فطرت و شخصیت

شخصیت یکی از مسائل برخی از رشته های علوم انسانی مانند روان شناسی و جامعه شناسی است . مهم ترین سؤال در این زمینه آن است که عوامل مؤثر بر شخصیت کدام است و سهم هر یک از آنها به چه میزان است .

چکیده

شخصیت یکی از مسائل برخی از رشته های علوم انسانی مانند روان شناسی و جامعه شناسی است . مهم ترین سؤال در این زمینه آن است که عوامل مؤثر بر شخصیت کدام است و سهم هر یک از آنها به چه میزان است .

برخی از اندیشمندان مسلمان فطرت را عاملی تاثیرگذار بر شخصیت می دانند . این مقاله در پی اثبات این نکته است که همه انسانها از فطرت بهره مندند، هرچند سهم هر یک از آن متفاوت است .

همه ما با واژه "شخصیت" برخورد داشته و آن را به کار برده ایم: "فلانی، انسان با شخصیتی است"، "رفتار شما نشانه خصیت شماست" و ده ها عبارت دیگر . برخی از رشته های علوم انسانی مانند، روان شناسی، روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی از رشته هایی است که به این مسئله می پردازد .

در علوم تربیتی و اخلاق نیز به آن اشاره شده است . تعریف دقیقی از شخصیت که مورد اتفاق همه باشد وجود ندارد . برخی از روان شناسان شخصیت را الگوهای معینی از رفتار و شیوه های تفکر دانسته اند که نحوه سازگاری شخص با محیط را تبیین می کند . (1) در جامعه شناسی، شخصیت سازمان پویایی از عوامل مؤثر در یک فرد است که موجبات سازگاری منحصر به فرد او را با محیط پیرامون فراهم می سازد . (2) مشابه این تعریف در روان شناسی اجتماعی نیز آمده است: «شخصیت سازمان پویایی (دینامیکی) از منظومه های روانی است که سازگاری بی همتای فرد با محیطش را موجب می شود .» (3) تعریف جامع و دقیقی که به همه ویژگی های شخصیت اشاره کند و در همه رشته های مذکور که از منظر متفاوت به شخصیت نگاه می کنند مفید باشد، دشوار است;اما همانگونه که از تعریف های مذکور فهمیده می شود شخصیت اشاره به یک واقعیت دارد و آن ساختار فعلیت یافته آدمی است که رفتار او را شکل می دهد . شاید آیه شریفه «قل کل یعمل علی شاکلته » (4) که بیانگر عملکرد هرکس بر اساس ساختار شخصیتی اوست به همین نکته اشاره داشته باشد .

مهمترین محور بحث درباره شخصیت، مؤلفه های سازنده شخصیت و سهم هر یک در آن است .

دانشمندان علوم انسانی در رشته های مختلف با نگرش خاصی به شخصیت نگریسته، به عناصر گوناگونی که در شخصیت فرد مؤثر است اشاره کرده اند . در میان عناصر سازنده شخصیت عناصری چون وراثت و محیط کم و بیش مورد قبول بیشتر اندیشمندان واقع شده است .

ا) وراثت: صفات و ویژگی های روحی و روانی که از والدین به فرزند منتقل می شود در ساخت شخصیت مؤثر است . امروزه با پیشرفت علم ژنتیک، نقش این عامل در شخصیت بهتر نشان داده می شود . از روایاتی که بر دقت انتخاب همسر تاکید کرده نشانه هایی از تاثیر این عامل در شخصیت می توان یافت .

ب) محیط: این عامل به دو دسته داخلی و خارجی تقسیم شده است . مقصود از محیط داخلی، دوران قبل از تولد یا همان دوران بارداری است . تغذیه مادر در این دوران تسریع در فعلیت برخی از صفات بالقوه را موجب می شود . محیط خارجی که از بدو تولد آغاز می شود به محیط طبیعی (جغرافیایی) و اجتماعی تقسیم می شود . در محیط طبیعی شرایط اقلیمی، دما، خشکی یا مرطوب بودن هوا، سر سبزی یا کویری بودن منطقه باعث ایجاد خلق و خوی های متفاوت در افراد می شود . در محیط اجتماعی، اموری مانند خانواده، مدرسه، دوستان و خویشاوندان در شخصیت انسان مؤثرند . (5) فطرت از دیگر عوامل مؤثر در شخصیت دانسته شده است که این نوشتار به آن می پردازد . آیت الله مصباح فطرت را یکی از عوامل مؤثر در شخصیت می داند و می گوید:

یکی از عواملی که عمومیت دارد، فطریات است که در همه انسان ها وجود دارد، هر چند شدت و ضعف می پذیرد . مراد از فطریات یک سلسه امور روانی خدادادی است که در میان همه آدمیان مشترک است و هر یک از آن ها اقتضائاتی خاص دارد . (6) برخی در برابر این نظر، پرسشی این چنین مطرح کرده اند:

اگر فطرت را به عنوان یک «صفت نوعی » که تمام آحاد انسانی بهره و نصیب مساوی و مشابهی از آن برده باشند، فرض شود (حداقل آنکه بهره بالقوه آنان مشابه باشد) به زبان ریاضی، در معادله شخصیت عدد ثابتی را وارد نموده ایم که با وجود تغییر در جواب معادله، نقشی در میزان تفاوت جواب ها نخواهد داشت . به عبارت دیگر اگر فطرت انسان ها خصائص واحد با میزان و شدت یکسانی باشد، عوامل مؤثر در تمایزات آن ها چیزهای دیگری است لذا در مبحث شخصیت - تا آنجا که دنبال وجوه تمایز افراد است - عنصر فطرت مداخله ای نخواهد داشت .

اما اگر تمایلات فطری انسان را «صفات نوعی » بدانیم و در عین حال قائل به این باشیم که سهم افراد از این صفت، بنا به دلایل مختلف از جمله تفاوت عملکرد «اصلاب و ارحام » متفاوت است، در این صورت، مبحث شخصیت به مساله شناسایی عوامل مؤثر در میزان دریافت سهم یا نصیب افراد از فطرت تحویل خواهد شد که از این حیث تقریبا مشابه مساله ای است که در علوم انسانی رایج در جست و جوی عوامل مؤثر در شخصیت مطرح می شود . بدیهی است بحث در مورد شناسایی نوع عوامل و تفاوتهای احتمالی آن، همچنان گشوده خواهد بود . همین طور اگر مقدار نصیب فطری افراد را بالقوه مساوی بدانیم، اما قائل به تفاوت ظهور و علیت یافتن آن بر اساس عوامل مختلف باشیم، باز بحث شخصیت، شناسایی زمینه های مساعد یا موانع فعلیت یافتن فطرت خواهد شد که تقریبا مشابه فرض قبلی است . (7) در این کلام به چهار پرسش مترتب بر هم اشاره شده که پاسخ به آن ها محور این نوشته است .

ا) آیا فطرت در همه انسان ها وجود دارد؟ ب) اگر فطرت در همه انسان ها وجود دارد آیا سهم هریک با دیگری متفاوت است؟ ج) در صورت تفاوت، چه عاملی این تفاوت را موجب شده است .

د) آیا فطرت می تواند مستقلا در شخصیت مؤثر باشد؟ از طریق بررسی معنا، ادله و فایده فطرت و همچنین فطریات به بررسی و پاسخ پرسش های فوق می پردازیم . لازم به ذکر است که ما در این بحث از منظر روان شناسی یا جامعه شناسی به مساله ارتباط فطرت و شخصیت نپرداخته ایم . چه بسا ممکن است با استفاده از روش تجربی که در این رشته ها معهود است نتوان فطرت را اثبات نمود . هدف ما بررسی اثرگذاری فطرت به معنایی که در قرآن و روایات آمده و اندیشمندان مسلمان آنرا پذیرفته و تبیین کرده اند در شخصیت است .

1 . تعریف فطرت

بررسی معنای لغوی فطرت و ریشه یابی مشتقات آن ثمره ای در این بحث ندارد . برای ارائه تعریفی از فطرت ابتدا به برخی از کاربردهای آن در آیات و روایات و سپس به چند تعریف اشاره می شود .

قرآن کریم در مورد فطرت چنین می گوید: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله;پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است . آفرینش خدای تغییرپذیر نیست .» (8) امام صادق ع در توضیح این آیه می فرماید: «فطرهم جمیعا علی التوحید;خداوند همه را بر فطرت توحید خلق کرده است .» (9) از سوی دیگر پیامبر اکرم ص می فرماید: «کل مولود یولد علی الفطر حتی یکون ابواه یهودانه او ینصرانه;هر فرزندی بر فطرت متولد می شود تا اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا مسیحی کنند .» (10) امام باقر ع در توضیح این روایت چنین فرموده است: «یعنی المعرف بان الله عز و جل خالقه;هر نوزادی با این معرفت که خدا خالق و آفریننده اوست متولد می شود .» (11)

چند تعریف از فطرت:

آیت الله جوادی آملی در باره فطرت می گوید: «فطرت که همان بینش شهودی انسان نسبت به هستی محض و نیز گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه ای نسبت به حضرت اوست، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سرشته شده و جان آدمی به آن شیوه خلق شده است .» (12) مرحوم استاد محمد تقی جعفری فطرت را اینگونه تعریف کرده است: «فطرت عبارت است از جریان طبیعی و قانونی نیروهایی که در انسان به وجود می آید . بنابراین در هر یک از نیروهای غریزی و مغزی و روانی فطرتی وجود دارد که جریان طبیعی و منطقی آن نیرو می باشد .» (13) برخی دیگر فطرت را نوعی هدایت تکوینی انسان در دو قلمرو شناخت و احساس می دانند . (14)

از مجموعه آیات و روایات و همچنین تعریف هایی که برای فطرت گفته شد می فهمیم که فطرت نحوه خلقت و وجود انسان است . وجود انسان، پرنده، ماهی و . . . در اصل هستی و نفی عدم مشترک هستند، اما هر یک از این ها ویژگی هایی دارند که یکی را از دیگری متمایز می کند، این را وجود انسان و آن را وجود ماهی یا پرنده می کند . این تمایزها و مشخصه ها جدای از وجود آن ها نیست، یعنی اینگونه نیست که همه موجودات در آن مشترک باشند و سپس مجموعه ای از ویژگی ها به آن ضمیمه شود و انسان یا پرنده را تشکیل دهد;بلکه نوع وجود و نحوه هستی آن ها به گونه ای است که یکی پرنده است و دیگری ماهی . وجود ماهی بگونه ای است که ویژگی ها یا استعدادهای خاصی را دارد; مثلا می تواند در آب شنا کند، از گیاهان دریایی تغذیه کند و . . . . وجود انسان نیز به گونه ای است که استعدادهای مخصوصی را دارد;می تواند سخن بگوید، بیندیشد و . . . . یکی از ویژگی های انسان این است که در وجود او برخی از بینش ها و گرایش ها نهاده شده است . این نحوه از وجود و خلقت را فطرت می نامند . علامه طباطبایی دراین باره می گوید: "ان الخلق الانسانی نوع من الایجاد یستتبع هذه العلوم و الادراکات;خلقت انسان، گونه ای از هستی بخشی است که این علوم و ادراکات را در پی دارد" (15) . شهید مطهری نیز فطرت را نحوه خلقت می داند . (16) بنابراین مقصود ما از فطرت نحوه ای از خلقت و سرشت انسانی است که در آن بینش ها و گرایش های متعالی نهاده شده است و تعاریف مذکور با تعبیرهای گوناگون به این واقعیت اشاره دارد . از آنچه گفته شد می فهمیم اولا: فطرت در همه انسان ها وجود دارد و نوع انسان ها اصل فطرت را دارا هستند . ثانیا: فطرت، ثابت، پایدار و جاودانه است;زیرا لازمه ذات انسان است . ثالثا: فطرت نحوه وجود است یعنی خلقت انسان به گونه ای است که بینش ها و گرایش های خاصی را در خود می یابد و درک روشنی از آن ها دارد .

مطابق آنچه در تعریف فطرت گفته شده در پاسخ به سؤال نخست می توان گفت که فطرت به این معنا در همه انسان ها وجود دارد . زیرا فطرت را نمی توان از وجود انسان تفکیک کرد، بلکه انسان فطرتا به اموری بینش یا گرایش دارد و این نحوه سرشت در همه انسان ها وجود دارد . اما پرسش دوم; از اینکه همه انسان ها نصابی از فطرت را دارا هستند نمی توان گفت که سهم آن ها از فطرت یکسان است یا نه، مگر آنکه مقدمات دیگری به آن ضمیمه شود;مثلا ممکن است بگوییم چون خدا عادل است و انسان ها پیش از خلقت هیچ مرجحی بر همدیگر ندارند پس، طبق اقتضای این دو امر، همگی سهم برابری از فطرت دارند . اما این دلیل با دقت در عدالت ناتمام خواهد بود;چون مقتضای عدالت الهی این است که از انسان ها به اندازه ظرفیت و توانایی آن ها انتظار داشته باشد و در پاداش کردار، ظرفیت و استعداد آنها لحاظ شود . صرف داشتن استعداد و توانایی بیشتر دلالت بر برتری کسی نزد خدا نمی کند . چه بسا کسانی که از استعداد کمتری بهره مند بوده اما از آن استعداد به خوبی و در جهت خوبی استفاده کرده اند، نزد خدا بهتر و بالاتر از انسان هایی هستند که استعدادهای سرشاری داشته، ولی از آن استفاده نکرده یا در جهت قرب خدا نبوده است .

نتیجه آنکه دلیلی بر یکسان بودن فطرت افراد وجود ندارد;اما با توجه به نحوه وجود بودن فطرت اگر بتوان تفاوت وجود افراد و شدت و ضعف آن را ثابت کرد می توان تفاوت فطرت را نیز نتیجه گرفت .

لازمه فطرت گرایش به کمال مطلق و احساس نیازمندی و عبودیت نسبت به خداست، هرچه وجود انسان از شدت و سعت بیشتری برخوردار باشد این نیازمندی بیشتر خواهد بود . یک لیوان بدون آب را با یک اقیانوس بدون آب مقایسه کنید . هر دو خالی از آب و نیازمند آب هستند، اما نیازمندی اقیانوس بسیار بیش از نیازمندی لیوان است . در وجودهایی که از قوت و وسعت بیشتری برخوردارند نیازمندی بیشتری به خدا احساس می شود;زیرا هستی بیشتری را وابسته به خدا می بینند و احتیاج بیشتری را احساس می کنند . شاید این فراز از دعای امام سجادع (17) به همین نکته اشاره داشته باشد: «فمن یکون اسو حالا منی ان انا نقلت علی مثل حالی الی قبری .» امام ع پس از آنکه مواردی از غفلت از خدا را می شمارد می فرماید: "اگر با این حال از دنیا بروم بدتر از من چه کسی است . " این سخن از این واقعیت حکایت می کند که امام ع از سعه وجودی ای و وسعتی بهره مند است که اگر خدا را از آن بگیرند بالاترین نیازمندی و بیچارگی را احساس می کند وکسانی که از این سعه برخوردار نیستند این نیازمندی را احساس نمی کنند .

به هر حال تعریف فطرت بر تفاوت و یا عدم تفاوت سهم افراد از فطرت واحد دلالتی ندارد;مگر آنکه مقدمات دیگری ضمیمه شود که آن مقدمات نیز، خود، نیازمند اثباتند .

2 . ادله اثبات فطرت

به دو دلیل برای اثبات فطرت اشاره می کنیم:

1-2 . درون کاوی و مطالعه حالات روانی

گرایش های فطری از روح و جان انسان سرچشمه گرفته است و از پدیده های روانی او می باشد .

نزدیک ترین راه شناخت، مطالعه کتاب نفس و دقت در حالات روحی انسان است . انسان وقتی به حالات درونی، ضمیر و روان خود با توجه می نگرد، می یابد که حقیقت جو و خیر خواه است، کمال جویی را می پسندد و خیر خواهی را ستایش می کند . او به علم حضوری این را درک می کند;این نحوه از وجود با چنین احساساتی را فطرت می نامند .

این استدلال یک تجربه شخصی است و نتیجه آن را نمی توان در قالب یک استدلال منطقی ریخت و در مقام اقناع یا افهام به آن استناد جست;لیکن آنچه می تواند رهگشا باشد، یاد آوری شواهد و نشانه هایی است که بر وجود چنین گرایش های فطری در وجود نوع انسان ها دلالت می کنند، مانند این که می بینیم افراد بشر در شرایط عادی که نه انتظار سودی است و نه احتمال زیانی، علم را می ستایند و عالمان را تکریم می کنند;یا در گفتار و رفتار انسان می یابیم که پیوسته کمال مطلق را جویا بوده و در هر درجه از کمال مراتب بالاتری را خواهان است .

2-2 . رجوع به آراء روان شناسان

در روان شناسی تجربی حالات روانی (نفسانیات) اموری مسلم گرفته شده است . آنان تمایلات غریزی و فطری انسان را به سه دسته شخصی، اجتماعی و عالی تقسیم کرده اند: (18) تمایلات شخصی و خود دوستی، تمایلاتی است که طبق آن شخص به دنبال خیر و صلاح خود است . تمایلات اجتماعی، تمایلاتی است که احساس نوعی علاقه و دلبستگی را نسبت به هم نوعان خود موجب می شود . اموری چون محبت و دوستی خانوادگی، میهن دوستی و الگوپذیری از این دسته اند . تمایلات عالی اموری مانند حقیقت جویی، زیبایی دوستی و حس دینی می باشد .

رجوع به نظریه های روان شناسان، بدون لحاظ دلیل آن، ارزش علمی ندارد، مگر آنکه مورد اتفاق همه روان شناسان باشد که از این اتفاق نوعی اطمینان حاصل می شود .

از مجموع این ادله استفاده می شود که فطرت در همه انسان ها وجود دارد . با دقت در آرا روان شناسان و عملکرد آن ها در روانکاوی هر فرد جدای از دیگری و آنچه ما در زندگی اجتماعی می بینیم، تفاوت انسان ها در بهرمندی از فطرت را می یابیم که به عامل این تفاوت اشاره خواهیم کرد .

3 . فایده فطرت

برای فطرت فواید فراوانی ذکر شده است;از جمله اینکه فطرت زمینه ای برای رشد ارزش های اخلاقی در انسان، یکسان شدن نوع اندیشه و احساس و در نتیجه توانایی بر زندگی اجتماعی است .

همچنین مشترک بودن فطرت در همه زمان ها سیر تکاملی انسان را موجب می گردد;زیرا بدون وجود امر مشترکی در میان همه انسان ها سیر از نقص به تکامل بی معنا خواهد بود .

از فواید ذکر شده برای فطرت که از برخی آیات قرآن استفاده می شود و مرحوم علامه طباطبایی نیز به آن اشاره نموده است (19) نوعی بودن فطرت استفاده می شود، اما این نوعی بودن با شدت و ضعف افراد مختلف منافاتی ندارد .

4 . فطریات

فطریات را به دو دسته ادراکی (معرفتی) و گرایشی تقسیم نموده اند .

1-4 . فطریات ادراکی: اصطلاح فطری در مورد شناخت به معانی مختلفی به کار رفته است . به نظر ابن سینا فطریات ادراکی دو ویژگی دارد، نخست این که تلقینی و متاثر از عوامل بیرونی نبوده و از درون انسان سرچشمه می گیرد و دیگر اینکه جزمی و قطعی هستند . (20)

2-4 . فطریات گرایشی

1-2-4 . حس کنجکاوی و حقیقت جویی . انسان همواره می خواهد به راز اشیا و حوادث اطراف خود آگاه شود . آثار این تمایل و احساس به صورت محدود و ضعیف از لحظه خلقت در او مشاهده می شود و به تدریج که قوای ادراکی او رشد می کند آثار و نتایج آن نیز در زندگی او گسترش و تکامل می یابد .

2-2-4 . حس نیکی یا فضلیت خواهی . آدمی ذاتا فضایل اخلاقی را دوست دارد و در نهاد خود طالب و خواهان آن است، چه آن خیر و فضیلت مانند حلم و شجاعت جنبه فردی داشته باشد و چه جنبه اجتماعی داشته باشد مانند دادخواهی، یاری رساندن و کمک به مظلومان و محرومان . در اینجا محیط، در یافتن مصادیق فضیلت مؤثر است .

3-2-4 . حس کمال جویی . انسان اولا و بالذات خواهان کمال است و ثانیا خواهان کمال مطلق و نامحدود;لذا پس از یافتن مرتبه ای از کمال به جست و جوی مرتبه دیگری از آن می پردازد .

4-2-4 . تمایل به ابداع و ابتکار . آدمی در درون خود ابداع و خلاقیت را می پسندد و به آن گرایش دارد، خواه او خود، این گرایش را بالفعل داشته باشد یا نه .

از مجموع این صفات فطری استفاده می شود که اصل این صفات در همه انسان ها وجود دارد و آنچه فطری است اصل همین صفات است;اما مصادیق این صفات مانند مصداق فضلیت یا کمال ممکن است فطری نباشد . همچنین این صفات در همه انسان ها به یک اندازه نیست;بلکه برخی حس فضیلت طلبی بیشتری از دیگران دارند و از سهم بیشتری بهره مندند . عوامل متفاوتی همچون محیط و . . . در این حس می تواند تاثیر بگذارد و آن را تقویت یا تضعیف نماید . بهره برداری از فطریات و توجه به آن ها نیز در تقویتشان مؤثر است;زیرا با فراموشی فطرت، غبار غفلت آن را فرا خواهد گرفت .

از آنچه درباره تعریف، ادله و فایده فطرت و همچنین فطریات گفته شد در می یابیم که:

الف) فطرت نحوه وجود انسان است و با شدت و ضعف وجود، شدید و ضعیف می شود .

ب) فطرت دارای فعلیت است و فقط قوه و استعداد صرف نیست .

ج) فطرت امری نوعی است که در همه انسان ها وجود دارد .

د) فطرت شدت و ضعف پذیر است . گرایشهای فطری در برخی افراد قوی و در برخی ضعیف است . (21)

ه) انسان در شدت و ضعف فطریات دخالت دارد .

اما فطرت و فطریات چگونه می تواند در شخصیت انسان تاثیر بگذارد؟ شخصیت بر اساس صفات و ویژگی های فردی شکل می گیرد . اگر فطرت شدت و ضعف دارد و این شدت و ضعف باعث ایجاد تفاوت در افراد می شود، چه عاملی این شدت و ضعف را موجب می شود؟ اگر عامل آن همان مؤلفه هایی است که روان شناسان و جامعه شناسان در شکل گیری شخصیت انسان مؤثر می دانند، فطرت فی نفسه چگونه می تواند در شخصیت مؤثر باشد؟ شاید بتوان از نحوه اثر گذاری فطرت در شخصیت تبیین های متفاوتی ارائه کرد که در اینجا به دو تبیین اشاره می شود:

یک) همانگونه که گفته شد فطرت با اصل خلقت و وجود آدمی ارتباط دارد;زیرا فطرت نحوه وجود انسان است . اگر ثابت شود که وجود افراد، متفاوت و دارای شدت و ضعف است فطرت که نحوه وجود اوست متفاوت و شدید و ضعیف خواهد بود . اکنون سؤال به شدت و ضعف وجود منتقل می شود که آیا وجود افراد شدت و ضعف دارد یا نه؟ اگر وجود، تشکیکی و دارای شدت و ضعف است عامل آن چیست؟ غیر از شدت و ضعف وجودیی که پس از خلقت هر فرد به سبب اعمال و رفتارش به او می رسد;از روایات به دست می آید که افراد بشر هنگام خلقت نیز تفاوت وجودی دارند . امام صادق ع می فرمایند: «ان الله خلق طینتنا من علیین و خلق طین شیعتنا من دون ذالک، فهم منا، و خلق طین عدونا من سجین و خلق طین شیعتهم من دون ذالک فهو منهم (22) ;خداوند سرشت ما را از علیین نهاده و سرشت شیعیان ما را از ذیل آن، آن ها از ما هستند;و دشمنان ما را از سجین خلق کرده و پیروان آن ها را از ذیل آن، پس پیروانشان از آن ها هستند .» از این روایت فهمیده می شود که خلقت انسان ها متفاوت است اما سر این اختلاف چیست؟ برخی از روایات علت آن را پاسخ گویی ارادی انسان به ندای الهی در عالمی به نام عالم ذر می دانند . (23) در این صورت نقش اراده در شخصیت انسان برجسته خواهد شد و لذا برخی اراده را هم در کنار فطرت یکی از عوامل و بلکه مهم ترین عامل مؤثر در شخصیت می دانند . (24) این بحث با یکی از مباحث پیچیده و دقیق معارف و کلامی به نام "جبر و اختیار" ارتباط دارد که در جای خود به آن پرداخته شده است . (25)

دو) همانگونه که گفته شد فطرت نحوه وجود انسان است که در همه انسان ها وجود دارد . فطرت شدت و ضعف پذیر است و گرایشات او قوی و ضعیف می شود، به فرض که در شدت و ضعف آن ها اموری را غیر از عواملی که روان شناسان و جامعه شناسان در مورد شخصیت گفته اند دخیل ندانیم (26) ، فطرت مؤلفه ای است که در شخصیت تاثیر می گذارد;زیرا با حضور فطرت عواملی که روان شناسان و جامعه شناسان گفته اند تاثیری متفاوت با زمان عدم حضور فطرت خواهد داشت . و چون فطرت تشکیکی است و در افراد متفاوت است;لذا تاثیر آن عوامل در افراد، متفاوت خواهد بود . خاصیت گرایشات فطری آن است که اگر زنده نگه داشته شوند و به آن ها بها داده شود بر شکوفاییشان افزوده می شود و تاثیرات بیشتری می گذارند;برای مثال یکی از گرایشات فطری مانند ظلم ستیزی را در نظر می گیریم . اگر این گرایش در همه افراد به یک اندازه وجود داشته باشد، تاثیری که عوامل محیطی در شدت و ضعف ظلم ستیزی و در نتیجه در شخصیت انسان دارند با حضور فطرت متفاوت خواهد بود .

بنابراین "نکته قابل تامل آن است که امور فطری به یک اندازه در افراد، بیدار و شکوفا نمی گردد، به همین دلیل نمی توان سهم مشخص و ثابت و یکسانی را برای عامل فطرت در عرض سایر عوامل در نظر گرفت . آن دسته از انسان ها که فطرت الهی و اخلاقی آنها شکوفاتر گشته و از خضوع، عبودیت و حیات اخلاقی ممتازتری برخوردارند، عامل فطرت سهم بیش تری را در شکل دهی شخصیت و شاکله آن ها دارد، و آنان که در اثر عوامل مختلف جنبه های حیوانی خود را تقویت کرده اند شعله فطرتشان، فرو کش کرده و نقش ضعیف تری ایفا می کند . " (27)

سؤال دیگری که مطرح است این است که آیا فطرت به دو طرف خیر و شر گرایش دارد یا فقط به سمت خیر می گراید . برخی می گویند: «فطرت و خمیرمایه ذاتی بشر، خصلتی دو سویه دارد یعنی هم کمال جویی و گرایش به خیر در وجودش نهفته است و هم شیطان صفتی و درنده خویی و تمایلات شرورانه با مذاقش سازگار است . این دیدگاه، فطرت یا ماهیت وجود انسان را به صورت بالقوه و قادر و توانا برای فعلیت یافتن دو گانه در دو سوی طیف خیر و شر می داند و خمیرمایه هر دو گونه فعلیت را در وجودش می یابد که برای تحقق یکی و زیر پا گداشتن آن دیگری، شرایط و لوازم و تکالیفی مقدر شده است . استنباط اولیه و ظاهر از (آیات 7 و 8) سوره مبارکه شمس که از الهام تقوا و فجور در نفس انسان خبر می دهد، می تواند مدلول این نگرش قلمدادشود .» (28)

از آیات و روایات و آنچه در این مقاله در باره فطرت گفته شد، فهمیده می شود که فطرت یک سویه و فقط در جهت کمال است;به همین دلیل صفات خوب را به فطرت نسبت می دهند . در اینجا باید میان فطرت انسان و خود او تفاوت قائل شد . در انسان هر دو نوع گرایش وجود دارد;اما گرایش به سمت خوبی و کمال مطلق را فطرت می نامند . این فطرت آن گونه که در این نقل قول آمده، بالقوه نیست;بلکه فعلیت دارد . روایات هم بر بالفعل بودن آن دلالت دارد;چنانکه پیامبر اکرم ص تولد هر فرزندی را بر فطرت می داند تا اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا مسیحی کنند . (29) از این روایت و روایات مشابه فهمیده می شود که فطرت از آغاز تولد در انسان بالفعل موجود است .

در نقل قول پیشین دو سویه بودن فطرت به استنباط نخستین از این آیات سوره شمس تمسک شده است: «و نفس و ما سواها، فالهمها فجورها و تقواها;سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد;سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد .» (30) چنین استنباطی ناتمام است; زیرا اولا این آیه بر گرایش فطرت دلالت ندارد بلکه سخن از بینش و آگاهی و الهام مصادیق فجور و تقوا است . ثانیا آیه دلالت بر دو سویه بودن نمی کند;زیرا الهام فجور در واقع همان الهام تقوا است;به او الهام شده که این کار، بد و پلید است، تا از آن دوری کند، نه آنکه او را به فجور هدایت کرده و سوق دهد . اگر به انسانی که بر سر دو راهی قرار می گیرد، که یک راه وی را به مقصد می رساند و راه دیگر او را از مقصد منحرف و دور می کند، گفته شود که این راه دوم تو را به مقصد نمی رساند بلکه از مقصود منحرف می کند، در واقع راه مقصد را به او نشان داده اند نه آنکه او را به بیراهه کشانده باشند . ادامه آیات فوق شاهد همین مطلب است: «قد افلح من زکها;و قد خاب من دسها;که هر کس آن را پاک گردانید، قطعا رستگار شد، و هر که آلوده اش ساخت، قطعا درباخت .» (31)

پی نوشت ها:

1. ریتال اتیکسون و دیگران، زمینه روان شناسی، ترجمه براهنی و دیگران، انتشارات رشد، تهران، 1371، ص 73 .

2. علی محمد حاضری، مقاله فطرت و شخصیت، ارائه شده در نهمین کنفراس وحدت حوزه و دانشگاه، آذر ماه 1375، ص 2 .

3. ژان استوتزل، روان شناسی اجتماعی، ترجمه علی محمد کاردان، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1369، ص 197 .

4. اسرا/84 .

5. ر . ک: حمزه گنجی، روان شناسی عمومی، نشر دانا، تهران، 1376، ص 315 .

6. محمد تقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1372، ص 185 .

7. علی محمد حاضری، پیشین .

8. روم/30 .

9. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1388ق، ج 2، ص 12 .

10. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، موسس الوفا، بیروت، 1403ق، ج 3، ص 281 .

11. محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ص 12 .

12. عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدا و معاد، انتشارات الزهرا، قم، 1372، ص 69 .

13. محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، تهران، 1378، ج 1، ص 141 .

14. علی ربانی گلپایگانی، فطرت در قلمرو اندیشه و گفتار (جزوه منتشر نشده).

15. محمد حسین طباطبایی، المیزان، موسس الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1394ق، ج 5، ص 311 .

16. مرتضی مطهری، فطرت، صدرا، تهران، 1370، ص 19;همو، نقدی بر مارکسیسم، صدرا، تهران، 1363، ج 1، ص 159 .

17. ر . ک: مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی .

18. ر . ک: ژان استوتزل، پیشین، ص 197 .

19. محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 5، ص 311 .

20. ابن سینا، النجا، انتشارات مرتضوی، تهران، 1364، ص 62 .

21. برای مطالعه بیشتر، ر . ک: مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، صدرا، تهران، 1370، ج 1، ص 159 .

22. محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 22، ص 331 .

23. ر . ک: همان، ج 3، ص 279 .

24. محمد تقی مصباح یزدی، پیشین، ص 186 .

25. برای مطالعه بیشتر، ر . ک: امام خمینی، جبر و اختیار;محمد تقی مصباح، معارف قرآن (انسان شناسی)، بحث اختیار انسان .

26. از برخی روایات برداشت می شود که امور دیگری غیر از عوامل گفته شده در برخی از گرایشات انسان و شدت و ضعف آن ها تاثیر می گذارد، مانند دعای پدر و مادر .

27. محمود رجبی، انسان شناسی، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، قم، 1380، ص 113 .

28. علی محمد حاضری، پیشین، ص 7 .(نویسنده، این نظریه را به دکتر شریعتی و دکتر سروش نسبت داده است) .

29. محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 3، ص 281 .

30. شمس/87 .

31. شمس/9- 10 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر