ج: آزادی عقیده
آزادی عقیده، نوعی دیگر از آزادی است که جولانگاه مناظرات و اختلاف آرای اندیشمندان و متفکران شد. آیا عقیده مطلق است یا محدود؟ ملاک انتخاب عقیده چیست؟در این ارتباط پرسشهایی مطرح است.
اینک در ادامه ی بحث به تبیین دیدگاه استاد شهید مطهری در ارتباط با آزادی عقیده می پردازیم:
1. عقیده ی مطلق، آزاد نیست بلکه حد و مرز دادن به آزادی عقیده امری لازم و ضروری است; زیرا اولا عقیده ای که انسان انتخاب می کند همیشه بر مبنای تفکر و اندیشه یست بلکه اغلب عقاید بر اساس تقلید و پیروی کورکورانه از اکابر و بزرگان و پدر و مادر و یا از محیط است و نیز گاهی بر اساس دل و احساسات عقیده ای بسته می شود و از آن جهت که دلبستگیها موجب تعصب، جمود، خمود و سکون است بشر نمی تواند در عقیده مطلقا آزاد باشد.
ثانیا عقیده جلوی فکر و آزادی در تفکر را از انسان می گیرد; زیرا وقتی که دل بسته شد چشم بصیرت، کور و گوش بصیرت کر می گردد. (1)
ثالثا، عقاید غلط باعث اسارت انسانها و خروج آنها از مسیر انسانیت می شود و به خاطر انسانیت و حقوق انسانیت باید این زنجیرها را از دست و پای او باز کرد مانند طبیبی که آزادی انسانهایی را که از خارش بدن لذت می برند می گیرد و به طبابت آنان می پردازد. (2)
رابعا از آن جهت که لازمه ی محترم شمردن بشر، هدایت نمودن او در راه ترقی و تکامل است، باید جلوی هر عقیده ای که انسان را از تکامل باز می دارد، گرفته شود. (3)
2. آزادی در اعتقاداتی مجاز است که مبنای آن تفکر و اندیشه باشد، در واقع آزادی چنین عقیده ای به آزادی فکری مستند است. (4)
3. از دیدگاه استاد مطهری، آزادی عقیدتی و دینی در مغرب زمین، معلول دو عامل اجتماعی و فکری است:
الف. عامل اجتماعی; عملکرد و روش عملی غلط کلیسا در قرون وسطی و ایجاد محکمه تفتیش عقاید و مجازاتهای سخت بر افرادی که فکر و عقیده ای مخالف با کلیسا داشتند، نمونه ای از آن است.
ب. عامل فکری; به نظر فلاسفه ی اروپا مذهب و دین مربوط به وجدان اشخاص و افراد است یعنی هر فردی در وجدان خود نیازمند به یک سرگرمی به نام مذهب است از آن جهت که مسایل مربوط به وجدان شخصی هر فرد خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ ندارد و تمام این امور مربوط به پسند افراد است در نتیجه مذهب حق و باطل ندارد.
استاد در نقد عامل فکری می فرماید: معرفت این گروه نسبت به دین غلط است; دین مانند مسایل بهداشتی و فرهنگی امر حقیقی است نه شخصی و وجدانی، دین یک راه واقعی برای سعادت بشر است لذا آزادی در عقیده ای که معارض با سعادت آدمیان باشد و بر مبنای تفکر نباشد مانند این است که مردم را در مسایل بهداشتی و فرهنگی آزاد بگذارند پس نه تنها دین یک مسئله سلیقه ای و شخصی از قبیل انتخاب رنگ لباس یست بلکه یک امر «آبجکتیو» وواقعی است. (5)
در اینجا استاد، خوانندگان عزیز را به اشکال بعضی از قایلان به آزادی عقیده مبتنی بر ناسازگاری دین با مقتضای طبیعت انسان متوجه ساخته، به نقادی آن پرداخته است:
«بعضی علت کاهش تاثیر تعلیمات دین را این می دانند که بشر طبعا میل به شهوت و آزادی دارد و دین بر خلاف مقتضای میل و رغبت طبیعی انسان است، برای انسان قید و محدودیت است تا وقتی که وسیله اعمال شهوات و عیاشی فراهم نیست مردم به سوی دین می گردند و دل خود را با معانی و افکار دینی خوش می کنند و همین که وسیله فراهم شد به دنبال همان چیزی می روند که مقتضای طبیعت و میل و رغبتشان است. این جواب هم ناصواب و ناتمام است.
البته شبهه ای نیست که فراهم بودن و فراهم نبودن وسایل شهوات بی تاثیر نیست که انسان را از خدا غافل کند و او را نسبت به وظیفه و تکلیفی که خداوند معین فرموده لاقید و لاابالی نماید; ولی این تعبیر صحیح نیست که دین مطلقا مخالف میل و رغبت است، قید و محدودیت است اگر مخالف یک میل و یک رغبت است با یک میل و یک رغبت دیگر هماهنگی دارد، اگر از یک نظر قید و محدودیت است از نظر دیگر آزادی و حریت است ». (6)
اشکال دیگری که بعضی ها بر اسلام گرفته اند و استاد آن را طرح می کند این است که: قرآن تصریح می کند کسانی که عقیده ی شرک را پذیرفته اند شما به هیچ شکل آنها را تحمل نکنید البته کسانی که عقیده ی غیر اسلامی دیگری مثل مسیحیت و یهودیت و مجوسیت را اختیار کرده اند اسلام متعرض آنها نمی شود، ولی نسبت به مشرکان می گوید اگر چنین عقیده ای انتخاب کرده اند شما ابتدا مهلتشان بدهید و در یک شرایط معینی اگر نپذیرفتند آنها را به کلی از بین ببرید آیا این دستور با این اصل (آزادی) سازگار است یا نه؟همچنین با اصل دیگری که در خود قرآن هست چطور؟مگر قرآن نمی گوید:« لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی » در کار دین اکراه و اجباری نیست » (7) ; پس چرا انتخاب شرک برای مشرکان قابل تحمل از سوی موحدان نیست؟!
استاد در پاسخ آن فرمود: بشر حق فطری و حق طبیعی دارد ولی حق طبیعی و فطری بشر این نیست که هرعقیده ای را که انتخاب کرد به موجب این حق محترم است... اسلام می گوید انسان محترم است ولی لازمه این احترام این است که استعدادها و کمالات انسانی محترم باشد نه این که انتخاب او محترم باشد و شریفترین استعدادهایی که در انسان هست بالا رفتن به سوی خداست «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه » (8) ; یعنی ای انسان! تو با هر رنج و مشقت در راه طاعت و عبادت حق بکوشی، عاقبت حضور پروردگار خود می روی و نایل به ملاقات او می شوی. مشرف شدن به شرف توحید است که سعادت دنیوی و اخروی در گرو آن است حالا اگر انسانی بر ضد توحید کاری کرد او انسان ضد انسان است یا بگوییم حیوان ضد انسان است بنابر این ملاک شرافت و احترام و آزادی انسان این است که انسان در مسیر انسانیت باشد، انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه انسان را در هرچه خودش انتخاب کرد باید آزاد گذاشت و لو این که آنچه انتخاب می کند بر ضد انسانیت باشد». (9)
اما درباره ی آیه «لا اکراه فی الدین » استاد تفاسیر مختلفی دارد; در بعضی از آثار و نوشته های ایشان استفاده می شود که مراد از آیه، آزادی فکری است نه آزادی عقیده (10) در بعضی موارد می فرماید: مراد از «لا اکراه »جبر تکوینی است یعنی دین و ایمان اصلا قابلیت اجبار کردن را ندارد دین مانند محبت و دوستی، زور بردار نیست. (11)
د: آزادی فردی
آزادی فردی در مقابل آزادی اجتماعی یکی دیگر از انواع آزادی به شمار می رود که بیشتر مغرب زمینان به ظاهر سنگ آن را به سینه می زنند. در تعریف «آزادی فردی » گفته اند: «آزادی فردی یعنی برای فرد شخصیت قایل شدن ». (12)
استاد، آن را یکی از مشخصات ایدئولوژی اسلامی معرفی می کند و می فرماید: «اسلام در عین این که دینی اجتماعی است و به جامعه می اندیشد و فرد را مسئول جامعه می شمارد، حقوق و آزادی فرد را نادیده نمی گیرد و فرد را غیر اصیل نمی شمارد. فرد از نظر اسلام چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی و چه از نظر قضایی و چه از نظر اجتماعی، حقوقی دارد. از نظر سیاسی حق مشورت و حق انتخاب; و از نظر اقتصادی حق مالکیت بر محصول کار خود و حق معاوضه و مبادله و صدقه و وقف... دارد; و از نظر قضایی حق اقامه دعوی و احقاق حق و حق شهادت; و از نظر اجتماعی حق انتخاب شغل و مسکن و انتخاب رشته تحصیلی و غیره، و از نظر خانوادگی حق انتخاب همسر و ... دارد». (13)
ایرادی که بر آزادی فردی از نظر اسلام گرفته شده است قضیه ی وجوب حجاب برای زنان مسلمان است و گفته اند: حجاب موجب سلب حق آزادی که یک حق طبیعی بشری است می گردد و نوعی توهین به حیثیت انسانی زن به شمار می رود.
استاد در پاسخ به این اشکال می فرماید: حجاب در اسلام یک وظیفه ای است که بر عهده ی زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد باید کیفیت خاص را در لباس پوشیدن مراعات کند این وظیفه نه از ناحیه مرد بر او تحمیل شده و نه چیزی است که با حیثیت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعی او که خداوند برایش خلق کرده است محسوب بشود. اگر رعایت پاره ای مصالح اجتماعی، زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرت روش خاصی را اتخاذ کنند و طوری راه بروند که آرامش دیگران را برهم نزنند و تعادل اخلاقی را از بین نبرند چنین مطلبی را زندانی کردن یا بردگی نمی توان نامید و آن را منافی حیثیت انسانی و اصل آزادی فرد نمی توان دانست. (14)
ه: آزادی اجتماعی
قسم دیگر از اقسام آزادی که استاد مطهری از آن بحث کرده است آزادی اجتماعی می باشد. «آزادی اجتماعی یعنی بشر بایددر اجتماع از ناحیه ی سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند او را محبوس نکنند به حالت یک زندانی درنیاورند که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استبعاد نکنند یعنی تمام قوای فکری و جسمی خود او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند این را می گویند آزادی اجتماعی ». (15)
به عبارت دیگر: «آزادی اجتماعی آزادی انسان است از قید و اسارت افراد دیگر». (16)
استاد این نوع از آزادی را یکی از اهداف انبیا معرفی می کند و در این باره می فرماید: «یکی از هدفهایی که انبیا داشته اند این بوده است که به بشر آزادی اجتماعی بدهند یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی نجات بدهند». (17)
و: آزادی جنسی
آزادی جنسی یکی از زیرمجموعه های آزادی اجتماعی به حساب می آید که غربیان با این وسیله به بی بند و باری مردم آن سرزمین رونق دادند و برای عقلانیت آن به توجیهات فلسفی و روانشناختی تمسک جستند; ولی این اشتباهی بود که منشا چنین خطا و اشتباه بی توجهی به پیامدهای آن بود. استاد در این باره می فرماید: «اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشته اند تنها راه آرام کردن غرایز، ارضا و اشباع بی حد وحصر آنهاست. اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شده اند و مدعی هستند که قید و ممنوعیت غریزه را عاصی و منحرف و سرکش و ناآرام می سازد، طرحشان این است که برای ایجاد آرامش این غریزه، باید به آن آزادی مطلق داد... اینها توجه نکرده اند که همان طور که محدودیت و ممنوعیت غریزه را سرکوب و تولید عقده می کند و رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات درآوردن آن را دیوانه می سازد و چون... امکان ندارد همه ی خواسته های بی پایان یک فرد برآورده شود غریزه بدتر سرکوب می شود و عقده ی روحی به وجود می آید به عقیده ما برای آرامش غریزه دو چیز لازم است یکی ارضای غریزه در حد حاجت طبیعی و دیگر جلوگیری از تهییج و تحریک آن ». (18)
پیامدهای آزادی جنسی
غربیان در بحث آزادی جنسی به یک جنبه آن توجه کردند لکن از جنبه های منفی و پیامدهایی که ویران کننده ی روان و جامعه است غفلت نمودند. استاد به بعضی از این نتایج و پیامدهای ناشی از آزادی جنسی اشاره می کند:
1. افزایش بیماریهای روانی از قبیل جنونها، خودکشی ها، جنایتها، دلهره ها، اضطرابها، یاسها، بدبینی ها، حسادتها و کینه ها مهمترین پیامد چنین آزادی است; لذا افرادی چون فروید که شعار آزادی جنسی را برای ایجاد نظم اجتماعی و برقراری آرامش روحی سر دادند به تاویل سخن خود پرداختند و گفتند غریزه را نمی توان به طور کامل از تمتعات جنسی ارضا و اشباع کرد، باید ذهن را متوجه مسایل عالی هنری و فکری کرد و همچنین قایل به محدودیت مقررات اجتماعی شدند.
2. شانه خالی کردن جوانان از ازدواج.
3. تنفر زنان از امر حاملگی و تربیت کودکان و اداره ی منزل. (19)
استاد در بیان تفاوت آزادی جنسی و اشباع غریزه می فرماید:«حقیقت این است که اشباع غریزه و سرکوب نکردن، یک مطلب است و آزادی جنسی و رفع مقررات و موازین اخلاقی مطلب دیگر. اشباع غریزه با رعایت اصل عفت و تقوا منافی نیست بلکه تنها در سایه ی عفت و تقوا است که می توان غریزه را به حد کافی اشباع کرد و جلو هیجان های بیجا و ناراحتیها و احساس محرومیتها و سرکوب شدن های ناشی از آن هیجانها را گرفت ». (20)
اصلا تزکیه نفس یعنی آزادی معنوی:««قد افلح من زکیها×و قد خاب من دسیها»; بزرگترین خسران عصر ما این است که همه اش می گویند آزادی، اما جز از آزادی اجتماعی سخن نمی گویند; از آزادی معنوی دیگر حرف نمی زنند و به همین دلیل به آزادی اجتماعی هم نمی رسند» (21) ; زیرا «آن علتی که در دوران گذشته بشر را وادار می کرد به سلب آزادی اجتماعی و پایمال کردن حقوق اجتماعی دیگران، حس منفعت طلبی او بوده است و بس، خوب حس منفعت طلبی بشر امروز چطور؟ هست یا نیست؟ بله هست.... دهان بشر امروز برای بلعیدن، اگر بیشتر از دهان بشر دیروز باز نباشد کمتر باز نیست ». (22)
از دیدگاه استاد، علت محرومیت مغرب زمین از آزادی معنوی وجود عقیده لاییک و بی دینی است; «چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت انبیا، دین، ایمان و کتابهای آسمانی نمی توان تامین کرد». (23) استاد در پایان بحث آزادی معنوی به نمونه هایی از آزادی نفس از اسارت رذایل اشاره می کند و می فرماید: به خاطر وجود چنین آزادی بوده است که کسانی چون مرحوم سید حسین کوه کمری میدان مرجعیت را برای شیخ انصاری باز می گذارد. (24)
ر:آزادی معنوی
آخرین نوع از آزادی که در این نوشتار از آن بحث می کنیم آزادی معنوی است. استاد آن را مقدسترین نوع آزادی و حتی علت تحقق بخش آزادی اجتماعی و هدف مهم انبیا معرفی می کند.
وی در تعریف آزادی معنوی می فرماید: «آزادی معنوی نوع خاصی از آزادی است و در واقع آزادی انسان است از قید و اسارت خودش » (25) . استاد در جواب این سؤال که مگر ممکن است انسان اسیرخودش باشد تا این که از این اسارت خود را آزاد کند، می فرماید: «انسان یک موجود مرکب و دارای قوا و غرایز گوناگونی است. در وجود انسان هزاران قوه ی نیرومند هست، انسان شهوت دارد، غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاه طلبی و افزون طلبی دارد و در مقابل عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقی دارد. انسان از نظر معنا، از نظر باطن و از نظر روح خودش ممکن است یک آدم آزاد باشد و ممکن هم ست یک آدم برده و بنده باشد; یعنی ممکن است انسان بنده ی حرص خودش باشد، اسیر شهوت خودش باشد، اسیر خشم خودش باشد، اسیر افزون طلبی خودش باشد و ممکن است از همه ی اینها آزاد باشد» (26) با این بیان، واضح است که «بزرگترین برنامه ی انبیا، آزادی معنوی است » تا انسان از بند همه ی اسارتهای نفسانی آزاد گردد.
پی نوشت ها:
1. ر.ک: پیرامون جمهوری اسلامی، ص 8 و صص 97و 98.
2.ر.ک: آشنایی با قرآن:3/228-225.
3. ر.ک:پیرامون جمهوری اسلامی، ص 100.
4. همان مدرک، ص 103.
5.ر.ک:همان مدرک، صص 108-104.
6. حکمتها و اندرزها، صص 254-253.
7.آشنایی با قرآن:3/221.
8. انشقاق/6.
9.آشنایی با قرآن:3/223-222، (با مختصر تصرف).
10. ر.ک: جهاد، صص 55-54.
11. ر.ک: پیرامون جمهوری اسلامی، ص 110; جهاد، ص 49.
12. حق و باطل، ص 76. 13. وحی و نبوت، صص 118-117.
14.مسئله حجاب، صص 101و 100.
15. گفتارهای معنوی، ص 14.
16. همان مدرک، ص 32.
17. همان مدرک، ص 16.
18. مسئله حجاب، ص 120-119.
19. ر.ک: اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، صص 65-62.
20. اخلاق جنسی، صص 66-65.
21. گفتارهای معنوی، ص 51.
22. همان مدرک، ص 22.
23. همان مدرک، ص 19.
24. همان مدرک، ص 4546.
25.همان مدرک ، ص 32.
26. گفتارهای معنوی، ص 19.