(به قلم طنطاوی، مفسر مشهور مصری)
در آمد
ایران یا مشخص تر بگوییم: ایران اسلامی شیعه طبق مشیت الهی، در «طرح کلان خلقت » نقشی مهم و تاریخساز بر عهده دارد، که عقل و نقل وتجربه وحس، گواه و شاهد آن است.
1
چنانچه با دیدی «کلی » و «کلان » به دستگاه خلقت بنگریم و بویژه با چراغ «وحی » بطون تو در تو و پیچاپیچ آن را بکاویم و درنوردیم، جهان را «مجموعه ای همساز و هدفمند» می یابیم که به سوی استقرار «عدل مطلق » رهسپار می باشد، و از این منظر بلند، همه چیز آن حتی تلخیها و ناگواریهایش، در جای خود، بجا و بهنجار است. چه می گویم؟ حتی ابلیس با وسوسه های عقل سوزش، و نفس اماره با تمنیات بد آموزش نیز، از اسباب سعادت «اختیاری » انسان، و ملزومات راه استکمال وی، خواهد بود. و شاید «حافظ » قرآن، نظر به همین معنا داشته، آنجا که گفته است:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد!
در طرح کلان خلقت که همان تقدیر کلی الهی است جهان با آفرینش نور معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) آغاز می شود و سپس همایش عام «روز الست »برپا می گردد... و آنگاه پس از گذشت روزگاران دراز، عرصه ی زمین به عنوان «آزمون گاه نهایی » انسان در عمل به عهدنامه ی روز الست، آماده می شود و آدم ابو البشر، با هبوط خویش بدین خاکدان، فصلی نو در کهنه کتاب «تاریخ جهان » می گشاید که واژه ها و جملات آن، انبوه انسانها و جماعات بشریند و فرزندان وی، چونان کاروانی عظیم و پیوسته، در مسیری پرفراز و فرود گام می نهند و راهی منزلگاهی می شوند که از طوفان نوح و حج ابراهیم و خروج موسی و عروج عیسی و بعثت محمدعلی نبینا و آله و علیهم السلام و همایش غدیر و قیام عاشورا...می گذرد و در پایان، به فرج کلی بشریت (تحت رهبری آخرین پیشوای معصوم از تبار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم) می رسد، که آن خود، در حکم طلایه ی «قیامت کبری » و گشایش محکمه ی عدل الهی در رستاخیز اعظم است....
خدای جهان جلت عظمته اراده ی قاطع خویش را نوعا از طریق «علل و اسباب »پیش می برد (1) و در فراهم ساختن زمینه های تحقق آن «فرج کلی » نیز، بی شک ایران اسلامی شیعه یکی از علل و اسباب است.
2
زمانی که اسلام از مرزهای عربستان گام بیرون زد، دو سد بزرگ را فراروی خویش یافت: امپراتوری روم شرقی، و امپراتوری ایران ساسانی. اولی، به رغم از دست دادن مهمترین مستعمراتش (مصر و شامات) بیش از 8 قرن مقاومت ورزید تا دژ مرکزیش (بیزانس) زیر ضربات ارتش اسلام فرو ریخت; ولی دومی امپراتوری ساسانی در همان دهه های نخست قرن اول هجری به سرعت فرو پاشید و اسلام، برای همیشه، آیین مردم ایران شد.
این دو گانگی را چگونه می توان توجیه کرد؟ اگر ارتش اسلام، توان کوبیدن سریع یک امپراتوری عظیم را دارا بود، پس چگونه تسخیر و فرو پاشی بیزانس، 800 سال به تاخیر افتاد؟!
پاسخ این است که نابودی سریع امپراتوری ساسانی، گذشته از فساد عمیقی که خرچنگ وار بر جان آن امپراتوری چنگ انداخته بود، معلول موج انفجار اصول نجاتبخش اسلام بود. روشن تر بگوییم: فرو پاشی رژیم ساسانی، «شکست »یک ملت در عرصه ی نظامی از قشون بیگانه نبود; بلکه «استقبال » یک قوم هوشمند و عدالتخواه از آرمانهای رهایی بخش اسلام بود، که نوید رهایی از یوغ «جور» و «فساد» و «تبعیض » را می داد.ایرانی، در برابر پیامبری کرنش کرد که صلای عدل و آزادی در داده بود; پیامبری که فراتر از «طبقه » و «نژاد» می اندیشید، همه چیز را برای همگان می خواست، و ملاک برتری را تنها و تنها «تقوی » می شمرد، و بس.
آری، جاذبه ی آن اصول رهایی بخش بود که ایرانی را، ایرانی خسته از فساد و تبعیض ساسانی را، مشتاقانه به پیشواز اسلام فرستاد و موج انفجارش بنیاد فرسوده ی آن رژیم را درهم ریخت. و درست به همین دلیل نیز، زمانی که این ملت بزرگ دریافت حکام اموی در پوشش عنوان خلیفة! الرسول در پی تحمیل «عروبه » (حاکمیت نژاد عرب بر دیگر ملل و اقوام)اند، به «تشیع » روی آورد که اسلام خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و به تاسی از قرآن و سیره ی رسول صلی الله علیه و آله و سلم، اصل را نه بر «نژاد پرستی » و «تبعیض طبقاتی » ، که بر «عدل » و «تقوی » و «تساوی در برابر قانون » می نهد و تشنگان حقیقت را مستقیما از زلال معنویت اسلام، سیراب می سازد. (2)
استاد شهید مرتضی مطهری، در این باب رمز اسلام و تشیع ایرانیان سخنی نغز دارد:
حقیقت این است که، علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است: ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گمگشته ی خویش را در اسلام یافت. مردم ایران که طبعا مردمی با هوش بودند و به علاوه سابقه ی فرهنگ و تمدن داشتند، بیش از هر ملت دیگر نسبت به اسلام شیفتگی نشان دادند و به آن خدمت کردند.
مردم ایران، بیش از هر ملت دیگر به روح اسلام توجه داشتند و به همین دلیل، توجه ایرانیان به «خاندان رسالت » از هر ملت دیگر بیشتر بود و تشیع در میان ایرانیان، نفوذ بیشتری یافت یعنی ایرانیان روح اسلام و معنی اسلام را در نزد خاندان رسالت یافتند. فقط خاندان رسالت بودند که پاسخگوی پرسشها و نیازهای واقعی روح ایرانیان بودند.
آن چیزی که بیش از هر چیز دیگر، روح تشنه ی ایرانی را به سوی اسلام می کشید عدل و مساوات اسلامی بود. ایرانی قرنها از این نظر محرومیت کشیده بود و انتظار چنین چیزی را داشت. ایرانیان می دیدند دسته ای که بدون هیچ گونه تعصبی، عدل و مساوات را اجرا می کنند و نسبت به آن بی نهایت حساسیت دارند خاندان رسالت اند. خاندان رسالت، پناهگاه عدل اسلامی، مخصوصا از نظر مسلمانان غیر عرب بودند.
اگر اندکی به تعصبات عربی و تبعیضاتی که از ناحیه ی برخی خلفا میان عرب و غیر عرب صورت می گرفت و دفاعی که علی بن ابی طالب علیمها السلام از مساوات اسلامی و عدم تبعیض میان عرب و غیر عرب می نمود توجه کنیم، کاملا این حقیقت روشن می شود. (3)
سخن استاد را دانشمند مسیحی لبنانی نیز تصدیق می کند:
«فرزند ابی طالب، شهید عظمتش شد. او از این جهان در گذشت در حالی که نماز میان دو لبش بود و قلبش از شوق خدا لبریز بود. عرب، حقیقت مقام و مرتبت وی را نشناخت، تا آن که گروهی از همسایگان و یا برادران ایرانی اعراب بپا خاستند و میان جواهر و سنگریزه تفاوت گذاردند». (4)
3
ایرانی مسلمان ، با کشف هوشمندان ی «علی و خاندان پاک نبی علیهم السلام » در میان اصحاب پیامبر، و ایمان استوارش به «راه و رسم » این خاندان یعنی «تشیع »، گام در گردونه ی تقدیر کلی الهی (همان: طرح کلان خلقت) گذارد و در نتیجه، بار سنگین رسالت الهی مبنی بر آماده سازی تدریجی جهان برای تحقق «فرج کلی » (یعنی حاکمیت توحید بر سراسر گیتی، به رهبری قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم) بر دوش وی نهاده شد. بی جهت نیست که طبق روایات ظهور، اصحاب شاخص مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یعنی آن 313 تنی که با برخاستن ندای حضرت، برق آسا از اقطار گیتی به وی خواهند پیوست تا بازوی پرتوان وی در اصلاح جهان باشند، همگی یا ایرانی اند و یا ایرانی تبار! چنان که باز به گواه روایات، مسئولیت شناخت و شناسایی تشیع(به عنوان یگانه مکتب حق) به جهان را پیش از ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم برعهده دارد (5) و قم نیز به مثابه ی پایتخت معنوی شیعه در جهان از ایران است.
مطلب را درست دریابیم:
اسلام، البته با «امتیازات نژادی » سر سازش ندارد و صرفا به اعتبار طبقه و نژاد ، ارباب قرشی را بر برده ی حبشی رجحان نمی نهد، اما در عین حال، «تمایزات ذاتی و اکتسابی » اقوام و ملل را (از حیث هوش و همت و استعداد دستیابی به عالیترین مقامات علمی و معنوی، و بویژه پیشتازی و پیشوایی جامعه و تمدن بزرگ اسلامی) منکر نشده، بلکه به عنوان یک «واقعیت عینی و طبیعی » به رسمیت می شناسد وحتی برای شکوفایی و ثمره چینی از آن به سود بشریت، روی آن سرمایه گذاری هم می کند.
این سخن معروف پیامبر که:
اگر علم و ایمان به ستاره ی پروین آویخته باشد مردانی از سرزمین ایران بدان دست خواهند یافت;. (6)
و آن همه تعریف وی از سلمان فارسی و هموطنان وی (به مناسبت نزول آیات شریفه 54 مائده (7) ، 133 نساء (8) ، 89 انعام (9) ، 5 اسراء (10) ، 198 و 199 شعراء (11) ، 38 محمدصلی الله علیه ، و 3 جمعه (14) ، که کتب حدیثی و تفسیری شیعه و سنی آن را نقل کرده اند) همه و همه انگیزه ای جز جلب توجه امت اسلام به نقش خطیر ایرانیان مسلمان در تاریخ، و نیز تحریض رجال مستعد ایران به اجرای هر چه بهتر نقش سترگ خویش در طرح کلان تاریخ بشر نداشته است; نقشی که امروزه نیز پس از گذشت 15 قرن از عصر بعثت، آگاهان منصف به تاریخ تمدن اسلامی (در شرق و غرب جهان) بر آن مهر تاکید می نهند.
ابن خلدون مغربی در مقدمه ی تاریخش فصلی مستقل گشوده و اظهار داشته است که، حاملان علوم در اسلام غالبا از ایرانیان بوده اند (15) و عبد الرحمان بدوی، نویسنده نو اندیش مصری، نیز سلمان فارسی را «آغازگر نقش یگانه »ای می داند که به قول او: ملت ایران در شکوفایی «حیات معنوی اسلام » یعنی «نهضت تشیع »، بر عهده دارد:
سلمان، این نخستین ایرانی [مسلمان]، ندای پر طنین و نیرومندی بود که نقش «اعظم »ی را که نژاد وی در تکوین حیات معنوی در اسلام بازی کرد اعلام می نمود. گفتیم نقش «اعظم »، و بهتر بود می گفتیم نقش «یکتا و یگانه ». چه، در واقع می توان گفت که حیات معنوی اسلام، همه چیزش را مدیون این نژاد آریایی چند پهلوی پر ملکات است و از این است که نهضت تشیع، بدان معنی که به زودی خواهیم گفت، به دست وی پاگرفت، زیرا در میان همه ی نژادهایی که به اسلام آمده اند، تنها اوست که بر ایجاد چنین نهضتی تواناست. (16)
در میان آیاتی که فوقا بدان اشاره شد، تقارن آیه ی 54 مائده
«...فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونهم »
که در روایات به ایرانیان هموطن سلمان تاویل شده، با آیه ی معروف
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا» (55 مائده)
که از ولایت خدا و رسول و ائمه طاهرین علیهم السلام سخن می گوید، تقارنی بسیار معنی دار و قابل ملاحظه است. خاصه آن که در آیه ی بعد (56مائده) پیروان ولایت علوی، به عنوان «حزب پیروز خداوند» قلمداد شده اند. بنگرید:
«یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون فی الله لومة لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون »(مائده/54-56).
به راستی که پیرامون ربط و تناسب این آیات، مشخصات ملت «ولایت شعار» ایران، ارتداد اصحاب سقیفه از خط اسلام ناب محمدی و علوی، و مجاهدات پیگیر ایرانی مسلمان در دفاع عاشقانه از امامت معصومین علیهم السلام در تاریخ پر درد و رنج اسلام، و بالاخره آینده ی روشنی که در برابر منطق استوار تشیع ازهم اکنون به چشم می خورد، می توان کتابی مستقل بلکه کتابها نوشت و در خاتمه ثابت کرد که تاریخ اسلام و جهان با همه ی فراز و فرودهایش، چیزی جز صحنه ی استجابت تدریجی این دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در همایش باشکوه غدیر نیست، آنجا که فرمود:
من کنت مولاه فهذا علی مولاه ، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله....
4
شعور و کیاست تاریخی ایرانیان، ایمان بی شائبه ی آنان به اسلام، وخدمات درخشان این قوم به فرهنگ و تمدن اسلام وجهان بویژه در سده های میانه، حقیقتی است که در کلام بسیاری از اندیشمندان و مورخان شرق و غرب بدان تصریح شده است، همچون پروفسور گرهارد زوننبرگ اطریشی یهودی تبار (17) ، محمد فرید وجدی مصری (18) ، عبد الرحمان رواس (19) ، لویی ماسینیون (20) و روژه گارودی (21) فرانسوی، ریچارد برتن (22) و ادوارد براون (23) و س. لمبتن (24) انگلیسی، و دیگرهای دیگر (و این همه، اعتراف به همان واقعیتی است که در کلام رسول گرامی اسلام و پیشوایان معصوم دین علیهم السلام کرارا خاطر نشان شده است).
در این زمینه ، می توان به مقاله ای اشاره کرد که علامه طنطاوی، دانشمند و مفسر مشهور مصری، به مناسبت ورود آیة الله شیخ ابو عبد الله زنجانی (صاحب آثار علمی و فلسفی گوناگون نظیر «تاریخ القرآن ») (25) در 1314شمسی به مصر نوشته و در مجله المقطم (26) قاهره درج و منتشر ساخته است . طنطاوی در این مقاله، ضمن عرض خیر مقدم به مرحوم زنجانی، از خدمات هزار و چند صد ساله ی رجال ایران به دین و دانش و فرهنگ و سیاست اسلامی سخن گفته و درود و سپاس خالصانه ی مردم مصر و امت بزرگ عرب را به پیشگاه ملت ایران ابلاغ کرده است. مقاله، ضمنا دعوتی است به اتحاد ممالک اسلامی (بویژه مصر و ایران) بر پایه گفتگو و مفاهمه علمای فریقین، که نسخه ی آن امروزه نیز قابل توجه و پیگیری است.
نکته ی جالب در کلام طنطاوی آن است که معاویه را، مسبب «تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی » و مسئول تفرقه در میان امت اسلام می شمارد، و کفی به شینا. هر چند که در عین حال (ظاهرا برای نرمیدن برخی متعصبین از اهل سنت) برای معاویه که شاخه ای قطور از «شجره ملعونه » در قرآن است «ترضی » می جوید. (27)
با تشکر از فرزند بزرگوار مرحوم آیة الله زنجانی، پژوهنده ی دانشور جناب آقای دکتر محمد صادق ضیایی، که مقاله ی طنطاوی را در اختیار ما نهادند، توجه شما را به متن مقاله ی مزبور جلب می کنیم.
تحیة مصر و الامة العربیة لشقیقتها الامة الایرانیة یحملها ضیف مصر ال
علامة الشیخ ابوعبد الله الزنجانی
الدین والسیاسة
تحیة الی رجال خدموا الدین و العلم و اللغة و الدولة الاسلامیة قرونا و قرونا.
ایتها الامة الایرانیة الجلیلة، نهضت بالعلم و بالدین آمادا، و آمادا فکان منک فی الحکمة و الفلسفة امثال الفارابی و ابن سینا وصدر الدین الشیرازی والفخر الرازی ونصیر الدین الطوسی و الغزالی. اولئک وامثالهم کانوا مصابیح الدجی و هداة الدولة، نبتوا فیها و بذلوا مهجهم فی سبیل اصلاحها و اعلاء کلمتها ولم یکتفوا بذلک، بل هم الذین خدموا اللغة العربیة، فکان منهم السکاکی وسعد الدین التفتازانی و امثالهما، و منهم من اعتنقوا فی علم التوحید کالعضد صاحب المواقف وکصاحب المقاصد و غیرهما.
لقد کنتم للعلم رعاة و للحکمة دعاة و للدین سراجا و للسیاسة نیرانا و ها انتم اولاء تعیدون الان الکرة وترجعون المجد و تقولون:
نبنی کما کانت اوائلنا
نبنی ونفعل فوق ما فعلوا
لقد کنا و نحن طلاب فی الجامع الازهر الشریف لا نعول الا علی ما کتبه اسلافکم ولا نقرا غالبا الا ما دونه علماؤکم، ففی البلاغة نقرا کتاب سعدالدین التفتازانی والمفتاح للسکاکی وامثالهما. ذلک کان المعول علیه فی دراستنا ایام التعلیم و کل هؤلاء یشار الیهم بالبنان و بهم تهیم القلوب و یجلهم اجلة العلماء.
من ذا الذی یسمع بسیبویه و الفیروز آبادی و الزمخشری ولا یعترف لهم بانهم قوموا لسانه العربی و هم فارسیون.
لقد نشرتم فی الشرق و الغرب الاثار العربیة و الاسلامیة، ذلکم الشرف ولکم المجد ولکم الفضل العظیم.
لقد صدق ابن خلدون اذ یقول: حملة العلم فی الاسلام اکثرهم من رجال الامة الفارسیة.
ان السیاسة التی فرقت الامم الاسلامیة ومزقتها کل ممزق واتت علی الاخضر و الهشیم وزلزلتها زلزالا شدیدا و اوسعت الهوة بین الشعب العربی و اخیه الصدیق الایرانی قرونا وقرونا ،عجزت عن ان تقطع العلاقة العلمیة والمودة الاخویة و اقتطاف الثمرات الحکمیة بین الامتین.
کانت الامم الاسلامیة من قبل الف سنة صاحبة الحول والطول والقول النافذ فی القارات المعروفة، فاختلف الاحزاب من بینهم و اخذ کل فریق یدعی انه احق بالخلافة و اولی بالزعامة والرئاسة ونفوذ الکلمة، فقالوا شیعة واهل سنة و ازداد الجفاء بین الاخوة وکان مبدا ذلک ما اختطه معاویة رضی الله عنه من تحویل الخلافة الی ملک یرثه الابن عن ابیه فهناک تعددت الاحزاب واختلط الحابل بالنابل وکانت دول ودول کالبویهیة والصفویة والدولة الترکیة سلجوقیة وعثمانیة وغیرهما.
فهل هذه الاحن و الرزایا والمحن و الاوصاب التی حلت بهذه الامم حالت دون تعارف العلماء فی دروسهم فی الجامع الازهر وغیره من بلاد الاسلام؟ کلا العلم نور مشرق غلب السیاسة و اخترق الحجب ووصل الاسباب.
ولیس حب النابغین من طلاب الازهر الشریف لامثال التفتازانی و الرازی والزمخشری والسکاکی وسیبویه و الفیروز ابادی باقل من حب طلاب المدارس العالیة لامثال سبنسر الانکلیزی وکانت الالمانی و فکتور هوجو الفرنسوی.
ان للشعب الایرانی فی مصر قلوبا تهفو الیه و نفوسا تحن الیه و لطالما کنا مغرمین و نحن طلاب بالازهر بآثارهم و محاکاة اعمالهم و المسرة بعلومهم والشوق الی لقائهم.
وقد یجمع الله الشقیقین بعد
ما یظنان کل الظن ان لا تلاقیا
وقد یجمع الله الشقیقین بعدما
یظنان کل الظن ان لا تلاقیا
ایها الشعب الکریم الایرانی العظیم ان سرنا فضل الاباء فقد سرنا فضل الابناء ، کیف لا و ها هو ذا الکاظمی وزیر الخارجیة یزور مصر منذ شهور ویعقد المودة و الصداقة هو والوزیر المفوض لمصر مع اهل العلم بالبلاد فی هذه الدیار و یرسم صورته مع احدهم دلالة علی ما ترمی الیه هذه الامة من السمو فی الاخلاق و العلوم ان هذا یوم له ما بعده.
وها هو ذا العلامة المفضال ابو عبد الله الزنجانی الایرانی الذی حل ضیفا کریما بیننا و لقد رایته یحن شوقا الی الرجوع الی الوحدة العامة و یقول ان التوحید یجب ان یکون منبعه نفس القرآن و یقول ان العلوم التی انتشرت فی الشرق و الغرب هی نفس علم التوحید فی الاسلام و یحض علی المودة والمحبة والاخاء ویقول من ذا الذی فرق هذاالمجموع؟ من ذا الذی عکرصفو الجماعة ؟ ذلک الکفاح کان لغایة سیاسیة و قد زالت اسبابها، فما قیمة التفرقة بین الشیعة و اهل السنة؟ فما احرانا ان نزیل المسببات. و لیس عجبا من ان نری من کلامه و هیئة حدیثه نهوضا الی الغلاء. الیس من نسل اولئک الاعلام کالغزالی و الطوسی و ابن سینا و الفارابی؟ و من عجب ان له کتبا باللغة العربیة فی الفلسفة قرات بعضها علی عجل فسررت اشد السرور بالدقة والتحقیق الفلسفی فی عباراته....
الا فلیبلغ العلامة ابو عبد الله الزنجانی اخانا الشعب الایرانی الکریم ان الامة المصریة خصوصا، والعربیة عموما، تعرف لکم فضلکم فی احراز قصب السبق فی مشاهدکم العلمیة قدیما ووصل حبل المودة بین الامتین حدیثا ولتکوین الصلة العلمیة بین الامتین حدیثا کما کانت قدیما و ستجدون اتحادا عملیا ادبیا.وارجو من امتنا المصریة ان تفتح باب الرحلات الشرقیة للاقطار الایرانیة و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها لنجنی بالتعارف والتواصل الفوائد العلمیة والقوی الادبیة والسعادة والسلام.
طنطاوی جوهری
پی نوشت ها:
1. ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسبابها، فرمایش امام صادق علیه السلام (اصول کافی، کتاب الحجة، باب معرفة الامام والرد الیه، حدیث 7).
2. در این باب، به تفصیل در کتاب «رمز اسلام و تشیع ایرانیان » (مخطوط) بحث کرده ایم.
3. خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری (شرکت سهامی انتشار، چاپ اول)ص 122 به بعد.
4. متن عربی کلام جبران خلیل جبران در کتاب «زندگانی حضرت امیر المؤمنین علیه السلام »، اقتباس و نگارش عماد زاده، ج 1، ص 8 آمده است.
5 . سیاتی زمان تکن بلدة قم واهلها حجة علی الخلائق وذلک فی زمان غیبة قائمنا الی ظهوره و لولا ذلک لساخت الارض باهلها، فرمایش امام صادق علیه السلام (بحار الانوار، 60/213) و نیز: ستخلو کوفة من المؤمنین و یازر عنها العلم کما تازر الحیة فی جحرها ثم یظهر العلم ببلدة یقال لها قم و تصیر معدنا للعلم و الفضل حتی لا یبقی فی الارض مستضعف فی الدین حتی المخدرات فی الحجال وذلک عند قرب ظهور قائمنا فیجعل الله قم واهله قائمین مقام الحجة ولولا ذلک لساخت الارض باهلها ولم یبق فی الارض حجة، فیفیض العلم منه الی سائر البلاد فی المشرق و المغرب فیتم حجة الله علی الخلق حتی لا یبقی احد علی الارض لم یبلغ الیه الدین والعلم، ثم یظهر القائم علیه السلام ویصیر سببا لنقمة الله وسخطه علی العباد لان الله لا ینتقم من العباد الا بعد انکارهم الحجة، فرمایش امام صادق علیه السلام (همان، 60/213) ونیز: انما سمی قم لان اهله یجتمعون مع قائم آل محمد صلوات الله علیه و یقومون معه و یستقیمون علیه و ینصرونه، فرمایش امام صادق علیه السلام (همان، 60/216).
برای مطالعه ی احادیث گوناگون درباره ی قم، ر.ک: سفینة البحار، محدث قمی(مطبعه ی علمیه، نجف 1355ق) ذیل «قمم »، 2/445 449; بشارة المؤمنین در تاریخ قم و قمیین، حاج شیخ قوام اسلامی (قم 1353ش) صص 8 40; تاریخ قم، محمد حسین ناصر الشریعه، با مقدمه و اضافات علی دوانی(انتشارات دار الفکر، قم 1350ش)صص 6 13و 55 71.
6. لوکان العلم منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس (بحار الانوار،1/195، به نقل از قرب الاسناد).
این حدیث، با اندکی تفاوت در الفاظ، درکتب حدیثی و تفسیری شیعه و سنی فراوان آمده است. ر.ک: مجمع البیان، تصحیح و تعلیق سید هاشم رسولی محلاتی (مکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران، بی تا)3/208 و 9/108; نور الثقلین(مطبعه ی حکمت، قم 1383ق) 1/532; تفسیر کشاف (دار المعرفة، بیروت، بی تا)1/345; تفسیر فخر رازی (دار الکتب العلمیة، چ 2، تهران، بی تا)12/19و20; و....
7. مجمع البیان: 3/208; نور الثقلین: 1/532; تفسیر کشاف: 1/345; تفسیر فخر رازی: 12/19و20; تفسیر قرطبی:8/93; کنز العمال: حدیث 34130.
8. مجمع البیان:3/122; تفسیر تبیان(دار احیاء التراث: بیروت)3/352.
9. تفسیر روح المعانی (دار احیاء التراث العربی، بیروت) 7/216; تفسیر المنار(مصر، چ 3، 1367ق) 7/594; تفسیر نمونه(دار الکتب الاسلامیة، چ 11، تهران 1376ش)5/334.
10. بحار الانوار: 60/216.
11. نور الثقلین: 4/65; تفسیر قمی، تصحیح و تعلیق جزائری (نجف 1387ق)2/124.
12. مجمع البیان: 9/108; تفسیر صافی (مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ 2، بیروت 1402) 5/3231; تفسیر ابن کثیر (دار الفکر، بیروت 1400)6/325; بحار الانوار، 67/168.
13. الدر المنثور(دار الفکر، بیروت، بی تا)7/520; تفسیر طبری (دار المعرفة، بیروت 1400ق) 26/52.
14. ر.ک: تفاسیر مجمع البیان، گازر، المیزان، الدر المنثور، کشاف، قرطبی، مراغی، و فی ظلال القرآن، ذیل آیه فوق.
15. فصل فی ان حملة العلم فی الاسلام اکثرهم العجم.
من الغریب الواقع ان حملة العلم فی الملة الاسلامیة اکثرهم العجم، لامن العلوم الشرعیة ولا من العلوم العقلیة الافی القلیل النادر، وان کان منهم العربی فی نسبه فهو عجمی فی لغته و مرباه و مشیخته; مع ان الملة عربیة وصاحب شریعتها عربی....
16. ر.ک: شخصیات قلقة فی الاسلام، دکتر عبد الرحمان بدوی، سلسله دراسات اسلامیة(مکتبة النهضة المصریة، قاهره 1946)، مقدمه ی دکتر بدوی.
17. ر.ک: سراب زندگی; زندگینامه منوچهر ریاحی (انتشارات تهران ، بهار 1371)صص 261 262.
18. دائرة معارف القرن الرابع عشر/العشرین، محمد فرید وجدی (مطبعه ی دائرة معارف القرن العشرین، 1386ق/1967م) 7/195.
19. الطراز المعلم، ص 2.
20. ارزش فرهنگی و جهانی همکاری متفکران ایرانی قرون وسطی در پیشرفت تمدن عرب، نوشته ی لویی ماسینیون، ترجمه ی دکتر منوچهر بیات مختاری، مندرج در: مجله ی معارف اسلامی، نشریه ی سازمان اوقاف (ش 11، خرداد 1349) صص 5953.
21. ر.ک، مصاحبه ی گارودی با کیهان فرهنگی (سال 11، ش 1)صص 65.
22. ر.ک، خطابه ی ر یچارد برتن، مندرج در کتاب هشتمین کنگره ی تحقیقات ایرانی، دفتر دوم، 36 خطابه، ص 274.
23. تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، 1/299.
24. مالک و زارع در ایران، س. لمبتن، ترجمه ی منوچهر امیری ( بنگاه نشر کتاب) صص 6362.
25. برای شرح حال وی، ر.ک: کیهان اندیشه، ش 61، صص 12 به بعد، مقاه ی سید صالح شهرستانی، ترجمه ی آرش مردانی پور.
26. المقطم، 9 ژوئن 1935.
27 . درباره ی احادیث پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم ذیل آیه ی «والشجرة الملعونة فی القرآن » (بنی اسرائیل:60) و تطبیق آن با بنی امیه، ر.ک: تفاسیر شیعه ذیل این آیه ی شریفه، و نیز: طبقات ابن سعد (لجنة نشر الثقافة الاسلامیة، قاهره) :1/192; تاریخ طبری(مطبعة االاستقامة، قاهره):20/59/60; البدایة و النهایة (مطبعة االسعادة) :3/84; تاریخ یعقوبی(دارالفکر، بیروت):2/18; سیره ابن هشام(مطبعة الخیریة، قاهره): 1/317; سیرة حلبی(طبع مصطفی محمد، قاهره):1/374; الخصائص الکبری، جلال الدین سیوطی(حیدرآباددکن):1/150; السیرة االنبویة، سید احمد زینی دحلان شافعی(طبع درهامش سیره حلبی):1/374; المحاضرات، شیخ محمد خضری بیک مصری(ممطبعة االاستقامة، قاهره):1/77; و...