسیعی دارد.

پس از آن، تحت عنوان «تبصرة » تاریخچه ای از آوازه خوانی در جاهلیت و عصر نخست اسلامی ارائه می دهد و از آموزش کنیزکان برای خواندن و نواختن سخن می گوید و این که اینان به صورت حرفه ای برای این کار آماده می شدند از پگاه تا شامگاه به این کار می پرداختند. این وضعیت در دوره اموی و عباسی فزونی گرفته و مردم به پیروی از خلفا به این کار روی آوردند، به طوری که قیمت برخی از این کنیزکان تا سه هزار دینار و بالاتر رسید. وی داستان هایی از این افراد گویا به نقل از اغانی آورده است. این وضعیت سبب شد تا مفهوم لغوی غنا، به طور خاص بر این وضعیت اطلاق شود. بنابر این، کاربرد غنا در روایات، به معنای غنای لغوی نیست، بلکه غنای عرفی آن زمان است که شامل صداهای خوشی است که همراه با آلات موسیقی نواخته می شده و در مجالس عیش و عشرت اجرا می گشته است. اما آنچه در احادیث مباح دانسته شده، غنای لغوی است. این چیزی است که مؤلف در این رساله، در صدد اثبات آن است. (84)

تا این جا مقدمه کتاب بود. اما مؤلف در مقصد اول، به بررسی احادیثی که درباره غنا وارد شده، پرداخته است. نخستین روایاتی که آورده، آن هاست که به تعبیر او، اشاره به تحلیل غنای لغوی دارد: امام باقر(ع) به ابو بصیر می فرماید: «رجع بالقرآن; فان الله عزوجل یحب الصوت الحسن ».

بنا به آنچه در قرب الاسناد آمده، از امام درباره استفاده از غنا در روز عید فطر و قربان و ایام شادی سؤال می شود، می فرماید:«لاباس به ما لم یعص به ». و روایاتی دیگر.

به نظر وی صوت حسن بدون ترجیع نیست و هر کجا که باشد، نامش به لحاظ لغوی غناست و بر اساس این احادیث حلال است. آنچه حرام است مصداق غنای عرفی زمان صدور احادیث است که اسباب لهو و لعب و تهییج شهوات و غیره می باشد. وی بسیاری از روایاتی را که اشاره به خرید و فروش کنیزکان آوازه خوان دارد، مؤید همان مطلبی می داند که ضمن تبصره بیان کرده که مربوط به حرمت غنای عرفی است.

بحرانی مقصد دوم رساله خود را بر این فرض بنا کرده است که اگر غنای وارده در تمامی روایات، غنای لغوی باشد; در این صورت چه می توان گفت.

به نظر وی، هر معنایی که برای غنا در نظر گرفته شود، بایست در تمامی احادیث اعم از روایات تحریم و تحلیل در یک مورد و معنا و در چارچوبه مبدا اشتقاق اسمی و فعلی آن باشد. طبعا غنای حرام بر صوت ترجیع دار فرح انگیز اطلاق می شود و غنای حلال بر صوت ترجیع دار حزن انگیز. در این صورت، چگونه می توان از روایات موجود، تحریم مطلق غنا را ثابت کرد؟ در ادامه، به طرح چند پرسش و پاسخ درباره این موضوع پرداخته است. در خاتمه با اشاره به نامه امام کاظم(ع) در این باره که در هر مساله غیر قطعی دینی لازم است تا قائل به آن، از کتاب و سنت و عقل دلیلی بیاورد و تا وقتی نیاورد، خواص و عوام می توانند در آن تردید داشته باشند، می نویسد:

تردیدی نیست که حرمت غنا [به صورت مطلق قدس سره از مسائل ضروری دین نیست و الا اختلافی در آن صورت نمی گرفت; آن هم در میان مجتهدان برجسته. (85)

این رساله دارای سبک و دیدگاهی تازه بود که چندان رنگ صوفیانه هم نداشت. به همین دلیل، قائلان به حرمت باید برای رد آن جدیت می کردند. به همین دلیل است که چهار رساله در رد بر رساله سید ماجد بحرانی نوشته شد. (86) نخست رساله تحریم الغناء میرزا ابراهیم اصفهانی خوزانی (مقتول به سال 1160ه.ق) که مع الاسف، تا کنون نسخه ای از آن یافت نشده است. دوم رسالة فی الغناء از محمد رسول کاشانی، سوم رسالة فی الغناء و عظم اثمه از ملا اسماعیل خواجوئی، و چهارم ذریعة الاستغناء از ملاحبیب الله شریف کاشانی. سه رساله اخیر در میراث فقهی: غنا و موسیقی ،دفتر اول چاپ شده است.

کتاب نامه

افندی، میرزا عبدالله: ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق سید احمد حسینی، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم 1406ق.

ایرانی، اکبر: موسیقی در سیر تلاقی اندیشه ها، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران 1374ش.

بحرانی کاشانی، سید ماجد: «ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین »، تحقیق علی مختاری، میراث فقهی: غنا و موسیقی، دفتر اول، 1376ش.

خواجوئی: «رسالة فی الغناء»، تصحیح علی مختاری و سید رسول کاظمی نسب، میراث فقهی: غنا و موسیقی، دفتر اول، 1376ش.

خوانساری اصفهانی چهارسوقی، محمدباقر: روضات الجنات، مکتبة اسماعیلیان، قم 1391ق.

دارابی، سید محمد بن محمد: «مقامات السالکین »، تحقیق سید جعفر نبوی، میراث فقهی: غنا و موسیقی، دفتر اول، 1376ش.

رضوی، عبدالحی: حدیقة الشیعة، نسخه مرعشی، ش 1124.

زراقط، عبدالمجید: «الحر العاملی مؤرخ ثقافة و شاعرا» مجلة المنهاج، ش 11، سال 1988م.، ص 138-180.

سبزواری: «رسالة فی تحریم الغناء»، تحقیق علی مختاری، میراث فقهی: غنا و موسیقی، دفتر اول، 1376ش.

سبزواری، محمد علی: تحفة العباسیة، شیراز، کتابخانه احمدی، 1326ق.

عاملی، شیخ حر: امل الامل، تصحیح سید احمد حسینی، مطبعة الآداب، نجف 1385ق.

: «رسالة فی الغناء»، تحقیق رضا مختاری، میراث فقهی: غنا و موسیقی، دفتر اول، 1376ش.

عاملی، شیخ حسن: الدر المنثور من الماثور و غیر الماثور، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم 1398ق.

:«رسالة فی الغناء»، تحقیق حسین شفیعی، میراث فقهی: غنا و موسیقی، دفتر اول، 1376ش.

فاضل، محمود: فهرست نسخه های خطی کتابخانه جامع گوهرشاد مشهد، آستان قدس رضوی، مشهد1371ش.

کرکی، محقق: جامع المقاصد، تحقیق مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم 1410ق.

مجلسی، محمد تقی: «رساله مسؤولات »، تصحیح ابوالفضل حافظیان، میراث اسلامی ایران، دفتر سوم، 1374ش.

مختاری، رضا و محسن صادقی: میراث فقهی(1): غنا و موسیقی، دفتر اول و دوم (قم، مدرسه ولی عصرع) دفتر سوم (دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1377ش).

مدرسی طباطبائی، سید حسین: فقه شیعه، ترجمه آصف فکرت، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد1368ش.

مهدوی، مصلح الدین: خاندان شیخ الاسلام اصفهان، اصفهان، 1372ش.

میر لوحی، سید محمد: «سلوة الشیعة و قوة الشریعة »، تصحیح احمد عابدی، میراث اسلامی ایران، دفتر دوم، 1373ش.

میرلوحی، محمد هادی: «اعلام الاحباء فی حرمة الغناء فی القرآن و الدعاء»، تحقیق محسن صادقی، میراث فقهی: غنا و موسیقی، دفتر اول، 1376ش.

نجومی، مرتضی: رسالة الغناء، از انتشارات کنگره شیخ انصاری.

ولی قلی شاملو: قصص الخاقانی، تصحیح حسن سادات ناصری، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374ش.

پی نوشت ها:

1. رضا مختاری و محسن صادقی، میراث فقهی(1): غنا و موسیقی، ج 1، مقدمه، ص 44.

2. نگ: محقق کرکی، جامع المقاصد، ج 4، ص 23. گویا این نخستین باری است که بحث از مرثیه خوانی و ارتباط آن با بحث غنا در یک کتاب فقهی مطرح شده است. پس از آن در شرح لمعه و سپس در آثار بعدی که درباره غنا نوشته شده، این مساله مورد توجه قرار گرفته است.

3. این دو اصطلاح تفاوت چندانی با هم نداشته و بیشتر در دو سه قرن اخیر است که میان صوفی و عارف تفاوتی گذاشته می شود. به نظر می رسد تفاوت آنان تنها در آن است که صوفی عنصری تشکیلاتی و عارف دارای شخصیت فردی است.

4. دارابی، مقامات السالکین، ص 323-324.

5. دشتکی، الذکری، به نقل از رضا مختاری، همان، دفتر سوم، ص 1595.

6. محمد تقی مجلسی، «رساله مسؤولات »، ص 704.

7. کلینی، کافی، ج 2، ص 615-616.

8. محمد علی سبزواری، تحفة العباسیة، ص 1606-1611.

9. درباره شرح حال او و اولاد و اعقابش نگ: مصلح الدین مهدوی، خاندان شیخ الاسلام.

10. مرتضی نجومی، رسالة الغناء، ص 37.

11. مصلح الدین مهدوی،همان، ص 98.

12. این جستجو را استاد مختاری و دوستانشان برای تدوین میراث فقهی: غنا و موسیقی انجام داده اند.

13. رضا مختاری، همان، دفتر سوم، ص 1634.

14. سید محمد میرلوحی، «سلوة الشیعة و قوة الشریعة »، میراث اسلامی ایران دفتر دوم، ص 353. در آن جا ضمن اشاره به رساله هایی که درباره تحریم نوشته شده می نویسد: یکی از آن رساله ها، رساله ای است که مولانا محمد باقر خراسانی تالیف کرده.

15. شیخ حر عاملی، امل الامل، ج 2، ص 250.

16. افندی، ریاض العلماء، ج 5، ص 45.

17. خواجوئی، رسالة فی الغناء، ص 611.

18. رضا مختاری، همان، دفتر اول، ص 100.

19. همان، دفتر اول، ص 84:«و حیث نقل عن محلل الغناء و رایته بعد النقل فی کلامه ان السید المرتضی (رضوان الله علیه) موافق له علی ذلک....».

20. خواجوئی، همان، ص 629-630، 633.

21. مصحح نوشته است که بدون تردید مقصود محقق در این عبارت، رساله تحلیلیه است نه تحریمیه.

22. خواجوئی، همان، ص 611.

23. شگفت آن که شیخ علی، در ردیه خود بر محقق، می نویسد که او سال ها قائل به تحریم بوده و پس از آن به خاطر انگیزه هایی از جمله تکثیر سواد، به تحلیل غنا روی آورده است (به مباحث بعدی توجه فرمایید).

24. خواجوئی، همان، ص 619.

25. سید محمد میرلوحی، همان، ص 357.

26. مختاری، همان، دفتر سوم، ص 1633-1642 (این صفحات بخشی از کتاب کفایة الاحکام در باب مساله غناست).

27. فیض کاشانی، الوافی، ج 17، ص 223.

28. یادآوری بهشت، می تواند اشاره به حدیثی باشد که اشاره به جواز خریدن کنیز صاحب صدایی است که انسان را به یاد بهشت می اندازد: «ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة ». نگ: صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 60، ح 5097.

29. عبدالحی رضوی، حدیقة الشیعة، برگ 63.

30. سبزواری، رسالة فی تحریم الغناء، ج 1، ص 44.

31. همان، ص 51.

32. سید محمد میرلوحی، همان، ص 375.

33. مدرسی طباطبائی، مقدمه ای بر فقه شیعه، ص 56-57. مکتب فقهی مقدس اردبیلی، یکی از مکتب های فقهی نیرومند این دوره است; البته این به معنای آن نیست که هر فتوایی که متاخرین این مکتب دارند، متاخرین آن ها نیز باید داشته باشند. مهم روش هاست که تا اندازه ای یک سان بوده و نوعی سنت شکنی در برابر اقوال گذشته، یکی از مسائلی است که در این مکتب وجود دارد.

34. فیض کاشانی، مفاتیح الشرایع، ج 2، ص 20-21; مختاری، همان، دفتر سوم، ص 1655.

35. مختاری، همان، ص 22.

36. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج 5، ص 226-227، مختاری، همان، دفتر سوم، ص 1656.

37. فیض کاشانی، الوافی، ج 17، ص 221-222; مختاری، همان، دفتر سوم، ص 1653.

38. فیض کاشانی، الوافی، ج 17، ص 1654.

39. ر.ک: نوشتار فیض و تصوف در مجموعه «صفویه در عرصه دین، سیاست و فرهنگ ».

40. در ذیل وقایع الاعوام و السنین (ص 539) در وقایع سال 1098 از شیخ علی بن شیخ محمد بن شیخ حسن بن شیخ الفقهاء و المجتهدین شیخ زین الدین شهید ثانی، یاد کرده و می نویسد: و شیخ مزبور (متع الله المسلمین بطول حیاته و دوام برکاته) هشتاد و سه سال دارد.

41. وی شرح حالش را در کتابش: الدر المنثور (ج 2، ص 238) آورده است.

42. مختاری، همان، دفتر اول، ص 63-100.

43. خوانساری، روضات الجنات، ج 2، ص 71-77.

44. خوانساری، همان، ج 4، ص 391.

45. مختاری، همان، دفتر 3، ص 65-16.

46. در این باره نگ: وسائل الشیعة، چاپ مؤسسه آل البیت(ع)، مقدمه; عبدالمجید زراقط، الحر العاملی مؤرخ ثقافة و شاعرا، ص 138-180.

47. وی در رساله ای که درباره استعمال توتون نگاشته، از مذاکره شاه سلیمان با خود درباره حکم توتون یاد کرده است. این رساله، ضمن مقاله «آراء فقها درباره توتون و تنباکو در دوره صفوی » به چاپ رسیده است.

48. محمود فاضل، فهرست نسخه های خطی کتابخانه جامع گوهرشاد مشهد، ج 4، ص 1885.

49. رضا مختاری، همان، دفتر اول، ص 105.

50. همان. حق آن بود که به دلیل تقدم این کتاب از نظر زمانی بر کتاب شیخ علی، در مجموعه میراث فقهی، ابتدا رساله شیخ حر و سپس رساله شیخ علی عاملی به چاپ می رسید. البته تقدیم و تاخر رساله ها بر پایه سال درگذشت مؤلفان بوده است.

51. شیخ حسن عاملی، رسالة فی الغناء، ص 131.

52. شیخ حر از مؤلفانی است که می کوشد تا آن جا که ممکن است براساس عدد دوازده، فصول و ادله خود را ارائه دهد. نمونه ای دیگر از آن در همین رسالة فی الغناء در فصل ششم آمده است. همچنین کتاب الاثنا عشریه و ابواب داخلی آن نیز شاهد بر همین تمایل است.

53. همان، ص 151

54.همان، ص 129.

55. همان، ص 157.

56. همان، ص 129.

57. شیخ حر پس از این، سخت به غزالی و مطالبی که بر ضد شیعه دارد، حمله کرده است: همان، ص 174-177.

58. همان، ص 1730160.

59. همان، ص 182-183.

60. رضا مختاری، همان، دفتر سوم، ص 1683-1688.

61. ر.ک: نوشتار قصه خوانی در ایران دوره صفوی و نیز رویارویی فقیهان و صوفیان در دوره صفوی، در مجموعه «صفویه در عرصه دین، سیاست و فرهنگ ».

62. رضا مختاری، همان، دفتر اول، ص 195-282.

63. محمد هادی میرلوحی، اعلام الاحباء، مقدمه، ص 191.

64. همان، ص 198.

65. همان، ص 204.

66. وی در معنای لغوی غنا، مطالبی از کتاب های لغت آورده و فهرستی از کتاب های لغت مورد استفاده پدرش داده، که بسیار فهرست جالب و بلند بالا و قابل تاملی است.

67. به عکس شاه محمد دارابی در مقامات السالکین (ص 417) که معتقد است بحث غنا نیز مانند نماز جمعه اختلافی است و «چنان که شخصی که نماز جمعه را حرام می داند، تفسیق آن که واجب می داند، نمی کند، سزاوار است که کسی که تمام افراد غنا را حرام می داند، تفسیق آن که بعض افراد، مثل غنا در قرآن خواندن و ذکر خدا را مباح می داند، به طریق اولی نکند».

68. محمد هادی میرلوحی، همان، ص 200.

69. همان، ص 214.

70. دارابی،مقامات السالکین، ص 323.

71. همان، ص 337.

72. همان، ص 427.

73. همان، ص 359.

74. همان، ص 362.

75. همان، ص 402.

76. طبعا مقصود دارابی، نظر محقق در کفایه است، کما این که در جای دیگری از رساله خود (ص 453) باز به کفایة الاحکام استناد می کند.

77. همان، ص 407.

78. همان، ص 441.

79. همان، ص 451.

80. همان، ص 463.

81. همان، ص 491.

82. این مطلبی است که مصحح رساله نوشته اند. خاتون آبادی (وقایع السنین، ص 535) در ذیل حوادث سال 1090هجری قمری نوشته است: فوت سید ماجد ولد سید محمد بحرانی قاضی اصفهان در کمال اعتبار در سال یک هزار و نود هجری است: و له من العمر چهل و سه سال. تاریخ در یک هزار و نود و یک.

83. سید ماجد بحرانی، ایقاظ النائمین، ص 511-512.

84. همان، ص 516.

85. همان، ص 531.

86. همان، مقدمه، ص 503.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر