ماهان شبکه ایرانیان

صابئان در گذر تاریخ(۳)

دین صابئان یکی از دینهایی است که قبل از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان معروف بود و مرکز آن نزدیک به مصب رود کرخه در تالابها و باطلاقهای شمال غربی خوزستان در شهرک طیب نزدیک به سوسنگرد و قرقوت که شهرحویزه فعلی نزدیک همان محل ساخته شده است.

دین صابئان یکی از دینهایی است که قبل از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان معروف بود و مرکز آن نزدیک به مصب رود کرخه در تالابها و باطلاقهای شمال غربی خوزستان در شهرک طیب نزدیک به سوسنگرد و قرقوت که شهرحویزه فعلی نزدیک همان محل ساخته شده است.

اما در باره تاریخ این دین و این که مؤسس آن کیست؟ و در چه تاریخی پیدا شده و این که قوم صابئان به این منطقه از کجا آمده اند و سابقه تاریخی آنها کدام است، روایات تاریخی بسیار مختلف است و از میان این همه اقوال متضاد به دشواری می توان بدانچه واقعیت دارد، دست یافت.

از منابع کهن تاریخی استفاده می شود که صابئان از قدیمی ترین ملتهای تاریخ هستند، تا آنجا که ابوالفداء گفته است: امت سریانی قدیمی ترین امت هاست وحضرت آدم و فرزندانش به سریانی سخن می گفتند و دین آنها همان دین صابئان بود. (1)

و همچنین ابن العبری (گریگوریوس) مورخ مسیحی (متوفی 685ه) در کتاب «مختصر الدول » آورده است که در زمانهای قدیم هفت ملت مهم وجود داشت که آنها عبارت بودند از: فارسیان، کلدانی ها، یونانی ها، قبطی ها، ترک و هند و چین و همه اینها دین صابئان داشتند. (2)

ابن اثیر نوشته است: زردشت پیامبر قوم مجوس در زمان( «بشتاسب » گشتاسب) ظهور کرد و بشتاسب و پدرانش و سایر فارسیان قبل از زردشت در دین صابئی بودند. (3)

طبری (متوفی 310ه) و به پیروی او ابن اثیر (متوفی 630) گفته اند: نخستین کسی که مردم را به آیین صابئان دعوت کرد شخصی بود به نام « بیوراسب » که در اولین سال سلطنت طهمورث آغاز به دعوت نمود و قوم طهمورث به او گرویدند; آنان همان قومی بودند که بعدها حضرت نوح بر آنها مبعوث گردید. (4)

مسعودی بنیانگذار آیین صابئان را شخصی به نام «بوداسف » معرفی کرده و گفته است او در اصل هندی بود و در هند ظهور کرد و از هند به «سند» و سپس به شهرهای بجستان و زابلستان شهرهای فیروز بین کبک و کرمان رفت و ادعای پیغمبری نمود و چنین پنداشت که او پیغمبر و واسطه بین خدا و خلق او است و بعد به سرزمین فارس آمد و این در اوایل سلطنت طهمورث پادشاه فارس بود و گفته شده ظهور او در دوران سلطنت جمشید بود و او اولین کسی بود که مذاهب صابئان را ظاهر ساخت. (5)

مسعودی در کتاب «التنبیه و الاشراف » می نویسد: کلدانی ها همان بابلی ها هستند که بقیه آنها اکنون در «بطایح » میان واسط و بصره در دهاتی زندگی می کنند، آنان نماز می خوانند ولی نماز خود را به سوی قطب شمال و ستاره جدی به جا می آورند. «سمینه » که همان صابئان چین و غیر آنها هستند بر مذهب «بوداسب » می باشند و در نماز به سوی مشرق می ایستند ولی صابی های مصر که بقیه آنها هم اکنون حرانیها هستند پشت به مت شمال نماز می خوانند. (6)

یعقوبی آنجا که درباره پادشاهان روم و مدت سلطنت آنها سخن می گوید، در باره مذهب آنها نیز یادآور می گردد: پادشاهان یونان و رومیانی که پس از آنها به پادشاهی رسیدند کیشهای مختلف داشتند، طایفه ای بر دین صابئان بودند و حنفا گفته می شدند، اینها کسانی هستند که به خدا و پیغمبرانی اعتراف داشته اند مانند «اوزائی » و «عابیدیمون » و «هرمس » داوست «مثلث بنعمت » گفته اند هرمس همان ادریس پیغمبر است. (7)

شهرستانی در باره سابقه تاریخی «صابئان » می گوید: صابئان نخستین همان کسانی بودند که به «عاذیمون » و «هرمس » که همان شیث و ادریس هستند اعتقاد داشتند و پیامبران دیگر را قبول نداشتند. (8)

قاضی عبد الجبار اظهار می دارد: صابئان حران چنین می پندارند که آنها بر دین حضرت شیث هستند و شیث در ایام طوفان درگذشت وحضرت نوح برای حفظ دین او مبعوث گردید. (9)

ابن اثیر نیز گفته است: «خنوخ » ( ادریس) فرزندی به نام «متوشلخ » داشت و از او فرزندی به نام «صابی » متولد شد و صابئان به همین جهت به همین نام نامیده شدند. (10)

به گفته خوارزمی: صابئان همان بقایای کلدانی ها هستند که درحران و عراق زندگی می کنند و گمان می کنند که پیامبر آنها «بوداسف » که در بلاد هند بود، ولی به نظر بعضی از آنها، پیامبرشان «هرمس » بود و «بوداسف » در دوران طهمورث ظهور کرد. (11)

سید مرتضی رازی در کتاب «تبصرة العوام » در باب سوم که از مقالات جهودان و ترسایان و صابیان مختصری آورده، در پایان قسمت مربوط به صابیان که ایشان را شامل براهمه هند هم می کند از صابئه شهر واسط می نویسد: «و صابئه واسط گویند که اول انبیا آدم بود و آخر ایشان شیث و با این همه ایمان به عیسی دارند و براهمه انکار بعثت انبیا کنند... بعضی از ایشان گویند که آدم و ابراهیم پیغمبر بودند و جز ایشان پیغمبر دیگر نبود». (12)

ابو ریحان بیرونی در مواضع مختلف از صابئان نام برده از جمله تحت عنوان «کسانی که پیغمبری را به خود بسته و امتی که فریب ایشان را خوردند» می نویسد: نخستین کسی که از این دسته ذکر می شود «بوذاسف » (13) است که چون یکسال از پادشاهی طهمورث گذشت، در هند ظاهر شد و کتابی به پارسی بیاورد و به ملت صابئان دعوت کرد و خلقی زیاد اورا پیروی کردند....

باقی مانده های این طایفه در حران سکنی دارند وبدیشان حرانیه گفته می شود و این اسم منسوب به موضع و مسکن ایشان است و برخی گفته اند که این نام منسوب به «هاران بن ترح » می باشد که برادر ابراهیم است و او از دیگر رؤسای ایشان در دین پا برجاتر و متمسک تر بود و از این قوم «ابن سنکلانی » نصرانی در کتابی که نقض نحله ایشان را نموده است و پر از دروغ و اباطیل کرده چنین نقل می کند که ابراهیم از جمله هم کیشان این گروه بود ولی از این مسلک خارج شد; زیرا که در قلفه او برصی پیدا شد و هر کس این مرض را بگیرد نجس است و ایشان با او مخالطه و آمیزش نمی کنند، پس بدین سبب ابراهیم قلفه خود را برید، یعنی ختنه کرد سپس داخل یکی از بیوت اصنام گردید، آوازی شنید که بت با او می گفت: ای ابراهیم! تو از نزد ما با یک عیب خارج شدی و اکنون با دو عیب بازگشتی بیرون شو و دوباره بدین مکان مراجعت مکن. پس ابراهیم در خشم شده بتان را درهم شکست و از زمره صابئان خارج گشت، سپس از کرده ی خویش پشیمان شد و خواست بنابر عادتی که ایشان در ذبح اولاد داشتند، پسر خود را برای ستاره مشتری ذبح کند، پس از این که کوکب مشتری صدق انابت او را دانست پسرش را به یک قوچ فدا گرفت....

سپس بیرونی پس از بیان پاره ای از عقاید صابئان، یادآور می گردد که: از برای ایشان انبیای بسیاری است که اکثر ایشان فلاسفه یونان اند مانند: هرمس مصری، آغاثاذیمون، والیس، فیثاغورث با ماسوار جد مادری افلاطون و امثال آنها و بعضی از ایشان بر خود ماهی را حرام کرده و جوجه را حرام نموده، زیرا همیشه در حال تب است و سیر را نیز حرام کرده چون دردسر می آورد و خون یا منی را که قوام جهان از او است می سوزاند و باقلا را نیز حرام نموده چون دهن را غلیظ و فاسد می کند و این گیاه در اول امر در جمجمه انسان سبز شده.

بیرونی پس از ذکر پاره ای از احکام آیین صابئان، در آخر می افزاید: بعضی از این جماعت بوذاسف را هرمس می دانند و گفته شده که صابئان حقیقی آنهایی هستند که در بابل از جمله اسباطی که کورش و ارطخشاست به بیت المقدس حرکت دادند باز ماندند و بیشترشان در واسط و سواد عراق در ناحیه جعفر وجامده و دو نهر صله ساکن اند و خود را با نوش بن شیث نسبت می دهند و با حرانیه مخالفند و مذهب ایشان را عیب می کنند و جز در اشیای معدودی با ایشان موافق نیستند حتی این که در نمازشان به قطب شمال متوجه اند و حرانیه به جنوب....

آنگاه بیرونی پس از دو سه سطری که در باب «مانوی »ها بحث می کند، می گوید: «برخی از اهل کتاب بر این گمانند که «متوشالح » را غیر از «لمک » پسری بود که «صابی » نام داشت و «صابئه » بدو منسوب اند. مردم پیش از ظهور شرایع و خروج بوذاسف ت پرست بودند...». (14)

ابو ریحان بیرونی در فصل دیگر از کتابش زیر عنوان «در اعیاد مجوس اقدمین و روزه های صابیان و عیدهای ایشان در باره صابئان چنین آورده است: در پیش گفتیم که صابئان حقیقی آنهایی را گویند که از اسیرانی که بخت نصر (بنوکد نضر) به بابل آورده بود در آنجا باز ماندند و پس از آنکه دیرگاهی در بابل بماندند به همان دیار خو گرفتند و چون اصول صحیحی در دست نداشتند این بود که پاره ای از گفته های مجوس را که در بابل شنیدند باور داشتند و کیش صابئان از مجوسیت و یهودیت آمیخته است، چنان که همین قضیه برای اشخاصی که از بابل به شام نقل شدند و به سامری معروفند، پیش آمد. بیشتر صابئان در سواد عراق به طور متفرق زیست می نمایند و صابئان حقیقی ایشانند و چون این جماعت اساس صحیحی از وحی و الهام ندارد بدین سبب اختلافات بسیاری در مذهب صابئان دیده می شود و این گروه خود را به «انوش بن شیث بن آدم » منسوب دارند.

گاهی حرانیان را که از بازماندگان از معتقدان دین قدیم مغرب زمین هستند که رومیان پس از مسیحیت دست از آن برداشتند صابئان گویند و این دسته خود را به آغاثاذیمون و هرمس و والیس و باماسوار که از فلاسفه به شمار می روند منسوب می دارند و اشخاص نامبرده را با جمعی دیگر از حکما پیغمبر می دانند و طایفه مشهور به صابئان ایشان هستند هر چند که این نام را در دولت عباسی در سال 228 برخود گذاشتند که تا شرایط ذمه درباره ایشان مراعات شود و پیش از این ایشان را حنفا و وثنیه وحرانیان می گفتند.

سپس بیرونی به ذکر نام ماههای صابیان که به ماههای یهود، مانند است و اعیاد آنان می پردازد و در پایان نقل همین مطالب اظهار می دارد: آنچه تاکنون از اعیاد گفته شد مدرک آن گفته های هاشمی و چند نفر دیگر بود و ما فقط این الفاظ را از روی نوشته های آنان تصویر کردیم و اگر در آینده عمر، موفق شدیم که از خود صابئان وحرانیان ومجوس اقدمین بشنویم البته روش خود را که تحقیق و تدقیق در امور است در آنها نیز مراعات خواهیم کرد. (15)

البته تحقیقات بیرونی اگر چه پر از ابهام است ولی از جهاتی بر نظرات دیگران برتری دارد و قابل توجه است.

به طوری که ملاحظه می فرمایید: مورخان، نام بنیانگذار آیین صابئان را به اختلاف: «بیوراسب »، «بوداسف بوذاسف » و «بوداسب » ضبط کرده اند که ممکن است در اصل یکی بوده که در طول مدت به وسیله ناسخان کتاب تحریفاتی در آن شده است و یا این که در برگرداندن به زبانهای دیگر تغییر شکل داده است. بعضیها گفته اند: بوذاسف همان بودای معروف است (16) البته مهاتما بودا در زبان پالی «بوداسب » در سنسکریت «بدهی ست » در عبرانی «جوذاقت » در عربی «بوداسف » و در فارسی «بوداسدی » می خوانند. (17)

اگر مؤسس دین صابئان همان بودای معروف هند باشد باید دین صابئان نیز همان دین بودایی باشد و این بعید است و کسی از محققان چنین احتمال نداده است و همچنین در کلام مورخان و پژوهشگران نام چند پیغمبر برده شده که صابئان خود را تابع آنها می دانند و آنها عبارتند از: آدم، شیث، ادریس، نوح و ابراهیم که آنان همه از پیامبران الهی می باشند و از بعضی نام برده شده که آنها پیامبر نبوده و از فلاسفه یونان بوده اند مانند: هرمس مصری، آغاثاذیمون، والیس، فیثاغورث با ماسوار جد مادری افلاطون. البته انتساب این گروه به بعضی از پیامبران الهی و بعضی از فلاسفه یونان، موضوعی است که شناخت این فرقه مذهبی را دشوارتر می سازد. به نظر می آید تناقض این احوال بیشتر حاکی از تزلزل و تردید صابئان حران بوده باشد که می خواسته اند نحله و آیین خود را به بعضی از قدمای انبیا منسوب دارند و در عین حال اسرار و رموز حکمت هرمسی را در میان خود حفظ کنند.

آری صابئان حران «هرمس » را مربی روحانی و پیغمبر خویش می خواندند و ظاهرا برای آن که به نحوی خود را با ادیان یا انبیای مذکور در قرآن منطبق نمایند وی را با ادریس نبی تطبیق کردند و دین خود را که در واقع نوعی دیانت کنوسی یونانی ممزوج با بعضی عناصر از آیین هلنیستی مصر در عهد بطالسه و پاره ای تعالیم نو افلاطونی بود به عنوان دین صابئان که ذکرش در قرآن هست، جلوه دادند. (18)

برخی از محققان و کاوش گران اصل و منشا این فرقه را به یحیای تعمید دهنده باز می رسانند، به موجب تحقیقات این دانشمندان یحیی خود مؤسس دینی بوده است که حضرت عیسی از جمله پیروان آن دیانت بوده و به وسیله یحیی تعمید نیز یافته است اما بعد از قتل یحیی، عیسی به عنوان جانشین یحیی و پس از آن به عنوان مؤسس دیانتی نو ادعا کرد. (19)

صابئان از دید ابن ندیم

ابن ندیم در «الفهرست » از صابئان به تفصیل بحث کرده و تحت عنوان «چگونگی مذاهب حرانیان کلدانی معروف به صابئه و مذاهب ثنویه کلدانیان » نوشته است: این گروه بر آنند که عالم یک علت دارد و همیشه یکتا بوده و فزونی نیابد و از صفت معلولات چیزی به او نپیوندد و صاحبان تمیز و رشد از بندگانش را مکلف در اقرار به خداوندی خود نموده و راهشان را واضح و روشن کرده و پیامبرانی را برای راهنمایی آنان فرستاده و برای آنکه حجت را تمام کرده باشد، به آنان دستور داد که مردم را به بهشت او دعوت نمایند و از خشم و غضبش هراسان دارند. به اطاعت کنندگان زندگی جاوید را نوید دهند و عاصیان را از عذاب و مجازات به اندازه استحقاق برحذر سازند.

ابن ندیم این مطالب را به وسیله «احمد بن طیب » از «کندی » نقل کرده است به طوری که ملاحظه می کنید طبق این نقل عقاید صابئان در باره توحید و نبوت و معاد با تعالیم پیامبران راستین مطابقت دارد.

سپس ابن ندیم می افزاید: از برخی پیشینیان نقل شده که گفته است : خداوند نه هزار دور معذب می دارد و پس از آن در پناه رحمت اللهی درآید و لو آنکه اختصاص به آن گروهی داشته باشد که داعی به حق و پیرو دین حنیفی باشند که گرویده اند. و برجستگان و بزرگان آنان : ارانی، اغاثاذیمون و هرمس بوده و برخی «سولون » جد مادر افلاطون فیلسوف را در شمار آنان آورده اند، دعوت این گروه یکسان بوده و در سنن و آیین با هم اختلافی نداشتند....

سپس ابن ندیم شرحی از عقاید خرافی آنها را در باب تقدیس و کواکب و آفرینش عالم آورده و به نقل نمونه هایی از احکام آیین آنها مبادرت ورزیده و گفته است: «گویند: پیامبر آن کسی است که از عیبهای نفسی و آفتهای بدنی مبری، و در هر صفات خوب به درجه کمال رسیده باشد و به هر سؤالی جواب داده و از آنچه در وهم و خیال ست خبر دهد و دعایش برای آمدن باران و دفع آفات از نبات وحیوان مستجاب گردد و مذهبش موجب اصلاح عالم و ازدیاد عمران و آبادی باشد...».

ابن ندیم در پایان مطالب فوق می نویسد: «کندی گوید: کتابی دیده است که این گروه آن را می خوانند و عبارت از چند مقاله در توحید است که هرمس برای پسرش به رشته تحریر در آورده و می رساند تا چه پایه به توحید توجه داشت و هر قدر فیلسوفی به خود رنج کاوش در آن باره دهد، ناگزیر از پذیرش آن بوده، و باید دارای همان عقیده باشد». (20)

قضیه سفر مامون به حران

ابن ندیم در باره صابئان حرانی داستانی نقل کرده است که طبق آن صابئان حرانی برای گریز از تحمل عذاب مؤاخذه مامون خلیفه عباسی کلمه ی صابئان را برای تسمیه و تعریف خود برگزیده اند قضیه از این قرار است:

ابو یوسف ایشع قطیعی نصرانی، در کتاب خود درکشف از مذاهب حرانیان که امروز به صابئه معروفند، چنین گوید: مامون در اواخر عمرش، به قصد حمله به شهرهای روم، از دیار «مضر» (21) که می گذشت، مردم به استقبال و ثناگویی وی شتافته و در میان آنها گروهی از حرانیان دیده می شد که طرز لباس، و هیئت آنان، در آن زمان این چنین بود بر تن قبایی داشتند و موی سر خود را بلند و پر پشت نگاه می داشتند، به همان گونه که «قره جد سنان بن ثابت » خود را می آراست. مامون از طرز لباس و هیئت ایشان خوشش نیامد و پرسید شما از کدام مردمید و آیا اهل ذمه هستید، جواب دادند ما حرانیانیم. پرسید از نصاری هستید، گفتند: نه، پرسید از یهودیانید؟ گفتند: نه، پرسید از مجوسیانید؟ گفتند: نه، پرسید آیا کتابی دارید؟ در پاسخ سخنان نامفهومی گفتند، گفت پس شما از زندیقان بت پرست و همان «اصحاب الراس » دوران پدرم هستید که خون شما حلال است و اهل ذمه نیستید. گفتند: ما جزیه می پردازیم . گفت: جزیه بر آن مردمی است که دارای دینی از ادیان نامبرده در قرآن بوده و کتابی هم داشته و در اثر مخالفتی که با اسلام می ورزیدند مسلمانان با آنان صلح کردند به شرط این که جزیه بدهند و شما از هیچ کدام آنها نیستید. از این جهت یکی از این دو امر را انتخاب کنید. یا به اسلام و یا یکی از ادیانی که در قرآن نامبرده شده درآیید و یا آنکه تا نفر آخر کشته شوید و من تا مراجعتم از این سفر به شما مهلت می دهم که به اسلام، یا یکی از ادیانی که در قرآن ذکر شده در آیید و گرنه، امر به کشتن و تار و مار نمودن تمام شما را خواهم داد.

مامون عازم روم گردید و ایشان طرز لباس خود را تغییر دادند، سرهایشان را تراشیدند و گروه زیادی به نصرانیت گرویده و چلیپا بستند، گروهی مسلمان شدند عده ی کمی هم به حال خود باقی ماندند و با نگرانی دنبال چاره می گشتند تا آنکه شیخی از فقیهان حران، توجهی به حال آنان نموده و به آنان گفت: من چیزی یافته ام که موجب نجات و رهایی شما از کشته شدن می باشد، و آنان مال زیادی برای او بردند که در دوران رشید برای اینگونه پیش آمدهای ناگوار تدارک دیده بودند آن شیخ به ایشان گفت: اگر مامون از این سفر خود برگشت به او بگویید: ما صابئی هستیم و صابئه نامی است که خداوند در قرآن ذکر نموده است . شما این نام را به خود بندید که نجات خواهید یافت. اتفاقا مامون از آن سفر برنگشت و در محلی به نام «بدندون » درگذشت و این گروه از آن زمان این نام را به خود بسته اند زیرا تا آن موقع در حران صابئی وجود نداشت.

خبر مرگ مامون که رسید کسانی که به نصرانیت گرویده بودند بیشتر به مذهب حرانی برگشته و به همان هیئت پیش از عبور مامون از منازلشان در آمده و موهای سر خود را بلند نگهداشته و خود را صابئه نامیدند ولی مسلمانان آنها را از پوشیدن قبا ممنوع داشتند برای آنکه لباس دولتیان و اصحاب سلطان بود.

اما کسانی که اسلام آورده بودند نتوانستند به کیش خود برگردند از بیم آنکه ارتداد در اسلام موجب قتل است و در زیر این نام خود را نهفته وبا زنان حرانی ازدواج نمودند پسرهایشان به صورت مسلمان و دخترانشان حرانی بودند و مردمان «ترعوز» (22) و «سلمسین » (23) دو دهکده بزرگ و مشهور نزدیک به حران است مدت بیست سال همین رفتار را داشتند تا آنکه دو نفر از بزرگان علمای حران در فقه و امر به معروف به نام «ابو زراره » و «ابو عروبه » و همچنین سایر فقهای حران، این عمل را مشروع ندانسته و آنان را از ازدواج با زنان حرانی ممنوع داشته وگفتند: مسلمان نمی تواند با زنان حرانی یعنی صابئه ازدواج نماید، زیرا آنان اهل کتاب نیستند.

ابن ندیم یادآور می گردد: تا امروز زمان وی در حران خانواده هایی هستند که مردمش از آن دسته اند که در زمان مامون بدین خود باقی مانده بودند برخی هم مسلمان و عده ای هم نصرانیانی هستند که در ابتدا اسلام آورده و بعد به همین منظور از اسلام برگشته و به نصرانیت گرویدند، مانند خانواده های بنو ابلوط، و بنو قیطران و دیگران که در حران مشهور و معروفند. (24)

پادشاهان صابئی در روم

ابن اثیر می نویسد:

رومیها قبل از مسیحیت در مذهب صابئان بودند. و سپس سلسله پادشاهانی را که از صابئان در روم حکومت کرده اند نام می بردو به مدت سلطنت هر کدام وحوادث مهمی که در دوران هر یک از آنها، اتفاق افتاده اشاره می کند و ظاهرا در میان آنها «عزدیانوس » دین صابئان را ترک گفت و به نصرانیت گرایید ولی بعد از او مجددا پادشاه صابئی روی کار آمد (25) مسعودی تعداد پادشاهان صابئی را در روم پیش از نصرانیت، 40 تن ذکر کرده که مجموعا 374 سال سلطنت آنها طول کشیده است. (26)

نخستین پادشاهی از رومیان که آیین یونانیان را رها کرد و کیش نصرانیت گرفت «قسطنطین » (274-337 میلادی) است و سپس به گفته یعقوبی آن بود که او با دشمنی سرگرم پیکار بود پس به خواب دید که نیزه هایی از آسمان فرود آمد وبر آنها صلیبهاست. چون صبح شد صلیبها را بر نیزه ها برافراشت و جنگ کرد و پیروز گردید و بدین جهت به کیش نصرانی درآمد و دین عیسویت را به رسمیت شناخت، کلیساها ساخت و علمای مسیحی را از هر شهری برای به پا داشتن دین مسیحیت فرا خواند.... (27)

ابن اثیر می گوید: علت این که قسطنطین از آیین صابئان برگشت و نصرانی شد این بود که او در جنگی هفت لشکر به نام هفت بت صابئان ترتیب داد ولی شکست خورد و وزیر او که در باطن مسیحی بود از فرصت استفاده کرد او را به قبول دین خود دعوت کرد و او نیز قبول نمود و بدینسان پادشاهان نصرانی حکومت روم را به دست گرفتند. (28)

تاریخ رؤسای صابئان در عصر اسلام

گفتیم که صابئان، تاریخی دیرینه دارند هر چند که در منابع تاریخی اضطراب شدیدی وجود دارد و گفتار مورخان با هم سازگار نمی باشد ولی از مجموع آنها چنین استفاده می شود که صابئان در طول تاریخ از شهرت نسبتا زیادی برخوردار بودند و این که نام صابئان در قرآن مجید سه بار در ردیف یهود و نصاری ذکر شده، دلیل بر این است که این قوم در عصر نزول قرآن و در عهد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز ملتی مشهور و دارای افراد کثیر بوده اند و گرنه قرآن به آنها اعتنایی نمی کرد.

به گفته استاد محیط طباطبایی :«صابئان در اواخر حکومت اشکانی از شمال سوریه به خوزستان انتقال یافته و سکونت دایمی اختیار کرده بودند. در صدر اسلام از سکنه بومی و قدیمی منطقه میشان محسوب می شدند که این منطقه در دوره قدیم همواره از استقلال اداری خاص برخوردار و برجای ناحیه ی میسن از مهاجر نشینهای باستانی یونانی در ایران برقرار مانده بود. ادامه سکونت این صابیان در همان ناحیه تا سده ی نهم هجری و انتقال محل سکونت آنها به مغرب وجنوب این ناحیه که بعد از توسعه قلمرو حکومت آل مشعشع در خوزستان اتفاق افتاد و دوام وجود ایشان در اهواز و محمره و عماره و بصره تا امروز بهترین قرینه بر وجود پیروان دین صابی در شمال شرقی جزیرة العرب هنگام نزول قرآن محسوب می شود. و به همین قرینه وجود افراد یا جماعتهای دیگری از صابیان را می توان در نقاط دیگر عربستان و ازجمله سواحل حجاز و یمن و بیشتر در سواحل خلیج فارس از قدیم الایام پیش بینی کرد». (29)

آری با این که واژه «صابئان » در قرآن سه بار ذکر شده و نشانگر این است که این قوم به هنگام نزول قرآن در مناطق زیر نفوذ اسلام قومی مشهوری بودند، ولی در منابع تاریخی ذکری از صابئان عهد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیامده به قول نویسنده کتاب «پژوهشی در باره صابئان » : و حلقه اتصال صابئان عهد باستان با صابئان عهد عباسیان در کتب تاریخی مفقود شده است. (30) به این معنی از این که صابئان در عصر پیامبر کجا بودند و چه عکس العملی در قبال اسلام از خود نشان دادند؟ چرا درباره آنها از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیر مؤمنان علی علیه السلام روایتی نقل نشده است؟ تاریخ ساکت است و این سکوت منابع تاریخی و حدیثی موجب شگفتی فراوان است.

مرحوم محیط طباطبایی با شم تاریخی قوی خود احتمال قوی داده است که این افراد یا جماعتهای پراکنده ی صابی، به روزگار خلافت خلفای راشدین و گسترش اسلام در جزیرة العرب، به دین اسلام گرویده باشند و یا آنکه در زمان خلیفه دوم که پیروان دو دین یهود و نصاری از جزیرة العرب به سوریه و عراق نقل مکان یافتند و برای ادامه زندگی خود در آنجا صاحب زمین و خانه و آب شدند، صابیان معدود حجاز هم که ماهیت دینی آنان معلوم خداو پیغمبر او بود و در قرآن معرفی شده بودند، در ضمن مهاجرت طوایف یهود و نصاری، اینان نیز از حجاز و یمن به میشان در جنوب شرقی حیره رفته و به همکیشان دیگر خود که در آنجا می زیستند پیوسته باشند. (31)

خلاصه ابن ندیم تاریخ رؤسای صابئان حرانی در عصر اسلام را این چنین آورده است: این اشخاص از دوران عبد الملک بن مروان، که مصادف با سال هزار و چهار اسکندری بود، بر کرسی ریاست نشستند اول آنان:

1. ثابت بن احوسا ، مدت ریاست 24 سال.

2. ثابت بن قریثا، مدت ریاست 17 سال.

3. قرة بن ثابت بن ایلیا، مدت ریاست 21 سال.

4. سنان بن جابر بن قرة بن ثابت بن ایلیا، مدت ریاست 9 سال.

5. میخائیل بن اهر بن بقراریس، مدت ریاست 5 سال.

6. مفلس بن طیبا، مدت ریاست 5 سال.

7. قرة بن اشتر، مدت ریاست 9 سال.

8. ثابت بن طبون، مدت ریاست 16 سال.

9. ثابت بن ایلیا، مدت ریاست 20 سال.

10. جابر بن قرة بن ثابت، مدت ریاست 10 سال.

11. عمروس بن طیبا، مدت ریاست 17 سال.

12. نقین بن قصرونا، مدت ریاست 5 سال.

13. قسطاس بن یحیی بن زوئق، مدت ریاست 42 سال.

14. عثمان بن مالی، مدت ریاست 24سال.

15. قاسم بن قوقانی، مدت ریاست 9سال.

و این قاسم به سفری رفت و پس از مراجعت باز چهار سال ریاست داشت و پس از این گروه کسانی آمدند که بر کرسی ریاست ننشسته ولی مردم از آنها چون رؤسای خود شنوایی داشتند، مانند: سعدون بن خیرون، از بنی هرقلیس و حکیم بن یحیی از همان قبیله (32) و عده ای هم نصرانیانی هستند که در ابتدا اسلام آورده و بعد به همین منظور از اسلام برگشته و به نصرانیت گرویدند، مانند خانواده های «بنوابلوط » و «بنو قیطران » و دیگران که در حران مشهور و معروفند. (33)

ظاهرا این داستان در منابع دیگر به این تفصیل ذکر نشده است و بعضیها به این مطلب اشاره نموده و گفته اند که حرانی ها در زمان بعضی از خلفا نام صابئان را به خود بستند. (34) از این قضیه معلوم می شود ستاره پرستان و رب النوع پرستان حرانی در آغاز سده ی سوم هجری با انتحال کلمه صابئان و به عاریه گرفتن آن نام برای معرفی خود توانستند در زیر این عنوان که مقبول اسلام و مسلمانان بود خود را اهل کتاب به حساب بیاورند و از شر مؤاخذه خلیفه عباسی که آنها را کافر حربی پنداشته بود در امان بمانند و از عنوان صابی در مورد کتابی بودن برخوردار شوند و از طرف دیگر باعث شدند صابئان اصلی به ستاره پرستی و فرشته پرستی متهم گردند و در نظر بعضیها از عنوان کتابی بودن محروم شوند.

صابئان مغتسله وحرانی

از اینجاست که ابن ندیم صابئان را به دو گروه تقسیم و از صابئان اصلی با نام «مغتسله » و «صابئان بطائح » یاد کرده است او زیر عنوان «مغتسله » می نویسد: این گروه در اطراف «بطائح » (35) زیاد هستند و از صابئیان بطائح به شمار می روند و قایل به شستن هر چیزی هستند و خوراکیهای خود را می شویند و رئیس خود را «حسیح » دانند و اوست که پایه گذار این ملت بوده و عقیده داشت که این دو عالم مرکب از نر و ماده است ... و شاگردی هم به نام شمعون داشت و این گروه با مانویان در ثنویت موافقت دارند و پس از این از آنها جدا می شوند و میانشان تا امروز کسانی هستند که به ستارگان تعظیم می کنند.

و در ذیل همین بحث تحت عنوان «حکایتی دیگر در باره صابیهای بطایح » می نویسد: این گروه بر آیین نبطیان قدیمند و ستارگان را گرامی شمرند و هیاکل و اصنامی دارند و از صابئیان حرانی به شمار می روند و برخی عقیده دارند که : صابیهای بطائح به کلی غیر از آنها هستند. (36)

همچنین مسعودی نیز در جایی صابئان را به دو گروه تقسیم: حرانی و کیماری تقسیم می کند و می گوید: این گروه از صابئان با صابئان حرانی در نحله شان فرق دارند و سرزمین آنها میان شهرهای واسط و بصره از سرزمین عراق به طرف بطائح و نیزارهاست. (37)

و ابو ریحان بیرونی نیز پس از بحث در باره صابئان حرانی گفته است: صابئان حقیقی آنها هستند که در واسط و سواد وعراق در ناحیه دو نهر سکونت دارند و خود را به «نوش بن شیث » نسبت می دهند و با حرانیها مخالف می باشند و از آنها عیب می گیرند وجز در چند مورد با ایشان هم عقیده نیستند. (38)

قاضی ابو یوسف (یعقوب بن ابراهیم) (متوفی 182) که کتاب «الخراج » را به امر هارون نوشته، صابئان (مغتسله ی دشت میشان) را مانند یهود و نصاری و مجوس اهل کتاب می شناخت و در باره جزیه ی ایشان در باب جزیه از کتاب خراج خود این چنین نوشته است: «جزیه بر همه اهل ذمه از کسانی که در سواد (بین النهرین) به سر می برند و غیر ایشان از مردم حیره و شهرهای دیگر از یهود و نصاری ومجوس و صابئان و سامریها واجب است » (39) در اینجا می بینیم که قاضی ابو یوسف صابئان مغتسله را اهل ذمه وجزیه دانسته است.

قفطی نیز در تاریخ الحکمای خود به اختلاف عقاید دینی موجود میان صابئان بطایح و صابیان حران پی برده و اختلاف فقها را در باره نکاح و ذبیحه ی صابیان مربوط به اختلاف موضوع مورد استفاده می داند که نکاح و اکل ذبیحه ی صابئان بطایح را جایز و از آن حرانیان را ناروا می دانستند. (40)

اگر فقها و علمای تفسیر و مقالات و ملل و نحل به وجود این تفاوت میان صابئان قرآنی که صابیه ی مغتسله بطایح باشند و صابئان حرانی که برای حفظ جان خود، عنوان صابئان را بر خود بستند، توجه داشته باشند مسلما در تشخیص موضوع و صدور حکم قطعی درباره ی صابئان به نتیجه مطلوبی می رسند.

در این باره تحقیقات یکی از محققان معاصر کشورمان حایز اهمیت است. وی ضمن اشاره به خدمات علمی و فرهنگی صابئان حرانی که حکمت هرمسی از طریق آنها در بین مسلمانان نشر و ترویج شده، می نویسد: «چون مامون از آنها خواست که یا اسلام آورند یا انتساب خود را به اهل ذمه معلوم دارند آنها خود را با صابئان مذکور در قرآن منطبق خواندند و بدین گونه یک چند از تضییق در امان ماندند. البته صابئان مذکور در قرآن به احتمال قوی عبارت از مغتسله مندائی بودند که به نحوی با یحیی بن زکریا از انبیای مذکور در قرآن هم مربوط می شدند و بقایای آنها امروز به نام «صبی » در جنوب عراق و در قسمتی از خوزستان هنوز هستند اما حرانیان که خود را صابئان خواندند برای آنکه انتساب خود را به یک پیغمبر مذکور در نزد اهل کتاب نیز توجیه نمایند خود را به هرمس مثلث منسوب کردند او را هم با ادریس و اخنوخ یکی شمردند. مامون خلیفه که مایل به مشرب معتزله و در عین حال اهل تحقیق و تسامح بود عمدا در صحت این دعوی تردید نکرد و فرصتی هم نیافت شاید نیز تسامحی که درین باب نشان داد تا حدی بدان سبب بود که حرانیان از همان ایام به علوم یونانی و مسایل کلامی که مورد توجه خاص خلیفه بود علاقه ای بسیار نشان می دادند. در اواسط قرن سوم یک تن از علمای حران نامش ثابت بن قره در دنبال اختلافات نظری که با سایر هم مذهبان خویش یافت از جانب آنها طرد شد(279هجری) از این رو به بغداد آمد و در آنجا فرقه ی تازه ای از صابئان را به وجود آورد و با آنکه بعدها خلیفه القاهر بالله عباسی در تعقیب و تضییق آنها جد کرد و حتی سنان بن ثابت را به اظهار و تصدیق اسلام واداشت صابئان در بغداد غالبا بر عقاید خویش باقی ماندند و حتی ابو اسحاق بن هلال صابی که وزیر و کاتب دستگاه خلفا المطیع و الطایع بود در حدود 364 هجری در تامین آزادی مذهبی همکیشان خود در بغداد وحران و دیار بکر توفیقی یافت. مع هذا با سقوط حران به دست خلفای فاطمی (424هجری) تدریجا امکان ادامه آزادی صابئان در آنجا از بین رفت و در بغداد هم تا اواخر قرن پنجم بیشتر دوام نکرد...». (41)

البته مجملی از عقاید و آداب آنها که در مروج الذهب، الملل و النحل شهرستانی، آثار الباقیه بیرونی و نخبة الدهر دمشقی آمده است هر چند از خلط و خطا خالی نیست طریقه آنها را مخلوطی از مذاهب یونانی و بابلی و مصری عهد هلنیستی نشان می دهد که تعظیم هیاکل و نجوم و سعی در تزکیه و تهذیب نفس ویژگی بدان می دهد که در عین حال آن را از انواع دیگر مذاهب گنوسی از جمله مذهب مغتسله صبی که صابئان مذکور در قرآن ظاهرا فقط آنها باشند جدا می کند.

پروفسور خولسون آلمانی در کتاب «صابیه و صابیسم » می نویسد:

«میان صابیان واقعی یا صابیهای بطایح و بین النهرین و صابیهای دروغی حران باید فرق گذاشت. چه از سال 830 میلادی به این طرف برخی از مورخان حرانیها را نیز صابی خوانده و حال آنکه حرانیها صابی دروغین هستند. دسته اول یا جماعت(مندائیان) (که مغتسله و صابی های بطایح و بین النهرین نیز خوانده می شوند) صابیان حقیقی هستند و دسته دوم، بت پرستان سریانی می باشند که در حران اقامت داشتند و هنگامی که مامون در آخرین جنگ خود با رومیان شرقی از ولایت حران می گذشت از آیین آنها پرسید و از جوابهای آنها استنباط کرد که باید بت پرست باشند به آنها تا مراجعت مهلت داد و گفت: تا مراجعت من باید به آیین اسلام و یا یکی از آیینهای اهل کتاب درآیید و گرنه در حکم کافر حربی خواهید بود لذا این گروه، نام صابی را به دروغ بر خود گذاردند و از آن تاریخ مورخان به شبهه افتادند». (42)

پی نوشت ها:

1. ابو الفداء، المختصر فی تاریخ البشر، ص 81.

2.ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص 3.

3. ابن اثیر، الکامل:1/156.

4. طبری:1/108; مروج الذهب: 2/237; الکامل:1/65.

5. مسعودی، مروج الذهب: 2/237، 1/222.

6. مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 138.

7. تاریخ یعقوبی: 1/180.

8. شهرستانی، الملل و النحل:2/4.

9. عبد الجبار، المغنی: 5/152.

10. ابن اثیر، الکامل: 1/35-36.

11. خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص 36.

12. رازی، تبصرة العوام، ص 18.

13. دانا سرشت، مترجم «الاثار الباقیه »بیرونی ، در پاورقی می نویسدبوذاسف همان بودایی معروف است ولی بقیه عبارت سراپا نادرست است و با اطلاع کامل بیرونی از براهمه، از بودا کاملا بی خبر بوده فقط در کتاب الهند یکجا گفته (صاحب الید المحمرة) و کلمه بت فارسی همان بدو بوداست . (ترجمه آثار الباقیه، ص 263).

14. ترجمه آثار الباقیه، 263-267.

15. ترجمه آثار الباقیه، ص 434-439.

16. این نظر اکبر دانا سرشت مترجم آثار الباقیه ، ص 263 است.

17. در این باره به کتاب بودا چه می گوید؟ ص 71-73 تالیف، محمد مهین پور، طبع تهران 1340 مراجعه شود.

18. دکتر زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص 9 268.

19. حواشی و تعلیقات «بیان الادیان » ص 432.

20. ابن ندیم، الفهرست، ص 456-459، طبع قاهره، ترجمه الفهرست، رضا تجدد ص 564-568.

21. مضر محلی است که نزدیک به قسمت شرقی فرات و در حدود حران ورقه و شمشاط و سروج است(معجم البلدان).

22. ترعوز، دهکده مشهوری است در حران و از بناهای صابئان است .(معجم البلدان).

23. سلمسین، دهکده ای است نزدیک حران و گویند در ابتدا نام آن سلم سین یعنی بتها بوده و آن را به همین منظور ساخته اند.(معجم البلدان).

24. الفهرست، ص 460، ترجمه الفهرست، ص 570.

25. ابن اثیر، الکامل: 1/185-189.

26. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص 115.

27. یعقوبی : 1/153، ترجمه : 1/186.

28. ابن اثیر، الکامل: 1/189.

29. مرحوم محیط طباطبایی، صابئان اهل کتابند، یادنامه شهید مطهری، سال دوم ص 47-48.

30. جعفری، یعقوب، همان کتاب، ص 42 .

31. محیط طباطبایی، همان مقاله.

32. الفهرست، ص 468، ترجمه الفهرست، ص 579.

33. الفهرست، ص 459-460، ترجمه 568-570.

34. خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص 36، قاضی عبد الجبار، المغنی: 5/154.

35. قطعه ای است میان واسط و بصره.(معجم البلدان).

36. الفهرست، ص 491، ترجمه الفهرست، ص 606.

37. مسعودی، مروج الذهب: 1/223.

38. ترجمه آثار الباقیه، ص 266.

39. قاضی ابو یوسف، الخراج، ص 122.

40. تاریخ الحکماء، بنا به نقل مرحوم محیط طباطبایی.

41. دکتر زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص 271-272.

42.به نقل علامه یحیی نوری، جاهلیت و اسلام ، ص 430، پاورقی شماره 1.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان