ماهان شبکه ایرانیان

نگاهی به داستان پردازی در منطق الطیر

دانشجوی دوره دکترا واحد علوم و تحقیقات

دانشجوی دوره دکترا واحد علوم و تحقیقات

دانشگاه آزاد اسلامی سبزوار

مقدمه :

منطق الطیر در میان آثار عرفانی از نظر داستانی جایگاهی ویژه دارد. این اثر داستانی از بخشهای مختلف تشکیل شده و در هر بخش آن حکایتهایی هم نقل شده است. نظمی که در این اثر دیده می شود اگرچه گاه نادیده گرفته می شود حکایت از دقت نظر شاعر در تدوین منطق الطیر دارد. (1) داستان عطار از بخش های مختلف تشکیل شده است. بعد از مقدمه نسبتا طولانی شامل ستایش خداوند، نعت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله و جانشینان آن حضرت داستان با معرفی مقدماتی مرغان آغاز می شود. گفتگوی هدهد با مرغان بخش بعدی داستان است که در آن عذر مرغان و پاسخهای هدهد همراه حکایتی برای اثبات گفته های او نقل می شود. با بیان عذر تمامی مرغان در بخش بعدی نظم و ترتیب قسمت قبل دگرگون می شود و تعداد حکایتها افزایش می یابد. داستان شیخ صنعان حکایتی طولانی است که در میانه داستان اصلی می آید و با تحول شیخ و تثبیت و تحکیم پایه های اعتقادی وی به پایان می رسد. بعد از تغییر حال شیخ صنعان نوبت به تغییر حال مرغان می رسد و مرغان برای آشنایی با سیمرغ پرسش های خود را طرح می کنند و هدهد پاسخ می دهد. اتفاق مرغان برای رفتن به سوی سیمرغ، طرح اشکالهای مرغان و پاسخ هدهد، بیان هفت وادی، حرکت مرغان و دیدار با سیمرغ، بخشهای بعدی داستان را تشکیل می دهد. این بخشها نیز با نقل حکایتهایی همراه شده است. علاوه بر چارچوب کل اثر که از واحدهای مختلف تشکیل شده بسیاری از حکایتهای نقل شده هم دارای واحدهای مختلف است. تعداد واحدهای هر حکایت به وصف، گفتار، کردار و توضیحات نویسنده بستگی دارد.

از آنجا که در حکایت گفتار و کردار دو عنصر اساسی است، از این نظر غالب حکایتها را می توان دو واحدی پنداشت. گاه عطار یکی از این دو واحد را نادیده می گیرد و حکایت خود را برمبنای یکی از آنها می سازد. یعنی حکایتی که بر کردار بنا شده است و گفتگو ندارد مثل حکایت پادشاه صاحب جمال که هیچ کس تاب نگریستن در چهره او را نداشت و پادشاه دستور داد در قصر آینه هایی نصب کردند تا مردم چهره او را در آینه ببینند. و در مقابل آن حکایتی که بر گفتار استوار است و فاقد کردار مثل حکایت عباسه که گفته های او در مورد بعثت انبیا اساس حکایت است. حکایتهای گفتاری بیشتر موعظه هایی عارفانه است که از قول شخصیتهایی چون عباسه و یوسف همدان نقل می شود.

گفتگو:

اهمیت گفتگو در منطق الطیر از عنصر داستانی فراتر رفته و به صورت قالب داستان آمده است. (2) اصل داستان مرغان به جز پایان آن گفتگوی مرغان با هدهد است که عذرها، اشکالها و پرسشهای مرغان را در بر می گیرد. در مقابل گفتگوی هدهد با مرغان، حکایت یا حکایتهایی در واحدهای مختلف اثر قرار گرفته که نسبت آنها از نظر کمیت یکسان نیست به این ترتیب که در بخش اول، گفته های هدهد و مرغان طولانی تر است و فقط یک حکایت روایت شده ولی در بخشهای بعدی گفته ها کوتاهتر و تعداد حکایتها بیشتر است. قالب بعضی از حکایتها را نیز گفتگو تشکیل می دهد مثل حکایت مردی که راز کبودی و سیاه جامگی دریا را از او سؤال کرد و دریا پاسخ داد که در عشق محبوب سیاه بر تن کرده است. تعداد این گونه حکایتها در طول اثر کم نیست اما در همه گفتگوها دو طرف گفتگو حضور ندارند یعنی گاه حکایت فقط گوینده ای دارد که سخن نمی گوید و مخاطب سخن می گوید. نمونه این گونه گفتگوهای یک طرفه حکایت گفتگوی سلیمان با خداوند است که در آن حضرت سلیمان از خدا می خواهد قدرت او را بگیرد تا با آسودگی به زنبیل بافی بپردازد. در این حکایت جواب سلیمان بازگو نمی شود و گفتگو یک سویه است. در حکایتهای طنزآمیز عطار نیز گفتگوی یکطرفه دیده می شود، مانند حکایت دیوانه ای که با دیدن عمید خراسان و غلامان او رو به خدا کرد و گفت: «بنده پروردن بیاموز از عمید» (3) مناجات شخصیتها با خداوند نیز از این گونه گفتگوها به شمار می آید مانند حکایت رابعه که اشتغال دشمنان به کار دنیایی و بهره مندی دوستان از آخرت نیکو و انس خود با خداوند را طلب می کند. بخش دیگری از گفتگوهای منطق الطیر تک گویی افراد حکایتها است. تک گویی گفتگویی است که مخاطب آن خود گوینده است و انسان در خلوت یا مقاطع حساس زندگی چنین گفتگویی با خود دارد. این نوع گفتگو در منطق الطیر نمونه های نادری دارد. درخشان ترین نمونه این نوع گفتگو تک گویی شیخ صنعان است که در آن ضعف و ناتوانی خود را بازگو می کند:

عمر کو تا وصف بیداری کنم یا به کام خویشتن زاری کنم صبر کو تا پای در دامن کشم یا چو مردان رطل مردافکن کشم بخت کو تا عزم بیداری کند یا مرا در عشق او یاری کند (4)

در گفته های پدری که در مرگ فرزند خویش با خود سخن می گوید تک گویی رنگ مرثیه سرایی به خود می گیرد (5) گفتگوها از نظر کمیت متفاوت اند. مثلا گفتگوی شیخ صنعان با مریدان خود بعد از دیدن خواب دختر ترسا و قصد عزیمت به روم بسیار کوتاه است و در سه مصرع انجام می گیرد و دلیل آن بی قراری و شتاب شیخ برای کشف راز خواب است، در حالی که در گفتگوی مرغان با هدهد شاهد گفتگوهای طولانی تری هستیم زیرا مرغان قصد دارند عذر و بهانه های خود را منطقی جلوه دهند و هدهد هم قصد دارد با نشان دادن صفات و جمال سیمرغ مرغان را با خود همراه سازد، به این دلیل تفصیل سخن را برای تاثیرگذاری بیشتر، بر اجمال ترجیح می دهند. به غیر از آنچه تا کنون در مورد گفتگوهای منطق الطیر گفته شد که بیشتر به شکل و ظاهر گفتگوها ناظر است ارزش مفهومی و معنایی گفتگو نیز جای بحث دارد. گفتگو در معرفی شخصیتها، آشکارساختن تضاد درونی شخصیتها و بیان خواسته ها و آرزوهای آنان سهم بسزایی دارد. مصداق بارز تعریف گفته شده حکایت گفتگوی خضر و دیوانه است که با گفته های دیوانه مشخص می شود. وی که از هجر جانان بی قرار است آرزوی مرگ می کند; برخلاف خضر در فکر حفظ جان نیست; جانفشانی در راه محبوب را پیشه خودساخته است و نمی تواند با خضر همراهی کند . (6) در طرح بهانه ها و عذرهای مرغان از زبان خود آنها شخصیت و خصوصیات درونی آنان برای خواننده مجسم می شود. عامل دیگری که از لحاظ مفهومی در داستان اهمیت دارد و در درون گفتگو جای می گیرد، لحن است که مانند گفتگو می تواند در نمایش احساسات و افکار تاثیرگذار باشد. از این نظر تنوع چندانی در منطق الطیر به چشم نمی خورد. دلیل این امر آن است که واحدهای مختلف داستان تنوع زیادی ندارد. غیر از لحن شخصیتهای داستان لحن دیگر موجود در داستان متعلق به راوی است که با توجه به نوع داستان کیفیت آن انتخاب می شود. در داستان عطار، لحن روایی برگزیده شده رنگ عارفانه به خود می گیرد و از آنجا که لحن بعضی شخصیتها ازجمله هدهد نیز عارفانه است لحن نقش و نقاش همانند می شود به گونه ای که اگر سخن قهرمان اثر را جدا از پیکره اصلی داستان درنظر بگیریم با سخنان شاعر و عقاید او تفاوتی ندارد. با اینهمه لحن در اثر مورد بحث ما در موقعیتهای مناسب با چرخش به موقع تنوع هایی در داستان ایجاد کرده است. این تنوع کلام هدهد قابل مشاهده است. لحن عارفانه کلام هدهد در زمان خودستایی و اظهار عجز مرغان با کلماتی درشت و با ناسزاگویی همراه می شود. در این گفتگوها مرغان، بی حاصلان و بددلان خوانده می شوند و به آنها توهین می شود ولی بعد از توضیحهای هدهد و ایجاد تغییر در افکار و گفته های مرغان لحن هدهد هم تغییر می کند و کار هدایت مرغان بدون بکارگیری الفاظ درشت و با لحنی عارفانه انجام می گیرد. لحنهای متفاوت در حکایتها هم وجود دارد. در حکایت محمود غزنوی، و بیمار شدن ایاز لحن سخن محمود با قاصد آمرانه است ولی با ایاز به مهربانی سخن می گوید. در داستان شیخ صنعان، تمسخر و یاس و التماس در لحن گفته های دختر ترسا و شیخ صنعان نشان دهنده تغییر لحن افراد داستان است. لحن طنزآمیز بعضی حکایات هم نشان از وجود این نوع لحن در منطق الطیر عطار دارد.

طنز:

عطار در نیمه نخست اثر خود از طنز استفاده نکرده است و تقریبا از اواسط اثر به طنز روی آورده بیشتر طنزهای عطار در گفتگوی شخصیتها ایجاد شده است و اکثر کسانی که گفته های طنزآمیز از قول آنان نقل شده دیوانگانند.

کردار:

در کنار انبوه حکایتهای کوتاهی که کردار آنها به یک یا دو مورد ختم می شود و به عبارت دیگر در آنها محدودیت کرداری وجود دارد، حکایتهای بلند و کوتاه دیگری هم وجود دارد که از مزیت کردارهای متعدد بهره مند است مثل حکایت شیخ صنعان، حکایت پادشاه و پسر وزیر که محبوب پادشاه بود و دل به دیگری سپرده بود; و حکایت درویشی که دل به عشق پسر پادشاه داده بود و مغضوب پادشاه گشت که از حکایتهای بلند منطق الطیر محسوب است و حکایتهای درویشی که عاشق دختر پادشاه شده بود و دختر بر او خندید و حکایت استادی که کنیز محبوب شاگرد خود را فصد کرد، از جمله حکایتهای کوتاهتر منطق الطیر است که تعدد کردار دارد. اجمال گرائی عطار در نقل حکایات باعث شده است که بسیاری از حکایتهای خود را با کردار آغاز نماید. حکایت محمود غزنوی و خارکش از آن جمله است که با بیت «ناگهی محمود شد سوی شکار / اوفتاد از لشکر خود برکنار» (7) شروع می شود چون منطق الطیر اثری عارفانه است بسیاری از کردارهای این اثر به عارفان و صوفیان متعلق است مانند حکایت رابعه که دو درم را از ترس جفت شدن سیم و گمراهی در یک دست نگرفت. در این حکایتها که کردار عارفانه مشاهده می شود شاعر با بیان کردار به نوع شخصیت پردازی هم دست می یابد و به وسیله کردار به نوعی عالی تر تجسم شخصیت است قهرمان خود را به خواننده معرفی می کند. تغییر و تحول اعمال و عقاید آدمی هم نوعی کردار محسوب می شود که در شکل گرفتن شخصیت آدمی دخیل است. این نوع کردار هم در منطق الطیر مورد توجه قرار گرفته است. نمونه مشهور آن تغییر و تحول شیخ صنعان است که در دو مرحله انجام می گیرد. در ابتدای داستان، شیخ در وضعیت پایدار داستان، عارفی است با مریدان بسیار که از تعلقات دنیوی به دور است. با دیدن دختر ترسا تغییر و تحولی در شیخ ایجاد می شود که او را به وضعیت ناپایدار داستان یعنی مرحله عشق زمینی می کشاند و با دعای مریدان دوباره تحولی در او رخ می دهد و بعد از گذر از وضعیت ناپایدار به وضعیت پایدار موقعیت ابتدایی می رسد. نوع دیگر تغییر، در کردار دختر ترسا دیده می شود که یک بار در پایان داستان و پایان زندگی دختر ترسا رخ می دهد اما زندگی او نیز مانند شیخ صنعان دارای وضعیت پایدار و ناپایدار است. زیرساخت بعضی از کردارهای حکایات این اثر برای ورود قهرمان به مرحله وضعیت ناپایدار توهم است مانند پندار نادرست پادشاهی که گمان می کرد سنگ دست آموز او بخرد است و با آن که او را با طوق مرصع و جامه های فاخر آراسته بود عاقبت سگ با دیدن استخوانی او را رها کرد.

زیرساخت بخش دیگری از کردارهای حکایات توطئه و فریب است مانند حکایت غلامی که از سوی زلیخا مامور شد پنجاه ضربه با چوب به یوسف بزند ولی ضربات را بر پوستینی می زد و با هر ضربه یوسف فریاد می کشید. پشیمانی، از دیگر زیر ساختهای کرداری است که در حکایت پادشاهی که در حال مستی دستور قتل پسر وزیر را صادر کرد و بعد پشیمان شد به کار گرفته شده. نوع دیگری از محدودیت کرداری مربوط به اعمال و کرداری است که با عقاید گوینده یا عقاید عامه سازگاری ندارد و گوینده، قادر نیست به وضوح آن را بازگو نماید چنان که در داستان شیخ صنعان، دختر ترسا در صورتی حاضر می شود عشق شیخ را بپذیرد که شیخ چهار شرط او را قبول کند:«سجده کن پیش بت و قرآن بسوز / خمر نوش و دیده از ایمان بدوز» (8) شیخ نوشیدن شراب را می پذیرد و شاعر هم به تفصیل شراب نوشی او را وصف می کند; پذیرش قرآن سوزی را از زبان خود شیخ نقل می کند ولی انجام آن را اصلا بیان نمی کند و دو مورد بعدی را به اختصار وصف می کند. بخشی از کردارهای حکایات تعجب خواننده را برمی انگیزد. به این کردارها، کردارهای شگرف می گوییم مانند گریستن ایاز بر تخت پادشاهی و ناخرسندی او از پادشاه شدن، زمانی که محمود تاج و تخت را به او بخشید. این نوع کردار غالبا تعلیق و کششی به دنبال دارد که خواننده را به تعقیب حکایت وا می دارد.

اوج و فرود:

مجال کوتاه حکایتهای منطق الطیر فرصت مناسبی برای جلوه گری اوج و فرود و ایجاد تعلیق نمی دهد با این همه شاعر با شیوه های گوناگون، اوج و فرودهایی در بعضی حکایتها فراهم آورده است. چهار شرط دختر ترسا در داستان شیخ صنعان با توجه به گفته های قبلی او که شیخ را سالخورده و نامناسب برای عشق ورزی می داند شمه ای از این اوج و فرودهاست. نوع دیگر تعلیقهای حکایت شیخ صنعان از طریق گره هایی ساخته می شود که دختر ترسا با بهانه گیری های خود در سر راه شیخ به وجود می آورد; مثلا از شیخ تقاضای سیم و زر می کند و چون او را تهیدست می بیند از وی می خواهد خوکبانی کند. دیگر تعلیق این داستان که به واسطه توهم و موقعیت رخ می دهد، مربوط به زمانی است که در پایان داستان دختر ترسا بعد از توبه و ندامت به دنبال شیخ و مریدانش به راه می افتد و چون شیخ با دیدن وی به سوی او می رود مریدان گمان می کنند شیخ دوباره در گرداب هوس گرفتار آمده است. این پندار به خواننده هم منتقل می شود اما به سرعت گره گشوده می شود و راز توبه دختر آشکار می گردد. در حکایتهای کوتاه منطق الطیر هم اوج و فرودهایی دیده می شود، گم شدن جاروب و غربال شیخ خرقانی در نیشابور بعد از یافتن زر در میدان شهر، و تصمیم محمود غزنوی دایر بر کشتن گلخن تابی که محمود بی خبر مهمان او شد، از نمونه های این گونه تعلیقهاست. نمونه تعلیق از طریق گفتار سخن پیرمرد خارکشی است که در مقابل محمود غزنوی قیمت پشته خار خود را ده همیان زر تعیین کرد و موجب تعجب درباریان شد. تعلیق و گره افکنی داستانها غالبا به گره گشایی ختم می شود که در منطق الطیر هم گونه هایی از گره گشایی وجود دارد. نوعی از گره گشایی به وسیله خواب انجام می گیرد مثل خواب دختر ترسا در حکایت شیخ صنعان که در این خواب آفتاب را در کنار خود می بیند و بعد از آن متحول می شود. گونه دیگر گره گشایی همچون ایجاد گره و تعلیق به وسیله کردار انجام می گیرد مانند حکایت روح الامین که به فرمان خداوند برای یافتن بنده ای که خداوند را می خواند، دشت و کوه و دریا را از زیرپا گذاشت و او را نیافت و بعد که بازگشت و سراغ بنده را از خداوند گرفت پی برد که بنده مناجات کننده در یکی از دیرهای روم است و بت پرستی است که با بت رازونیاز می کند. در این جا گره اول حکایت باز شد اما گره دیگری ایجاد می شود و آن توجه خداوند به فردی بت پرست است که موجب تعجب جبرئیل می گردد و با توضیحات خداوند و موحد گردانیدن بت پرست این گره نیز گشوده می شود.

بعضی تعلیقها محصول کردار یا گفتار معما گونه ای است که در داستان ایجاد می شود. در این مورد حالت تعلیق حکایت افزایش می یابد. حکایت محمود غزنوی و کودک ماهیگیر نمونه ای از این نوع تعلیق است. بعد از شراکت محمود با کودک و صید صد ماهی محمود به شریک خود که از او می خواهد سهم خود را بردارد می گوید: «آنچه فردا صید افتد آن مرا» (9) این گفته محمود سؤالی ایجاد می کند که مگر فردا محمود قصد انجام چه کاری را دارد و ادامه حکایت نشان می دهد که روز بعد محمود کودک را در سلطنت خویش شریک می سازد. در حکایت شهریار و قصر زرنگار که همگان به ستایش قصر می پردازند و تنها زاهدی یک عیب در آن مشاهده می کند این معما گونگی به چشم می خورد. پادشاه که از عیب جویی زاهد متعجب است و در ظاهر قصر عیبی نمی بیند در مورد رخنه بازی که زاهد ادعا می کند در قصر وجود دارد از او سؤال می کند و زاهد می گوید: «رخنه ای هست آن ز عزرائیل باز» (10) معماگونگی بعضی گفته ها و کردارها همواره با تعلیق همراه نیست مانند درویشی که در بیابان فراخ به سبک مردی برخورد و در باز جست احوال به او گفت که از تنگنای جهان و اسارت در آن اندوهگین است. چنین جوابی در آن بیابان سؤال برانگیز است و درویش هنگام مشاهده تعجب همکلام خویش، گفته معماگونه خود را شرح می دهد.

پیوند:

پیوند بخشهای مختلف آثار داستانی با شیوه های معدودی انجام می گیرد. در موارد بسیاری پیوند مناسب وجود ندارد. یک بخش پایان می گیرد و بخش دیگری آغاز می شود بدون آن که از نظر ظاهری یا معنایی پیوندی بین دو بخش باشد. در منطق الطیر نیز غالبا از این شیوه استفاده شده است اما مواردی هم هست که شاعر سعی کرده به گونه های مختلف با اتصال بخشهای اثر خود نوعی انعطاف و نرمی در داستان مرغان به وجود آورد. یکی از شیوه های پیوند دو صحنه مختلف داستان یا گذر از زمانی به زمان دیگر که در آثار نظامی و فردوسی هم فراوان دیده می شود استفاده از تصویرسازی است. شاعر در این گونه موارد با ساخت تصویری رزمی یا بزمی، از طلوع یا غروب خورشید سخن می گوید. (11) عطار در داستان شیخ صنعان یک بار از این شیوه پیوند استفاده کرده است: «ترک روز آخر چو با زرین سپر / هندوی شب را به تیغ افکند سر» (12) با پایان گرفتن داستان شیخ صنعان با اشاره صریح شاعر این داستان به بخش بعدی پیوند می خورد: «چون شنیدند این سخن مرغان همه / آن زمان گفتند ترک جان همه » (13) این مورد نیز در منطق الطیر نادر است. نوع دیگر پیوند، مقدمه چینی شاعر است برای ورود به حکایتی چنانکه در پایان حکایت صوفی و عسل فروش آورده است: «رحمت او بین که با پیغمبری / در عقاب آمد ز بهر کافری » (14) این بیت مقدمه ای است برای ورود به حکایت بعدی که در آن موسی مورد اعتراض خداوند قرار می گیرد به خاطر آن که قارون هفتاد بار موسی را خوانده بود و موسی هیچ بار به او پاسخ نداده بود در حالی که به گفته خداوند اگر یک بار موسی نزد خداوند شفیع قارون می شد خداوند شاخه شرک او را برمی کند. نوع دیگر پیوند بخشهای مختلف به وسیله تداعی معانی صورت می گیرد. تداعی معانی با به کار بردن لفظ یا الفاظی در پایان یک بخش و تکرار و توسعه آن در بخش بعدی انجام می گیرد. نکته قابل ذکر این است که با این تداعی معانی در منطق الطیر برخلاف مثنوی مولانا غالبا رشته کلام گسیخته نمی شود و وحدت کلام حفظ می گردد. نمونه پیوند از راه تداعی معنی حکایت محمود و سوزاندن بت لات در سومنات است که قبل از آن در پایان بخش خطاب حضرت عزت با داوود همه تعلقات دنیوی به بت تشبیه شده است: «بت بود هرچه گزینی تو بر او» و نمونه پیوند از راه تداعی معنی با تغییر در مضمون اصلی آن بخش حکایت عاشق شیردل و سپیدی چشم معشوق است. این حکایت در مورد عیب جویی است و حکایت قبلی هم به عیب جویی ختم شده است اما موضوع اصلی آن بخش دلشادبودن در دنیا و درگاه الهی است.

شخصیت پردازی:

شخصیتهای اصلی منطق الطیر مرغان و پرندگانی هستند که شاعر برای تعیین شخصیت آنها از نقش اساطیری و تلمیحی آنان بهره گرفته است. سیمرغ و کوه قاف بخشی از اشارات اساطیری را به خود اختصاص داده است. طاووس و هدهد هم از نقش بازان داستانهای قرآنی هستند. شخصیت پردازی بخش دیگر داستان مرغان با توجه به عقاید عامه شکل گرفته است. بوتیمار و غم کم آبی، کوف و ویرانه گزینی و همای و استخوان خواری از این جمله است. شخصیت درونی اکثر مرغان بر دو پایه ناتوانی و غرور بنا شده است که در گفتار و کردار آنان به صورت اظهار عجز و خودستایی نمایان می شود. نقشهای تلمیحی و آنچه در فرهنگ عامه آمده است با این تظاهرات رفتاری تناسب دارد. ناامیدی طاووس و غرور همای از این گونه است زیرا طاووس از رفتار خود با حضرت آدم که منجر به اخراج آدم و طاووس از بهشت شد نادم است و همای هم از این که سایه اش پادشاه پرور است به خودستایی از خویش می پردازد. بنابراین مرغان و رهبر آنها در گفته های خویش شخصیت خود را معرفی می کنند. ابعاد وجودی شخصیت ها با بیان عمل آنان هم آشکار می گردد. در این گونه شخصیت پردازیها شخصیت می تواند نقش فاعلی یا مفعولی (15) داشته باشد. نقش فاعلی و مفعولی در شخصیت تاثیرگذار هدهد و شخصیت تاثیرپذیر مرغان که عاقبت با او همراه می شوند آشکار است. شخصیت مرغان به سبب آن که هر یک از آنان به یکی از تعلقات دنیوی یا اخروی (طاووس و بهشت) وابستگی دارد یک بعدی است که در اصطلاح داستان پردازی به آنها «تیپ » گفته می شود و در مقابل مرغان، هدهد است که شخصیتی با وسعت اندیشه و توانایی های افزونتر رهبری مرغان را برعهده می گیرد. به دلیل کوتاهی بسیاری از حکایات مجال جلوه گری تمامی ابعاد شخصیتهای محدود این حکایتها به آنان داده نمی شود و به ناچار این شخصیت ها در حد تیپ باقی می مانند ولی در بعضی حکایتهای طولانی مانند داستان شیخ صنعان، می توان از خلال گفته ها و اعمال این شخصیت تمایلات درونی او را به دست آورد. تردید ایجادشده در شیخ و تمایل وی برای شناخت مانعی که بر سر ایمان او به جود می آید و در خواب به او الهام شده نشانگر ایمان شیخ است. رضایت شیخ برای انجام خواسته های دختر ترسا بازتاب ثابت قدمی شیخ در عشق دختر ترساست و تصمیم عجولانه او در انجام این خواسته با توجه به سابقه زهد طولانی شیخ حکایت از شیفتگی بیش از حد او می کند. با این همه شیخ یک باره کاملا تسلیم نمی شود گر چه با نوشیدن شراب موافقت می کند اما سه خواسته دیگر را عملی نمی یابد و آنچه او را مجبور به ارتکاب ناخواسته درخواستهای دختر می کند تاثیر شراب است. صداقت شیخ هم زمانی نمایان می شود که مریدان ناامید از بازگشت مراد خویش را که خواهان ترک دین و پذیرش ترسایی هستند به ترک روم و رفتن به کعبه وا می دارد. شادی و شرمندگی شیخ هم با جامه بر تن دریدن و خاک بر سر ریختن و اشک شوق افشاندن معلوم می شود. در حکایتهای کوتاه هم گاهی عمل یا گفتار قهرمان گوشه ای از شخصیت وی را برملا می سازد. در حکایت گدایی که با مشاهده خنده دختر پادشاه گمان کرد دختر عاشق او شده است و گدا هم دل به عشق دختر داد، افتادن نان از دست گدا در هنگام ملاقات با دختر، و هفت سال دمسازی او با سگان کوی دختر کردارهایی است که ثبات قدم گدا را در عشق دختر نشان می دهد.

با آشکارشدن راز خنده دختر، ثبات شخصیت و عدم تغییر و تحول شخصیت او معلوم می شود. در این حکایت شاعر با شخصیت پردازی دو سویه خواننده را با هر دو قهرمان حکایت خود آشنا کرده است. گاهی به بعضی پدیده های بیجان شخصیت داده می شود مثل چرخ در مقدمه اثر که به موجودی سرگشته تشبیه شده که نمی داند چه کسی درون پرده است یا سخن گویی دریا با مردی که از تیرگی دریا می پرسد و دریا دلیل سیاه جامگی خود را ماتم هجر یار می داند. تعدادی از شخصیتها با صفاتی مانند «دیده ور مردی » و «مردی خسته دل » معرفی می شوند که ابهام وجود آنان برای خواننده رفع نمی شود. شخصیتهایی مانند با یزید، رابعه، عباسه و هاتف غیبی دارای گفته ها و کردارهایی عارفانه هستند و معمولا گفته ها و کردارهای آنان در حکایتهای متعدد واحد است. از دیگر شخصیتهای مورد توجه عطار دیوانگان و عاقلان دیوانه نمایی هستند که در تعدادی از حکایتهای منطق الطیر نقشهایی به عهده گرفته اند. بعضی دیوانگان به ایراد سخنان عارفانه می پردازند، مانند دیوانه ای که جهان را به قطره ای آب نگارین تشبیه کرد و یا دیوانه ای که با خضر گفتگو می کرد. تعدادی از دیوانگان هم با گفتار و کردار خود طنز و لطیفه به وجود می آورند.

یکی از پدیده های داستانی که بر بعضی شخصیتهای داستان عارض می شود بازشناخت و دگرگونی است. از آن جمله است تحول مرغان به واسطه سخنان هدهد، تحول شیخ صنعان به خاطر دعای مریدان و تحول دختر ترسا به سبب خوابی که دید. بعد از آگاهی مرغان درباره سیمرغ، هدهد را استاد نامیدند و بعد از تحول شخصیت شیخ صنعان به گفته پیامبر، در خواب مرید غبار سیاه بین شیخ و خداوند زدوده شد و دختر ترسا نیز بعد از تحول، مرید شیخ شد. علاوه بر وجود بازشناخت و دگرگونی در پیکره اصلی داستان یعنی داستان مرغان و حکایت بلند شیخ صنعان، در حکایات کوتاه نیز گاه نمونه هایی از بازشناخت و دگرگونی دیده می شود، مانند حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد و بعد از هفت سال آوارگی در کوی دختر دریافت که برخلاف پندار او عشق وی یک سویه بوده است و خنده دختر بر او بوده نه در روی او. در داستان استاد و شاگرد دانا، با رگ زدن کنیز به وسیله استاد دو نوع دگرگونی انجام می گیرد، ابتدا آگاهی شاگرد از ناپایداری زیبایی ظاهر و دوم تغییر وضعیت کنیزک از سعادت به شقاوت. در حکایتهای کوتاه و بلند منطق الطیر آگاهی، بازشناخت و تحول مرحله گره گشایی پایان حکایت هم به شمار می رود.

وصف:

داستان مرغان با وصف پرندگان شروع می شود. بخشی از توصیف با آوردن صفتهایی مثل دیوانه، سرافراز، خرامان و پاک برای کوف، باز، کبک و بط انجام می گیرد. گاه شاعر برای زیبایی بیشتر در وصف از تجانس لفظی استفاده کرده است مثل هدهد هادی شد. موبیچه موسی صفت، طوطی طوبی نشین، دراج معراج الست و مانند اینها. توصیفهای آثار کهن غالبا کلی و بدون ذکر جزئیات است که نمونه آن در وصفهای منطق الطیر هم دیده می شود و به این دلیل کلمات و تعبیرات مشابه و تکراری مثل ماه، خورشید، کمان، نرگس و مانند اینها در اکثر توصیفها به کار رفته است. از شخصیتهای مشهور، بدون وصف یاد می کند مثل مجنون، رابعه، بایزید و زلیخا و غالبا شخصیتهای ناشناخته را وصف می کند: «عاشقی از فرط عشق آشفته بود» (16) توصیفها در حکایتهای کوتاه و بلند، متناسب با اندازه حکایت است. در توصیفهای طولانی غالبا از ساختاری واحد استفاده می شود. به این ترتیب که شاعر برای توصیف شخصیت ابتدا تصویری می سازد سپس با یکی از کلمات تصویر اول، تصویر دوم در بیت بعد را بنا می کند و با کلمه ای از تصویر دوم، تصویر سوم در بیت بعد پایه ریزی می شود:

سایبان آفتابش مشک بود آب حیوان بی لبش لب خشک بود در میان آفتاب دلستانش بود همچون ذره ای شکل دهانش ذره او فتنه مردم شده در درونش سی ستاره گم شده چون ستاره رو نماید در جهان سی در اندر ذره چون باشد نهان (17)

در مثال ذکر شده شاعر از آفتاب به ذره، از ذره به ستاره وصف را به جریان می اندازد و علاوه بر استفاده از تداعی معانی ایجادشده به وسیله لفظ، در بیت آخر صفت تجاهل العارف نیز استفاده شده است که وصف را معماگونه کرده است. اکثر قریب به اتفاق توصیفها از نوع توصیف بیرونی است و اندکی از این توصیفها به بیان حال و وضعیت درونی قهرمانان اختصاص دارد. حتی در زمان بیان احوال درونی با وصف ظاهر، احوال درونی قهرمان آشکار می شود مانند وصف زیر:

نی قرارش بود بی او یک نفس نی زمانی صبر بودش زین هوس روز و شب بی او نیاسودی دمی مونس او بود روز و شب همی (18)

توضیحات شاعر:

همراه حکایتهای عارفانه گاه توضیحاتی از طرف شاعر عرضه می شود تا ابهام احتمالی موجود در حکایت رفع شود. این توضیحات معمولا در وسط یا انتهای حکایت نقل می گردد. در حکایتهای منطق الطیر، اگرنه در همه حکایات، توضیحاتی در پایان می آید مانند حکایت پادشاه زیبارویی که دستور داد آینه در قصر او به کار گیرند. به ندرت توضیح در وسط حکایت نقل می شود مانند توضیح میانی حکایت درویشی که عاشق پسر زیباروی پادشاه شده بود: «هر که او در عشق صادق آمده است / بر سرش معشوق، عاشق آمده است » (19) توضیحات پایانی گاه مختصر و گاه مفصل است. گاهی توضیحات پایانی حکایت گفته می شود اما سرانجام حکایت کاملا آشکار نمی گردد مانند حکایت عالی همتی که عاشق صاحب جمالی شد و چون او را بیمار دید قصد کشتن او کرد. در این حکایت توضیح پایانی شاعر مانع نقل تمامی قصه می شود. معلوم نیست که عاقبت معشوق به دست عاشق کشته می شود یا نه. به این نوع حکایتها که پایان آن کاملا معلوم نیست «حکایت باز» گفته می شود که در پایان آن تعلیق یا گره باز نشده به وجود می آید.

دخالت راوی :

به دلیل آن که پیکره اصلی منطق الطیر در چارچوب گفتگوهای هدهد با مرغان جای گرفته حضور شاعر به عنوان راوی محسوس نیست و خود او نیز به ندرت حضور خود را اعلام می کند و در ظاهر آنچه بیان می شود سخن هدهد است. احساسات و عواطف شاعر هم نمود محسوسی ندارد اما افکار و عقاید عارفانه او در جای جای منطق الطیر به طور آشکار و پنهان وجود دارد. نظریه مشهور هفت وادی سیر و سلوک نیز که در ادب فارسی تاثیر به سزایی بر جای گذاشته در این اثر تشریح شده است. داستان منطق الطیر از نظر زاویه دید از منظر دانای کل روایت می شود. شاعر از این دیدگاه می تواند اعمال بیرونی و افکار و احساسات درونی قهرمانان خود را به صراحت نقل کند. التفات هایی که در بخش توضیحات پایانی حکایات و بخشهایی جز آن وجود دارد از دیگر عوامل نشان دهنده دخالت شاعر در روایت داستانهای خویش است. از جمله در حکایت سلیمان که از خدا خواست انگشتر و قدرت را از او بگیرد با التفات از غایب به مخاطب شاعر حضور خود را آشکار می کند: «آن گهر چون با سلیمان این کند/ کی چو تو سرگشته را تمکین کند» (20)

زمان و مکان :

زمان و مکان به عنوان دو بعد داستان و حکایت در منطق الطیر مانند بسیاری از آثار کهن فارسی به دقت تعیین نشده است. در بسیاری از حکایتها زمان و مکان نامعلوم است و به ندرت بدانها اشاره شده است. در حکایت گدایی که عاشق دختر پادشاه شده بود از هفت سال عشق گدا نسبت به دختر یاد می شود و همچنین پنجاه سال سکونت شیخ صنعان در حرم. اگر جای دیگری هم از زمان سخن گفته شده به همین گونه است. درباره مکان هم باید گفت بجز اشاراتی به بعضی مکانهای خاص و عام مانند حرم، قصر، زندان، شهر، نیشابور و مانند اینها از اشارات دقیق مکان خبری نیست. در پیکره اصلی داستان یعنی ماجرای مرغان و سیمرغ هم زمان و مکان نامعلوم است و به طور دقیق مشخص نشده که این گفتگوها و سفر در چه زمانی و در چه جایی انجام گرفته یا اصلا کوه قاف چگونه جایی و در کجا واقع است. اما از آنجا که داستان مرغان داستانی نمادین است و با بعضی پدیده های اساطیری مثل سیمرغ و کوه قاف پیوند خورده خالی بودن داستان از اشارات دقیق زمانی و مکانی آسیبی متوجه آن نخواهد کرد. علاوه بر آن باید گفت سفر مرغان نمادی از سفر درونی سالک است. که ابعاد مکان و زمان را در آن تاثیری نتواند بود.

مضامین عارفانه :

دستمایه های عرفانی منطق الطیر یک بار در گفتگوی مرغان نمود پیدا می کند و بار دیگر در حکایتها با تمثیل و گاهی استدلال تمثیلی ارزیابی می شود. آنچه در گفتگوی مرغان می آید هر کدام بخشی از نظریه های عارفانه و اخلاقی شاعر است که هر جزء آن در یکی از این گفتگوها بیان می شود و کل این گفتگوها انعکاسی از نظریه های شاعر است که در معرفی هفت وادی سیر و سلوک تشریح شده. در پایان شرح هر وادی، حکایتها تکمیل کننده نظریه شاعر در مورد آن وادی است. نمایش افکار عارفانه که با تبلیغ ترک تعلقات دنیوی، خواستار چیرگی سالک بر جهان مادی است مستلزم گذر اندیشه از دنیای محسوسات و مادیات به آن سوی واقعیات جهان مادی است، بنابراین مرز واقعیت در این گونه داستانهاء;ی ظظ شکسته می شود و هیچ واقعیتی توانایی ایجاد ممانعت و تنگنا در برابر شاعر عارف را ندارد. از طرفی شاید بی بهره بودن داستانهای عرفانی از توصیف دقیق اشیاء، انسانها، پدیده های موجود در زندگی انسان و زمان و مکان و فضا و حوادث که برخورداری این گونه داستانها از واقعیت را کاهش می دهد نشانه ترجیح معنای مورد نظر شاعر بر شکل و ظاهر حکایت باشد. به هر حال تعداد عناصر فرا واقعیتی در منطق الطیر بسیار است. حضور هاتف، روح الامین و ابلیس در حکایتها از این گونه است و زمانی جنبه فرا واقعیتی این افراد بیشتر می شود که آنها بر انبیاء و اولیاء بلکه بر افراد معمولی ظاهر می شوند مثل هاتفی که بر مسلمانی بانگ زد که قصد داشت کافری را در حال عبادت بکشد در حالی که کافر قبلا برای نمازخواندن به مسلمان مهلت داده بود و نیز مکالمه ابلیس با صوفی درباره مرد غافلی که ابلیس را در گناهان خود مقصر می دانست. از دیگر عوامل فرا واقعیتی در منطق الطیر پاسخ عاقلانه و عارفانه دیوانه، بعضی خوابها در الهام به افراد مثل خواب دختر ترسا و یا تاثیر خواب در حل مشکلات افراد و نامیدن طاس یوسف است. استدلال های تمثیلی نیز در روشن کردن افکار عارفانه و نظریه های اخلاقی شاعر نقش فراوانی بر عهده دارد و عطار نیز از این گونه استدلال ها بهره زیادی برده است مانند استدلال عاقل دیوانه نما که در مقابل سؤالی دو جهان را به قطره آبی تشبیه می کند، یا تشبیه نفس انسان به سگ در سخن عباسه و طریقه معامله انسان با سگ نفس.

پی نوشتها:

1- بخشی از این نظم به گفته دکتر عبدالحسین زرین کوب به قالب ساخته و پیش پرداخته یی ارتباط دارد که تمامیت و وحدت آن در جامعیت طرح اصلی تجلی می یابد. سرنی، جلد اول، ص 271.

2- منظور از تبدیل گفتگو به قالب داستان به نظر دکتر زرین کوب آن است که گاه عنصر کردار در بعضی قصه ها در مقابل عنصر گفتار نقش چندانی ندارد. برای توضیح بیشتر مراجع شود به بحر در کوزه، چاپ ششم، انتشارات علمی.

3- منطق الطیر شیخ فریدالدین عطار نیشابوری. دکتر محمدجواد مشکور، انتشارات الهام، شهریور 1363، ص 183.

4- همان ص 81

5- همان ص 143

6- همان ص 52

7- همان ص 110

8- همان ص 87

9- همان ص 108

10- همان ص 140

11- دکتر شفیعی کدکنی این نوع تصویرها را متناسب با موضوع داستان می داند. صور خیال در شعر فارسی، چاپ چهارم، انتشارات آگاه، صفحه 443، دکتر منصور رستگار فسایی این نوع تصویرهای فردوسی را توصیفهای حماسی می نامد. حماسه رستم و سهراب، چاپ اول، انتشارات جامی، صفحه 155، معنی بیت 441.

12- منطق الطیر، ص 84

13- همان، ص 102

14- همان، ص 121

15- برای توضیح بیشتر در مورد نقش فاعلی و مفعولی افراد در داستان رجوع کنید به ساختار و تاویل متن، بابک احمدی، جلد اول، نشر مرکز، چاپ دوم، ص 233.

16- منطق الطیر، ص 266

17- همان، صص 278 و 279

18- همان، ص 279

19- همان، ص 264

20- همان، ص 58

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان