نکات کلامی در شعر حزین لاهیجی

خاک ادب خیز و دانشمند پرور گیلان، بزرگان بسیاری را به جامعه بشریت و جهان علم تقدیم داشته است خصوصا شهر مقدس لاهیجان که زادگاه و پرورشگاه علمای بزرگ و متفکران اصیل و مرکز عشق و محبت به خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است

دیوان حزین لاهیجی

خاک ادب خیز و دانشمند پرور گیلان، بزرگان بسیاری را به جامعه بشریت و جهان علم تقدیم داشته است خصوصا شهر مقدس لاهیجان که زادگاه و پرورشگاه علمای بزرگ و متفکران اصیل و مرکز عشق و محبت به خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. در یکی از مکتوبات زیدیه آمده: «لیاهج بلد موالینا اطال الله بقاءهم » یعنی لاهیجان سرزمین دوستداران ولایت مولی الموالی حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است و در همان جا یاد شده که ساکنان این شهر مایه ی امید دلهای مؤمنان اند و هر سربازی از آن در برابر دشمنان خدا به منزله یک سپاه انبوه و یک «لشکرستان » است.

و لاهیجان ومرکالها

ترجی النفوس بسکانها

و نلت المنی بابی جعفر

وفارسها لشکرستانها (1)

در زمینه ی علم و دانش هم کافی است که از ملا عبد الرزاق لاهیجی متوفی 1072 صاحب شوارق الالهام و گوهر مراد و فرزند برومندش آقا میرزا حسن لاهیجی متوفی 1121 صاحب زواهر الحکم و پیش از آن دو، اسیری لاهیجی صاحب مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز متوفی 912 و ده ها دانشمند دیگر که در کتب تراجم و طبقات تحت عنوان لاهیجی یاد شده اند، نام ببریم. (2)

یکی از فرزندان بزرگ این سرزمین، حزین لاهیجی متوفی 1180ه. ق است که دیوان شعر او اخیرا چاپ شده و راقم این سطور با تورق و تصفح اجمالی آن، چنین سعادتی را یافته که این مختصر را به محضرا هل علم و فاضلانی که در مجلس بزرگداشت آن شاعر حکیم گرد آمده اند، تقدیم کند.

حزین اشعار خود را در کراسه های متعددی که هر یک را دیوانی خوانده گردآوری کرده که چهارمین از آن دواوین را در سال 1155 به پایان رسانیده است.

هزار ویکصد و پنجاه و پنج هجری بود

که گشت نسخه دیوان چارمین سپری

ص 664 دیوان

در دیوان موجود انواع شعر از قصیده و مثنوی و غزل و قطعات به چشم می خورد و او خود اشاره به تاثیر غزلهای خود در دل خوانندگان کرده است:

بلبل مست گلشن معنی

طبع بیگانه آشنای من است

نمک سینه جگر ریشان

به زبان غزلسرای من است

ص 624

و در قصیده سرایی خود را همپایه ی شاعران بزرگ همچون عنصری و نظامی و انوری و سعدی و حافظ و سلمان ساوجی و کمال الدین اصفهانی می داند و در ستایش خاندان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مهیار دیلمی شاعر عرب را از هم ردیفان خود بر می شمارد و متذکر می گردد که از برکت سخن این شاعران، نام شاهان و سلاطین و حامیان و مشوقان آنان بر صفحه ی روزگار جاوید مانده است:

از معجز سخن ماند روح اللهی به عیسی

موسی کلیم حق شد از فیض نکته دانی

ازعنصری بود نام شاهان غزنوی را

از گنجوی بود یاد بهرام شاه ثانی

آل بویه رفتند اما بروزگاران

دارد روانشان شاد مهیار دیلمانی

سلجوقیان گذشتند اما ز انوری ماند

نام بلند ایشان بر لوح این زمانی

دور اتابکان رفت اما کلام سعدی

پرورده نامشان را با آب زندگانی

ذکر اویس باقی است از نکته های سلمان

نام تکش دهد یاد خلاق اصفهانی

شاه مظفری را نسلی نماند لیکن

هر مصرعی ز حافظ شد شمع دودمانی

راه سخن نبودی در حضرتت حزین را

از عفو اگر نبودی امید طیلسانی

ص 640

مدح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بتکده ی سومنات هند

حزین مدت مدیدی را در هندوستان سپری ساخته و دل غربت زده و غمگین خود را با توسل به حضرت خاتم الانبیاء و ستایش ولی الاولیا تسکین می داده و مفتخر و مغرور بوده که در بتکده ی سومنات هم مدح پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را می سروده است:

یا خاتم النبیین غمخوار عالمی تو

پیش تو چون ننالم از جور آسمانی

آواره ای چو من نیست خاکی نهاد دیگر

تا این کهن بتا را افلاک گشته بانی

ده سال شد که در هند عمرم به رایگان رفت

زینان کسی نداده بر باد زندگانی

در سومنات دهلی مدح تو می سرایم

زان پیشتر که آید بلبل به زند خوانی

ص 639 و 640

شعر به زبان عربی

او نه تنها بر زبان فارسی بلکه به زبان و ادب عربی هم مسلط بوده و در دیوان او اشعاری به زبان عربی دیده می شود از آن جمله:

نفسی الفداء لقبرانت ساکنه

فیه الهدی والندی کالعلم والعمل

اطلال ذاک الحمی طوریلازمه

انس القریب و امن الخائف الوجل

تهوی الیها قلوب العارفین کما

تهوی الی الخلد من حاف و منتعل

رواقه جبل الله المنیف سمت

فی العز قبته العلیا علی القلل

ص 675

در دیوان به جای «منتعل »، «مشتعل » و به جای «قبته العلیاء» «قبة العلیا» آمده است.

مسائل کلامی و فلسفی

در مورد اطلاعات و تسلط حزین در باب فلسفه وکلام کافی است نظری اجمالی به مثنوی ودیعة البدیعه او که در آن از سنایی غزنوی در حدیقة الحقیقة اقتباس کرده ست بیفکنیم.

او در این مثنوی همچون فیلسوفی به بحث درباره ی مراتب وجود می پردازد و آن را به وجود واجب و وجود ممکن تقسیم می کند و سپس از بارزرین خواص ممکن که فقر و احتیاج باشد یاد می کند و می گوید:

خاصه ی ممکن افتقار بود

او ز هر سلک و هر شمار بود

ازگدا مضحک است استغنا

همه هیچ و خدای راست غنا

قبله احتیاجها همه اوست

جزء و کل را بر آستانش روست

بی نیازی مطلق از ذات است

ذات او قبله گاه حاجات است

ص 785

و این همان است که حکیم سبزواری به آن اشاره می کند آنجا که می گوید:

قد لزم الامکان للمهیة

وحاجة الممکن اولیة (3)

وحدت صفات و ذات

و در مورد ذات و صفات حق اشاره به وحدت آن صفات واتحاد آنها با ذات می کند و می گوید:

چون تفکر به ذات او نرسد

هم به کنه صفات او نرسد

جمله اوصاف عین ذات بود

گرچه مفهوم آن صفات بود

در حقیقت صفت هویت است

مغز معنی و هر چه بینی پوست

احدی الحقیقت است خدا

اختلافات باشد از اسما

هستیش هر چه هست ذات آن است

آنچه قدرت بود حیات آن است

حکمت است آنچه قدرتش خوانی

بصر است آنچه سمع می دانی

عین واحد ظهور ذات کند

به اثر جلوه صفات کند

ص 783

که سبزواری در این باره چنین می گوید:

ان الحقیقیة من صفاته

بشعبتیها هی عین ذاته (4)

مراتب یقین

و نیز او همچون عارفی توانا به تفاوت میان مراتب یقین می پردازد و «علم الیقین » را که خاصه ی ارباب عقول است از «عین الیقین » که ویژه اصحاب علوم است از «حق الیقین » که مخصوص خداوندان معرفت است ممتاز می سازد:

گر به هستی نظر کند عارف

چون به علم الیقین بود واقف

بیند اول فراخور حالش

ذات حق و صفات افعالش

چون به عین الیقین رسد زان پس

همه ذات و صفات بیند و بس

چونکه حق الیقین نماید رو

گوید آنگاه لیس الا هو

ص 785

حدیث ولایت

و به عنوان یکی از موالیان و محبان حضرت مولی الموالی به احادیث معروف که مورد اتفاق همه مسلمانان است همچون حدیث «مدینه علم » و«حدیث منزلت » و «حدیث موالاة » اشاره می نماید:

حصن ایمان در مدینه علم

آن گران لنگر سفینه علم

داده حقش سریر هارونی

رفته خصمش به چه قارونی

شده منصوص سرور احرار

در حضور مهاجر و انصار

ها دعا کنت من له المولی

فعلی ولیه الاولی

پس از آن گفت وال من والاه

رانده خصمش به تیغ من عاداه (5)

ص 777

منشا اختلافات میان مسلمانان

او در همین مثنوی اشاره به اختلافات میان مسلمانان می کند و همچون عبدالکریم شهرستانی منشا اختلافات را در اصول دین و فروع احکام و مسئله ی امامت و زعامت می داند (6) و انحراف از انبیا را هم به آن می افزاید:

اختلافات اگر چه شد بسیار

لیک اصول خلاف باشد چار

اختلافی که در خدا دارند

انحرافی کز انبیا دارند

سومین اختلافشان به امام

چارمین اختلاف در احکام

ص 812

اختلاف در اصول دین

در مورد اختلاف در اصول دین از بزرگان اهل اعتزال همچون حسن بصری و واصل بن عطا و ابراهیم نظام ( غزال) یاد می کند و اشاره ای هم به ابو منصور ماتریدی سمرقندی صاحب کتاب التوحید و تفسیر تاویلات السنة که اهل خراسان و ماوراء النهر پیرو او بوده اند می کند:

آن یکی را به یاری توفیق

حسن بصری است پیر طریق

و آن دگر راه اعتزال رود

به قفای رم غزال رود

اشعری طعنه زن به معتزلی است

کاعتقادش ضلال و تیره دلی است

دیگری در جهان بود کامش

انتظام کلام نظامش

و آن دگر کامل ازمریدی شد

دم منصور ماتریدی شد

ص 814

اختلاف در فروع احکام

و در اختلاف در فروع احکام اشاره به چهار مذهب اهل سنت و جماعت یعنی مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی می نماید و از این مذاهب با تشنیع و زشت گویی یاد می کند:

کرده ابداع دین نو مالک

پی او گشته زمره ای هالک

مرده شکلی که بوی جیفه دهد

جان به فتوای بوحنیفه دهد

شافعی گشته آشکار و خفی

خصم ناموس سیرت حنفی

حنبلی پیشوای مشتی خر

نه خمش خر خران دعوی گر

این تندی و ستیز شاعر نسبت به مخالفان معلول جو اختلاف و ستیزه جویی مذاهب اهل سنت و ستم آنان نسبت به شیعه در زمان شاعر بوده، و دیگر آن که به احتمال قوی آثار علمی نامبردگان همچون الموطا مالک و الفقه الاکبر ابوحنیفه و الام شافعی و مسند احمد بن حنبل به نظر حزین نرسیده بوده و گرنه مسلما لحن ملایم تری در برخورد با این چهار فقیه به خود می گرفت، و یا آن که این ابیات را در دورانی سروده که هنوز «عقده » درونی او نسبت به مذاهب مختلف و برخورد با مخالفان گشوده نشده بوده است و چنان که خود اشاره می کند راهب پیری که صلح و سازگاری را به او سفارش کرده، قفل تعصب و سخت گیری را از دل او باز کرده است:

پراکنده خاطر دویدم بسی

شده عقده را سائل از هر کسی

ز دانای هر کیش پرسیدمی

سخن ها کم و بیش سنجیدمی

به هر مرز و بومی کشیدم سری

و لیکن ندیدم گشاد از دری

به سختی ز مقصد چو رویم نتافت

فتوحی دل از بخت فیروز یافت

یکی پیر ترسا مرا در عراق

دو روزی شد از دوستی هم وثاق

چون از شوق آشفته حالم بدید

حدیث طلبکاریم را شنید

بگوشم شبی گفت رهبان پیر

تعصب رها کن که الصلح خیر

از این نکته قفل از دلم برگشاد

به رخ عالم فیض را درگشاد

ص 746

پی نوشت ها:

×. مقاله ی حاضر، گزیده ای از مقاله ی دانشمند محترم جناب آقای دکتر مهدی محقق، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در باره دو جنبه از اطلاعات حزین لاهیجی است که در دیوان شعرش آمده است: یکی جنبه اطلاعات وسیع او از فلسفه و کلام و الهیات و دیگری جنبه تسلط او بر زبان فارسی و استفاده از آنچه که یک شاعر توانا قدرت خود را در شعر به کار می گیرد. این مقال به مناسبت مجلس بزرگداشت آن شاعر حکیم تنظیم شده بود، و نسخه ای از آن برای مجله ارسال شد. ضمن تشکر از نویسنده گرانقدر، بخش اول آن را که متناسب با موضوع مجله است جهت بهره گیری خوانندگان از نظر می گذرانیم.

1. اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان، تصحیح ویلفر دمادلونگ، بیروت 1987، ص 27 و 29.

2. ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، تهران 1369، ج 3، ص 409.

3. شرح غرر الفرائد، حاج ملا هادی سبزواری، تصحیح مهدی محقق و توشی هیکو ایزوتسو، بخش امور عامه وجوهر و عرض، تهران 1348، ص 101.

4. ماخذ پیشین، چاپ ناصری، بخش الهیات بالمعنی الاخص، ص 153.

5. حدیث «مدینه علم » مقصود روایت: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیات الباب »، بحار الانوار، چاپ سنگی تهران، ج 9، ص 373. حدیث «منزلت » مقصود روایت: «علی منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی »، جامع صغیر سیوطی، قاهره 1325، ج 2، ص 140. حدیث «موالات » مقصود روایت: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله »، سفینة البحار، شیخ عباس قمی، تهران 1355، ج 2، ص 691.

6. الملل و النحل، شهرستانی، قاهره 1368، ج 1، ص 4.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر