دقت ابوالفتوح رازی در معانی واژه ها و مقایسه آن باتبیان شیخ طوسی و مجمع البیان ط برسی (ره)

امام المفسرین شیخ ابوالفتوح رازی مؤلف اثر نفیس و مفید تفسیر روض الجنان از بزرگان علمای شیعه امامیه است و اثر پر ارزش او در نیمه اول قرن ششم هجری تالیف شده است

گروه فرهنگ و ادب اسلامی

امام المفسرین شیخ ابوالفتوح رازی مؤلف اثر نفیس و مفید تفسیر روض الجنان از بزرگان علمای شیعه امامیه است و اثر پر ارزش او در نیمه اول قرن ششم هجری تالیف شده است. این اثر متعلق به 9 قرن قبل با این همه مزایا باید معجزه تالیف در تفسیر نامید، زیرا کتابی است که از جهات مختلف و ابعاد گوناگون مفید است، و به تعبیر بعضی از بزرگان مصداق فیه ما تشتهیه الانفس وتلذ الاعین. (1)

گرچه شرح حال جامعی از این مرد بزرگ که از اکابر علمای امامیه است در دست نیست، ولی از این اثر گرانبها تا حدی می توان به مقام شامخ علمی او پی برد. ورود و خروج او در هر مساله از مسائل علمی و یا فقهی و عقیدتی استادانه و محققانه است. از مهارتش در مسائل مختلف می توان دانست که وی مردی اصولی و فقیه و محقق و متکلم و ادیب و لغوی و خلاصه من یعتمد علیه فی شتی العلوم بوده است.

اگر کسانی بخواهند در اطراف این تفسیر و معرفی آن به محافل علمی مطالبی بنویسند از جهات متعدد سزاوار فحص و بحث است.

چون این متن ارزشمند و مهم شیعی در بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی به نحو جالب توجهی مورد تحقیق قرار گرفته و با تکیه بر نسخه های خطی بسیار به تصحیح جناب دکتر یاحقی و با ویراستاری این کمترین به عالم علم و ادب و فرهنگ عرضه شده است، (2) در مقاله حاضر نتیجه بررسی مقایسه ای بین این تفسیر و تفسیر تبیان مرحوم شیخ الطائفه طوسی(ره) که مرحوم شیخ ابوالفتوح از آن متاثر بوده است، و مجمع البیان مرحوم طبرسی(ره)، از معاصرین شیخ ابوالفتوح، عرضه شده است. و چنین نتیجه گرفتیم که به طور کلی می توان گفت تفسیر روض الجنان از این جهت کاملتر است و بر این دو تفسیر رجحان دارد. (3)

شان لغوی ذکر موارد استعمال لغت و یا نقل اختلافاتی که در یک واژه وجود دارد; و دقت در این که استعمال این لغت در چند مورد چه مناسبتی دارد نیست و اما اگر کسی مشتقات یک لغت را در مواردی با ذکر مناسبت بیان کند و برای تمام مشتقات آن، واژه جامعی به دست دهد نشان قدرت محقق است. مرحوم شیخ ابوالفتوح رازی الحق دارای چنین هنری است و بیشتر در این جهت، اشتقاق کلمات مورد لحاظ است. با دقت و احاطه ای که افراد دارند و در این جهت اشخاص به شدت و ضعف مختلفند و کمتر کسی پیدا می شود که تا آخر راه رفته و جای تحقیقی برای دیگران نگذاشته باشد چنان که گفته اند: کم ترک الاول للآخر.

اکنون برای این که این مقاله متضمن فواید بیشتری باشد، اشتقاق و اقسام آن با اجمال و اختصار بیان می شود. گفته اند: (4) «الاشتقاق اقتطاع فرع من اصل » یعنی اشتقاق به این معنی است که فرعی از اصلی گرفته شود مثل گرفتن فعل از مصدر; در صورتی که اصل را مصدر بدانیم و در اشتقاق، مشتق که فرع است با مشتق منه که اصل است باید در حروف اصلی ولو در بعضی از حروف اصلی همخوانی داشته باشند چه در صفات حروف اختلاف داشته باشند یا اتفاق، و چه ترتیب حروف در هر دو یکسان باشد یا نباشد و به حسب این اختلاف و اتفاق میان اصل و فرع، اشتقاق به چهار قسم شده است: صغیر، وسیط، کبیر، اکبر.

اشتقاق صغیر آن است که حروف اصول کلمه اصل با همان ترتیب در فرع محفوظ باشد با تغییری در صفات حروف، چه حرف زایدی در فرع باشد چه نباشد، مثل نصر ینصر نسبت به نصر.

اشتقاق وسیط آن است که حروف اصول کلمه اصل در فرع محفوظ باشد با اختلاف در ترتیب مانند جبذ نسبت به جذب.

اشتقاق کبیر آن است که بعضی از حروف اصول کلمه اصل در فرع محفوظ باشد مثل این که «شیعه » از شعاع گرفته شده باشد. در روایتی از ائمه هدی علیهم السلام نقل شده است که شیعه را شیعه نامیده اند چون از شعاع نور ائمه علیهم السلام آفریده شده اند با وجودی که کلمه شیعه اجوف است و شعاع مضاعف. و از این قبیل موارد در سخنان اصحاب عصمت علیهم السلام به چشم می خورد.

و اشتقاق اکبر آن است که کلمه ای از دو کلمه یا بیشتر مشتق شود که در کلمه فرع (مشتق) از دو کلمه یا بیشتر حروفی باشد مثل اشتقاق «حصب » از حصی و حطب یا گرفتن مصادری چند از جمله هایی مثل بسمله و حولقه و سبحله و سمعله از جمل بسم الله الرحمن الرحیم و لاحول و لا قوة الا بالله، و سبحان الله و سمع الله لمن حمده. به اعتبارهایی دیگر، اشتقاق تقسیمات دیگری پیدا می کند که این جا مجال ذکر آن نیست.

تفسیر روض الجنان را با خیلی از تفاسیر از جهات مختلف می توان مقایسه کرد و عظمت این تفسیر را درک کرد ولی ما در این باره دو تفسیر شیعی را مقیاس قرار دادیم و این تفسیر را با آن دو سنجیدیم: اول: تفسیر تبیان شیخ الطائفه طوسی (ره) زیرا شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر روض الجنان از آن متاثر بوده و مطالبی از تبیان در روض الجنان دیده می شود. دوم: تفسیر مجمع البیان امین الاسلام طبرسی (ره) که باید گفت تفسیری از معاصران شیخ ابوالفتوح که بتواند با تفسیر روض الجنان پهلو بزند و مؤلفش از اکابر علمای امامیه باشد چون مجمع البیان در دست نیست.

مقایسه مواردی از سه تفسیر فوق الذکر نه به نحو استقصاء از همه مجلدات سه تفسیر بلکه به عنوان نمونه: در آیه 3 سوره بقره در جمله «و مما رزقناهم ینفقون » شیخ در تبیان (1/57) فرموده و اما الرزق فهو ما للحی الانتفاع به علی وجه لایکون لاحد منعه منه، یعنی: و اما رزق چیزی است که زنده را بهره بردن به آن هست بر وجهی که هیچ کس را نرسد که از آن منعش کند و این معنی را برای رزق در مجمع البیان (1/39) نیز آورده و در روض الجنان (1/106) همین مفاد هست به اضافه این قسمت که عینا نقل می کنیم: چون چنین بود شامل بود جمله منفوعات را از این جا گویند: رزقه الله دارا و عقارا و ولدا و علما و غیر ذلک مما ینتفع به » و در آیه 9 سورة البقره «یخادعون الله » در تبیان (1/69) خدع را به معنی فساد و تغیر آورده و به شعری هم استدلال فرموده است و مجمع البیان (1/46) هم فقط معنی اصلی کلمه را ذکر فرموده و آن معنی را که شیخ الطائفه در تبیان آورده و به شعر استدلال فرموده ذکر نکرده ولی در روض الجنان (1/120) آن معنی را که در تبیان است با ذکر شاهد از شعر آورده باضافه معنی اصل کلمه که «اخفاء» است مضافا به این که فرموده: نهانخانه را مخدع گویند. پس روض الجنان از هر دو تفسیر مطلب را مبسوطتر آورده است.

در آیه 49 سورة البقره در لغت ذبح در تبیان (1/221) و مجمع البیان (1/105) این لغت را به معنی شق آورده اند ولی در روض الجنان (1/270) این معنی را آورده به اضافه دو معنی دیگر: فت (خرد کردن) و شکستن.

در آیه 102 سورة البقره در لغت سحر: تبیان (1/372) ریشه این لغت را خفاء دانسته است و روض الجنان (2/79) هم آن را آورده و هر دو تفسیر در این باره بسط سخن داده اند ولی شیخ ابوالفتوح این معنی را (خفاء) به عنوان جامعی ذکر می کند و سایر معانی را به این جامع برمی گرداند که این دقت در تبیان نیست و مجمع البیان (1/170) هم کمتر از تبیان دارد و با وجودی که در تبیان مطلب مبسوط آمده است سخنی در روض الجنان است که در تبیان نیست و آن این است: «اصل کلمه (سحر) در لغت پوشیدگی است و شش را برای آن سحر گویند که پوشیده باشد در شکم و سحر را برای آن گویند که آخر شب که صبح برخواهد آمدن تاریکتر باشد و بیانی که به حدی رسد که دیگران ندانند چنان بیان کردن، سحر خوانند آن را برای آن که وجه آن پوشیده باشد و هر کس چنان نداند گفتن... و سحر آمده است به معنی علم به کاری پوشیده ». پس شیخ ابوالفتوح استادانه تر در این کلمه داد سخن داده و مطلب را رسانده است.

در آیه 109 سورة البقره در لغت «حسد» در تفسیر تبیان (1/406) و مجمع البیان (1/184) معنای اصطلاحی حسد را ذکر کرده اند و ریشه این واژه را به دست نداده اند ولی در روض الجنان (2/107) مرحوم شیخ ابوالفتوح می گوید: اصل حسد در لغت حک الشی ء بالشی ء چیزی در چیزی سودن باشد چنان که خراشیده شود و از این جا بیل را محسد گویند که لت خدش است و پس از آن استدلال به اشعار فراوانی در مذمت حسد کرده که در تبیان و مجمع البیان نیست.

در آیه 184 سورة البقره تبیان (2/118) در لغت «سفر» آن معانی را که در روض الجنان آمده ذکر کرده و ریشه آن را به معنی کشف دانسته است ولی در روض الجنان (3/15) دقتی و توضیحی است که در تبیان نیست مثلا در معنی سفر که به معنی کتاب است و جمع آن اسفار، این دقت در روض الجنان راجع به علت چنین نامگذاری توضیح داده شده است و آن این که در کتاب کشف علوم است. و یا فرموده: کاتب را سافر گویند و جمع آن سفره است سپس گوید زیرا ذوسفر است مثل لابن و تامر بمعنی ذولبن و ذوتمر یا سفیر به معنی کسی که میان دو کس برای اصلاح آنها دخالت کند چرا او را سفیر گویند چون استکشاف حال ایشان کند و در این باره در مجمع البیان (2/272) هم کم مطلب آمده است.

در آیه 187 سورة البقره در جمله تلک حدود الله در معانیی که برای حد آمده تبیان (2/136) از روض الجنان (3/60) عقب نیفتاده ولی مجمع البیان (2/280) کمتر مطالبی ذکر کرده ولی روض الجنان از نظر استدلال به شعر و مثلها کاملتر است و حد اصطلاحی را هم ذکر فرموده که حد تعریفی است که مطرد و منعکس باشد یعنی جامع افراد و مانع اغیار.

در آیه 188 سورة لبقره در لغت ادلاء «وتدلوا بها الی الحکام » در تبیان (2/139) و مجمع البیان (2/282) و روض الجنان (3/62) بحث شده و روض الجنان کاملتر و با بیان شواهد شعری مطلب را پرورانده است.

این نکته را نباید از نظر دور داشت که واژه مزبور، هم از ثلاثی مجرد آمده (دلا، یدلو) و هم از باب افعال (ادلی یدلی) و هم از باب تفعیل (دلا، یدلی)، و روض الجنان و مجمع البیان آورده اند که وقتی گفته می شود ادلیت الدلو اذا ارسلتها فی البئر و گاهی که گفته می شود دلوتها اذا اخرجتها و تبیان به عکس این معنی که در روض الجنان و مجمع البیان است آورده که وقتی گفته شود دلوت الدلو فی البئر اذا ارسلتها و وقتی بگویند ادلیتها اذا انتزعتها من البئر. و با مراجعه به معاجم (4/5) لغوی و دقت در آنها به دست آمده که آنچه شیخ ابوالفتوح و طبرسی (رة) ذکر کرده اند صحیحتر است نه آنچه شیخ در تبیان آورده است.

در آیه 223 سورة البقره «ولاتجعلوا الله عرضة لایمانکم » مفسران قدیم و جدید دو معنی برای «عرضه » ذکر کرده اند: اولی حاجز و مانع و دوم در معرض قرار دادن; ولی در این که این واژه را از چه بگیریم در تبیان و مجمع البیان تعرضی نیست ولی در روض الجنان (3/245-246) فرموده اصل آن یا از عرض است و هوالجانب یا از عرض مصدر عرضت علیه الامر. و در همان معانی که قوم گفته اند در روض الجنان شواهد بیشتری است که در دو تفسیر تبیان (2/345) و مجمع البیان (2/321) نیست.

در آیه 13 سورة آل عمران در لغت رای به مناسبت رای العین در آیه کریمه، مرحوم شیخ ابوالفتوح در روض الجنان (4/203) نکاتی نقل فرموده که در تبیان (2/49) و مجمع البیان (2/415) نیست. شیخ ابوالفتوح با دقت خاص خویش درباره این واژه فرموده رؤیت مربوط به دیدن به چشم ظاهری است و رای مربوط به رؤیت دل است و رؤیا بمعنی رؤیت در خواب، و شواهدی ذکر فرموده است و در بسیاری از لغات تبیان و روض الجنان و مجمع البیان اصل مطلب را به یک اندازه دارند ولی از نظر شواهد و تحلیل مطلب در حد روض الجنان نیستند.

در آیه 79 سورة آل عمران که کلمه ربانیین به کار رفته در تبیان (2/511) و مجمع البیان (2/465) برای این کلمه که منسوب به رب یا ربان است سخن به اختصار رفته ولی در روض الجنان (4/404-405) با بسط بیشتر و استشهاد به شعری که در دو تفسیر مزبور نیست سخن رفته است و در دو تفسیر پنج معنی برای ربانیین آمده که از روض الجنان حدود هشت معنی به دست می آید و بهتر از همه این که روایتی در روض الجنان درباره ربانی هست که در دو تفسیر نیست و این روایت لب و جان همه معانی است که برای ربانی گفته اند و آن روایت این است که از امیرالمؤمنین علیه السلام راجع به ربانی پرسیدند فرمود: ربانی آن است که یرب العلم بعمله که تربیت علم کند به عمل، عالمی عامل باشد.

در آیه 101 سورة آل عمران در لغت اعتصام (و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم) در تبیان ( 2/543) به معنی امتناع و در مجمع البیان (2/482-481) به معنی امتناع و تمسک آن را گرفته اند و در روض الجنان فرموده اصل اعتصام، امتناع است. در این جا تبیان و مجمع البیان به اختصار پرداخته اند ولی روض الجنان شواهدی از آیه و شعر آورده، و این که این لغت گاهی متعدی به نفس آمده و گاه متعدی به باء و به عصمت مصطلح نیز اشاره کرده و فرموده «و از این جا عصمت گویند آن لطف را که مکلف عند آن امتناع کند از سایر قبائح » که دو تفسیر مزبور از این بسط، خالی است.

در آیه 16 سورة الانفال (و من یولهم یومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئة) در تفسیر تبیان (5/92) و مجمع البیان (4/529) و روض الجنان (9/83) متحرف را از ریشه حرف گرفته اند که به معنی کناره شی ء است و متحرف و منحرف آن است که از جهت استواء زایل می شود و خلاصه این که تمکن در جهت استقامت و اعتدال ندارد و به طرف شی ء منحرف و متمایل می گردد. دو سه نکته در روض الجنان هست که در دو تفسیر مزبور نیست یکی این که ایشان چون جامع همه معانی را همان تمایل و انحراف از جهت استواء بیان کرده در حرفه که ما بمعنی پیشه ترجمه می کنیم چنین بیان می کند: «والحرفة الصنعة لانه ینحرف الیها» یعنی صنعت و کار و پیشه را حرفه می گویند چون شخص پیشه ور به آن منحرف و متمایل می شود و به آن روی می آورد و دیگر آن که دو سه معنی برای حرف آورده که در دو تفسیر نیست: حرف السیف حده و الحرف البعیر الضامر تشبیها بحرف الهجاء والحرف البعیر الصلب تشبیها بحرف الجبل.

در آیه 38 سورة الانفال (قل للذین کفروا ان ینتهوا یغفرلهم ماقد سلف) در تفسیر مجمع البیان (4/542) تنها ریشه سلف را که سلوف و به معنی تقدم است ذکر کرده و در تبیان (5/120) معنی تقدم را آورده و به ذکر مشتقات آن اکتفا کرده بدون ذکر معانی آن، و فرق میان باب افعال «اسلف » و باب استفعال «استسلف » و یا سلاف و سلافه که به معنی خمر خالص و یا خالصترین خمر است. چرا آن را سلاف می گویند ولی در تفسیر روض الجنان (9/115) مشتقات را ذکر کرده با فرق میان باب افعال و استفعال: اسلف اذا باع الشی ء سلفا و استسلف اذا اشتری الشی ء سلفا. و علت این که خمر خالص را «سلاف » می گویند در روض الجنان فرموده: لانه اول ما اعتصر منها; پس آنچه در روض الجنان آمده مبسوطتر و کاملتر و مفیدتر است.

در آیه 50 سورة الانفال «و ذوقوا عذاب الحریق » در معنی ذوق شیخ ابوالفتوح (9/232) دقت قابل توجهی دارد که در دو تفسیر دیگر به چشم نمی خورد، ایشان فرموده: ذوق کنایت باشد از مقاسات و مکابده، سپس ذکر شعری فرموده و باز فرموده است: ذوق را در جای امتحان و اختبار استعمال کنند: یقول العرب ارکب هذا الفرس و ذقة با مثالهای دیگر و ذکر یک بیت شعر و در آخر فرموده: و اصل او ذوق به دهن است: و هو ادراک الطعم باللهوات و اللسان.

در سوره یوسف آیه 19 در جمله «واسروه بضاعة » در اصل این که بضاعت قطعه ای از مال است که با آن تجارت کنند و از ریشه بضع است به معنی قطع و مبضع به معنی نیشتر است هر سه تفسیر تبیان (45/46) مجمع البیان (5/219) و روض الجنان مساوی و یکسانند ولی سه چیز در روض الجنان (11/32) است که در دو تفسیر دیگر نیامده است: 1) بضعه به معنی قطعه لحم، 2) و بضع مابین سه تا ده،3) بضع مابین دو عقد مثل عدد خرده میان دو عدد کامل. پس روض الجنان کاملتر و نسبت به آن دو تفسیر بسط بیشتری دارد.

در آیه 5 سورة ابراهیم علیه السلام در جمله «وذکرهم بایام الله » در تبیان (6/274) و مجمع البیان (6/304) برای ایام معنی نعم و نقم را ذکر کرده اند یعنی ذکرهم بنعم الله و یا ذکرهم بنقم الله، و در این دو تفسیر به بیتی از شعر عمروبن کلثوم استشهاد شده ولی در تفسیر روض الجنان (11/250) دو معنی را آورده است با استشهاد به سه مصراع از اشعار شاعران و سه بیت تمام دیگر و در دو تفسیر فوق الذکر شیخ طوسی و طبرسی نظری ابراز نکرده اند ولی شیخ ابوالفتوح در روض الجنان ترجیح می دهد که ایام بر هر دو معنی حمل شود زیرا شاملتر بود فایده را چنان که گویند: خذه بالشدة واللین. پس روض الجنان کاملتر مطلب را پرورانده است.

در آیه دهم سورة النحل در کلمه تسیمون «ومنه شجر فیه تسیمون » که از ریشه سوم است به معنی چریدن، با مقایسه تفسیر تبیان و روض الجنان (12/13-14) در روض الجنان استناد به شعر اعشی کرده و حدیث آورده است که مطلب کاملتر است. و فرق میان «سوم » و «رعی » از جهت تعدی و لزوم ذکر شده که در تبیان و همچنین مجمع البیان (6/351) نیست. و در روض الجنان در پایان بیان جامعی در معانی این لغت نموده که در دو تفسیر مزبور نیست پس من حیث المجموع روض الجنان مطلب را کاملتر آورده است.

در آیه 14 سورة النحل در کلمه مواخر «وتری الفلک مواخر فیه » هر سه تفسیر «مخر» را به معنی شق آورده اند ولی انصافا آن قدر که در روض الجنان در این باره سخن گفته و موارد استعمال آن را ذکر کرده و به حدیث هم استدلال فرموده آن دو تفسیر، تبیان (6/367) و مجمع البیان (6/353) در اینجا داد سخن نداده اند و این از تعمق و طول باع شیخ ابوالفتوح حکایت دارد.

در آیه 87 سورة الانبیاء «وذاالنون اذ ذهب مغاضبا» اگر بخواهیم مقایسه کنیم آنچه را که شیخ ابوالفتوح 13/270-274) در توجیه مغاضبا و لن نقدر آورده با آنچه در تبیان (7/242) و مجمع البیان (7/60-61) است حقا باید بگوییم که شیخ ابوالفتوح جلوتر است و مطالب را با تحقیق و عمق بیشتری می آورد و از آنچه با اصول مذهب در کلمات مفسران عامه مخالف است جواب داده و جای اشکالی نگذاشته است و نیز آنچه در پیرامون این آیه آورده از جهات دیگر هم بر مطالب ممتع و سودمند مشتمل است.

در آیه 104 «یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب » در سه تفسیر سه معنی برای سجل آورده اند. اول: نام فرشته ای، دوم: نام کاتبی در عصر پیامبرصلی الله علیه وآله، سوم: به معنی صحیفه و نامه. و اما در تبیان (7/251) و مجمع (7/66) از ریشه سجل سخنی نیست ولی در روض الجنان (13/285) فرموده اصل سجل از سجل است که بمعنی دلو بزرگ است یا از مساجله به معنی آب کشیدن به دلو و شیخ ابوالفتوح استدلال به بیت شعری هم کرده که دو تفسیر فاقد این معنی اند.

در آیه 11 سورة النور «ان الدین جاؤا بالافک عصبة منکم » در تبیان (7/367) و معنی ریشه عصبه را که به معنی جماعت است، شد و محکم کردن ذکر کرده و مجمع در این جا چیزی ذکر نفرموده و در روض الجنان (14/108) این معنی را به عنوان جامع تثبیت کرده و در عصابه و عصبه که بنی العم را می گویند این جامع را سریان داده و اصل عبارت روض الجنان چنین است: «و اصله من العصب وهوالشد و منه العصابة لما یشد به الراس و منه العصبة لبنی العم لان الرجل یشتدبهم و یتقوی » و دو تفسیر از این دقت خالی هستند.

در آیه 15 سورة الروم «فهم فی روضة یحبرون »، در تبیان (8/213) یک معنی برای حبور ذکر فرموده که همان سرور و غبطه باشد و مجمع البیان (8/298) هم این معنی را آورده به اضافه معنای جمال، ولی روض الجنان (15/246) معانی زیادی ذکر کرده علاوه بر سرور مانند اکرام و تنعم و تلذذ و در چند واژه از این ریشه که معنی دیگر دارند مناسبت را ذکر کرده و استدلال به روایت و شعر کرده که دو تفسیر از این فایده خالی است.

در آیه 9 سورة الصافات «لایسمعون الی الملا الاعلی » روض الجنان (16/179) تحقیق خوبی در واژه تسمع و سمع دارد که در تبیان (8/443) از آن ذکری نرفته و صاحب مجمع البیان (8/437) هم به این وادی داخل نشده است. ولی کلامی در تعدی این واژه به الی و لام دارد.

در آیه 67 سورة الزمر «والسموات مطویات بیمینه » که دال بر کمال اقتدار حق و مبالغه در اقتدار او است. در تبیان (9/45) و مجمع (8/508) نامی از استعمال واژه طی نیست ولی روض الجنان (16/346) چهار مورد استعمال برای طی آورده است. ادراج، اخفاء، اعراض، و افناء، و استدلال به شعر هم کرده و جز معنی اول سه معنی دیگر را بر توسع و تشبیه به معنی اول دانسته است.

در آیه 19 سورة الشوری «الله لطیف بعباده » در تبیان (9/153) و مجمع (9/27) خلاصه آنچه فرموده اند این است: لطف خدا به بندگان، رسیدن منافع است به بندگان بر وجهی که بر هر عاقلی ادراک آن دقیق باشد در مورد ارزاق و برطرف ساختن آفات و رساندن سرور و ملاذ به آنان و به قدرت و آلات و ابزار آنها را متمکن ساختن، در ضمن سه چهار سطر، ولی روض الجنان (17/112) حق مطلب را ادا کرده و علاوه بر مطلبی که از دو تفسیر ذکر شد دقتی هم در لغت لطف کرده و فرموده است نقیض لطیف، عنیف است و لطیف در اجسام رقیق باشد که مخالف آن کثیف است و اقوال مفسران را ذکر کرده و استدلال به ابیاتی فرموده و اصطلاح متکلمان را در مورد لطف آورده که دو تفسیر از این دقت و بسط خالی هستند.

در آیه 28 سورة الرحمن «ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام » در تفسیر تبیان (9/470) و مجمع البیان (9/202) مطلب اندک است و قابل مقایسه با روض الجنان نیست. در روض الجنان (چاپ شعرانی 10/392) فرموده: وجه در کلام عرب بر وجوه مختلف آید. و هفت معنی برای آن آورده با استدلال به استعمالات عرب و استشهاد به اشعار شعرایی که اهل لسان و ارباب معاجم لغت به آن اشعار اعتماد و تعویل می کنند. که اصلا این مطالب در دو تفسیر مزبور در ذیل این آیه نیست.

در آیه 3 سورة الحدید «هو الاول والآخر والظاهر والباطن » در تبیان (9/516) برای اول و آخر دو معنی و برای ظاهر و باطن سه معنی ذکر فرموده و در مجمع البیان (9/230) حدود نه معنی برای اول و آخر و یازده معنی برای ظاهر و باطن ذکر کرده ولی در روض الجنان (چاپ شعرانی 11/36) حدود هجده معنی برای اول و آخر و بیست معنی برای ظاهر و باطن ذکر فرموده است. گرچه در مجمع البیان و روض الجنان در این معانی تعبیرات دقیق ارباب معرفت هم ذکر شده است.

در آیه 23 سورة الحشر «السلام المؤمن المهیمن » در تبیان (9/571) سه معنی برای «مهیمن » آورده و در مجمع البیان (9/267) چهار معنی و این کلمه در سوره مائده هم آمده (ومهیمنا علیه). در تفسیر روض الجنان برای کلمه «مهیمن » نه معنی آمده به اضافه مطلب دیگری که در دو تفسیر مزبور نیست و آن این که از ابوعبیده نقل کرده که در کلام عرب بر وزن مهیمن چهار کلمه دیگر آمده و مجموعا پنج کلمه است: مهیمن، مسیطر، مبیطر، مبیقر (الذاهب فی الارض)، المخیمر (نام کوهی است) و در هر سه تفسیر از ریشه این کلمه سخن به میان آمده ولی این اندازه که روض الجنان به میدان آمده دو تفسیر دیگر جولان نداده اند.

در آیه 7 سورة النوح علیه السلام «واصروا واستکبروا استکبارا»، در تفسیر تبیان (10/135) و مجمع البیان (10/361) اصرار را به معنی «الاقامة علی الامر بالعزیمة علیه »، یعنی اقامه و ایستادگی بر امری با تصمیم بر آن، معنی کرده اند و روض الجنان (چاپ شعرانی 11/274) هم معنی مزبور را رسانده ولی نکته ای در روض الجنان است که در دو تفسیر دیگر نیست و آن این که فرموده: «و اصرار جز در بدی به کار ندارند و لایقال اصر علی الحق انما یقال اصر علی الباطل و اقام علی الحق » یعنی بر باطل اصرار ورزید و بر حق اقامه کرد.

و در آیه 23 سورة القیامة «الی ربها ناظرة » در فرق بین رؤیت و نظر در تبیان (10/198) و مجمع البیان (10/398) دو فرق ذکر کرده اند ولی در روض الجنان (چاپ شعرانی 11/330) هفت فرق ذکر فرموده که در بعضی از فرقها استناد به شعر هم کرده است.

از این عبارات، در تفسیر روض الجنان، سعه اطلاع و کثرت تتبع شیخ ابوالفتوح به دست می آید و این که این تفسیر فواید بسیاری دارد که دو تفسیر به این اندازه در برندارند.

در آیه اول سورة الهمزة «ویل لکل همزة لمزة » نکته ای در تفسیر روض الجنان (چاپ شعرانی 12/166) است که در دو تفسیر تبیان (10/407) و مجمع البیان (10/537) با وجودی که نسبة با دقت وارد شده اند، نیست و آن این است که روض الجنان فرموده: «واصل همز» ضغطه و فشردن و زدن باشد و منه المهماز للحدیدة التی فی اسفل الخف وکذلک اللمز والغمز» و فرقی برای این سه لغت هم ذکر کرده است.

این بود بخشی از موارد مقایسه تفسیر روض الجنان با تبیان و مجمع البیان در قسمت معانی لغات و ریشه واژه ها. از این مقایسه به دست آمد که روض الجنان بطور کلی گوی سبقت را از دو تفسیر فوق ربوده و مجال وسیعتری را پیموده و به نظر می رسد که در ابعاد دیگر هم از دو تفسیر اگر جلو نباشد، عقب نمانده است. ولی متاسفانه این تفسیر با این جامعیت و پختگی مهجور و متروک مانده تا آن جا که کمتر از آن سخن به میان می آید و حتی بسیاری از ارباب علم و فضیلت این تفسیر را در کتابخانه خود ندارند. شاید یک جهت مهجور بودن این تفسیر این باشد که مانند تبیان و مجمع البیان عربی نیست که مطلوب علماء و دانشوران باشد. معمولا کتابی که علما و بزرگان مورد توجه قرار دهند کم کم مشهور می گردد و مردم دیگر نیز به آن روی می آورند.

به هر حال این تفسیر گنجی است که همگان می توانند از آن فایده برند چه فقها و علما و چه ارباب ادب و فلاسفه و عرفا و غیرهم، مخصوصا متنی مربوط به نهصد سال قبل با این همه فواید و برجستگیها سزاوار تحسین است و بدون تعصب باید به آن رجوع کرد و از آن بهره برد. تاکید بر اهمیت این تفسیر به آن معنی نیست که تبیان و مجمع البیان کنار گذاشته شوند بلکه باید به آن دو تفسیر هم به دیده احترام نگریست و از آنها بهره گرفت زیرا خود مصنف روض الجنان از تبیان متاثر بوده و در تصنیف خود از آن استفاده کرده است.

در پایان یک نکته را ناچارم به قلم آورم و آن این که بعضی با وجود فضل و ادعای صاحب نظر بودن و با وجود پرکار بودن این زحمت را به خود نمی دهند که لااقل مقداری از این تفسیر را مرور کنند بلکه وقتی سخن از این تفسیر به میان می آید فورا زبان به انتقاد می گشایند و تفسیر را کم ارزش معرفی می کنند و این خود برای ارباب فضیلت نقصی است، باشد که دوستان از ابعاد دیگر نیز، این تفسیر را مورد نظر قرار دهند و در معرفی این مصنف عالی مقدار و کتاب گرانقدر او کوشش بسزا مبذول دارند.

پی نوشتها و مآخذ

1- ماخوذ است از آیه 71 سوره زخرف (43) در وصف بهشت، با این معنا که: در بهشت است آنچه نفوس بدان میل دارد، و چشمها از آن لذت می یابند.

2- در این مقایسه، مجمع البیان، چاپ مطبعه عرفان صیداء بیروت، تبیان، چاپ مطبعه علمیه نجف اشرف و روض الجنان، چاپ بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس، به کوشش و تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی و دکتر محمد مهدی ناصح، مشهد 74-1365 و در بخشهایی از آن که چاپ نشده، تفسیر دوازده جلدی به تصحیح و حواشی مرحوم آیة الله شعرانی، چاپ اسلامیه تهران، مورد مراجعه بوده است که همه جا در متن تنها به ذکر شماره جلد و صفحه اکتفا شده است تا حواشی بیش از حد دراز نگردد.

3- رک: مقدمه ج 1، معیار اللغه چاپ سنگی، ص 18.

4- رک: تاج العروس، طبع بیروت، ص 129 و لسان العرب، طبع بیروت ص 398 و معیار اللغة، طبع سنگی 1316 ه . ق، 2/691.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان